اصول ـ جلسه ۱۳۶ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در مقتضای اصل عملی بود در عذر غیر مستوعب در داخل وقت نسبه به وجوب اعاده. مرحوم اغاضیاء فرمود که مقتضای اشتغال، مقتضای قاعده اشتغال این است که باید اعاده کند. ایشان فرمود که ما که شک داریم در اجزاء و عدم اجزاء، منشأ شکمان یا این است که شک داریم این از قسم ثانی است، شک داریم قدرت بر استیفاء داریم یا نه، یا از این باب است که شک در اجزاء و عدم اجزاء داریم، خب شک در قدرت مجرای اشتغال است. یا شکمان در اجزاء و عدم اجزاء منشأش این است که شک داریم این عمل ما وافی به تمام ملاک بوده یا نه، این هم مرجعش به دوران امر است بین تعیین و تخییر، و در دوران امر بین تعیین و تخییر مرجع قاعده اشتغال است. خود مرحوم اخوند هم قاعده اشتغالی هست. از دو حال این منشأ شک ما خالی نیست. هر دو حالش مجرای قاعده اشتغال است. مرحوم اقای خوئی جواب مبنایی داد. فرمود که شک در قدرت مجرای اشتغال نیست. ما قائل به برائه هستیم. چون ان هم شک در تکلیف است. شک در تکلیف داخل رفع ما لایعلمون است. و در دوران امر هم بین تعیین و تخییر ما برائتی هستیم چون تعیین کلفت زائده است. عرض ما این بود که این جا از موارد دوران امر بین تعیین و تخییر نیست. در دوران امر بین تعیین و تخییر ان طرف تعیین بایستی احتمال تعیینش داشته بشود. دوران امر است بین تعیین، یعنی ثبوتا این ممکن است واجب تعیینی باشد، ممکن هم هست که واجب تخییری باشد. مثل همان مثالی که زدیم مثلا نمی دانیم کفاره مرتبه هست یا کفاره مخیره هست. صوم و عتق رقبه مثلا. نمی دانیم صوم فقط واجب است یا مخیریم بین صوم و عتق. احتمال می دهیم که صوم وجوب تعیینی داشته باشد. اصلا دوران امر بین تعیین و تخییر یعنی همین دیگر. این مطلب در محل کلام محقق نیست. ما احتمال تعینیه امر اختیاری را در اخر وقت نمی دهیم. مرحوم اغاضیاء این طور فرمود دوران امر است بین تعیین، نماز اخر وقت واجب تعیینی باشد اگر او وافی نیست به ملاک، و یا واجب تخییری باشد، مخیر باشیم بین اول وقت و اخر وقت اگر وافی باشد. عرض ما این است که نه. احتمال تعیینیه در این نماز اخر وقت نیست. قطعا نماز اخر وقت واجب تعیینی نیست. فرض این است که امر اضطراری هم داریم. فرض کلام این است که امر اضطراری داریم. بداری هستیم. وقتی که امر اضطراری داریم، دیگر باز معینا هم این واجب باشد، گفتنی نیست. بله. یک مساله هست که ما…این را مرحوم اسدمحمدباقر هم دارد، منتهی ما تغییرش دادیم، سیاقت فرق می کند، ان که هست این است که یا این عمل، عمل اختیاری، واجب است در اخر وقت تخییرا بین اختیاری و اضطراری اول وقت اگر وافی به تمام ملاک باشد. و یا نه. واجب است نماز اخر وقت باز تخییرا. منتهی تخییرا بین نماز اخر وقت و ان دو تا نماز. نماز اول وقت به علاوه، ضمیمه، صورت ثالثه. قطعا ان نماز اخر وقت….این که مرحوم اغاضیاء درست می کند که دوران می اندازد بین تعیین و تخییر، نه. ان واجب تعیینی نیست. روی ان حسابی که ما می گفتیم فرمایش مرحوم اخوند را که اصلا پرواضح است. دو تا تعیینی هست. دوران بین تعیین و تخییر صحبت نیست. می گفت نماز اضطراری هم تعیینی هست، آن هم تعیینی هست. نه. حالا از ان گذشتیم. ان را بگذارید کنار. ان حرف را بگذاریم کنار، دوران امر است بین دو تا تخییر نه بین تعیین و تخییر. اگر نماز اول وقت وافی به تمام ملاک باشد، مخیرم بین نماز اول وقت و اخر وقت. صورت رابعه مثلا. صورت اولی. و اگر که وافی به ملاک نیست، چون فرض این است که ملاک دارد، امر دارد، اگر وافی به ملاک نیست، می شود صوره ثالثه. مخیرم بین خصوص نماز اخر وقت و یا دو تا نماز. دوران بین دو تا تخییر است نه بین تخییر و تعیین. ان وقت شک ما در یک عدل تخییر است که ایا یک عدل تخییر ما، خصوص نماز اضطراری هست، اگر وافی باشد، یا یک عدل تخییر ما نماز اضطراری و اختیاری هست اگر وافی نباشد. تردید در عدلی هست که عدل دو تا تخییر است. ان فقط اضطراری هست واجب است اگر که وافی باشد. فقط یک تخییر است یا اضطراری مع الاختیاری هست اگر ان تخییر باشد. نتیجه ان وقت چه می شود. می گوییم عدلیه نماز اضطراری، خود نماز اضطراری قطعی هست. ما یقین داریم که او واجب است. فرض کلام است. شک داریم که اضافه از او، حرف اخوند همین است. اخوند برائتی شده است. اخوند که برائتی شده است حرفش این است. می گوید عدم اجزاء وقتی هست که صورت ثالثه باشد. این جا از صورت ثالثه نیست. چون فرد اضطراری را یقین داریم واجب است. ضمیمه، و اختیاری را، شک داریم که واجب است یا نه. اگر از قسم ثالث باشد، واجب است. اگر از سائر اقسام باشد، واجب نیست. پس شک در تکلیف زائد دارم. شک در تکلیف زائد، مجرای برائه است.

