اصول ـ جلسه ۰۵۷ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در تتمه کلام مرحوم اخوند بود.

مرحوم اخوند در تعریف اراده فرموده بود که اراده عبارت است از شوق اکید که محرک عضلات است نحو العمل او نحو الامر بالعمل. تعریفی ست که فلاسفه کردند. و برای این اراده هم مقدماتی قرار داد. تصور شیء. التفات به شیء. تصدیق به فائده. جزم به عدم المانع. شوق به شیء. که این ها سبب می شد شوق شده پیدا کند و به مرحله اراده برسد.

عرض کردیم که هر دو کلام مرحوم اخوند، چه در تعریف اراده، چه در تعریف مقدمات اراده، قابل مناقشه است.

این که مرحوم اخوند اراده را شوق اکید محرک عضلات معنی کرده است، گفتیم نه. این از امور وجدانیه است. به وجدانمان که مراجعه می کنیم، مواردی را که اراده می کنیم فعل را، و فعل ما می شود ارادی، اراده ای که مقوم اختیاریه فعل است، عبارت از شوق اکید نیست. ربما شوق اکید هم هست. ولی قوامش به شوق اکید نیست. قوام اراده ای که مقوم اختیاریه فعل است، می توانیم بگوییم فعل را عن اختیار اوردم، به اراده خودم اوردم، این است که دیگر ان فکرمان یکی کرده باشیم، اجماع الرأی و خودمان بر اثر ان تفکری که و لو آنی، برای ما پیدا شده است، فعل را انتخاب بکنیم. قهر خارجی نباشد. اجبار خارجی نباشد. این را می گویند به اراده خودش اورد. اراد این فعل را. ربما و لعل اکثر موارد از روی اشتیاق است، شوق است که انسان را به اراده وادار می کند. سبب می شود که اراده بکند تصمیم بگیرد فعل را دیگر انجام بدهد ان مرحله اخرش. ولی احیانا هم ممکن است شوقی در کار نباشد. بغض نسبه به فعل داشته باشد. کراهه داشته باشد. خودش می گوید با این که هیچ میلی نداشتم، واقعا ناراحت بودم که دارم سرش را می برم. ولی دیگر چاره ای نداشتم که این را انتخاب بکنم. عن اراده اورده، عن اختیار اورده، ولی ربما شوق ان طوری که نیست بماند، بغض هم دارد. این است که ما در وجدانمان، حالا فلاسفه این طور تعریفی کردند، کردند. ولی ما که به وجدانمان مراجعه می کنیم، این ها امور وجدانیه هست، ما برای اراده، شوق اکید را در وجدانمان نمی یابیم. و هکذا، نقطه دوم که مرحوم اخوند فرمود مقدماتی دارد، التفات به شیء. تصور شیء. خب این ها که لازم است برای انتخاب. انتخاب فرع بر التفات است. اما این که  فرمود باید تصدیق بکنیم فائده را که فائده دارد یا ندارد، این که باید یقین پیدا کنیم مانعی نیست، نه. بشر بالاتر از این حرف ها هست که این قدر در تنگنا باشد. ممکن است تصدیق به فائده هم نکند. اصلا ضرر دارد. تصدیق به فائده نکند. شک دارد فائده دارد یا نه. باز هم اراده می کند. مع الشک بلکه مع العلم بعدم الفائده بل مع العلم بالضرر، باز هم انتخاب می کند. اراده می کند. بشر نیروی اش بیش از این حرف ها هست. و فیک انطوی العالم الاکبر. بله. می تواند این طور. کذلک جزم بعدم مانع. باید