بسم الله الرحمن الرحیم
بحث بالمناسبه در حقیقه وجوب و استحباب بود.
مسلک مرحوم نائینی را بیان کردیم. و عرض کردیم که مرحوم نائینی قائل است که وجوب و استحباب، دو تا حکم شرعی نیستند. حکمان عقلیان البته موضوعشان طلب شارع است. اگر شارع طلب کرد و ترخیص در ترک به مکلف واصل نشد، عقل حکم می کند به وجوب یعنی به استحقاق عقوبه بر مخالفه این طلب. و اگر ترخیص واصل شد، عقل حکم می کند به عدم استحقاق عقوبه.
س:
ج: ان ها گذشته است. روش بحث و مباحثه را از دست ندهید. همان روز روزی همان روز. ان را پنجشنبه تشریف می اوردید، ما در خدمتتان بودیم دو تا که چه عرض کنم، ده تا هم اشکال به ما می کردید ممکن هم بود بعضی اش هم وارد باشد. ولی الان ناوارد است. چون موردش نیست.
کلمات مرحوم نائینی را هم در بحث تجری نگاه کردیم، از همان ها هم این استفاده می شود که حکم عقل به استحقاق عقوبه بر مخالفه تکلیف طلب واصل، که ترخیص در ترکش لم یصل است. این مقدار را مرحوم نائینی موضوع استحقاق عقوبه می داند و لو در جایی که یقین بر خلاف دارد یا مثلا شبهه قبل الفحص، تجری را مستحق عقوبه نمی داند ولی طلب واصل را می گوید دیگر وصل. اصل بر این است که به مقتضای عبودیه عقل عمل کند. مگر از مولی ترخیص در ترک واصل بشود. واقع و ظاهر ندارد. این دیگر حکم عقل است و موضوعش هم این است.
اشکال عمده ای که بر این فرمایش مرحوم نائینی شده است، غیر از ان نقوضی که جواب دادیم، اشکال عمده اش این است که گاهی هست طلب مولی به عبد رسیده است. ترخیص هم نرسیده است. نه اصلا واقعا هم ترخیص نداده است. بالاتر. ولی عقل هم باز حکم به لزوم و استحقاق عقوبه نمی کند.
مثل ان جایی که ما یقین داریم که ملاک مولی ملاک لزومی نیست که موارد زیادی در شریعه داریم اوامری در شریعه داریم، نواهی در شریعه داریم که یقین داریم که ملاک های این ها لزومی نیست. روز برپا اب بخور، این یقینا جزء واجبات نیست. ملاک لزومی ندارد. ولی ترخیص در ترک هم نرسیده است. نه این که نرسیده، اصلا ممکن است بعضی ها یقین هم داریم که شارع، ترخیص در ترک ندارد.
خب عقل این جا حکم به وجوب نمی کند. طلب مولی وصل. نمی دانم شلوار را نشسته بپوشید. اب را در روز ایستاده بخورید. ریش را شانه بزنید. الی ما شاء الله اوامری که در شریعه که صاحب معالم می گفت اصلا اکثر موارد امر استحبابی هست. کثیری از موارد داریم که می دانیم ملاک این جا لزومی نیست. ترخیص هم از مولی صادر نشده است یا لااقلش واصل نشده است. ولی در عین حال، عقل می گوید که واجب نیست بر شما.
فرمایشی که مرحوم اسدمحمدباقر به عنوان رد این نظریه اورده است. طلب هست. ترخیص نیست. باز هم عقل حکم به وجوب نمی کند. این است که این مبنای مرحوم نائینی را، تفسیر مرحوم نائینی را در حقیقه وجوب و استحباب، ایشان رد کرده است.
و لکن به ذهن ما این است که نه. این ها اخذ به ظواهر کلمات نائینی هست. جمود بر الفاظ است.
این که مرحوم نائینی فرموده است هرگاه طلبی از مولی واصل شد، ترخیصی واصل نشد در ترک، عقل حکم می کند به وجوب، مرادش ان ترخیص شرعی نیست. تا شما بگویی این جا ترخیصی از شارع نیامده است. یا واصل نشده است. او از باب مثال است.
