اصول ـ جلسه ۰۵۵ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در جهه رابعه بود.

مرحوم اخوند فرمود طلبی را که گفتیم معنای امر است، حالا وجوبی جامع دیگر کار ندارد فعلا. طلبی را که گفتیم معنای امر است، مرادمان طلب انشائی است. نه طلب حقیقی.

عرض کردیم که مرحوم اخوند این طور فرموده که ما یک طلب حقیقی داریم، ان طلب نفسانی ان اراده نفسانیه که مقدماتی دارد.

خطور شیء. تصدیق به فائده. هیجان. رغبه. دفع موانع. شوق اکید که می شود به مرحله اراده می رسد. به مرحله اراده رسید، اگر فعل خودش باشد، تحریک می کند شخص را نحو العمل. اگر فعل غیر باشد تحریک می کند شخص را به بعث. به امر کردن. این اراده حقیقی هست. این طلب حقیقی هست که مقدماتی دارد. بعد از ان مقدمات حاصل می شود و محرک شخص است نحو العمل او نحو الامر بالعمل.

اخوند فرمود این که گفتیم معنای امر طلب است، مقصودمان این طلب نیست. مقصودمان طلب انشائی هست.

بعد در ادامه، ظاهرش ان وقت این است از ان ادامه اش معلوم می شود که یعنی وضعش برای طلب انشائی هست. در ادامه فرموده و ان ابیت. اگر اباء کنی بگویی نه. وضع شده است برای جامع الطلب. برای طلب انشائی وضع نشده است، فرموده و ان ابیت عن ذلک فلااقل من این که انصراف دارد ظهور انصرافی. امر انصراف دارد به طلب انشائی.

چرا.

لکثره استعمال امر در طلب انشائی. کم است که بگوید امرک به معنای اطلبک و ارید منک اراده نفسانیه. او کم است. کثره استعمال که برای امر است در طلب انشائی.

این فرمایشی که مرحوم اخوند فرموده.

بعد دیگر فرموده که این طلب، امر، کالطلب، انصراف دارد به انشائی. کما این که اراده انصراف دارد به حقیقی.

از این جا وارد بحث طلب و اراده شده است. داشت معنای امر را می گفت. طلب را. خصوصیات طلب را.

بالمناسبه وارد بحث طلب و اراده شده که هیچ ضرورتی نداشت که این ها را بیاورد. حالا ما هم به مقدار اقل واجب اکتفاء می کنیم و تذکر می دهیم فقط.

مرحوم اغاضیاء دو تا اشکال کرده بر مرحوم اخوند که مرحوم اخوند طلب را انشائی قرار داده است.

یک اشکال گذشت. اغاضیاء فرمود که انشائیه نمی تواند جزء موضوع له باشد. نمی تواند جزء مستعمل فیه باشد. انشائیه از کیفیات استعمال است. کیفیه استعمال معقول نیست در مستعمل فیه اخذ شده باشد. در موضوع له اخذ شده باشد.

که ما دفاع کردیم از مرحوم اخوند که مرحوم اخوند ندارد. می گوید وضعش برای طلب انشائی هست. وضع برای طلب انشائی، با این هم می سازد که انشائیه قید علقه وضعیه باشد. اصلا این حرف حرف اخوند است. شعار مرحوم اخوند است که کیفیات انشائیه، حکایه، اخباریه، این ها از کیفیات استعمال است و اخذش در مستعمل فیه محال است. ما دفاع کردیم از مرحوم اخوند.

سوق عبارت هم ادعاءمان این است که همین طور می گوید. این جا عوض کرده عبارت را. در سابق جهه سابقه می گفت امر موضوعه وضع شده است برای طلب وجوبی. استدلال می کرد به تبادر و این ها. این جا عبارت را عوض کرده است. می گوید ان طلبی که معنای امر است، ان طلب طلب انشائی هست. نمی گوید که، تصریح نمی کند که انشائیه، ان ابیت هم با این می سازد. ان ابیت عن کونها موضوعه و لو به نحو قید علقه وضعیه. مبنای اخوند این است مبنای اخوند، کیفیات استعمال، در خبر و انشاء گذشت، در معنای اسمی و حرف گذشت. روی مبنایی که دارد، ما دفاع کردیم.

