اصول ـ جلسه ۰۴۲ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در تتمه تنبیه اول بود که ایا معنای مشتق بسیط است یا مرکب.

عرض کردیم بحثی هست که محل نزاع در چیست. ایا محل نزاع در این است که مفهوم، موضوع له مشتق، بسیط است یا مرکب. یا این که بحث در ان واقع مفهوم است. حقیقه ان مفهوم است. که بسیط است یا مرکب.

عرض کردیم ظاهر کلمات اصولیین و صریح مرحوم اخوند در کفایه، حالا این را هم اضافه می کنیم در تقریراتش، همان اول است که ما در موضوع له داریم بحث می کنیم که گذشت.

و لکن مثل مرحوم اغاضیاء و بعضی دیگر فرمودند که بحث در واقع مفهوم مشتق است نه ما یتصور، ما یدرک من المشتق. گفتند واضح است که ما یدرک من المشتق، امر بسیطی هست.

کلام در حقیقه ان امر بسیط است که حقیقتش چیست. ایا حقیقه ان هم امر بسیطی هست همان طور که مفهومش، ما ینسبق عن اللفظ المشتق، معنای واحد است، ان هم معنای بسیطی است یا نه. ان حقیقتش، یک معنای مرکبی هست.

بعد از مرحوم اخوند، مثل مرحوم اغاضیاء شیخ اصفهانی، مرحوم اقای خوئی، ان ها ادعاء کردند که ان واقع، مرکب است با اختلاف در بیاناتشان که خواهیم گفت.

کلمه ای که تذکرش لازم است و تنبیهش لازم است، این است که ما که الان بحث می کنیم حقیقه ان ما ینسبق من لفظ المشتق چیست، بحث محض فلسفی نیست. باز در حقیقه بر می گردد به تحدید همان مفهوم و منسبق الیه معنای مشتق.

ما نمی خواهیم مثل این که بحث می کنند حقیقه انسان چیست حیوان ناطق است، بحث نداریم.

بحث در این است که ان معنای، طبق نظر این اقایون، ان معنای وحدانی که از مشتق به ذهن می اید بلااشکال به نظر این ها، در ان معنای وحدانی، مندمج است اجزاءیی و مرکب است در حقیقه، ان همان معنی را بما هو معنی، بما هو مفهوم، بازش می کنید این می شود، یا نه. ان معنی و مفهوم را ان هم امر بسیطی هست. منبسط نمی شود به اجزاء. تحلیل نمی شود به اجزاء.

بحث باز در همان مفهوم است. منتهی ان ها می گویند مفهومش یک امر بسته مندمجی هست. حالا ان مندمج را بما هو مفهوم، می خواهیم ببینیم چی هست.

این که می بینید اغاضیاء با این که می گوید معنای ملحوظ، واضح است امر بسیطی هست، یک مفهوم است، یک صوره است، باز این جا می رسد می گوید موضوع له اش مرکب است، روی این حساب است.

در حقیقه ما بحث مان تحدید همان موضوع له مندمج است.

بحث ما شبیه بحث فلسفه نیست که بحث می کنند جسم مرکب است از هیولا و صوره. ان جسم بما هو امر واقعی دارد بحث می کنند. لابما هو مفهوم. این جا که…

س: اقای خوئی هم همین طور است.

ج: حالا ان عبارتش فقط …ان ها عباراتش یک خورده ای نارسا هست. همان ها را می خواهیم صحبت بکنیم.

واقع نه واقع بریده از مفاهیم و الفاظ. ان بحث نیست. نه. واقعی که مرتبط به …ان بحث فلسفی محض است. ان هیچ ربطی به ما ندارد. این هم مناسب نیست. ان ها را گفتیم ربطی به بحث ما ندارد.

بحث مرحوم اغاضیاء حاج شیخ اصفهانی، بحث فلسفی بحت نیست که بحث می کنند مثلا جسم هیولا هست.

این که مرحوم اخوند تشبیه کرده است محل کلام را به حجر گفته است چه طور حجر را می گویید شیء له الحجریه، ان هم اشتباه است.

