بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در جمل خبریه ای بود که در مقام انشاء استعمال می شود.
مرحوم اخوند فرمود این جمل خبریه ای که در مقام انشاء استعمال می شود، مثل الجنب یغتسل، ظهور دارد در طلب ایجابی. مثل صیغه امر. بلکه ظهورش در طلب ایجابی آکد است. خلافا للمشهور که نسب الی مشهور که قائل به اجمال شده اند. مرحوم اخوند در مقام اثبات این مدعی دو تا حرف دارد. دو تا فرمایش دارد. یک فرمایش این است که جمل خبریه در مقام انشاء، استعمال شده است در همان معنای موضوع له اش که مثلا ثبوت النسبه در موجبه، و لاثبوت النسبه در سالبه. الجنب یغتسل در همان معنای حقیقی اش استعمال شده است. می گوید که جنب غسل می کند. این انتساب غسل را به جنب اخبار می کند. منتهی داعی اش انشاء هست. می فرماید ما گفتیم که دواعی جزء مستعمل فیه نیستند. مستعمل فیه الجنب یغتسل در مقام اخبار، در مقام انشاء، واحد است. ثبوت النسبه. فرموده که این که این نسبه می گوید ثابت است، این کاشف از این است که پس من راضی به ترکش نیستم. منشأ دلاله و آکدیه دلاله جمله خبریه بر وجوب، منشأش این است که الجنب یغتسل، معنایش این نیست که من طلب می کند الجنب غسل بکند. و الا می شود مثل صیغه. آکد نمی شود. نه. فرموده که این الجنب یغتسل در همان معنای حقیقی استعمال شده است. اخبار…اخبار هم نمی گوییم. استعمال شده است در ثبوت النسبه. دارد می گوید این غسل برای جنب ثابت است. این که این طور صحبت می کند که جنب هم غسل می کند، انتساب پیدا می کند غسل به جنب، این دلالت بر این دارد که راضی به ترکش نیست. ان قدر میل دارد ان قدر مثلا طلب شدید دارد، طلب اکید دارد که نمی خواهد امر کند. امر درش فرض این است که محقق نیست. محققش بکن. جمله خبریه می گوید نه. محقق است. جنب غسل می کند. الجنب یغتسل. غسل می کند. فرموده این که به صوره جمله خبریه به قصد انشاء مطلب خودش را می رساند، کاشف از حب اکید، شوق شدید به صدور این فعل است. این است که این جمله خبریه دلالتش بر طلب، ابلغ است. ابلغ یعنی یک نکته اضافه ای دارد. غیر از این که می خواهم بگویم بیارش، نه. بالاتر. می خواهم دیگر بگویم که این مفروغ عنه است. شما دیگر انجام می دهی.
س: اگر ماضی باشد درست. مضارع مردد است.
ج: چرند پرند های ادبیات را بگذارید کنار. طبق ظاهر عرفی صحبت می کنیم.
الجنب یغتسل مولی به زید می گوید تو این کار را بکن، تو این کار را بکن، به او امر مهمش که می رسد، به این ارشد می گوید شما هم که این کار را می کنی. این می کنی، این آکد است از ان که به ان ها می گوید این کار را بکن. الجنب یغتسل نکته اش این است بس که شوق دارد، دیگر این را دیگر مفروغ عنه می گیرد شما انجامش می دهی. در عرف هم همین طور هست. همین مثال ها خوب دقت بکنید، به بعضی ها می گوید شما این کار را بکن. این کار را بکن. به ان جایی که دیگر خیلی شوق دارد، طلبش اکید است، به ان ها می گوید که شما هم که دیگر این کار را می کنید. معلوم است. ان جا دیگر بالاتر. کأن مفروغ گرفته است صدور را، راضی نیست به ترکش ابدا.
مرحوم اخوند می گوید این نکته سبب شده است که جمله خبریه، ظهور پیدا بکند در وجوب اکید. در طلب اکید.