اشکال دومی مرحوم اغاضیاء کرده است.

فرموده که اگر امر وضع شده باشد برای طلب انشائی، نه برای طلب حقیقی، لازمه اش این است که امر به داعی مسخره کردن، به داعی تعجیز و سائر دواعی که در صیغه امر خواهد امد، لازمه اش این است که ان جا هم بتوانیم بگوییم امر. لازمه اش صحه صدق امر است در جایی که طلب حقیقی نباشد.

چرا.

چون طلب انشائی ان جا هست. شما هم که گفتید صیغه امر وضع شده است برای طلب انشائی. خب طلب انشائی تاره به داعی طلب حقیقی هست. اخری به داعی مسخره کردن است. ثالثه به داعی تعجیز است ووو. دواعی که در بین هست. همه این ها طلب انشائی هست باید بر همه این ها، همه این ها باید صدق بکند امر.

در حالی که بر این ها امر صدق نمی کند. امر فقط به طلبی صدق می کند که پشتش طلب حقیقی باشد. اراده حقیقیه باشد. از این که امر بر ان ها صدق نمی کند، با این که طلب انشائی ان جا هست، کشف می کنیم که معنای امر طلب انشائی نیست. این هم اشکال دومی که مرحوم اغاضیاء کرده است.

و لکن این اشکال هم درست نیست. این می اید دیگر واضح تر است. از این جوابی که این جا هست، واضح تر از جواب از اشکال اول است. می اید در یک جایی مرحوم اخوند می گوید که این که به داعی طلب است، تصریح می کند، این قید علقه وضعیه است. امر وضع شده است برای طلب انشائی. اما کی این وضع هست. ان وقتی که پشتش طلب حقیقی باشد. به داعی بعث باشد. واقعا اراده داشته باشد مولی. به نحوی که ان قید علقه وضعیه باشد. در یک بحثی می اید. می گوید ان قید علقه وضعیه است. و ان جا هم باز می گوید و ان ابیت، انصراف دارد. امر انصراف دارد به ان جایی که داعی اش طلب حقیقی باشد.

مرحوم اخوند، داعی، طلب حقیقی باشد را، قید علقه وضعیه میداند. می گوید امر وضع شده است برای طلب. حرف اخوند این است. مرحوم اخوند می گوید امر وضع شده است برای طلب. اما این طلب، علقه وضعیه اش دو تا قید دارد. امر وضع شده است برای طلب، وقتی علقه وضعیه هست که شما قصد انشاء داشته باشی، و طلب حقیقی هم بر طبقش داشته باشی.

دو تا قید دارد. اگر امر کردی، قصد انشاء نداشتی، ان جا مجاز است. علقه وضعیه محقق نیست. قصد انشاء داشتی، قصد جدی نداشتی، باز ان جا علقه وضعیه نیست. اگر گفتی آمرک، قصد انشاء داشتی، و طلب حقیقی هم بر طبق طلب انشائی داشتی، تطابق داشت طلب انشائی با طلب حقیقی، این جا استعمالت حقیقی هست. علقه وضعیه دارد. اما اگر استعمال کردی در طلب. آمرک به معنی، خبر داریم می دهیم. اطلب منک طلبا تکوینیا. طلبا حقیقیا. می گوید درست است این استعمال در موضوع له است. در طلب است. مفهوم طلب همه جا یک چیز است. و لکن علقه وضعیه ندارد. مجاز است. اگرگفتی آمرک، قصد انشاء داری، داری انشاء می کنی طلب را، ولی بر طبقش طلب حقیقی نداری. می خواهی امتحانش بکنی. برای قطع عذر می گویی آمرک، باز می گودی این جا…استعمال در موضوع له هست ولی علقه وضعیه می گوید ندارد. چون علقه وضعیه ندارد، می گوید مجاز است. لذا اشکال دوم مرحوم اغاضیاء وارد نیست.

