اصول ـ جلسه ۰۲۵ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در جریان مفاد افعال بود.

نحویین فرق بین فعل و اسم را در این گذاشته بودند که در اسماء، زمان اخذ نشده است. قابلیه انطباق بر همه ازمنه را دارد. ضارب هم قابل انطباق است بر من صدر عنه الضرب سابقا فعلا لاحقا. زید ضارب می گوید بر هر سه معنی، قابل انطباق است. و لکن در افعال گفتند که زمان، اقتران به زمان در موضوع له اخذ شده است. اقتران به زمان ماضی در ماضی، اقتران به زمان حال او الاستقبال در مضارع. لذا ماضی را به جای مضارع نمی شود استعمال کرد. مضارع را هم به جای ماضی نمی شود استعمال کرد. به جای قام زید، بگویید یقوم زید. به همین معنای قام زید، غلط است.

خب این گفتار نحاه و ادباء بود.

مرحوم اخوند فرمود که این اشتباه است. تند هم شده بود. گفته بود که این، اشتباه است اصلا. زمان جزء موضوع له در افعال نیست. استشهاد مرحوم اخوند به مواردی هست که در ان موارد، یا زمان نیست یا زمان ماضی نیست، در عین حال احساس مجازیه هم نمی کنیم. یا در مضارع مثلا. یک مواردی را مرحوم اخوند در کفایه ذکر کرده است. موارد دیگری را در تقریراتش. درس خارجش را بعضی از شاگردانش افاضلش تقریر کردند که هنوز چاپ نشده است. بعضی رفقاء می گویند از کجا، هنوز چاپ نشده است. اوردند به ما دادند دارند تصحیح می کنند که چاپ بکنند. ان جا کسی کفایه و ان تقریرات را کنار هم بگذارد، می فهمد که گوینده اش یک نفر است. همین حرف ها را گفته است به علاوه. این ها تلخیص است. کفایه تلخیص او هست. در تقریراتش هم یک موارد دیگری را اضافه کرده است و می گوید که این جا، فعل ماضی هست. فعل مضارع        هست. اقتران نسبت به زمان ماضی یا زمان حال و استقبال با این که اقتران نیست، می بینیم حقیقه هم هست. در حالی که اگر اقتران جزء موضوع له بود، باید این ها مجاز باشد. عمده حرف مرحوم اخوند این ها هست. ان دوتای دیگر را خودش هم گفته است یوید. یوید که بحث خواهیم کرد در ان دو تا تاییدش. موارد زیادی هست. مثل ان جا که فعل، به زمان نسبت داده می شود. مضی الیوم. معنی ندارد که بگوییم گذشته است یوم در زمان سابق. یوم، زمان بردار نیست. مجردات. علم الله. علم الله که معنی ندارد که بگوییم مثل این که در زمان ماضی علم الله. علم الله خدا، ازلی هست. یا بعت در مقام انشاء. وقتی که می گوید بعت در مقام انشاء، در زمان ماضی استعمال نکرده است. مجازیه هم احساس نمی کنیم فعل ماضی هست. یا در باب مضارع، یعلم الله. یعلم الله الی بقی الدهر و فوق…هر چه خدا خودش هست. یعلم، حال یا استقبال نیست. مستمر است اصلا. یک علم مستمری زمان مستمری. این مواردی هست که ان جا هم اضافه کرده است و گفته است که چون ما این جا احساس مجازیه نمی کنیم، با این که زمان در این جا مطرح نیست، پس کشف می کنیم که زمان، جزء موضوع له نیست. صحبت این نیست که ان جا قرینه داریم. نه. صحبت این حرف ها نیست. صحبت این است که در ان موارد عدیده، یک مورد دو مورد هم نیست. این موارد عدیده، ماضی استعمال شده است، زمان ماضی درش ملحوظ نیست. مضارع استعمال شده است، حال یا استقبال ملحوظ نیست. در عین حال، احساس عنایه نمی کنیم. احساس مجازیه نمی کنیم. این کاشف از این است که زمان، جزء موضوع له نیست. اگر یادتان باشد در علائم حقیقه، ما یکی را همین قرار دادیم. گفتیم اگر یک لفظی در یک معنایی کثیرا استعمال شد، احساس مجازیه نکردی، معلوم می شود که ان معنی حقیقه است. این هم کثره استعمال در جایی که اقتران نیست. پس معلوم می شود که اقتران جزء موضوع له نیست. بلااقتران هم لفظ حقیقه است. دو تا موید هم اورد که به عنوان یوید. ان ها قابل جواب است.  