اصول ـ جلسه ۰۱۱ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در ثمره نزاع صحیحی و اعمی بود در معاملات.

عمده بحث تمام شد.

ان چه که مانده است در این بحث، این بود که ادعاء کردند در کلمات مرحوم نائینی، محاضرات، که ظاهر خطابات شرعیه، امضاء معاملات است به معنای مسبب. احل الله البیع این جا ظاهر بیع، قبلا هم گذشت، ظاهرش ان مسبب است. و قبلا بحث کردیم که الفاظ معاملات، وضع شدند برای مسببات که شیخ انصاری بیع را معنی کرد مبادله مال بمال. این که بیع را معنی کنیم عقد البیع، ایجاب و قبول، این ها خلاف ظاهر است.

ظاهر خطابات، این است که امضاء به مسببات تعلق گرفته است. حتی مثل اوفوا بالعقود که امر به وفاء است، بالالتزام دلالت بر امضاء دارد، مرحوم نائینی فرموده است مراد از اوفوا بالعقود هم مسبب به عقود است نه خود عقد. چرا. چون خود عقد که ان ایجاب و قبول است، متصرم الوجود است. انی است. فانی است. وفاء معنی ندارد به عقد. عقد به معنای ایجاب و قبول. به معنای سبب. ان که وفاء بهش معنی دارد، مسبب است. ان تملیک بعوض. ان مبادله مال بمال که با ایجاب و قبول در وعاء اعتبار محقق شده است. مردم می گویند که این ملک من است. ملکیه محقق شده است. بقاء دارد. فرموده است اوفوا بالعقود هم با این که ظاهرش عقد است و ظاهرش سبب است، ولی نه باز مراد از اوفوا بالعقود یعنی اوفوا بالمسبب بالعقود. خطابات شرعیه، تعلق گرفته است به مسببات. این یک مقدمه.

مقدمه ثانیه این است که امضاء مسبب، دلالت بر امضاء سبب نمی کند. اگر گفتند اقا تذکیه کردی، حلال است. مذکی. الا ما ذکیتم. مذکی حلال است. مسبب است مذکی. این دلالت ندارد که هر سببی را هم من اجازه می دهم. با سکین باشد. با شیشه باشد. نه. امضاء مسبب، امضاء سبب نیست. ترخیص به مسبب، ترخیص به اسبابش نیست. اگر ترخیص دادند به مسببی، امضاء کرد مسببی، نسبت به اسبابش باید به قدر متیقن اخذ بکنیم. این است که می گویند الا ما ذکیتم، قدر متیقنش، تذکیه به سکین است. تذکیه به خشب را نمی گیرد. تذکیه به حجر را نمی گیرد. ترخیص در مسبب، ترخیص در اسباب ان نیست.

خب اگر این دو تا مقدمه را کنار هم بگذاری، نتیجه این می شود. این که می گویند بناء بر صحیحی، تمسک به اطلاقات ممکن نیست چون شبهه صدقیه دارد. اگر شک کردی عربیه در عقد شرط است یا نه، بناء بر صحیحی، نمی توانی به احل الله البیع تمسک بکنی. چرا. چون بیع فارسی، شک داری صحیح است یا نه. پس شک داری بیع است یا نه. شبهه در صدق داری. به احل الله البیع نمی توانی تمسک بکنی.

بناء بر صحیحی، خطاب مجمل است. شبهه در صدق دارد.

به خلاف اعمی ها. می گویند. معروف این است. بناء بر اعمی می شود به احل الله البیع تمسک بکنیم در جایی که ان مشکوک از مقومات عرفی نباشد. مثل همین عربیه. از مقومات نیست. فارسی هم بیع است عرفا. معاطاه هم بیع است عرفا. ما می توانیم به احل الله البیع تمسک بکنیم.