خب شما ممکن است بگویید الان این طور که تو تصویر می کنی تخییر بین اقل و اکثر هم پس داخل مساله اوردی. الان همین طور ما تصویر کردیم. گفتیم دوران امر بین دو تا تخییر است. تخییر بین اقل و اکثر هم یکی اش هست. در حالی که مثل اقای خوئی تخییر بین اقل و اکثر را گفت محال است. ان قلت جواب می دهیم که اقای خوئی هم که می گوید که ما شک داریم در وجوب اعاده، فرض شک کرده، فرض اصل عملی کرده، این لازمه اش این است که از ان مبنی تنزل کرده باشد. اگر مبنایش این باشد، تنزل نکرده باشد که نه، مجرد امر اضطراری ملازمه با اجزاء دارد، نوبت به شک دیگر نمی رسد. فرض ما شک داریم. شک در وجوب اعاده و عدم وجوب اعاده بر مبنای اقای خوئی که فرمود تخییر بین اقل و اکثر محال است، این مبتنی هست که از ان مبنی تنزل کند. این است که اقای خوئی هم باید بگوییم بحثش تنزلی هست. چون بحثش تنزلی هست، باید از اغاضیاء این طور جواب بدهد. تنزلی هم نباشد، اقای اغاضیاء که ان تخییر اخوند را قبول دارد، باید بگوید حرف شما اغاضیاء روی مبنای خودت نادرست است. علی ای حال فرمایش مرحوم اغاضیاء درست نیست. این که مرحوم اقای خوئی فقط اشکال مبنایی کرده، می گوییم نه. اشکال بنائی هم این جا مجال دارد. بر مبنای اغاضیاء مجال دارد پرواضح است. حتی بر مبنای شما هم جا دارد چون شما باید این جا تنزل کرده باشید.

اللهم. توجیه بکنیم کلام مرحوم اقای خوئی را. که فرموده است محل کلام از موارد دوران امر است بین تعیین و تخییر، توجیه بکنیم، شاید این توجیه هم در کلام…یک خورده بعید است. شاید می گوییم. شاید کلام اغاضیاء هم قابل این توجیه باشد. و ان توجیه این است که بگوییم شک در مرحله اصل عملی، شک در اصل وجود امر اضطراری هست. این که بحث می کنند مقتضای اصل عملی در امر اضطراری چیست، ان جایی را بحث می کنند که اصل امر اضطراری مشکوک است. و گر نه اگر امر اضطراری محرز بود، دیگر خب مثل اقای خوئی می گوید فیجزی. جای شک ندارد. ما بگوییم محل بحث ما….ما می گوییم خارج است. این درست نیست. توجیه است. بگوییم مرحوم اغاضیاء و اقای خوئی که بحث اصل عملی را می کنند، حرفشان جایی هست که می گویند دلیل امر اضطراری اطلاق ندارد. شک داریم که عذر غیر مستوعب را می گیرد یا نه. وقتی شک داریم. اطلاق ندارد. شک داریم عذر غیر مستوعب را می گیرد یا نه، شک دارد که امر اضطراری دارد این اقا یا نه. نتیجه ان وقت می شود دوران امر بین تعیین و تخییر. اگر …این هم مرحوم اسدمحمدباقر دارد. اگر شک در اصل امر داشته باشیم، دوران امر بین تعیین و تخییر هست. چرا. وقتی شک در امر داریم، یعنی شک داریم پس ایا فقط نماز اخر وقت واجب تعیینی هست. او اصلا امر ندارد. چون شک در وجود امر داریم. یا نه. ان هم وافی به ملاک است. ما امر تخییری داریم بین نماز اضطراری و نماز اختیاری. اگر شک ما در اصل وجود امر اضطراری باشد، دوران بین تعیین و تخییر است. یک طرفش….خصوص نماز اختیاری واجب باشد. ان اصلا امر نداشته باشد. یا نه. ان هم امر داشته باشد، این هم امر داشته باشد امرا تخییرا. در نتیجه دوران امر می شود بین تعیین و تخییر. فرمایش مرحوم اقای خوئی که مبنایی جواب داده است، و فرمایش اغاضیاء که گفته این جا از موارد دوران امر است بین تعیین و تخییر، درست است.