موید اول فرمود که گاهی ماضی استعمال شده است در مضارع حقیقی. مضارع استعمال شده است در ماضی حقیقی. جائنی زید و هو یضحک. الان این یضحک، ماضی حقیقی هست. ولی مضارع هم هست. جائنی زید. جائنی زید دیروز. و هو یضحک. همان دیروز یضحک. دیروز گذشته است. ماضی حقیقی است ولی فعل شما مضارع است. سیجیئنی زید غدا. فردا زید می اید و هو بکی قبل ذلک بساعه. قبل از یک ساعت گریه هم کرده است. الان بکی فعل ماضی هست ولی زمانش، استقبال حقیقی است. خب می گوید یوید. همین که می گوید یوید، معلوم است که می لنگد. این ها مهم نیست. مرحوم اخوند این ها را به عنوان موید اورده است. ممکن است ان ها جواب بدهند بگویند ما که می گوییم ماضی، مقترن به زمان ماضی هست، مضارع مقترن است، مرادمان از زمان ماضی، اعم است از زمان ماضی حقیقی و زمان ماضی بالاضافه. خب این جاها جائنی زید امس. دیروز زید امد و هو یضحک. و هو یضحک الان استقبال بالاضافه است یا زمان حال بالاضافه است یعنی بالاضافه به ان زمان امدنش، در ان حال، هو یضحک. حال بالاضافه. همین هم کافی هست برای فعل مضارع. ان ها می توانند جواب بدهند از این موید. چنان چه موید دومی هم که اورده است که اگر بناء باشد فعل مضارع مقترن باشد به زمان حال او الاستقبال، جامع نداریم. زمان حال با زمان استقبال مباین است. جامع نداریم. پس نمی تواند زمان اخذ بشود. ممکن است ان ها جواب بدهند که همین طور هم گفتند. بحث است فعل مضارع برای زمان حال و استقبال است، به نحو اشتراک معنوی هست یا اشتراک لفظی هست. خیلی ها قائل به اشتراک لفظی اند. می گویند فعل مضارع، دو تا وضع دارد. هم وضع شده است برای حال هم وضع شده است برای استقبال. مشکل ندارد. جامع نداشته باشد. خب می گوید مشترک لفظی هست. این ها مهم نیست. مهمش همان موارد کثیره ای که اقتران به زمان، نیست در ان موارد، احساس مجازیه نمی کنیم. پس معلوم می شود اقتران به زمان، جزء موضوع له، نیست. اگر جزء موضوع له بود، باید این ها مجاز باشد. این همه موارد، مجاز باشد، عنایه باشد، ما این جا عنایتی را احساس نمی کنیم. بعد مرحوم اخوند به این اشکال گرفتار شد. خب اگر بناء باشد اقتران به زمان، جزء موضوع له ماضی، جزء موضوع له مضارع نباشد، فما هو الفارق بین الماضی و المضارع. پس فارق چی هست. ادباء می گویند فارقش این است اقتران به ماضی اقتران به حال و استقبال. شما که می گویید این ها جزء موضوع له نیست، فارق بین ماضی و مضارع نیست. قطعا موضوع له ماضی با موضوع له مضارع، فرق می کند. شاهدش این است که غلط است یکی را در جای دیگری استعمال کنیم. ما هو الفارق. فرمود فارقش این است. اولا ما به الاشتراکش این است. هم ماضی هم مضارع، وضع شدند برای نسبه ماده به فاعل ما. در مقابل مصدر. مصدر وضع برای حدث شده است. درست است در ان حدث، انتساب هم هست. ولی معنایش حدث است. ماضی و مضارع، معنایش نسبه است. ان حدث. در ان حدث خاص. ولی این، نسبه الحدث است. فرق بین افعال و مصادر، مصادر برای حدث وضع شده اند. افعال یعنی هیئات. افعال از قسم هیئات اند. هیئات وضع شدند برای نسب. حالا مصدر ها، هیئت دارند ندارند، یک بحثی هست. بعضی ها گفتند مصدر مجرد هیئت ندارد. او از جوامد است. ان ها محل بحث است. کاری اش نداریم ان ها را. هیئات افعال وضع شدند برای نسب. معانی شان، معانی حرفیه است. نسبه. معنای غیر مستقل. نسبه الماده الی الفاعل. خب اخوند می گوید هم ماضی وضع شده است برای نسبه الماده الی الفاعل هم مضارع، منتهی این نسبه ها، هر کدام یک خصوصیتی دارد. یک نسبه خاصه ای در ماضی. یک نسبه خاصه ای در مضارع. فرقشان این خصوصیه است. ان یک نسبه است. این یک نسبه است. منتهی به ان خصوصیه، دو تا شدند. دو تا شدنشان، به ان خصوصیه است. ان خصوصیه چی هست، این را در کفایه توضیح نداده است. در تقریرات هم مندمج صحبت کرده است. گاهی همین سبق و لحوق….بیشتر به سبق و لحوق می خورد. حالا مهم نیست. ان خصوصیه چیست، بعضی ها ان خصوصیه را معنی کردند به تحققیه و ترقبیه. گفتند ماضی وضع شده است برای نسبه، ماده به فاعل. اما نسبتی که تحققت. نسبه تحققیه. مضارع هم وضع شده است برای نسبه ماده به فاعل نسبتی که لم تحققت. تترقب. مترقب است. بعضی ان خصوصیه را….این خصوصیه نسبت است. نسبه، دو جور است. یک نسبتی هست که محقق شده است خارجا. این نسبتی هست که هنوز خارجا محقق نشده است. دو نوع نسبه داریم. دو جور نسبه داریم. ماضی برای ان نسبه. مضارع برای این نسبه. این خصوصیه نسبت را بعضی این طور بیان کردند. بعضی دیگر امدند گفتند نه اقا. این نمی شود. گاهی ما می گوییم اترقب ان تکون مجتهدا اتقرب ان تاکل هذا الغذا. اترقب. اترقب ترقبیه را به معنای اسمی اداء می کنیم. لازمه اش این است که دو بار اترقب تکرار بشود. اترقب انتظار دارم، این که بخوری انتظار دارم. این خلاف ارتکاز است مثلا.