مراد مرحوم نائینی این است که هرگاه طلبی از مولی واصل شد و ما مرخِّصی در ترک او نداشته باشیم. حالا از ناحیه خود شارع یا از ناحیه عقل که می فهمد این جا ملاک غیر لزومی هست یا عقل می گوید باب باب تزاحم است. تو مرخص هستی در ترک مهم. هرگاه طلبی از مولی صادر شد، مرخصی در ترک ان مطلوب نداشتی، اعم از مرخص عقلی، مرخص شرعی، باب تزاحم که شما می توانی مهم را ترک بکنی، مرخص عقلی داری. دیگر ان جا عقل حکم به وجوب نمی کند با وجود مرخص عقلی یا شرعی. این است که این بیان، این ردی را هم که مرحوم اسدمحمدباقر بیان کرده است، نتوانستیم قبول بکنیم.
ما این طور بیان می کنیم حالا نائینی گفته یا نه. الوجوب هو الطلب الذی که برای ان طلب، ما مرخص نداریم. حق عبودیه است. عقل می گوید طلب کرده است. مرخص هم نداری. مقتضای عبودیه این است که عمل کنی. اما اگر مرخص داری، حالا از ناحیه عقل، یا از ناحیه خود شرع. ان جا دیگر عقل می گوید حق عبودیه اش ساقط است. حق عبودیه اش یعنی به ان مرتبه ای نیست…اصلا کلمه ساقط نمی گوییم. به ان مرتبه بایدی نیست. این است که این فرمایش مرحوم اسدمحمدباقر هم ناتمام است.
یک کلمه دیگر هم راجع به ان نقوض هست، تکمیلش بکنیم …
س:
ج: عکسش را بفرمایید که همیشه حکم عقل معلق است. در محدوده شارع. در محدوده شارع همه جا، حتی در مخالفه تفصیلیه اش هم ما قبول کردیم معلق است. اصلا شعار علم اصول این است می گوید احکام عقلیه در میادین احکام شرعیه، همه اش معلق است. اگر شارع اجازه نداده است. علم اجمالی منجز است اگر شارع اجازه نداده است. مخالفتش حرام است اگر شارع اجازه نداده است. همه اش اگری هست.
یک کلمه دیگر هم این تکمیلا، چون روز پنجشنبه بعضی ها به یاد انداختند تذکر دادند، خوب است. دنبال بکنید این ها خیلی خوب است.
و ان این است که در نقض اول مرحوم اسدمحمدباقر فرمود که لازمه کلام شما این است اگر مولی گفت اکرم الفقیه. بعد به نحو مطلقی گفت یجوز ترک اکرام العالم. شما باید بگویی این جا اکرام فقیه واجب نیست. چرا. چون اکرام فقیه طلب اکرام است برای فقیه. یجوز ترک اکرام العالم، مطلق، چه فقیه باشد چه غیر فقیه، ترخیص در ترک است. طلب امده است. ترخیص در ترک هم امده است. شما باید بگویی این جا واجب الاکرام نیست. با این که مشرب فقه این است که نه. اگر مطلقی داشتیم مرخص، خاصی داشتیم امر، ان امر مخصص است. اکرم الفقیه مخصص می شود یجوز ترک اکرام الفقیه. می شود یجوز ترک اکرام الفقیه الا الفقیه.
س:
ج: نقض است. نقض اصلا موردی هست. او قاعده می دهد. می گوید هر جا طلبی بود، صدر طلب و صدر ترخیص، استحباب. هر جا صدر طلب و لم یصدر ترخیص، وجوب. این نقض می کند. نقض موردی هست. می گوید یک موردی را من می اورم صدر طلب، صدر ترخیص، ولی باز هم شما می گویی واجب. این نقض است دیگر.
مشابهش را مرحوم اقای خوئی در کتاب نکاح پذیرفته است.
در کتاب نکاح یک بحثی هست راجع به ورود من لم یبلغ الحلم به اتاق والدین. ایه شریفه می فرماید که بایستی اذن بگیرد. و الذین لم یبلغوا الحلم یعنی بالغ نشدند. ان هایی که بالغ نشدند، باید اذن بگیرند.
گفتند خب. این امر به اذن است. طلب الاذن است از صبیان. از ان طرف هم ما مطلقاتی داریم. رفع القلم عن الصبی مثل این مثال محل کلام ما. فلیستئذن صبی، ظاهر ایه قران است. امر است. رفع القلم عن الصبی، مطلق ما هست. مثل ان یجوز ترک اکرام العالم.
