اصول ـ جلسه ۰۳۶ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در اخرین دلیل قائلین به اعم بود.

استدلال کرده بودند به ایه شریفه لاینال عهدی الظالمین. تقریب استدلال این است که ظاهر لاینال عهدی الظالمین یعنی در زمان نیل ظالم باشند. ظاهر خطاب، اتحاد زمان وصف است با زمان فعلی که اسناد داده می شود. اگر گفتند جائنی العالم، یعنی زمان مجیء این عالم بود. ظاهرش این است. لاینال عهدی الظالمین یعنی در ان زمانی که نیل، در ان زمانی که می خواهد خلیفه بشود، امام بشود، نمی تواند ظالم باشد. ظاهر ایه شریفه این است. امام صادق علیه الصلاه و السلام به این ایه استدلال کردند بر بطلان خلافه ان سابقین. و فرمودند که این ها در زمان نیل، ظالم بودند. لاینال عهدی الظالمین. این استدلال وقتی تمام می شود که در ان زمانی هم که متقمص به خلافت شدند، ظالم باشند. نگویی خب ان وقت هم ظالم بودند، غاصب بودند. متلبس بالمبدأ بودند فی الحال. این را نگویید. حضرت در ان روایت ظلم را تفسیر کرده است به عباده صنم. به ظلم سابق. اگر بناء باشد این ها ظالم باشند در زمان نیل، و ظلم هم معنایش عباده صنم باشد سابقا، این نمی شود مگر این که مشتق حقیقه در اعم باشد. این نمی شود مگر این که در زمان تقمص خلافه، این ها ظالم باشند و صدق بکند بر این ها ظالم به لحاظ این که سابق ظلم و عباده صنم از ان ها سر زده باشد. و لیس الا این که ظالمین در اعم استعمال شده باشد. کسی توهم نکند که خب حالا در این ایه شریفه، ظالم در اعم استعمال شده باشد. این چه فائده ای دارد. یک مورد پیدا کرده اید مشتق استعمال شده است در ما انقضی عنه المبدأ. الاستعمال اعم من الحقیقه و المجاز. کسی این را در ذهنش نیاورد که این غایتش استعمال در منقضی ست در خصوص ایه شریفه و استعمال در منقضی مره، مفید فائده نیست. این را کسی نگوید. فانه یقال ظاهر این است که، ظاهر احتجاج این است که این احتجاج، به فرد نادر نیست. به فرد احیانی نیست. این احتجاج طبق قاعده است. و گرنه طرف بر می گردد می گوید المشتق حقیقه فی المتلبس بالمبدأ فی الحال. این ها هم که وقت نیل، متلبس نبودند. باید روی قاعده باشد، باید یک امر عامی باشد که مشتق حقیقه در اعم باشد تا این استدلال درست باشد. استدلال به احیانی، گاهی، درست نمی شود. باید طبق قاعده باشد طبق میزان باشد. و الا طرف بر می گردد می گوید خب حالا مشتق حقیقه فی المتلبس بالمبدأ فی الحال و این استدلال درست نیست. بعد اقا بفرماید خب این جا در منقضی استعمال شده است. می گوید اول کلام است. بر خلاف ظهور عام، نمی شود استدلال کرد. باید یک ظهور عمومی باشد که می شود برش استدلال کرد. این ها را نفرموده است مرحوم اخوند ولی این ها مطوی هست در ضمن این استدلال. لاینال عهدی الظالمین احتجاج مهم است. در مقام… اگر احتجاج نمی شد، خب شما می گفتید ظالمین هم ایه قران متلبس بالمبدأ را می گوید. اگر احتجاج می شد به ظالم الان، باز جای بحث نداشت. مهم این است که احتجاج شده است به این ایه شریفه به ظلم سابق. به ظلم سابق، اطلاق کرده است بر این ها ظالم در زمان نیل را. و ظاهر استدلال این است که طبق قاعده است نه موردی.