ولی هنوز این دغدغه این گیر در ذهن ما هست که اخوند به صراحه این ها را جاهای دیگر گفته است. اغاضیاء هم از کسانی هست که حرف های مرحوم اخوند را فهمیده است. خوب بیان کرده. چه طور شده این جا به اخوند نسبه می دهد که انشائیه جزء موضوع له است بعد اشکال می کند. چه طور نقض می کند به اخوند که طلب انشائی در همه جا هست و لو داعی اش تعجیز باشد و لو داعی اش تحقیر باشد. هنوز نتوانستیم بفهمیم چه طور شده مرحوم اغاضیاء با این که مبنای مرحوم اخوند صاف است. واضح است. از مبانی مختصه اخوند است. ما فقط در کلام اخوند این حرف ها را دیدیم. قبلش پیدا نکردیم این حرف ها را. کیفیه استعمال. مستعمل فیه. او مؤخر است. این ها همه حرف های اخوند است. همین ها را اغاضیاء این جا اورده علیه اخوند. این هنوز دغدغه هست در ذهنمان. باز گفت با خودمان عهد کردیم که این پنجشنبه جمعه عمرمان را صرف همین مطلب بکنیم. جاهای دیگر هم حرف اغاضیاء را نگاه کنیم. حرف های اخوند را نگاه کنید. این دغدغه را شاید بتوانیم از ذهنمان خلاص بکنیم.

خب مهم نیست حالا. این فرمایش مرحوم اخوند در جهه رابعه.

بعد مرحوم اخوند بالمناسبه، می خواهد همان طلبی که مدلول امر است همان را توضیح بدهد، بالمناسبه می گوید ان طلب، طلب انشائی هست. همان طلب انشائی هم اراده انشائی هست.

بعد وارد بحث شده است که طلب و اراده پس یکی هستند. مدلول امر طلب انشائی هست. مدلول امر اراده انشائی هست. اراده انشائی همین آمرک امرت می کنم ازت. این طلبا انشائیا. دیروز معنی کردیم. یعنی ارید منک. ارید منک یعنی اراده انشائیه نه ارید یعنی در نفسم. می خواهم. می خواهم انشائی را حتما وجدان بکنید با می خواهم نفسانی. می خواهم نفسانی، کیفیه نفسانیه هست. از مقوله کیف است. یک مقدماتی دارد. تصور تصدیق علم به عدم مانع جذب به فائده. که اخوند این ها در کفایه گفته است. بعد اراده می کنید. مثل این که تشنه هستید اب را تصور می کنید و …ممکن است این ها همه آنی باشد. نه این که فکر می کنید که این ها چند دقیقه کار دارد. نه. آنی هست همه این ها. این ها همه در ذهنتان می اید. حمله می کنید، هیجان، حرکه می کنید به سمت اب. یا به جای این که خودتان حرکه کنید، زبانتان را حرکت می دهید می گویید اب بیار. این طلب حقیقی هست. طلب حقیقی ربما پشتش حرکه خود ادم است و ربما پشتش طلب انشائی هست. این که اب بیار، این طلب انشائی هست که ربما پشتش طلب حقیقی هست و ربما هم نه. هیچ شوقی ندارد به اب. خودش هم اگر بناء بود، خودش هم راه نمی افتاد. می خواهد امتحانش بکند. می گوید اب بیاور. می خواهد ببیند که مطیعه شده یا نشده. او هم اب نمی اورد، می گوید می خواستم امتحانت بکنم. من ابی نمی خواستم. تازه چای خوردم. طلب نفسانی می گوید من نداشتم. همین طور گفتم. همین طور گفتم، همین گفتن می شود طلب انشائی.

س:

ج: اخوند می گوید اشاعره نتوانستند این ها را از هم جدا کنند. همین را از هم جدا کنید. اصلا ممکن است هیچ دوست نداشته باشد. اصلا بدش می اید….طلب دارد، ان مرتبه را بگویید یعنی انشائی یا حقیقی. … طلب آب است نه طلب الامتحان. طلب به اوردن اب تعلق گرفته است. ان آب بیاور، این طلب انشائی هست. به غرض…ان ها غرض است. دواعی هست. به غرض امتحان است. به غرض تحقیر است. به غرض تعجیز است و. اغراض زیادی.

