اصول ـ جلسه ۰۲۱ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در مشتق است.

مشتق بلااشکال در متلبس بالمبدأ فی الحال حقیقه است. کسی که الان مجتهد است، بهش بگوییم المجتهد، بلااشکال حقیقه است. کما این که اطلاق مشتق به استعمال مشتق بر کسی که سیتلبس بالمبدأ بلااشکال مجاز است. کسی که در اینده مجتهد می شود، بهش می گوییم ایها المجتهد، وجهی ندارد که حقیقه باشد. اجتهاد الان موجود نشده است. مبدأ هنوز فعلیه پیدا نکرده است. می گوییم ایها المجتهد، بلااشکال مجاز است. وجهی برای این حقیقه باشد، نداریم. انما الکلام در شق ثالث است. ذاتی متلبس به مبدأ بوده است در زمانی. الان انقضی عنه المبدأ. این جا محل بحث است که اطلاق ان مشتق بر این متلبس سابق، منقضی عنها فعلی، ایا حقیقه است یا مجاز. این جا جا دارد کسی بگوید حقیقه است. تلبسی پیدا کرد. همان تلبس سابقش، برای این صفه کافی هست. ولی در سیتلبس، این وجهی ندارد. قد وقع الکلام در این قسم ثالث که ایا مشتق در ما انقضی عنه المبدأ فعلا ایا حقیقه است یا مجاز. اطلاق بلااشکال صحیح است. الان هم مردم این طور است. گاه گاهی می گویند ایا دانشجو. می گوید من که حالا دانشجو نیستم. می گوید سابق که بودی. اقا طلبه. می گویند. اطلاق صحیح است. اما حقیقه است یا مجاز، محل کلام واقع شده است. مرحوم اخوند قبل از ورود در بحث، اموری را به عنوان مقدمه ذکر کرده است که مهمش همین امور است. اصل بحثش کوتاه است. بعد از بحث هم تنبیه باز کرده است بر یک اموری.

اما اموری را که به عنوان مقدمه ذکر کرده است.

امر اول راجع به تفسیر مشتق است.

المشتق هل هو حقیقه فی خصوص ما تلبس بالمبدأ فی الحال. مشتق را معنی کرده است. در یک امر تلبس را معنی کرده است. بعدا حال را معنی کرده است. ام هو حقیقه فی الاعم من المتلبس و ما انقضی.

در امر اول عنوان مشتق را معنی کرده است. فرموده است که مراد از مشتق، ان است که جاری بر ذات می شود. اطلاق بر ذات می شود. حالا به لحاظ اتصاف ان ذات به عرض یا عرضی که یک نحوه اتحاد است. حمل بر او می شود. حمل حقیقتش، اتحاد است. مشتق ان است که حمل می شود بر ذات. حمل یعنی حکم به هوهویه. هو عالم. هو مجتهد. به لحاظ تلبس ان ذات به مبدأ. که ان مبدأ تاره عرض است و اخری عرضی هست. اتحاد هم اتحاد حال و محل است گاهی. گاهی صادر و مصدر است. یک نحوه از اتحاد در موضوع و محمول بایستی باشد. این فرمایش را که فرموده است و ادامه داده است که فرقی نمی کند که مشتق، اسم فاعل باشد اسم مفعول باشد صیغ مبالغه باشد صفه مشبهه باشد اسم آله باشد اسم زمان. ملاک ما جری. ما حمل علی الذات است. هیچ فرقی بین این ها نیست.

