اصول ـ جلسه ۰۴۹ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در جهه ثالثه هست.

امر اگر به معنای طلب باشد، ایا برای مطلق الطلب وضع شده است یا خصوص طلب ایجابی.

مرحوم اخوند ادعاء کرده است که امر به معنای طلب، وضع شده است برای طلب ایجابی.

استدلال کرده است بر این مدعایش به تبادر و تایید کرده است این مدعی را به موارد استعمال به صحه احتجاج و گفته است که الامر موضوع للطلب الایجابی.

اما تبادر ادعاء کرده است که از امر و هر چه مرادف امر است در هر لسانی، امر در لسان فارسی مرادفش مثلا فرمان است. دستور است. فرمان، ازش تبادر می کند یک طلب اکیدی. وجوب ازش تبادر می کند. اگر بگوید فرمان من این است و اراده کرده باشد می توانی ترک بکنی، یک نوع مجاز است. در مستحبات اطلاق امر، اطلاق فرمان مجاز است.

دلیل مرحوم اخوند بر این که امر وضع شده است برای طلب ایجابی، دلیل عمده اش تبادر است.

بعد فرموده و یؤید ذلک موارد استعمال امر در وجوب.

و لیحذر الذین یخالفون عن امره، خب حذر، حذر از مخالفت در جایی هست که امر ایجابی باشد. امر ایجابی، حظر دارد از مخالفتش. امر استحبابی که خودش اذن در مخالفت داده است. جای تحذر ندارد که به ما بفرماید فلیحذر الذین یخالفون عن امره. امر در این ایه شریفه استعمال شده است در امر وجوبی.

و هکذا در روایت است که روایت سواک که لولا ان اشق علی امتی لامرتهم بالسواک. بلااشکال مسواک کردن مطلوب هست. رجحان دارد. این لامرتکم بالسواک یعنی لاوجت علیکم السواک. این روایت نقل هم دارد اوجبت هم بدلش هست. ان شاهد بر این است که امرتکم، یعنی اوجبت علیکم.

یا ان داستانی ان که در قضیه بریره اتفاق افتاده است مولاه عائشه که تزویج شده بود به شخصی بعد ازاد شد، حضرت فرمودند که برو مثلا باهاش زندگی کن. معاشره کن. داشته باشش. بعد بریره عرض کرد یا رسول الله اتامرنی ایا امر می کنی من را یا نه. امر نیست. حضرت فرمود نه. انا شافع. من واسطه هستم. شفیع هستم. امر ندارم. حضرت هم از امر، همین را به ذهنشان رسید که یعنی واجب می کنی. و گرنه مستحب بود که برود با او مصاحبه بکند. حضرت هم همین طور به ذهن مبارکشان وجوب امد و لذا در مقام فرمودند نه. من امر نمی کنم. یعنی واجب نمی کنم. من شافع هستم. استحباب که داشت که برود با شوهرش زندگی بکند. خب.

و اخرش هم فرموده و مؤید این مطلب این است که اگر طلب به صورت امر از مولایی صادر بشود، مولایی به عبدش بگوید آمرک بکذا و کذا، و ان عبد مخالفه بکند، عقوبتش صحیح است. توبیخش صحیح است. این که ماده امر در کلام مولی بیاید بلاقرینه، و توبیخ ان عبد صحیح باشد عند العقلاء عند العرف، این معلوم می شود که امر برای وجوب وضع شده است. اگر امر برای وجوب وضع نشده بود، برای جامع وضع شده بود، خب ان عبد می گوید شما از ما طلب کردی. طلب جامع است. چرا…عقلاء می گویند اقا شما امر کردی. امر مجرد طلب است. چرا مواخذه اش می کنید. صحه مواخذه در جایی که امر بلاقرینه می اید، کاشف از این است که امر بلاقرینه، وضع شده است برای وجوب.