در ادامه یک اشکالی را دفع کرده است. فرمود لایقال کسی نگوید که اگر جمله خبریه در معنای لغوی استعمال شده است، در ثبوت النسبه استعمال شده است، خب این ربما کذب است. الجنب یغتسل، همه که غسل نمی کنند. بعضی ها غسل می کنند. این مستلزم کذب است. این واضح بوده است. این اصلا جای مطرح نداشته است. لایقال که اگر جمله خبریه در معنای لغوی استعمال شده است، مستلزم کذب است. لایقال فانه یقال که اقا کذب در جایی هست که این داعی اش حکایه باشد. اگر داعی اش حکایه باشد، دارد حکایه می کند از وقوع، خب این جا تاره با ان که حکایه می کند، مطابق است، صدق. و اخری غیر مطابق است، کذب. اما در جمل خبریه در مقام انشاء، داعی اش حکایه نیست. صدق و کذب برای خبر است. برای اخبار است. اخبار یعنی سخنی را به داعی حکایه گفتن. در مقابل انشاء که سخنی را به داعی ایجاد گفتن. گفته نه. در معنای لغوی استعمال شده است. کذبی هم در کار نیست. مثل سائر کنایات. زید کثیر الرماد. زید کثیر الرماد هیچ رمادی ندارد. هیچ خاکستری ندارد. می گویید کذب نیست. چرا. چون زید کثیر الرماد که می گوید، داعی اش حکایه از کثره رماد نیست. داعی اش ان لازمه است که جود است. اگر زید، رماد زیاد داشته باشد، ولی جود نداشته باشد، این کذب است. مهم ان معنای لازم است که از او می خواهد حکایه بکند. زید کثیر الرماد که نمی خواهد حکایه بکند از کثره رمادش. الصدق و الکذب یدور مدار الحکایه. الخبر یحتمل الصدق و الکذب. اصلا خبر قوامش به این است که شما قصد حکایه داشته باشی. اما اگر قصد انشاء داری، اصلا کلامت خبر نیست تا متصف به صدق و کذب بشود. این بیان اول برای اثبات طلب اکید.
بیان دومی اورده است مرحوم اخوند. این بیان لبّش، این بیان اول لبّش بر می گردد به یک نوع انصراف. یک قرینه ای داریم که مراد مولی از الجنب یغتسل، وجوب اغتسال است به نحو اکید. یک نکته ای هست. یک قرینه ای هست. همین هایی که گفتیم.
بیان دوم به قرینه عامه تمسک کرده است. فرموده اگر این حرف ها را هم قبول نداشته باشید، ظهور جمله خبریه در وجوب به مقتضای اطلاق است. مقتضی الاطلاق این که از جمله خبریه، وجوب را اراده کرده است. به چه بیان.
به این بیان. جمله خبریه را که استعمال کرده است، مردد است ابتداء که مراد از این جمله خبریه، طلب اکید است، مردد است طلب خفیف است، مردد است طلب جامع است. بعد فرموده طلب جامع، طلب استحبابی، ان نیاز به مؤونه زائدی دارد. اگر خواسته باشد جمله خبریه را بگوید، استحباب را اراده کند، این نیاز به یک مؤونه دارد. به خلاف وجوب را خواسته باشد اراده کند. وجوب چون مناسبه دارد با ابراز تحقق، این مؤونه زائده ای ندارد. مقتضی الاطلاق. گفته الان سه احتمال است. یکی اش مرجح دارد. کدام مرجح دارد. ان که مناسبه دارد با ابراز تحقق. ابراز تحقق با مطلوبیه شدید مناسبه دارد. این است که فرموده مقتضی اطلاق، مقتضی عدم قرینه علی الاستحباب، او علی الجامع، مقتضایش این است که اراده کرده است طلب ایجابی را. طلب ایجابی نیاز به مؤونه زائده ندارد. معین دارد. و به عباره اخری این که به مشهور نسبه دادند اجمال را، وجه اجمال این است. ان ها گفتند مردد است یا وجوب اراده شده یا استحباب یا جامع. این ها همه مجازات اند. مرجحی ندارند. هیچ کدام اقرب