در این کلام ناظر است به رد صاحب فصول که خودش هم اشاره کرده است. مرحوم صاحب فصول فرموده است که محل بحث، خصوص اسماء فاعلین است. و ما بمعناه. صفه مشبهه مثلا. مصدر به معنای اسم فاعل. فرموده است مبحوث عنه، خصوص این ها هست. نه همه ما جری علی الذات. نه همه عناوینی که حمل می شوند بر ذوات. گفته است نه. ان ها محل بحث نیست. بعد ذکر کرده است بعضی از ان ها را. اسم مفعول را ذکر کرده است. اسم اله را ذکر کرده است. اسم زمان را ذکر کرده است و ادعاء کرده است که بقیه این ها، بعضی هایشان حقیقه در خصوص متلبس است. بعضی هایشان حقیقه در اعم است. مثلا برای اسم مفعول مثال زده است. گفته است اسم مفعول، ما وقع علیه الفعل. گفته است ما وقع علیه الفعل دو جور است. گاهی حقیقه است در خصوص من تلبس بالمبدأ. مثل مملوک. مملوک، تا وقتی که ملک شما هست بهش می گویند مملوک. متلبس به مبدأ است. مسکون. ساکن شده. مسکوت. ساکت شده. این ها می گوید که حقیقه اند در خصوص متلبس به مبدأ. بعضی از اسماء مفاعیل در اعم. مثل مقتول. گفته است مقتول معلوم است در اعم. برای اعم است. این الان مقتول است با این که الان قتل انقضی. این را می گوید مقتول. ما هم همین طور می گوییم. مقتول عطشانا. مقتول مصنوع. این طور چیزها گفته است که این ها هم واضح است. مکتوب هم همین طور است. واضح است که یعنی مکتوب. با این که الان کتابه، منقضی شده است. فرموده است که این ها مختلف اند. بقیه مشتقات، مختلف اند. بعضی هایش این طور است. بعضی هایش ان طور است. مثلا اسم اله. مفتاح. مفتاح وضع شده است برای این اله. حالا شما می خواهی فتحی بالفعل باشد یا نباشد. این ها برای اعم وضع شده است. فرموده است خب از کجا بفهمیم برای اعم است یا برای خصوص، گفته است و المرجع هو العرف. گفته است عرف را مراجعه کن، ان ها محل بحث ما نیست. ان ها قاعده ندارد. ضابطه ان ها ندارد ان ها عرفی هست. بعضی هایش ان طور است. بعضی هایش این طور اند. تنها اسم فاعل است که ضابطه دارد. همه جایی می تواند باشد. یا همه. بگوییم همه اسماء فاعلین، حقیقه اند در متلبس. این ها همه حقیقه اند در اعم. اما بقیه ها گفته است که ضابطه ندارد. مرجع عرف است. استشهد. شاهد هم اورده است. گفته است و لذا علماء که مثال می زنند برای مشتق، به همین اسم فاعل مثال می زنند. این هم استشهاد.

مرحوم اخوند جواب داده است از این فرمایش. متن کفایه است این. فرموده است که نه. کلمات علماء اطلاق دارد. اولا المشتق گفته است. مشتق اطلاق دارد. همه این ها را می گیرد. بلکه بعضی ها اصلا تصریح کردند. گفتند مشتق سواء کان اسم فاعل اسم مفعول. هر چه که می خواهد باشد. ما جری علی الذات. بعضی ها این را تصریح کردند. این که بعضی ها اسم فاعل را مثال اوردند، خب مثال است. ان مثال، عنوان بحث را تضییق نمی کند. ما هم همین طوری هستیم. می خواهیم مثال بیاوریم برای مشتق، می رویم همان اولین مشتق که اسم فاعل است می اوریم. نه. تمثیل است. موجب اختصاص نمی شود.