س: تاویل به مصدر می رود. اترقب خوردن را.

ج: بالاخره فعل تاکل فعل مضارع است. …اصلا ان را نمی اورد. می گوید اترقب تاکل.

س: نمی شود.

ج: نه بابا. این ها حرف های ..

این است که نمی شود. لذا گفتند بهتر این است که ما خصوصیه را، سبق و لحوق قرار بدهیم. نسبه سابقه بر تکلم نسبه لاحقه از تکلم. نه تحقق و ترقب. نه. نسبه سابقه نسبه لاحقه. ماضی، ضرب زید، این ضرب وضع شده است برای نسبه دادن ضرب به زید که این نسبه، قبل از تکلم من، خبر می دهد که بوده است. اما یضرب زید، او می گوید که نسبه می دهد ضرب را به زید و می گوید که لاحق از تکلم است. کلمه ترقب را انداخته است. لاحق است این نسبه از تکلم من. یا همزمان با تکلم من است. لاحق یا همزمان. در مقابل ان که قبل است. تغییر دادند عبارت را که مثلا ان اشکال، وارد نشود. و لکن این تغییر عبارت فائده ای ندارد. این را دیروز گفتیم. تغییر این عبارت، فائده ای ندارد. باز یک جاهایی سبق و لحوق ها هم گیر می کند. مثلا می گوید سبق صدور الضرب. سبق ضرب زید. سبق الکلام. سبق اگر در خود سبق، باز یک سبق دیگری افتاده باشد، باید دوبار سبق به ذهن بیاید. از ماده سبق، یک سبق. از هیئه اش هم که این سبق، این سبقه به کلام سبق، یک سبقه دیگر. این هم خلاف ارتکاز است. سبق الکلام از ماده سبق، سبقه به ذهن امد. پیشی گرفت. هیئتش را هم که می گویید به معنای همین است. سبق یعنی این، پیشی گرفت. سبقت، اسناد سبقه به کلام. پیشی گرفت. قبل از تکلم من بود. لازم می اید که دوبار مفهوم سبقه به ذهن بیاید. یک بار از ماده سبق، یک بار از هیئه سبق. این هم خلاف ارتکاز است. مثل همان اترقب که او می گفت. در ذهن ما این است که این ها، همه شان یک چیز می خواهند بگویند. این ها اختلاف در تعبیر است. فرمایش مرحوم اخوند متین است. زمان، جزء نیست. و هم فعل ماضی و هم فعل مضارع، وضع شدند برای نسبه. و نسبه هر کدام یک خصوصیتی دارد. ولی در مقام بیان ان خصوصیه، ضیق خناق است. نمی توانیم درست بیانش بکنیم ان خصوصیه را. بیخود نیست مرحوم اخوند هم می گوید یک خصوصیتی دارد. ان را نمی توانیم درست بیانش بکنیم. فارسی را اول حساب بکنیم. در فارسی هم ما فعل ماضی و مضارع داریم منتهی در فارسی چون لغه قاصر است، به نحو مرکب است. می گوید زده است. در مضارع می گوید می زند. عرب ها …

س:

ج: حالا شما زد. زده. زده است.

