بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در مطلب اول بود که صیغه امر می تواند معنایش وجوب باشد، معنایش طلب وجوبی باشد. ثبوتا یا ممکن نیست.
عرض کردیم که بعضی ها گفته بودند تقید طلب انشائی به وجوبی در صیغه امر که معنایش حرفی ست، ممکن نیست. چون معنای حرفی قابل تضیق و تقید نیست. معنای حرفی جزئی است. و الجزئی لایتضیق.
عرض کردیم که این مربوط می شود به بحث در معنای حرفی. اولا معنای حرفی جزئی به ان معنی که قابل تضیق باشد، نیست. این در جای خودش بحث شده است بلکه مرحوم اخوند اصلا می گوید معنای حرفی با معنای اسمی فرق نمی کند. هر دو کلی هست. حالا یا معنایش کلی هست یا جزئی هست که قابل تضیق است، بحثش در ان جا مفصل گذشته است.
و ثانیا اگر هم بگوییم معنای حرفی جزئی هست که قابل تقید نیست، این وقتی هست که حرف را استعمال کردیم، ان معنای جزئی را ایجاد کردیم با حرف. بعد از ایجادش خب دیگر نمی شود، تضیق بردار نیست. اما قبل الایجاد، این را مرحوم اخوند در بحث مفهوم شرط فرموده است، اما قبل از ایجاد، هنوز این معنی حرفی نشده است، هنوز جزئی نشده است، قابل تضیق است. این است که مرحوم اخوند فرموده که و لو تضیق معنای حرفی معنی نداشته باشد، و لکن استعمال حرف یا ایجاد معنای مضیق به حرف، مشکلی ندارد. دیگر این ها مربوط به بحث خودش. این است که ثبوتا عیبی ندارد که صیغه دلالت بکند و استعمال شده باشد در طلب ایجابی. طلب خاص.
س:
ج: فرمودید در واجب مشروط این ها را گفته است. در بحث شرط هم اشاره کرده است. ان جا که اشکال می کنند که شرط معنای حرفی است. معنای حرفی قابل تقیید نیست. مفهوم ندارد. اشاره کرده است. حالا در واجب مشروط هم گفته باشد.
ثبوتا امکان دارد که معنای حرفی مضیق باشد.
مهم مقام اثبات است. این که مرحوم اخوند ادعاء کرد که در مقام اثبات هم ما دلیل داریم تبادر دلیل است بر این که صیغه امر وضع شده است برای طلب ایجابی، نه. این دلیل قاصر است. کما مر در بحث ماده امر.
ان که مسلم است، مسلم یعنی ان که می شود قبولش کرد، این است که صیغه امر لولا القرینه، ظهور در وجوب دارد. انسباق پیدا می کند وجوب از صیغه امر. اما این انسباق حاقی است که تبادر باشد، یا این انسباق به خاطر یک نکته ای هست. انصراف. یا این انسباق به خاطر مقدمات حکمه است که سه تا نظر است، ما دلیلی نداریم که این انسباق حاقی ست. ما دلیلی بر تبادر نداریم. همان مشکله همه جای تبادر. تبادر اماره الوضع. و لکن صغرویا غالبا مشکل دارد. تبادر انسباق المعنی من حاق اللفظ. من حاق. نفس لفظ. این که این جا انسباق از حاق است، نه. این معلوم نیست. ممکن است بگوییم از انصراف است کما سیاتی. ممکن است بگوییم از مقدمات حکمه است. لذا این که مرحوم اخوند ادعاء کرده است در مقام تبادر را، این دعوای بلادلیل است.
