اصول ـ جلسه ۱۳۷ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در مرحله اخیره بحث اجزاء است. اجزاء اتیان به مامور به ظاهری از مامور به واقعی. عمده بحث اجزاء همین مبحث است. در اجزاء امر اضطراری اگر صغرایش محقق می شد، اشکال چندانی نداشت. و اجزاءش از امر اختیاری واضح بود. ولی اجزاء اتیان به مامور به ظاهری عن الواقعی، این واضح نیست. و محل ابتلاء هم هست کثیرا. از جمله مثال های این مرحله عمل به فتوی المجتهد است. عامی به فتوای مجتهد عمل کرد. این حکم ظاهری است. بعد مجتهد عدول کرد. بعد مجتهد فوت کرد. یا مقلد عدول کرد. ایا عمل به فتوای مجتهد مجزی هست از اتیان به عمل واقعی یا مجزی نیست. اگر ما در این مساله صاف بکنیم و اثبات بکنیم که اتیان به مامور به ظاهری مجزی از واقع است، در ان مساله راحتیم. مساله ای که شدیدا محل ابتلاء است. کثیراما مجتهد فوت می کند، ما عدول می کنیم به یک مجتهد اخری، بینشان اختلاف است. مثل مرحوم اقای خوئی که اجزاء را قبول ندارد، تعلیقه زده به فرمایش سید یزدی. سید یزدی گفته که عمل بر طبق فتوای مجتهد مجزی ست. ایشان امده تعلیقه زده گفته نه. ما دلیل مطلقی نداریم. ان وقت ان جا بایستی دیگر اگر این جا صاف نکنیم، ان وقت ان جا به دردسر می افتیم، به مشکل می افتیم. حالا بعضی ها به اجماع تمسک کردند، بعضی ها به ادله نفی عسر و حرج تشبث کردند. مقصود این است که یکی از جاهایی که مشکل را حل می کند، مشکل حکم به صحت اعمال سابقه در حق مقلد، یکی اش همین بحث این مرحله است. و گرنه مشکل داریم.

