اصول ـ جلسه ۰۷۳ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث بالمناسبه در مقتضای اصل عملی واقع شد.

اصل بحث اصول، بحث از الفاظ است. بحث از اصول لفظیه است. و لکن تکمیلا للبحث، اصل عملی را هم بحث می کنند. مثل باب تعبدی و توصلی معروف. ان جا اول اصل لفظی را بحث کردند، بعد تکمیلا، اصل عملی را هم بحث کردند. عیبی هم ندارد برای تکمیل بحث مقتضای اصل عملی را هم بحث بکنیم.

س:

ج: خب دیگر اطلاق ندارد، باید برویم بحث های اصول عملیه ولی این جا هم عیب ندارد….کاربرد دارد ولی روش بحث، الان ما در الفاظ بحث می کنیم. ظهورات بحث می کنیم. اصل عملی استطرادی هست تکمیلا للبحث.

خب اگر شک کردیم تکلیفی به مکلفی متوجه شد و غیر که مکلف به ان تکلیف نیست، ان عمل را انجام داد. شک کردیم که ایا ان تکلیف متوجه به مکلف به فعل غیر ساقط شد یا ساقط نشده است. مقتضای اصل عملی چیست.

این ها در فقه خیلی مثال دارد. صلاه علی المیت متوجه بالغین شده است. بناء بر این که بگوییم خطابات اولیه صبیان را شامل نمی شود. واجب شده است بر بالغین ان یصلوا علی المیت. بعد یک صبی ممیزی بناء بر این که بگوییم عبادات صبی مشروع است، قبل از این که بالغی نماز بخواند، صبی نماز خواند. خب شک می کنیم ایا ساقط شد ان تکلیف به صلاه علی المیت ان تکلیف الزامی از بالغین ساقط شد به فعل غیر، این جا فعل غیر، صبی است، یا ساقط نشد. این ها در فقه زیاد مثال دارد. کسی خمس شما را داد، کسی کفاره شما را بدون اجازه شما داد، شک می کنید که تکلیف به خمس، تکلیف به زکاه، به فعل غیر از گردن شما ساقط می شود یا نمی شود. مقتضای اصل عملی چیست.

عرض کردیم تاره تعلق تکلیف را به جامع می گوییم ممکن است. این جا نتیجه می دهد. گفتیم شک ما بر می گردد به دوران امر بین تعیین و تخییر در تکلیف. در دوران امر بین تعیین و تخییر در تکلیف، مرجع برائه از تعیین است.

این که می گوییم در تکلیف، چون دو تا دوران دیگر هم داریم ان هایی که اطلاع ندارند، یک دوران امر است بین تعیین و تخییر در مقام تزاحم. مقام امتثال. ان جا قاعده اشتغال است. یک دوران امر است بین تعیین و تخییر در باب حجیه، ایا مخیر هستیم بین اعلم و غیر اعلم یا تعیین، ان جا هم اشتغال است.

اما دوران امر بین تعیین و تخییر در حکم فقهی، نه اصولی، نه امتثال، حکم فقهی فرعی، مثل محل کلام ما، محل کلام است. ولی مشهور می گویند برائه از تعیین.

و اخری می گوییم نه. تعلق تکلیف به جامع امکان ندارد. و لکن عدلیه استنابه را مثلا قبول داریم. مثل مرحوم نائینی. این جا هم باز دوران امر می شود بین تعیین و تخییر. منتهی تخییر شرعی. فرقش با ان قبل این است. و فرقی نیست در دوران امر بین تعیین و تخییر که مرجع برائه است، بین تعیین و تخییر عقلی، اولی، یا دوران امر بین تعیین و تخییر شرعی، دومی. گفتیم فرمایش نائینی را هم نمی فهمیم.

این دو تا را گذاشتیم کنار.