س:

ج: مرحوم اخوند همه این ها را یؤید اورده. دنبال یؤید اورده است….اگر ان طور بود، همان جا می اورد. یؤید ظاهرش این است که دوباره باز بگوید و صحه الاحتجاج… همان جا خودش می توانست بگوید لانسباقه و لصحه احتجاج. ولی می گوید و یؤیده. همه این ها را در یک ردیف می اورد. این خلاف ظاهر است. عطف بر ما سبق با فصل، خلاف ظاهر است. ظاهرش این است که عطف بر همین هایی که گفته است. شاهدش هم این است که باز همین حرف را، در صیغه امر می اورد. ان جا می گوید یؤید. صیغه امر را مرحوم اخوند می گوید وضع شده برای وجوب. ان جا صحه احتجاج را موید قرار داده در بحث صیغه امر که مقام ثانی هست، همین صحه احتجاج را موید قرار داده است. ان هم شاهد بر این است که این جا که می گوید صحه احتجاج، دنبال همین معطوف علیها سابق است.

باز یک موید اخری دوباره می اورد که خداوند توبیخ می کند شیطان را که ما منعک ان تسجد اذ امرتک. بر مخالفه امر خداوند او را…

البته می شود این را بگوییم، این که ایه را می اورد، سنخ استدلالش فرق می کند این ایه با ایه و روایت قبل. این می خواهد بگوید که، شاهد بر این که صحیح است توبیخ، خدا هم توبیخ کرده است. صحیح هست توبیخ و خدا هم توبیخ کرده است. این برای این جهه می اورد نه برای استعمال امر. خداوند نسبه به شیطان نفرمود آمرک. ان صیغه را به کار برد. گفت فاذا نفخت فیه من روحی فقعوا. صیغه را به کار برده است. ولی این جا ان را می گوید امر است. مخالفت امر را مورد سرزنش قرار داده است. ولی امرتک. ان صیغه بما هو امر، بما هو مصداق امر، توبیخ دارد مخالفتش. پس معلوم می شود مطلق مخالفه امر…

س:

ج: استخدام می کند امر را. صیغه را مخالفت کرده ولی صیغه را که مخالفت کرده، توبیخش می کند، از باب این که ان مصداق امر است. و مخالفت مطلق الامر بصیغته او بمادته توبیخ دارد.

خب این ها را می شود این ها را فرمایشات مرحوم اخوند را این طور می شود منسجم کرد.

س:

ج: درست بیان کرد. توجیه نیست این ها. درست بیان کردن است. خب نگاه کردید در صیغه امر ان جا یؤید اورده است. نکته خوبی هست که این صحه احتجاج را مؤید دارد قرار می دهد. قرینه خوبی بود که به ذهنم رسید.

خب این دلیل مرحوم اخوند و تاییدات مرحوم اخوند.

بعد وارد شده است در رد ادله کسانی که می گویند امر به معنای مطلق الطلب است. وجوب قید ان نیست. خصوصیه ان نیست. برای جامع وضع شده است.

اشاره می کند به بعضی از ادله شان. از جمله می گوید که ما می بینیم امر در جامع استعمال شده است کما فی مقام التقسیم. می گویند الامر وجوبی و استحبابی. جامع مقسم می تواند باشد. این که امر در جامع استعمال شده است، به ضم این که مثلا ما عنایتی هم نمی بینیم، پس امر برای جامع وضع شده است.

جواب داده مرحوم اخوند که این مجرد استعمال است. همراه با قرینه هم هست. خود تقسیم خود مقسم بودن قرینه این است که از این امر، جامع اراده شده است. استعمال مع القرینه، دلیل بر وضع نیست. استعمال. این استعمال مع القرینه است. مقسمیه خودش قرینه است. درست است در جامع استعمال شده است. ولی استعمال مع القرینه دلیل بر وضع برای جامع نیست.

در ادامه فرموده دلیل دومشان همان بافیدنی هایی که در تعارض احوال بود. دوران امر است بین این که مشترک لفظی باشد یا مشترک معنوی باشد. یا حقیقه و مجاز باشد. الحقیقه اولی من الحقیقه و المجاز و الاشتراک. نتیجه می گیریم مشترک معنوی. جامع را. وضع برای جامع شده است. چون وضع برای جامع می شود در هر دو حقیقه. این خیر من الحقیقه و المجاز که شما اخوند می گویی. و خیر من الاشتراک. اشتراک خلاف اصل است که کسی دیگر توهم کند.