چنان چه که فرموده صحه الاحتجاج، مؤید این قضیه است، ان هم نه. صحه الاحتجاج، مؤید اصل ظهور است. این که عقلاء احتجاج می کنند، این که عقلاء عقوبه اش را به جا می دانند اگر عبد مخالفه کند، این کاشف از این است که صیغه امر حجه در وجوب است. حجه است. اما وضع شده است، نه. به ظهور انصرافی هم می شود احتجاج کرد. به ظهور اطلاقی هم می شود احتجاج کرد. می شود او را عقابش کرد. صحه عقوبه، صحه احتجاج، کاشف از این است که بیان تمام است. کاشف از این است که صیغه حجه بر وجوب است. اما این که حجه است به نحوی که وضع شده است یا به نحوی که انصراف دارد، یا به نحوی که اطلاق دارد، این اعم است. العام لایثبت الخاص. لذا این تأیید مرحوم اخوند هم، تأیید تبادر نمی تواند باشد. این تأیید اصل ظهور است که می سازد با تبادر و غیر تبادر.
س: یؤید گفته است نه یدل.
ج: تایید بر وضع هم نمی تواند باشد.
خب این مطلب اول. حاصل الکلام در مطلب اول این است که وضع صیغه امر برای وجوب، مشکل ندارد ثبوتا. اما اثباتا دلیل ندارد. برای چی وضع شده است، ان در مطالب آتی بحث خواهیم کرد.
مطلب دوم فرمایشی هست که حول فرمایش صاحب معالم است. صاحب معالم قبول کرده است که بله. وضع شده است برای وجوب. الان هم در میان مردم ظهور در وجوب دارد. بحث نداریم. و لکن در خصوص خطابات شرعیه، این ظهور وضعی را انکار کرده است. فرموده صیغ امر، صیغه های امر در خطابات شرعیه، و لو موضوع له شان وجوب است، ولی ظهور در وجوب ندارد. چرا. ادعاء کرده است که یک قرینه عامه ای، یک قرینه ای امده است بر خلاف این ظهور اولی و ان قرینه عبارت است از کثره استعمال صیغه امر در غیر وجوب. در شریعه مقدسه همان طور که واجبات را با صیغه امر فرموده است، مستحبات را هم با صیغه امر فرموده است. و اگر مستحبات بیشتر نباشند، لااقلش ان ها هم کثیر اند. پس صیغه امر کثره استعمال پیدا کرده است در غیر وجوب. این کثره استعمال، لااقلش ما یصلح للقرینه است و مانع می شود از ظهور صیغه امر در جایی که قرینه ای بر هیچ کدام نباشد. این فرمایش صاحب معالم که به قول امروزی ها چالش ایجاد کرده است در بحث صیغه امر.
خب مرحوم اخوند جواب داد. گفت نه. اولا جواب داد فرمود که نه. این صیغه امر در وجوب هم کثیر است. خب وقتی کثیر شد، دو تاشان می شوند کثیر. خب ان مرجح دارد. وضع مرجح او هست. ظهور در وجوب از بین نمی رود. مرحوم اخوند این طور جواب داد. این فرمایش مرحوم اخوند تمام است یا جای مناقشه دارد.