مرحوم اخوند نکته ای را بیان کرده است. فرموده است که اشتباه صاحب فصول، این جا هست که ان انحاء تلبس را درست نفهمیده است. یک امر را مرحوم اخوند برای بیان تلبس منعقد کرده است. صاحب فصول فکر کرده است که مثلا در اسم اله، مفتاح، گفته است مفتاح معلوم است برای اعم است. فکر کرده است تلبس این ذات، اشاره می کنیم همان کلید، تلبسش به مبدأ، به مبدأ فتح، فکر کرده است تلبسش به این است که ما باهاش باز کنیم. تلبسش به این است که فتح فعلی داشته باشد. در حالی که مراد از ان فتح در مفتاح، فتح شأنی هست. این کلید تا سالم هست، این متلبس بالمبدأ است فعلا. این اشتباه کرده است. تلبس به مبدأ را نتوانسته است درست متوجه بشود. در ضارب، ضرب، مبدأش مبدأ فعلی است. ضرب فعلی. تا وقتی می زند، این متلبس به مبدأ است. دست نگه داشت، انقضی. ولی در مفتاح، فتح شأنی هست. این عبارت را اورده است مرحوم اخوند در رد صاحب فصول. می خواهد بگوید مرحوم صاحب فصول، ان کیفیه تلبس به مبدأ را درست نفهمیده است. تاره تلبس به مبدأ شأنی هست. گاهی حرفه ای هست. نجار، الان خواب است، ولی بهش می گوییم نجار. این متلبس به مبدأ است. چون نجر، یک حرفه است. فعل نیست. این وقتی انقضی هست که دیگر نجاری را بگذارد کنار و این حرفه را از دست بدهد. مفتاح وقتی انقضی هست که خراب بشود ان دندانه هایش مثلا از بین برود، دیگر صلاحیه نداشته باشد. مجتهد وقتی منقضی عنه المبدأ است که ان ملکه را از دست بدهد. ولی اگر الان نشسته است و چای می خورد، باز هم مجتهد متلبس بالمبدأ فعلا. اشتباه مرحوم صاحب فصول این است که این مواد را از هم تمییز نداده است. تلبس بالمبدأ، ان مبدأ را درست تشخیص نداده است. گاهی مبدأ حرفه است. گاهی مبدأ از امور شأنیه است. گاهی از امور فعلیه هست. ان وقت یتلبس بالمبدأ فی الحال و انقضی، با هم فرق می کند. مرحوم صاحب فصول، اشتباهش این جا بوده است. لذا ان را که صاحب فصول فرموده است، حرف ناتمامی هست. این کفایه.

بعد از مرحوم اخوند، باز حرف عجیبی، همین اشتباه را مرحوم نائینی مرتکب شده است. مرحوم نائینی امده فرموده است که اسماء مفاعیل و اسماء آلات از محل بحث خارج اند. ایشان فقط همین دو تا را گفته است. او همه را گفته است غیر از اسم فاعل، همه را گفته است. ایشان این دو تا را گفته است از محل بحث خارج است. اما اسم مفعول خارج است، فرموده است که معنای اسم مفعول، من وقع علیه الفعل. این طور معنی می کنند. فاعل من قام به الفعل. مفعول من وقع علیه الفعل. فرموده است من وقع علیه الفعل، معنای هیئه مفعول است. الشیء لاینقلب عما وقع علیه. همین وقع علیه این جا، ان جا هم هست. الشیء لاینقلب عما هو علیه. گفته است که انقلاب محال است. اگر ضرب بر این اقا واقع شده است. مضروب. دیگر الشیء لاینقلب عما هو علیه. نمی شود دوباره این ضرب مثلا ضرب ان وقت واقع شده است. بگوییم الان واقع است. الان هم حقیقه مضروب بر این اقا. نمی دانیم چی فرموده است. خدا رحمتش کند. الشیء لاینقلب عما هو علیه. فرموده است پس اسماء مفاعیل داخل محل نزاع نیستند. نمی توانیم نفی کنیم مضروب را چون نفی کنیم مضروب را، انقلب از مضروبیه. مرحوم نائینی فرموده است نمی توانیم مضروب را از این بگیریم. چون اگر مضروب را از این بگیریم، انقلب عما هو علیه. وقع علیه الضرب. حالا بگوییم لیس بمضروب. گفته است که معنی ندارد. مضروب گفته است که در من انقضی هم حقیقه است چون الشیء لاینقلب عما هو علیه. در اسم اله هم باز شبیه همین را به یک بیان دیگری فرموده است. فرموده است اسم های اله هم حقیقه در اعم اند چون واضح است که الان این را می گوییم مفتاح، با این که فتحی الان ازش سر نمی زند. فتحی ازش سر نمی زند. بهش می گوییم مفتاح. پس معلوم می شود تلبس به مبدأ فی الحال در اسماء اله، اعتباری ندارد.