س:

ج: اگر قبول کرده است استدلال را، پس این معلوم می شود که قاعده درست بوده است. که مشتق …این که اشکال نکردند ان ها. نگفتند این استدلال نادرست است، پس معلوم می شود که این مشتق برای اعم بوده است. یکی هم امام علیه الصلاه و السلام، یک استذلال صحیحی کردند.

این ها این طور استدلال کردند به این ایه شریفه که المشتق…اصرار ما بر این است که در ذهن شما نباشد که یک مورد، یک مورد به چه درد این ها می خورد. تازه کثره موارد که وجه ثانی بود، به درد نخورد. حالا یک مورد چه طور به درد این ها می خورد، وجهش این است. لمّش این است.

مرحوم اخوند در مقام جواب از این استدلال، مقدمه ای را ذکر کرد. به ان مقدمه می خواهد بگوید که نه. این ظالم در منقضی استعمال نشده است. غرض از مقدمه، این است که بگوید این ظالمین، در منقضی استعمال نشده است. در متلبس استعمال شده است. و ان مقدمه این است که فرموده عناوینی که در خطابات اخذ می شود، به یکی از سه نحو است. تاره ان عنوان، هیچ دخلی در حکم ندارد. ان عنوان می گویند عنوان مشیر به ان که دخیل است. مشیر به دخیل است. خودش دخلی ندارد. مثل این که حضرت به بعضی از اصحابش فرمود که علیکم بهذا الجالس. برو از این جالس بپرس. جالس زراره. از این جالس بپرس. این که فرموده سوال کن از این جالس، جلوس دخالت در وجوب سوال ندارد. حالا همان وقت هم اگر زراره بلند می شد، باز هم او، این طور می فهمید که باز هم باید سوال بکند. هذا الجالس یعنی اشاره به زراره. ان که ان جا هست. زراره هم تازه باز اشاره به فقیه. ان فقیه دخالت در حکم دارد. تاره عنوان مشیر است که در قضایای شرعیه، این طور نیست. قضایای شرعیه، قضایای…این خارجیه بود که ما مثال زدیم. ان ها به نحو قضایای حقیقیه اند. و می گویم معمولشان قسم ثالث است که خواهیم گفت. قسم دوم این است که عنوانی که در خطاب اخذ شده است، دخیل در حکم است. این دخیل دو قسم است. تاره دخیل است حدوثش در حدوث حکم. بقاءش در بقاء حکم. و اخری دخیل است حدوثش در حکم حدوثا و بقاء. همین که حادث شد، دیگر حکم می اید و نمی رود. باقی می ماند. این قسم دوم که حدوثش دخیل است در حکم مطلقا. بحدوثه و بقاءه. این در شریعه نادرا اتفاق افتاده است. مثل لاتصل خلف المحدود. کسی که حد خورد، می گوید پشت سرش نماز نخوان. همین که حد خورد، همین حدوث محدود شدن، کافی هست که نتوانی نماز بخوانی، نه در حال حد خوردنش نه در حالی که از حد خوردن هم خارج است. اصلا شده است زاهد عابد. همین که حد خورد، دیگر حدوث این حکم، کافی هست برای وجود ان لاتصل حدوثا و بقاء. این قسم دوم از ان سه قسم است که قسم دوم از این دو قسم. قسم دوم از ان سه قسم.

س: در زمانی که دارد حد می خورد که نمی شود نماز خواند.

ج: حالا. لاتصل اطلاق دارد. حتی در همان حالی که حدش هم می زنند، اگر وایستاد به نماز خواندن…

این هم که قسم دوم.

