بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در جهه اولی تمام شد.
کلمه ای که باقی مانده است، این است که در اخر بحث گفته شد که و لو دواعی مختلف اند، و لکن بعضی دواعی نسبه به بعضی دیگر، ترجیح دارند و ظاهر صیغ انشائیه، بعضی از ان دواعی ست. وجه این ظهور صیغ انشائیه در دواعی گفته شد که ممکن است وضع باشد که در کلمات مرحوم اخوند بود. که ما عرض کردیم در کلمات مرحوم اخوند به صوره احتمال است. مختار مرحوم اخوند ظهور وضعی نیست. مختار مرحوم اخوند، ظهور انصرافی ست. این را احتمال دادیم. در تقریراتش که تازه به دست ما رسیده است، نگاه کردیم، ان جا همین انصراف را تایید کرده است و فرموده تقیید علقه وضعیه، دلیل ندارد. منشأ ظهور بعضی از دواعی، منشأش انصراف است نه وضع. از کفایه هم چیزی ظاهر نمی شد. می گفت قصاری ممکن است این طور بگوییم. در ماده می گفت قید وضع باشد یا انصراف. روشن نیست کفایه اش. ولی در تقریرات تصریح کرده است که قید علقه وضعیه، برهان ندارد. ما گفتیم بعید است اصلا. ایشان می گوید نه بعید نیست. قائل است به قید علقه وضعیه. در حروف اصلا ان جا تصریح می کند قید علقه وضعیه را. ولی این جا می گوید که ما دلیل نداریم. این کلمه را هم که باز ما دفاع می کردیم از مرحوم اخوند که انشائیه در ناحیه داعی است نه در ناحیه موضوع له، این را هم در تقریرات تصریح کرده است. رد اغاضیاء. می گوید قصد انشاء، از مقومات استعمال است. همان که ما دفاع کردیم از مرحوم اخوند، قصد انشاء را جزء موضوع له نمی داند.
س:
ج: انصراف را توضیح نداده است. حالا می گویم.
بعضی از دواعی ظاهر از کلام اند. منشأ این ظهور وضع باشد، احتمالی ست که مرحوم اخوند داده است و لکن دلیل ندارد.
منشأ این ظهور انصراف است. بعضی ها هم گفتند که اطلاق که دیگر تطویل است. ان ها را حذفش کردیم. منشأ این که ظاهر صیغ، بعضی از دواعی است، ظهور دارند در این که داعی اش این است، منشأش انصراف است. وضع نیست.
خب انصراف دوباره خودش منشأ می خواهد. به چه وجهی انصراف است با این که وضع قید ندارد. موضوع له قید ندارد. به چه وجهی انصراف است، دیروز عرض کردیم که به دو بیان می شود انصراف را بیان کرد.
یکی این که کثره استعمال در ان داعی، کثره استعمال دارد صیغه امر در داعی طلب. کثره استعمال دارد ترجی، لعل، در ان جایی که داعی اش ترجی واقعی هست. این یک بیان بود که اشکالی شده بود. جواب دادیم و گفتیم لایبعد.