نه. شیء له الحجریه قطعا ربطی به مفهوم حجر ندارد. حجر جامد است. مفهومش …ان ها انتزاعاتی هست که ربطی به مفهوم ندارد. ما الان …

مثال خوبی می شود زد به مثل میخوش. میخوش که می گویند یک معنای بسیطی هست میخوش. ولی همین را که می اییم تحلیلش می کنیم می گوییم ترش و شیرین. ترش و شیرین باز همان تحلیل مفهوم است. همان را می خواهیم توضیح بدهیم. منتهی می گوییم این مندمج است. یک معنای مندمجی به معنای…به قول ایشان می گوید ملس. ملس هم باز یک معنای بسیطی دارد. ولی همان معنی را بما این که معنی هست، داریم بازش می کنیم. تحلیل معنی نه حقیقه با قطع…یعنی اگر از ما بپرسند که ملس چی هست، نه حقیقتش چیست. مراد از ملس باز هم می گوییم چی هست. می گوییم مقصود که می گویند ملس…در مقام توضیح معنی، این ها را به کار می بریم. معنای ملس این است که هم ترش است هم شیرین است. منتهی ترش و شیرین معنای مفصل است. این ها می گویند معنای ملحوظ ملس نیست. راست هم می گویند. ملس ازش این معنی به ذهن نمی اید. یک معنای بسیطی. ولی در مقام تحلیل این معنی بما این که معنی هست. همین ترش و شیرین، همین ها مندمج در ان معنی هست. در ان معنای بسیط. تحلیل معنایی که اجمال دارد معنی. برای همان مجمل هم وضع شده است این ها می گویند. بحث نداریم. همان مجمل را می اییم بازش می کنیم بما له من المعنی.

مرحوم اغاضیاء و دیگران می گویند که ما ماینسبق من اللفظ را، واضح است یک معنای …یک معنی هست. مثل عبدالله نیست که دو معنی به ذهن بیاید. عبدالله نه علم. مثل حجر الاسود به معنای حجر سیاه حجر سنگ اسود سیاه، مثل این نیست. یک معنی به ذهن می اید. همان معنی را بما این که معنی هست، درش مندمج است این ها.

مرحوم حاج شیخ اصفهانی می گوید مندمج است درش ذات به اضافه له مبدأ.

مرحوم اغاضیاء می گوید نه. مندمج است درش نسبه و مبدأ.

سومی می گوید نه. اصلا مرکب نیست. همان مندمج، مرکب نیست. عبارت است از خود مبدأ. اما مبدأ لابشرط. مبدأیی که وجود غیر دیدی او را. در مقابل مبدأیی که ان را فی نفسه دیدی.

سه تا حرف است در این جا. ان واقعش، واقع مفهوم که ببندیش می شود این، مفهوم را نه واقع تکوینی، باز کنی می شود مفهوم این، سه نظر است.

نظر حاج شیخ اصفهانی که مرحوم اقای خوئی هم تبعیه کرده است. گفته است ذات له المبدأ. می گوید همان که ادباء می گویند. منتهی ادباء می گویند، ان ها اشتباهشان می گویند مفهومش این است. ما می گوییم نه. تحلیلش این است. اخوند هم همین طور تحلیل کرد. ذات له المبدأ.

مرحوم اغاضیاء می گوید نه. نسبه و مبدأ.

قول سوم هم این است که مثل مرحوم نائینی می گوید خود مبدأ. ان هم بسیط است. معنای تحلیلی هم بسیط است. مبدأیی هست که این طور دیدی اش. دیدن جزء حقیقتش نیست. مبدأیی که وجودا للغیر دیدی نه این که او را فی نفسه دیدی.

بحث معنای تحلیلی، بحث ساذج تکوینی نیست که فلسفی بشود. بحث تحلیل مفهوم است.

ادعاء این است که این هایی را که می گوییم، در ان مفهوم به طور مندمج موجود است. و لو از لفظ این به ذهن نمی اید ولی ان معنی را بما این که معنی هست، می خواهی تحلیلش بکنی، همین هایی می شود که ما می گوییم.

سه قول عمده در مقام است که باید دانه دانه این سه قول را بحث بکنیم.

س:

ج: تحلیل بما این که معنی هست. در ان معنی بما این که معنی هست، چی نهفته است. نه واقعش چی هست.

ما واقع  را چه کار داریم. در این معنی بما این که معنی هست، چه نهفته است. انسان وقتی می گویند، یک معنای بسیطی. ولی همان معنای بسیطی که از انسان می اید، کار به واقعش نداریم، اصلا ممکن است شما بگویید ما نمی فهمیم حقیقه انسان چی هست. ولی همین معنایی که از انسان به ذهن ما می اید، می گویید چی هست. باز کن. بازش می شود حیوان ناطق.