مهم شق ثالث است که محاضرات هم جامع را انکار کرد، هم عدلیه را. نتیجه گرفته است پس اگر خواسته باشد تکلیف شخصی به فعل غیرش ساقط بشود، ثبوتا، باید این طور باشد باید وجوب ان فعل را مولی مشروط کرده باشد به عدم اتیان این. گفته راهش این است. به جامع که نمی تواند. استنابه که نیست. منحصر است سقوط امر از شخصی به فعل غیر، این ثبوتا باید تکلیف این طور باشد تا ان ساقط بشود. باید بگوید حج بیاور اگر غیرت حج نکند. باید به این ها بگوید نماز بر میت بخوان اگر صبی نماز نخواند. راهش اشتراط است. منحصر است ثبوتا. بحث ثبوتی هست. اگر خواسته باشد تکلیفی به فعل غیر ساقط بشود، باید در واقع این طور جعل شده باشد. نتیجه می گیرد پس هر کجا ما شک داریم که تکلیفی به فعل غیر ساقط می شود یا نه، مرجع شک ما به این است که ایا تکلیف ما مطلق است یا مشروط است. شک در سقوط، بر می گردد به شک در اطلاق و اشتراط.

خب وظیفه چیست در شک در اطلاق تکلیف و اشتراط تکلیف. وظیفه عملیه چیست.

فرموده وظیفه عملیه تفصیل است بین این که ان شرط، شرط حدوث باشد یا شرط بقاء باشد.

فرموده در شک بین…این ها توضیح کلام محاضرات است اگر در میدان باشید، شک در اطلاق و اشتراط، دو جور است. شک در اشتراط من الاول. گفته این جا مجرای برائه است. شک در اشتراط بقاء. مجرای اشتغال است. و ادعاء کرده محل کلام ما همیشه از قسم دوم است. لذا مقتضای اصل علمی را ایشان به تبع نائینی، گفته که مقتضای اصل عملی، لزوم احتیاط است. حالا یا استصحاب یا قاعده اشتغال که خواهیم گفت.

می خواهیم این را بحث بکنیم. باید اول این را خوب احساسش بکنید.

شک در مقام، شک در سقوط، بر می گردد به شک در کیفیه ثبوت که ایا ثبوت تکلیف، به نحو مطلق است یا به نحو مشروط. هیچ راهی می گوید دیگر ما نداریم. راهش ان دو تا بود که ان ها را بستیم. گفتیم ان ها امکان ندارد. فقط راهش این است.

فرموده شک در اطلاق و اشتراط، دو جور است. تاره من الاول است. من الحدوث است. مثلا مسجد نجس شده است زنی ان جا نگاه می کند که مسجد نجس شده است. مردی هم ان جا وجود دارد. الان این زن شک می کند که ایا ازاله این مسجد بر من زن واجب است یا نه. چرا. چون شک دارد که وجوب ازاله مسجد بر زن از همان اول، مشروط است که مردی نباشد. حالا که مرد هست، پس در حق من زن، فعلیه ندارد. چون فعلیه حکم به فعلیه شرطش هست. از اول این زن الان شک دارد، مرد وجود دارد، مردی وجود دارد، شک می کند در اطلاق و اشتراط تکلیف، شک دارد که ازل مطلق است. مطلق است من را می گیرد چه مردی باشد یا نباشد. باید خودم بلند شوم. منتظر او نمانم. یا نه. مشروط است. اگر مردی نبود، بر من واجب است.

خب این جا شک در اطلاق و اشتراط است من الاول. شک در اطلاق و اشتراط من الاول در اصول عملیه گفتند. یک بحثی هست شک کردیم در شرطیه شیئی، گفتند مجرای برائه است. شک در اطلاق و اشتراط را در علم اصول بحث کردند. اجزاء تحلیلیه همین است که ایا نماز مطلق است یا مشروط به جلسه استراحه است مثلا.

این جا اطلاق کلفه زائده دارد. شک دارد تکلیف مطلق است یا نه، رفع ما لایعلمون می گوید تکلیف مطلقی نداری. برائه.

این در جایی که شک در اطلاق و اشتراط، از اول باشد.

