بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در معنای افعال هم تمام شد و مرحوم اخوند بی مناسبه وارد شده بود در رد کلام ادباء که گفته بودند فرق بین فعل، از همان اول می گویند. صرف میر می گویند فرق بین فعل و اسم این است که در اسماء، زمان اخذ نشده است. اما در افعال، زمان اخذ شده است. و افعال وضع شده اند برای حدث مقترن به احد الازمنه. بعد تقسیم کردند. زمان ماضی را دادند به ماضی. زمان حال به امر و نهی. زمان حال و استقبال هر دوتاش باز، دادند به فعل مضارع. اصولیین این مطلب را انکار کردند. مرحوم اخوند انکار کرده است که زمان، جزء معنی باشد. عرض کردیم در صیغه امر، مشکلی نداریم. صیغه امر وضع شده است برای طلب ماده. طلب فی الحال است نه این که حال، جزء معنای او هست. او را مشکلی نداریم. مشکل در ماضی و مضارع بود که اگر زمان، جزء معنی نباشد، پس فارق بین ماضی و مضارع چیست. مرحوم اخوند و بعضی دیگر، فرمودند که فارقش، خصوصیه نسبه است. هیئت ماضی هیئت مضارع، وضع شدند برای نسبه حدث به فاعل. منتهی در ماضی یک نسبه. در مضارع یک نسبه دیگری. زمان جزء معنی نیست. مواردی را مرحوم اخوند در کفایه، در تقریرات ذکر کرده است که در ان موارد، زمان صحبت نیست. یا اگر زمان است، مثلا در ماضی زمان مضارع سخن است. در میان است و گفته است که این ها احساس مجازیه نمی کنیم. پس زمان جزء موضوع له نیست. یکی از مواردی که مثال زده است، دیروز یادمان رفت، مساله شرط است. ان ضربتنی اضربک. ان ضربتنی اضربک خب می دانید ادباء گفتند این جا ان این جا معنای ماضی را، مستقبلش کرده است. خب این هم یک اشتباه است. ان ضربتک اضربک، ما احساس مجازیه نمی کنیم که ضربتک در معنای مجازی استعمال شده است. ان که استقبال فهمیده می شود، اشتباهشان این جا هست، ان هم باز مستقبل نمی کند. ان هم وضع شده است برای تعلیق. منتهی لازمه تعلیق، این است که الان نیست. معلقش می کنیم، از تعلیق می فهمیم که…فرض می کنی که اگر ضرب محقق شد، ضرب تو، ضرب من هم محقق می شود. این تعلیق هست که لازمه اش، استقبال است. ان، برای تعلیق است نه برای استقبال. ضربتک هم در همان معنای استقبالی استعمال نشده است. ضربتک هم احساس مجاز نمی کنیم که قضیه شرطیه است. ان ضربتک اضربک، احساس مجاز نمی کنیم. این طور نیست که ضربتک این جا به معنای مضارع باشد. اصلا به صیغه مضارع این جا غلط است. در فارسی هم همین طور است. می گوییم اگر بزنی می زنم. بزنی. صیغه هایش فرق می کند. غلط است که بگوید اگر می زنی، می زنم. نه. اگر بزنی، می زنم. این است که در همان جا هم ضربتک در یک معنی استعمال شده است. اضربک در یک معنی. غلط است که می گویند این جا ضربتک به معنای استقبال. نه. ان جا هم ضربتک استعمال شده است در اسناد ماده به فعل. اضربک هم استعمال شده است در …منتهی با این فرق. در ضربتک یک خصوصیه است. ان خصوصیه را ما گفتیم نمی توانیم یک معنای، یک لفظی که نقض نداشته باشد، بیاوریم. شاید بشود این طور گفت. شاید. این را حالا رویش فکر بکنید. در ماضی، اسناد ماده است، اسناد حدث است به فاعل بعد از فراغ از انقضاء ان حدث. حدثی که انقضی. حدث نه در زمان. زمان صحبت نیست. حدثی که انقضی. وقتی می گوید الان خفف عنکم، الان، الان عرفی هست. یعنی همین تازگی ها. خفف، ان تخفیف، انقضاء پیدا کرد. وقتی می گوید الان علّمته، فرقش با الان اعلّمه این