خب تنها بحث اجزاء امر ظاهری مخصوص به مقلد نیست. در مجتهد هم باز ما مشکل داریم. چه بسا مجتهدی به حکم ظاهری رسید، خودش عمل کرد، بعد عدول کرد. که این هم باز خیلی اتفاق می افتد، عدولات مجتهدین. اول عمر تا اخر عمرشان کم نیست. اهل کار اند، اهل تلاش اند، عدول می کنند. خودشان هم تصریح می کنند بله ما سابقا این طور می گفتیم، فعدلنا عن ذلک. همین اقای خوئی دیدید دیگر می گوید دوره سابق این طور بود فعدلنا. چه بسا ان مجتهد حکم ظاهری داشته. تخیل نبوده که بعضی ها فکر می کنند در حق مجتهد کم اتفاق می افتد، نه. در حق مجتهد هم زیاد اتفاق می افتد. عامی را بهش رسید. مطلقی را بهش رسید. فحص لازم را هم کرد از مخصص. از مقید. ولی به نتیجه نرسید. الان همان اطلاق حکم ظاهری هست در حقش. عموم حکم ظاهری است در حقش. در کلمات صاحب جواهر هم هست داستان حکم ظاهری که مجزی هست یا نه. می گوید بناء بر این که، کأن مفروغ عنه گرفته است، این برای مجتهدین هم اتفاق می افتد. چه در ناحیه امارات، چه در ناحیه اصول عملیه. برهه ای از زمان یقین داشت که نماز جمعه در زمان حضور واجب است. همین طور گفته بودند. واضح بود دیگر. ان هم یقین داشت. بعد که نماز جمعه را مباحثه کرد، بیشتر دقت کرد، دید نه بابا، در ان زمان حضور هم معلوم نیست واجب باشد. تا الان استصحاب می کرد بقاء وجوب را. می گفت زمان جمعه در زمان غیبه هم واجب است. حالا و لو تخییرا. حالا هر چی می خواهی بگو. ولی الان شک کرده به این که نه. یقینش زائل شده است. استصحاب تا الان حجت بود چون ارکانش تمام بود. ولی از الان استصحاب پایان پیدا می کند. می شود مجتهد هم در امارات، حکم ظاهری در حقش باشد، تخیل نباشد. بله. مجتهد فکر می کرد این ابن سنان، عبدالله بن سنان است. خیال می کرد. فتوی داد بر طبق روایت. یا عمل کرد بر طبق روایه. بعدا فهمید که این ابن سنان این جا محمد است. حالا این جا تخیل است. حکم ظاهری نداشته است. این داخل می شود در ان تتمه کلام اخوند. اخوند بعد از این که امارات را بیان می کند، اصول عملیه را بیان می کند، می گوید در تخیل حجت، ان جا ما، همه می گویند اجزاء نیست. این جا تخیل است. ولی خیلی مواردش هم تخیل حجت نیست. واقعا در حقش حجت است. عمومی که مجتهد فحص لازم را از مخصصش کرده، مطلقی را که مجتهد فحص لازم را از مقیدش کرده است و نرسیده است، این در حقش حجت است. تخیل نیست. واقعا حجت است. حجیت اطلاق و عموم، منوط است به فحص تام. نه منوط به عدم وجود مخصص. و الا همه جا شبهه مصداقیه است. حجیه عموم و اطلاق منوط به فحص تام به مجتهد. نه منوط به عدم وجود مقید واقعا. عدم وجود مخصص واقعا. و گرنه در همه عمومات شک می کند. پرواضح است که این مرحله اخیره همان طور که در حق مقلد کثیراما اتفاق می افتد، در حق مجتهد هم اتفاق می افتد. حالا به او کثره نیست. در مجتهد خیلی از مواردش تخیل است. اعتقاد است. اشتباه است. ولی بعضی مواردش هم نه. واقعا حکم ظاهری دارد. به ان حکم ظاهری عمل کرده و الان شک در اجزاء می کند.

بحثی هست مهم. در ذهن ما این است که عمده بحث اجزاء همین مرحله است. هل الاتیان بالعمل طبق امر ظاهری مجزٍ عن الامر الواقعی ام لم یکن مجزیا.

این تحریر محل نزاع.

از نظر اقوال در ذهن ما این است، باز هم تتبع بکنید، در ذهن ما این است که مشهور بین قدماء اصحاب خصوصا و متاخرین مشهور همین است که عمل به امر ظاهری مجزی هست. شاید بشود از کلمات صاحب جواهر هم همین را استظهار کرد که مثلا این مفروغ عنه بوده است بینشان. این را می توانید تتبع بکنید. ما خیلی ادعاء نداریم که تتبع کردیم. عمده بعضی از متاخرین است که امدند اشکال کردند در اجزاء و بعضی ها قائل شدند به عدم اجزاء مطلقا. گفتند امر ظاهری فقط عذر است. اگر مردی معذور است. همین. لیست خاصیه امر ظاهری الا المعذریه. مردی معذوری در مقابل مخالفت واقع. واقع به حال خودش باقی هست.

س:

ج: مفروغ عنه بوده است…نه. به این شکل بحث نشده است.

بعضی مطلقا گفتند منهم مرحوم نائینی، چه در امارات چه در اصول عملیه، بعد هم مرحوم اقای خوئی امده این ها را تایید کرده و گفته نه. در امر ظاهری….ان عمل به فتوای مجتهد را هم گیر کرده. گفته اجماع، قیمتی ندارد. ادعاء اجماع است. گیر کرده. مساله مشکل شد.

