اصول ـ جلسه ۰۶۴ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در مفاد جمل خبریه ای بود که در مقام انشاء استعمال می شود.

مرحوم اخوند فرمود این جمل خبریه در همان معنای حقیقی اش استعمال شده است. بعت در مقام انشاء استعمال شده است در نسبه ماده به فاعل. و لکن داعی متفاوت است. داعی در اخبار، قصد حکایه است. در انشاء قصد ایجاد است.

در مقابل ما نسب الی المشهور. مشهور می گویند که معنای اخبار، مستعمل فیه اخبار، با مستعمل فیه انشاء، متفاوت است. بعت اخباری استعمال شده است در حکایه از ثبوت النسبه. و بعت انشائی استعمال شده است در ایجاد بیع. ایجاد این نسبه در خارج. در وعاء اعتبار.

مرحوم اقای خوئی هم روی مسلک خودش که مسلک ابراز است، فرمود روی مسلک ما هم معنای جمله در مقام انشاء و جمله در مقام اخبار متفاوت است.

ایشان فرمود که بعت در مقام اخبار، عبارت است از ابراز نسبه بیع به متکلم. و حکایه از این نسبه در خارج. و اما بعت در مقام انشاء عبارت است از ابراز اعتبار ملکیه یا تملیک مستندا به متکلم. ابراز اعتبار. ان یکی ابراز واقع و خارج. این یکی ابراز اعتبار.

تا این جا گفته بودیم.

مرحوم اقای خوئی نقضی داشت. فرمود اگر بناء باشد معنای جمل فرق نکند فی مقام الاخبار و الانشاء، لازمه اش این است که هر جمله ای را ما بتوانیم هم در مقام اخبار به کار ببریم، هر جمله خبریه ای را، هم بتوانیم در مقام اخبار به کار ببریم، هم بتوانیم در مقام انشاء. چون معنی واحد است.

در حالی که این چنین نیست. نمی شود هر جمله خبریه ای را در مقام انشاء به کار ببریم. فقط جمله ای که مشتمل بر فعل مضارع باشد، جائز است. الجنب مثلا یغتسل یا فعل ماضی که در تلو شرط قرار بگیرد. ان اجنبت اغتسلت مثلا که هست در بعضی روایات. این هم خب تاویل به مضارع برده می شود. وجهش این است. اما غیر این دو مورد، استعمال جمله خبریه در مقام انشاء، غلط است. می خواهی بگویی که روزه بگیر، بهش بگویی صمت. من الاغلاط است. به جای صم، بگویی صُمتَ، من الاغلاط است. یا به جای این که می خواهی بگویی صم، بگویی انت صائم. این غلط است. فرموده این که نمی شود هر جمله خبریه ای را در مقام انشاء استعمال بکنیم، این دلیل است بر این که پس معنای جمله خبریه و انشائیه یکی نیستند. اگر یکی بودند که اخوند می گوید، خب وجهی نداشت که بعضی جاها جائز باشد، بعضی جاها جائز نباشد. این نقضی که در محاضرات بر وحده معنای خبر و انشاء کرده است.

و لکن این فرمایش نادرست است. یعنی نتوانستیم بفهمیم.

هم این اشکال بر مبنای ایشان هم وارد است. این که ایشان می فرماید معنای جمله خبریه و جمله انشائیه دو تا هست، استعمال جمله خبریه در مقام انشاء، یک معنای دیگری هست. حالا یا حقیقه یا مجاز، ایشان می خواهد بگوید مجاز. خب حالا حقیقه یا مجاز، فرق نمی کند. این سوال هم نسبه به مبنای ایشان هم هست. چرا ما نمی توانیم هر جمله خبریه ای را در مقام انشاء، در ان معنای انشائی که شما می گویید یک معنای دیگری هست، چرا نمی توانیم استعمال کنیم. حالا حقیقه یا…مهم نیست. این سوال نسبه به مبنای ایشان هم هست. شما می گویید که معنای جمله خبریه و انشائیه دو تا هست و مستعمل فیه ها دو تا هست. ما این سوال را از شما می کنیم. خب چرا ما نمی توانیم هر جمله خبریه ای را در مقام انشاء بیاوریم. چرا به جای قم، نمی توانیم بگوییم زید قائم. این سوال نسبه به مبنای شما هم هست. یک مشکله ای هست. این یک سوال است که چرا هر جمله خبریه ای را…راست می گوید ایشان. خصوصا اگر حقیقه هم باشد، اگر هم حقیقه هم باشد که دیگر باز اشکال آکد است. چرا ما نمی توانیم هر جمله خبریه ای را در مقام انشاء استعمال بکنیم. نمی توانیم بگوییم به جای قم، زید قائم. شما گفتی این که اخوند گفت معنای یکی هست، باید بتوانیم استعمال بکنیم و نمی توانیم. می گوییم نه. حالا معنی دو تا هست. چرا روی مبنای دو تا نمی توانیم.