مرحوم اقای خوئی همین قاعده این جا را ان جا تطبیق کرده است. فرموده ما در اصول گفتیم هرگاه طلبی صادر شد و ترخیص در ترک امد، ان طلب غیر الزامی هست. ان استحباب هست. امده طلب ایه قران را طلب استحبابی. مستحب است بر صبیان. خوب است که صبیان…چه طور نماز خواندن برایشان خوب است. عبادات صبی مشروع است دیگر. مستحب است نماز. چه طور بر صبیان مستحب است نماز، بر صبیان مستحب است که می خواهند وارد اتاق پدر مادر بشوند، استیذان کنند. تق بزنند مثلا. یاالله بگویند. شاید در حاله بدی باشند ان ها که بله سزاوار نیست به ان حاله دیده بشود. خب مستحب است. گفته طبق ان قاعده…
همین قاعده ای که در اصول است، ان جا تطبیق کرده است. پس معلوم می شود که این جا ترخیص مطلق را کافی می دانند برای حمل امر خاص، بر استحباب.
س:
ج: خب امر به نماز چه طور به صبیان وارد شده است. نابالغ…پس چی اشاره کردم گفتم عبادات صبی مشروع است یعنی به صبیان هم گفتند نماز بخوانید دیگر.
امر دوم امده این امر را استحبابی کرده است. ترک طلب، رفع القلم عن الصبی این که می گوید ترخیص در ترک به هر لسانی. رفع القلم عن الصبی، ترخیص در ترک است در همه جا ها. این ترخیص در ترک را ضمیمه کردند مطلقا به این مورد خاص و این مورد خاص را گفته حمل بر استحباب می کنیم.
پس نقض مرحوم اسدمحمدباقر اصلا نه این که درست است، شاهد هم دارد. شاهدش خود صاحب مسلک اقای خوئی یکی از صاحبان مسلک عقلی هست. می گوید وجوب و استحباب عقلی هست، این قاعده را تطبیق کرده است و این در فقه قابل التزام نیست. درست است در ان جا قابل التزام است ولی در جاهای دیگر قابل التزام نیست.
و لکن ما دوره قبل جواب دادیم. این ها بحث هایش در صیغه است. در صیغه امر ما این ها را بحث کردیم. این دوره این ها را اوردیم جلوتر. ما در دوره قبل جواب دادیم گفتیم که نه. کسی این حرف را نگوید که صاحب این مسلک خودش تطبیق کرده است باز شما قبول نمی کنید. گفتیم نه. این را کسی نگوید.
ما می گوییم درست است صاحب این مسلک هم قبول دارد اگر در جایی ترخیص ثابت شد، ترخیص احراز شد، بله. ان جا امر خاص را حمل می کنند بر استحباب. قاعده تمام است پیش این صاحب مسلک. شرطش این است که ترخیص ثابت بشود.
صاحب این مسلک کسی که این مسلک را اختیار می کند، در کتاب نکاح ادعاءاش این است که رفع القلم عن الصبی، قطعا این حکم را هم گرفته است. احتمالش نیست که زنا و امثال زنا، قلم تشریعش رفع شده باشد، ان ها حرمه نداشته باشد، ولی اذن گرفتند واجب باشد. احتمالش نیست. بر صبیان اذن گرفتن لازم باشد، احتمالش نیست. یقینا رفع القلم عن الصبی این فرع را شامل است. استیذان عن الوالدین عند الورود فی بیتهما قطعا این وجوب ندارد. پس رفع القلم این جا را قطعا گرفته است. گفتنی نیست رفع القلم عن الصبی تخصیص خورده باشد الا استیذان از والدین که این جا رفع قلم نشده است. واجب است استیذان. گفتنی نیست. لذا رفع القلم عن الصبی همان طور که همه واجبات را برداشته است، همه حرام را برداشته است، قطعا این را هم برداشته است. ان جا ترخیص واصل شده است.
حرف صاحب مسلک این است کلما وصل الترخیص. حالا وصل الترخیص به عنوان خاص یا به عنوان عام. در رفع القلم به عنوان عام وصل. چون وصل، از ظاهر ایه شریفه دست بر می دارد، ایه شریفه را حمل بر استحباب می کند. ولی در مثال شما، اکرم الفقیه، یجوز ترک اکرام العالم، اول کلام است که این اطلاق دارد. شبهه دارد. لم یصل ترخیص. این دو تا را به عرف بدهیم، اگر عرف اکرم را، مخصص او قرار ندهد، لااقلش گیر می کند.