در ان جایی که طلب حقیقی نیست، بهتر ادم احساس می کند طلب انشائی را. طلب انشائی یعنی طلب زبانی. همین. زبانی که …حالا زبانی باز ممکن است فعل به جایش باشد. یک چیزی که وراء ندارد. با همین لفظ محقق می شود. طلب انشائی این را داریم تحلیلش می کنیم. قبلش اگر هیچ چی نگفت، او محقق نبود در وعاء خودش. به گفتن محقق می شود. به گفتن این می شود طالب. او می شود مطلوب منه. او می شود مطلوب به. همه این ها به گفتن. انشائی هست. تحققی هست. به گفتن. به ابراز. گفتن. فعل و هکذا. ربطی به ان طلب حقیقی ندارد. و لکن اخوند می گوید که وضع شده است امر در جایی که ان طلب حقیقی هم پشتش باشد. الطلب الانشائی بداعی الطلب الحقیقی ان جا طبق وضع است. اما الطلب الانشائی بدون الطلب الحقیقی، موضوع له هست ولی استعمال حقیقه نیست. چون داعی دخیل در علقه…یا می گوید دخیل است یا لااقلش انصراف دارد.

س:

ج: می گوید خیلی دوست دارم یک ابی باشد بخورم. دارد خبر می دهد. خیلی مشتاقم. شوق اکید دارم. حیف که نمی توانم راه بروم. شوق اکید دارم. او می گوید خب بفرمایید. امر بفرمایید. معلوم می شود که هنوز امر نمی کند. می گوید نه. من کوچک تر از ان هستم که امر بکنم. خبر می دهد. امر نمی کند. این ها همه را از هم تفکیک بکنید….اصلا امر حقیقه اش انشاء است. امر نیست ان دیگر. همه می گویند امر انشائی هست. از امور انشائی هست. … اصلا قرینه می اورد. می گوید ول کن دیگر فهمیدم. مردم نمی گویند دروغ می گوید. می گوید این طور می گوید که من دیگر صحبت نکنم. فهمیدن را ایجاد کرد. این که من فهمیدم، این را ایجادش کرد با لفظ….

علقه وضعیه قید دارد. امر طلب است. انشائیه، طلب حقیقی، این ها همه قید علقه وضعیه است. دو چیز مجاز است. یکی استعمال در غیر موضوع له. یکی استعمال در موضوع له بر خلاف علقه وضعیه. مجاز دو قسم است. استعمال در غیر موضوع له. اخوند می گوید در غیر موضوع له استعمال نکردی. امر برای طلب وضع شده است. اما مجاز است، چرا مجاز است. چون علقه وضعیه اش ضیق است. علقه وضعیه بین امر و طلب، ان جایی هست که در حال انشاء داشتیم. ان جایی هست که در حال طالب نفسانی باشید. این دیگر قبلا باید حلش کرده باشید. اخوند یک چیزی را ابداع کرد. گفت قید الوضع است. در باب چی گفت. نگاه کنید کفایه را. گفتیم بهترین بیان بیان حاج شیخ اصفهانی هست قید الوضع یعنی چی. یعنی ان علقه وضعیه در حال خاص. گفتیم مثال هم می زدیم که در عرف هم گاهی هست. اسم یکی را می گذارند کلاغ. اما مطلقا کلاغ نمی گویند. در وقتی که او چهره ان طوری دارد، می گویند کلاغ امد. مطلقا اسمش حسن است ولی در ان حال اسمش کلاغ است. می شود. وضع در حال خاص است اما ان ها هم دخیل در موضوع له نیستند.

س:

ج: اصلا کار الان به ملاکات نداریم. امور نفسانیه. طلب نفسانی. الان شوق اکید. اصلا شما بگویید هیچ ملاکی نیست. خداوند پیامبر عقلاء امراء، می توانند شوق پیدا کنند بر خلاف ملاکات. کار به ملاک نداریم. اصلا این بحث حتی روی مبنای انکار ملاکات، مبنای اشعری…لغو نیست. شوق اکید است. شما بگو شوق اکید بدون ملاک چه طور است. خب می شود دیگر. گاهی ادم شوق پیدا می کند خودش هم نمی فهمد علتش چی هست. شوق لازمه اش حتما ملاک باشد، نیست. ربما شخص مشتاق ولی ملاکی هم در ذهنش…می گوید دوستت دارم نمی فهمم چرا. علتش را نمی فهمم. هیچ ملاکی ندارد. می گوید عشق است. عقل نیست. عشق است. اصلا معنای عقل نیست عشق است، یعنی همین. یعنی ملاک ندارد. اگر ملاک داشت که عقل می شد. همه تجربه کردند ولی دقت نکردند. حالا این ها ارتکازاتشان را داریم بیان می کنیم. خب بگذریم.