قسم سوم که قسم اول این تقسیم دوم بود، این است که عنوان اخذ شده است در خطاب و دخیل است در حکم حدوثا و بقاء که هو الغالب. در احکام شرعیه این طور است. و هو الظاهر. ظاهر از خطابات هم همین است. لاتصل خلف الفاسق. پشت سر فاسق نماز نخوان یعنی تا وقتی که فاسق است. نماز نخواندن در زمانی که فاسق می شود، و بقاءش هم در زمانی که باقی هست. اگر فرمودند احترام کن مومن را یعنی مادامی که مومن است. تا وقتی که ایمان دارد، حدوث ایمان، سبب است برای حدوث طلب الاحترام. بقاءش هم همین طور. باید باقی بماند تا ان حکم باشد. اکرم العالم یا فرموده است نسبه به زوجه مثلا معاشره به معروف داشته باشد، یعنی مادامی که زوجه است. حدوثا. وقتی طلاق داد، ان را نمی گیرد. حدوثا و بقاء. معروف است می گویند الحکم یدور مدار موضوعه حدوثا و بقاء. حتی در مثل لله علی الناس حج البیت من استطاع. من استطاع، ان هم ظاهرش همین است که تا استطاعه هست، وجوب حج هست. این که در روایت امده است شخصی تسویف کرد. هی گفت سوف سوف. می روم می روم. اخرش از استطاعه افتاد، باید حج را بیاورد، این دلیل خاص است. اگر ان دلیل خاص نبود برای مسوف، برای متهاون، اگر ان دلیل خاص نبود، می گفتیم خداوند فرموده است لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا. تا وقتی استطاعتش ادامه دارد، حج واجب است. استطاعه از بین رفت، حج واجب نیست.

س:

ج: ما باز اخذ به ظاهرش می کنیم باز. فقط در متسوف این حرف را می زنیم. و گرنه این جا، الان مستطیع شده است. نگفت سوف سوف. یک مشکلی داشت. مثلا تهاون نبود. یقین داشت سال دیگر مطالب را بهتر یاد می گیرد. حج بهتری می رود. اتفاقا استطاعه از بین رفت. می گوییم حج واجب نیست. لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا.

حکم جنب بر جنب بار شده است مادامی که جنب است. حدوثا و بقاء. حکم بر حائض بار شده است و هکذا. حکم بر مسافر بار شده است حدوثا و بقاء. همین طور است. ظاهر خطابات همین است و در شریعه هم همین اتفاق افتاده است. همین ظاهر محقق شده است. خلافش نادر است. لاتصل خلف المحدود ان خودش قرینه دارد که حدوث حد خوردن دلیل است. چون همچین نیست که باقی بماند. در ان زمانی هم که حد می زنند که معنی ندارد که نماز بخوانیم پشت سرش. پس این لاتصل خلف المحدود یعنی ان حدث الحدث فلاتصل بقاء. ان ها قرینه دارد. ما باشیم و ظاهر خطابات اولیه، ظاهر اولی لولا القرینه، ظاهر اولی خطابات این است که حکم یدور مدار الموضوع حدوثا و بقاء.

بعد از این مقدمه مرحوم اخوند جواب داده است. لاینال عهدی الظالمین از قسم دوم ان سه قسم است. چون خلافه الله خلافه النبی امامه، این از امور عظیم الشأن است، مجرد این که…دو تا نکته است. تاره ان که حادث می شود، چیز خیلی مهمی هست. حدوثش کافی هست برای حدوث و بقاء حکم. شاید محدود بودن این طور است. حدش بزنند، خیلی از چشم ها می افتد. لیاقت ندارد. این از باب حد امر مهمی هست. و ربما ان حکم امر مهمی هست که حدوث این موضوع کافی هست برای حدوث و بقاء ان حکم. مرحوم اخوند فرموده در لاینال عهدی الظالمین از این قسم است. مساله مساله خلافه است. مساله امامه است. خیلی امر مهمی هست. مناسب این امر مهم این است که ظلم ما، مجرد حصول ظلم فی آن، موضوع باشد برای لاینال. حدوث ظلم موضوع است برای لاینال.

س: ان الشرک لظلم عظیم.