این است که این مثال، در حقیقه نه مثال، قاعده، لازمه مبنای نائینی، لازمه این نظریه که الطلب اذا لم یعقبه ترخیص در ترک فهو الزامی عقلا، لازمه اش این نیست که هر کجا یک خاصی داری طلب، یک مطلق عامی داری ترخیص، ان جا ما باید بگوییم که طلب الزامی نیست. بابا گفت اذا وصل ترخیص. هر اطلاقی که وصول نیست. همین نکته ظریفش را دریابید. هرگاه طلبی باشد وصل طلبی، و وصل ترخیصی. وصل ترخیصی عقل می گوید خود صاحب مساله…ما عذر وقتی داری دیگر حق عبودیه نیست. الزام نداری دیگر. وصل. اما این جا در این گونه موارد، که طلب خاص است، اکرم الفقیه، ترخیص مطلق است. شک داریم این را گرفته است یا نه، نه. این جا عقل حکم می کند به وجوب و این نقض مرحوم اسدمحمدباقر وارد نیست.
فرمایش مرحوم نائینی و به تبعش مرحوم اقای خوئی، با یک اختلاف در بیان، هر دو می گویند الوجوب و الاستحباب امران عقلیان غیر مدلولین للالفاظ. غیر مستعملین للالفاظ غیر مستندین الی الشارع. از این اشکالات و نقوض در ذهن ما این است که فارغ است. این اشکالات بر این مبنی وارد نیست. ان که ما نمی توانیم بپذیریم، دو تا کلمه است که بپسندید یا نپسندید.
س:
ج: یک فارقی داشت. پس ما این همه تلاش کردیم برای چی. فارقش این است که ان جا عام قابل تخصیص نیست. مطلق قابل تخصیص نیست. این جا قابل تخصیص است.
ان که ما نمی توانیم فرمایش مرحوم نائینی را بپذیریم، یک: این ادعاء است دیگر. این ادعاء فرمایش مرحوم نائینی، خلاف ارتکاز و خلاف ظاهر خطابات است.
ارتکاز ما این است که وجوب مجعول شارع است. شارع واجب می کند. شارع مستحب می کند. این اختلاف بر می گردد به کار شارع. نه کار شارع خارج از طلبش. نه. نائینی هم می گوید به شارع بر می گردد. عقلی هست ولی منشأش شرع است. ولی به ذهن می اید، ارتکاز می گوید خود این دو تا، دو تا کار اند. نه این که هر دو یکی اند. هر دو طلب اند. او گاهی یتعقب. صفتشان فرق کند.
نه. در ذهن ما این است، ارتکاز ما این است که وقتی می گوییم خدا واجب کرده است، از این وجوب یک معنایی را می فهمیم و وقتی می گوییم مستحب کرده است، یک معنای دیگری را می فهمیم. این که جامع باشد، وجوب و استحباب به لحاظ خارج از جعل شرعی باشد، این خلاف ارتکاز است.
این که در روایات و ایات شریفه هم این قضیه…خلاف ظاهر خطابات. وجب داریم. غسل الجنابه واجب. غسل زیاره مستحب. اصلا داریم مستحب. نگاه کنید دیگر. موارد کثیره ای داریم که گفته است واجب مستحب. این که واجب مستحب بگوییم یعنی به لحاظ این است که یکی ترخیص دارد، پس عقل می گوید مستحب، یکی ندارد، عقل می گوید واجب، این ها را ما می گوییم خلاف ظاهر است.
ظاهر این است که وجوب را خود شارع جعل کرده است. مستحب را خود شارع جعل کرده است. همین. ببینید چه طور است. این ها ادعاء است. ایا واقعا شما از واجب یک حکم عقلی می فهمید یعنی استحقاق عقوبه داری بر مخالفتش. ایا از واجب می فهمید من طلبی دارم ترخیص در ترک ندارد. پس عقل می گوید واجب. یا نه. واجب یعنی اعتبار کرده است وجوب را.
می گویم این ها ادعاء است دیگر.
ما ادعاءمان این است که ارتکاز ظواهر خطابات، این است که وجوب مجعول شارع است. استحباب…
در موالی عرفیه هم همین طوری هست. می گوید بابات واجب کرده بر تو حکومت واجب کرده بر تو، واجب کرده وجوب کار او هست. نه به معنای عدمی. ترخیص در ترک نداده، این خلاف ظاهر است.