است. الان علمته هم درست است. ماضی است. الان یعنی همین تازگی ها. که انقضاء شده است تعلیم. ولی اگر داریم تعلیمش می دهیم، باید بگوییم الان اعلمه. تعلیم می دهم. دارم تعلیم می دهم. در مضارع، یک دارم، یک «می» یک کلمه ای که حالت اشتغال فعلی را یا اشتغال آتی را می رساند. دارم تعلیمش می دهم. تعلیمش می دهم. یک «می» می اوری در مضارع که خبر می دهد از عدم انقضاء مبدأ. نسبه مبدأ یی هست که لم ینقض. این طور می گوییم. ترقبیه و این الفاظ را می گذاریم کنار. مضارع وضع شده است برای …هیئه مضارع برای نسبه حدث به فاعل نسبه حدثی که لم ینقض. حالا یا در حال اشتغال است یا سیشتغل. ولی لم ینقض. به خلاف ماضی که ان وضع شده است برای اسناد حدث به فاعلی که انقضی. ان ان ضربتک هم در ضربتک هم همین را دارد فرض می کند. می گوید اگر ضرب، مستند به تو شد، ان نسبه وقوع پیدا کرد، انقضی، اگر، ان ضربتنی، اگر ان ضرب محقق شد، آن ضرب به تو اسناد پیدا کرد و انقضاء پیدا کرد، اضربک. ان هم ماضی است. ضربتک ماضی هست. در فارسی عرض کردم می خواهی ترجمه کنی، اگر بزنی، می زنم. یکی اش بزنی هست، یکی اش می زنم هست. عرفی اگر خواسته باشیم صحبت کنیم همین است. استعمال…زمان اصلا جزءش نیست تا بگویید چون در استقبال هست، پس مضارع است. این شاهد است. با این که ما می بینیم که این عمل در مستقبل صورت می گیرد، احساس مجازیه نمی کنیم. معلوم می شود که اقتران به زمان ماضی، جزء معنای ماضی نیست و الا باید این جا احساس مجازیه می کردیم. این ها شاهد بر این است که زمان، جزء نیست. ممکن است فعل ماضی را شما در آتی فرضش بکنید. مهم این است. فرض بکنید استعمال بکنید ماضی را در نسبه ماده به فاعل بنسبه انقضائیه. ما تحققیه و ترقبیه را حذفش می کنیم. به نسبه انقضائیه. نسبه لاانقضائیه. فقط در مثل جحد که می گویند لم یضرب، می گویند فعل مضارع است، با این که فعل مضارع است، باز هم لم یضرب، انقضی هست. نزده است. او هم حل است. در لم یضرب، در فارسی هم همین طوری می گوید. نزده است، می گوییم نه. این فعل با این اداه لم، یک وضع جدایی دارند. وضع شدند برای معنای ماضی. لفظش مضارع است و لکن وضع شده است برای معنای ماضی. ان هم مجاز نیست. لم یضرب هم مجاز نیست. نزده است، چون احساس مجازیه نمی کنیم، می گوییم ان هم یک وضعی برای خودش دارد. این ها مزخرفات ادباء است که لم یضرب، اصلش یضرب بوده است. لم داخل شده است. این حرف ها چی هست. یک لم یضرب، یک وضعی برای خودش دارد. اشتقاق، این ها تخیلات و بافیدنی هایی هست که درست کردند.
س: ان ضربتنی را هم بگویید که یک وضع جدایی دارد.
ج: نه. گفتم وضع جدایی ندارد. گفتم ضربت در معنای حقیقی اش استعمال شده است.
س: در ماضی استعمال شده است.
ج: ماضی گفتم جزء معنایش نیست. اصلا حرف همین است. شاهد است. این ان ضربتنی، چون احساس مجاز نمی کنیم، این شاهد بر این است که زمان ماضی، جزء معنای ماضی نیست. اگر جزء معنای ماضی بود، باید ان ضربتنی مجاز باشد. مجاز نیست. …می گوید ضرب منتسب به تو محقق شد، چه طور ضربی، محقق شد، همین خودش انقضاء هست. ضرب منتسب به تو محقق شد. ان ضربتنی، معنایش این است….باید زدن او منقضی شود.
اگر کلمه انقضی اورد. گفت انقضی ضرب فلان. انقضاء خودش از مواد است. این اسناد انقضی…فرقش با ینقضی این است. انقضی که یکی از مواد است، به ضرب زید، این انقضاء منقضی شده است الان.