در ذهن ما این است که اصل فرمایش مرحوم اخوند درست است. استعمال صیغه در ندب، زیاد است. این را نمی شود انکار کرد. و لو خیلی از مستحبات با غیر صیغه بیان شده است، با احب، لااحب، و یصلح، ینبغی، و لو قبول است که خیلی از مستحبات با جملاتی غیر از صیغه امر بیان شده است. این قبول است. ولی خیلی از مستحبات هم با همین صیغه امر بیان شده است. این را نمی شود انکار کرد. الان یکی از مشکلات همین است. در کثیری از موارد صیغه امر است. و مشهور فتوی به استحباب دادند. فتوی به کراهه دادند. مرحوم اقای خوئی که شهره را قبول ندارد، در کثیری از این ها، یا فتوی می دهد به وجوب، یا حرمه، یا لااقلش احتیاط واجب می کند. این یک مشکله ای هست. کثیری از مستحبات، با صیغه امر اداء شده است. و بعضی از این ها محل کلام واقع شده است. مشهور حمل بر استحباب کردند صیغه امر را مثل جلسه استراحت. مثل غسل جمعه. مثل زیاره امام حسین علیه السلام و خیلی موارد زیادی. ان هایی که شهره را قبول ندارند، گیر کردند. این را نمی شود انکار کرد. و لو خیلی زیاد نیست. فکر بکنیم که نه. چون مستحبات بیشتر اند، پس صیغه امر در مستحب بیشتر استعمال شده است، نه. این درست نیست. ولی از ان طرف هم این طور نیست که قابل اعتناء نباشد. ان هم زیاد است. این است که ما ان تندی کلام صاحب کفایه را قبول نداریم که به صاحب معالم می گوید که نه. این حرفت نادرست است. این هم کثیر است. ولی این هم که باز تندی حرف صاحب معالم را هم قبول نداریم که حالا که این طور شد، دیگر صیغه امر، مجمل بشود. نه. این هم کثیر است. ان هم کثیر است. نه اجمال. نه ان طور به نحو قطعی و ادعاء بکنیم که نه. این ظهورش تکان نخورده است. نه. ما در ذهنمان این است که ان را که صاحب معالم ادعاء کرده است، ظهور امر را صیغه امر را در وجوب، یک خورده متزلزل کرده، یک خورده شل کرده، ما در ان جاهایی که مشهور بر خلاف ظهور فتوی دادند، ظهور در وجوب است، مشهور گفتند مستحب، ظهور در حرمه است، مشهور گفتند کراهه، ان جاها دیگر گفتیم که این ظهور چون ضعیف است، همین شهره بر خلافش، ظهور را از بین می برد. معلوم می شود که این از اول ان فقهاء صدر اول، ان هایی که متصل به اصحاب ائمه بودند، وجوب نمی فهمیدند. یک ما یصلح للقرینه ای، یک نکته ای پیدا بشود برای رفع ید از وجوب، بنکته ما ما از این وجوب دست بر می داریم. همین هایی که امروزها در نماز جمعه بحث می کنیم، روی همین مبانی هست که به قول مرحوم شیخ الشریعه اصفهانی، یک ظهور خیلی ضعیفی دارد در وجوب. نکته ای پیدا نکنیم، بله. چیزی سر به سر ما نگذارد می گوییم ظاهر در وجوب است.
س: یک خبر ضعیف باشد.
ج: ضعیف که حجه نیست. نکته باید باشد.
یک نکته ای باشد که ما با همین نکته، نکته باشد، اگر فرمود مثلا صیغه امر امد گفت ایستاده اب بخور در روز، می گوییم ایستاده، نمی شود ملاک لزومی داشته باشد. همین سبب می شود بگوییم که پس مستحب است. ما کثیراما، ما همان حرف مشهور را، همان موافق مشهور می شویم.
س:
ج: شهره را قبول نداریم.
و لکن می گوییم چون این ظهور ظهور قوی نیست، ظهور را متزلزل می کند.
س: اگر ظاهری معرض عنها باشد بهش فتوی می دهید.
ج: نه. ظهور…حجه نیست ولی به همین…روی همین مبنی داریم صحبت می کنیم.
