بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در جهه اولی در ماده امر تمام شد.
دو تا کلمه باقی مانده است که تذکرش مفید است.
نکته اولی این است که همان طور که ملاحظه کرده اید ان شاء الله، صدر کلام مرحوم اخوند با ذیل کلام مرحوم اخوند، سازگاری چندانی ندارد.
در صدر که معنای امر را فرمود از نظر لغه از نظر عرف، فرمود که این حقیقه باشد در طلب و در شیء. ثنائی شد.
در ذیل که باز دوباره فرمود که معنای اصطلاحی مهم نیست. مهم معنای لغوی است، معنای عرفی است چون ان که در خطابات امده است، خطاب به عرف است. عرف عام معیار است. عرف خاص که اصطلاح است معیار نیست، ان جا دوباره تشکیک کرد که ایا در دو معنای طلب و شیء حقیقه است یا مجاز است، تشکیک کرد. گفت روشن نیست که حقیقه و مجاز اند. هر دو حقیقه اند. این ها روشن بیان نکرد.
صدرش به نحو واضح بیان کرد. ذیلش تردید کرد.
این یک نکته ای هست که در کلام مرحوم اخوند، دیگران هم این نکته را اشاره کرده اند.
نکته دوم این است که ما در دوره سابق اخرش تثلیثی شدیم.
گفتیم نه. بعید نیست که امر هم به معنای طلب باشد، هم به معنای شیء، و هم به معنای فعل باشد.
ان جا گفتیم بعضی جاها هست که فعل به ذهن می اید. شیء به ذهن نمی اید. همان لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین، نمی شود بگوییم طلب که معنی ندارد که طلب بین الامرین که معنی ندارد. چیزی هست بین دو چیز هم این هم خلاف ارتکاز است. جبر و تفویض فعل اند. مناسبتش همین است که بل امر بین الامرین یک فعلی هست که نه جبر است. ان یک نوع فعل است. نه تفویض است. یک چیزی بین دو چیز است، این ها یک خورده ای خلاف ارتکاز است.
این است که ما ان جا گفتیم که بعید نیست که به معنای فعل هم باشد.
حالا محض خاطر ایشان این کلمه را هم باز اضافه کنیم نکته سوم هم این است که این که امر را به معنای طلب معنی کرده اند، ان هم در دوره سابق گفتیم که این طلب خصوص طلب تشریعی نیست. و لکن یک قید دارد. هر طلبی را نمی توانیم امر بگوییم. طالب علم را نمی توانیم بگوییم آمر علم. منهومان لایشبعان طالب العلم و طالب المال. ان که طلب علم می کند نمی شود بگوییم آمر العلم است. نه. به معنای مطلق طلب نیست. و اما بعید نیست، دیدم مرحوم اقای خوئی هم این را دارد، که مراد از طلبی که در معنای امر گفتند، طلب عن الغیر است. مطلق طلب نه. طلب عن الغیر. طلب تکوینی که خودش طلب می کند، ان را نمی گویند امر. طالب علم را نمی گویند آمر العلم. ولی طلب تکوینی عن الغیر، طلب بکند طلب تکوینی بکند به زمین طلب بکند تکوینا از زمین که خراب شو مثلا، امر. امر کرده ارض را. طلب تکوینی به همین معنایی که اگر او به لفظ می امد، می شد یک صیغه امری. می شد امر.
س:
ج: مبرَزش به همین است. تکوین، مبرَز است.
طلب نفسانی در نفس باشد نمی گویند امر. درش ابراز شرط است همان طور که مرحوم اقای خوئی فرموده است. اما ابراز به لفظ یا به عمل که همان تکوینی باشد، بعید نیست که اعم باشد از ابراز به لفظ. کن. خطاب بیاید. یا خطاب هم نیاید. اراده بکند و ان اراده بروز پیدا بکند. این هم بعید نیست بگوییم امر ارض را.