س: این ها را در تحقق هم بگویید.
ج: مفهوم نیست این ها که واقع است. الان انقضی منقضی شد.
در مقابل این که می گوییم ینقضی که انقضاء انقضاء را نمی فهماند. ینقضی یعنی دارد منقضی می شود. نسبه تحققیه ترقبیه، ان ها را می گذاریم کنار. ما ادعاءمان این است که بالوجدان بالارتکاز، ماضی و مضارع ازش زمان به ذهن نمی اید. چه بسا زمان به ذهن می اید از جهات دیگری. از نفس لفظ، به ذهن نمی اید. شاهدش این است که این موارد کثیره که زمان بردار نیست، مجاز احساس نمی کنیم. شاهد خوبی اورده است مرحوم اخوند. این زمان جزء نیست. اختلاف ماضی و مضارع، در اختلاف ان نسبه است. این ها هیئات اند. هیئات برای نسب وضع شده اند. نسب، فرق می کند. نسبه جمله خبریه وضع شده است برای هوهویه. زید قائم. زید قائم وضع شده است برای هوهویه. ضرب، خودش یک فعل است. فاعلش را که بیاوری، می گوییم ضرب زید. این برای فاعل مبهم وضع شده بود. حالا متشخص شد. این ضرب، دلالت دارد بر اسناد بر نسبه ضرب، او هوهویه، این اسناد ضرب به زید به ضرب که انقضی. در مقابل یضرب که یا اشتغال را می گوید یا اینده را می گوید.
س:
ج: این همه موارد را می اورد مرحوم اخوند که زمان نیست. گفتنی نیست که همه این ها مجاز باشد. …. اگر اقتران به زمان ماضی جزء معنای فعل باشد، باید ان ضربتنی مجاز باشد…. یکی اش را تصور بکنید، تصدیق می کنید تا چه برسد به چند مورد.
س:
ج: علم را در ارتکاز مردم، علم را با یعلم فرق می گذارند. این ها بحث های دقیق است. علم دانسته است خدا انقضی. یعلم. علم که مردم استعمال می کنند…ان ها فلاسفه می گویند علم، انقضی معنی ندارد. عرف که استعمال می کند، علم را خلق را، انقضی برایش قرار داده است. علم. رزق. مردم فرقی نمی گذارند بین صفات ذات و… ان هم که اشکال عام الورود است. زمان هم ان جا معنی ندارد.
س: پس ان نقض که اخوند گفت در مجردات زمان معنی ندارد، گرفته می شود.
ج: ایشان ادعاء می کند در مجردات این است. ما گفتیم نه. در مجردات مردم این جا هم در ذهنشان زمان است. یک موردش را مناقشه کردیم. …می گوید تقدمت العله علی المعلول. تقدم عله بر معلول، زمانی نیست. در یک زمان است ولی می گوید تقدم. تقدم صدق می کند. تقدم عله بر معلول زمانی نیست. هر دو در یک آن است. …مردم می گویند شما کلید را چرخاندی فتحت فانفتح الباب. این طور می گویند. ولی هر دوش در یک زمان است. زمان ماضی به ذهن نمی اید. …قبول دارد مرحوم اخوند که خیلی جاها زمان ماضی به ذهن می اید. منتهی می گوید که او، ظهور انصرافی هست. منشأش چون این از زمانیات است. احداث حدث به زمانیات، لامحاله زمان نیاز دارد. و چون نسبه تحققیه است، پس زمان ماضی هست.
کلام مرحوم اخوند این است که یک مواردی داریم که زمان نیست. مضی الیوم می گوید. زمان نیست. ان ضربتک می گوید. مجاز نیست. ولی احساس مجازیه هم نمی کنی. ما بالاترش گفتیم. ما گفتیم نه اصلا از الفاظ…
س:
ج: این همه مردم موارد شرط و شروط می گویند. لو کان فیهما آلهه الا الله. این ها را کسی احساس مجازیه نمی کند.
س:
ج: ملامغنی مزخرف می گوید مهم نیست. اما مثل اخوند و دیگران…
کلمات را بیشتر مطالعه کنید. به ذهنم هست هر چه که بیشتر تعریض بکنید مطالعه را، موارد نقض را تامل بکنید، بهتر می رسید.