این فرمایش مرحوم نائینی.

و لکن این فرمایش هم حرف عجیبی هست. همان طور که در محاضرات فرموده است، حرف ناتمامی هست. اما در اسماء مفاعیل که فرموده است الشیء لاینقلب عما هو علیه، این ربطی به بحث ما ندارد. خوب نقض کرده است در محاضرات. فرموده است اسم فاعل هم که از او صادر شده است، ان جا هم الشیء لاینقلب عما هو علیه. نقض کرده است به اسماء فاعلین. خب این جا وقوعی هست. ان جا صدوری هست. ولی الشیء لاینقلب عما هو علیه، اگر بناء باشد، وقع مهم نیست. این وقع علیه، مفعول مراد نیست. وقع علیه، یعنی ان طور که محقق شده است نه به نحو مفعولی. تا بگویی اختصاص به مفعولات دارد. نه. الشیء لاینقلب عما هو علیه، یعنی ان طوری که واقع شده است. حالا به نحو صدوری یا به نحو وقوعی یا به نحو حلولی. هر چه که می خواهد باشد. اولا نقض به اسماء فاعلین. ثانیا حل. حلش این است که ما بحثمان، در زمان تحقق مبدأ نیست. ما بحثمان در این است که بعد از انقضاء مبدأ، ایا اطلاق حقیقه است یا مجاز. داشت می زد این را. این شد وقع علیه الضرب. در ان حال مضروب است بلااشکال. ضرب قطع شد. ایا از این زمان هم به این مضروب گفته می شود یا نه. ما مضروب زمان مبدأ را نمی خواهیم نفی بکنیم تا بگوییم الشیء لاینقلب عما هو علیه. ما می خواهیم اطلاق زمان انقضاء را درست بکنیم. از زمانی که ضرب منقضی شد، دست نگه داشت، اطلاق مضروب بر این شخص در این زمانی که ضرب قطع شده است، ایا حقیقه است یا مجاز است. این ربطی به الشیء لاینقلب عما هو علیه، ندارد. اطلاق به لحاظ انقضاء هست. اگر …این ها برای خوب روشن شدن است. اگر ما گفتیم مضروب بر این مجاز است. مملوک بر این مجاز است. ایا انقلاب رخ می دهد. چه انقلابی رخ می دهد. الان به این می گوییم مملوک. ملکیه قطع شده است. این ازاد شده است. الان اگر بگوییم مملوک، انقلاب رخ می دهد؟ مملوک الان می گویم. نمی گویم ان زمانی که مملوک بوده است، ان زمان لیس بمملوک. نه. من الان می خواهم بگویم مملوک او لیس بمملوک. اگر الان به این شخصی که ازاد شده است بگویی لیس مملوکا الان. اطلاق نکنی مملوک را، انقلاب عما هو علیه، لازم نمی اید.

این است که فرمایش مرحوم نائینی از عجائب است که فرموده است در اسماء مفعول…اشتباه، این کلمه وقع است. در اسماء مفاعیل، اطلاق حقیقه است چون اگر بگوید اطلاق مجاز است، شیء انقلب عما هو علیه. اطلاق به لحاظ انقضاء است نه به لحاظ تلبس. ان که انقلاب درش محال است، زمان تلبس است. این که ساعت اول هشت این مضروب بود. ضرب فعلی. این محال است انقلابش عما هو علیه. این را که بحث نداریم. بحث ما هشت و نیم است که او دستش را نگه داشته است. ایا می توانیم به این بگوییم مضروب ام لا.

س: نائینی می گوید انتضاء رخ نمی دهد.