به معنای حقیقی نیست. اخوند می گوید نه. ان وجوب اقرب به معنای حقیقی است. ان که باید این اورده شود، که تحققش خارج است، اقرب است. الجنب یغتسل می گوید که جنب غسل می کند. معنای حقیقی. مستحب است غسل بکند، مطلوب است غسل بکند، این دور از این معنی هست. ولی باید، باید با این سازگار تر است. چون باید، بیشتر ان را محقق می کند. باید بیاورد، اقرب به معنای حقیقی است. این اقربیه، سبب می شود برای ظهور پیدا کردن جمله خبریه در مقام انشاء، در وجوب. ان جاهایی که طلب شدید دارد، آن جا مناسب تر است بگوید که شما هم این کار را می کنید. اما جایی که مستحب است، نه. مستحب است یا مطلق طلب است، این طور خبردادن قطعی باهاش مناسبه ندارد. خبر دادن قطعی که ظاهر خطاب است، مناسبتش با ایجاب است. لذا نتیجه گرفته است الجمله الخبریه کصیغه الامر ظاهره فی الوجوب. وجهی برای دعوای اجمال که گه گاهی در کلمات علماء، می گویند این جمله خبریه است. مجمل است. وجهی برای دعوای اجمال نیست. بگوید، منبهات، بگوید ایها الجنب اغتسل یا بگوید یغتسل الجنب. فرقی نمی کند. از هر دو وجوب استفاده می شود. این فرمایش مرحوم اخوند.
این کلام مرحوم اخوند مورد مناقشه قرار گرفته است. عمده مناقشه در محاضرات است که مفصل کلام مرحوم اخوند را مناقشه کرده است. در محاضرات قبول دارد که الجنب یغتسل ظهور دارد در طلب. بعد طبق مبنای خودش می گوید هر جا که کلامی ظهور در طلب داشت، ترخیص در مخالفه نیامد، عقل حکم به وجوب می کند. مرحوم اقای خوئی در محاضرات، نتیجه که وجوب است، انکار ندارد. گیرش و اشکالش در کلام اخوند است که می گوید این آکدیه را هم می رساند. می گوید نه. فرقی …ادعاء محاضرات. می گوید فرقی بین جمله خبریه و جمله انشائیه…جمله مشترکه. جمله خبریه ای که مشترک است، هم در مقام انشاء استعمال می شود، هم در مقام اخبار، فرقی بین جمله خبریه در مقام انشاء، با صیغه امر که خودش انشائی هست، دیگر مقام ندارد. مختصه است. می گوید فرق نمی کند. هر دو شان دلالت می کنند بر مطلوبیه. هر دو شان موضوع حکم عقل است. آکدیتی در بین نیست. این طور فرموده است. فرموده که فرمایش مرحوم اخوند، نکته مهمش همین آکدیه است، فرمایش مرحوم اخوند که می گوید جمله خبریه آکد است دلالتش بر وجوب، این درست نیست. هم بر مبنای ما که ابرازی هستیم، درست نیست، هم بر مبنای مشهور که ایجادی هستند. حالا کلمه ایجادی یک گیری دارد. فرموده که فرقی بین جمله خبریه و صیغه امر نیست. ایشان ادعاء دارد که بر مبنای ما که ابراز است، فرق نیست به خاطر این که همان طور که صیغه امر دلالت دارد، استعمال شده است در ابراز امر اعتباری، جمله خبریه در مقام انشاء هم استعمال شده است در ابراز امر اعتباری. در هر دو غسل را بر گردن جنب گذاشته است در نفسش. اعتبار کرده غسل را بر جنب. تاره این را اعتبار کرده به اغتسل ایها الجنب، یک دفعه هم ابراز کرده به الجنب یغتسل. دو تا مبرِز اند. مبرَز ها واحد اند. وقتی مبرَز ها واحد بودند، آکد و غیر آکد دیگر معنی ندارد. تفنن است. بله. ایشان می گوید هیچ فرقی بین جمله خبریه و صیغه امر نیست. منتهی تحلیل می کند چرا. می گوید هر دو شأنشان ابراز است. مبرَز در هر دو هم واحد است. این روی مبنای ما که ابرازی هستیم، آکدیه معنی ندارد.