س:
ج: ظرائف نیست. تبادر داریم صحبت می کنیم. انسباق داریم صحبت می کنیم. زده و می زند، زمان از این ها نمی فهمیم. زده با کلمه زد. زد. می زند. چه ربطی به زمان دارد. یک هیئتی هست. ان زد. می زند. زمان از کجایش می فهمیم. واضح است. در ذهن من این واضح است که زمان، جزء معنی نیست. هیئات افعال، مثل هیئات اسماء، وضع شدند برای …ما که اصرار نداریم که هر چه ما می گوییم، شما قبول بکنید. ما حرف دیگران و مویدات و منبهات را می گوییم. این دیگر شما که تفکر بکنید.
اما تتمه این بحث که مربوط به یک فرع فقهی می شد. ایا افعال، بالمناسبه دیگر. ایا افعال ظهور در اسناد دارند یا نه. مرحوم اقای خوئی فرموده است افعال، ظهور در احداث دارد. روی این حساب در یک مواردی لااقلش احتیاط کرده است. و لکن خودش هم گفته است که چه بسا قرینه هم داریم که نه. این جا احداث، دخالت ندارد. ظهور اولی این است. مثلا در باب زنا، کسی وطئ به شبهه کرد. وسط کار فهمید زنا هست، خب وطئ را که احداث نکرده است. بایستی بگوییم که دیگر جائز است. چون قبلش جائز بوده است. چون این زنا نیست. ادامه اش احداث است. نه. ان جاها گفته است که معلوم است. مجرد ان فعل، حرام است. زنا هست. احداثش هم حرام است. ابقاءش هم حرام است. یک مواردی، یا مثل مثلا در باب حج، خب احرام…تظلیل محرم، حرام است. کفاره هم دارد. خب در حال سیر، بگوید که من می روم در ماشین، ماشین که هنوز حرکت نکرده است، الان تظلیل است. خب وقتی هم که حرکت کرد، من که احداث نکردم تظلیل را. پس این هم عیبی ندارد. نه. ان جا ها، می گوید قرینه داریم که ان که حرام است، این است که در حال سیر، مظلل باشد محرم. می خواهد بالاحداث باشد یا بالابقاء. ان جاها را هم می گوید که قرینه داریم. اما در جایی که قرینه نیست، مثل همین باب وضوء و باب غسل. باب سجده و امثال ذلک، می گوید اگر صورت را گذاشتی روی اب که خنک بشود. بعد گفتی که حالا وضوء هم بگیریم. نیه بکنیم که این غسل، وضوء باشد. می گوید نمی شود. چرا. چون ایه قران دارد اذا قمتم الی الصلاه، فاغسلوا. فاغسلوا یعنی احداث کن غسل را. این الان احداث غسل نیست. این ابقاء غسل است. در این طور موارد لااقلش احتیاط واجب کرده است که این کار را نکنند و این که وضوء مثلا مجزی نیست. ادعاء کرده است ظهور اولیه افعال در احداث است مگر قرینه ای بر خلاف باشد. و لکن در ذهن ما این است که نه. این ادعاء ناتمام است. فعل یک هیئت دارد یک ماده. خود ایشان هم فرموده است. ماده اش دلالت بر حدث می کند. هیئتش هم دلالت می کند بر نسبه تحققیه. انقضائیه. هر چه می خواهی بگویی. دیگر وضع سومی هم که در کار نیست. احداث از کجا امده است؟ وضعا احداث جزء معنی نیست. شاید ایشان ادعاء می کند انصراف را. فاغسلوا یعنی احداث بکنید غسل را. انصراف دارد. انصراف به احداث دارد. شاهد هم اورده است. گفته است اگر بناء باشد احداث، متفاهم عرفی نباشد، پس کسی در حال سجده است. می شنود ایه سجده را. واجب شد سجده تلاوه. خب اگر احداث واجب نباشد، این می تواند بگوید که خب من، ادامه می دهم به نیه ان سجده تلاوه. باید مجزی باشد و هیچ کسی این را نمی گوید. باید حتما بلند شود. از سر نو سجده کند برای تلاوه. پس این دلیل بر این است که احداث واجب است. یا در مواردی که غسل مرتین واجب است. اغسله فی الجاری مره و فی المرکن مرتین. متنجس به بول را می گوید در تشت، دوبار بشور. خب وقتی که می گوید دوبار بشور، شما این را زیر اب بکن. اولش به نیه غسله اولی. بعد ادامه اش بگو به نیه غسله ثانیه. این شد دو غسل. گفتنی نیست. حتما باید بیاوری بیرون یا بیرون نه. همان تو هم، تو جوراب است، می توانی رابطه اب را قطع کنی بیاوری در دستت. بعد ولش کنی می شود مرتبه ثانیه. احداث لازم است.