س:

ج: چی وضع ندارد….مشترک لفظی خب وضع دارد….می گویم از کجا به چه بیانی در مضارع فقط وضع دارد.

این یک ادعاء است. یک مشکله ای هست که هر دو طرف باید حلش بکنند. اخوند هم که می گوید معنی واحد است،…البته انصاف این است که مساله روی مبنای اخوند اشکل است. این را ما قبول داریم. اخوند باید حلش بکند. چرا با این که معنی یکی هست، نمی توانیم هر جمله خبریه ای را در مقام انشاء استعمال بکنیم. شما هم که می گویید معنی دو تا هست، معنی دو تا هست، خب چه طور شده است که در بعضی از موارد، در بعضی از جمل، ما می توانیم در این معنای دوم حقیقه یا مجازا، استعمال بکنیم. در بعضی جاها نمی توانیم استعمال بکنیم. این سوال نسبه به مبنای شما هم هست. یک مشکله ای هست علی جمیع المبانی. ما هو السر. سرش چیست. که نمی شود هر جمله خبریه ای را در مقام انشاء استعمال بکنیم. حالا معنی واحد باشد یا متعدد. متعدد هم باشد، باب مجاز که واسع است. چرا نمی توانیم.

خب این مشکل.

مرحوم اسدمحمدباقر امده یک حلی را بیان کرده است. مرحوم اسدمحمدباقر اولا اشکال می کند بر اقای خوئی که نه. ما می توانیم بعضی اوقات جمل خبريه ماضويه را هم در مقام انشاء استعمال بکنیم. مثل ان وقتی که در مقام دعاء است. غفر الله لک. غفر الله. بدان ایدک الله. از صرف میر این طور به ما گفتند که می شود فعل ماضی را در مقام انشاء استعمال کرد اگر مقام مقام دعاء باشد. غفر الله مقام انشاء است منتهی انشاء دعاء نه انشاء طلب. انشاء دعاء. گفته است که می توانیم ما…منحصر نیست. این که ایشان فرموده اما مضارع و اما ماضی تلو الشرط، نه. منحصر نیست به این. یک اشکال کرده که اولا منحصر نیست. نه. در مقام دعاء هم ما ماضی را در مقام انشاء استعمال می کنیم.

س:

ج: علیه الغسل خودش مشتمل بر فعل است.

ما هم قدیم ها این اشکال را می کردیم، بالاتر به اقای خوئی ما این اشکال را داشتیم که نه. حتی جمله اسمیه را می شود در مقام انشاء. این که ایشان می گوید جمله اسمیه را نمی شود در مقام انشاء استعمال کرد، می گفتیم نه. این هم نقض دارد. مثل المومنون عند شروطهم. المومنون عند شروطهم جمله اسمیه است. در مقام انشاء است. یعنی باید. المومن عند قوله. یعنی باید وفاء بکند. در مقام طلب هم هست. جمله اسمیه هم هست. این که ایشان منحصر کرده است که فقط در فعل مضارع جائز است و در ماضی که تلو شرط باشد، نه. در ماضی های دیگر هم ممکن است. در ماضی در مقام انشاء. انکحتک و زوجتک ممکن است. در جمله اسمیه هم فی الجمله ممکن است. این ادعاء حصر ایشان درست نیست.

ما هم این نقض را اضافه می کردیم و می گفتیم که انحصار ندارد.