بیان دوم این است که اگر هم ما تنزل بکنیم بگوییم نه. کثره استعمال در این ها هم هست. در سائر دواعی هم هست. خصوصا مثلا در کلام خداوند تبارک و تعالی غیر از صیغه امر، سائر صیغ انشائیه، کثره استعمالشان در یک داعی اخری هست اصلا. اگر هم ما انکار کردیم کثره استعمال را، باز می گوییم صیغ انشائیه، انصراف دارند به داعی ای که مسانخ است، مناسب ان انشاء است. این اصل عقلائی است این. چه طور می گویند یک اصل عقلائی داریم که مطابق است مراد استعمالی با مراد جدی، یک اصل عقلائی هم در انشائیات داریم. چیزی را که انشاء می کند، به همان داعی هست که با ان انشاء سنخیه دارد. مناسبه دارد. یا بالاتر. داعی اش همان وجود حقیقی این وجود انشائی است. من یترجی، من یترجی یعنی انشاء. من ینشئ الترجی، من یقول لعل و یترجی، ظاهرش این است که فهو المترجی واقعا. فهو بداعی الترجی الواقعی. من یتمنی انشاء، فهو المتمنی واقعا. یک تطابقی بینشان هست. این که ترجی بکند، داعی اش غیر از ترجی باشد، یک چیز دیگری که با این تناسب ندارد، این خلاف سیره عقلاء است. این نیاز به مؤونه زائده دارد. مردم عقلاء مشی می کنند بر این منوال که هر کسی چیزی را انشاء می کند، او داعی اش مسانخ همان انشاء است. غیر او باشد، مؤونه لازم دارد. کسی که امر را به کار می برد، به اصطلاح انشاء می کند بعث را، ظاهرش این است که داعی اش هم همان بعث است. داعی اش هم همان تحریک است. ان که نسبه دفعیه را انشاء می کند، مطابقش هم همین است که می خواهد دفع کند طرف را به سمت ان عمل. ان که نسبه طلبیه را انشاء می کند، یک مرجح دارد، ان که نسبه طلبیه را انشاء می کند، که ما گفتیم معنای صیغه انشاء طلب است، این می خواهد مسانخش را، می خواهد تحریک بکند. مناسب انشاء طلب این است که او را هم واقعا طلب دارد می کند. و به سمت او دارد تحریک می کند. به هر دیگر هر تعبیری که می خواهید بکنید….
س:
ج: این تطابق مراد استعمالی و مراد جدی نیست. مراد استعمالی و جدی، هر دو یک چیز اند. منتهی ان که زید، گفته زید قائم، نسبه داده است قیام را به زید، پس می خواهد هم بگوید که جدا هم زید قائم است. این ها داعی اند. مستعمل فیه با داعی دو چیز اند. ان ها یک مساله است. … مردم اگر کسی یترجی، کسی می گوید لعل، ترجی انشاء، مردم اثار ترجی واقعی را بار می کنند. اگر ترجی واقعی مثلا در این مثالی که ما زدیم مثلا به این لطفی دارند، لطف می کنند، اثار تحقق این رجاء را ایجاد می کنند. اگر از دستشان بربیاید، می روند تلفون می زنند. امید دارم پسرم بیاید، این ها می روند دنبال می کنند که پسرش بیاید. به همان که رجاء دارد دنبال می کند. همین طوری هست. عمل است. عمل بر طبق بعضی دواعی است. و در ذهن ما این است که مساله واضح است.
یک کلمه ای که باقی مانده است که تکرار بیشترش به خاطر این بود، مضافا که در بعضی از دواعی، یک نکته دیگری هم هست. در بعضی از دواعی، در نفی بعضی از دواعی، ربما نکته دیگری هم هست. مثل داعی ارشاد. این که مولی گفت اضرب، داعی اش ارشاد نیست، این جا یک بیان زائد تری هم داریم و ان این است که ارشاد مناسب مقام مولی نیست. ظاهر حال مولی، ان که مولی هست، از مقام رفیع سخن می گوید، ظاهرش این است که دارد اعمال مولویه می کند. این است که ما…حاصل الکلام ما وصلنا فی اخر الشوط می گوییم ظاهر صیغه امر این است که این انشاء به داعی مولویه است. کما هو ظاهر الحال و به داعی بعث، تحریک نحو العمل است بمقتضی انصرافی که عرض کردیم. مگر قرینه ای بر خلاف بیاید. بحث کردند. مثلا گفتند امر به اجزاء و شرائط قرینه دارد که به داعی ارشاد است. ان در بحث نواهی خواهد امد. بلاقرینه. الظاهر من الامر بلاقرینه این است که به داعی ارشاد نیست. به داعی مولویه است. و به داعی تحریک نحو العمل است. لابسائر الدواعی که متصور است. هذا تمام الکلام در بحث معنای صیغه امر.