س:

ج: امر اضطراری را برائه جاری کنیم، خلاف امتنان است. امر اضطراری امر داشته باشد، برای ما خوب است….ولی شاید امر داشته باشد. این شاید را با چی نفی بکنیم؟ برائه خلاف امتنان است. اگر ان هم امر داشته باشد، اختیاری هم امر داشته باشد، توسعه است. من هم می توانم اول وقت بیاورم هم اخر وقت. ولی اگر او امر نداشته باشد، فقط اختیاری امر دارد. ضیق است… اگر شک در امر داشتیم، این جا می شود دوران امر بین تعیین و تخییر. این جا درست است اغاضیاء بگوید نماز اخر وقت یقینا امر دارد. راست می گوید. یقین داریم امر تعیینی دارد. شک داریم که ایا نماز اول وقت امر دارد یا نه، شک داریم که ایا امر ما تخییری هست یا همان تعیینی هست. اگر امر نداشت، این تعیینی هست، اگر امر داشت، تخییری هست….در تعیین برائه جاری می کنیم علی المبنی. ان وقت حرف اغاضیاء درست است. اغاضیاء گفت در دوران امر بین تعیین و تخییر قاعده اشتغال می گوید تعیینی را بیار. حرف اقای خوئی درست است. می گوید در دوران امر بین تعیین و تخییر برائه از تعیین جاری می کنیم. اجزاء را ثابت می کنیم….ان که شما می گویید، حرف اشتغالی ها هست. به همین بیان می گویند اشتغال. علی المبنی. ما فعلا بحث صغروی می کنیم. صغرای او هست یا نه.

خب هذا تمام الکلام در دوران امر بین تعیین و تخییر.