یک نظر سومی هم هست که تفصیل دادند. مرحوم اخوند تفصیل داده بین عمل به امارات، گفته اگر به امارات عمل بکنید، اماره قائم بشود طبق او عمل بکنید، بعد کشف خلاف بشود، لایجزی. بناء بر طریقیه البته. سببیتی ها که راحت اند. سببیتی ها می گویند قیام اماره سبب ملاک جدید شده است. ملاک جدید وافی به ملاک قدیم است فیجزی. اما در اصول عملیه، واضح نیست البته کلام اخوند که مطلق اصول عملیه را می گوید واضح نیست. فرموده و اما فی مثل قاعدتی الحل و الطهاره و استصاحبهما فی وجه قوی.

س:

ج: و نحو این ها که همین مضمون را بیاورد، حلیه و طهاره را بیاورد. کأن استصحاب اگر ملکیت را اورد مجزی نیست. باید یک چیز این طوری باشد….صاف نیست که مرحوم اخوند همه اصول عملیه را می خواهد بگوید…..

لذا بعضی ها ادعاء کردند که مرحوم اخوند همه اصول عملیه را نمی گوید. یک اصول عملیه ای را می گوید که منقح باشند. منقح شرطیه، منقح جزئیه.

س:

ج: کقاعده الحلیه و الطهاره و استصحابهما فی وجه قوی….منتهی منقح موضوع هم در دائره حلیت و طهاره….می گویم منقح. اصول عملیه منقحه. منقحه موضوع ان که در خطابات اخری….ان ها در اصول موضوعیه است…منقح در شبهات موضوعیه است.

ادله ای که ناظر اند به ادله اولیه ای که شرطیه را بیان می کند، جزئیه را بیان می کند، این ها منقح موضوع اند. حالا ان هایش مهم نیست. ملاک داده مرحوم اخوند. اصول عملیه منقحه. منقح موضوعی که در خطابات اولیه اخذ شده است. در خطابات اولیه گفته است که نماز را در ثوب طاهر بخوان. بعد اصل عملی می گوید هذا طاهر. این منقح موضوع است.

مرحوم اخوند در اصول منقحه…استصحاب را هم جزء اصول منقحه قرار داده فی وجه قوی. چون می دانید در استصحاب محل بحث است. بعضی ها می گویند از امارات. امارات باشد، فقط طریق است. منقح نیست. موضوع ساز نیست. بعضی ها می گویند حتی، شاید خود اخوند هم بعضی جاها گفته باشد، استصحاب منقح موضوع نیست. فقد معذر و منجز است. فی وجه قوی بناء بر این که این هم منقح موضوع باشد. جعل حکم مماثل باشد. استصحاب طهاره هم طهاره را جعل کند. استصحاب حلیه هم حلیه را جعل بکند. اگر استصحاب طهاره را جعل کرد، حلیه را جعل کرد، ان وقت ان طهاره و حلیتی که در ان موضوعات ادله اولیه اخذ شده، این می شود منقح او. این می شود محقق او. این هم نظر سومی هست که مرحوم اخوند داده است.

خب طبق معمول ما از کلام مرحوم اخوند شروع می کنیم. وجه کلام مرحوم اخوند چیست در این تفصیل تا قول به اطلاق هم روشن بشود.