ظهور معرض عنه شد، می گوییم…نمی شود شاگردان دسته اول خلاف فهمیده باشند. پس معلوم می شود که این از اول ظهور در وجوب نداشته است. حالا یک حرفی هست این. یک حرفی هست. یک نظر نظر مرحوم اخوند است که مثل اقای خوئی هم اصرار بر این دارد. می گوید نه. ظهور دارد صیغه امر در وجوب مثل سائر ظهورات. تا حجه بر خلاف نداشته باشیم، رفع ید از این ظهور نمی کنیم. خیلی از جاها هم گیر کرده است. بر خلاف مشهور فتوی داده است یا احتیاط کرده است. یک نظر هم صاحب معالم است که گفتیم بعید است عمل کرده باشد. یعنی اطمینان داریم عمل نکرده است که ما هر امری را برخورد کردیم، بگوییم این مجمل است. قدر متیقنش طلب است. برائه از وجوب جاری بکنیم. نه. این هم بی انصافی هست. این معمول به در فقه نیست. یک فرض سومی هست که نه ان طوری نه این طوری. یک حد وسطی. اگر صیغه امر امد، نکته ای در ارتکاز نبود برای خلاف وجوب، ما ان را حمل بر وجوب می کنیم، و اما اگر نکته بود، چون ظهورش ضعیف است، این واقعا این کثره استعمال ادم را به شک می اندازد. متزلزل می کند. ان قدر اطمینان انسان را به این ظهورات متزلزل می کند. غایه الامر نکته ای نباشد، می گوییم ظهور در وجوب دارد. اما اگر یک نکته ای فی البین بود، می گوییم نه. صیغه امر…ریشه اش همین فرمایش صاحب معالم.
ثانیا مرحوم اخوند فرموده است که اصلا کثره استعمال در خلاف موضوع له، فرض کلام این است که استعمال در غیر موضوع له است. صاحب معالم قبول دارد موضوع له وجوب است. کثره استعمال در خلاف موضوع له، در ان جایی که همراه با قرینه باشد، این سبب اجمال نمی شود. مشکل برای ما ایجاد نمی کند. خب با قرینه همیشه در ندب استعمال شده است. با قرینه در جامع استعمال شده است. او ظهور بلاقرینه را از بین نمی برد. قیاس کرد به عام مخصص. چه طور عام مخصص زیاد اند. ما من عام الا و قد خص. ولی در عین حال اگر یک عامی بود، مخصص نداشت، حمل بر عمومش می کنیم. قیاس کرد به ان جا.
این فرمایش مرحوم اخوند هم جای مناقشه دارد. اما این که مرحوم اخوند فرموده است سبب اجمال، ان وقتی هست که لفظ بلاقرینه در خلاف موضوع له استعمال شود. اما مع القرینه استعمال شد، سبب اجمال نمی شود، می گوییم نه. فرقی نمی کند. لفظ اگر در غیر موضوع له، حتی با قرینه استعمال شد، اگر کثره پیدا کرد، سبب اجمال می شود. چرا. نکته اش چی هست. نکته اش این است که اصلا در ان مجاز مشهور، اصل داستانش همین طوری است. از اول شروع می کنند استعمال در غیر موضوع له را مع القرینه. در مجاز مشهور اولش مع القرینه است. و لکن این استعمال و لو مع القرینه، سبب می شود که بین معنی و لفظ، ذات لفظ، یک انسی پیدا بشود. لذا ارام ارام می بینیم که نیاز به ان قرینه نیست. ان قرینه را ارام ارام می اندازد. در همان معنای جدید استعمال می کند. موجب اجمال انس به معنای جدید است. به معنای خلاف موضوع له است. این انس حاصل می شود. با قرینه استعمال کند یا بلاقرینه. اصلا مجاز مشهور که می گویند سبب اجمال است، در مجاز مشهور مع القرینه است که صاحب معالم همین طور گفته است. گفته اگر چون کثره استعمال است، داخل مجاز مشهور می شود. مجاز مشهور را که از اول بدون قرینه استعمال نمی کنند. بدون قرینه که مردم نمی فهمند. از اولش مع القرینه است. مع القرینه است. ارام ارام چون دیگر همیشه که می گفته است، همیشه می گفته است اب سرد بیار، همیشه همین طور می گفت. الان که می گوید اب بیار، عبد می فهمد که یعنی اب سرد. انس پیدا می شود بین اب و اب سرد. با حصه انس پیدا می شود. همین طور است. این است که این که مرحوم اخوند می گوید….