طبق این دو مقدمه ای که عرض شد، بناء بر اعمی هم شما نمی توانی به خطابات تمسک بکنی. چون خطابات، تعلق گرفته است به مسببات. به مقتضای مقدمه اولی. ترخیص به مسبب، ترخیص به اسبابش نیست به مقدمه ثانیه. پس اعمی هم نمی تواند به احل الله البیع تمسک کند. اعمی هم نمی تواند بگوید که عربیه در نکاح شرط نیست. چرا. چون اطلاق دارد. النکاح سنتی. می گوییم نمی تواند. چون النکاح سنتی، نکاح مسبب است. ترخیص در مسبب، ترخیص در سبب نیست. باید به قدر متیقن اخذ بکنی. قدر متیقن در سبب، آن عربیه است.

پس فرقی بین صحیحی و اعمی در خطابات نیست. صحیحی هم می گوید تمسک جائز نیست. او می گوید لاجمال الخطاب. مجمل است. اعمی می گوید صحیح نیست. لاهمال الخطاب. اهمال دارد خطاب. خطاب ناظر به مسبب است. از اسبابش اهمال دارد. شما اگر شک کردی در سببی، مثل نکاح فارسی، خطاب نسبت به اسباب اهمال دارد. او اجمال دارد. لفظ قاصر است. این اهمال دارد. مقام مولی، قاصر است. مولی در مقام بیان اسباب نیست. فقط مسبب را ترخیص کرده است. ترخیص مسبب، ترخیص اسباب نیست.

این یک عویصه ای ست. یک مشکله ای ست. خلاف ان است که در فقه عمل می شود. در فقه ما به اطلاقات ادله معاملات تمسک می کنیم. می گوییم ایا بیمه ایا مشروع هست یا نه، اوفوا بالعقود عقد بیمه را می گیرد مثلا. به اطلاقات ما تمسک می کنیم. یک اشکالی هست در تمسک به اطلاقات چه بناء بر صحیحی و چه بناء بر اعمی. این مشکله ای ست که باقی مانده است. تتمه بحث.

خب از این مشکله چند تا جواب دادند که ما اکتفاء می کنیم به دو تا جواب.

یکی جواب مرحوم نائینی است.

مرحوم نائینی فرموده است این که شما می گویید خطابات به مسببات تعلق گرفته است، گفته است همین طور است. حتی در اوفوا بالعقود هم همان بیان نائینی. اما این که می گویید ترخیص در مسبب، امضاء مسبب، می گوییم اعم از تکلیفی و وضعی، ترخیص در مسبب، ناظر به اسباب نیست، نمی توانیم به اطلاقش تمسک بکنیم، فرموده است این درست نیست.

ایشان ادعاء فرموده است که ما یک سبب و مسبب داریم. مثل همین تذکیه. تذکیه مسبب است از این فری اوداج اربعه با شرائطش. دو تا وجود اند. سبب و مسبب، دو تا وجود اند. یکی سبب است یکی مسبب که دیگر ترتب مسبب بر سبب قهری است. اراده فاعل متخلل نمی شود. سبب محقق شد، لامحاله مسبب محقق است. فرموده ما یک سبب و مسببی داریم که سبب یک وجود دارد، مسبب یک وجود دارد. اراده فاعل متخلل نمی شود. این جا درست است. امضاء مسبب، ترخیص در مسبب، ترخیص در اسباب نیست. ربطی به هم ندارد. اگر گفت تذکیه کن نه این که به هر چیزی. هر چیز، ربطی به خود خطاب ندارد.

و اما قسم دوم اله و ذو الاله است. یک شیئی اله بر شیء اخری هست. مثل قلم که اله نوشتن است. اراده فاعل در این جا متخلل می شود. انسان اراده می کند به این آله، به این وسیله که به بنویسد. فرموده است در آله و ذو الاله که خصیصه اش این است که یک وجود بیشتر نیست. یک نوشتن بیشتر نیست. منتهی این قلم، آله نوشتن است. وسیله ایجاد ان است. با او این را ایجاد می کنیم. یک وجود بیشتر نیست که نوشتن است. متکی به اراده فاعل است. گفته است اگر آله و ذو الاله باشد، خب ان جا ترخیص در ذوالاله، اگر گفت بنویس، گفته است این ناظر به اله اش هم هست. به وسیله اش هم هست. بنویس اطلاق دارد. با قلم بنویس. با دست بنویس.