س: در قبض این را می گوید؟ یک مالی هست به پسر نابالغش ببخشد. در دست خودش هست. ابقاءش همان قبض است. نگفته است که از این دستت به ان دستت بکن.
ج: حالا ان ها مواردی هست که…
ایشان ادعاء کرده است که ظهور انصرافی…وضعی گفتنی نیست. ظهور انصرافی افعال در احداث است. احداث اگر تحت طلب رفت، احداث ان حدث بر مکلف واجب است. ابقاءش کفایه نمی کند.
و لکن در ذهن ما این است که نه. ظهور انصرافی هم ندارد. این همه مواردی که…منبه است. این همه موارد که ما می بینیم احداث ضروره ندارد، این منبه این است که متعلقات، افعال، به احداث انصراف ندارد. مثالی که زدم و امثله زیادی که…این که ایشان می گوید قبض. موارد زیادی هست در فقه که همان ابقاءش کافی هست. بگوییم همه این ها قرینه است، یک خورده بعید است. دوران امر است بگوییم …نکاتی که در بین است. دوران امر است بین این که بگوییم اصلا احداث شرط نیست یا بگوییم که این ها همه اش قرینه دارد. این ها بعید است. ما در ذهنمان این است که فعل، استعمال افعال در ابقاء هم عرفی است. اگر پدری تلفون بزند به فرزندش بگوید بایست. قم. او هم همین طور ایستاده است. می گوید باشد. الان هم ایستاده است. امتثال حساب می شود. لزوم ندارد که اول بشیند، بعد بلند شود. احداث نمی فهمند. همین که ادامه بدهد قیام را، مردم می گویند امتثال است. گفت بایست. خب ما ایستاده ایم. احداث به ذهن نمی اید. به اقازاده می گوید صورتت را بشور بیا. خبر ندارد که این در حال شستن است. خبر ندارید. صدایتان را بلند می کنید صورتت را بشور بیا سر سفره. او هم می گوید در حال شستنم. او هم ادامه می دهد. بگوییم این واجب است الان قطع کند. از سر نو شروع کند تا امر مولی را امتثال…این ها گفتنی نیست. نمی دانم به چه بیانی…ما در موارد …دارد می نویسد مشق هایش را. مادر می گوید بشین بنویس. می گوید دارم می نویسم. ؟ نگاه کنید در زمان اشتغال به عمل، اگر امر برسد، در عرف پیدا نکردیم در زمان اشتغال عمل، اگر امر فعلیه بکند، لدی العرف ابقاء ان عمل، امتثال ان امر است. ما ادعاءمان این است. امر در حال اشتغال به مبدأ صادر بشود، ادامه ان اشتغال، عرفا امتثال است و این شاهد بر این است که احداث مردم از متعلقات نمی فهمند.
س: این ها در توصلیات است. در تعبدیات مثال بزنید.
ج: فرق نمی کند.
و اما این که ایشان به سجده، استشهاد می کند، چه طور در سجده باید …این را درست می گوید ایشان. در حال سجده است، ایه تلاوه را می شنود، باید بلند شود، از سر نو سجده بکند، این درست است. همین طور است. هیچ کسی نمی گوید که می توانی ادامه بدهی به نیه سجده. وجهش این است که ان که ایه تلاوه، خودش یک سبب خاص اخری هست. یک فعل یک سجده دیگری را می طلبد. شما ادامه بدهی، عرفا یک سجده دیگر نیست. چون امتثال دارد، مردم از اسجد، این طور می فهمند. اذا سمعت ایه التلاوه فاسجد، مردم…ارتکاز. این ها را ادعاء نکنید. ببینیم چه طوری هست. اذا سمعت ایه السجده، فاسجد. فاسجد را مردم، حرکت به ارض از قیام می دانند. قیام حالا یعنی انتصاب. از انتصاب می دانند. ان ادامه سجده را، سجده نمی دانند.
س: اگر نام امام زمان را شنیدی، قیام کن. من در حال قیام هستم. باید دوباره قیام کنم.