درست است. ان واضح تر است. اگر بلاقرینه زیاد استعمال کنند، او واضح تر است. او سبب اجمال می شود. او واضح تر است. ولی اگر مع القرینه استعمال بکند، چون دأب بر این است، نکته اش را دریابید، چون دأب بر این است که اولش مع القرینه استعمال می کنند. ارام ارام در همان معنی بلاقرینه استعمال می کنند، روش این است. اولش با کلمات دیگر ضمیمه می کند. ارام ارام ان کلمات را کم می کند کم می کند، تا دیگر نیازی به ان ها نیست. چون دأب بر این است، پس حتی مع القرینه هم اگر استعمالاتش باشد، سبب اجمال لفظ بلاقرینه می شود. بعد از این استعمالات کثیره و لو مع القرینه، این دفعه که بدون قرینه اورد، عبد گیر می کند. این بدون قرینه، ان معنای اصلی را اراده کرده است یا نه. همین معنایی که کثیراما اراده کرد، قرینه اورد. یک مبرری دارد که این معنای جدید را اراده کرده باشد. می گوید همه اش که نباید قید بیاورم برایت. این همه با قید برایت اوردم، باید بفهمی. مبرر دارد. لذا لفظ و لو مع القرینه در معنای جدید کثره پیدا کند، این کثره مما یصح الاتکال علیه می شود. این کثره سبب می شود که متکلم بتواند بهش اعتماد کند، دیگر قرینه را نیاورد و اراده کند معنای جدید را بلاقرینه. این است که منشأ اجمال لفظ بلاقرینه می شود. و این که مرحوم اخوند قیاس کرد مقام را به عام مخصص، این قیاس هم مع الفارق است. در عام مخصص، مخصص منفصل که اصلا کاری به حقیقه و مجاز ندارد. به نظر مرحوم اخوند مخصص منفصل می گوید مراد جدی ضیق است. اکرم العلماء را شما در همه علماء استعمال کردید. اصلا مجازیتی در کار نیست. در غیر موضوع له اصلا استعمال نشده است که کثره داشته باشد. مخصص منفصل پرواضح است که موجب کثره استعمال در معنای جدید نمی شود. و اما المتصل، محل اختلاف است که متصل مجازیه می اورد یا نه. ولی خود مرحوم اخوند فرموده مخصص منفصل، موجب مجازیه نمی شود. اکرم کل عالم عادل می گوید کل در همان معنای خودش استعمال شده است. عالم هم در معنای خودش عادل هم در معنای خودش. از باب تعدد دال و مدلول شده است عالم عادل. مجازیه اصلا در کار نیست. تجعب از مرحوم اخوند است. اخوند با صاحب معالم که صحبت می کند، روی مبنای مجازیه است. روی مبنای مجازیه صیغه است در ندب. صاحب معالم روی این مبنی صحبت می کند. اخوند هم روی این مبنی دارد جواب می دهد. ان وقت قیاس کرده این جا را به بحث عام و خاص. ان جا گفته کثره تخصیص است. سبب اجمال عام نمی شود. می گوییم درست است ان جا کثره تخصیص است، و لکن ان کثره تخصیص ان جا، استعمال در غیر موضوع له همراهش نیست. این جا در ندب استعمال شده است. استعمال در غیر موضوع له است. این جا بین معنای جدید و لفظ، یک انسی حاصل شده است. چون در او استعمال کرده است. به خلاف عام مخصص. ان جا هیچ انسی بین لفظ و معنای جدید حاصل نشده است. چون معنی جدید نیست اصلا. مجازیتی در کار نیست. این اولا قیاس مع الفارق است. ثانیا از یک زاویه دیگر هم مع الفارق است. و ان زاویه این است حتی بگوییم عام مخصص مجاز است. عام مخصص مجاز است، و زیاد هم هست. باز می گوییم قیاس مقام به ان جا قیاس مع الفارق است. فکر کنم این نکته در کلمات اسدمحمدباقر هم از قدیم یادم هست، حالا ایشان یا منتقی الاصول، این نکته هست. قیاس محل کلام به عام مخصص، حتی بر مبنای مجازیه در عام مخصص، قیاس مع الفارق است. چرا. در محل کلام ما مجاز امر وحدانی است. کثیرا استعمال کرده در ندب. خب بین صیغه و ندب انس حاصل شده است. این انس موجب اجمال می شود. به خلاف عام مخصص. عام مخصص درست است مجاز است ولی هر دفعه در یک معنی استعمال شده است. اکرم العلماء الا الفساق. علماء را در عالم غیر فاسق استعمال کرد. اکرم العلماء الا الفلاسفه. علماء را در غیر فلاسفه…اصلا این مجازاتش، جامع ندارند.