و لکن می شود از این نقض جواب داد. می تواند مرحوم اقای خوئی از این نقض جواب بدهد. بگوید که نه. در این ماضی ها، در حقیقه ماضی استعمال شده به معنای مضارع. این که می گوییم غفر الله لک نه این که خدا امرزیده باشد تو را. یعنی بیامرزد تو را. غفر الله این ها استعمال شده در معنای مضارع. در معنای استقبالی. حالا درست است ایشان گفته مگر ماضی تلو شرط. مقصودش یعنی ماضی که معنایش مبدل به مضارع شده باشد.

س:

ج: بیامرزد همین است. امرزیده باشد نیست. پس معنایش ماضی نیست….ما با صیغه ماضی انشاء کردیم….این ماضی را به چه معنی. به معنای ماضی استعمال کرده ایم…مستعمل فیه چی هست….معنای مستعمل فیه غفر الله یعنی امرزیده است خدا تو را. در حالی که الان معنای مستعمل فیه این نیست. الان معنای مستعمل این است که خداوند بیامرزد تو را در الان. بیامرزد است. معنای استقبالی هست. منتهی به قصد انشاء است. این است که …این ها مرحوم اخوند که راحت است. می گوید معنی واحد است. قصد…ما بعضی اوقات هم…اصلا اخوند زمان را می گفت از حیطه افعال خارج است. مشکل ندارد مرحوم اخوند.

این است که در این جاها خب مرحوم اقای خوئی می گوید ماضی به معنای حال استعمال شده است. به معنای فعل مضارع استعمال شده است. ان مثال خصوصیه ندارد. ماضی تلو شرط. نه. ان را معنایش این است. خیلی بعید است مرحوم اقای خوئی این جاها را هم بگوید که غلط است. نه. ان که فرموده الا، جائز نیست استعمال الا فعل مضارع و الا فعل ماضی به معنای مستقبل. حالا به معنای مستقبل از باب این که تلو شرط امده است. یا از باب این که در مقام دعاء امده است. این هم حال است. خب مقام دعاء ماضی را در مقام دعاء استعمال کرده ای در یک معنای اخری. این نقض بر مرحوم اقای خوئی نمی شود.

و اما مثل ما المومنون عند شروطهم همان سابق هم در ذهنم هست این گیر را ما داشتیم. گفتیم انصاف این است که به المومنون عند شروطهم هم نمی شود به ایشان نقض کرد. المومنون عند شروطهم، عند ظرف است. او را ممکن است ایشان دفاع کند. بگوید المومنون عند شروطهم یعنی المومنون یکونون عند شروطهم. فلیکونوا عند شروطهم. ان انشاء از ان فعل مقدر است. با خود این جمله ما انشاء نکرده ایم. المومنون عند شروطهم به نفس جمله ما انشاء نکردیم. با ان مقدر، انشاء کرده ایم.

س:

ج: مومن در نزد شرطش هست، یک فعلی را ادم احساس می کند. این است که می تواند….علیه هم همین طوری هست. چه طور در علیه الحج همان جهات هست، ان جا واضح تر است. حالا از خود عند بفهمیم یا در تقدیر بفهمیم. می تواند ایشان جواب بدهد که المومنون عند شروطهم، این با زید …وجدانا با زید قائم فرق می کند…گفتیم خود محمول ان جا انشائی هست. برگردید به خبر و انشاء. گفتیم این ها را به اقای خوئی نقض نکنید. انت طالق انت حر، خود محمول امر انشائی هست ان جا. با جمله انشائیه ما انشاء نکردیم. با خود محمول انشاء کردیم. ان قبلا ان جا گذشت. نه. این ها نقض بر مرحوم اقای خوئی نمی شود.

مرحوم اسدمحمدباقر بعد از این که نقض را و مورد استعمال را توسعه داده و گفته انحصار ندارد به ماضی در تلو شرط، ماضی در مقام دعاء هم چنین است. گفته سر این که ما نمی توانیم، این مشکله را می خواهد حل بکند، چرا نمی شود ماضی را در مقام طلب استعمال بکنیم، چرا نمی شود جمله اسمیه را در مقام طلب استعمال بکنیم، چرا. این سوال را می خواهد جواب بدهد. حالا مرحوم اقای اخوند چرا، بعد از این که معنی واحد است باید بگوید چرا. مرحوم اقای خوئی بعد از این که معنی متعدد است باید بگوید چرا. یک چرا یی هست، یک سوالی هست که از هر دو جا دارد. چرا می توانیم ما الجنب یغتسل را حقیقه یا مجازا در مقام طلب بیاوریم، اما الجنب اغتسل را نمی توانیم بیاوریم. چرا مضارع را می توانیم بیاوریم. ماضی را نمی توانیم.