ج: حالا ان هم هست. مهمش این است. حالا الان که ندارد ان ظلم را. حالا این جا مرحوم اخوند بیشتر به محمول چسبیده است.

می گوید این مهم است. امامه خیلی مهم است. از خود ایه شریفه هم به دست می اید. ایه شریفه، امتحان کرد ابراهیم را به کلماتی. بعد از امتحان کردن او را نبی قرار داده است. بعد از باز مراحلی، ان وقت امام قرار داد. خود ابراهیم هم فهمید که خیلی امامت چیز مهمی هست. تقاضا کرد گفت خدایا از ذریه ما هم این را. و من ذریتی. ذریه ما هم این را نصیب بکن که جواب امد لاینال عهدی الظالمین. معلوم هم نیست که لاینال عهدی الظالمین که خداوند فرموده است، تخطئه ابراهیم نیست که بعضی ها فکر کردند تخطئه کرد ابراهیم را. نه. اصلا بعید است که ابراهیم هم خواستار امامه باشد برای ذریه ظالمش و لو ظالم سابق. ان هم بعید است. نه. ابراهیم تقاضا کرد که از ذریه من هم امام باشد. خداوند تبارک و تعالی تذکر داد. فرموده البته ان هایی که یک زمانی ظلم کردند، ان ها لاینال. نفرمود که نه. ذریه تو لاینال. قاعده را بیان کرد. لاینال عهدی الظالمین نمی خواهد بگوید که تو بی خود می گویی مثلا. من ذریتی این را قرار بده. خداوند فرمود که لاینال عهدی الظالمین. می خواهد یک مساله ای را خداوند تبارک و تعالی تذکر بدهد. نمی خواهد پیامبرش را تخطئه کند. اصلا ذریه ابراهیم هم شدند. مگر پیامبران بعد از ذریه ابراهیم نبودند. شدند ظاهرا. خب حالا مهم نیست. با این قرائن که ما می فهمیم ظلم مانع است. یک کسی بنده صنم بوده است، حالا می خواهد مبلغ توحید بشود. امام توحید بشود. این ها مناسبت ندارند. مردم قبول ندارند. خودت چه طور یک زمانی صنم را می پرستیدی. حالا می ایی به ما می گویی بیا موحد بشویم. پرچم توحید را بیاییم بدهیم به یک کسی که….الان هم همین طوری هست. یک کسی را بیایند رئیس یک جایی، رئیس دینی قرار بدهند، به سوابقش بر می گردد. می گویند بابا این را ما می شناسیم که ریش هایش را یک زمانی می تراشید. حالا بگو عابد زاهد است. این است که…

س: مردم که قبول کردند.

ج: مردم چون شیطان در میان است، مردم وادار می شوند به تحقیق و تفحص و عیب جویی و عیب پیدا کردن که سابقه…

الان هم همین طور هست. امر عقلائی هست. در ادارات انسان سابقه سوء نداشته باشد. عقلائی است. ان وقت می خواهد پرچم توحید را داشته باشد، بعد هم اولش زیر بت پرست باشد. این ها که ربطی به هم ندارند. مناسبتی با هم ندارند. لذا ابراهیم هم که گفت و من ذریتی، قطعا ذریه ظالمش را نمی خواست. گفت حالا خداوندا که تو این لطف را کردی. این امر عظیم را به ما دادی، به بعضی از ذریه ما هم بده. خداوند هم فرمود بدون خیلی مهم است. به ظالم هایش داده نمی شود. لاینال عهدی الظالمین. این می خواهد خداوند با این بیان، جلالت این امر را بیان بکند نه این که می خواهد تخطئه بکند پیامبرش را. خب بگذریم.