مرحوم اخوند …ما بر می گردیم. فعلا حرف های مرحوم اخوند را می خواهیم بیان بکنیم. مرحوم اخوند در ادامه فرموده که طلب، انصراف دارد به انشائی کما این که …

س:

ج: اخوند می گوید طلب حقیقی همان شوق اکید است. که شما را به جنب و جوش در می اورد اگر فعل…برگردید به سابق. ایه روایتی نداریم که هر چه استعمال در موضوع له باشد، حقیقه است…اراده قبل از استعمال است. منشأ الاستعمال است ولی استعمال در خصوص …شما پس باید برگردید به ان قید الوضع، ان ها را حلش بکنید. ان ها را دیگر ما نمی توانیم دوباره از سر نو. یک مقداری اشاره کردیم. ان ها بحث های طویل الذیلی دارد. این ها روی مبنای مرحوم اخوند است که قید الوضعی قائل است. موضوع له قائل است. برگردید به سابق.

خب مرحوم اخوند فرموده که این که طلب انصراف دارد به انشائی، فلانی طلب می کند، یعنی طلب انشائی می کند. می خواست. می گوید بیار. طلب انصراف دارد به انشائی ولی وقتی می گویند اراده کرده فلانی، اراده انصراف دارد از انشائی. اراده از انشائی انصراف دارد. انسباق دارد به حقیقی. منصرف از او هست. منصرف به این هست. همین طور هم هست. می گوید فلانی اراده کرده است، به ذهن اراده حقیقیه می اید. فلانی طلب کرده است، طلب انشائی. یعنی گفته بیار. مثلا. طلب انصراف دارد به انشائی. اراده انصراف دارد به حقیقی.

گفته این انصراف ها منشأ شده که اشعری ها اشتباه بیافتند. اشعری ها فکر کردند که ما یک اراده ای داریم یک طلبی داریم. دو چیز داریم. یکی اراده. یکی طلب. در اوامر، در اوامر این اشتباه را کردند.

در غیر اوامر در امور انشائیه هم، این اشتباهشان توسعه پیدا کرده است. ان جا هم گفتند که ما یک چیزی هم ان جا داریم به نام کلام نفسی. این جا هم گفتند کلام نفسی. گفتند در اوامر غیر از اراده، یک چیزی داریم به نام طلب. همان کلام نفسی، طلب است. در سائر صیغ، دیگر گفتند غیر از تمنی واقعی، یک چیزی داریم به نام کلام نفسی. انما الکلام لفی الفؤاد و جعل اللسان دلیلا علی الفؤاد. یک شعری هم خواندند. انما الکلام لفی الفؤاد. کلام نفسی. این ها قائل به کلام نفسی بودند. همان کلامی که در باری تعالی دارند بحث می کنند. بحث کلامی هست. در حق باری تعالی دارند بحث می کنند که خداوند متکلم است کلامی دارد، او کلامش که نمی تواند این عرضی که الخارج عن مقاطع الحروف. این که مراد نیست. گفتند ان کلام، یک کلام فی النفسی هست. تطبیقش کردند گفتند در اوامر ان کلام، طلب است. غیر از اراده. قدیم هم هست. یک بحث کلامی، امدند کلام خدا را این طور معنی کردند. الکلام النفسی و در زمینه اوامر، هو غیر الاراده. گفته اراده یک چیز است. کلام خدا یک چیز است. این طور گفته. ان شعر هم شعار همان اشاعره است که انما الکلام لفی الفؤاد. خب حرف اشاعره است.