و اما اگر شک در اطلاق و اشتراط از اول نیست. در ناحیه بقاء است. مثل محل کلام ما. محل کلام ما تکلیف تعلق گرفت به بالغین که نماز بخوانید بر میت. شرط ندارد. اگر صبی انجام داد، در حین انجام صبی، بله. ان وقتی که صبی خواست انجام بدهد، تکلیف ان وقت، بقاء، مشروط می شود. اگر تکلیف می خواهی باقی بماند، شرطش این است که بچه، ان صبی، انجام ندهد. بقاء تکلیف مشروط است نه حدوث تکلیف. این را باید دریابید. الان که شخصی مرد، تکلیف فعلی شد در حق این ها. شرط ندارد. الان واجب است در حق این ها. می گوید که الان تکلیف فعلی شد. شرطی ندارد. بقاءً، اگر می خواهی باقی بماند این تکلیف، شرط بقاءش این است که صبی انجام ندهد. بقاء اش مشروط به عدم فعل صبی. به عدم فعل غیر نه حدوثش. حدوثش شرط ندارد که.

فرموده در جایی که حدوث شرط ندارد، بقاء تکلیف مشروط است، ان موارد گفته است که جای اصاله البرائه نیست، بلکه…نائینی می گوید جای استصحاب است. الان تکلیف در حق این بالغین فعلی شد. صلوا المیت. فعلی شد. بعد یک بچه ای پیدا شد. بچه ممیزی. یک نماز صحیحی خواند. شک دارند که ان تکلیف هنوز باقی هست یا نه، استصحاب می گوید تکلیف باقی هست. شک در اشتراط بقاءً، جای اشتغال است. یا استصحاب اشتغال را ثابت می کند. اگر گفتی این استصحاب، استصحاب در شبهات حکمیه است، چون ما در حکم شارع شک داریم، جعل شارع شک داریم، استصحاب در شبهات حکمیه جاری نیست، محاضرات، می گوید خب قاعده اشتغال. یقین داری به حدوث تکلیف. شک داری در سقوط تکلیف. هر کجا اشتغال یقینی هست. شک در فراغ داری. مجرای اشتغال است.

محاضرات روی مبنای خودش، با قاعده اشتغال درست می کند. مرحوم نائینی که استصحاب را در شبهات حکمیه قبول دارد، با استصحاب درست می کند. و می گوید این موارد باید، در عروه هست این مساله اگر صبی، ممیزی نماز خواند، ایا مجزی از بالغین هست یا نه، یک جهه اش همین بحث اصولی ما هست. توجه التکلیف به بالغین. وقتی که توجه پیدا کرد تکلیف به بالغین، یقین داری به ثبوت تکلیف. صبی انجام داد. شک داری در سقوط بعد از علم به ثبوت، استصحاب می گوید باقی هست. استصحاب هم نباشد، قاعده اشتغال می گوید احتیاط کن. می گویند فالاحوط مثلا اعاده ان نماز توسط بالغین. یک کسی…به ما گفتند بعث کن، موسر هستی، یبعث رجلا صروره یحج عنک. حالا ما بدون این که چی بگوییم، بچه ما رفت یکی را دید، از جانب ما برود حج انجام بدهد. حج را انجام داد. شک داریم که حج ساقط شد یا نه، استصحاب می گوید قبلا که بود. استصحاب بقاء می گوید ادامه دارد.

این فرمایشی که مرحوم نائینی و مرحوم اقای خوئی در این مقام فرموده اند.

عرض ما این است که چند تا نکته است در این جا.

یک نکته این است که این که ایشان و مرحوم نائینی، فرمودند همه جا محل بحث ما، شک در اشتراط است بقاء، لاحدوثا، این را برهانی نیاوردند. یک ادعاء هست. همه جا ما شک داریم در محل کلام در هر جا تکلیفی باشد، شک کنیم در سقوطش، ان جا اول تکلیف فعلی شده است. شک داریم در اشتراطش بقاءً، نه. همه موارد شک، برهان نیاوردند از این قسم است. و ما می گوییم که ربما موارد شک ما این طور نیست.