یقین کند مانعی نیست. نه. شک هم دارد مانع هست یا نه، می گوید حالا فعلا فعل را شروع بکنیم برویم تصمیم بگیریم ببینیم چی می شود. چه بسا شک دارد مانعی هست یا نه، فعل را شروع می کند. ربما هم تیرش به سنگ می خورد. می گوید ما شاء العبد و لم یشأ الله. عبد خواست اراده کرد. اراد العبد و لم یرد الله. مانع خداوند، موانع را برطرف نکرد، موانع ایجاد کرد. ما موفق نشدیم. این هایی که مرحوم اخوند فرموده، ممکن است خیلی از جاها باشد. اما این که قوام اراده به این مقدمات باشد، اراده موقوف بر این مقدمات است. عله اراده این مقدمات است، این ها را ما در وجدانمان که این امر وجدانی هست، نمی توانیم تصدیق بکنیم. کما این که خود اراده را هم عبارت از شوق اکید است، نتوانستیم تصدیق بکنیم. خب حالا این ها چیزهای مهمی نیست. این ها را مرحوم اخوند فرموده اراده شوق اکید است. بعد فرق بین اراده تکوینی و تشریعی را هم در این گذاشته است. اراده تکوینی را گفته شوق اکید محرک عضلات نحو العمل. خود ادم حرکه می کند عمل را انجام می دهد. این را می گویند اراده تکوینی. الشوق الاکید اشاره دارد می کند به ان مرتبه شوق. ان شوق اکید کدام اکیدش. اکید مراتبی دارد. ان اکیدی که یستتبع حرکه عضلات را. این اراده تکوینیه. اراده تشریعیه را معنی کرده است که شوق اکیدی که به ان فعل دارد، منتهی این دفعه محرک امر به فعل است. اگر شما شوق اکید پیدا کردی فعل را انجام دادی، اردت ان فعل را تکوینا. و اگر شوق اکید پیدا کردی به فعل. و امر کردی، ان اراده را می گویند اراده تشریعیه. این را مرحوم اخوند در ذیل عبارتش گفته. الشوق الاکید المستتبع لحرکه العضلات نحو العمل او للامر به. این للامر به را اراده تشریعیه اسمش را گذاشته است. بعد هم دیده این ها که خب در حق باری تعالی امکان پذیر نیست، در حق خداوند تبارک و تعالی اراده تکوینی و تشریعی به این معنی غلط است. در حق خداوند تبارک و تعالی اراده تکوینی را معنی کرده به علم به نظام اکمل که عین ذات خداوند است. اراده تشریعی را معنی کرده به علم به مصالح و مفاسد در متعلقات احکام که باز گفته ان هم عین ذات خدا هست. اراده تکوینیه خدا، اراده تشریعیه خدا، به این معنی این را از گردونه احکام برده خارج. ان که قوام احکام است، اراده تشریعیه به معنی شوق اکید محرک امر به غیر. بعد دیده این در حق خدا که معنی ندارد. گفته است که فی النفس النبویه و الولویه. گفته جایگاهش ان جا هست. کأن از خداوند تبارک و تعالی امر صادر می شود. ان طلب انشائی هست. امر یعنی طلب انشائی. اما فعلیه این، مرحوم اخوند فعلیه حکم را به فعلیه اراده می داند. فعلیه این حکم وقتی هست که در نفس پیامبر اکرم، شوق اکید پیدا بشود. شوق اکید در نفس نبی است. در نفس ولی است. فرموده مرحوم اخوند فعلیه حکم به فعلیه اراده است در نفس نبی او الولی. اراده تشریعی را معنی کرده