برای مضارع، برای ان که اینده است، یک می زند می اورید. یک لفظ دیگر انتخاب می کنید. شما در ارتکازتان بین این دو تا هیئت ببینید چه فرق است. عرب هم که می گوید قام، می گوید ضرب، ذهنش همین است. همین معنای فارسی، زده است. می گوید یضرب، همین معنای فارسی لفظ می زند هست. شما حالا حساب کنید زده است، می زند، هر دو نسبه است. نسبه دادید ماده را به فاعل، اما زده است، یک نسبتی که خبر می دهد که این، تحقق پیدا کرده است. از عدم بیرون امده است. زده است. زده. یک لفظ این طوری. ماضی را می خواهید بیان بکنید، بیان می کنید با لفظی که خبر می دهد از تحقق این نسبه. مضارع را بخواهید بیان بکنید، یک لفظی می اورید که خبر می دهد از این که عدم نشده است این نسبه. عدم نشده ست. کلمه تقرب و این ها، الفاظ است. کلمه تقرب را بگذارید کنار. مشکل ساز است. لحوق را بگذارید کنار. این ها مشکل ساز است. این ها الفاظ است. می زند، این خبر می دهد از یک نسبتی که عدم نشده است. حالا یا در حال انجام شدن است یا بعدا انجام می شود. فراغ ازش حاصل نشده است. ان هایی که می گویند ماضی، نسبه تحققیه، ان هایی که می گویند ماضی، نسبه سبقیه، مضارع نسبه ترقبیه، نسبه لحوقیه، همه یک چیز را می خواهند بگویند. منتهی این الفاظ، قاصر است. الفاظ نقض دارد. ولی واقعیه نقض ندارد. ماضی خبر می دهد، وضع شده است فعل ماضی، برای نسبه ماده. نسبتی که این طور نیست که …این ها هم ضیق خناق است. این طور نیست که در حال تحقق است یا سیتحقق. این طور نیست. با عدمی، بیانش بکنید. این طوری نیست که در حال … این که حکایت می کنیم گاهی، انشاء می کنیم، این ها از موضوع له خارج است. قصد حکایه، قصد انشاء، همان طور که مرحوم اخوند فرمود، این ها از چی خارج است. لفظ بعت را حساب بکنید. بعت را که می گوید، خبر می دهد، خبر می دهد از این که محقق شده است این نسبه بیع به من. محقق شده است. انتظارش را نکش. حالا محقق شده است، محقق شده است قبل از این کلام من، در اخباریات، یا به همین محقق شد. انتظارش را نکش. «می» نیست. می فروشم نیست. فروختم هست. فروختم، با می فروشم، فرق می کند. حالا می گویم که…مهم این است که…در ذهنم این هست که مرحوم حاج شیخ اصفهانی هم همین ها را می خواهد بگوید. لفظی پیدا نمی کند که قالبش بشود. می گوید هنوز عدم است. یا در حال ادامه است. ان یکی نه. دیگر کلام تمام شده است، ان نسبه وجود ندارد. ما احساسمان این است که ماضی و مضارع، ازش زمان به ذهن نمی اید. زده است، زمان به ذهن نمی اید. زده است در زمان ماضی، اصلا غافل ایم از زمان. از زده است، به ذهن…کلمه زمان که در لفظ نیست. فارسی اش را دارم می گویم. زده است، فقط می رساند تحقق زدن را. زده است، فقط تحقق زدن را از او می فهمیم. از زمان غافل ایم. این همه شاهد اورد مرحوم اخوند که خیلی جاها زمان ندارد. می گوید روز جمعه، گذشته است. مضی. معنی ندارد که گذشته ست روز جمعه در زمان ماضی. زمان بردار نیست. این همه شاهد اورده است. اصلا شواهد را کار نداریم.