تحصل معنای صیغه امر چیست، مرحوم اخوند فرمود صیغه امر یک معنی بیشتر ندارد. ماده امر را دو معنایی شد، ولی در صیغه می گوید یک معنی بیشتر ندارد. ان هایی که فکر کردند معانی کثیره دارد، ان ها دواعی بر انشاء اند نه معانی صیغه. این یک حرف.
حرف دوم این بود که ان معنای صیغه چیست، در بیان معانی صیغه، اختلاف بود. شاید بعضی اختلافات از باب اختلاف در تعبیر بود. بعضی هایش هم اختلاف جدی بود. مرحوم اخوند می گفت معنای صیغه عبارت است از طلب انشائی. مثل ماده امر قرار داد. ممکن است حالا در ماده امر گفته است انشاء طلب. این جا می گوید طلب انشائی. این ها تفنن در عبارت است. گفت معنایش طلب انشائی است. فرقی بین صیغه امر و ماده امر نیست. در مقابل دیگران، تقریبا همه شان، چون مبنای مرحوم اخوند را هیچ کسی قبول نکرده است بعد از اخوند، همه گفتند معنای حرفی با اسمی تباین دارد. بعد از مرحوم اخوند گفتند نه. معنای ماده امر، با صیغه امر فرق می کند. این که معنای صیغه امر چیست، این درش اختلاف بود. صیغه امر غیر از…طلب انشائی گفتند نیست. بعدی ها اختلاف کردند. بعضی ها گفتند نسبه ایقاعیه، بعضی ها گفتند نسبه دفعیه ارسالیه، بعضی ها گفتند روی مبنای خودشان، محاضرات، گفت ابراز امر اعتباری، مرحوم حاج شیخ اصفهانی گفت معنایش وجود لفظی دادن به معنی. که ما در ذهنمان این بود که نه. معنای صیغه، همان نسبه طلبیه است که در همه موارد جا دارد و نقض ندارد.
بعد هم در امر اخیر هم گفتیم بله. نسبه طلبیه هست ولی بعضی دواعی بر بعضی دیگر، ترجیح دارند که امروز ان را بیانش کردیم.
این حاصل جهه اولی بود که مرحوم اخوند در صیغه امر متعرض شده بود.
الجهه الثانیه.
س:
ج: نه مطابقی نه تضمنی…ان ها برای بچه ها ست که در منطق صحبت می کنند. ان ها را رهایش بکنید. ظهور دارد. منشأ ظهور چی هست. انصراف است. وضع است. مطابقه تضمن التزام، این ها را می خواهید چه کار.
و اما جهه ثانیه. دیگر ما یک چیزهایی را حذف می کنیم. بقیه اش دیگر جلسات مباحثه.