ج: ما وقع ساعت هشت بوده است. …برای همان ساعت هشت هست. ..خب همین ادعاء هست. چرا شما می گویی الان هست، می گوییم چرا منقضی نشده است، می گوید لاینقلب. دلیل مرحوم نائینی. نائینی می گوید الان هم به این می توانیم بگوییم مضروب. چرا. چون اگر بگوییم نمی توانی بگویی مضروب، لازم می اید انقلاب شیء عما هو علیه. می گوییم لازم نمی اید. چون ان که محقق شده است، ساعت هشت تا هشت و نیم است. ما ان را که بحث نداریم. ان در جای خودش هست. این در جای خودش.

س:

ج: اسناد نه. جری بفرمایید.

این ها در محاضرات هست. مضاف بر این که این از واضحات هست که مرحوم صاحب فصول هم فرمود، این عبدی را که الان ازادش کرده ایم، پر واضح باشد که بهش بتوانیم بگوییم مملوک. الان مملوک است. این ها گفتنی نیست. لااقلش شبهه دارد. بیاییم از محل بحث خارجش کنیم. بگوییم این واضح است. کجایش واضح است. این عبدی که الان ازاد شده است، انقضی عنه ملکیه، بیاییم بگوییم مملوک. واضح است. کجایش واضح است.

خب این فرمایش مرحوم نائینی فرمایش ناتمامی هست.

و اما بیان دومش در اسماء الات، این هم باز عجیب است. در اسماء الات که الان به این می گویند مفتاح، این نه از باب این است که در اسماء الات، وضع شده است برای اعم. نه. این که الان به این مفتاح می گویند مفتاح، از این باب است که این الان متلبس بالمبدأ فی الحال است. مبدأ این شأن فتحی هست. مفتاح وضع شده است برای ان که، اسم اله، شأنیه دارد برای آلیه. شأنیه دارد برای فتح. این الان متلبس بالمبدأ است. این که مرحوم نائینی فرموده است اسماء الات خارج اند از بحث. چون بلااشکال اطلاقشان بر منقضی حقیقه است، می گوییم نه. این ها که اصلا منقضی نیستند. راست می گویید. کلیدی که در جیبمان هست، اسمش مفتاح هست حقیقه. ولی این ها ما انقضی نیستند. این ها وقتی ما انقضی می شوند که صلاحیه فتح نداشته باشند. چند تا دندانه اش خراب شده باشد. ان را باید حساب بکنیم که ایا صدق مفتاح بر این حقیقه است یا مجاز است. نه در حالی که صلاحیه را دارد، شأنیه را دارد. همین که مرحوم اخوند، در رد صاحب فصول فرمود که انحاء تلبسات به مبدأ به لحاظ مبدأ، یختلف. الان این متلبس بالمبدأ فی الحال. با این که شما با این کلید باز نمی کنید. چرا. چون مبدأش شأنیه است. شأنیه این، بالفعل است. فی الحال است. لذا این فرمایش مرحوم نائینی هم ناتمام است.

مرحوم اخوند در ادامه کلامش فرموده است اگر هم کسی گفت نه. عنوان مشتق، مشتق همان ادبی هست. تا الان می گفتیم مشتق یعنی ما جری. به معنای ما حمل. اگر کسی امد گفت نه. این مشتق همان مشتق ادبی هست. المشتق حقیقه، این مطلق ما جری را نمی گیرد. مثل جوامدی که صلاحیه جریان دارند. زوج. عبد. و امثال ذلک. فرموده است اگر هم کسی اشکال بکند، اصرار بکند که المشتق، جوامدی را که قابلیه حمل دارند، نمی گیرد، می گوییم که اگر هم عنوان نزاع ان جوامد را نگیرد، ولی ان جوامد هم محل نزاع هستند. عنوان هم نگیرد، ملاک بحث در ان ها هست. ان جا هم ان ها محل بحث هستند. اخوند می گوید المشتق جوامدی را که حمل بر ذات می شود، ان ها را هم می گیرد. مشتق اصطلاحی را این طور معنی می کنند. مشتق یعنی ان که هیئتش یک وضع دارد. ماده اش یک وضع دارد. جامد ان است که هیئت و ماده اش یک وضع دارد. دو تا وضع ندارد. اخوند می گوید اگر بگوییم مشتق، جوامد را نمی گیرد، و لکن، عنوان بحث نمی گیرد جوامد را، و لکن ملاک بحث ان جا هم هست. ان ها هم مبحوث عنه هستند. شاهد می اورد که جوامد در مقابل مشتق ادبی، شاهد می اورد که ان ها محل بحث هستند، از کلمات فقهاء. از فقه شاهد می اورد. هم کلام فخر المحققین را در ایضاح و هم کلام شهید را در مسالک. یک فرعی هست در فقه که او را مبتنی کردند بر بحث مشتق. کسی دو تا زوجه کبیره دارد یک زوجه صغیره. تازگی هم یک دختر شیرخواری را تزویج کرده است. برای پیری اش این به درد می خورد مثلا. بعد امد این دو تا زوجه کبیره، شیر دادند این زوجه صغیره را. خب مرحوم علامه فرموده است که این زوجه …یک جوری که یکی اش محرمیه می اورد. حالا با فاصله یا بی فاصله.