حالا مهم نیست. یا طلب مراد از امر به معنای طلب است، طلب تشریعی فقط. که عن الغیر است. یا فوقش دیگر طلب عن الغیر چه تکوینی چه تشریعی. و اما مجرد طلب و لو غیری نباشد، نه. این خلاف ارتکاز است. امر به معنای طلب، طلب فی الجمله. ما فی الجمله را، فی الجمله چند تا قید دارد. یکی اش هم همین است. طلب عن الغیر. چنان چه در شیء هم گفتیم شیء فی الجمله.
ما نتوانستیم، عیبی ندارد، مرحوم شیخ انصاری می گوید ماء که مفهومش از اوضح مفاهیم است، نمی توانیم درست تحدیدش بکنیم. الان آب را بخواهیم معنی کنیم، نمی توانیم یک معنای محددی بیان بکنیم. در امر هم نمی توانیم ما یک معنای واضحی برایش بگوییم. امر طلب فی الجمله امر شیء فی الجمله امر فعل فی الجمله. معلوم هم نیست همه افعال را ما بتوانیم بگوییم امر است. هر فعلی را بتوانیم بگوییم امر است، نه. ان را هم نمی توانیم بگوییم. فی الجمله به معنای طلب هم استعمال شده است. فی الجمله به جای شیء هم استعمال شده است. فی الجمله به جای شیء هم امده است. همه این ها فی الجمله است. ما توان تحدیدش را نداریم.
این که مرحوم اسدمحمدباقر می خواست تحدید بکند شیء را، نه. ما ان تحدید را نپذیرفتیم. دیدم مرحوم اقای خوئی هم همین طور دارد. شیء فی الجمله. ان هم نتوانست تحدید واضحی، حد واضحی برایش بیاورد.
و الامر لیس بمهم. چون این ها ثمری ندارد.
و اما جهه ثانیه.
جهه ثانیه، در ماده امر داریم صحبت می کنیم، ایا در صدق ماده امر، خواسته باشیم این ماده را به کار ببریم در ضمن یک هیئتی، ایا علو شرط است.
امر به معنی الطلب محل بحث است. محبوث عنه امر به معنای طلب است در اصول. کلا ان امر به معنای شیء، ربطی به بحث اصول ندارد. امر به معنای طلب، موضوع بحث اصولی هست که در روایات امده است. باید بحث بکنیم مثلا ظاهرش چی هست.
امر به معنای طلب ایا شرط است که این طلب، از عالی باشد. یا این که طلب از مستعلی هم کفایت است. عالی نباشد. مستعلی هم باشد، خودش را بالا بگیرد، طلب بکند، امر. و یا سوم. هم باید عالی باشد و هم مستعلی باشد.
بعد از فراغ از این که اگر مساوی بودند، و استعلائی در کار نبود، مساوی هستند، استعلائی هم در کار نیست، همه می گویند این امر نیست. اسمش را می گذارند التماس. در فارسی می گویند خواهش. مساوی از مساوی، نسبه به مساوی اگر استعلائی نباشد، این را می گویند التماس. این را امر نمی گویند.
چنان چه، و بعد الفراغ از این که اگر از دانی صادر شود طلب، باز استعلاء نباشد، از دانی نسبه به عالی، اسمش امر نیست. اسمش دعاء است. اسمش تضرع است.
این ها را فارغ هستیم. مساوی از مساوی بلااستعلاء التماس. دانی از عالی بلااستعلاء، دعا و تضرع.
می ماند ان که از عالی صادر می شود. این هم باز فارغ هستیم. و سوم ان که از عالی صادر می شود، و استعلاء هم دارد، با استعلاء و فرمان می دهد استعلاء هم دارد، آن قدر متیقن است. ان بحثی ندارد. ان امر است.
صحبت در دو مورد اخر است. عالی هست، استعلاء ندارد. استعلاء هست، علو ندارد. این دو تا محل کلام است.