به شوق اکید و گفته ملاک فعلیه احکم هم به فعلیه این اراده است. ان هم در نفس نبی و ولی. مرحوم اخوند منشأ به خطابات را طلب انشائی می داند. طلب انشائی. چه از خدا صادر شود، چه از پیامبر چه از سائر الناس. می گوید با این آمرک، اضرب، طلب انشائی را ایجاد می کنیم. بعد می گوید این طلب انشائی فعلیه اش اگر می خواهید فعلیه داشته باشد این حکم، این وجوب را که شارع انشاء کرده است، این طلب را. اخوند گفت وجوب را هم انشاء می کند مولی. این وجوب را این طلب را که انشاء می کند، با انشاء حکم انشائی محقق می شود. شنیده اید که مرحوم اخوند چهار مرحله برای احکام قائل است. یکی مرحله ملاکات. که ملاکات مقضیات اند. او را اسمش را گذاشته مرحله اول حکم از بابی که مقتضی در مرحله مقتضِی کأن موجود است. مرحله دوم انشائی هست که از خدا صادر می شود. مرحله انشاء. مرحله انشاء یعنی ان مرحله ای که این الفاظ یا افعال، فرق نمی کند، به قصد تفهیم طلب، تفهیم وجوب، الفاظ یا افعال، به کار گرفته می شود. با این الفاظ و این افعال، حکم انشاء می شود. این می شود مرحله انشاء. بعد اگر در نفس…خداوند ممکن است همه احکام را اول شریعه انشاء کرده. پیامبرش گفته است. ولی پیامبرش هنوز چون زمینه نیست، هنوز قابلیه نیست، نه. الان شوق اکید ندارد که مردم مثلا این طور نماز بخوانند. این طور به حج بروند. هنوز شوق اکید ندارد. زمینه نیست که شوق اکید برای پیامبر اکرم پیدا بشود. یا کراهه شدید پیدا بشود برای شرب خمر. چون زمینه نیست، هنوز ارادات و کراهات، به همین معنایی که گفتیم، در نفس نبی پیدا نشده است. احکام جعل شده است. این ها یقینی نیست. این ها همه اش امکان دارد. همه دین را خداوند جعل کرد، پیامبر هم جعل کرد. دین کامل. این که می گویند ابرازش تدریجی هست اصلش دفعی هست، اخوند می گوید یعنی انشاء این ها همه صوره گرفت. این انشاء که صوره گرفت، آرام آرام بر طبق ان افعال، ارادات و کراهات محقق شد. ان وقت پیامبر اکرم اجراء کرد وقتی که فعلی شد. وقتی که این ارادات و کراهات فعلی شدند، احکام فعلی شد. احکام که فعلی شد، پیامبر اکرم ابلاغ کرد. اگر در کلمات اخوند یک جا دیدید که به ابلاغ فعلی شده است، نه. مقصود این است. فعلیه شان به اراده و کراهه است. منتهی وقتی فعلی شد، دیگر طبیعی اش این است که ابلاغ کند پیامبر اکرم. تا الان جعل بوده. الان ابلاغ شد. این می شود مرحله سوم. مرحله فعلیه. بعد به هر که رسید، منجز می شود. به هر که رسید یا در حکم رسیدن، منجز می شود که می شود مرحله تنجز. منجز می شود یعنی ان وقت اگر که کسی مخالفه کرد، استحقاق عقوبه دارد. معنای منجز می شود یعنی این. اگر ان بعد الوصول و ما بمنزله الوصول اگر کسی مخالفه کرد، مستحق عقوبه می شود. این چهار مرتبه را مرحوم اخوند برای حکم بیان کرده است. ریشه اش هم بر می گردد به همین تفسیر اراده به شوق اکید.