فرموده ان است که از قبیل سبب و مسبب است، ترخیص در مسبب، ترخیص در سبب نیست. ولی اگر از قبیل اله و ذو الاله باشد، چون یک وجود بیشتر نیست، ان جا یک نوشتن است.

س:

ج: به او هست. به وسیله او شما می نویسید.

فرموده در اله و ذو الاله، ترخیص در ذوالاله، ترخیص به هر التی هست. به هر وسیله ای هست. فرموده است که در باب معاملات، از قبیل سبب و مسبب نیستند تا شما بگویی ترخیص در مسبب، ترخیص در اسبابش نیست. نه. این ها سبب و مسبب نیستند. این طور نیست شما بعت که می گویی، یک سببی هست. یک وجودی دارد. تملیک یک وجود اخری دارد. نه. یک تملیک بیشتر نیست. تملیک را با این گفتن ایجاد می کنی. مثل همان نوشتن است. شما مبادله مال بمال را با بعت ایجاد می کنید. این ها از قبیل اله و ذو الاله است. این وسیله ایجاد او هست. اراده فاعل متخلل می شود نه که فاعل اراده کند سبب را، قهرا مسبب مترتب بشود. نه. شما از اول اراده می کنی مبادله مال بمال را. بعد می گویی بعت از باب این که وسیله هست. اله ایجاد ان مبادله مال بمال است. فرموده است در جایی که از قبیل اله و ذو الاله باشند، ترخیص در ذوالاله، ترخیص در این است که به هر التی می توانی ان را بیاوری. اگر گفت بنویس، اطلاق دارد. بنویس به قلم به خودکار به خودنویس به هر چه که نوشتن از ان سر می زند. اگر گفت حلال کردم بیع را، این اطلاق دارد. بیع مسبب است. ولی اطلاق دارد. به هر آلتی اطلاق دارد.

مرحوم نائینی ان امر ارتکازی را می خواسته تحلیلش بکند. به این بیان تحلیل کرده است.

و لکن همان طور که بعضی دیگر هم فرمودند. بعضی از تلامذه ایشان فرمودند، انصاف این است که این بیان وافی به جواب نیست. مشکله را نمی تواند حل بکند. ما قبول داریم ان جا سبب مسبب، این جا اله ذو الاله، ولی اگر بناء باشد ترخیص در مسبب، اطلاق نداشته باشد به هر سببی، ترخیص در ذوالاله هم اطلاق ندارد به هر التی. چه فرق میکند. اگر اقتل…اقتل مسبب است. ایشان می گوید اقتل اطلاق ندارد به هر سببی. فری اوداج یک سببش هست. قلبش را پاره کند یک سبب هست. اگر اطلاق ندارد اقتل، اگر اطلاق ندارد ذک نسبت به اسبابش، اطلاق هم ندارد احل الله البیع نسبت به آلاتش. اگر ان اطلاق ندارد چون او نظر به اسباب ندارد. مشکل این بود. ناظر به اسباب نیست. خود مسبب را ترخیص می کند. خب این جا هم ناظر به الات نیست، خود ذوالاله را ترخیص می دهد. نتوانستیم بفهمیم. ارتکازش درست است مرحوم نائینی. بین ذک و احل الله البیع، فرق است. ولی این که فرقش را امده است سبب و مسبب قرار داده است و اله و ذو الاله، ما این را نتوانستیم بفهمیم.

وجه دوم مرحوم اقای خوئی فرموده است که وجه اطلاق در محل کلام و عدم اطلاق در تذکیه، وجهش این است.