عالی است. بزرگی هست. مرتبه اش عالی تر از شخص مامور است. ولی به صورت خواهش. شما این طور. عزیزم این طور انجام بده. نمی خواهد نصیحت کند ولی می خواهد تحریکش بکند. به قصد تحریک است. ولی به قول مرحوم اخوند، بالش را پایین اورده است. مستخفض لجناحه. هستند ادم های اخلاقی این طور اند. بزرگ اند. اخلاق دارند تواضع می کند. خودش را مستعلی نمی بیند. چنان چه ضدش هم هستند. یک ادم هایی که علو ندارند، ولی عالیانه، علو دار، صحبت می کنند. و آمرانه صحبت می کنند که ان طور هم هستند. هم اخلاقی اش هست هم ضد اخلاق هر دو موجود است. بحث در همین اخلاقی و ضد اخلاقی هست. ادم عالی است و لکن مستعلی نمی گیرد خودش را. اعمال مولویه می کند. امر می کند. می خواهد به قصد تحریک او هست. نمی خواهد موعظه بکند ارشاد بکند. این ها از محل بحث خارج است. ولی از مقام بزرگی صحبت نمی کند. بزرگ است. ادب دارد. از مقام بزرگی صحبت نمی کند. یاد می دهد به ان ها که شما چه طور باشید با دیگران.
یکی هم عکسش. علو ندارد. مساوی هست. یا دانی هست. ولی از یک مقام، می گوید من فرمان می دهم چنین بکنید و چنان بکنید. من. این از مقام عالی صحبت می کند مستعلی هست. خودش را بالا می گیرد. فارسی اش این است. خودش را بالا می گیرد ولی بالا نیست.
مرحوم اخوند فرموده است که همان علو کافی هست. کسی که علو داشته باشد، طلبش امر است.
از کلمه امر انسباق پیدا می کند طلب از عالی. امر کرده است. امر کرده به ذهن می اید این ادم بزرگی هست. طلب عالی به ذهن می اید. چه مستعلی هم باشد چه نباشد. نسبه به مستعلی بودن، نه. این به ذهن نمی اید. معنای امر به حکم تبادر، به حکم انسباق، عبارت است از طلب من العالی. سواء کان مستعلیا ام لا. استعلاء شرط نیست. علو کفایت می کند.
در مقابل خب نتیجه این می شود پس اگر امر از مستعلی صادر شد، طلب، طلب از مستعلی صادر شد، علو نداشت، مستعلی بود، نه. این را نمی گویند امر کرده. امر به این صدق نمی کند.
در مقابل، این ها در کفایه هست، در مقابل بعضی گفتند که نه. استعلاء هم کفایت است. عالی باشد امر است. بحث نداریم. استعلاء هم کافی هست. مهم این است که این طلب از مقام عالی صادر شده باشد. حالا عالی حقیقی یا عالی ادعاءیی. از عالی. از مقام عالی صادر شده باشد. ان مقام عالی حقیقه یا در ان مقام عالی خودش را جا داده است. ادعاء. از روی مقام عالی صحبت می کند. گفتند این کفایت می کند.
به چه بیان.
گفتند که اگر یک شخصی استعلاء بکند شخص حقیری، شخص دانی خودش را در مقام بالا قرار بدهد و طلب بکند بخواهد شیئی را، طلب بکند یعنی بخواهد شیئی را از عالی خودش، از مقامی که از او اعلی هست، مردم تقبیحش می کنند. می گویند چرا این طور صحبت می کنی با بزرگ تر از خودت. تقبیحش می کنند. اصلا می گویند چرا به بزرگ تر از خودت امر می کنی. فرمان می دهی.
گفتند هم تقبیحش دلیل بر این است که این کارش امر است. چون اگر کارش امر نبود، اگر این طلبش تضرع بود، اگر این طلبش التماس بود که تقبیح نداشت. این که تقبیحش می کنند چرا به بزرگ تر از خودت امر می کنی، تقبیح دلیل بر این است که کارش امر است. اگر کارش التماس بود که تقبیح نداشت.