زننده. زننده یک معنای بسیطی به ذهن می اورد. اگر او گفت زننده یعنی چه. یعنی هست. این ها تفسیر او هست. یعنی است. ای است. یعنی ذات ثبت له زدن. نه این که ضارب وضع شده است برای ذات ثبت له زدن ضارب معنایش ان زننده است. یک معنای بسیطی به ذهن می اید. ولی ان معنای بسیط را بما این که معنی هست، یعنی اگر شما، مرحوم اخوند می گوید اگر شما بگویید ان معنایش، ان معنای زننده یعنی زدن، می گوید این معنی را درست تحلیل نکردی. نه. از زننده، ان که به ذهن می اید، منطبق بر زدن تنها نیست. اگر به اخوند بگویی ان معنای تحلیلی اش نسبه است و زدن، اخوند می گوید نه. ان زننده بر این منطبق می شود. باید ذات را هم بیاوری تا معنای زننده محقق بشود. معنی بما هو معنی. نه واقع الشیء با قطع نظر از کونه معنی.

بحث در این است که ان مفهوم بسیط، ما قبول کردیم دیگر مفهوم بسیط است، ان مفهوم بسیطی که از مشتق به ذهن می اید، درش چه نهفته است. تحلیلش بکند یعنی درش چی نهفته است. همان که به ذهن می اید. چی نهفته است.

اخوند می گوید نهفته است ذات ثبت له الضرب. طبق ان معنایی که کرده است. چون گفت زننده ازش یک عنوان انتزاعی به ذهن می اید. معنایش معنای انتزاعی است. انتزاع کردی از ذات به لحاظ تلبسش به مبدأ. خب بازش هم بکنی همین می شود دیگر. ذات ثبت. چون از او انتزاع کردی، اخوند حرفش این است می گوید چون از ذات ثبت المبدأ انتزاع کردی عنوان بسیط را، بازش، تحلیلش، نهفته اش، ذات ثبت له المبدأ. این فرمایش مرحوم اخوند.

مرحوم اغاضیاء حرف دومی می گوید. می گوید نه اقا. ان را تحلیلش بکنی، ذات در ان نیافتاده است.

چرا.

چون این کلمه ما مشتق است. مشتق یک ماده دارد یک هیئه دارد.

هیئه مثل بقیه جاها، هیئه وضع شده است برای نسبه.

ماده هم وضع شده است برای خود ان مبدأ.

پس شما در مقام تحلیل نمی توانی بگویی موضوع له تحلیلی ما ذات ثبت له المبدأ.

می گوییم از کجا این ذات امد. این الدال علی الذات.

اگر بگویی که مجموع هیئه و ماده وضع شده است برای یک معنایی که بر این منطبق است، می گوید این متعارف نیست در مشتقات. در ان هایی که هیئتی دارند، ماده ای دارند، متعارف نیست که دوباره یک وضع ثالثی باشد. نه. دو تا وضع بیشتر ندارد. یکی جهه ماده یکی جهه هیئه.

پس شما می خواهی بازش بکنی از این دو تا بیشتر نداری. تحلیل مشتق بیش از این دو تا نیست. نسبه ناقصه و مبدأ.

بعد گفته است خب این که می بینی زید هم به ذهن می اید، این را ما قبول داریم. ذات هم به ذهن می اید. ولی ان نه از لفظ ضارب. نه از معنای موضوع له ضارب. معنای موضوع له ضارب فقط به این دو تا تحلیل می شود.

ان که می بینی به ذهن می اید، چون نسبه بدون طرف نمی شود، ان مدلول التزامی هست. ان خارج از موضوع له است.

ضارب را که می بینی معنای تحلیلی اش زید ثبت له الضرب است، این اشتباه می کنی. زید معنای تحلیلی اش نیست. همان ثبوت و ضرب معنای تحلیلی هست. این زید از باب این که مدلول التزامی است، اوردند. این خودش، در ضارب زید مندمج نیست. در معنای ضارب زید مندمج نیست که شما معنای ضارب را این طور بازش بکنی. این غلط است. در معنای ضارب، این واقعیه مندمج است. ضرب به علاوه نسبه ناقصه.