ایشان فرموده سرّش این است. کأن کشف کرده و مشکل را حل کرده است. گفته سرّش این است که فعل ماضی دلاله بر تحقق می کند. قبلا هم گذشت. نسبه تحققیه. نسبه تحققیه با طلب تناسب ندارد. این که صام زید، روزه گرفته زید. و معنایش این است. روزه گرفته با می خواهم روزه بگیرم، هیچ تناسبی ندارد. نسبه تحققیه با طلب، طلب همیشه به معدوم تعلق می گیرد. متعلق طلب می گویند ان است که معدوم است. این که طالب دنیا، سیر نمی شود، طالب علم سیر نمی شود، می گوید لمّش این است که طلب همیشه به ان که ندارد تعلق می گیرد. خب دنبال او می رود. به ان دارایی طلب تعلق نمی گیرد هرچند دارا باشد. طلب به معدومی تعلق می گیرد که او را تصور کرده است، تصدیق کرده است. دنبالش می رود. فعل ماضی نسبه تحققیه است. از تحقق خبر می دهد. از صادر شده خبر می دهد. این مناسبه ندارد که در طلب استعمال کنی که طلب لازمه اش این است که مطلوب معدوم باشد. طلب حاصل محال است. باید معدوم باشد که طلب به ان تعلق بگیرد. به خلاف فعل مضارع. فعل مضارع نه. فعل مضارع با معدوم سازگاری دارد. او را می شود. او را در مقام طلب استعمال بکنیم. الجنب یغتسل به معنی جنب باید غسل بکند. طلب می کنم از جنب غسل کردن را، گفته این عرفیه دارد. اما الجنب اغتسل عرفیه ندارد. گفته سرّش این است. سر این که نمی شود هر جمله خبریه ای را، ماضویه، حالا اسمیه اش را نمی دانم گفته یا نه. الان شک دارم. شاید او را هم…اسمیه. این ها را نمی شود در مقام طلب گفت، در ماضی نسبه تحققیه، در جمله اسمیه هم بگوییم که حکم به هوهویه است. او هم مثلا از یک نوع تحققی خبر می دهد. زید قائم حکم به وحده می کنید، از یک محققی خبر می دهد. جمله اسمیه را هم همین طور می گوید. جمله اسمیه از یک تحققی خبر می دهد. از یک وقوعی خبر می دهد. این با طلب که لازمه اش عدم وقوع است، مناسبتی ندارد. این طور سرّ مطلب را این طور قرار داده است. که ما…

س:

ج: داعی اش طلب است. ابرازش تحقق است….محقق می بیند نه این که محقق هست.

خب حالا فرمایش ایشان است. ایشان امده این طور سرّ مطلب را این طور قرار داده. مشکله ما را این طور حل کرده است که چرا نمی شود. منتهی به این مقدار. چرا نمی شود این …حل مشکل ایشان ضیق است. چرا نمی شود هر جمله ای را در مقام طلب استعمال بکنیم.

س:

ج: نه. ما می گوییم خبر می دهد…این ها الفاظ است. می گوییم دارد خبر می دهد. این مناسبه ندارد. خبر از تحقق مناسبه ندارد که می خواهمش هم مثلا….قبول نکردند ما اضافه کردیم ان را…کجا گفته قبول کرده است….گفته غلط است معید لصلاته. ما اضافه کردیم ان را. یا اگر هم هست، ظرف است. باید یک طوری حلش کرد…ایشان کجا را حل کرده است، این جا را حل کرده است. گفته چرا نمی شود فعل ماضی را و جمله اسمیه را در مقام طلب استعمال کنیم. ولی مضارع را می توانیم. همین را حلش کرده است. چرا. نکته اش چی هست که فعل مضارع را می شود. ولی فعل ماضی و جمله خبریه را نمی شود. این را سرّش را برای ما بیان کرده است.

خب این حل مشکلی که ایشان فرموده است.