س:

ج: ان جا اراده فاعل متخلل می شود ولی ان جا نمی شود.

خب و اما جواب دوم که در محاضرات فرموده است.

مرحوم اقای خوئی در جواب دوم فرموده است که مسبب تاره امر واحدی هست. اسباب عدیده دارد. ان جا درست است. ترخیص در مسبب، ترخیص در اسباب نیست. مسبب واحد، ولی اسباب متعدد. مثل تذکیه. تذکیه یک مسبب است. تذکیه این حیوان یک وجود است. اسباب عدیده ای دارد. با چاقو ببری. با خشب ببری. با شیشه ببری. اسبابش عدیده است. مسبب یک وجود است. اسباب عدیده دارد. این جا ترخیص در مسبب، ترخیص در اسباب نیست.

مرحوم اسد محمد باقر هم مثال زده است به مقدمه و ذی المقدمه. یک ذی المقدمه داریم برو بالای پشت بام. مقدماتی دارد. یک مقدمه اش این است که نردبان بگذاری. یک مقدمه اش این است که با طناب بروی بالا. یک مقدمه اش این است که با پا همین طور بروی بالا. مقدمات علی البدل. مقدمات علی البدل چند تا دارد. اگر مولی گفت برو بالای پشت بام، این جا دلالت ندارد می توانی با هر مقدمه ای. نه. فقط گفتم برو بالا پشت بام. کی گفتم با هر مقدمه ای. فرمودند که مسبب واحد بود و له اسباب علی البدل، این جا ترخیص در مسبب، ترخیص در اسباب نیست.

و اما اگر مسبب ها به عدد اسباب تعدد پیدا کرد. ان جا فرموده است که ترخیص در مسبب، ترخیص در اسباب هم هست. مثل باب معاملات. باب معاملات مسبب ما عبارت است از ان ملکیتی را که متعاقدین انشاء می کنند. ملکیتی را که عقلاء اعتبار می کنند. مسبب این شد. مبادله مال بمال، آن مبادله ای که عقلاء اعتبار می کنند. شنیدید که می گوید احل الله البیع، بیع صحیح عقلائی را امضاء می کند. مسبب عبارت است از ان منشأ مقبول عند العقلاء. این جا مسبب به تعدد اسبابش یتعدد. با بیع عربی، منشأ عقلائی محقق می شود. با بیع فارسی هم باز منشأ عقلائی محقق می شود. فرض کلام این است. احل الله البیع، بیع عقلائی را می گوید. منشأ عقلائی. منشأ عقلائی محقق شده است. شک داریم شارع امضاء کرده است یا نه. مفروض کلام در تمسک به اطلاقات در نظر اعمی، مفروض کلام، معامله صحیحه عند العقلاء است. احل الله البیع یعنی بیعی که عقلاء صحیح می دانند، منشأ عقلائی دارد، من هم امضاء کردم. خب ایشان فرموده است در این جا مسبب ها یتعدد به تعدد اسباب. شما الان شک داری که ایا شارع مقدس، ملکیتی که انشاء شده است به عقد فارسی، ایا این ملکیه را امضاء کرده است یا امضاء نکرده است.