مرحوم نائینی تبعا للفلاسفه گفته است نه اصلا نسبه هم مندمج نیست. بسیط است اصلا. اصلا بسیط است. می گوید اصلا معنای زننده، همان حدث است. درش مندمج است همان حدث زدن. منتهی ان زدن را دو جور می بینی. تاره زدن را این طور می بینی که زدن در مقابل خوردن. حقیقه زدن در مقابل حقیقه خوردن در مقابل حقیقه خوابیدن. این مصدر است. این زدن این طوری مصدر است. این را می گویند به شرط لا از حمل که در امر ثانی خواهد امد. اما اگر همین زدنی که عرض او هست می بینی، عرض می بینی. قائم به او می بینی. عرض که یک وجود فی نفسه دارد، وجود را او را فی نفسه نمی بینی. او را وجود للغیر می بینی.

گفته است وقتی این را وجود للغیر دیدی، این می شود زننده. زننده همان زدنی هست که طاری بر ذات شده است. وجود للغیر پیدا کرده است. حقیقه مشتق، واقعیه مشتق، ان که در این نهفته است…حالا باز کلمه نهفته را هم نمی شود به ایشان نسبه داد، او عبارت است از همین مبدأ منتهی به نحوی که او را لابشرط ببینی. این ها را معنی کرده است خودش. او را وجود للغیر ببینی. قیام زید را ببینی. قیام زید از اطوار وجودی زید است. قیام زید از حالات وجودی زید است. دوئیه با زید ندارد. قابل حمل بر زید است.

سه تا نظر این طور انظارشان را تقریب کرده اند.

و لکن به ذهن ما این است که همان فرمایش مرحوم اخوند، اقرب به ذهن است که معنای تحلیلی را قرار داده است ذات ثبت له المبدأ.

به ذهن ما این است که، در ارتکاز ما این است که ضارب زننده، یک معنی به ذهن می اید. بازش بکنی، زننده. زننده هم توش زدن است. هم توش نسبه است. هم توش ذات است.

س:

ج: زننده را تراشیدیم ولی این را بازش بکنیم، مندمج است این، بازش بکنیم، در ذهن ما فرمایش مرحوم اخوند فرمایش متینی هست.

عرفی است. ان قدر عرفی هست که اصلا بعضی ها گفتند همین معنای اولیه ضارب است. اصلا بعضی ها می گویند اصلا معنایش همین است. اصلا معنای موضوع له اش مرکب است. ما می گوییم نه. معنایش بسیط است. ولی درش این ها مندمج است. نهفته است این ها. تحلیلش این ها هست. کفایه را داریم معنی می کنیم. اخوند می گوید زننده یک معنی هست. توضیح دادیم ان یک معنی را. ولی درش نهفته است. بما معنی هست، نهفته است. کار به حقیقه و واقعیتش نداریم که فلسفه بحث می کند. ان ها را اصلا می گوید ما خبر نداریم. ولی الان در این واقعیه این طور نهفته است که یک ذاتی و یک نسبتی و یک مبدأیی. این ها به نحو مندمج در این موضوع له محقق است.

این فرمایش مرحوم اخوند فرمایش متینی هست.

این که مرحوم اغاضیاء این فرمایش را قبول نکرد و فرمود چون مشتق یک هیئه دارد یک مبدأ دارد، هیئه برای نسبه وضع شده است، مثل سائر حروف که برای نسب وضع شده اند، این جا هم نمی تواند تحلیل معنی بما هو معنی، سه چیز باشد، می گوییم خب این اول کلام است. چرا نتواند. هیئتی اگر وضع شد برای معنای انتزاعی از دو شیء، چرا…ان معنای انتزاعی معنای حرفی هست. زنندگی معنای حرفی هست. هیئه وضع شده است برای یک معنای حرفی. زنندگی، معنای قائم به طرفین است. مندک در طرفین است. معنی حرفی هست. و لکن لزومی ندارد که معنای حرفی همیشه ان نسبتی که شما می گویید باشد. نه. معنای حرفی قائم به غیر است. این قائم به غیر که دو طرف دارد، اغاضیاء نتوانسته است از ذات بگذرد.