و لکن در مقابل گفتند که، مثل مدرسه مرحوم نائینی، این ها منکر اند. این که اراده شوق اکید باشد، اول کلام است که اراده شوق اکید باشد. افرض که اراده هم شوق اکید باشد، این که مرحوم اخوند ادعاء کرده است که احکام پشت سرشان ماوراء شان، ارادات اند، کراهات اند، اصلا مرحوم اغاضیاء که مقرر مبنای مرحوم اخوند است، می گوید اصلا حقیقه الحکم، الارادات المبرزه. می گوید این ها الفاظ است. بخور انجام بده، این ها الفاظ است. حقیقه الحکم الارادات المبرزه الکراهات المبرزه. گفتند نه. این هم وجهی ندارد. این که خداوند تبارک و تعالی شوق اکید پیدا کرده به نماز، به نماز امر کرده است، نه. این ها دلیل ندارد. این که فعلیه حکم، وقتی می خواهد، خواستش، فعلیه خواستش، وقتی هست که شوق اکید دارد، می گوید این ها دلیل ندارد. نه. نقطه مقابل، می گوید ان الاحکام الشرعیه مجعولات. تا این جا با اخوند شریک اند. مجعولات علی موضوعات مقدره. فرض وجود می کند. اذا وجد مستطیع یجب. حالا ممکن است شوق هم داشته باشد، ممکن است شوق نداشته باشد. مهم این است که این به نفع عبد است. حالا ما شوق اکید داریم یا نداریم، نه. ربطی به، احکام شرعیه ربطی به شوق اکید ندارد. احکام شرعیه، مجعولاتی هستند در حق عبید برای این که ان ها به کمال برسند. ان الاحکام الشرعیه الطاف فی الاحکام العقلیه. بند به موضوعشان هست. هر وقت موضوع فعلی شد، ان ها فعلی می شوند. اراده را ما چه کار داریم. مدرسه نائینی. نائینی می گوید فعلیه احکام به فعلیه موضوعشان هست. اذا وجد مستطیع یجب. الان اگر شما مستطیع شدی، فعلی شد، یجب شاملت شد. فعلیه الحکم به فعلیه موضوع. ما وراءشان، ما وراء این ها، ملاکاتی هست یا نه، یک اختلاف هست. اشارعه منکر ملاکات اند. عدلیه می گویند ملاکات هست. خب ملاکات مناشئ احکام اند. مراتب احکام نیستند. مناشئ احکام اند. حکم دو مرتبه بیشتر ندارد. یک مرتبه انشاء به نحو قضیه حقیقیه. اذا وجد مستطیع یجب الحج. یکی هم مرتبه فعلیه که وقتی که موضوع فعلی می شود. ملاکات مناشئ احکام اند. نه مراتب احکام. این نسبه به ملاکات. اما ارادات و کراهات، این را هم ما دلیلی نداریم که روح حکم، اراده و کراهه باشد. نه. روح حکم همین مجعول شرعی هست. اراده دارد مولی به معنای شوق اکید، کراهه دارد مولی یعنی بغض اکید. در نفس نبی در نفس ولی، نه. این ها ثابت نیست. این ها دلیل ندارد. بله ما از ایات فهمیدیم خداوند دوست دارد. دوست دارد امتثال را. شما…ممکن است ان یکی که شراب می خورد یک عمر، به خاطر این که فکر می کند شراب را خدا حلال کرده، قربه الی الله، او را می برد به بهشت. چون انقیاد است. دوست دارد انقیاد را. و ان که اب می خورده، فکر می کرده شراب است یا فکر می کرده این اب نجس است، می خورده. می خورده با این که اب می خورده، می دانسته عصیان است. او را می برد جهنم. شارب الماء را می برد جهنم. شارب الخمر را می برد بهشت. به خاطر او چون او امتثال…مهم این است.