و اصلا بالاتر. تقبیحش می کنند با این عنوان چرا امر می کنی.
پس معلوم می شود که ان طلبش امر است. هم تقبیح کردن، هم عنوان امر را استخدام کردن، دو ایه اند که استعلاء بر صدق امر کافی هست. علو شرط نیست.
مرحوم اخوند جواب داده است. این ها کفایه را داریم صحبت می کنیم. مرحوم اخوند جواب داده است فرموده که نه. این حرف ها درست نیست.
چرا.
اما تقبیحش می کنند گفته تقبیح دلیل نیست که طلب این را امر می دانند. نه. تقبیح به این هم می سازد که تقبیحش می کنند چرا خودش را در ان مقام قرار داده است. تقبیح و توبیخ بر ان بستن ان مقام است به خودش. به جای بزرگان نتوان نشست، تکیه بر جای بزرگان نتوان زد، ان را. می گوید تو که بزرگ نیستی. چرا این طور صحبت می کنی. تقبیح و توبیخ بر این است. نه بر این که چرا امر می کنی. نه. مرحوم اخوند می گوید پس این توبیخ دلیل نمی شود. توبیخ و تقبیح دلیل نمی شود که طلب این را مردم امر می دانند. نه. با این هم می سازد که مقامی را که ندارد، اشغال کرده است. مقامی را که ندارد، ادعاء کرده است. زشت است. خلاف اخلاق است کسی بزرگ نیست، خودش را بزرگ قرار بده. در مقام بزرگی قرار بده. کار زشتی هست.
کلمه دوم گفتند که خب عنوان امر را چه می گویید. جواب داده است. گفته است عنوان امر هم یعنی به حسب صوره دیگر. به حسب اعتقاد این شخص. گذشت در ان بحث های بنی الاسلام علی خمس که اخوند می گفت بر حساب اعتقاد خودشان نماز است. این هم به اعتقاد خودش. چون می گوید آمرک. من به تو فرمان می دهم. من تو را امر می کنم. این که می گویند چرا امرش می کنی، یعنی امر به اعتقاد خودت. به ادعاء خودت. نه امر حقیقی. این دلالت ندارد که طلب این را امر حقیقی می دانند.
مرحوم اخوند اثبات کرده است علو کافی هست. رد کرده است که استعلاء کافی باشد، رد کرده است. گفته استعلاء کافی نیست. دلیلی بر کفایت استعلاء نداریم. دلیلشان همین بود که این هم مخدوش است. نتیجه گرفته است امر به معنی الطلب، ظاهر فی الطلب من العالی.
و لکن خب جای این صحبت هم هست که اقا هم تذکر دادند که این بحث فائده ای ندارد. ما در خطابات شارع صحبت می کنیم. خطابات شارع، از شارع مقدس، از خداوند از پیامبر صادر شده است، همه این ها علو دارند. بحث بکنیم استعلاء کافی هست یا نه، به چه درد ما می خورد. این اثری ندارد.
لکن بعضی ها امدند گفتند نه. در دو جا این مساله ثمر دارد.
س: مگر همه موارد شارع استعلاء دارد.
ج: اصلا استعلاء را می خواهیم چه کار بکنیم. عالی که هست. شما بحث می کنید استعلاء کافی هست یا نه. … گفتم به داعی تحریک. اصلا ان ها خارج از بحث است. می رسیم حالا. یکی یکی.
و لکن بعضی ها امدند گفتند که نه. می توانیم برای این بحث هم ثمر پیدا کنیم. در دو نقطه از فقه، ادعاء شده است که این بحث ثمر دارد. یکی در باب امر به معروف و نهی از منکر. و یکی هم در باب اطاعه امر والدین.
اما در باب امر به معروف خب ماده امر امده است. ما را امر کردند به امر به معروف. و امروا بالمعروف، ماده امر استخدام شده است.
چون ماده امر استخدام شده است، واجب شده است بر ما امر به معروف، خب این تفسیر این معنای امر این جا اثر دارد.