اخوند از این وجه هم جواب می دهد که این ها استحسانات است. تعارض احوال قیمتی ندارد.

وجه سوم هم دیگر اضعف از این وجه است. گفتند امر برای جامع وضع شده است. خصوصیت ایجاب جزء معنی نیست. چرا. یک صغری کبری تشکیل دادند. ان فعل المندوب طاعه. مندوب را ادم انجام بدهد، طاعه خدا هست. شک نداریم. نماز شب بلااشکال طاعه خدا هست. می گویند مستحبات ابراز طاعتش بیشتر از واجبات است. ثوابش بیشتر است. انقیادش بیشتر است. بلااشکال ان فعل المندوب طاعه. کبری و کل طاعه مامور به. هر طاعتی باید امر داشته باشد. اطاعت که بدون امر نمی شود. ان انقیاد است که می گویند احتمال امر کافی هست و الا اطاعه و عصیان را بند به امر و نهی می کنند. کل طاعه مامور به. نتیجه می گیرد ففعل المندوب مامور به. فعل مندوب هم مامور به است. وقتی فعلش مامور به بود، باید امر برای جامع وضع شده باشد تا این بشود مصداق مامور به.

خب مرحوم اخوند جواب داده است. گفته این که شما می گویید، کبری را. صغری که جای بحث ندارد. کبری را فرموده این که می گویید کل طاعه مامور به، یعنی به معنای حقیقی امر، این اول کلام است. نه. ما می گوییم طاعه، بعضی طاعه ها مامور به حقیقی هستند و بعضی طاعه ها مامور به مجازی هستند. این اول کلام است که کل طاعه مامور به حقیقی. نه. مامور به حقیقی، طاعه واجبه است. و اگر می گویید نه. کل طاعه مامور به اعم از این که حقیقه او ادعاء، خب این فائده ای ندارد. اگر کبری اعم است، و کل طاعه مامور به و لو مجازا، نتیجه می شود فعل المندوب مامور به و لو مجازا. اگر بناء باشد کبری اعم از حقیقه و مجاز باشد، لایفید المدعی. این به درد مدعی نمی خورد. این ثابت نمی کند که مندوب مامور به حقیقی هست. نه. این ثابت می کند فعل المندوب مامور به و لو مجازا. همیشه نتیجه تابع اخص مقدمات است.

این است که فرموده ادله ای را که برای اثبات اعم اورده است، ناتمام است. دلیل خودش را هم که گفت تبادر، می گوید دلیل تامی هست.

نتیجه این است که مرحوم اخوند، مختارش، مدعایش این است که الامر، این خیلی ثمر دارد در روایات، روز اول اشاره کردیم ماده امر هم امده، حالا زیاد نیامده، بیشتر اوامر ما به صوره صیغه امر است، ولی خیلی جاها هم امر امده است در روایات ما. آمرک بکذا امده است. امر خدا امده. امر رسول امده است. این است که ثمر دارد این بحث. ایشان اختیار کرده است که الامر موضوع للطلب الایجابی. نه ظاهر. موضوع. ظهورش ظهور وضعی هست. موضوع للطلب الایجابی به این ادله ای را که بیان کرده است.

خب این فرمایشات مرحوم اخوند که می دانید دیگر روش ما همین است که فرمایشات مرحوم اخوند را اول بتمامه بیانش بکنیم که لااقلش فائده بحث، توضیح کفایه باشد برای ان هایی که می خواهند کفایه درس بگویند، خوب درس بگویند.

در این مقام در سه جهه باید ما بحث بکنیم. بحث مهمی هست. و اگر ملاحظه کرده باشید، آن هایی که اهل فکر اند، اهل تحقیق اند، این جا بحث را گسترش دادند. گسترده بحث کردند. در سه جهه ما باید بحث بکنیم.