مثلا میتی مرده است. ولد اکبری دارد نابالغ. خب نماز میت بر این ولد نابالغ هنوز واجب نشده است. یک صبی، برادر کوچک تری که صبی هست، او هم بالغ نشده است، فرض کنید حالا طلبه شده است، ادم متدینی هست، می گوید زودتر ذمه بابایمان را فارغ بکنیم. می اید نماز های بابایش را می خواند. بعد ان فرزند اکبر، ولد اکبر بالغ می شود. الان که بالغ شد، شک دارد که ایا واجب است قضاء از جانب پدرش یا این که این سقط به فعل غیر که ان برادر کوچک تر باشد. وجوب هم قبل از فعل ان صبی، فعلیه پیدا نکرده بود. چون این هم صبی بود. الان این از مصادیق بحث ما هست. از موارد شک است. شک دارد که الان ایا نماز های بابایش برش واجب است اگر ان نماز صبی، مسقط نباشد. و یا این که نه. واجب نیست اگر مسقط باشد. شک در حدوث وجوب دارد بر اثر مسقطیه فعل غیر. همه جا…

س:

ج: ایشان گفت همیشه فعلی است. اصلا تصریح دارد. استصحاب حکم فعلی می کنیم. انشائی که به درد نمی خورد.

ما الان شک داریم در این که این تکلیف داری یا نه، به خاطر مسقطیه فعل غیر، منشأش مسقطیه فعل غیر است در هیچ آن هم این حکم در حق ما فعلی نشده است. از اول فعلیه اش مشکوک است. این که…

س:

ج: بالغ نبود، تکلیف بهش متوجه نشد…صبی است ولد اکبر. ولد اکبر هم صبی است. هنوز بالغ نشده است. ولد اصغر هم صبی هست. هنوز تکلیف در حق این ولد اکبر فعلی نشده است. می شود قبل از این، همان ولد اصغر می خواند، غیر. این بالغ می شود، الان شک دارد در توجه تکلیف نه در بقاءش. منشأ شکش هم فعل غیر است. مسقطیه فعل غیر است.

ایشان یک برهانی نیاورده است. از کجا می گویید همه جا…

س:

ج: نمی گیرد. شک در اصل حدوث داریم. مجرای برائه است….شاید ذمه بابایش بریء شده است به فعل برادر کوچک تر. …برائه لازم ندارد تکلیف را، اگر خود این هم می خواند، مبریء بود. شک داریم….در نماز میت هم همین طوری بود. در نماز میت هم صبی تکلیف الزامی نداشت. باز هم داخل بحث بود….اگر تعلق می گرفت، اصلا محل بحث نیست….فرض این است که فعل غیر، متعلق تکلیف نیست. ان فرض قبلی بود که جامع بود. فرض قبلی بود که استنابه بود. فرض این است که فعل غیر متعلق تکلیف نیست ولی می خواهد مسقط بشود. می خواهد غیر مکلف به، مسقط مکلف به بشود….مثل این که اصل بحث را از دست دادید. اصلا بحث سر همین است. بحث سر این است که شما تکلیف نداشتید. خمس عیال را دادید. ایا خمس عیال ساقط می شود یا نه. اصلا بحث ما در سقوط تکلیف از شخصی هست به فعل غیر مکلف. به فعلی که تکلیف ندارد. می خواهد غیر واجب مسقط واجب بشود. می تواند یا نمی تواند. مقتضای اصل عملی چیست….مسقط می خواهد باشد. این ها الفاظ است. می خواهد مانع از فعلیه بشود، می خواهد بالاخره این اقا الان تکلیفی نداشته باشد. حالا مانع از تعلق تکلیف بشود و یا این که تکلیف موجود را…این ها الفاظ است. می خواهیم بگوییم یک مواردی ما این طور شکی داریم.

خب این اولا.

ثانیا. ثانیا یک فرمایش خوبی را مرحوم اسدمحمدباقر اشاره کرده است. کلامش مندمج است اگر ملاحظه فرموده باشید. ایشان ادعاء دارد که در محل کلام، شک در حدوث هم تصور می شود. تصور می شود که ما از همان اول شک داریم که تکلیف مطلق است یا مشروط. یک ادعاء این است. یک ادعاء این است که نه. این جا هم از اول است. در ظرف بقاء نیست. یک ادعاء دومی دارد که اگر در ظرف بقاء باشد، جای قاعده اشتغال نیست. دو تا ادعاء دارد که اگر نگاه کرده باشید، سنگین است عبارتش. اولا این جا شک در اطلاق و اشتراط می تواند از اول باشد. ثانیا اگر از اول نبود، در بقاء بود، که شما ادعاء می کنید همیشه این است، جای قاعده اشتغال نیست. جای استصحاب هست. حرف نائینی درست است که استصحاب را قبول دارد. ولی شما اقای خوئی نمی توانید قاعده اشتغال را جاری کنید.