یک کلمه دیگری که اضافه کنیم، مرحوم اسدمحمدباقر هم متنبه شده است، این است که مرحوم اغاضیاء گفت این جا از باب شک در قدرت هست، شک در قدرت مجرای اشتغال است. مرحوم اقای خوئی گفت ما این مبنی را قبول نداریم. شک در قدرت هم مجرای برائه است. ما می گوییم نه. حتی شک در قدرت هم مجرای اشتغال باشد. جواب بنائی می دهیم. می گوییم حرف شما درست. شک در قدرت مجرای اشتغال. ولی باز حرف شما درست نیست. چرا. این که قائلین به اشتغال در شک در قدرت می گویند اشتغال، این در جایی هست که خود شارع مقدس، ترخیص در تفویت نداده باشد. خودش نگفته باشد می توانی ان ملاک را تفویت کنی. اما اگر جایی شارع مقدس خودش گفت شک داری حمام باز است یا نه، لزومی ندارد بروی حمام. عقل دیگر حرفی ندارد. همیشه حکم عقل، همیشه از جمله در شک در قدرت، می گوید احتیاط کن، اگر صاحب مساله ترخیص در ترک ندهد. تعلیقی هست. جنب است شک دارد حمام باز است یا نه، شک در قدرت دارد، عقل می گوید بلند شو برو. راست است. قبول کردیم. اما اگر خود صاحب مساله گفت شک داری حمام باز است یا نه، شک در قدرت داری، نمی خواهد. همان جا تیمم کن. دیگر عقل حرفی ندارد. ادعاء ما این است که چون فرض ما فرض وجود امر اضطراری هست، شارع امر اضطراری دارد، پس اگر هم از ان قسم ثانی هم باشد که مقداری از ملاک فوت می شود، قابل استیفاء نیست، خودش امر کرده، امر شارع ترخیص در تفویت است. اگر یادتان باشد همین طور می گفتیم. می گفتیم قسم ثانی که مقداری از ملاک باقی می ماند، استیفاءش ممکن نیست، اخوند گفت بدار جائز نیست. بعد اشکال کردیم گفتیم اگر بدار جائز نیست، چه طور امر کرده در اول وقت. گفتیم اخوند حل کرده. گفته می تواند امر بکند لمصلحه اهم. یک الا داشت. گفت بدار جائز نیست. نمی تواند اجازه بکند الان بیار، الا لمصلحه اهم. امر کشف می کند که یک مصلحه اهمی بوده. خب این جا تفویت….اصلا دیگر تفویت نیست. چون ان مصلحت اهم که سبب شد مولی امر بکند، ان مصلحت اهم، ان ملاکی را که قابل استیفاء نیست، جبران می کند. این است که با فرض وجود امر، شک در قدرت مجرای اشتغال است، صغری ندارد. مگر باز همان توجیه را این جا بیاوریم. بگوییم نه. مولی بر فرض این که مقداری از ملاک بماند، قابل استیفاء نباشد، ما شک داریم مولی امر دارد یا نه. شک داریم امر دارد یا نه، ان وقت شک داریم که داخل در ان می شود، در ان بحث می شود که شک ما بر می گردد به شک در قدرت بر استیفاء ملاک. شما این پنجشنبه جمعه نگاه کنید. اگر یک تصریحی یک بیان واضحی از اغاضیاء پیدا کردید که او این بحث ها را در جایی می اورد که شک در اصل وجود امر داریم، که ما می گوییم این طور نیست، ظاهر کلام این است که امر اضطراری مفروض است، ولی اگر شما پیدا کردید، ما از همه این اشکالات دست بر می داریم. می گوییم حرف اغاضیاء که گفته از موارد شک در قدرت است، درست است، گفته یا از موارد شک در دوران امر بین تعیین و تخییر هست، درست است. و اقای خوئی هم که فقط مبنایی جواب داده، درست است. ولی حرف ما این است که این ها خلف است. فرض این است که ما در باب…روز اول گفتیم. فرض کلام جایی هست که امر اضطراری واقعی داریم. اخوند این جا بحث می کند. دیگر وقتی داریم، شما شک داری اجزاء هست یا نه، شک داری از قسم ثالث است یا نه. قسم ثالث چه بود. تکلیف زائد. بعد از این یک تکلیف زائدی داری، امر اختیاری، شک داری در تکلیف زائد. شک در تکلیف زائد، مجرای برائه است. حرف مرحوم اخوند صاف است طبق ان که ما امدیم.

س:

ج: ولی یک ملاکی در بین هست….احد الامرین است. گفت علی تقدیر عدم اجزاء از ان باب است که قطعا امر ندارد. فرض کلام این است…

خب بگذریم.

و اما مرحله دوم بحث مقتضای اصل عملی در وجوب قضاء. این هم چیزی ندارد. یک فرمایشی مرحوم اسدمحمدباقر فرمایش پیچ داری دارد، رهایش می کنیم. فرمایش اغاضیاء است، شبیه این حرف ها را ان جا گفته، رهایش می کنیم. ان مقداری که در اصل عملی صاف است، شفاف است، این است. مقتضای اصل عملی چیست. عرض کردیم مرحوم اخوند گفته به طریق اولی دیگر قضاء واجب نیست از باب این که برائه را در وجوب اعاده جاری کرده است. حالا اگر ما امدیم گفتیم که عذر مستوعب شرط است. عذر این اقا مستوعب بوده، فعل اضطراری را اورده. الان شک داریم بعد از خروج وقت، اب پیدا شد، شک داریم قضاء واجب است یا نه. ان به طریق اولی اخوند این جا نمی اید. خب این جا مقتضای اصل عملی چیست.