شما اگر گفتی اقا شرط صدق امر علو است. خب این بنده خدایی که از عوام الناس است، دانی دانی است. برخورد کرده است به یک عالی عالی، ان هم تارک نماز است. ان عالی عالی تارک نماز است نماز نمی خواند. باید بگویی بر این اقا امر به معروف واجب نیست. چرا. چون امر در حق این جا ندارد. این دانی هست. امر به معروف واجب است. این امر به معروف مصداق ندارد در حق این. این خودش دانی هست. دانی ازش امر صادر نمی شود.
اما اگر گفتی نه. استعلاء کافی هست. این می تواند همان جا بگوید درست است تو چنین هستی چنان هستی، ولی من می گویم، خودش را، چون او عصیان کرده، این خودش را در مقام بالاتر از او ببیند.
امر به معروف واجب است. امر به معروف واجب است، عنوان و ماده امر استخدام شده است. قائل می گوید در باب امر به معروف، ماده امر استخدام شده است. پس این که علو کافی هست، این که علو شرط است، استعلاء کافی هست، ثمر دارد. ثمر اش این جا ظاهر می شود. اگر ان که می خواهد جلوی ان شخص عاصی را بگیرد، تارک معروف را بگیرد، اگر گفتید در صدق امر، علو شرط است، این جا امر به معروف صغری ندارد. الان این شخص علو ندارد. هر چه هم بگوید، گفتارش امر نیست. بر امر قدرت ندارد این بنده خدا. پس هیچ وجوبی به گردن این نیست. گفته امر بکنید. من قدرت بر امر ندارم. امر در جایی هست که من عالی باشم. گفتند ثمره دارد در بحث امر به معروف و نهی از منکر.
و لکن این ثمره ناتمام است.
اولا در همه خطابات ما، ماده امر اخذ نشده است. بله. بعضی از خطابات ما به عنوان ماده امر است. و امر اهلک بالصلاه یامرون بالمعروف ینهون عن المنکر. ولی موضوع در این مقوله، اوسع است. در ایه شریفه هم دارد و لتکن منکم یدعون الی الخیر. دعوه به خیر. ان یامرون از باب مصداقش هست. اصلش دعوه الی الخیر واجب شده است. یک مصداقش هم امر به معروف است. خب این اقا در حقش امر به معروف معنی ندارد. عیب ندارد. دعوه الی الخیر که معنی دارد. واجب است. حالا این واجب است جلوی او را بگیرد. شما می گویی از باب امر به معروف نمی شود. می گوییم خب نشود. مهم نیست. وجوب که هست. ثمره ای ندارد. حالا این قدره داشته باشد بر امر، نداشته باشد، قدره بر دعوه به خیر که دارد. همین کافی هست کافی هست بهش بگوییم واجب است بر شما این جا جلوی این شخص مقتدر را با شرائط دیگر. احتمال تاثیر باشد. ضرر محتمله نباشد. با شرائطش می گوییم دعوه شما به خیر این جا واجب است.
اولا این ثمره متوقف است بر این که در باب امر به معروف و نهی از منکر، عنوان ما خصوص امر به معروف باشد. اما اگر گفتید یک عنوان دیگری هم داریم. الدعوه الی الخیر. خب این جا دعوه الی الخیر منطبق است. باز هم واجب است بر این. در امر هر چه می خواهید بگویید. ثمر ندارد. این مقدمه اولی.