اما ادعاء اول.

ادعاء اول این است که می دانید شنیدید خواندید که شرط دو قسم است. شرط مقارن. شرط متاخر. متقدمش را ولش کن حالا اشکال کنید سه قسم است. ان که الان محل ابتلاء ما هست. شرط مقارن داریم شرط متاخر داریم. معنای شرط متاخر این است که الان مشروط هست، در وقتی که این شرط در ان زمان متاخر محقق بشود. ولی مشروط از الان هست. که می گویند اقا محال است موثِّر متاخر. اثر متقدم. ولی معنای شرط متاخر این است. قبول هم شده. مقبول هم واقع شده است. اشکالاتش را هم دفع کردند اکثر علماء.

مرحوم اسدمحمدباقر فرموده است که ممکن است ما بگوییم این جا شرط از اول است به نحو شرط متاخر.

الان این نماز میت، نمی دانیم الان وجوب دارد بر این ها مطلقا یا از الان وجوب دارد به شرط این که ان صبی متاخرا نیاورد. به نحوی که اگر صبی متاخر اورد، این از الان وجوب ندارد. این شرط متاخر یعنی این. پس شما از اول شک داری باز هم دیگر. از اول یقین نداری وجوب فعلی را در حق این. شاید وجوب در حق مکلفین، همین الان مشروط باشد.

س:

ج: رفتیم به صلاه علی المیت…ان تمام شد دیگر…ان نقض ما بود.

ما الان شرط متاخر را این جا درست می کنیم. همین صلاه میت. خودش هم به صلاه میت مثال زده است اقای خوئی. صلاه میت از همان اول شک داریم مطلق است. هیچ شرطی ندارد. اگر مطلق است، چه صبی بخواند چه نخواند، من باید بخوانم. مطلق است. یا نه. از اول مشروط است به نحو شرط متاخر که ان صبی متاخرا نخواند که اگر متاخرا خواند، از الان وجوب ندارد. در نتیجه پس از الان هم شک داریم الان یقین ندارم وجوب در حق این فعلی هست. از الان دوران امر است بین حدوث وجوب مطلق او حدوث وجوب مشروط.

س:

ج: خب حالا این را فعلا قبول بکنید که شرط متاخر دو قسم است. شرط وجوب شرط واجب. نه. دیگر در حج هم همین طور می گویند. می گویند وجوب الان امده است. که پولدار شدی. به شرطی که قدرت تا موسم بماند. اگر تا موسم قدرتت نماند، معلوم می شود از اول وجوب نبوده است. نه این طور شما می فرمایید نیست. قدر متیقن بحث شرط متاخر، شرط تکلیف است نه مکلف به. اصلا می گویند تکلیف مشروط به شرط متاخر است. قدر متیقن بحث این جا هست. جنابعالی خبر ندارید. او بیچاره خراب نکرده است. خراب و خبر، نزدیک هم اند. خب بگذریم.

نه این درست است. نکته خوبی را گفته است. نکته خوبی را بیان کرده است. این که مرحوم نائینی، مرحوم اقای خوئی، فرمودند که از اول من شک در حدوث ندارم، نه از اول تکلیف مطلق است، بقاءً مشروط می شود، نه. از اول هم احتمال اشتراطش هست. احتمال می دهی. تا گفتی احتمال می دهم، یقین پیدا نمی کنی به وجوب. به وجوب فعلی یقین پیدا نمی کنی.

منتهی فقط چیزی که هست، کسی بگوید که درست است که ما شرط متاخر را تصحیح کردیم، اشکالش را دفع کردیم، ممکن است. و لکن خلاف ظاهر است بماند. در شریعه هم مثلا عقلائیه ندارد. یک کسی بیاید این طور ادعاء بکند که یقینا در شریعه، شرط به نحو شرط متاخر قرار نداده است. اگر کسی…شاید در ذهن ایشان هم همین است که نمی شود. شرط متاخر در شریعه گفتنی نیست. خب اگر گفتید گفتنی نیست…اشکال به اقای خوئی وارد است. اشکال به اقای خوئی وارد است چون ان ها قبول دارند و در شریعه ربما اصلا می گویند این از باب شرط متاخر است. می گویند در شریعه واقع شده است. ولی اگر یک کسی امد این طور گفت، می تواند از اسدمحمدباقر جواب بدهد. ولی نه. طبق فن، اشکالش به اقای خوئی وارد است.