ما حرفمان این است که چه اشکال دارد که این معنای حرفی، چون انتزاع شده است از دو طرف، ذات، تلبسش به مبدأ، خب درش نهفته باشد هم ذات و هم مبدأ. چه اشکالی دارد.

ما ایه و روایه نداریم که حتما معنای حرفی باید تجاوز نکنیم. فقط نسبه. نه. طرف نسبه هم توش باشد. چه اشکالی دارد.

س:

ج: ان که اولش گفتیم در ذهن ما تحلیل ما، مردم هم همین طور می گویند، در مقامی که می خواهند ان معنی را توضیح بدهند این ها را می اورند.

ارتکاز ما بر همین است که ذات ثبت له المبدأ، این هر سه تا، مندمج در این معنی است و ان قدر این ارتکاز قوی هست که بعضی ها اشتباه گرفتند همین ها را گفتند متصور ابتدائی هم همین ها هست اول. اصلا از اول همین به ذهن می اید. معنای لحاظی اش هم مرکب است. می گوییم نه. شما خلط کردید بین معنای لحاظی و معنای تحلیلی. ما معنای لحاظی را قبول نداریم. یک صوره به قول اغاضیاء به ذهن می اید.

زننده. یا ان مثالی که زدیم میخوش. یک معنی از میخوش به ذهن می اید. ولی وقتی که بازش می کنیم، می گوید نه ترش است. نه شیرین است. از این نه ترش است نه شیرین است، یک معنای انتزاعی انتزاع کردیم میخوش.

این جا هم همین است. از ذات متصف به این مبدأ، انتزاع کرده ایم زننده را. چون انتزاع از ذات به لحاظ اتصاف است، تحلیلش می شود ذات و ان نسبه و ان مبدأ.

س: وضع نوعی است. فقط باید همان لیسیده هیئه را تصور کنیم.

ج: هم لیسیده هیئه وضع شده است برای یک امر انتزاعی. یک امر انتزاعی که درش مندمج است سه معنی. چه عیبی دارد.

س:

ج: محتمل است. … تلاش ما همین است. واقعا ان که شما احساس می کنید، که می تواند معنای مشتق باشد یعنی بازِ همان مجمل. معنای مشتق یعنی این. نه موضوع له مستقیم. بازِ همان معنای مجمل. باز معنای مجمل زننده، ذات له الضرب است یا نه. له الضرب است. ذات را از باب این که خب باید یک طرفی باشد. همین. ارتکاز…این ها دلیل ندارد.

س: این جا این ها برهان می اورند.

ج: حالا نوبت به برهان این ها نرسیده است. حالا ما با ارتکاز درستش می کنیم. می گوییم ارتکاز بر همین است که ان…اصلا حقیقتش بر می گردد که ان معنی چی هست. معنی چی هست، ما باید با ارتکازاتمان معنی را بفهمیم چی هست. ان معنای ادراکی حقیقتش چی هست. او مندمج است. ما بازش می کنیم برای این که همان مندمج را درست بفهمیم. همان که درش مندمج است، چی هست. در حقیقه باز بر می گردد به تفسیر ان معنی. ان معنی را می خواهیم تفسیرش بکنیم.

ارتکاز ما این است که ان معنای مندمج، معنایی هست که به این سه تا، عنوان انتزاعی درش نهفته است سه جهه. هم ان طرف ذات. هم طرف مبدأ. طرف مبدأ را که همه قبول دارند. این هم واضح باشد.

س: طبق فرمایش شما مبدأ باید تکرار بشود. چون هم ماده دلالت بر مبدأ دارد و هم هیئه.

ج: نه. می گوییم او خودش هست اصلا. این واضح است. ما نسبه را اصلا تحلیل نمی کنیم. ما معنای مندمج را تحلیل می کنیم. زننده یک معنی هست. به ذهن ما یک معنی می اید. این معنی را می گوییم توضیح بده. می گوییم توضیحش این است که یک کسی باشد از او زدن صادر شده باشد. ذات ثبت له المبدأ….می گویم درش مندمج است نه این که باز ان ها خودش طرف دارد. …ماده را در تحلیل اوردیم چون در ان مندمج بود. نه نسبه بود. ما می گوییم هیئه دلالت دارد بر یک معنای انتزاعی. ما همان را انکار می کنیم. ان معنای انتزاعی مندک است. ان معنای حرفی هست. مندک است. مستقل نیست. زنندگی یک معنای اندکاکی هست. این معنای اندکاکی بازش که بکنیم، سه تا چیز می شود. ما کلمه نسبه را اصلا حذف کردیم. گفتیم کی گفته است باید نسبه باشد. نه. یک عنوان…معنای حرفی هست. زنندگی یک معنای اندکاکی هست. یک معنای مندک در غیر است. ما این معنای مندک در غیر را می اییم تحلیلش می کنیم. بحث سر همین است.