و اما روی مبنای مشهور. مشهور در باب انشاء ایجادی هستند. خب اخوند هم انشائی هست. منتهی یک فرق است بین مشهور و مرحوم اخوند. مشهور می گویند جمله انشائیه مستعمل فیه اش با جمله خبریه فرق دارد. مشهور حکایه و انشاء را بردند در ناحیه مستعمل فیه. مشهور می گویند جمله خبریه وضع شده است برای حکایه نسبه او لانسبه. جمله انشائیه وضع شده است برای انشاء نسبه یا لانسبه. مشهور می گویند این که می گوید الجنب یغتسل، این معنایش فرق می کند با ان وقتی که خبر می دهد که الجنب یغتسل. خبر می دهد، استعمال می کند الجنب یغتسل را در حکایه از ثبوت غسل برای جنب. انشاء می کند یعنی با الجنب یغتسل، ایجاد می کند طلب غسل را در حق جنب. انشاء می کند مطلوبیه غسل را برای جنب. فرموده خب باز بناء بر قول مشهور، هیچ فرقی بین اغتسل ایها الجنب با الجنب یغتسل نیست. اغتسل انشاء می کند طلب غسل را، نسبه طلبیه را. هر چی می خواهی بگو. نسبه ایقاعیه را. الجنب یغتسل هم ایجاد می کند همان نسبه طلبیه را. پس فرقی بین جمله خبریه در مقام انشاء، و صیغه امر نیست. فرق مبتنی است بر مبنای مرحوم اخوند. فرق جمله خبریه با صیغه امر مبتنی است بر مبنای اخوند که چی می گوید او. او می گوید که جمله خبریه در مقام انشاء، استعمال شده است در ثبوت النسبه. معنایش فرق نکرده است. نه در ایجاد طلب. نه. الجنب یغتسل اخوند می گوید الجنب یغتسل استعمال شده است در ثبوت ان نسبه اغتسال الی الجنب. مثل جمله خبریه. مستعمل فیه ها یکی هست. وقتی که گفت الجنب یغتسل، معنایش ثبوت غسل است، ثبوت اغتسال است برای جنب، آن وقت متفرع کرده است. گفته ثبوت اغتسال برای جنب، این کاشف از رضای اشد است. این کاشف از طلب آکد است. می گوید ریشه کلام اخوند، این مبنای باطل است. ریشه آکدیه، این است که معنای جمله خبریه، در مقام انشاء، معنایش ثبوت النسبه است. خب ثبوت النسبه مناسبتش زیاد است با وجوب. پس ثبوت النسبه مفید وجوب اکید است. می گوید ریشه آکدیه این مبنی هست. و این مبنی باطل است. ایشان فرموده است که اساس کلام مرحوم اخوند مبنای خود اخوند است. و گرنه بر مبنای ما که ابرازی هستیم، هیچ فرقی بین صیغه و جمله خبریه نیست. بر مبنای مشهور که انشاء جزء مستعمل فیه است، فرقی بین صیغه امر و جمله خبریه نیست. تنها بر مبنای اخوند است که می گوید معنای جمله خبریه در مقام انشاء، این هم ثبوت النسبه است. داعی اش انشاء است. داعی از مستعمل فیه خارج است. درست بیان می کند حرف اخوند را. مبنای اخوند همین است. می گوید که این جا آکدیه معنی دارد. چرا. چون وقتی می گوید الجنب یغتسل، استعمالش می کند در ثبوت النسبه. خب ثبوت النسبه با وجوب اکید مناسبه دارد. می گوید ریشه آکدیه، ریشه اختلاف جمله خبریه با صیغه امر، ریشه اش این است که مرحوم اخوند جمله خبریه را می گوید در همان ثبوت النسبه استعمال شده است. جمله خبریه در مقام انشاء، در همان ثبوت النسبه. بعد می گوید ثبوت النسبه مناسبتش با وجوب اکید است. گفته این مبنی باطل است. چرا باطل است.