خب این دعوای اول که اشکال وارد است بر مرحوم اقای خوئی.

و اما مهم دعوای ثانی.

دعوای ثانی گفته است که اگر شرط مقارن باشد، یعنی ان وقتی که می خواهد عمل را انجام بدهد، از ان وقت مشروط می شود وجوب مقارنا لعمل او، مشروط می شود وجوب شما به عدم فعل او. شرط مقارن. الان که هنوز او انجام نداده است، نه. تکلیف فعلی هست. هیچ شرطی ندارد. تکلیف فعلی هست. چون او هنوز انجام نداده است. او انجام نداده است، تکلیف شما فعلی هست. از این زمانی که انجام می دهد، تکلیف…مقارن با فعل او، تکلیف شما ساقط می شود. چون مقارن با فعل او، تکلیف شما مشروط می شود که او انجام ندهد. انجام داد، تکلیف شما ساقط. گفته اگر که شرط مقارن باشد، درست است الان ما یقین داریم به سقوط تکلیف. استصحاب مجال دارد. ولی قاعده اشتغال مجال ندارد. خوب تامل بفرمایید. خیلی زحمت کشیده این ها را درست کرده است. گفته قاعده اشتغال مجال ندارد. شما اقای خوئی که استصحاب را قبول نداری، این جا نمی توانی به قاعده اشتغال تمسک بکنید. چرا. ایشان فرموده است لمّ این که این شرط شده مقارن، جهه این که این شرط مقارن شده است، مقارن عمل او این فعل ساقط می شود، این لمّش چی هست. چرا. کجا می تواند این قضیه اتفاق بیافتد. ان جایی که فعل او، محبوبیه فعل مکلف را از بین ببرد چون با فعل او، محبوبیه او از بین می رود، یا کم می شود، وجوبش ساقط می شود. این یک تحلیل است. یا نه. به فعل او، یا فعل او، امکان استیفاء ملاک او از بین می رود. چون که امکان استیفاء ملاکش نیست، وجوبش ساقط می شود. دو تا راه ما بیشتر نداریم. دو تا راه ما بیشتر نداریم برای شرط مقارن. یا این است که این فعل محبوبیه او را بکاهد پس سقط وجوبش. یا فعل این، شبیه ان حرف هایی که اخوند می گفت، یا فعل این موجب بشود که دیگر استیفاء ملاک او، ممکن نباشد. فسقط وجوبش. و اما شق ثالث. شق ثالثش این است که، خب فعل این هم ملاک داشته باشد. از این باب ساقط می شود. فعل صبی، صلاه صبی هم ملاک داشته باشد. می گوید این نمی شود. اگر بناء باشد فعل صبی هم ملاک داشته باشد، لامحاله از اول باید وجوب را مشروط جعل بکند به نحو شرط متاخر. اگر فعل صبی ملاک دارد، ترجیح بلامرجح است. نمی تواند واجب مطلق بکند این را. اخر فعل صبی هم که ملاک دارد. لامحاله باید بگوید واجب است بر تو اگر ان صبی نیاورد به نحو شرط متاخر. گفته نمی شود فعل صبی، نماز صبی، مسقط نماز بالغین باشد، نمی شود این واجد ملاک باشد. اگر واجد ملاک بود، باید از اول وجوب را مشروط جعل بکند. خب سه تا حالت بیشتر ندارد. یک حالتش می گوید غلط است. اگر بناء بود فعل صبی، با فعل بالغین، هر دو ملاک داشته باشد، معنی نداشت که… ان که در ذهن ایشان هست، فکر می کند ما می گوییم معنی نداشت که بر این واجب نکند. نه. این معنی دارد بر این واجب نکند چون مانع دارد. نه. اگر فعل صبی همان ملاک را دارد، وجهی ندارد به نحو مطلق بر او واجب بکند. چرا مطلقا بر من واجب کردی در حالی که او هم ملاک را دارد. پس باید وجوب من را مشروط بکنی که او نیاورد. شرط متاخر.