فرموده…نکته بحثش. نکته ادعاءش. احل الله البیع، انحلالی هست. هر جا بیع عقلائی باشد. خب همان طور که ان بیع عربی را گرفت، بیع به معنای منشأ، بیع فارسی هم بیع عقلائی. ان را هم گرفت. امضاء کرده است همه این مسبب ها را. خب امضاء مسبب، امضاء سببش هم هست. اطلاق را ما می بریم در مسبب ها. مسبب ها عدیده اند. امضاء کرده است مسبب های عدیده را، امضاء مسبب، امضاء سبب است. اگر کسی از ما سوال بکند عربیه شرط است یا نه، می گوییم نه. عربیه شرط نیست. عقد فارسی هم صحیح است. چرا. چون منشأ به عقد فارسی را شارع امضاء کرده است. اگر منشأ به عقد فارسی را امضاء کرده است طبق احل الله البیع، پس عربیه شرط نیست. درست است همیشه شک شما در اسباب است، ولی از امضاء مسبب، کشف می کنیم که فلان شیء، شرط نیست. مشکوک، شرط نیست. نکاح فارسی خواندند. از ما سوال می کنند عقد نکاح فارسی صحیح است یا نه، می گوییم که بله. صحیح است. النکاح سنتی. بله امضاء کرده است نکاح را. الان این فارسی هم نکاح را ایجاد کرده است. نکاح عقلائی را. النکاح سنتی، نکاح عقلائ، این را امضاء کرد. پس معلوم می شود که عربیه شرط نیست.

این است که تعدد مسبب، می گوید در مثل تذکیه، یک تذکیه بیشتر نیست. این حیوان را الان حساب بکنید، یک وجود تذکیه بیشتر ندارد. می توانی با ان سبب بیاوری، می توانی با این سبب یا این سبب، در حالی در معاملات، تذکیه های عدیده ای هست. اگر شما ان سبب را انتخاب بکنی، یک ملکیه است. این یک فرد دیگری از ملکیه است. ان یکی فرد دیگری از ملکیه است. در معاملات، انحلالی اند. مسببات عدیده اند. خطابات انحلالی اند. این خطابات انحلالی همه این مسببات را امضاء می کند. امضاء این مسببات، امضاء اسباب است. پس ما بناء بر اعمی، می توانیم که با احل الله البیع، برسیم به اطلاق اسباب. می توانیم مشکوک الشرعیه را با اطلاق مسببات، حلش بکنیم. این فرمایشی که در …

س:

ج: دو تا فرد از ملکیه است. به خلاف این که گوسفند را بکشی یک فرد از تذکیه است. … انحلال می گوید برای این است که تمام این مسببات را گرفتند، یکی از این مسببات، عبارت است از ملکیه منشأ به عقد فارسی. ملکیه منشأ به عقد فارسی را هم گفته است من امضاء کردم پس سبب را امضاء کرده است.

این فرمایشی که مرحوم اقای خوئی در محاضرات فرموده است. ما در ذهنمان همین فرمایش است منتهی ما اضافه ای که در این جا کرده ایم.

ما گفتیم که اصلا ما چه کار داریم که بیاییم سراغ اسباب برویم. ما گفتیم احل الله البیع مسببات است. همین امضاء مسببات کافی هست. ما می خواهیم ببینیم که ایا با این نکاح فارسی، ایا نکاح محقق شد یا محقق نشد. عقلاء می گویند این نکاح محقق شد. فرض کلام است. اوفوا بالعقود. النکاح سنتی. ان هم می گوید که این نکاح محقق شد. ما چه اصراری داریم که بگوییم اسباب امضاء شده است یا نه. حالا شما ادعاء کن بالالتزام ان ها امضاء شده است ولی اصرار بر این نیست. حالا چرا می رویم سراغ اسباب.

ما از ریشه منکر اشکال هستیم. مستشکل می گفت خطابات تعلق گرفته است به مسببات. امضاء مسبب، امضاء سبب نیست. ما در این مقدمه می گوییم راست می گویی اصلا امضاء مسبب امضاء سبب نیست. ولی چه نیازی داریم به امضاء سبب. احل الله البیع ان ملکیه را امضاء کرد. حالا سبب را امضاء کرده باشد یا نه.

ما اشکال را این طور دفع کردیم جواب دادیم. گفتیم نیازی به این تکلفات نیست. خطابات تعلق گرفته است به مسببات و نسبت به خود مسببات، اطلاق دارد. حالا می خواهد شک در سبب را رفع بکند یا نه. خب مهم نیست. لذا احل الله البیع، اوفوا بالعقود، تمسک به عموم اوفوا بالعقود و اطلاق احل الله البیع هیچ مشکلی ندارد.