س:
ج: معنای یغتسل در مقام انشاء، ابراز اعتبار غسل است بر عهده مکلف. طبق مبنای مرحوم اقای خوئی. می گوید جنب غسل می کند، مقام انشاء، یعنی ان غسل را بر گردنش در اعتبارم قرار دادم. ابراز…الجنب یغتسل در مقام انشاء یعنی اعتبرت الغسل علی عهده المکلف. …غسل کن نیست….اصلا غسل کن یعنی چی. یعنی اعتبرت الغسل علی عهده. می گوید اغتسل و الجنب یغتسل معنایش همین است. یعنی جعلت الغسل علی عهدتک….غسل می کند معنایش نیست. مقام انشاء است. ان غسل می کند، ظاهرش غسل می کند، اخبار است. الان این بر خلاف ظاهر، از مقام، قرینه مقام، وقتی قرینه مقام فهمیدیم گفت الجنب یغتسل، دیگر این را در یک معنای دیگری استعمال کرد. غیر از ان معنای اخباری. مرحوم اقای خوئی دو معنایی هست. می گوید این یک معنی است. ان یک معنی. حالا علی سبیل المجاز یا اشتراک لفظی، ان ها را گفته مهم نیست. ولی این یک معنی است. الجنب یغتسل خبر می دهد، یک معنای دیگر است. می گوید مشهور هم دو معنی می دانند خبر و انشاء را. هم ما هم مشهور، دو معنی می دانند خبر و انشاء را. فقط اخوند است که یک معنی می داند. می گوید اختلاف به داعی است. می گوید ریشه ادعاء آکدیه، این مبنای اخوند است. که می گوید الجنب یغتسل، معنایش این است که نسبه اغتسال برای جنب ثابت است. ثابت است، این با طلب اکید مناسبه دارد.
فرموده و لکن این مبنی باطل است. می گوید این ها را توضیح دادیم در بحث خبر و انشاء. ولی این جا هم می اورد. می گوید این مبنی باطل است. یک نقضی می اورد. نقضش این است که اگر بناء باشد جمله خبریه در مقام انشاء در همان معنایی استعمال شده باشد که در مقام اخبار است، معنی فرق نکند، گفته لازمه اش این است که شما بتوانی هر جمله خبریه ای را در مقام انشاء استعمال کنی. چون معنی که یکی هست. معنی که دست نمی خورد. اختلاف در داعی است. شما باید بتوانی طبق مبنای مرحوم اخوند بتوانی هر جمله خبریه ای را در مقام انشاء بیاوری. به جای الجنب یعید بگویی الجنب اعاد. در حالی که این طبع نمی پذیرد. ما در شریعه هم نداریم یک جا اعاد را در…در جمله شرطیه اورده من اخل اعاد. ان خودش مضارع می شود. گفته. به نحو جزاء واقع می شود، داریم. اما جزاء شرط واقع نشود، ما نداریم در جایی که گفته باشد اعاد. نه. بالاتر. اگر بناء باشد جمله خبریه معنایش فرق نکند، شما باید جمله اسمیه را هم بتوانید بگویید. به جای این که بگوییم قم، بگویید زید قائم. این حرف غلطی هست. به جای قم بگویید زید قائم. در مقام انشاء. حرف غلطی هست. اگر…نقض کرده. می گوید اگر بناء باشد معنای جمله خبریه در مقام انشاء همان معنای جمله خبریه باشد در مقام اخبار، باید بتوانی هر جمله خبریه ای را در مقام انشاء، به کار ببری. در حالی که فقط جمله خبریه مشتمل بر فعل مضارع را می توانی به کار ببری. این دلیل است بر این که جمل خبریه در مقام انشاء، معنایش فرق می کند. همان معنی نیست. اگر همان معنی باشد، باید همه جمل را بتوانی. معلوم می شود همان معنی نیست. یک معنای دیگر است. خب ان معنای دیگر…این را نگفته است. ان معنای دیگر، بعضی جاها طبع می پسندد معنای دیگر را، مجاز است دیگر. الجنب یغتسل در غیر معنای جمله خبریه می خواهی استعمال بکنی، یک نوع مجاز است. یک جاهایی طبع می پسندد، یک جاهایی نمی پسندد. می شود فرق گذاشت. در مجاز می شود فرق گذاشت. بعضی مجازها صحیح است. بعضی مجازها ناصحیح. ولی اگر بناء باشد حقیقه باشد، باید همه جا درست باشد.