فرمایش مرحوم اخوند در این تفصیل این است که در امارات خب مجرد حجیت است. به هر معنایی که حجیت را معنی بکنید. بر مبنای خودش حجیت یعنی معذریت، منجزیت. امارات حکم نمی اورند. خبر ثقه اگر گفت نماز جمعه واجب است، وجوب نمی اید برای نماز جمعه. ادله حجیت می گوید بگو راست می گوید. همین. صدق العادل. اما وجوب را من جعل کردم، نه. می گوید جعلی در کار نیست. نظر مرحوم اخوند در امارات بناء بر طریقیه این است که ان ها مجرد طریق اند، حکم بر طبق مؤدیات جعل نشده است. حجیت معنایش معذریه است، منجزیه است. خب تا وقتی این اماره بود، من معذرم از ان واقع. معذورم از ان واقع. وقتی کشف خلاف شد، عذر پایان پیدا کرد. فلاموجب للاجزاء. چرا مجزی باشد. عذر ما دام هست. ما دام جهل. چون حجیت ما دام هست. حجیت ما دام الجهل است. عذر ما دام الجهل است. جهل که مرتفع شد، عذر پایان پیدا می کند. به خلاف اصول منقحه. ما اسمش را دیگر می گذاریم اصول منقحه. در اصول منقحه این ها تنقیح می کنند، ایجاد می کنند، محقق می کنند موضوع ادله اولیه را. در ادله اولیه امده است که در لباس طاهر نماز بخوان. قاعده طهاره می گوید شک داری پاک است یا نجس، طاهر. این طاهر اخوند می گوید این ناظر به ادله اولیه است. طاهر حاکم بر ادله اولیه است. یعنی می خواهد بگوید ان که گفتم در لباس طاهر نماز بخوان، شرط صحه نماز، طهاره ثوب است، آن طهارتش اعم است از طهاره واقعیه و ظاهریه. مولی عرفی گفت نماز می خواهی بخوان در لباس پاک نماز بخوان. بعد امد گفت این هم پاک است. این هم پاک است، دیگر یعنی ان که گفتم پس در لباس پاک، اعم از پاک واقعی و ظاهری. این جا اخوند به سمت عرف رفته است. می گوید این معنایش توسعه در شرطیه است. می خواهد بگوید با این لسان، با این لسان می خواهد بگوید من که گفتم در لباس پاک نماز بخوان، شرط نماز طهاره ثوب است، شرط من اعم است از طهاره واقعیه و ظاهریه. دیگر اصول منقحه توسعه دهنده….اساس حرف اخوند این است. اصول منقحه به ملاحظه نظارتی که دارند، چون ناظر اند به ادله شرطیه، به ادله جزئیه که اسمش را ادله اولیه می گذاریم، چون ناظر به ان ها هستند، شرطیه را توسعه می دهند. جزئیه را توسعه می دهند. شما اگر در لباس نجس ولی مشکوک الطهاره نماز خواندی، این نمازت واجد شرط است واقعا. درست است طهاره ات ظاهریه هست، ولی شرط واقعی را داری. شرط را داری واقعا. چون شرط شما اعم بود از طهاره واقعیه و ظاهریه. پس اگر شما بعد می فهمی این نجس است، کشف خلاف می شود، کشف خلاف در شرط نیست. کشف خلاف در طهاره و نجاست است لابما هو شرط. شما کشف خلافتان در یک امر واقعی هست که فکر می کردی، شک داشتی پاک است یا نجس، حالا فهمیدی نجس است. کشف خلاف به این معنی. و اما این که کشف بکند شما شرط را نداشتی، نه. شرط را شما داشتی. در باب کشف خلاف، در شرط کشف خلاف نمی شود. تو واقعا شرط را داشتی. در باب اصول منقحه، ارتفاع حکم است بقاء به ارتفاع موضوعش. این که الان، دیگر الان نمی توانی در این لباسی که فهمیدی، نمی توانی نماز بخوانی، چون موضوعش مرتفع شده که طهاره بوده است. کشف خلاف موجب ارتفاع حکم است به ارتفاع موضوعش. نه این که ان زمان هم موضوع نبوده. نه. از الان موضوع نیست. فرق کشف خلاف امارات با اصول عملیه در این نکته است. اگر اماره گفت نماز جمعه واجب است، بعد معلوم شد نماز جمعه مشروع نبوده، ان جا شما می فهمی از اول عملت خطا بوده است. از اول شما موضوع وجوب نماز جمعه نبودی. فلاموجب للاجزاء. به خلاف اصول منقحه. شما تا الان موضوع شرط بودی چون شک داشتی. شک داشتی طاهر است یا نجس، صاحب مساله گفت طاهر. صاحب مساله گفت واجد للشرط. از الان، نکته ظریفش همین است، از الان…این طور نیست که الان کشف کنی که ان وقت اشتباه رفتی. ان وقت شرط را نداشتی. نه. الان که فهمیدی نجس، از الان فاقد شرطی. تو الان واجد شرطی. مثل مسافر و حاضر. تا وقتی مسافری، قصر واجب است. تا حاضر شدی، از زمان حاضر شدن، حکم مرتفع می شود. حکم سابق کشف خلاف ندارد. شرطیه، کشف خلاف ندارد. تا الان شما واجد شرط بودی واقعا. نماز خواندی با شرط واقعا. پس نمازتان صحیح است. نمازی که شرائط را واقعا دارد، خب صحیح است. واضح است. فقط شما باید به این نکته ایمان بیاوری که قاعده طهاره،…بناء علی وجه قوی، بگوییم معنای لاتنقض الیقین بالشک معنایش این است که هذا طاهر. جعل حکم مماثل است. بناء بر این که استصحاب جعل حکم مماثل باشد، استصحاب کن طهاره را یعنی انک کنت علی یقین من طهارتک فلاتنقض الیقین یعنی الان هم تو علی طهارتی. استصحاب می گوید پس الان طاهری. دو تا قدم دارد. استصحاب یک قدم دیگر را هم اضافه دارد. قاعده طهاره می گوید تو طاهری. بحث نداریم. قاعده حل می گوید حلال است، بحث نداریم. استصحاب هم همین را می گوید. لانک کنت علی یقین من طهارتک فشککت فلاتنقض الیقین بالشک یعنی فانت طاهر. قدم دومش که اساس کار این است. اخوند می گوید وقتی گفت انت طاهر یعنی هر جا گفتم طاهر را بفروش، هر جا گفتم در طاهر طواف کن، هر جا گفتم در طاهر نماز بخوان، هر جا گفتم طاهر را بخور وووو، مرادم از ان طاهر که شرط قرار دادم، اعم است از طهاره واقعی و ظاهری.