و لکن در ذهن ما این است که نه. این هم مشکل را حل نمی کند. این که ایشان فرموده ماضی از تحقق خبر می دهد، جمله اسمیه از مثلا وقوع تحقق ان هم خبر می دهد، مناسبه ندارد با طلب، عرض ما این است که مضارع هم از تحقق خبر می دهد. منتهی او تحققش در ما مضی است، او در ما سیاتی هست. چه فرق می کند. الجنب یغتسل دارد خبر می دهد که جنب این غسل را می کند. تردید نیست. اصلا حرف مرحوم اخوند این بود. می گفت چون خبر از تحقق می دهد، پس معلوم می شود که خیلی دیگر نسبه به این، شوق دارد. درست است محقق نیست. ولی خبر از تحقق است. همان طور که اغتسل الجنب، خبر می دهد از تحققش، الجنب یغتسل هم خبر می دهد از تحققش. منتهی ان یکی خبر می دهد…مقتضای اطلاقش این بود. مقتضای اطلاقش این بود که خبر می دهد از تحققش در ما مضی. این خبر می دهد از تحققش در ما سیاتی. درست است ما قبول داریم هنوز غسل محقق نشده است. در هر دو غسل محقق نشده است. ماضی را هم به کار ببرد، غسل هنوز محقق نشده است. فقط گفتار، چرا نمی تواند بگوید زید اغتسل، می تواند بگوید زید یغتسل. نمی تواند بگوید زید غسل کرده است. به این معنی که باید. ولی می تواند بگوید که زید غسل می کند به معنی باید غسل بکند. ذهن ما همین را می گوید که ان درست است، این غلط است. این که واضح است. لمّش چی هست. سرّش چی هست. سرّش چی هست، ما نتوانستیم بفهمیم سرّش…اگر خوب هم دقت کنید، شاید یک موارد نقض هم در مضارع هم پیدا کنید. چون مهم نبود، ما خیلی دیگر فکرش نکردیم. شاید اصلا بعضی از مضارع ها را هم نشود. همه مضارع ها را نمی شود بگوییم می توانیم در مقام طلب بیاوریم. ان جا هم شاید بعضی از مضارع ها هم نشود. ما استقراء مان ناقص است. بعضی از مضارع ها را دیدیم می شود. بعضی ماضی ها را دیدیم نمی شود. شاید بعضی ماضی ها را هم پیدا بکنیم که بشود ان هم. این که در…اولا حل ایشان، در فقط خصوص طلب است و ان را هم نتوانستیم….بد حرفی نیست. انصافش این است که باز یک قدم جلوتر است. این را باید انصاف داد. الجنب اغتسل با الجنب یغتسل بله…یک قدم جلوتر است. انصافش این است. منتهی باور کردنش سخت است. چون، گیر همین است، در هر دو خبر از وقوع است. چه فرق می کند. مضافا که ان مشکل کلی در خصوص، مشکل مرحوم اقای خوئی در خصوص طلب نیست. مشکل و نقض مرحوم اقای خوئی در مطلق است. ایشان می گوید اگر بناء باشد معنای جمله در مقام خبر، با جمله در مقام انشاء، معنی یکی باشد، لازمه اش این است که هر جمله خبریه ای را بتوانیم در مقام انشاء، به کار ببری. فرقی نمی کند. لذا ایشان هم نقض می کند با غفر الله و این ها. مقام دعاء را نقض می کرد بر اقای خوئی. و این گفتنی نیست. حل ایشان هم درست باشد، فقط همین که ما محل ابتلاءمان هست، حلش می کند. چرا جمله خبریه را می شود، چرا جمله مضارع را می شود در مقام طلب اورد، ماضی و جمله اسمیه را نمی شو.د. این مقدار را حل می کند. اما ان اصل را باز هم حل نمی کند که اگر بناء باشد بناء بر این باشد که معنای خبر و انشاء یکی باشد، یا نه. باز ان هم هست. حتی دو تایی. این، حتی می اوریم. حتی دو تا باشد، استعمال در یکی مجاز، در دیگری حقیقه، چرا نمی توانیم ما هر جمله خبریه ای را در مقام انشاء به کار ببریم. این است که ما در نهایه گفتیم این ها سماعی است. چه می دانیم. الفاظ عرب این طور است. هر جا گیر کردند، گفتند این هم سماعی است. ما هم این جا گیر می کنیم، می گوییم سماعی است. عرب ها بعضی ها بعضی اوقات، در مقام دعاء باشد، می گویند ایدک الله در مقام انشاء. فعل ماضی را می اورند. در مقام دعاء نباشد، فعل ماضی را …در مقام عقد باشد، فعل ماضی را می اورد. در این غیر مقامات، نمی اورند. ما یک وجهی نتوانستیم پیدا بکنیم که ان وجه قاعده کلی باشد. بتوانیم قاعده بدهیم که کجاها می شود جمله خبریه را به جای امر استعمال کرد. کجا می توانیم جمله خبریه را در مقام انشاء بیاوریم. ما نتوانستیم یک ضابطه ای پیدا بکنیم. حالا شما باز تتبع بفرمایید. کلمات را نگاه بکنید. شاید به یک حرف بهتری برسید.