در مقابل معتزله و اهل حق گفتند نه اقا. ما کلام نفسی نداریم. فعلا کلام نفسی که ان ها گفتند طلب در باب اوامر، این را محل بحث قرار داده اخوند. مرحوم اخوند گفته ما ماوراء اراده، یک چیزی به نام طلب که او کلام نفسی باشد، این وجود ندارد. ان که ما داریم، همان اراده است و همان هم طلب است. اراده و طلب، یک چیز است. دو چیز نیستند. از کجا می گویی. می گوید خب. این ها امور نفسانیه هستند. انما الکلام لفی الفواد. در امور نفسانیه باید به وجدان مراجعه کرد. به نفس مراجعه کرد. ما به نفسمان که مراجعه می کنیم، به وجدانمان که مراجعه می کنیم، می بینیم غیر از مقدمات اراده، که همان خطور و تصدیق به فائده و جذب به عدم مانع. غیر از مقدمات اراده و نفس اراده، چیز دیگری وجود ندارد به نام الطلب. به نام الکلام النفسی. نه. بالوجدان ما در اوامری که داریم، غیر از مقدمات اراده، و خود اراده، واقعیه دیگری نداریم مسمی به طلب. ان که هست، طلب انشائی هست که ان هم که لفظ هست. فی الفؤاد نیست که. ان ها هم نمی گویند. ان ها می گویند طلب در نفس است. کلام نفسی هست. می گوید ما یک کلام نفسی به نام طلب، خلاف وجدان است. در وجدانمان احساس نمی کنیم.

این است که فرموده الطلب و الاراده متحدان مفهوما.یک مفهوم دارند. طلب می کنم یعنی اراده می کنم. اراده می کنم یعنی طلب می کنم. مترادف اند. متحدان مفهومان متحدان مصداقا چه مصداق انشائی شان. دو تا مصداق دارند مصداق انشائی مصداق خارجی و واقعی. الطلب الانشائی هو الاراده الانشائیه. الطلب الحقیقی فی النفس، هی الاراده الحقیقیه. در هر سه مرحله این ها با هم یکی هستند. مفهوما متحدان. مصداقا متحدان. چه در مصداق انشائی شان، چه در مصداق حقیقی شان.

بعد اشاره کرده است به ادله اشعری ها. اشعری ها که می گویند الطلب غیر الاراده. شیء وراء الاراده. موجود فی النفس. اشتباه نکنید. تکرار می کنم. موجود فی النفس. یک کلام نفسی. استدلال کردند به دو دلیل. دو دلیل را مرحوم اخوند اورده است.

دلیل اولش این است که در اوامر اختباریه، امتحانیه، در اوامر اعتذاریه، این ها در کفایه است. اوامر اعتذاریه یعنی این که امر می کنیم برای این که عذر او را قطع بکنیم. نه این که امرش می کنیم بیاورد. معلوم است حرف ما را گوش نمی کند. یقینا به حرف ما گوش نمی کند این مثلا فرزند. ولی باز هم امرش می کنید تا فردا بتوانید بهش احتجاج بکنید. به غرض قطع عذر. فردا بهش بگویید که یادت می اید که بهت گفتم این کار را بکن. نکردی. برای این که دهانش ان وقت بسته بشود. اوامر اعتذاریه. اشاعره گفتند در اوامر للاختبار، او للاعتذار، اراده نیست. معنی ندارد. او که انجام نمی دهد که شما اراده کرده باشید. اراده ندارید به فعل. اختیار است. به ابراهیم می گوید که ذبح کن، اراده ندارد خداوند ذبح کردن را. اراده نیست. ولی طلب هست. پس معلوم می شود که الطلب غیر الاراده. در موارد اوامر غیر حقیقی، مطلق بگوییم، در اوامر غیر حقیقی که اراده بر طبقش نیست، شوق اکید بر طبقش نیست، بلاشکال طلب هست، اراده نیست. این انفکاک دلیل بر مغایره است.

خب جوابش پرواضح است. اخوند هم جواب داده است. فرموده این حرف غلط است. در اوامر غیر حقیقی، اوامر اختباری، اوامر اعتذاری، اوامر تحکمی، اوامر تحقیری وو، گفته این جا اراده نیست. راست می گویید. ولی طلب حقیقی هم نیست. ان که شما اشتباه کردی این است که می گویی طلب هست، ان طلب انشائی هست. اراده انشائی هم ان جا هست. شما دلیلی نیاوردی که این جا طلب انشائی هست، اراده انشائی نیست. این را دلیل نیاوردی که. فقط گفتی طلب است. خب ان طلب ما می گوییم طلب انشائی هست. ان جا هم اراده انشائی هم هست. فلم ینفکا.