س:

ج: نفرت دارد یعنی چی.

امتثال مهم است برای خدا. بندگی. ما خلقت الجن و الانس این ها همه طریق بندگی هست. شما بندگی بکن، حالا فکر …غلط. اصلا دوست دارد، بندگی را دوست دارم. ان که خداوند تبارک و تعالی دوست دارد، بندگی هست. ان را که بغض دارد، عصیان است. هتک حرمتش هست. احکام طرق اند. الطاف اند برای این امتثال و این عصیان. انا هدیناه السبیل اما شاکرا. مهم این است. شاکر و کفور. حالا ممکن است شاکر شراب خوار باشد، با شرب خمرش شاکر است. ان ها دلالت ندارد. غایتش،…این که روح احکام ارادات و کراهات باشد، که مرحوم اخوند می گوید. مرحوم اخوند می گوید روح حکم ملاکات است. مرحوم اغاضیاء می گوید روح حکم ارادات و کراهات اند. این ها نه. ما این روح را نتوانستیم بفهمیم. قل الروح من امر ربی. این ها را نتوانستیم روحش این ها هست. روح احکام همین مجعولات شرعیه اند. که خداوند تبارک و وتعالی این ها را جعل کرده است. لیهلک من هلک عن بینه یحیی من حی عن بینه. برای این که این ها را امتثال بکنند. به کمال برسند. بله. چون جزاف نمی شود. غایه ان که توانستیم تصدیق بکنیم، این است که این جعل ها یک جزاف مثلا نمی شود. باید یک مبرری باشد. مصالح مفاسد به ان شکل را ما نتوانستیم تصدیق بکنیم. نماز صبح اگر سه رکعه می شد، مصلحه نداشت. یک رکعه می شد، نداشت. فقط دو رکعه مصلحه دارد، ما نتوانستیم این ها را بفهمیم. بهتر این است که بله. یک چیزهایی هست که ان علم به ان ها بر ما منسد است. و غایه اش این است که بله. نسبه به واجبات، مثلا بگوییم خداوند یا پیامبر اکرم، یک محبتی دارند. نسبه به محرمات کراهتی دارند. نه شوق اکید و این ها. غایه اش این است که مثلا حالا ان کسی هم که نماز می خواند، دو جهه دارد. یکی دارد امتثال امر خدا می کند که اصل ان است. او محبوب خدا و او ابراز بندگی هست. این ها طرق اند. این ها موضوعیه ندارند. امتثال اطاعه موضوعیه دارد. یک جهه مهمش این. حالا دیگر غایه اش این است که خود نماز را هم اگر این نماز صحیح بخواند، نماز صحیح هم محبوب خدا محبوب پیامبر هست بما هی صلاه لا بما هی اطاعه. غایه اش این است. اما این که شوق اکید به نماز خواندن، فعلیه حکم به این شوق اکید است، این فرمایشاتی که مرحوم اخوند فرموده، چیزهایی را که مرحوم اخوند درست کرده، نمی توانیم بفهمیم. ما هستیم و خطابات. خطابات مفادشان جعل است. این را می فهمیم. که نائینی می گوید. مدرسه نائینی می گوید. به نحو قضیه حقیقیه است، این را هم می فهمیم. این که موضوع فعلی شد، ان خطاب به ما ارتباط کرد، تا الان نمی گفت حجوا. حج حج کن. همین الان که من مستطیع شدم، به من خطاب ارتباط پیدا کرد. این هم فعلیه این را هم می فهمیم. ان که از خطابات است، خطابات جعول اند. خطابات قضایای حقیقیه اند. خطابات به فعلیه موضوع به مکلف ارتباط پیدا می کند. تا الان اگر بود. اگر مستطیع بودی، حج کن. الان که مستطیع شد، می گوید حج فعلی شد. دیگر اگرش رفت. منطبق شد. بیش از این ما نمی توانیم بفهمیم. تنجز، او حکم عقل است. او ربطی به احکام ندارد. ان وقت عقل می اید به میدان، می گوید خطاب که بر تو منطبق شد، خطاب که تو را نداء کرد، وقتی منطبق شد نداء کرد، می گویند فاعلیه پیدا کرد خطاب، خطاب که فاعلیه پیدا کرد، عقل می گوید که مخالفه اش استحقاق عقوبه دارد. لیس لنا الا دو مرتبه. متربه انشاء. دیگر این ….

یک کلمه را هم یادم رفت ان جا. می خواستم اضافه کنم. مرحوم اخوند می گوید که همه احکام جعل شده است، مرتبه انشاء را گذارنده اند، مرتبه فعلیه شان به اراده و کراهه نفس نبی هست. ان وقت نفس نبی و ولی، به غالب احکام اراده و کراهه پیدا کردند، ان ها شدند فعلی. بعضی هایش مانده است. ان احکامی که برای زمان حضور است. گفته ان ها همچنان در مرتبه انشاء اند. ان وقت در زمان حضور، نفس ولی، اراده و کراهه پیدا می کند. ان ها فعلی می شوند. این را می خواست اضافه کنیم در کلام مرحوم اخوند. چیزهایی که بافیده، این طور بافیده. گفته مرحله انشاء تمام شده. غالب این ها به فعلیه رسده. چون اراده و کراهه فعلی در نفس نبی و ولی  صوره گرفته است. ممکن است بعضی احکام در زمان امام صادق فعلی شده باشد. خب ان درست می شود. چون در زمان پیامبر اراده و کراهه نبوده است. در زمان امام صادق اراده و کراهه بوده است. می گوید ممکن است بعضی از احکام در زمان حضور فعلی بشود. در زمان قبل از حضور، اراده و کراهتی در نفس نبی نیست. در نفس ولی نیست. او وقت اراده و کراهه فعلی بشود. اخوند فعلیه احکام را به فعلیه اراده و کراهه می داند. نائینی فعلیه احکام را به فعلیه موضوع می داند. ان را که مرحوم اخوند گفته است، ان ها را ما نتوانستیم درست بکنیم. لااقلش این است که ان ها دلیل ندارد. این دلیل…

س:

ج: یک جاهایی بنده خدا. ان را ولش کنید. از قلمش در رفته است. … خب حالا ان هایش دیگر اثری دارد….ابراز ما همین خطابات شارع است. ما فعل غیر را دسترسی نداریم جز از همین خطاباتش. این خطاباتش مستفاد از این خطاباتش جعل حکم است علی تقدیر. این را اسمش را می گذاریم انشاء. وقتی که ما موضوع شدیم، بر ما منطبق شد، اسمش را می گذاریم فعلی. به لحاظ…یک تعبیر بهتری که ایشان تذکر داد، این است که حکم الان از ناحیه مولی وقتی انشاء کرد، فعلیه از ناحیه او تمام شد. فعلیه از قبل عبد، که اسمش را می گذارند فاعلیه حکم، وقتی هست که موضوع محقق بشود. این ها دیگر حالا ایشان، یک جای دیگر ان را بحث می کنیم. نه. وصول شرط فعلیه نیست. مدرسه نائینی به ذهن می زند که مدرسه نائینی، با اشتراک احکام بین عالم و جاهل هم سازگاری دارد. فعلیه حکم به فعلیه موضوع است. می خواهد علم پیدا کند علم پیدا نکند….ان ها مبررات است. خود فقهاء هم می گویند احکام تابع ان ها نیست. ان ها حِکَم اند. اصلا ان حِکَمی هم که هست، ان هایی که در علل الشرائع هست، بعضی اش از سنخ این مصالح و مفاسدی که اصولیین فکر می کنند اصلا نیست. یک طور دیگر هست. ان ها…خب بگذریم.

این هم ما یتعلق ….

س:

ج: وقتی که ان را که او اخذ کرده در خطابش با تمام قیود و شروطش، بر ما منطبق بشود…می خواهد وصول بشود یا نشود. در خطاب که وصول نیاورده بود. در خطاب گفت من کان له زاد و رحله و تخلیه سرب؟ یحج. الان من و لو نمی دانم، من کان زاد دارم، راحله دارم، تخلیه ؟ دارم، اطلاق ندارم. حکم در حق من فعلی هست. منطبق شد بر من. من به انطباق اگاهی ندارم. نه این که منطبق نشده است. فعلی است. اصلا فعلی یعنی…اصلا این ها الفاظ است. حکم انشائی یعنی موضوع در مرتبه فرض وجود است. این را می گوییم حکم انشائی. حکم فعلی این است که همان که در مرتبه فرض وجود شد، بشود موجود. ان وقت اسم این ها تعبیرات است. ان وقت می گوییم این حکم در حق این اقا فعلی شده است فعلی شده است یعنی ان موضوعی که فرض وجودش کرد، بر این منطبق است…فعلیه حکم قوامش به لو علم نیست. این ها از اثار است. فعلیه حکم به انطباق موضوع است بر ان خارج. به خروج است از تقدیر و فرض به فعلیه و تحقق. این ها اصطلاحات است. واقعیه اش هم همین است. یک وقت هنوز او بر منطبق نیست، اسمش را می گذارند حکم انشائی. وقتی بر من منطبق است، اسمش را گذاشتیم حکم فعلی.

خب این فرمایشی که مرحوم نائینی دارد.

بقیت کلمه. یک کلمه دیگر هم در کلام مرحوم اخوند باقی مانده است. وهم و دفع اخر کلامش.

س:

ج: می گویم این ها را این طور درست کرده. همه ان ها دلیل ندارد….اصلا مولی است. این طور دوست داشته بگوید. … دو و سه وقتی فرق نمی کند، بناء هم هست ما را تحریک بکند، عیب ندارد…ما خودمان هم همین طور هستیم. گاه گاهی نون سنگک بخرد و نون بربری بخرد، یکی هست پیشمان، ولی ما بهش می گوییم نون سنگک. …این ها حرف های عوام الناسی هست. این ها را قاطی نکنید. فنی صحبت بکنید. دو و سه چه ربطی به دو و سه دارد. دو را بگیرد، یک شماره می افتد. سه را بگیرد یک شماره، کلثوم ننه ممکن است بیافتد. فرق نمی کند. اما دو رکعه نماز و سه رکعه نماز، هر دو نماز است. او، یک رکعه اضافه. خب بگذریم. حالا این ها مطالبی هست. این ها راه را بیان می کنیم. خودتان این ها را تعقیب کنید و دنبال کنید. مدرسه اخوند ان طور است. مدرسه نائینی این طور است حالا شما خودتان این ها را تعقیب کنید.