حاصل الکلام الاصول المنقحه بمقتضی نظارتها علی الادله الشرطیه و الجزئیه، الاصول المنقحه موسّعه للجزئیه و الشرطیه، موسّعه واقعا. گرچه خودشان حکم هستند ظاهرا. همین را اگر بتوانید اعتراف کنید، تمام است. اخوند می گوید این ها حکم ظاهری اند. اشتباه نشود. امارات هم حکمشان ظاهری است تا چه برسد به این ها. ولی می گوید همین اصول منقحه، بمقتضی نظارتها لادله اجزاء و شرائط، همین ها موسّعه للشرطیه و الجزئیه واقعا. وقتی که شرط اعم شد از واقع و ظاهر پس عمل شما نقصان نداشته. اجزاء تمام. قهری است. الانطباق عقلی قهری و الاجزاء عقلی. می گوید اصول منقحه ادله اولیه را دست کاری می کند. به خلاف ادله امارات. ادله امارات طریق اند. جعلی ندارند. دست کاری نمی کند ان ها را. ادله امارات دست کاری نمی کند. ادله اصول عملیه این جا بهتر است. دست کاری می کند. نتیجه دست کاری هم توسعه شرطیه و جزئیه است واقعا.

س:

ج: اصلا اصول عملیه به همین هدف، تسهیل بر عباد اصول عملیه نافیه را….ان ها امر عقلائی است. امضاء جعل عقلاء است. امر عقلائی است، جعل حکم مماثل نیست مثلا. ان ها نه قاعده طهاره قاعده حل، این ها مخترعات شارع است.

این اساس تفصیل مرحوم اخوند بین اصول منقحه و امارات علی الطریقیه.