س: اخوند عند التحلیل ذات را اصل قرار می دهد.

ج: ما می گوییم ذات است. … ذات را می خواهیم بگوییم این مبدأ را دارد. زید عالم است می خواهیم بگوییم. … حالا اغاضیاء که اصل و فرع درست نکرده است. حالا اصلا مهم نیست اصل کدام است فرع کدام است مهم نیست. می خواهیم ببینیم سه تا هستند یا دو تا هستند.

در ارتکاز شما تحلیل مشتق به دو معنی هست. به سه معنی هست یا به دو معنی هست یا به یک معنی هست. همین صحبت سر این است. از زننده ارتکاز بر این است مجرد مبدأ را بفهمیم، زدن لابشرط را بفهمیم، این ها را ارتکاز نیست. از زننده، زدن فقط با نسبه را بفهمیم، ان شخص در ارتکاز ما نباشد، حالا می فهمیم، عوضش کردیم، در ارتکاز ما نباشد، این ها خلاف است. زننده در ارتکاز ما نباشد از مفهوم ضارب، این هم خلاف ارتکاز است. همین. ایا زننده، مفهوم ارتکازی الان دیگر صحبت می کنیم، تحلیلی، در مفهوم ارتکازی زننده، ذات هست یا نیست. اغاضیاء می گوید نیست. نائینی می گوید نیست. اقا می گوید هست. خب زننده اگر بود، دیگر نسبه هم لامحاله هست.

اغاضیاء امده گفته نسبه هست و مبدأ. این خلاف ارتکاز است.

ما وجدانمان، قبول کردیم این دلیل را از حاج شیخ اصفهانی…مرحوم اخوند هم مثل این که اصلا واضح دانسته است این ها را. از مرحوم حاج شیخ اصفهانی از اقای خوئی.

ولی مضافا بر این ها، مضافا این که ارتکاز یصدق ذلک و هو المهم، مرحوم اقای خوئی یک برهان هم اورده است. گفته برهان هم همین را می گوید که ذات باید نهفته باشد. و ان برهان چی هست. برهان این است که گفته است مشتق حمل می شود بر ذات. الانسان ضاحک. حمل می شود بر ذات. زید عالم. حمل می شود.

قوام حمل به اتحاد است. حمل یعنی …اصلا حمل یعنی هو هو. این، آن است. حکم به اتحاد است. حقیقتش این است.

خب اگر بناء باشد در مفهوم مشتق، ذات اخذ نشده باشد و ان که در مفهوم نهفته است، نسبه باشد و مبدأ. یا مبدأ تنها. ایشان مبدأ تنها را اورده است. حرف اغاضیاء را نیاورده است. گفته این قابل حمل نیست. نسبه و مبدأ با موضوع اتحاد وجودی ندارند. با زید اتحاد ندارند.

س:

ج: ولی حمل می کنید. می گویید زید قائم.

اگر این زید قائم معنایش این باشد زید همان زیدی هست که له القیام، اتحاد دارند. زید له القیام با زیدی که می گویید، یک وجود است. اما زید قائم یعنی قیام. قیام با زید که اتحاد ندارد. زید عبارت است از قیام مع النسبه، باز اتحاد ندارند.

گفته است، برهان اورده است مرحوم اقای خوئی که ذات در مفهوم مشتق نهفته است. در ارتکاز شما، این ذات هم توش هست که بازش می کنید، می اورید. و گرنه حمل صحیح نبود.