س:
ج: استعمال حقیقی مانعی ندارد، شرط ندارد….چون استعمال حقیقی است. ما دیگر نیازی به چیزی نداریم.[1]
خب این طور فرموده. فرموده که کلام مرحوم اخوند، ادعاء آکدیه، مبتنی است بر وحده معنی. وحده معنی باطل است. چون لازمه وحده معنی صحه استعمال است مطلقا. و چون مطلق جمل خبریه را نمی شود در مقام انشاء بیاوریم، معلوم می شود که معناهایشان یکی نیست. حقیقه نیست. مجاز است. خب این مجاز بعضی جاها مجوز دارد، بعضی جاها ندارد.
س: خود اقای خوئی به چه نکته ای می فرماید این ها را می شود در انشاء استعمال کرد.
ج: مجاز. بعضی جاها مجازا می تواند بعضی جاها مجاز نمی تواند.
خب و مما ینبه این که معنای جمله خبریه مثلا با جمله انشائیه دو تا هست، ما ان که به ذهنمان انسباق پیدا می کند، در وقتی می گوید الجنب یغتسل، دارد حکایه می کند، با ان جایی که می گوید الجنب یغتسل، نحوه اداءاش هم فرق می کند، می گوید که دو تا معنی هست. دو معنی به ذهن می اید. یکی به ذهن می اید که می خواهم. یکی به ذهن می اید که هست. الجنب یغتسل اخباری با الجنب یغتسل انشائی، می گوید در ذهن از نظر معنی، متفاوت اند. این حرف مرحوم اخوند خلاف ارتکاز است. الجنب یغتسل این یک معنی را به ذهن می اورد. الجنب یغتسل. این یک معنای دیگری. اخبار. قصد حکایه داری، یک معنای دیگر. هر دو ابراز اند. یکی ابراز ثبوت النسبه است. یکی ابراز جعل الفعل علی العهده است. مبرَزها متباین اند. هر دو ابراز اند. ولی مبرَزها، مدلول ها با هم متباین اند. شاهدش همین دو تا شاهد. ارتکاز و ان نقضی که بیان کرده است.
این فرمایشاتی که در محاضرات ان جا مفصل، نه خیلی مفصل بیان کرده است. مفصل ترش هم که در بحث خبر و انشاء.
خب این فرمایش ایشان.
و لکن به ذهن ما می اید که نه. فرمایش مرحوم اخوند اقرب به ذهن است.
این که بگوییم جمل خبریه در مقام انشاء، در مقام حکایه، یک معنی بیشتر ندارند، خلافا لایشان، خلافا لما نسب الی المشهور، این اقرب به ذهن است. ما در ارتکازمان همین طور می یابیم. اگر شما ایستاده ای، می خواهی معامله بکنی، به مشتری گفتی بعت السیاره. او گفت قبلت. بعد داد زدی. ای. بعت. به اهل و عیال خبر دادی بعت. به ذهن ادم یک معنی می رسد.