س: قرینه داریم.

ج: اصلا صحبت قرینه نیست.

متفاهم عرفی از فعل، وقتی هر فعلی را شما می شنوید، متفاهم عرفی از افعال، نسبه ماده است به فاعل. منتهی بعضی از این افعال، در عربی، هیئت هایشان فرق می کند. ضرب یضرب. در فارسی، خود الفاظ هم فرق نمی کند. چون ان ها هیئت بسیط ندارد، او را می گوید زده است، این را می گوید می زند. خواهد زد. یک لفظی می اورد که حکایت می کند از عدم فراق از ان ماده. فراق حاصل نشده است از ان ماده. یا در حال اشتغال است. یا بعدا این محقق خواهد شد. حرف ما این است. مضافا هم موارد نقضی که مرحوم اخوند اورده است، مهم تر از ان ها، این است که از فعل ماضی، از فعل مضارع، زمان تبادر نمی کند. ضرب، چه کار به زمان دارد. یک هیئت دارد یک ماده. هیئتش، نسبه ماده را به فاعل بیان می کند. منتهی نسبه خاصه. ان خاصه را در فارسی با کلمه «است» می رسانند، در عربی با انتخاب ضرب.

س: در فارسی زده است نمی گویند. می گوید زد.

ج: زد. پس «می» ندارد. فرق گذاشتید. غالبا این طور نیست در فارسی. یا می گویند در تقدیر است. حالا شما بگو در فارسی هم، یک لفظ است. زد. یک زد بیاورد، کافی هست. عیب ندارد. مهم نیست.

مهم این است که این ها مرادفش در فارسی این ها هست. چه طور در فارسی، سخن از زمان نیست، زید زد. زید می زند. زید خواهد زد. از می زند، خواهد زد، یک نسبه به ذهن می اید. از زید زد، زده است، یک معنی دیگر به ذهن می اید. او یک نوع نسبه است. ادعاء ما این است. او یک نوع نسبه است. این یک نوع نسبه است. نه این که درش زمان، زید زد، یعنی در زمان ماضی. نه. بله. ربما زمان ماضی به ذهن می اید. مرحوم اخوند فرمود بعضی اوقات زمان به ذهن می اید چون ان فاعل، زمانی هست. خود زمان نیست. زمانی هست. از مجردات نیست. خب نسبه فعل به زمانی، لامحاله در زمان واقع شده است. عیب ندارد. ان ها دلاله های التزامی و قرینه ای هست. مجرد زید زد، زید زده است، همین انصافتان و وجدانتان و فهمتان، زید زده است، به ذهن زمان ماضی نمی اید و لو ربما ملازمه دارد با زمان ماضی.

س: فرق علم الله یعلم الله.

ج: فرقش این است که خدا دانسته است و می داند. ان خدا دانسته است، یک معنی است. خدا می داند، یک معنای دیگری هست. فرقش این است که ان نسبه را، دانسته است، ان یک نسبه است. اما این می داند.

س: خدا که رفتن ندارد.