س: این همه بودن مجاز شده است.
انس بین لفظ العلماء و معنای جدید، انس حاصل نمی شود. چون این …نکته این که اجمال می اورد چی هست. چون بین لفظ و معنای جدید، انس حاصل شده است. این جا چون معنای جدید وحدانی نداریم، معانی عدیده داریم، بین لفظ و…چون یک معنی در بین نیست، انس حاصل نمی شود. این است که …
س: ان غیر.
ج: در غیر که استعمال نکرده است. در مصادیق استعمال کرده است.
این است که ممکن است صاحب معالم بگوید صیغه را در ندب استعمال می کنی، و لو مع القرینه، موجب می شود که بین این لفظ و ندب، انس حاصل بشود. این انس سبب اجمال است. به خلاف عام مخصص. درست است عام را در غیر عموم را استعمال کردی، و لکن چون ان غیر متعدد است، در هر کدام هم کثره ندارد، بین لفظ و هیچ کدام از ان معانی، انس حاصل نمی شود.
س:
ج: در غیر که استعمال نکردی.
اکرم العلماء الا الفساق، علماء را در عدول استعمال کردی، اما بین علماء و عدول انس حاصل نشده است. این است که قیاس محل کلام به عام مخصص از دو زاویه قیاس مع الفارق است. اولا مجازیه نیست. ثانیا مجازیه هم باشد، ان انس که منشأ اجمال است، در این جا محقق نمی شود.
این است که این جواب ثانی مرحوم اخوند را نتوانستیم نسبه به فرمایش صاحب معالم، قبول بکنیم.
هذا تمام الکلام در مطلب ثانی.
یک کلمه دیگر هم بگویم تمامش می کنم. قبل از ورود در مبحث ثالث.
مطلب ثالثی هم که در بین است، قضیه این است که خب شما می گویید صیغه امر ظهور دارد وجوب و لو ظهورا ضعیفا، این ظهور را هم بحث کردید وضعی نیست. دلیل بر وضعی بودن نداریم. این ظهور چی هست، این را مرحوم اخوند چون باز یک جای دیگر بحث می کند در ظاهرا مبحث رابع بحث می کند، ان جا ما بحث خواهیم کرد، ثمرات این بحث را که در ماده امر هم گفتیم، در ماده این امر این بحث بود و گفتیم ثمراتی دارد، ان ثمراتش ستاتی، این بحث را تبعا لصاحب الکفایه در اینده بحث می کنیم. ظهور صیغه امر در اینده اخوند گفته. گفته ما می گوییم وضعی هست. ولی اگر وضعی را هم قبول نکنید، لااقلش انصرافی را باید قبول بکنید. اطلاقی را باید قبول بکنیم. ان وقت چه ثمره ای دارد که این ظهور وضعی باشد، انصرافی باشد، اطلاقی باشد، سیاتی تتمه الکلام فی ما بعد. و بهذا یتم الکلام در مبحث ثانی.
المبحث الثالث فی الجمل الخبریه.
س: طبق مبنای مرحوم نائینی دیگر ظهور قوی یا ضعیف در وجوب نداریم. هر چه هست حکم عقل است یا هست و یا نیست.