مرحوم اخوند در اخرین کلمه ای که فرموده، تمامش می خواهیم بکنیم فردا دیگر وارد صیغه امر بشویم، مرحوم اخوند فرموده در وهم و دفع نتوانسته بگذرد از اراده خدا. فرموده که اراده تشریعی خدا عبارت است از علم خدا به وجود مصالح. این که این عمل مصلحه دارد برای عباد. در مقابل اراده تکوینی که عبارت است از علم خدا به نظام احسن. اراده خداوند را این جا مطرح کرده است. غیر از ان شوق اکید که در سائر موارد هست یا در نفس نبوی هست، این جا اشاره می کند به اراده تشریعی خدا بمعنی، معنی می کند اراده تشریعی خدا را علم به ملاکات. می گوید خب این علم به ملاکات نمی تواند…عبارتش را اگر دارید بخوانید. … این هم جوابش قبلا داده. می خواسته تکمیلش بکند. می گوید اراده تشریعی خدا به این معنی، شما اگر می گویی عین طلب است، عین طلب است ادعاء کردید گفتید این ها همه ترادف دارند. طلب هم می گویید مدلول امر است. خب پس شما باید بگویید که مدلول امر اراده تشریعی خدا هست و این هم که گفتنی نیست. پس معلوم می شود که اراده، غیر از طلب است. تا الان ان شوق اکید را بحث می کرد در بحث های سابقش. حالا اراده ای که بمعنی علم به مصالح…اراده لابمعنی الشوق، اراده بمعنی علم به مصالح مفاسد. می گویید این را چه می گویید. این گفتنی نیست. جواب همان جواب سابق است. که ما طلب حقیقی هم می گوییم مدلول امر نیست. مدلول امر طلب انشائی هست. طلب انشائی مدلول امر است. اراده انشائی هم مدلول امر است. طلب حقیقی مدلول امر نیست. اراده حقیقی هم مدلول امر نیست. همان جوابی که قبلا می داد. منتهی ان جواب ها در اراده به معنی شوق. این جا اراده به معنی علم. ما گفتیم که فرمایش مرحوم نائینی که طلب و اراده دو معنی هست، فی الجمله درست است. و دفاع کردیم. گفتیم فرمایش اخوند هم درست است. طلب و اراده. اگر ما فرمایش اخوند را در اتحاد طلب و اراده، اراده به معنی شوق اکید، قبول بکنیم، اتحاد طلب را با اراده بمعنی العلم دیگر نمی توانیم قبول کنیم. این کلمه را می خواستیم اضافه کنیم. عیب ندارد. طالبم یعنی مریدم. شوق اکید دارم. عیب ندارد. قابل تحمل است. اما طالبم یعنی عالم، این دیگر گفتنی نیست. این که مرحوم اخوند اصرار دارد هر جا طلب با اراده می رود، می گویند اتحاد دارند، نه. دیگر این جایش را ما نمی توانیم قبول بکنیم که طلب با اراده بمعنی العلم دیگر یکی باشد. نه. این دیگر گفتنی نیست. اگر قبول بکنیم که ان الطلب و الاراده بمعنی الشوق، بمعنی الامر النفسانی متحدان، دیگر قبول نداریم که طلب با اراده بمعنی العلم، اراده تشریعی خدا، این ها بمعنای واحد باشد. یا طلب با اراده تکوینی خدا به معنی العلم یکی باشد، نه. دیگر این ها گفتنی نیست.

س:

ج: در کلام که همین طور می گویند. فلاسفه همین طور می گویند…نه. این ها گیر کردند گفتند اگر اراده را فعل معنی کنی، از عوارض است. اراده خدا عین ذات خدا ست. پس اراده را در فلسفه علم…حالا این درست است یا درست نیست، این داستانش به جای خودش.

اما این که این جا ادعاء می کند اخوند، این جا هم طلب با اراده به یک معنی هست، نه دیگر. این قابل دفاع نیست.

بهذا یتم الکلام در مقام اول حول ماده الامر. ثم یقع الکلام در مقام ثانی حول صیغه الامر. کلام مرحوم اخوند را ملاحظه بفرمایید ان شاء الله فردا مقام ثانی.