ج: اتفاقا در میان مردم ….اصلا بعد از مرحوم اخوند، احدی از علماء این را منکر نشده است. قدیمی ها هم که بحث نکردند، واضح بوده است.

س: قاطبه نحاه بر این باور اند که یتبادر منه الزمان.

ج: مرحوم اخوند هم گفت اشتباه. غفله.

مهم نیست. این ها یک خورده فهمش سخت است. حرف هایی هست که از بزرگان مدققین صادر شده است در مقابل ادباء مزخرف. رهایش کنید ان ها را.

مرحوم اخوند فرمود فرق بین اسم و فعل این است. ان وقت نتیجه می گیرد. ما هو الفارق بین الاسم و الفعل. باز از جهتی که اقتران به زمان، جزء موضوع له نیست، فرقی بین اسم و فعل نیست. از جهت این که اقتران به زمان، جزء موضوع له نیست، فرقی بین اسم و فعل نیست. فارق چی هست بین اسم و فعل. می گوید فارق این است. زبان حالش. در اسم، این خصوصیه نسبه اخذ نشده است. شما می توانید زید ضارب را بر زمان ماضی منطبق کنید. بر زمان مضارع زمان حال، مشکل نداریم. اما در فعل، این خصوصیه اخذ شده است، همان طور که نمی توانی این را به جای او، استعمال بکنید، نمی توانید ان توسعه اسم را هم نداری که هر کدام را برای سه زمان. نه. این که نمی توانی هر کدام را برای سه زمان به کار ببندی، مثل اسماء، لمّش این است. این جا برای نسبتی وضع شده است که ان نسبه، خصوصیه دارد. مرحوم اخوند در ادامه کلامش می گوید این بحث ما، استطرادی بود. همین طور به پیش امد. حرف نحاه را مناقشه کردیم. اشتباه ان ها را توضیح دادیم استطرادا. ربطش هم دادیم به بحث. ان هایی که می خواهند کفایه بگویند، این ربط را مرحوم اخوند در تقریرات گفته است. در کفایه ربطش را نگفته است. دیروز ربط این بحث را به بحث مشتق گفتیم. اخوند گفت افعال خارج اند از بحث مشتق. چون افعال حمل نمی شوند. اسناد داده نمی شوند. ان وقت در تقریرات گفته است خصوصا بناء بر حرف نحاه که اصلا گفتند فعل ماضی برای متلبس بالمبدأ در ماضی. اصلا او دیگر از اول تکلیفش را معین کرده است. گفته است این بحث ندارد. گرچه این حرف غلط است. ان وقت ادامه داده است. ربطش این است که یک وجه خروج افعال از محل بحث، همان است که ادباء گفتند. اگر ان هم درست بود، باز افعال از محل بحث خارج اند. چون ماضی وضع شده است برای زمان ماضی. مضارع هم وضع شده است برای زمان حال و استقبال. بحث نداریم در این. و لکن گفت این غلط است. هذا اشتباه. این کلماتی که انتخاب می کند، مهم است. برای همه اش مرحوم اخوند نمی گوید اشتباه. می گوید فهو اشتباه. استطرادا بحث کرده است از حقیقه افعال در مقابل اسماء. در ادامه کلامش فرمود که…هوس کرده است این جا دوباره همان طور که فرق بین اسم و فعل را بیان کرده است، هوس کرده است که فرق بین حرف و اسم را هم بیان بکند. خیلی خوشش امده است از فرقی را که بین حرف و اسم گذاشته است. گفته است لاجل الاطراد فی الاستطراد. بحث استطرادی بود دیگر الان. حالا این استطرادی را، اطرادش بدهیم. حرف را هم بیاییم بحث بکنیم. اطراد در استطراد. می گوید بحث بکنیم از معنای حرفی. بعد هم خودش متوجه است که این ها را قبلا گفتیم. اخرش می گوید درست است که ما این ها را قبلا گفتیم، ولی تکرارش باز فائده دارد. بس خوشش می امده است از مبنایی را که در حرف ابداع کرده است، اخوند در کفایه بناءش بر اقتصار است، می گوید فیه غنی و کفایه، ولی این جا تطویل کرده است بلاطائل. ما