اما این که مرحوم نائینی و به تبعش در محاضرات، ادعاء کردند…این کلمه را اضافه بکنیم، ادعاء کردند که احل الله و اوفوا بالعقود هر دو به مسببات خورده است، نه. ما این ادعاء مرحوم نائینی را هم نتوانستیم قبول بکنیم.

احل الله البیع به مسبب خورده، درست است. بیع یعنی ان مبادله. عقد، خلاف ظاهر است.

اما اوفوا بالعقود هم، مراد از اوفوا بالعقود هم همان معامله باشد، مسبب باشد، نه. ما این را نتوانستیم بپذیریم. می گوییم اوفوا بالعقود ظاهرش این همان عقد است.

ما دو نوع خطاب داریم. یک نوع خطاب به مسببات تعلق گرفته است. احل الله البیع. یک نوع خطاب به اسباب تعلق گرفته است. اوفوا بالعقود. که اگر ما گیر بکنیم، نتوانیم مشکل احل الله البیع را حل بکنیم، کفیانا اوفوا بالعقود. این جواب اخیر ما هست. ما می گوییم سلمنا. در احل الله البیع مشکل داریم. امضاء مسبب، امضاء اسباب نیست. ولی اوفوا بالعقود، کفایت است برای ما. اوفوا بالعقود خود عقد را واجب الوفاء می کند. خود عقد را امضاء می کند بالاتزام.

این که مرحوم نائینی و به تبعش محاضرات فرمودند وفاء به عقد، معنی ندارد. چون عقد قابل بقاء نیست. پس مراد از وفاء به عقود، یعنی وفاء به مسبب بالعقود. این که مرحوم نائینی ادعاء کرده است، محاضرات هم قبول کرده است، می گوییم نه.

اولا عقد قابل بقاء است. خود مرحوم اقای خوئی این را هم دارد. می گوید عقد از چیزهایی ست که در وعاء اعتبار بقاء دارد. مردم می گویند هنوز قرارداد ما پا بر جا هست. هنوز عقد ما هست. می گویند عقد را فسخ کردیم. می گویند عقد را اقاله کردیم. عقد، ان گره را می گوید که باز کردیم. همان طور که ملکیه در وعاء اعتبار، لها البقاء. مثل وضوء است. وضوء یک فعلی هست متصرم الوجود. ولی مرحوم اقای خوئی گفته است نه. وضوء در وعاء اعتبار باقی هست. لذا می گویند نواقض. نقض می کند وضوء را. پس معلوم می شود باقی هست که نقضش می کند. عقد هم در وعاء اعتبار له البقاء. عقد ما هنوز هست. هنوز عقد را فسخش نکردیم. عقد را اقاله نکردیم. به هم نزدیم. ما مجازی احساس نمی کنیم. همان صیغه ای که خواندیم، گره خود با همان گره زدیم با هم، همان عقد. همان بعت و قبلت باقی هست اولا.