الجهه الثانیه این است که مرحوم اخوند، مثل ماده امر بحث کرد، این جا هم مثل همان جا دارد بحث می کند، فرموده است که صیغه امر ظاهره فی الوجوب ظهورا وضعیا. ادعاء کرده است که صیغه امر که وضع شده است به نظر ایشان برای طلب انشائی به همان معنایی که گفتیم، ان مطلق الطلب نیست. طلب لزومی موضوع له صیغه امر است. و استدلال کرده است به علائم وضع. به تبادر. گفته است که متبادر از صیغه امر لزوم است. مردم از صیغه امر وجوب می فهمند. بعد از صدور صیغه امر، مردم ان فعل را واجب می شمارند. و یک مؤیدی هم اورده است. گفته و یؤیده اگر که عبد مخالفه بکند، امر را امتثال نکند، حسن عقوبه دارد. عقلاء او را مستحق عقوبه می بینند. اگر مولی او را عقاب بکند، عقابش را تقبیح نمی کنند. این هم مؤید این جهه است که صیغه امر بلاقرینه، صحه عقوبه دارد پس معلوم می شود که وضع شده است برای وجوب. اگر برای جامع بود، اگر برای استحباب بود، اگر مشترک بود، مردم وجوب نمی فهمیدند. الا مع القرینه. انسباق وجوب و ترتیب اثار وجوب، همین صحه عقوبه، بر صیغه بلاقرینه، آیتان بر وضع صیغه برای وجوب. بعد وارد شده است در رد صاحب معالم. که می دانید صاحب معالم ابتداء قبول کرده. گفته بله. این وضع شده است برای وجوب و لکن فرموده که بس صیغه امر در روایات ما، اخوند می گوید در کتاب، کتاب ظاهرا صاحب معالم نگفته است، بس صیغه امر در کتاب در سنه، استعمال در مستحب شده است، چون شریعه مستحباتش را هم با صیغه امر بیان کرده است و مستحباتش الی ما شاء الله. مستحبات از واجبات بیشتر اند. گفتیم بارها نگاه کنید در عروه نگاه کنید، سجده را که بیان می کند، چند تا مساله دارد. ولی اداب و سننش را که بیان می کند، چندین مساله. رکوع سجود سلام قرائه. مستحبات و ادابش، بیش از واجباتش هست. واجبات کم است. مستحبات زیاد اند در شریعه. چند برابر اند. بناء بود همه این ها واجب بشود، عسر و حرج می شد. شریعه تدخل کرده در موارد زیادی، ولی ترخیص در ترک هم داده است. مرحوم صاحب معالم فرموده مستحبات اکثر اند از واجبات، و صاحب شریعه مستحبات را هم مثل واجبات بیان کرده است. ان جا هم امر کرده، این جا هم امر کرده است. نگاه کنید در ایات شریفه. اگر امر کرده زکاه بدهید، واجب است زکاه، امر هم کرده انفاق کنید. انفقوا هم در قران زیاد است. انفاق مستحب است. زکاه واجب است. گفته است که استعمال امر در غیر واجبات، کثیر اند جدا. نتیجه. وقتی لفظی معنای حقیقی داشت، و لکن در معنای مجازی کثیرا استعمال شد، کثره استعمال موجب می شود در یک مرتبه ای، که بشود معنای جدید، مجاز مشهور. مرتبه اول. مجاز مشهور شد، دیگر لفظ مجمل می شود. اذا دار الامر بین معنای حقیقی و مجاز مشهور، فلیتوقف. باید توقف کرد. فرموده است که این ربما…حالا فرموده زبان حالش، فرموده که ربما این مجاز مشهور از مجاز مشهوری هم می گذرد. ان قدر مرتبه بالا می رود شهره، شهره زیاد می شود به نحوی که در معنای جدید هم حقیقه می شود وضع تعینی پیدا می کند. دیگر نفرموده ایشان. این جا از ان قسم نیست. ولی می شود گاهی ان معنای جدید ان قدر مشهور می شود که معانی قدیم مهجور می شود. نقل. اسمش را می گذارند نقل از معنای قدیم به معنای جدید. به حیث که اگر خواسته باشد معنای قدیم را اراده کند، او قرینه می خواهد. مرحوم صاحب معالم مشکله ای را القاء کرده است در اوامر شریعه. و ان مشکله گفته است که کثره استعمال دارد صیغه امر در مستحبات. حد اقلش این است، مرتبه نازله اش این است که این را داخل مجاز مشهور می کند. حالا ان حقیقه جدید نه. نقل نه. ان دو مرتبه اش هیچ. لااقلش این است که این را داخل می کند در مجاز مشهور. مجاز مشهور شد، هر کدام قرینه می خواهد. این است که ما باشیم و یک صیغه امری در خطابی، نمی توانیم حکم به وجوب بکنیم. نه. باید توقف کرد. اجمال است. این فرمایش مرحوم صاحب معالم.