س: هر عاقلی می گوید این ها دو معنی دارند.
هر دوش اسناد بیع است به خودش. تفکیک داعی از معنی یک خورده البته مشکل است. بعت هر دوش اسناد بیع است به خودش. بیع را اسناد داد به خودش. غیر از اسناد بیع به خودش، چیز دیگری نیست. منتهی در یکی که می گوید بعت، قصد دارد تحقق بیع را به این اسناد. به این استعمال. در یکی قصد دارد حکایه از این ما وقع را. ان جا چیزی واقع نشده بود. ایقاع کرد بیع را. این جا داعی اش این است که از ما وقع خبر بدهد. راست می گوید ایشان. دو چیز به ذهن می اید از بعت. ولی این دو چیز که به ذهن می اید، از لفظ است یا به مؤونه داعی است. لفظ همین مقدار بیشتر نمی رسد. بیع را به خودش نسبه داد. گفت فروختم. در هر دو می گوید فروختم. منتهی در یکی می گوید فروختم به قصد این که فروش محقق بشود. در یکی می گوید به قصد این که از فروختنش، حکایه بکند. الانشاء هو الحکایه. حق با مرحوم اخوند است. خارجان. ما الان این طور نیست که بعت را مشترک لفظی احساس بکنیم. دو تا وضع دارد. ما این طور نیست احساس بکنیم یکی از این ها حقیقه است. یکی از این ها مجاز است. نه. نه اشتراک لفظی را در لفظ، در ارتکازمان احساس می کنیم. نه حقیقه و مجاز را. این دلیل بر این است که در یک معنی بیشتر استعمال نشده است. بعت انشائی با بعت اخباری، در یک معنی بیشتر استعمال نشده است. این که ایشان ادعاء دارد ارتکاز بر اختلاف است، ارتکاز بر تعدد است، می گوییم نه. ارتکاز بر وحده است.[2]
س:
ج: فروختم در هر دو می گوید فروختم. نسبه می دهد فروختن را به خودش. بیع برای فروختن وضع شده است. تاء هم برای من. هیئه هم برای نسبه اش به من. هر دو می گویند فروختم. در هر دو در یک معنی استعمال کردیم. همین. فقط جدا کردنش. منتهی در یکی درست است. ان یک مورد است. این یک مورد است. اما مورد است یا مستعمل فیه است.
فقط می ماند این مساله که نقض می کند مرحوم اخوند، نقض می کند که اگر معنی واحد باشد، باید همه جمل خبریه را بتوانیم بتوانیم با ان ها انشاء هم بکنیم. ایا این نقض درست است یا نادرست، عمده این است. ان ارتکاز و این ها، ادعاء است. او این یک طور ادعاء می کند ما یک طور. مهم این نقض است. ملاحظه بفرمایید این نقض درست است یا نادرست.
[1]. البته در بحث معانی اطراد از مرحوم ایروانی این مطلب نقل شد که معنای مجازی ان است که در هر نوع صیاغتی استعمال نمی شود و استاد در اشکال فرمودند که معانی حقیقی هم این طور نیستند که در هر ترکیبی استعمال شوند بلکه در بعضی تراکیب استعمال نمی شوند. جلسه صد و نوزدهم سال نود و شش نود و هفت. ربما لفظ در معنای حقیقی اش هم در جمیع تراکیب صحه استعمال ندارد.
[2].در جلسه نود و هفت سال نود وشش نود و هفت، خلاف این مطلب را ادعاء کردند: نظر دوم این شد که معنای جمله خبریه و جمله انشائیه تباین دارند. ما از خبر یک معنی را می فهمیم. از انشاء یک معنی را می فهمیم. گفتیم که این موافق ارتکاز است. ما از بعت که در مقام انشاء استعمال می شود، یک معنی را می فهمیم. از بعت در مقام اخبار یک معنی دیگر را می فهمیم. وحدت معنی خلاف ارتکاز است.