س: باید با فاصله باشد.

ج: نه. لازم نیست که با فاصله باشد.

می گوید دو تا زوجتان کبیرتان ارضعتا زوجه صغیره را. خب وقتی زوجه صغیره را شیر داد، ان اولی که شیرش به حد نصاب می رسد، با زوجه صغیره این دو تا، بر ان مرد، محرم می شوند و زوجیتشان تمام می شود. ان اولی. ممکن است با هر دو، ولی نصاب او زود تر رسید که ان شیری که داد، ان انبات اورد. هنوز شیر او انبات نیاورده است. اون خیلی کم است. تا اطمینان پیدا کنیم که ان، انبات اورده است، طول می کشد. اولی که حد نصاب رسید، با زوجه صغیره، این دو تا حرام می شوند بر این شخص. خب واضح است مثلا. اما اولی حرام می شود به خاطر این که شد مادر زنش. ام زوجه اش. اما ان صغیره حرام می شود، به شرط دخول البته، در بعضی از فروض، به شرط دخول، زوجه صغیره هم حرام می شود. چون می شود ربیبه. ربیبه می شود من نسائکم اللاتی دخلتم بهن.

س:

ج: ربیبه رضاعی با نسبی فرقی نمی کند. این را بحث نداریم. این از محل بحث خارج است. کار به این نداریم فعلا.

مهم ان زوجه کبیره دوم است. ایا زوجه کبیره دوم حرام می شود یا نه، مرحوم علامه گفته است ان هم حرام می شود. فخر المحققین در ایضاح توضیح داده است. چرا ان حرام می شود. فرموده است به خاطر این که او هم ام الزوجه شده است. لایقال که این صغیره که از زوجیه خارج شده است. گفته است نه. حق این است که زوجه، مشتق در ما انقضی هم حقیقه است. زوجه، این دومی ام الزوجه شدنش به این است که صغیره در وقتی که شیر می خورد از دومی و به حد نصاب رسید، زوجه باشد. فخر المحققین گفته است که زوجه است چون مشتق…این داخل کرده است در بحث مشتق. محل شاهد این است. داخلش کرده است در بحث مشتق با این که زوجه از جوامد است. مرحوم شهید هم در مسالک گفته است یبتنی. او قطعی اش نکرده است. گفته است این که حرام می شود زوجه ثانیه به خاطر ام الزوجه بودن، این یبتنی بر بحث مشتق. اگر مشتق حقیقه در اعم باشد، این ام الزوجه است. این هم حرام شد. و اگر در خصوص متلبس باشد، صغیره از زوجیه خارج شده است. تلبس به مبدأ ندارد. با شیر اولی، از زوجیه خارج شده است. این حرمه نمی اورد. زوجه ثانیه حرمه نمی اورد. مرحوم اخوند شاهد اورده است از کلمات بعضی از فقهاء که جوامد هم داخل بحث اند. ان وقت ادعاء دارد که یا مشتق شامل همه می شود یا اگر هم مشتق شاملش نمی شود، ملاک بحث ان جا هم هست. ان را هم شامل می شود. لابعنوانه بل بملاکه. شاهدش این است.