مرحوم اخوند فرموده است که این لاینال عهدی الظالمین ظلم به معنی عباده وثن که در روایت است، آناما هم صادر بشود از کسی، این لاینال عهدی الظالمین. این لاینال عهدی الظالمین از قسم ثانی هست. حدوث. نه این که…ان اقا این طور…استدلال این بود که لاینال عهدی الظالمین الان این ظالم است، لاینال. پس در منقضی استعمال شده است. اخوند می گوید لاینال عهدی الظالمین یعنی همان که آناما ظالم شده است. خب یک اشکال این جا پیدا می شود که این که ظاهر لاینال عهدی الظالمین یعنی همان زمان نیل. همان زمان که می خواهد خلافت پیدا بکند، همان وقت ظالم است. شما الان می ایید این را حمل می کنید ظالم ان زمان، این مجاز است. این خلاف ظاهر است. ظاهر استدلال این است که به ظهور، ان هم ظهور حقیقی استدلال بشود. مرحوم اخوند جواب داده است از این اشکال. فرموده است نه. همین قرینه ای که ما گفتیم، همین قرینه چون قرینه واضحه ای هست، برای لاینال عهدی الظالمین، این ظهور جدید درست می شود. چه طور ان تسویف ما می گفتیم روایات سبب می شود که بگوییم لله علی الناس حج البیت، بعضی جاها از قسم دوم هست، اخوند می گوید همان قرینه واضحه، سبب می شود که مردم از لاینال عهدی الظالمین، بفهمند که من صدر عنه ظلم. نه ظالم زمان نیل. نه. ان قرینه هست که لاینال عهدی الظالمین یعنی لاینال من صدر عنه ظلم. ان قرینه ظهور ساز است برای ما. ما که ان مقدمه را گفتیم، قسم ثالث را گفتیم ظهور دارد، ظهور عناوین در قسم ثالث است، این لولا القرینه این بود. اما اگر قرینه در بین بود، نه. ممکن است قرینه بگوید قسم دوم. ان قرینه قرینیه دارد که لاینال عهدی الظالمین، مردم بفهمند که من صدر عنه ظلم. در این استعمال مجازی هم نیست. قرینه ظهور ثانویه درست کرده است و این ظهور مجازی نیست. چرا. همان حرف سابق را تکرار می کند. چون این استعمال به لحاظ حال تلبس است. گفته است و الله العالم. می خواهد یک تفسیری بکند. یک محقق یک عالم بزرگ وقتی هم می خواهد باز تفسیر کند، می گوید و الله العالم خدا می داند همین طور هست یا نه. بله. سخت است مراد خدا چی هست. ما للتراب و رب الارباب. باز هم با احتیاط صحبت می کند. لاینال عهدی الظالمین یعنی من کان ظالما. این دارد لحاظ تلبس را می بیند. مجاز نیست. من کان عابدا لصنم آناما. صرف الوجود به یک آن محقق می شود. من کان ظالما، صرف الوجود ظلم، لاینال عهدی الظالمین. نه مجازیتی هست، نه خلاف ظاهر است و نه هم استعمال در منقضی هست. مرحوم اخوند با این قرینه ای که ادعاء می کند، نتیجه می گیرد که این استعمال در منقضی نیست. در من تلبس بالمبدأ فی الحال است. من کان ظالما. من کان عابدا لصنم و لو فی آن، فلاینال عهدی. مجرد حدوث او، کافی هست برای لاینال الی الابد. نمی خواهد زمانی که نیل پیدا کرده است، ان زمان هم صدق بکند برش ظالم. نه. لازم نیست. بر او صدق بکند به لحاظ حال تلبس، کافی هست. لاینال عهدی الظالمین می گوید من کان ظالما فی آن. حالا الان یا ان زمان. من کان ظالما فی آن. مهمش حدوث است. فی آن. من صدر عنه عباده الصنم فی آن. این مجاز نیست. حقیقه است. اعمی ها می گویند این الان ظالم. لاینال. می گوییم نه. الان لیس بظالم. ولی این اقا هم لاینال چون کان ظالما. این فرمایشی که مرحوم اخوند فرموده است و جواب داده است از استدلال به این ایه شریفه.