مرحوم اخوند درصدد ردش برآمده و رد کرده حرف صاحب معالم را. فرموده اولا در استحباب ان طور کثرتی که ایشان می گوید، ادعاء می کند که سبب مجاز مشهور بشود، این طور کثره در ان جا نیست. نه. اوامر الزامیه الی ما شاء الله ان ها هم زیاد اند. کثره به ان حد نیست که موجب اجمال بشود. یک ادعاء است. حالا این ها را ما در توضیح کلام اخوند می گوییم. درست است که مستحبات بیش از واجبات اند. در این شک نداریم. ولی همه مستحبات را که شریعه با صیغه امر نگفته است. خیلی از مستحبات را با بیان ثواب فرموده است. من سرح لحیته فله کذا و کذا. کسی که شلوارش را ورپا بپوشد، مبتلی به…کراهه را بیان کرده است. احب کذا. اکره کذا. لایحب کذا. به یک السنه دیگری هم مستحبات در شریعه وارد شده اند. با صیغه امر کثره ندارد. بله. یک مواردی هم هست صیغه امر داریم، صیغه نهی داریم، مراد از ان ها استحباب و کراهه است. ولی زیاد نیستند ان ها. به خلاف واجبات که غالب واجبات را شریعه با صیغه امر بیان کرد. همین. غالب واجبات، درست است واجبات کمتر از مستحبات است. ولی غالب واجبات را با صیغ امر بیان کرده است. غالب مستحبات را به غیر صیغه امر بیان کرده است. این است که صیغه امر در مستحب کثره پیدا نمی کند. این اولا. یک ادعاءیی هست از صاحب معالم که مطابق خارج نیست. ثانیا فرموده است که سلمنا که در مستحب هم کثره استعمال است. و لکن کثره استعمال در همه جا موجب اجمال نمی شود. هر جا کثره استعمال بود در غیر معنای حقیقی، یوجب الاجمال، نه. این درست نیست. نقض کرده است مرحوم اخوند. گفته است ما من عام الا و قد خص. اکثر عام ها تخصیص خوردند به حیث که گفته است ما من عام الا و قد خص. ولی در عین حال الان یک عامی اگر پیدا کردیم، ظهورش در عموم منعقد است. تخصیص اکثر عمومات سبب نمی شود که ظهور لفظ در ان معنای حقیقی اش زوال پیدا بکند. سبب نمی شود که لفظ در ان معنای حقیقی، اجمال پیدا بکند. نه. کثره استعمال مطلقا سبب اجمال نمی شود. نقضش و حلش. حلش این است که فرموده که اگر استعمال مجازی همراه با قرینه باشد، مصحوب با قرینه باشد، این تاثیری در ظهور وضعی ندارد. استعمال مجازی دو قسم است. استعمال مجازی همراه با قرینه. استعمال مجازی بدون قرینه. اگر استعمال مجازی با قرینه شد، همه جا ان قرینه را دنبالش می اورد. می گوید اکرم العلماء. قرینه را هم می اورد الا الفساق. این سبب نمی شود که ان ظهور عام در عموم، ضعیف بشود یا نابود بشود. بله. اگر که گفت اکرم العلماء. بدون قرینه. اراده کرد خاص را. کثره استعمال در خاص پیدا کرد، بله. ما این را قبول داریم که سبب اجمال می شود. باید تفصیل داد در کثره استعمال بین مع القرینه المصحوبه و بلاقرینه. وجه تفصیل چیست نکته تفصیل کدام است. نکته اش این است اگر مع القرینه کثره استعمال باشد، بین لفظ، لفظ مجرد، و معنای جدید، انس پیدا نمی شود. انس بین لفظ مع القرینه است و معنای جدید. چون بین لفظ و معنای جدید انس پیدا نشده است، ان ظهور وضعی اولی به حال خودش باقی هست. به خلاف ان جایی که لفظ بلاقرینه کثره استعمال پیدا کرده باشد در معنای جدید. این کثره استعمال سبب می شود که بین لفظ بلاقرینه و معنای جدید، انس پیدا بشود. تا این انس پیدا شد، ان ظهور وضعی برای لفظ بلاقرینه، درش خلل پیدا می شود. الان انس پیدا شد بین لفظ بلاقرینه با معنای جدید. وقتی بین این ها انس پیدا شد، بین لفظ بلاقرینه و معنای وضعی، ظهور منتفی می شود. ان جا خلل پیدا می شود. دیگر وقتی لفظ را ما می شنویم، لفظ بلاقرینه را، نمی دانیم لفظ بلاقرینه، این معنای جدید است. چون کثیرا ما معنای جدید را اراده می کرد. بلاقرینه. یا معنای قدیم است. که ان هم بلاقرینه است.