خب مرحوم اغاضیاء این را نمی شود رد اغاضیاء قرار داد. خب ایشان هم رد اغاضیاء قرار نداده است. اغاضیاء گفت راست می گویید. این قابل حمل نیست. نه مبدأ نه مبدأ مع النسبه. ولی ما در مقام حمل، حمل می کنیم مدلول مطابقی و التزامی را. زید قائم، دو تا دال داریم، دو تا مدلول داریم در طرف قائم. یک مدلول مطابقی. نسبه با قیام. یک مدلول التزامی. زید. حمل درست شد. این که، این حرف ؟ را نیاورده است ولی می شود فرمایش اقای خوئی را جواب داد. این که حمل صحیح است، پس ذات جزء معنی هست، نتیجه نمی دهد. این که حمل صحیح است، نتیجه می دهد پس ذات جزء محمول است نه جزء معنای محمول است. جزء محمول است. خب اغاضیاء می گوید محمول که حمل می کنید، حملت به دلالته الوضعیه و الالتزامیه. وضعیه اش نسبه و مبدأ. التزامیه اش ذات. از این که حمل صحیح است، نمی توانید کشف بکنید ذات در موضوع له محمول نهفته است. نه. کشف می کنیم که مراد از محمول، ذات هم هست. حالا به دلالت وضعیه یا التزامی.

این که رد اغاضیاء نمی شود، پر واضح است.

اما رد مرحوم نائینی می شود یا نه، مرحوم نائینی اصلا خودش اصرار دارد می گوید مبدأ، خود مبدأ را حساب بکنیم، قابل حمل نیست. این که می بینید مشتق، معنایش مبدأ است. ذات خارج است. نسبه خارج است، مبدأیی هست که از عوارض وجود ذو المبدأ دیده ای. ان را حمل می کنید.

این همان داستانی هست که در امر ثانی خواهد امد که فلاسفه گفتند فرق بین مشتق و مبدأ عبارت است از لابشرط و بشرط لا.

ببینیم اگر توانستیم حرف ان ها را درست کنیم، می شود مبدأ لابشرط باشد، حمل بشود، این حرف اقای خوئی هم ناتمام است. اگر نتوانستیم درست کنیم در امر ثانی، این حرف تمام است.

و مما یختم الکلام، دیگر این امر ثانی، دربش را ببندیم، بعضی ها گفتند بحث این که مشتق، درش ذات اخذ شده است یا نه، ثمره دارد. ثمره اش در بحث صفه است. مفهوم وصف.

در مفهوم وصف اگر یادتان باشد می گوید شرطش این است که وصف معتمد به موصوف باشد. اکرم الرجل العالم محل بحث است که مفهوم دارد یا نه. اما اکرم العالم همه می گویند لقب است. مفهوم ندارد. می گوییم نه. اکرم العالم هم علی المبنی. اگر العالم مرکب بود، این هم وصف معتمد بر موصوف است. چون گفته است اکرم الرجل الذی له العلم. این طور گفته است در حقیقه. و اگر گفتیم بسیط است، نه. وصف معتمد نیست.

و لکن این حرف ها نادرست است. ان هایی که شرط کردند وصف معتمد باشد، معتمد بر موصوف مذکور که یک بیان زائد حساب بشود. گفتند اکرم الرجل العالم این جای بحث دارد که چرا اول گفت الرجل. بعد گفت العالم. از اول می گفت اکرم العالم. این پس معلوم می شود که می خواهد مفهومش را به ما بفهماند. اما اگر گفت اکرم العالم، ان نکته ای که در وصف معتمد است، این جا نمی اید. و لو در لب، اکرم العالم، اکرم من له العلم باشد. این لب است. نکته وصف معتمد، حاصل الکلام نکته وصف معتمد در مشتق بناء بر ترکب نمی اید. بناء بر بحث صحیحی باشد که پرواضح است که نمی اید. بناء بر این که وضع هم لحاظی باشد، ادراکی باشد، باز نمی اید.

لذا این بحث ثمره ای ندارد. دیگر چه کار بکنیم مرحوم اخوند این را مطرح کرده بود، نمی توانستیم ازش بگذریم. دقیق هم هست. شما هم می خواهید کفایه درس بدهید، باید این را هم حل کرده باشید. نمی شود این جا برسید بگویید این بحث ها به درد نمی خورد. مردم قبول نمی کنند از شما. می گویند شاید خود اقا درست حل نکرده است. حذف دارد می کند. سطح یک مشکله اش همین است. خارج می توانید هر چی نفهمیدید ول کنید. راحت تر است از این جهه. ولی سطح را نمی شود ولش کرد. این بود که ما بیشتر برای گفتن کفایه این ها را مطرح کردیم. فردا امر ثانی را بحث خواهیم کرد.