یک کلمه را فقط در کلام مرحوم اخوند تذکر بدهیم، مرحوم اخوند فرموده است …این طور نقل کرده است که حرام می شود ان دو تا و ان صغیره مع الدخول بهما. بکبیرتین. دخول را در هر دو تا اورده است. این ظاهرا اشتباه است. حالا ناسخ یا خود مرحوم اخوند، دخول فیهما شرط نیست. در یکی دخول کفایه می کند. لازم نیست هر دو کبیره مدخول بها باشد. یکی شان…در خود ایضاح هم همین طوری هست. مع الدخول فی احدیهما هست نه فی کلیهما. چرا. ما با دخول چی را می خواهیم حرام بکنیم، در ناحیه ام الزوجه که ما دخول نیاز نداریم. حرمت علیکم امهات نسائکم. اطلاق دارد ام الزوجه حرام است. به مجرد این که دختر کسی را عقد کردی، مادرش می شود ام الزوجه. حرمه ابدی می اورد. دخول شرط نیست ان جا. ان که برای محرمیتش شرط است، ربیبه است. و ربائبکم اللاتی. من نسائکم اللاتی دخلتم بهن. در ربیبه دخول شرط است. مادر را تزویج کرد، دخل به او، ربیبه حرام می شود. لم یدخل، نه. ربیبه حرام نمی شود. ما دخول را نیاز داریم برای حرمه زوجه صغیره که از باب ربیبه بودن. ان هم البته در جایی که این شیری که می خورد، شیر فحل نباشد. دو تا زنی را که گرفته است، این دو تا زن ها، شیرهایشان برای دیگری هست.

س:

ج: دخول برای حرمه ربیبه است. از باب ربیبه. لذا اگر یکی از این شیر ها برای شوهر بود، باز نیاز به دخول نداشتیم. از باب این که دختر رضاعی اش می شود.

دو تا کلمه. ما که نیاز داریم به دخول، برای حرمه ان صغیره است. ان هم در جایی که این لبن، لبن این فحل نباشد. و گرنه اگر لبن لبن او باشد، می شود دختر رضاعی اش. نیازی اصلا به دخول نداریم. پس دخول برای حرمه صغیره شرط است ان هم در جایی که این دو تا شیر ها هیچ کدام برای شوهر نبوده است. حالا که این طور شد، به یکی از این ها اگر دخول کرده باشد، کفایه می کند برای حرمه این ربیبه. ما نیازی به دخول فیهما نداریم. اشتباه نسخه است. دخول در احدیهما کفایه می کند برای حرمه این زوجه صغیره. دخول فیهما شرط نیست. و اشتباه نسخه کفایه است.

س:

ج: اگر هیچ دخولی نشده باشد به او، شیر هم که برای او مرد نباشد، خب حرام است. …نیازش ان جا است. نیاز به دخول…ان جایی که نیاز به دخول است، دخول یکی هست که کافی هست. ان جا که نیاز است. گفتم بعضی از جاها نیاز نیست. فوقش غایتش، ان جا که نیاز است، دخول فی احدیهما کافی هست. این که گفته است دخول فیهما، هیچ جا دخول فیهما شرط نیست. ولی دخول احدیهما را فی الجمله نیاز است. این را داشتیم بیان می کردیم. فرمایش مرحوم اخوند.

در ادامه مرحوم اخوند فرموده است که پس هم مشتق و هم جوامد، یا به عموم عنوان، یا به عموم ملاک، داخل است. یک قیدی اخرش زده است که به شرط این که…این شرط برای همین جوامد است. به شرط این که این جامد، منتزع از ذات نباشد. ملاحظه بفرمایید این منتزع از ذات. می خواستیم تمامش کنیم این امر را. دیگر نگذاشتند.