ج: گفتیم مرحوم نائینی یک ادعاء دیگر هم دارد. می گوید ظهور صیغه هم در طلب بلاترخیص است. ما در این طلب بلاترخیص می گوییم راست می گویید ظهور دارد ولی ان ظهور قوی….منشأ حکم عقل را می گوییم…منشأ اجمال انس است. انس در این موارد بین لفظ عام و یک معنای خاصی، محقق نمی شود. خب بگذریم.
و اما مبحث ثالث. مرحوم اخوند در جمله خبریه بحث کرده است که عرض کردیم روز اول که ابراز استنباط، سه چیز است غالبا. ابراز استنباط غالبش این سه تا هست. ماده امر. صیغه امر از همه بیشتر. و جمل خبریه در مقام انشاء. این است که اصولیین حول جمل خبریه فی مقام الانشاء هم بحث کردند. بلااشکال در خطابات شرعیه ما یک جمل خبریه داریم که در مقام انشاء صادر شده است. صدورشان در مقام انشاء است. در مقام طلب است. الجنب یغتسل حالا نمی گویم که این همین طوری هست، الجنب یغتسل این که صادر شده است، نمی خواهد خبر بدهد. خبر کذب است جنب خبر بدهد جنب ها غسل نمی کنند. نه. جنب ها دو قسم اند. بعضی ها غسل می کنند. بعضی ها غسل نمی کنند. الجنب یغتسل یعنی باید غسل بکنند. خب بحث واقع شده است در جمل خبریه در مقام انشاء. که از کجا بفهمیم مقام مقام انشاء است، آن دیگر قرائنی که در بین است. جمل خبریه در مقام انشاء، ایا ظهور دارند یا اجمال دارند. به مشهور نسبه داده شده، گاهی هم صاحب جواهر در جواهر گفته است. جاهایی که گیر می کند، می گوید این جمله خبریه است. امر که نیست. جمله خبریه مجمل است. به چه بیان می گویند مجمل است جمل خبریه، ظهوری ندارد. می گویند که همان یک قاعده ای دارند. می گویند در جمل خبریه ای که در شریعه وارد شده است، در خطابات ما دیده می شود، معنای حقیقی اش که اراده نشده است. الجنب یغتسل نمی خواهد خبر دهد، حکایه کند. و الا کذب است. قطعا معنای حقیقی اراده نشده است. معنای مجازی اراده شده است. و ان معنای مجازی اراده شده است، اگر یکی بود معنای مجازی، حمل بر ان یکی می کردیم. و لکن ان معنای مجازی این جا مختلف است. شاید یکی از معانی مجازی، وجوب را اراده کرده است. یکی از معنای مجازی، ندب را اراده کرده است. یکی از معنای مجازی، اصل طلب را، جامع را اراده کرده است. یک قاعده است اذا تعذرت الحقیقه و تعددت المجازات، اگر اقربی بود، یحمل. و اگر اقربی نبود، این جا ما اقربی نداریم، الجنب یغتسل، با وجوب می سازد، با استحباب می سازد، با اصل طلب می سازد. اذا تعددت المجازات و اقربی در کار نبود، فهو مجمل. فهو غیر ظاهر در احدی از ان…چون ترجیح بلامرجح است. نمی توانی این را حمل بکنی بر هیچ کدام از ان معانی مجازی چون بر هر کدام حمل کنی، ترجیح بلامرجح است. اذا تعذرت الحقیقه و تعددت المجازات و لم یکن فی البین اقرب فالکلام مجمل چون ترجیح بلامرجح غلط است. مرحوم اخوند فرموده است که نه. حق این است که جمله خبریه ظهور دارد. ان هم در وجوب. به دو بیان. یک ظهور قرینی درست کرده است و یک ظهور مقدمات حکمه درست کرده است. ملاحظه بفرمایید. تتمه کلام فردا ان شاء الله.