حاصل الکلام یا صاحب المعالم. کثره استعمال در معنای مجازی ان وقت ظهور اولیه معنای حقیقی را از بین می برد که استعمال در معنای جدید، مثل استعمال در معنای قدیم باشد. بلاقرینه باشد. اما اگر استعمال در معنای جدید، مع القرینه است، هر چند کثره دارد، خللی به ظهور وضعی معنای قدیم ایجاد نمی کند
و فرموده محل کلام ما از این قسم است. درست است که صحیح است که موارد زیادی داریم در شریعه که صیغه امر است. استحباب اراده شده است. ولی استحباب که اراده شده است، مع القرینه است. لذا الان فقهاء به یک روایه که می رسند، اگر امری درش هست، قرینه نیست، حمل بر وجوب می کنند. ان جایی حمل می کنند بر استحباب که قرینه بر استحباب باشد. استعمال امر در استحباب اگر کثیر هم هست، مع القرینه است. مثل عامی که با مخصص در خصوص استعمال می شود. چه طور عامی که با مخصص استعمال می شود، ظهور عام را در عموم بلامخصص از بین نمی برد، کذلک صیغه امری که مع القرینه در استحباب، استعمال شده است، ظهور امر را در وجوب بلاقرینه از بین نمی برد. این است که فرمایش صاحب معالم درست نیست. اضافه هم می کنیم بعید است صاحب معالم هم این حرفی را که در اصول گفته است، بعید است که بر طبق این در فقه مشی کرده باشد. صاحب معالم هم در فقه که می رسد، روایتی هست مشتمل بر امر، بر صیغه امر، حمل بر وجوب می کند مادامی که قرینه بر خلاف نباشد.
این تمام فرمایش مرحوم اخوند در این که صیغه امر موضوعه. دو کار کرد. گفت صیغه امر موضوعه للوجوب. ظهور وضعی دارد یک. و این ظهور وضعی خلل پیدا نکرده در شریعه. که این مهم تر از ان اول است. و این ظهور وضعی به ان که صاحب معالم ادعاء کرده است، خلل پیدا نکرده است. پس شما در شریعه به هر خطابی رسیدی امر دارد، قرینه بر استحباب ندارد، بدون هیچ نگرانی حملش بکن بر وجوب. و مشکلی نداریم. لابالاولیه و لابالثانویه. این فرمایش مرحوم اخوند.
س:
ج: ان اختلافی هست. می گوید علی خلاف. دیگر ما همه این ها را گفتیم. محل خلاف است. بعضی ها می گویند در مجاز مشهور اجمال. دیگر قدر متیقنش اجمال است. ما همان قدر متیقن را بیان کردیم. خب بگذریم.
خب این فرمایش مرحوم اخوند.
باز بایستی ما در مطالبی بحث بکنیم.
مطلب اول که باید بحث بشود این است که اصلا امکان دارد صیغه امر وضع شده باشد، ثبوتا امکان دارد وضع شده باشد برای وجوب یا اصلا این ثبوتا امکان ندارد.