بعضی ها اشکال کردند بر مرحوم اخوند فرمودند که لاینال عهدی الظالمین، این قضیه حقیقیه است. همین که الان ما می گفتیم. این قضیه حقیقیه است. کلا ان که از شارع صادر می شود، ظاهرش می خواهد ضابطه بیان کند. ان هم قران. دیگر ان جا واضح تر است. می خواهد ضابطه بیان کند. وقتی قضیه شد قضیه حقیقیه، یعنی موضوع مفروض الوجود است. اذا وجد ظالم لاینال عهدی. اذا تحقق الظلم، لاینال عهدی. گفتند لاینال عهدی الظالمین، قضیه حقیقیه است. در قضایای حقیقیه، فرض وجود شده است. لحاظ تلبس معنی ندارد. این که مرحوم اخوند فرموده است ظالمین به لحاظ حال تلبس است، به لحاظ حال تلبس در قضایای حقیقیه گفتند معنی ندارد. نه. من کان ظالما. هر کسی ظالم است. حال تلبس معنی ندارد ملاحظه کند. من کان ظالما. این طور اشکالی بر مرحوم اخوند کردند این که اخوند فرمودند ظالمین به لحاظ حال تلبس است، مجازیتی در این جا رخ نداده است، گفتند در قضایای حقیقیه، به لحاظ حال تلبس، معنی ندارد.