این دو تا از هم منفک نشدند. نه در مرحله واقع. در مرحله واقع هر دو منتفی هست. و نه در مقام انشاء هر دو موجود است. خب این دلیل واضح البطلان است.

بعدش می گوید که مرحوم اخوند، می خواهد دوباره صلح بدهد بین این دو گروه، می گوید شاید این ها، این که می گویند طلب غیر اراده است، یعنی ان که طلب به او انصراف دارد. یعنی طلب انشائی. او را می گویند غیر اراده است. یعنی غیر ان هست که اراده بهش انصراف دارد. خب راست می گویند. ان هایی که می گویند طلب و اراده حقیقی هست، ان ها مرادشان از طلب که می گویند عین اراده است، همان طلب نفسانی را می گویند عین اراده نفسانی هست. قید می اورند. به لحاظ منصرف الیه نمی گویند. قید می اورند. می گویند طلب حقیقی، عین اراده حقیقی. طلب انشائی عین اراده انشائی. ان هایی که می گویند مغایر است، ان ها طلب را می گویند مغایر اراده است. این که می گویند طلب مغایر است یعنی ما ینصرف الیه الطلب که انشائی هست. مغایر ما ینصرف الیه الاراده است که حقیقی هست. حر ف ان ها هم درست است. حرف این ها هم درست است. پس نزاع بین این ها لفظی هست.

خب این ها که فرمایش مرحوم اخوند است، این ها گفتنی نیست. یک بحث تاریخی مربوط به کلام خدا قدیم است، داستان مفصلی دارد. نه. به این سهلی هم که مرحوم اخوند می گوید، نزاعشان این نیست.

ملاحظه بفرمایید این پنجشنبه جمعه تعطیلی دارید، فرصه دارید، بحث کلامی را نگاه کنید. نه. این که مرحوم اخوند فرموده نزاع لفظی باشد این طور صلح بدهیم، این هم در ذهن ما واضح البطلان است.

اشاره کرده به دلیل دومی که اوردند…

س:

ج: کثره استعمال. این را اولش گفتیم وقتی مردم می گویند طلب کرد یعنی خواست لفظی کرد. انصراف الحق و الانصاف موجود است.

مرحوم اخوند دلیل دوم ان ها را طی یک اشکال و دفع اورده است.

دلیل دوم ان ها راجع به کفار بل مطلق العصاه است. خب کفار مکلف به فروع اند. عصاه مکلف به فروع اند. حتما این ها وجوب دارند. حرمه دارند. در حالی که خداوند از این ها اراده نکرده است فعل را. چون اگر اراده می کرد، این جا لمّ این که دارد می رود بحث جبر و اختیار، ادامه اش بحث جبر و اختیار است. چون اگر خدا از این ها اراده می کرد، حتما می اوردند. اذا اراد الله شیئا فقال له کن فیکون، دیگر تمام می شد. گفته یقینا از این ها اراده نکرده است. اراده می کرد که می اوردند دیگر. ولی طلب کرده است. طلب جدی. طلب امتحانی نیست. ان امتحانی او واضح البطلان بود. جوابش پرواضح بود. نه. از کفار و عصاه، طلب جدی دارد خدا. چوبش هم می زند. طلب اختباری نیست. جدا از ان ها می خواهد. طالب است. ولی اراده هم ندارد. انفکاک پیدا کرد اراده از طلب جدی.

ان اشکال قبلی را ندارد. از طلب جدی. این جا انفکاک پیدا کرد. الانفکاک دلیل المغایره.

ملاحظه بفرمایید کفایه را. ما ادامه اش که رفته بحث جبر و اختیار، ان ها را رها می کنیم. فقط یک فرمایشی هست مرحوم نائینی دارد اقای خوئی دارد راجع به این مغایره طلب و اراده که ان ها منکر شدند. گفتند طلب و اراده مغایره دارد. حرف اشاعره غلط است ولی طلب غیر از اراده است. گفتند مفهوما، خارجا این ها با هم فرق می کند. فرمایش نائینی را مطرح می کنیم و بتوانیم دیگر مطلب را تمام می کنیم برویم مقام ثانی که صیغه الامر است.