ثانیا شما حالا سلمنا بگویید نه. مردم می گویند عقدمان باقی هست یعنی حاصل از عقد باقی هست. این ها یک نوع تسامح است. می گوییم عیب ندارد. این که مرحوم نائینی فرموده است وفاء به عقد در وقتی معنی دارد که عقد باقی باشد و عقد هم قابل بقاء نیست، پس مراد حاصل عقد است، می گوییم نه. فرمایش شیخ انصاری را ما پسند کردیم در کتاب مکاسب. ما می گوییم عقد زائل. عقد فانی می شود. قبول کردیم. ولی وفاء باز هم معنی دارد. می گوید شما یک عقدی کردی ان زمان، یک قرارداد ان وقت بستی. ان قرار داد هم زوال پیدا کرده است. ولی قراردادی که ان وقت بستیم، به ان وفاء کن. وفاء به قرارداد همان طور که شیخ انصاری فرموده است این است که مقتضیات ان را بار بکنیم. ما گفتیم بعت، تو هم گفتی اشتریت، تمام شد رفت. خب وفاء کن به این گفته ای که تمام شد رفت، وفاء کن. وفاءش به چی هست. اتمام. به این که مثمن را تحویل من بدی. ثمن را بگیری. همان که شیخ انصاری در اصاله اللزوم در کتاب مکاسب فرموده است. ما برای صدق وفاء به عقد، نیاز نداریم که عقد باقی باشد. نه. همان که ان وقت گفتی، به همان عمل کن. وعده دادی، نمی خواهیم بگوییم وعده باقی هست، می گوید همان که گفتی. همان گفته ان زمانت را عمل کن. اوفوا بالعقود همان عقدی که ان زمان، همان حرفی که ان زمان زدی، همان را عمل بکن. عمل به عقد ان زمان ولو الان زائل است. حرف این است. نائینی می گوید وفاء به عقد وقتی معنی دارد که عقد باقی باشد. عقد هم بقاء معنی ندارد. پس مراد از این جا، حاصل به عقد است.

جواب ما این است که وفاء به عقد، متوقف بر بقاء عقد نیست. نه. عقد از بین رفته است. حرف زدیم حرف تمام شد. ولی چون یک مقتضیاتی دارد عرفا، می گوید به همان حرف سابقت عمل کن. به همان وعده سابقت عمل کن. یک حرفی را زدی، عمل کن. وفاء به شیء، به قول مرحوم شیخ انصاری ترتیب مقتضیات ان شیء است. می شود وفاء به ان شیء. به ان عهد الست وفاء کن. می گوید که ان تمام شده است رفته. تمام شده است. ولی می گوید به ان عهدت عمل کن. اشاره می کند عهد ان زمان. نه الان به عهد عمل کن. نه. عهدی که الان است می گوییم نه. به ان قراردادی که بستیم چند روز قبل، به ان قرارداد وفاء کن. وفاء لازم ندارد که عقد باقی باشد.

این است که ما عرض دوممان این است که فرق است بین احل الله البیع و اوفوا بالعقود. در احل الله البیع امضاء به مسبب خورده است. درست است. در اوفوا بالعقود، امر به خود عقد خورده است. به مسبب خلاف ظاهر است. قرینه عقلیه مرحوم نائینی را نتوانستیم قبول بکنیم. ظاهر خطاب را اخذ می کنیم.

این است که اگر هم خدای نکرده ما مشکلی در تمسک به اطلاقات خطابات پیدا بکنیم هم بناء بر صحیحی هم بناء بر اعمی، اگر، باز در فقه ما مشکل نداریم. در فقه، اوفوا بالعقود، کار را همه جا حل کرده است. عقود است. جمع محلی به ال است. عقد فارسی را هم شامل می شود. عقد بدون قبض را شامل می شود. از ان قانون هایی هست که دیگر هیچ مشکلی ندارد. هذا تمام الکلام در ثمره بحث.

یک فرمایشی هم مرحوم اسد محمد باقر…مرحوم اسد محمد باقر تسلیم اشکال شده است. گفته است این اشکال جوابی ندارد. ما به اطلاقات نمی توانیم تمسک کنیم بناء بر اعمی. تسلیم اشکال شده است. یک بیانی دارد. چون روز اول بود، این بیانات پیچ دار مناسب روز اول نبود، ما اصلا متعرضش نشدیم. فردا یک کمی امادگی بیشتر می شود، متعرض بیان ایشان می شویم. یک مطالعه هم بفرمایید. اصلا خود بیانش بیان ثقیلی است. چی می خواهد بگوید. کجا حرف اقای خوئی را قبول نکرده است. جواب داده است از ان انحلال. جواب داده است. ملاحظه بفرمایید تتمه کلام فردا ان شاء الله.