هذا تمام الکلام حول کلام اخوند.

در مقابل کلام اخوند که کلام اقای خوئی بود، یک کلام دیگر هم هست علی طرفی النقیض. یک کلام دیگری هم هست که از ان طرف تند شده است. کلامی هست که بعضی دیگر فرمودند. فرمودند اصلا جمل خبریه در مقام انشاء، اخوند می گفت در همان معنای اخباری استعمال شده است، داعی اش فرق می کند. قول قبلی گفت نه. معنی فرق می کند. این قول ان طرف است. علی طرفی النقیض. می گوید نه. اصلا داعی اش هم فرق نمی کند. مرحوم اغاضیاء و بعضی دیگر گفتند که جمله خبریه در مقام اخبار و انشاء، داعی هایشان فرق نمی کند. حرف مرحوم اخوند حد وسط بو.د این ها می گویند داعی اش هم فرق نمی کند. اصلا این جمل خبریه در مقام انشاء، این ها استعمال شدند در اخبار به داعی الاخبار. بداعی الحکایه. به چه بیان. به دو بیان.

یکی بیان مرحوم اغاضیاء است. مرحوم اغاضیاء گفته است که الجنب یغتسل جمله خبریه بداعی الاخبار. خب اقا بداعی الاخبار کذب لازم می اید. اگر خواسته باشد شارع خبر بدهد که جنب ها غسل می کنند، این دروغ است. گفته حلش این است که این که فرموده الجنب یغتسل این اخبار از مقتضَی است به لحاظ ثبوت مقتضِی اش. مثل منجمین. منجمین می گویند فردا باران می اید. حالا زمان …زمان ما هم دیدیم دیگر. حالا یک خورده دقیق شده است. سابق ها می گفتند باران می امد هیچ خبری نبود غالبا. مقتضی اش موجود بود. مقتضی باران امدن موجود بود. خبر می دادند که فرا باران می اید. این فردا باران می اید، حکایه بود. خبر می داد، قصد حکایه هم داشت. از بابی که مقتضی اش موجود است. فلانی جودش زیاد است. به شما خبر می دهد بروی درب خانه اش، یک چیزی بهت می دهد. تو چه طور این طور قطعی صحبت می کنی. می گوید چون جود دارد. اخبار از مقتضَی عند ثبوت المقتضِی، این امر عقلائی است. فرموده الجنب یغتسل هم همین طوری هست. جنب غسل می کند یعنی چون مسلمان است. مقتضی برای غسل کردن دارد. به خاطر همین دیگر ما خبر می دهیم که جنب ها غسل می کنند. جنب غسل می کند، خبر می دهد از اغتسال جنب به داعی حکایه. به داعی اخبار.

س:

ج: حالا ان بحث بعدی است وجوب استفاده می شود یا نه. ان ها بحث های آتی. فعلا ما داریم معنای جمله خبریه را ما داریم بحث می کنیم. تا برسیم اصل طلب استفاده می شود. وجوب استفاده می شود. ان ها داستان های بعد است.