این فرمایش مرحوم اخوند محل مناقشه قرار گرفته. شاید اول و اقوی مناقش مرحوم نائینی است. مرحوم نائینی مناقشه کرده شدیدا. تا چند اشکال بر کلام مرحوم اخوند وارد کرده است. بعد از مرحوم نائینی بعضی ها به دفاع برخواستند، حرف اخوند را درست کردند، کلام نائینی را جواب دادند. که مفصل ترینشان منتقی الاصول است که مفصل ترین مجیب از نائینی، مؤید از مرحوم اخوند. و بعضی ها هم مثل مرحوم اقای خوئی اشکالات را پذیرفتند. گفتند حرف اخوند حرف بی اساسی هست.

اشکال اولی که از مرحوم نائینی بر مرحوم اخوند شده است، همان اشکالی هست که ما بارها بهش اشاره کردیم. مرحوم نائینی به اخوند اشکال می کند اشکال نقضی می گوید این حرف شما در فقه قابل التزام نیست. یک حرفی هست که گفتید. ولی این را نمی شود بهش عمل کرد. ما اصول را باید طوری پایه ریزی کنیم که در فقه جوابگو باشد. فرق نائینی و اخوند همین است. می گوید این حرف شما در فقه قابل التزام نیست. چند تا نقض می اورد بعد هم و غیر ذلک از نقوضی که در فقه دارد.

از جمله می گوید خب شما در یک شیئی شک کردی پاک است یا نجس. ملاقَی. شک کردی پاک است یا نجس. قاعده طهاره می گوید طاهر. بعد یک شیئی با رطوبه مسریه به این ملاقات کرد. ملاقِی. خب شما می گویی ملاقِی هم طاهر. خود اخوند گفته. حالا در بحث علم اجمالی بعضی از اقسامش نه، ولی غالبا جایی که علم اجمالی نیست، می گویند ملاقِی مشکوک الطهاره و النجاسه، طاهر. بحث نداریم. خب بعد کشف خلاف شد. فهمیدیم این ملاقَی بول بوده اصلا. می گوید لازمه حرف شما این است که این ملاقِی الان پاک باشد. چرا. چون وقتی این ملاقِی با ان مشکوک ملاقات کرد، در حال ملاقات شما قاعده طهاره داشتی در ملاقَی. وقتی قاعده طهاره در ملاقَی جاری شد، طهاره ظاهریه، شما هم می گویید طهاره ظاهریه توسعه واقعی هست، خب اگر این واقعا این ملاقَی پاک بود، ملاقِی هم باید الان پاک باشد. شما می گویید توسعه همین است. پس باید بگویید ملاقِی هم پاک است.

س:

ج: شارع مقدس ملاقی با ملاقا طاهر را فرموده طاهر. ملاقی با ملاقا نجس، نجس. ملاقی با ملاقا طاهر، طاهر. این ملاقی را مثل نماز خواندن حساب بکنید. الان شک داری این پاک است یا نجس، گفت طاهر…..اصول منقحه واقع را تغییر می دهد. اساس حرف اخوند….شرطیه را…..شما گفتی شرط طهاره این ملاقی چی هست، که ملاقا پاک باشد….شرط طهاره این ملاقی این بود که ملاقا پاک باشد. قاعده طهاره هم گفت پاک است. پس تمام اثار شرطیه واقعیه را باید بار کنی.

یک ابی هست شک دارید پاک است یا نجس. قاعده طهاره گفت طاهر. می توانی وضوء بگیری. من وضوء گرفتم با این اب. بعد از وضوء فهمیدم این اب نجس بوده. باید بگویی وضوء صحیح است. این غسل صحیح است. این دیگر پرواضح است. وضوء مثل نماز. شارع گفته وضوء بگیر للماء الطاهر. شرط صحه وضوء طهاره اب است. قاعده طاهره گفت طاهر. توسعه در شرطیه داد. گفت با طهاره ظاهری هم وضوء بگیری وضوء ات صحیح است. خب ما هم با طهاره ظاهریه وضوء گرفتیم، وضوءمان باید صحیح باشد. بله. از این به بعد با ان نمی توانم من…..باید ان وضوء صحیح باشد. الان هم باید صحیح باشد.