ج: نه لازم نیست.
سجده…یعنی مردم از تکلیف جدید، فعل جدید را می فهمند. در سجده عرض می کنم. سجده را مثل این که اصلا سجده کردن، شروعش به این است که از انتصاب بیایی. در ارتکاز ما این است. سجده کردن یعنی این که از انتصاب بیایی.
س:
ج: عرف را داریم صحبت می کنیم. ملالغه را نگویید دوباره.
عرف می گوید اذا سمعت فاسجد، مردم ارتکازشان این است که یعنی از حال انتصاب برو نه از باب این که این، احداث است. اصلا حقیقه سجده این است.
س:
ج: می گوید اشتغال به سجده دارد. ..می گوید ادامه ان سجده است.
اذا سمعت ایه التلاوه فاسجد، فاسجد یعنی خودت را بیانداز روی زمین. این پایین انداختن. یک نوع خضوع…خضوع سجده، به انداختن بر زمین است.
س:
ج: این ها هرکدام خصوصیات خودشان را دارد. این سجده کن، خضوع کن را می خواهد بفرماید. خضوع به ان انداختن محقق می شود نه به ادامه. دراز کشیده است، سرش را هم گذاشته است روی زمین، در حال چی هست. می گویند فاسجد. سجده کن. اگر بگوییم خب دارد ادامه می دهد، می گوید نه. خضوع نیست.
خب مهم نیست. ما در ان فرع این طور جواب می دهیم که نه. این در سجده، هوی، از حال انتصاب امدن، مظهر خضوع باشد. بیانداز. در فارسی همین است. خودت را روی خاک بیانداز. این طوری هست که لذا در ان جا درست فرموده است.
در مساله مرتین که واضح تر است. در مساله مرتین، ادامه دادن فائده ای ندارد. ان جا واضح تر است. چرا. چون دارد اغسله فی المرکن مرتین. دوبار. عنوان دوبار لازم است. ما و لو بگوییم ادامه اش غسل است، ولی دو که نمی کند. اتصال مساوق وحده است. یک غسل عرفا حساب می شود. عقلا هم می گویند یک غسل حساب می شود. ادامه اش، دو تا درست نمی کند. او واضح تر است. این که می گوییم دوباره بیار. البته ایشان هم باز قبول دارد. اگر این زیر اب بود، مثلا هنوز…فشار هم محقق غسل است. ادامه داد این را، ایشان می گوید بار اول حساب می شود. احداث ان جا، قرینه داریم که نیاز ندارد. در بار اولش. چون غرض تنظیف است. تنظیف با احداث مثلا چی ندارد. اعتبار ندارد درش. نه. بار دومش هست. الان صحبت بار دوم است. چرا ادامه این، غسله ثانیه حساب نمی شود. می گوییم وجهش، جهه احداث نیست. وجهش، عنوان مرتین است. عنوان مرتین، اقتضاء می کند که این را، جدایش بکنیم. نه عنوان احداث اقتضاء بکند شما از سر نو. همین را دریابید. نکته این که باید این را از اب بیرون بیاورید. این باید برای مرتین، اتصال اب را به این قطع بکنیم. این بایدی هست. شک نداریم. اما وجهش این است که احداث غسلتین لازم است. یا از باب این است که عنوان غسلتین بدون این نمی شود. ما می گوییم عنوان غسلتین، بدون این نمی شود.
حاصل الکلام ما دلیلی نداریم که ظهور افعال در احداث باشد. اولا دلیلی نداریم. ثانیا هم منبهش هم این است که در کثیری از موارد، ما می بینیم احداث، اعتباری ندارد. این که بگوییم همه این موارد، بالقرینه است، این خیلی بعید است. مال مردم را نخور، نخور، هم نه احداث کن خوردنت را هم نه ابقاء کن. اگر در حال خوردن مال مردم، داری می خوری، از همان در وسط خوردن شد مال مردم، می گوید نخور.
س:
ج: همان اکل را داری ادامه می دهی. دارد می خورد. یک اکل است. وسطش شد اکل مال مردم….از اولی که شروع می کند تا اخر، یک اکل است. اکل از امور تدریجی هست. می گویند یک خوردن است… یک تصرف است این. یک تصرف ممتد است این نه چند تصرف.