ایشان این طور تحلیل می کند. می گوید جمل خبریه ای که شما فکر می کنی در مقام انشاء معنایش عوض شده است، گفته قطعا غلط است. داعی اش عوض شده، نه. داعی اش هم عوض نشده است. الجنب یغتسل به داعی حکایه است. اخبار می دهد از مقتضَی مستندا بوجود المقتضِی و اخبار از مقتضَی بتحقق مقتضِی، کذب نیست. شما اگر بگویی بروی فلانی دست خالی برت نمی گرداند، اتفاقا رفت و دست خالی برگرداند، نمی گوید تو دروغ گفتی. شما می گویی من حسب جودش صحبت کردم. چون ادم جوادی بود، علی القاعده دست خالی بر نمی گرداند. ما علی القاعده صحبت کردیم. اگر گفت امروز بحث است. یک استادی هست منظم است. هر روز می اید. شما خبر دادی که بله. امروز هم بحث برقرار است. بعد اتفاقا نیامد. مردم نمی گویند دروغ می گویی. می گوید من طبق روال عادی خبر دادم. علی حسب المقتضی. علی حسب القاعده. خبر دادن علی حسب القاعده، حسب روال عادی، حسب وجود مقتضِی، این امر عقلائی هست. متصف به صدق و کذب هم نمی شود. لازم نیست…درست است. ادم هایی که خیلی اهل احتیاط اند و این ها، می گوید ظاهرا. علی القاعده باید بیاید.

س:

ج: این حرف حرف متینی هست. ظاهر اون، می گوید چون این ها در اختیار ما که نیست، عالم چه خبر داریم. یک نفس می رود، نفس بعد معلوم نیست بیاید. چه خبر داریم. ما این که می اید، یعنی علی الظاهر. علی القاعده این در تقدیر است. به خاطر همان، این دروغ نمی شود.

خب این فرمایشی که مرحوم اغاضیاء کرده است. بعد هم یک اشکالی کرده، جواب داده است. ولی در ذهنش این دغدغه بوده است که بابا این ها در کلمات شارع گفتنی نیست. این که شارع مقدس می خواهد خبر دهد که جنب ها غسل می کنند، این ها خلاف ارتکاز ست. نه. این ها داعی اش خبر دادن نیست. داعی مولی برای این است که انسان ها را تحریک بکند، بعث بکند. نشسته ان جا خبر دارد می دهد جنب ها غسل می کنند، بعد هم یکی بگوید اقا از کجا این ها را گفتی. متهم می کند. این ها کار شارع…نه. قطعا …حالا قطع به معنای اطمینانا. اطمئنانا ان که در شرع اتفاق افتاده است، این طوری نیست.

مشابه این را مرحوم ایروانی فرموده است. مشابهش فرموده است که و مرحوم اسدمحمدباقر هم قبول کرده است، تعجب است. گفته است که این ها هم داعی حکایه است، ولی تعلیقی. الجنب یغتسل دارد حکایه می کند. خبر می دهد جنب ها غسل می کنند. اگر ادم های حسابی باشند. اگر منقاد باشند. یک اگری در تقدیر است. خبر می دهند از غسل جنب اگر که ادم منقادی باشد و اهل امتثال ….اگر ادم حسابی باشد، اهل امتثال باشد، اهل انقیاد باشد، دارد خبر می دهد که الجنب یغتسل. خب این ها هم گفتنی نیست. این ها خلاف…بابا امر می کند تا او را منقاد بکند. نه اگر ادم درستی هستی، غسل بکن. نه. الجنب یغتسل برای ایجاد انقیاد است نه فرض انقیاد. اگر ادم درستی هستی، غسل می کنی. نه. این ها معنای این جمله ها این نیست. الجنب یغتسل برای این است که ان را منقادش بکند. فرض انقیاد خلاف ارتکاز است. این است که… تحصل که در تحلیل معنای جمل مشترکه، ما جمل مشترکه را بحث می کنیم، در تحلیل معنای جمل مشترکه سه تا نظر شد. یک نظر نظر اخوند و نظر وسط. گفت معنی واحد است. داعی ها متعدد اند. یک نظر هم این بود که معنی ها متفاوت اند. یک نظر این بود که داعی ها واحد اند. نه. داعی متعدد.

هذا تمام الکلام در مرحله اولی. که معنای جمل مشترکه چیست. فردا بحث می کنیم که به چه بیان طلب را می فهماند. ایا وجوب اکید را می فهماند یا نه.