س:

ج: ان جا هم نماز را می گفت بعد از کشف خلاف، نماز صحیح است. اعاده نمی خواهد….این هم ان وقت طهاره داشتم، وضوءام صحیح است….وضوء مثل نماز است. گفته یشترط در باب وضوء طهاره الماء. این دلیل اولی. قاعده طهاره امد توسعه دارد….گفت برای نماز های اینده. نماز های اینده از باب ارتفاع موضوع. باید ان جا بگوید وضوء صحیح است. ولی از این به بعد با این اب نمی توانی وضوء بگیری چون فهمیدی نجس است.

وضوء، غسل این ها را باید بگویی صحیح است. این ها گفتنی نیست. در فقه این ها قابل التزام نیست. اصلا در ان موثقه عمار روایه موثقه است با ابی وضوء گرفته، بعد فهمید در ان اب فأره افتاده بوده، حضرت فرمود نمازهایت باطل است. وضوء ات باطل است. خلاف روایت موثقه است. خلاف تسالم اصحاب است. این ها گفتنی نیست.

این در قاعده طهاره.

فرموده که، نقض قسم دوم، این ها هرکدام باز مواردی دارد. نوع دوم از نقضش. مرحوم نائینی نقض دوم کرده است. شارع مقدس فرمود که دهن نجش را نفروش. خیلی خب. دهن نجس شرط صحه بیع در مثل مشروبات، این است که او طاهر باشد. لاتبع النجس. ما یک روغنی داریم، شک داریم پاک است یا نجس. قاعده طهاره می گوید طاهر. این اصول منقحه است. قاعده طهاره گفت طاهر یعنی این که من گفتم شرط صحه بیع طهاره است، اعم است از طهاره واقعی و ظاهری. ظاهری را هم که قاعده طهاره اورد. ما فروختیم این را. بعد که رفتیم منزل عیال گفت بابا ان هایی که تو فروختی توش موش افتاده. ان ها روغن های نجس بوده. من کنار گذاشته بودم تو فروختی. شما اخوند باید بگویی بهش صحیح است. در حالی که قطعا این بیع باطل است. باید برود پیش مشتری پول را پس بدهد.

س:

ج: در بیع نجس شرطش اعلام است. اگر نجس…همه می گویند باطل است. روایاتی که می گوید اعلام کن، ارشاد به شرطیه است…ان مالیت نداشته است.

لازمه حرف شما این است که این بیع صحیح است. و لو بعد کشف. این ها گفتنی نیست.

س:

ج: بعد هم بفهمید نجس بوده، باطل است. فقه این را می گوید. حالا شما قبول ندارید، این ها بین اخوند و نائینی مفروغ عنه است.

سومی اش برای ملکیه مثال زده. استصحاب ملکیه. روایت می گوید لابیع الا فی ملک. شرط صحه بیع ملکیه است. این ادله اولیه. شک داریم این را که دارد می فروشد، ملکش هست یا نه. قبلا ملکش بوده. استصحاب می گوید هنوز ملکش هست. این را فروخت. بعد معلوم شد اشتباه بوده. این را وقف کرده. شما باید بگویید بیع صحیح است. چرا. چون در حین بیع این واجد شرط بوده. واجد شرط ملکیه اعم از واقعی و ظاهری. و لو بعد کشف خلاف بشود که این وقف بوده. مال مردم بوده. بیع باطل است بلااشکال. لازمه حرف شما این است که این ها صحیح باشد. الی غیر ذلک از موارد نقضی که بر مرحوم اخوند شده است. ملاحظه بفرمایید مرحوم اقای بروجردی حرف اخوند را می خواهد تایید بکند. کلام ایشان را نگاهش بکنید. فردا ان شاء الله بحث بکنیم.