جهه اولی این است که اصلا وجوب و مستحب این ها فرقشان چی هست. در کجا فرق دارند. واجب و مستحب میزشان به چی هست. فصل ممیز واجب و مستحب چیست.

جهه ثانیه این است که باید بحث بکنیم که ایا دلالت دارد امر بر وجوب ام لا، همین که مرحوم اخوند شروع کرد و تمامش کرد. ایا واقعا این ادعاء مرحوم اخوند درست است یا درست نیست.

جهه ثالثه این است که بحث بکنیم اگر ظهور داشت امر در وجوب، ما ظهور را ابتداء بحث می کنیم، اگر ظهور داشت امر در وجوب، ایا این ظهور وضعی هست که مرحوم اخوند فرمود. یا ظهور اطلاقی هست. مقتضای اطلاق است که بعضی دیگر فرمودند یا این که این ظهور، به لفظ مربوط نمی شود اصلا. این حکم عقل است. اصلا وجوب و استحباب مستند به لفظ نیست اصلا. به حکم عقل است که مدرسه مرحوم نائینی هست. کدام یک از این ها هست، باید بحث بکنیم.

و جهه رابعه ای هم که باید بحث بکنیم، ثمره این بحث چی هست که بحث می کنیم ایا ظهور وضعی هست، اطلاقی هست یا اصلا ربطی به ظهور ندارد. مجرد حکم عقل است. ثمره اش چیست. که مرحوم اسدمحمدباقر هم در ثمره بحث کرده است.

و اما الجهه الاولی. چهار جهه را ما باید بحث بکنیم.

جهه اولی که مبدأ تصوری این مساله است. امر ظهور دارد در وجوب یا جامع، اصلا ببینیم وجوب و استحباب، حقیقتشان چی هست. اختلافشان به چه چیز است.

در اختلاف وجوب و استحباب، انظاری هست. یک جا این ها را بحث نکردند. جسته و گریخته در کلمات امده است. یک بحث مستقلی در اصول برایش باز نکردند. ولی جای بحث دارد.

قدماء فرمودند فرق وجوب و استحباب، این است که وجوب عبارت از طلب الفعل مع المنع من الترک. در مقابل استحباب. استحباب هم طلب الفعل است. طلب می کند نماز جمعه را. می گوید بخوانید. ولی مع الترخیص فی الترک. به قدماء نسبت دادند که ان ها معنای امر را مرکب می دانند. و فرق وجوب و استحباب را در این فصل می دانند. او طلب الفعل مثلا بمنزله جنس. فصل او، منع من الترک. فصل این هم ترخیص فی الترک.

که مرحوم اخوند در کفایه یک جایش حد اقل اشاره کرده است در بحث نسخ و وجوب اذا نسخ الوجوب. یکی از ثمرات ان جا هست. اذا نسخ الوجوب هل یبقی طلب یا نه. بعضی ها گفتند طلب می ماند. چون نسخ که می اید، فصل را می برد. منع من الترک را می برد. این یک فرق بین وجوب و استحباب.

و لکن مرحوم اخوند در همان جا گفته است نه. ما این حرف را قبول نداریم. وجوب و استحباب، معنایشان مرکب نیست. از یک کلمه دو تا معنی به ذهن نمی اید. طلب الفعل، و لو به نحو مقید. طلب خاص. خصوصیه هم به ذهن بیاید، خلاف ارتکاز است. وقتی می گویند فلان چیز واجب است، از وجوب یک معنای بسیطی به ذهن می اید. خلاف ارتکاز است کسی بگوید معنای وجوب و استحباب و همچنین حرمه و کراهه، این ها معنایشان مرکب است، این خلاف ارتکاز است. نه. معنای بسیطی دارند. ترکب خلاف ارتکاز است.