مقدمه ثانیه این که بحث صغروی. می گویید که ….ثانیا می گوییم که اصلا مختص شده است موضوع ما به عنوان امر به معروف. ان که واجب است. متعلق ما، عنوان امر به معروف است. باز می گوییم ثمر ندارد. چرا. چون که در مواردی که ان شخص خلاف قانون حرکت کرده است، فرق نمی کند، قانون عقلائی، قانون شریعه، در ان جاهایی که شخص تخلف کرده است، خلاف قانون حرکه کرده است، عقلاء، عرف، برای این که جلوی او را می گیرد، یک علوّی احساس می کنند. یک امتیازی. درست است ان شاگرد است. او استاد است. درست است او بدبخت است این همه چیز فرض کن دارد. بله. این ها هست. ولی از این حیث، از این زاویه که الان او عصیان دارد می کند، ترک نماز دارد می کند و قانون شکنی می کند، از چراغ خطر دارد می گذرد، نه. مردم برای همین شاگرد، برای همین سربازی که کنار این افسر نمی دانم ارتشبد نشسته، برای این یک نوع بالایی می بینند که می گویند …ایه قران هم مؤید این است که المومنون بعضهم اولیاء بعض. اویاء اند. یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر.
س: هر دو عاصی اند، باز هم امر به معروف واجب است.
ج: اگر هر دو عاصی اند، بهتر این است که کبر مقتا عند الله ان تقولوا ما لاتفعلون. نه.
مهمش ثالثا هست که مطلب را ختم می کند. ثالثا اصلا در باب امر به معروف و نهی از منکر، ما این طور فهمیدیم که اصلا عنوان امر، صدق امر بر کلام ما، هیچ دخالتی ندارد قطعا. ما از ان چه در باب امر به معروف و نهی از منکر رسیده است، این طور استظهار می کنیم که شارع مقدس، مطلوب شارع مقدس فعل معروف و ترک منکر است. اگر به موعظه امکان دارد که او را وادار کنی. امر بدتر می شود، موعظه واجب است. اصلا عنوان امر به معروف واجب نیست. اگر با موعظه، دوستانه باهاش صحبت کردن، اقازاده هست، تارک نماز است، بگویی نماز بخوان، می گوید حالا که گفتی نماز بخوان، اصلا نمی خوانم. حالا می خواستم بخوانم گفتی…اصلا حرام است این طور امر به معروفی. این جا اگر با عزیزم و نمی دانم تحذیر و تبشیر و بیان آثار و بیان مضرات، با ان ها این هدایت می شود، همین نحو واجب است.
اصلا عنوان امر دخالت ندارد. از باب این که غالب امر به معروف است، گفتند امر به معروف بکنید. ولی لبّ ادله امر به معروف و نهی از منکر، لبّ ادله اش همین است.
همین طور هم در فتاوی اش می گویند. می گویند ببین که ان چه راهی را انتخاب بکنی، او ارتداع پیدا می کند، او انبعاث پیدا می کند. ان راه مناسب را.
خیلی دقیق و ظریف است که اختیار ان راه مناسب خیلی دقیق است. چه بسا امر به معروف ها بلد نیست طرف، ضدش را نتیجه می دهد.
خدا رحمت کند مرحوم اقای میلانی را یکی از تلامذه ایشان می گفت که به ایشان گفتیم چرا شما مسائل امر به معروف و نهی از منکر را در رساله نیاوردی، در رساله های قدیمی ها نبود دیگر چرا نیاوردید. ایشان فرموده بود که ما اگر این مسائل را بگوییم، به دست عرف بدهیم، خرابش می کنند.
اره. یک خورده دقت دارد امر به معروف و کار هر کسی…نمی گویم ان حرف درست است یا نه. نه. ان هم قابل مناقشه است. ولی امر به معروف و نهی از منکر، یک ظرافت خاصی دارد. بوده اند کسانی، از ما هم سوال کردند، می گوید به خانمی گفتیم که این دخترت بگو روسری اش را این طور. یک کم بیاورد مثلا جلوتر موهایش دیده نشود. گفته بود شیخ حرف می زنی، هم می گویم روسری اش را بردارد. خب این در نحوه صحبت، این ها چه طور ادمی هستند، من چه طور با این ها صحبت بکنم، اصلا کجا صحبت بکنم. کجایش مؤثر است. زمان مؤثر است. چه جور مؤثر است. امر به معروف بکنید، اصلا سوق خود همین همین است. امر به معروف بکنید تا معروف اقیم. تا منکر زایل بشود. اصل غرض شارع، این ها الفاظ است، اصل غرض شارع، انبعاث به معروف است. انتهاء از منکر است.