خب بعضی ها امدند گفتند که ثبوتا این امکان ندارد. اشکال ثبوتی، یکی اش ان است که در بحث ماده امر گذشت. مفاد صیغه امر طلب اعتباری هست. طلب اعتباری که دیگر دو قسم ندارد. وجوبی طلب اکید استحبابی طلب غیر اکید. گفتند این ها که معنی ندارد. خب این گذشت. ما بحث کردیم گفتیم نه. در تفسیر وجوب و استحباب، مبانی هست. کلماتی هست. و گفتیم علی جمیع ان کلمات، عیبی ندارد که وجوب موضوع له باشد. ان اشکال عام که در ماده هم بود، حل شده است. یک اشکال خاص…اشکال ثبوتی خاص در صیغه امر است. و ان اشکال ثبوتی خاص این است که صیغه امر هیئه است. صیغه به هیئه است. صیغه شدن به هیئه است. یعنی در مقابل ماده شدن. صیغه با ماده، در مقابل ماده، هیئه است. هیئه هم معنایش حرفی هست. و در جای خودش ثابت شده است که معانی حرفی جزئی اند و جزئی لایتقید. لایتضیق. نتیجه این است که نمی تواند معنای صیغه طلب مقید باشد. معنای صیغه قبول داریم طلب. معنای حرفی هست. معنای حرفی قابل تقید نیست. این که مرحوم اخوند معنای صیغه امر را طلب وجوبی، تقید حصه ای از طلب، این با ذات معنای حرفی سازگاری ندارد. نمی تواند وجوب، قید معنی باشد. این اشکال خاصی هست در صیغه که در امر این اشکال نبود. ماده اسم بود. ان جا مشکل نداشتیم.
و لکن این هم اجوبه عدیده ای برایش داده اند و گفته اند. هم مبناء و هم بناء. جواب مبنایی دادند که اول کلام است که معنای حرف، جزئی باشد. نه. مرحوم اخوند می گفت معنای حرف کلی هست مثل معنای اسم. فرق نمی کند. یک مبنایی. اصلا ما قبول نداریم معنای حرف جزئی باشد. معنای حرف هم کلی هست. کلی هم که قابل تضیق است. قابل تقید است.
س:
ج: فرق نمی کند. معنای حرف را هر چه می خواهی بگیر. می تواند کلی باشد. حالا می خواهد مسانخ یا مباین. می شود معنای حرف کلی باشد.
یک حرف هم این است که سلمنا. معنای حرف جزئی باشد. اشکال بنائی. این را مرحوم اخوند در یکی دو جا کفایه جواب داده است همین حرف ها را از جمله در مفهوم شرط. که ان جا می گوید مفهوم شرط معنای حرفی هست. قابل تقیید نیست. همین حرف ها را دارد. ثانیا اشکال بنائی هست که سلمنا معنای حرف جزئی هست. اما این که شما می گویید نمی شود جزئی را مقید کرد، بعد از این که محقق شده است، نمی توانیم مقیدش کنیم. اما می توانیم مقیدا از اول ایجادش کنیم. ابتدائیه سیر، ابتدائیه بصره را برای سیر، می گویید جزئی است. سرت من البصره این ابتدائیه جزئی هست. می گوییم عیبی ندارد. ابتدائیه جزئی. اگر این محققش کردیم، نمی شود دیگر مقیدش کرد. جزئی لایتضیق. اما قبل از تحقق، ما می توانیم این ابتدائیه بصره را، یک ابتدائیه خاصی، ابتدائیه خاصی تصور بکنیم، با سرت من البصره، با این من، ایجاد بکنیم ابتدائیه خاصی از بصره را. معنای حرف این جزئی هست. معنای من این است که ایجاد می کنی. و این وقتی ایجاد کردی، شد معنای حرف، قابل تضیق نیست. ولی قبل از این که معنای حرفی بشود که کلی هست. تضیق قابل تضیق است. او را ما مضیق تصورش می کنیم، با من فردی از ان مضیق را ایجاد می کنیم. ملاحظه بفرمایید مطلب تتمه دارد. تتمه کلام فردا ان شاء الله.