نظر دوم نظر خود مرحوم اخوند است که گفته است معنایش بسیط است، گفته که وجوب و استحباب هر دو طلب اند. منتهی او یک طلب اکید است به یک مرتبه ای، این لازمه اش هست، به یک مرتبه ای که ممنوع از ترک است. طلب اکید. طلب اکید کدام است. ان طلبی که شخص نمی تواند ترکش بکند. به این مرتبه رسیده، این قدر شدید است این طلب که نمی تواند…این منع من الترک، لازمه ان مرتبه است. برای اشاره به ان مرتبه است. و گرنه، آمرک یعنی اطلب منک طلبا اکیدا. در مقابل مستحب که طلبش اکید نیست. طلبش ضعیف است. یک مرتبه ای از طلب است. مرتبه ضعیفه.

منشأ قوه طلب و ضعف طلب هم جهاتی هست که عمده اش ملاکات است. ان یک ملاک قوی دارد. نماز یومیه، ملاک شدیدی دارد. ان منشأ می شود که یک طلب اکیدی داشته باشد مولا. ولی در نماز مستحب، یا ان مرتبه از ملاک را ندارد. یا اگر دارد، مثل نماز شب این طور می گویند. می گویند نماز شب، ان مرتبه اکیده از ملاک را دارد. منتهی به خاطر عسر و حرج، سواک، مرتبه اکیده از ملاک را برای وجوب دارد. منتهی به خاطر جهه حرج بودن، طلب مولا طلب غیر اکید است. در طلاق این طور می گویند. می گویند مفسده اش مرتبه اکید است. باید حرام می کرد. و لکن به خاطر این که به زحمت نیافتند مومنین و مومنات، فرموده نه. مبغوض هست. ان ابغض الحلال الطلاق. ولی مرتبه ای از بغض را دارد ولی نه ان مرتبه اکیده ای که در محرمات است.

مرحوم اخوند می گوید روح حکم ان ملاکات است. در اوامر می اید. می گوید روح حکم ملاکات است. ان ملاکات اند که باعث می شوند مولی طلب بکند. ان ملاکات است که باعث می شود طلب اکید بکنند. و ان ملاکات است که …همان طور که منشأ اصل طلب، ملاکات است، منشأ قوه و ضعف هم ملاکات است.

این نظری هست که مرحوم اخوند داده است. امر وضع شده است برای وجوب، یعنی برای طلب اکید.

اشکال شده است بر مرحوم اخوند که نه. این حرف غلط است.

چرا.

چون سیاتی در جهه رابعه سیاتی که شما که می گویی امر وضع شده است برای طلب، طلب تکوینی که مراد نیست. طلب نفسانی. یک امر واقعی که شده و ضعف دارد. سیاتی که مراد از طلبی که موضوع له امر است، مستعمل فیه امر است، مراد طلب انشائی هست. نه طلب حقیقی.

طلب انشائی هم یک امر اعتباری هست.

امر اعتباری شده و ضعف بر نمی دارد. شده و ضعف برای امور تکوینیه است. امور تکوینیه است که حرکه، سریع می شود قطار سریع السیر می گویند. یکی هم می گویند قطارش کند راه می رود. بطیء السیر. این ها برای تکوینیات. است. شده، ضعف، برای تکوینیات است. در حالی که مدلول امر، مدلول صیغه این ها امور اعتباری…اصلا وجوب و حرمه. اصلا کار به ان نداریم. اصلا وجوب و حرمه دو تا امر اعتباری اند. از احکام شرعیه اند. احکام شرعیه پنج تا هست. یکی اش وجوب است و یکی اش استحباب است. احکام. امور اعتباریه. در اعتباریات شده و ضعف معنی ندارد.

این اشکال بر مرحوم اخوند شده است از طرف اصولیین بما هو عقلیون. دقیون.

و لکن به ذهن می اید که نه. این اشکال وارد نیست.

در امور اعتباریه هم شده و ضعف راه دارد. بارها صحبت کردیم در عرف در شریعه ما می بینیم شده و ضعف را در امور اعتباریه هم اوردند. در عرف می گوید از اوجب واجبات این است. واجب ترینش. شده دارد دیگر. در عرف می گویند که این وجوب اکید دارد. این حرمه شدید دارد. این نجاست شدیده دارد. این از ان نجس تر است. این از ان پاک تر است. نجس تر است، پاک تر است، این ها امور اعتباریه اند. ان جایی هم که اعتباری هستند.