و لکن همان طور که به ذهن بعضی از شما هم رسیده است، همین طور است. ما نتوانستیم بفهمیم این مطلب را. درست است در قضایای حقیقیه، فرض وجود موضوع شده است. المستطیع یعنی اذا وجود مستطیع. ولی حال تلبس را ملاحظه نکردن، نه. فرض وجود، با این هم می سازد. اذا وجود مستطیع، یعنی من کان مستطیعا. همان که توأم با استطاعه است. هم فرض وجود کرده است، هم ملاحظه کرده است حال تلبس را. به عباره اخری حرف اخوند این است که ان المتلبس بالمبدأ فی الحال را، آن را فرض وجود کرده است. اذا وجد مستطیع کلمه مستطیع را به زبانش می اورد، اشاره می کند به ان که توأم با استطاعه است. او را می گوید اذا وجد اذا فرض مستطیع. نتوانستیم بفهمیم فرض وجود، چه منافاتی دارد با ملاحظه حال تلبس. نه. همان طور که در قضایای خارجیه، هر دو صورتش ممکن است، در قضایای حقیقیه هم، هر دو ممکن است. ممکن است بگوید اذا وجد مستطیع، مستطیع برش بگوییم. چه انقضی او تلبس. ممکن هم هست بگوییم اذا مستطیع یعنی المتلبس بالمبدأ فی الحال. با این هم می سازد. فرض وجود، ملازمه ندارد با این که لحاظ حال تلبس….مثل این که در ذهن این اقا امده است لحاظ حال تلبس یعنی لحاظ وجودش. نه. باز هم با فرض وجود سازگاری دارد. این هم حرف ناتمامی هست. ان چه که مرحوم اخوند در لاینال عهدی الظالمین فرموده است، فرمایش تمامی هست. مضافا هم ممکن هم هست یک چیزی اضافه بکنیم بر فرمایش مرحوم اخوند. لاینال عهدی الظالمین این ها درست است در روایت امده است این ها عباده صنم کردند، منتهی این که در روایت امده است عباده صنم کردند، تعلیل می کند حضرت به افعال سابقه، این شاید یک مقدارش، تقیه ای هست که تعلیل به ان می کند. به ذهن ما این است که لاینال عهدی الظالمین، این ها همان وقت ظالم اند. متلبس بالمبدأ اند. لاینال عهدی الظالمین، این ها ظالم اند. مبنای امام صادق علیه الصلاه و السلام این است. این همه در دعاها که می گوید غصب کردند حق ما را، این ها ظالم اند. لاینال عهدی الظالمین. بعد می خواهد بگوید که این ها ظالم اند، یک توضیحی می دهد چون مثلا این ها، قبلا این ها صنم را، نمی شود ان هایی که صنم را قبلا می پرستیدند، ان ها الان بشوند عادل. ان ها الان هم ظالم اند. عابد صنم….لاینال عهدی الظالمین …ما هم الان خواسته باشیم استدلال کنیم، همین طور استدلال می کنیم. می گوییم لاینال عهدی …نترسیم، همین طور می گوییم. ایه قران می گوید لاینال عهدی الظالمین و ثابت می کنیم ان ها ظالم اند. به ذهن می زند که حضرت دستش بسته بوده است، نمی توانسته است ان واقعیه را بیان کند. همین شبهه کافی هست برای این که این استدلال ناتمام باشد. استدلال اعمی ها…یک چیز واضحی هست لاینال عهدی الظالمین این ها هم ظالم بودند. حق ما را گرفتند. پیامبر اکرم توصیه فرموده، غدیر برگذار شده است، این ها حق ما را گرفتند. لاینال عهدی الظالمین. نگاه کنید. به ذهن می زند که اهنگ ان روایات، یک مقدار توجیه تقیه ای هست. نمی توانسته است حضرت، درست بیان بکند. اصل احتجاج، به همین است. لاینال عهدی الظالمین این ها ظالم اند لاینال. بعد حالا برای این که دهان او را ببندد، حضرت زوم فرموده. و الا اصل استدلال ….حرف ما این است: اصل استدلال به این ایه شریفه بر بطلان خلافت این ها، نیاز به عباده صنم این ها ندارند. لاینال عهدی الظالمین. استدلال تمام است. همین شبهه کافی هست. لعل حضرت مقام تقیه بوده است و این طور فرمودند. همین کافی هست که ما این استدلال را از کار بیاندازیم. لذا این دلیل سوم این ها هم ناتمام است. تحصل یک دلیل بر رد این ها می خواستم دیروز تذکر بدهیم یادمان رفت، یک دلیل بر رد اعمی ها هم همین بود که، علی المبنی، اصلا ما جامعی نداریم. منتهی این که مرحوم اخوند مثل این که جامع را قبول کرده است، رفت سراغ بقیه مسائل. مثل مرحوم نائینی می گوید اصلا اعمی باطل است چون جامعی نداریم. ان هم یک رد است. حالا این ها هم درست نباشد، الانصاف این که مشتق حقیقه است در خصوص من تلبس، ظهور دارد در من تلبس از مشتقاتی که وارد در شریعه شده است، من تلبس به ذهن می اید، ما تلبس به ذهن می اید، در ذهن ما این است که واضح است. حالا این ها را سابقی ها بحث کردند دیگر خب مجبوریم بحث بکنیم و الا انسباق متلبس بالمبدأ فی الحال از مشتقات مأخوذه در خطابات، جای شک ندارد. گمان ندارم که …حالا یک مواردی گیر کرند. ان قدر جای شک ندارد که مرحوم اقای خوئی گفت اصلا ثمره ندارد این بحث. حالا نه به ان طور که ثمره ای هم نداشته باشد ولی ظهورش قابل انکار نیست. حالا این ادله ما تمام بشود بر وضع یا تمام نشود. مهم نیست. مهم ظهور مشتقات است در خصوص ما تلبس بالمبدأ. در ذهن ما این است که این ظهور تمام است. و بهذا یتم الکلام در بحث مشتق.

بعد مرحوم اخوند یک پنج شش تا تنبیه را ذکر کرده است. مهم نیست. ان ها را ما سعی می کنیم به همان مقداری که اخوند. یک اضافات کمی. زودتر این ان شاء الله هفته اینده تمامش بکنیم. برسیم به بحث اوامر.