واجب کرده این وجوب کار شارع است. از نفس اعتبار شارع زاییده شده است نه مدرک عقل باشد یا به لحاظ عدم ترخیص در ترک. این ها خلاف ظاهر است. خلاف ارتکاز است. وقتی واجب شد، ان وقت عقل می گوید که …
وجوب از او صادر می شود. وقتی واجب شد، عقل می گوید که پس مستحق عقوبه هستی. وجوب خودش استحقاق عقوبه نیست. موضوع استحقاق عقوبه است.
وجوب کار شارع است. شارع می گوید اوجبت علیک. عقل می گوید حالا که واجب کرده است، پس مخالفتش استحقاق عقوبه دارد. حمل وجوب، استحباب بر این معنای، خلاف ظاهر است. این یک ادعاء است دیگر. شما ارتکازتان را، ذهنتان را…
س:
ج: حالا ان طرفش را می گوییم. فعلا این معنی به ذهن نمی اید….خب ما یک واقعیتی را داریم تحلیل می کنیم. می گوییم خلاف ارتکاز شد پس معلوم می شود وجوب معنایش این نیست. … اصلا مرحوم نائینی در شریعه صحبت نمی کند. یک واقعیتی را دارد بحث می کند. می گوییم این واقعیه خلاف ارتکاز است. از این خلاف ارتکاز می فهمیم که این تحلیل شما درست نیست.
و مهم ترش جهه ثانیه است که ما یک نقضی داریم بر مرحوم نائینی. ببینید می توانید جواب پیدا کنید یا نه.
ان نقض این است که، خود مرحوم نائینی هم قبول دارد در بحث برائه اگر خطاب مجمل شد. بحث برائه بحث کردند. فقد نص اجمال نص تعارض نص. اگر یک خطابی مجمل شد. یا معارض پیدا کرد. ان هم اجمال حکمی می گویند. امری هست مجمل شد بین الوجوب و الاستحباب. نمی دانیم ایا این امر امر وجوبی هست یا امر استحبابی هست. یک قرائنی امده است، محتمل القرائنی بهش ضمیمه شده است، همان که در اصول بحث می کنند دیگر. خطاب مجمل که قدر متیقینش اصل طلب است. نمی دانیم این طلب طلب ایجابی هست. یا طلب استحبابی هست. خطاب مجمل است. نمی دانیم حرمه از این نهی اراده شده است یا کراهه اراده شده است.
کثیری از موارد اجمال خطاب را ما در فقه داریم. این که فرموده تجافی کن در نماز جماعه، یا امر کرده به جلسه استراحه در رکعه اولی یا ثالثه، ایا این امر امر ایجابی هست یا امر استحبابی هست. کثیری از اوامر را ما حل کردیم. گفتیم نه. این ها مستحب است. ملاک…ولی بعضی اش هم مانده است. نمی دانیم واقعا این امر ایجابی هست یا استحبابی هست.
خود مرحوم نائینی هم می گوید که در جایی که اجمال خطاب است، نمی دانی امر ایجابی هست یا استحبابی، مرجع برائه از وجوب است. شک داریم واجب است. وجوب رفع ما لایعلمون به خاطر این که وجوب کلفه زائده است حدیث رفع دارد.
در حالی که اگر ما مبنای مرحوم نائینی را اخذ بکنیم، باید بگوییم در این جاها، همان حرف اسدمحمدباقرصدر، به اصطلاح حرف اسدمحمدباقرصدر بگوییم که حق عبودیه می گوید احتیاط. طلب وصل. قدر متیقن است. حالا یا طلب الزامی یا طلب غیر الزامی. وصل الینا طلب مولی و لم یصل ترخیص مولی. چون مجمل است در مجمل لم یصل. باید بگویید عقل این جا حکم به وجوب می کند. باید این طلب را بگویید این جا باید این طلب را امتثال بکنی. وصل طلب و لم یصل ترخیص در ترک. نگویی که خب نه. وصل ترخیص. رفع ما لایعلمون. اگر بگویی وصل ترخیص، مبنی را خراب کردی. تمام شد رفت. پس هر کجا…
بعضی همین اشکال را کردند بر مرحوم نائینی که رفع مالایعلمون وصل ترخیص. ما جواب دادیم گفتیم نه. وصل الترخیص، ترخیص در مخالفه را می گوید مرحوم نائینی نه مجرد ترخیص.