در عرف هر دو قسمش هست. در عرف متشرعه همین ها هست که شده و ضعف را در امور اعتباریه می اورند.

در شریعه هم داریم که درباره ناصبی الناصبی انجس من الکلب. نجس تری ان جا، ناصبی ممکن است تازه رفته حمام خیلی تر و تمیز هم هست. ان نجس تر، نجس تر اعتباری هست. الناصب لنا انجس من الکلب ان انجس را که بعضی ها می گویند یعنی نجاسه باطنی قذاره باطنی، نه. سگ هیچ قذاره باطنی ندارد. سگ حیوان با وفاء خوبی هست اصلا. قذاره باطنی ندارد. انجس همان نجاسه اعتباری مراد است. نه نجاسه ظاهری تکوینی مراد است نه نجاسه قذاره باطنی ان هم تکوینی. نه. این دو تا تکوینی ها مراد نیست. ان جا ما بحث کردیم.

س:

ج: اولا امر به قتل شده کلاب هراش. کلب معلم که در قران امده می گوید کلوا مما امسکن. او به خاطر هراش بودن است. نه به خاطر کلب بودن. …او می گوید در خانه نبرید. نمی گوید خودش بد است. این را به خاطر تجنب از نجاستش هست. در خانه نبرید. اما در باغ باشد. در گله باشد. خرید و فروش بکنید. به خاطر تعدی نجاستش هست یا بگو میکروب ظاهری اش هست. اما می گویم همین شریعه، خرید و فروش کلب را، صید کلب را حلال کرده است. تعلیم کلب را حلال کرده است. به نظرم روایت هم داریم که از سگ وفاء یاد بگیرید. یک وقتی هم یک عده دانشگاه کجا نامه نوشته بودند که چرا این شریعه می گوید سگ نجس است. با این همه خصوصیاتی که سگ دارد. همین هایی که، فرنگی ها سگ پرست دیگر که، خیلی خوششان می اید از سگ. نمی دانم حالا چه خاصیتی دارد حالا فکر می کنند علامه مثلا ثقافه و علامه بزرگی هست که یک سگ هم همراهشان باشد. نوشته بودند که چرا شریعه این را نجس کرده است. یا چرا شما می گویید نجس کرده است. حالا یادم نیست. ما هم نوشتیم شما دیگر چرا سوال می کنید. هر کسی رشته تخصصی خودش. شما در رشته خودتان متخصص هستید ما اگر به شما گفتیم چرا این طور می گویید، حق دارید شما هم به ما بگویید چرا. چرا ندارد. ما تخصصمان در این است. می گوییم شریعت چنین گفته است. محترمانه اش همین بود که شما نباید، بله. به شما چه ربطی دارد. ولی تندش نکردیم. صلاح هم نبود.

خب مقصود این است که در شریعه هم هست، می شود در روایات هم پیدا کرد، این حالا دستگاه ها را بزنید که اوجب واجبات، شاید این ریشه روائی هم داشته باشد. واجب ترین است. حرام ترین است. شده دارد وجوبش. شده دارد حرمتش. در ذهنم این است که غیر از این انجس من الکلب، یک جاهایی هست این عناوینی که خبر از شده و ضعف می دهد. می توانید نگاهش بکنید. به ما خبر بکنید خوب است.

س:

ج: این هم در روایت هست که بول اقذر است یا منی. حالا این مثل همین انجس است. نه. در واجب و حرام به نظرم هست. حالا ایشان می گوید که سوال کرده است.

این که اعتباریات هم قابل شده و ضعف هست، جای تامل ندارد.