خب این است که فرمایش ایشان را نتوانستیم. البته هنوز جواب های دیگری هم دارد. در فقه بحث کردند. ما حتی بگوییم افعال، این دیگر مربوط به فقه می شود، ظهور در احداث دارند، باز ما می توانیم ان غسل را درست بکنیم. ان وضوء را درست بکنیم. ان جا چی می گوییم. می گوییم سلمنا. ظهور در احداث دارد. خب الان صورتش را گذاشت. احداث نکرده است. ادامه اش ابقاء است. درست است. و لکن وضوء، عنوان قصدی هست. شما از زمانی که قصد می کنید وضوء باشد، وضوء را احداث کردید. ان که لازم است، وضوء لازم است. غسل مهم نیست. وضوء را ان وقت احداث کردید. این ها هم جواب های دیگری هم دارد. فعلا به ان کار نداریم. به ان مقداری که محل بحث ما می شود، آیا افعال ظهور انصرافی در احداث دارد که اگر قرینه ای نبود، باید بگوییم احداثش باید از اول شروع بکنی. ادامه دادن مجزی نیست، ایا این طور است. یا نه. صدور فعل را از این می طلبد. و لو الان وسط ان فعل باشی. در ذهن ما این است که احداث، نه جزء موضوع له است نه ظهور انصرافی دارد. افعال وضع شدند برای نسبه مواد به فاعلشان. بنسبه خاصه. نسبه خاصه در ماضی یک چیز. در مضارع یک چیز. در امر هم نسبه طلبیه اسمش را می گذاریم. در امر و نهی. در استفهام می گوییم نسبه طلبیه که فرق می کند. هذا تمام الکلام در امر سوم.
امر چهارم مطلبی هست که مرحوم اخوند، قبلا اشاره کرد. مرحوم اخوند در امر چهارم می گوید که مبادی مشتقات، مختلف است. بعضی مبادی مشتقات، برای مبدأ فعلی اند. برای حدث فعلی اند. مثل ضارب. ضاد و راء و باء که مبدأ ضارب اند، این معنایش، همان ضرب فعلی است. ایجاد الم فعلی. زدن. بعضی از مواد فرموده است که حرفه و صنعه است. ماده ماده ای هست که فعلیه درش نیست. تعبیر صحیح ترش. مثل ماده ای که برای تاجر امده است. تجر که تاء و جیم و راء که ماده تاجر است. نون و جیم و راء که ماده نجار است. تاجر حرفه. نجار صنعه. گفته است دیگر. می گویند حرفه ان است که تعلیم نیمی خواهد. همین طور تکرار کنی، حرفه ای می شوی. گدا یک حرفه ای است. تعلیم نمی خواهد. حرفه ای. صنعه نه. باید برود اوستا ببیند. نجار صنعه است. فرموده است که مواد در ضمن این ها، فعلی نیست. نجار نه یعنی کسی که مشغول نجر است بالفعل. این جا نجرش، به معنای مثلا شأنیه نجر دارد. ملکه اش را دارد. استعدادش را دارد. قوه اش را دارد. گفته است این ماده ها، ماده فعلی مراد نیست. اگر گفت النجار ینجر، ان ینجر ماده فعلی هست که دارد می تراشد. ان ماده اش فعلی هست. ولی ماده ای که در نجار است، ماده فعلی است.
س:
ج: همین ماده سیاله. در نجار، نون جیم راء.
س: ان ها که همه اش یکی هست.
ج: الان نون و جیم و راء که در ماده نجار است، به معنای نجر فعلی نیست. ولی همین ها در ضمن النجار ینجر، ینجر دارد انجام می دهد، ان جا فعلی می شود…می گوید ان المواد تختلف. مواد اختلاف دارند. گاهی ماده، معنای حدثی بالفعل مراد است. گاهی از ماده، معنای فعلی مراد نیست. چه معنایی مراد است. معنای شأنی مراد است مثلا مثل این جا. ملکه مراد است مثل اجتهاد. مجتهد، ان ماده اش، مرادش ملکه است.
گفته است ان المواد تختلف. درست گفته است. تختلف. بعد ان وقت گفته است و لکن این اختلاف، اثری در بحث ما ندارد. ملاحظه بفرمایید. مرحوم اغاضیاء این جا کلامی دارد که می خواهد اختلاف مواد را انکار بکند. بگوید اصلا مواد، همه جا فعلی هستند. نگاهش کنید تتمه کلام جلسه اینده ان شاء الله.