این ها را رهایش می کنیم. وارد امر چهارم می شویم. قبل از امر چهارم، یک فرعی هست. ان فرع را در نوشته، نوشتیم. مناسبش همین جا هست. و ان فرع این است که بعضی ها، از جمله مرحوم اقای خوئی که خیلی مصر به این مساله هست، می گوید ظهور افعال در احداث است. برای افعال یک ظهوری قائل است. می گوید ظهور افعال در احداث است. چنان چه همه می گویند. می گویند ظهور جمله فعلیه، ظهور انصرافی اش، ظهور جمله اسمیه، در فعلیه و حال است. اگر گفتند زید قائم، یعنی الان. انصراف به الان دارد. و لو مشترکش معنایش. ولی انصراف به حال دارد. ایشان فرموده است ظهور جمله فعلیه، در احداث ان ماده است. ان وقت در فقه نتیجه گرفته است. در فقه فرموده است این که در جنب دارد یغتسل، این که در محدث به اصغر دارد یتوضأ، این ها مراد یعنی غسل را احداث کن. وضوء را احداث کن. شما اگر زیر دوش هستی، داری تنظیف می کنید. سرتان را از ان صابون دارید پاک می کنید. همان جا گفتید خب همین قطراتی که بالای سر من می ریزد، دارد می ریزد، ادامه دارد، ادامه اش، غسل باشد. می گوید این، اشکال دارد. غسل کن، یعنی احداث کن. احداثش به چی هست. به این است که بیایی بیرون و بعد بروی که عوام الناس این طور می گویند. می گویند پس باید بیاییم بیرون. نه. یکی اش هم این است که همین که سرت را این طور کردی، اب از این جا قطع شد، بعدی اش این طور می شود احداث. دست را هم بکشی، دست قطع می کند. ان جایی که دست کشیدی، اب قطع شده است. دست ان طرف رفت، نسبه به ان جا باز می شود احداث. احداث، طرق عدیده ای دارد. در زیر دوش مشکلی نداریم. ما معمولا به مردم می گوییم که بابا احداث محقق می شود. بالاخره دوبار، دوبار حد اقل این قطره روی بدن شما امده است. بار اولش هم اگر احداث باشد، بار دومش بر اثر تکان خوردن و حرکه کردن، بار اولش اگر ابقاء باشد، بار دوم قطعا احداث است. نه. مهمش این است که زیر اب است. تمام بدنش زیر اب است. یادش می اید که غسل جمعه دارد. غسل جنابه دارد. همان جا می گوید اغتسل، غسل ارتماسی، اغتسل جمعه را. گفته است لایجزی. دستش را زیر اب کرد یا صورتش…اول حالا صورتش را زیر اب کرده است، حالا می خواهد بردارد، می گوید همین الان، قصد کنیم که وضوء باشد. می گوید فائده ای ندارد. باید سرش را بیاورد بیرون، دوباره ببرد. صورتش را دوباره به اب بچسباند. فرموده است ظاهر افعال، در احداث است. طبق این، یک مواردی، فتوایش تغییر کرده است. احتیاط کرده است. و گفته است این جا ها احداث لازم است. و شاهد اورده است بر این که احداث لازم است، گفته است که خب. شما در سجده نماز هستید. همان وقت، قرائت قران را شنیدی، ایه سجده را شنیدی، نمی توانی بگویی که همین، ادامه اش، سجده تلاوه باشد. نه. فائده ای ندارد. ان سجده اول، سجده صلاتی هست. بر می داری. حالا اگر نماز نماز مستحبی هست، در نماز واجب گیر است، نماز اگر مستحبی است، دوباره می روی، سجده سوم سجده تلاوه. باید احداث بکنی. ظهور فعل می گوید در احداث است. اسجد، یعنی احدث احداث کن سجده را. احداث سجده به این است که سر برداری…ایشان فرموده است که…علماء همین طور می گویند. این شاهد بر این است که احداث، لازم است. ابقاء کفایه نمی کند. فرع خوبی هست. فردا ادامه اش می دهیم. بحثش را می کنیم. ببینیم حرف درستی هست یا نادرست است.