این مقدمه اول.

این است که اگر بناء باشد این مسقط باشد، شرط متاخری در کار نباشد، مسقطیه اش، به احد وجهین است. یا از باب این است که محبوبیه او را کم کرد. یا محبوبیه ان فعل را دیگر از بین برد. گفته اگر این باشد، پس دیگر ما مجاز در ترکش هستیم. محبوبیه اش کم شد، پس خود همین معنایش این است که نمی خواهد بیاوری اش. اشتغال معنی ندارد. یک فرضش معنایش این است که پس او را لازم نیست بیاوری. قاعده اشتغال معنی ندارد. فرض دومش این است که اگر این صبی اورد، دیگر امکان ندارد ملاک او را استیفاء بکنی. می گوید خب اگر این احتمال باشد، شما همیشه پس شک در قدره داری. شک داری که با اوردن صبی، من قدره دارم فعل را بیاورم یا نه. شک در قدره مجرای اشتغال است. می گوید بیار. منتهی این در جایی هست که مولی بدار را اجازه نداده باشد. این در جایی هست که خودش اجازه نداده باشد که صبی هم می تواند بیاورد. در جایی که خود مولی نگفته سرعه کن، نگذار بچه بخواند. چون اگر بچه بخواند، تو نمی توانی ملاک را بیاوری. وقتی نگفته است که سرعه کن. نگذار بچه بخواند. بلکه به او اجازه داده است بخوان. این خودش اذن در تفویت ملاک است. اذن در تفویت ملاک اگر داد، عقل حکم به اشتغال نمی کند. احد الامرین است. بحث ثبوتی داریم می کنیم. احد الامرین است. دیگر این جا جای اشتغال نیست. مسقطیه نماز صبی بر میت، یا از این باب است که محبوبیه او را کم کرده است. از این باب سبب سقوط ان شده است. پس معلوم می شود احتیاط واجب نیست. وقتی او خواند، محبوبیه کم شد یا هیچ شد. احتیاط واجب نیست دیگر. یا از باب این است که ما را عاجز می کند در تفویت ملاک، چون خود شارع این جا نگفته است زود بخوان، نگفته نذار بچه بخواند، معلوم می شود که تفویت ملاک را اذن داده است. خب وقتی خودش تفویت ملاک را اذن داد، قاعده اشتغال معنی ندارد.

س:

ج: کم که شده، عقل دیگر نمی گوید. می گوید یکی از این دو تا هست….یا محبوبیه اش از بین رفته است. کاسته شده است. یا قدره بر تحصیل ملاک از بین رفته است. هر دو تاش قاعده اشتغال نیست. از دو حال خارج نیست. هر دو تاش هم جای قاعده اشتغال نیست….دو تا احتمال هم بیشتر نیست. شق ثالث ندارد…سه حال بیشتر نیست. ان سه حال یک حالش غلط است…پس قاعده اشتغال نداریم چون احتمال می دهیم او باشد، احتمال می دهیم این باشد. هر دو احتمال عقل نمی گوید….از دو حال خارج نیست….فعل صبی می خواهد مسقط باشد، بحث در مسقطیه فعل صبی است. می خواهیم ببینیم مسقط هست یا نه، اقای خوئی می گوید مسقط هست به چه بیان. اقای خوئی می گوید مسقط نیست. می گوید قاعده اشتغال. یقین داریم تکلیف هست. شک داریم با این تکلیف ساقط شد یا نه. عقل می گوید شک در فراغ داری. پس اشتغال. ایشان می گوید باید این جا بازش بکنیم این جا ما شک در چه داریم. می گوید این شک در چه داریم، شک ما دو طرف بیشتر ندارد. هر دو طرفش مجرای قاعده اشتغال نیست. روی این حساب است که…

خب ملاحظه بفرمایید این پنجشنبه جمعه این ها را خوب ملاحظه کنید دقت کنید چی می گوید ایشان. ان حرف های ما هم نوشتیم، ان ها را هم نگاه کنید. ما هم در رد ایشان یک حرف هایی گفتیم. ان ها را هم ملاحظه کنید. ان شاء الله…