اگر هم در ان بعضی روایت هست، اگر در بعضی از روایات دیدید که انما الامر بالمعروف للقوی المطاع، هست در روایت، للقوی المطاع، ان مقصود این است که باید یک جایی، احتمال تاثیر باشد. نه این که واقعا قوی بودن شرط است. مطاع بودن شرط است. ان ها کنایه از این است که …
اعتراض می کردند به ائمه شما چرا هیچ چی نمی گویید به حکام چرا هیچ چی نمی گویید. حضرت می فرمود انما الامر بالمعروف للقوی المطاع. ما دسته مان بسته است. کی حرف ما را گوش می کند. همین طور هم هست.
الان هم همین طور. بعضا مراجعه می کنند به بعضی از علماء به بعضی از ائمه جمعه، به ائمه جماعات که نمی دانم فلان را این طور بگویید، فلان را این طور بگویید، می گوید کی حرف ما را گوش می کند. ما قدرتی نداریم. این کنایه از این است که تاثیر ندارد.
ان روایات را حمل می کنیم نه این که واقعا باید قوی باشد آمر به معروف ناهی از منکر، مطاع باشد. نه. احتمال تاثیر کفایت می کند. با شرائطی که دارد.
این است که بحث ماده امر هیچ نقشی در بحث امر به معروف و نهی از منکر ندارد. امر را هر چه می خواهی معنی کن. می گوییم اصلا امر موضوعیه ندارد.
س:
ج: اصلا بعضی اوقات به ان مرتبه نباید برسد چون عکسش را نتیجه می دهد. … نه از باب امر واجب است، از باب این که کلامت مؤثر در اقامه معروف است. از این باب واجب است. …همان جایی هم که می گویید امر هست، واجب است نه بما هو امر. اصلا امر به معروف بما هو امر وجوب ندارد. بما هو سبب لاقامه المعروف. امر صدق بکند یا نکند. می گویم اصلا بعضی اوقات امر حرام است. امر بدترش می کند ولی موعظه درستش می کند. ان جا موعظه واجب است. خب بگذریم.
و اما ثمره ثانیه. ثمره ثانیه راجع به اطاعه امر والدین.
یک جای دیگری که کلمه امر امده است در ناحیه والدین است. اطعهما. اطع امر والدین را. اطاعه امر والدین. ان جا کسی باز بگوید که این مساله ما ان جا اثر دارد. امر والدین وقتی صدق می کند که این ها عالی باشند. اگر یک اقایی مثلا ایت الله است. والدین اجهل جهله هستند، اصلا حرفشان امر نیست که واجب باشد اطاعه امرشان. گفته است که این هم بند به همین است. اگر شما علو را شرط بدانید، امر پدر جاهل، طلب پدر جاهل از پسر فقیه، امر نیست اصلا تا اطاعتش واجب باشد. چون علو شرط است.
خب این ها هم دیگر واضح الجواب است.
اولا علو همه جا هست. پدر هرچند هم اجهل جهال باشد، به پاس ان خدماتش، هم عقلاء و هم به آموزه های دینی ما، ان ها یک مرتبه های عالیه را دارند در بین عقلاء در شریعه. اولا.
مهم ترش همین است که ما در والدین اطع امرهما نداریم. اطعهما داریم. ثانیا.
ثالثا اصلا ان روایات اطعهما سند ندارد.
اصلا در والدین، ما دلیلی بر وجوب اطاعت امرشان نداریم. ان که هست، حرام است اذیت والدین که ظاهر ایه شریفه هست که ما را گفته ان ها را اذیت نکنیم. و لاتقل لها اف و لاتنهرما. قول خوب بهشان بگویید. معاشره معروف. اذیتشان نکنید همین مقدار بیشتر دلیل نداریم. فردا ان شاء الله جهه ثالثه را بحث خواهیم کرد.