این شخصی که منکر شده و ضعف است، نقطه اشتباهش، فکر می کند که ان هایی که می گویند اعتباریات شده و ضعف دارد، یعنی یک امر اعتباری، این قوی می شود قوی می شود خودش شدید می شود. مثل این که مثلا حرارت ارام ارام اتش زیاد می شود، بیشتر می شود. داغی بیشتر می شود. در ذهنشان این امده است، گفتند اعتباری که حرکه نمی کند از شده به ضعف. گفته امر اعتباری که توش این معنی نیست. در ذهن مبارکش این بوده است که اعتباریات، با تکوینیات فرق می کند. تکوینیات، حرکت دارند به سوی شده. تنزل دارند از شده به ضعف. ولی امر اعتباری یک امر جامد و ایستاده ای هست. لذا انکار کردند شده و ضعف را در اعتباریات. در حالی که شده و ضعف در اعتباریات، ملازمه با این معنی ندارد.

ما که می گوییم امر اعتباری شدید است، نه این که رشد می کند این اعتبار، می شود شدید. نه. ما می گوییم این از همان اولش شدید اعتبار می شود. اعتبار می شود این نجاسه…

اصل اعتباریات می دانید که داستانش این است که یک امر تکوینی در خارج است، او گفتیم…ما هنوز پیدا نکردیم در اعتباریات یک چیزی که در تکوین نباشد. اول در تکوین هست. وجود حقیقی اش هست. او را بر این اعتبار می کنند. مثلا نجاسه. این در خارج یک تکوین دارد. عذره بول منی. این ها در تکوین چیزهای بدبو، چیزهای از این قبیل، ان ها نجس اند تکوینا. نجس تکوینی، اعتبار می کنند همین نجاسه را برای خمر مثلا. خمر نجاسه تکوینی ندارد. خیلی زلال قشنگ. مثل اب انار مثلا. ولی اعتبار می کند این را او نجس.

در مقام اعتبار، چون تکوین دو قسم است. یک نجس مرتبه پایین. یک نجس مرتبه بالا. تاره این را اعتبار می کند نجس مرتبه پایین. مثلا متنجس به متنجس می گوید نجس. ولی وقتی می رسد به بول، می گوید مثلا حالا بول را هم نگوییم. وقتی می رسد به خمر، می گوید او نجس شدیدا. اعتبار می کنند این را قذر شدید. که ظرفش را به یک بار شستن هم پاک نمی شود. این امر اعتباری هست. معتبر از اول شدید است.

نه این که معتبر ضعیف است. ارام ارام شدید می شود تا بگویی این که محال است در امور اعتباریه. می گوییم راست می گویید. این محال است ولی ربطی به امر اعتباری شدید است، امر اعتباری اکید است، ربطی به ان ندارد. در باب طلب هم همین طور است.

س:

ج: ان قائل به نحو کلی می گوید. می گوید اصلا لاشده و لاضعف فی الامور الاعتباریه. وجوب و استحباب هم امر اعتباری اند. …اگر ان کبری، برهان داشته باشد، حق با او هست. …کبری را ما داریم جواب می دهیم. می گوید لاشده و لاضعف فی الامور الاعتباریه. می گوییم این غلط است….قابل است. او می گوید قابلیه ندارد. اصلا بحث سر این است. می گوید اصلا امر اعتباری، قابلیه ندارد. ما می گوییم قابلیه دارد….دلیل اورد گفت لایعقل شده و ضعف فی الامور الاعتباریه. باید ان را ما جواب بدهیم. بعد بیاییم محل کلام خودمان که طلب باشد.

طلب اکید، امر عقلائی هست. می گویند طلبش اکید است مولی. از کجا گفتی طلبش اکید است. گفت حتما یادت نرود. گفت اگر مخالفت کنی، چنینت می کنم. چنانت می کنم. می گویند ان طلبی را که اعتبار کرده اول، با همین لفظ طلبی را که با این لفظ ایجاد کرده، طلب اکید را ایجاد کرده است. تکوینی اش ان طلب نفسانی هست که دیگر باقی ماند. اصلا لفظ بروز ان ما فی النفس است. ما فی النفس تاره، اخوند هم همین را گفت. ابراز او هست.

ملاحظه کنید مطلب خوبی هست. فردا باز تکمیلش می کنیم. تتمه دارد.