لازمه مبنای مرحوم نائینی این است که اگر اصل طلب واصل شد، اجمال داشت معارض داشت نتوانستیم احراز کنیم وجوبش را او استحبابش را، لازمه اش طبق ان طور که ما بیان کردیم، وصل طلب، و لم یصل ترخیص در مخالفه، این جا وصل طلب و لم یصل ترخیص در مخالفه، باید بگویید عقل این جا حکم می کند به استحقاق عقوبه.
می گویند بعضی ها این را. حق الطاعه ای ها همین طور می گویند. ولی مثل مرحوم نائینی این ها نه. می گویند این جا مجرای برائه است.
روی این حساب ما به این نقض نتوانستیم فرمایش مرحوم نائینی را بپذیریم.
هذا تمام الکلام در توضیح مبنای مرحوم…مدرسه نائینی. مدرسه می گوییم همه را بگیرد. مدرسه نائینی در بیان حقیقه وجوب و استحباب که تا به حال دو تا مدرسه را بیان کردیم.
یکی مدرسه اخوند. او گفت اختلافشان در شده و ضعف است. گفت وجوب هم کار شارع است. طلب شدید او هست. استحباب طلب غیر شدید است.
نائینی گفت نه. کار شارع نیست. از مدلول خطاب خارج است. کار عقل است.
ما فرمایش نائینی را نتوانستیم قبول بکنیم.
و لکن فرمایش مرحوم اخوند را هم نمی شود قبول کرد.
فرمایش مرحوم اخوند هم خلاف ارتکاز است.
لازمه کلام مرحوم اخوند این است که ما در جایی که مولی بگوید آمرک بغسل الجمعه و الجنابه، آمرک، دو تا معنی بفهمیم. نسبه به غسل جمعه، طلب شدید بفهمیم. نسبه به غسل جنابه اش طلب شدید بفهمیم که بعضی ها همین طور گفتند. گفتند نمی شود اغتسل للجمعه و الجنابه هر دو را بگوید. استعمال لفظ در اکثر از معنی هست. حالا ان ها را که گذاشتیم کنار. ولی واقعیتش این است که این که از اغتسل…اصلا دو تا گفته. اغتسل للجمعه اغتسل للجنابه. ارتکاز ما دو تا طلب از این ها نمی فهمد. اغتسل یک معنی بفهمد، از او اغتسل یک معنای دیگری بفهمد. آمرک بغسل الجمعه و آمرک بغسل الجنابه. از ان آمرک یک طلب شدید…
س:
ج: اصلا می گویم دو تا. اصلا صحبت انحلال نیست. اصلا دوبار گفته است.
آمرک بغسل الجمعه و آمرک بغسل الجنابه. این که ما بگوییم از او یک طلب به ذهن می اید، از این یک طلب به ذهن می اید، این هم…
س:
ج: الان انسباق را داریم صحبت می کنیم. انسباق. به ذهن امدن.
می خواهیم ببینیم واقعا از این دو تا آمرک از هر کدام یک معنی به ذهن می اید. یا نه. این که مولی بفرماید، بالاتر، غسل الجنابه واجبه غسل الزیاره مستحبه، ایا واجبه یعنی طلب شدید دارم نسبه به او. طلب اعتباری. طلب اعتباری من یک طلب شدیدی هست، الان اطلب منک شدیدا ان را. اما این یکی اش، غسل الزیاره مستحب یعنی اطلب منک ضعیفا. ضعف و شده جزء مدلول باشد. ما نمی گوییم محال است. ان استحاله را گذشتیم. محال نیست. اما این که معنای وجوب طلب شدید باشد معنای استحباب طلب ضعیف باشد، اختلاف این ها به مرتبه باشد، هر دو این ها کار شارع باشد، اطلب منک شدیدا، این را ما نتوانستیم باور کنیم.
یک خورده از نقوض برش وارد نمی شود. بهتر از فرمایش نائینی هست.
ولی این که اختلاف وجوب و استحباب، در طلب شدید و طلب ضعیف باشد، نتوانستیم باور بکنیم. این است که این فرمایش را نتوانستیم قبول بکنیم.
یک فرمایش سومی هست که فرق بین وجوب و استحباب اصلا در مبادی باشد.
همه شان طلب باشد. اطلب منک غسل الجمعه اطلب منک غسل الزیاره. نه این که اطلب منک شدیدا. همه این ها اطلب هست. اما اختلاف در مبادی باشد. نظر سومی هست. ملاحظه بفرمایید. دیگر می خواستیم تمامش بکنیم تمام نشد.