می دانید که در قضاء قدیمی ها بعضی هایشان می گفتند قضاء به امر اول است. می گفتند اقم الصلاه لدلوک الشمس الی غروب الشمس مثلا، این دو تا مدلول دارد. یکی اصل نماز را بیار. اصل نماز اختیاری را. نماز مع الطهاره المائیه. یکی هم نماز در داخل وقت را بیار. طهاره مائیه را هم نگوییم حالا. یکی می گوید اصل نماز را بیار. یکی می گوید که مطلوب دوم، تعدد مطلوب است، دومی این است که و واجب است ان نماز در وقت باشد. ما دو تا مطلوب داریم. اگر کسی نماز را در وقت نیاورد، یک مطلوب را عصیان کرده. بعد دوباره باید طبیعی نماز را بیاورد. چرا. چون ان مطلوب اول به حال خودش باقی هست. امر به مقید، منحل می شود به دو تا امر. امر به ذات مقید، امر به ذات نماز. ذات نماز را بیار. خب این اقا ذات نماز را نیاورده. هنوز امر زنده هست. قضاء نیاز به امر جدید ندارد. القضاء تابع للاداء. همان امر اول می گوید که طبیعه را بیار. هنوز نیاوردی، بیار.

این یک نظری هست که سابقین می دادند و الان نسخ شده. می گویند این گفتنی نیست. ما یک امر داریم به مقید. اگر کسی مقید را عصیان کرد، ان ذات نیاز به امر جدید دارد. امر به مقید منحل بشود به دو تا امر، به دو تا مطلوب، می گویند این ها گفتنی نیست. راست هم می گویند.

نظر دوم این است که قضاء به امر جدید است چنان چه به همین امر جدید هم واقع شده است. اقض ما فات. قضاء به امر جدید است. در طول او. موضوعش فوت او هست. پس او معلوم می شود که فوت شد.

س:

ج: هر علمی اولش شروع می شود، بسیط است. ارام ارام توسعه پیدا می کند. معنی ندارد شما….

این است که گفتند قضاء به امر جدید است.

دو تا مبنی هست پس در قضاء. قضاء به امر اول، قضاء به امر جدید. روی هر دو مبنی اصل عملی را حساب کنیم.

اما بر مبنای اول، مقتضای اصل عملی چیست. مقتضای اصل عملی اشتغال است. چرا. چون اول وقت طبیعی نماز بر من واجب شده است. طبیعی نماز با شرائط. مع الطهاره. شما به ادله ای امدید نماز مع الطهاره را با ترابیه خواندی. نماز مع الطهاره الترابیه در وقت، ان مطلوب دوم را ساقط کرد. نماز فی الوقت دیگر اتیان شد. شک داریم که اصل نماز ایا از گردن من ساقط شد، اگر این نماز مع الطهاره الترابیه وافی به ملاک باشد. حالا دیگر وافی به ملاک، ان ها الفاظ است. بگویید یکی از اقسام ثلاثه باشد. اگر یکی از اقسام ثلاثه باشد، دیگر امر به طبیعی نماز، امر اول، از گردن من ساقط شد. اما اگر از قسم چهارم باشد، نه. هنوز امر به طبیعی باقی هست. این است که شک دارم در فراغ ذمه از ان امر اول. ان امر اول که اشتغال به او یقینی هست، شک دارم در فراغ ذمه ام از ان امر اول. و گفتیم که هرگاه یقین به اشتغال داری، شک در فراغ داری، عقل می گوید الاشتغال الیقینی یستلزم فراغ یقینی.

و اما اگر گفتیم قضاء به امر جدید است. خب باید موضوع قضاء را ببینیم چی هست. اقض ما فات موضوع قضاء چیست. معمولا می گویند موضوع قضاء فوت فریضه است. کلمه فریضه در بعضی روایات هم امده است. بعد گفتند که حالا فریضه خصوصیه ندارد. ملاکش هم فوت شد، ملاک فریضه با خود فریضه یکی هست. این است که گفتند موضوع قضاء، فوت فریضه هست، شما قدرت داشتی، التفات داشتی، بیدار بودی، فریضه داشتی نخواندی، فاتت الفریضه. یا نه. فوت ملاک. در تمام وقت شما خواب بودی. خواب فریضه ندارد. ولی ملاکش در حقش بود. فوت ملاک. اگر گفتیم موضوع وجوب قضاء فوت فریضه هست یا فوت ملاک فریضه، این جا نوبت به برائه می رسد. چرا. چون کسی که نماز اضطراری را خوانده است در وقت، فریضه اش فوت نشده است. فریضه اش همان بود. داریم عذر مستوعب را صحبت می کنیم. در عذر مستوعب، فریضه اش همان بود. ان را هم که انجام داده است. می ماند ملاک. ملاک ان نماز مع الطهاره المائیه. فعل اختیاری. ملاک فوت شده یا نه، آن را هم شک داریم. شاید ملاکی فوت نشده. یا اگر هم فوت شده، قابل استیفاء نیست. شاید ملاک بوده.

س:

ج: مانع دارد. در جایی که عاجزیم در حق عاجز ملاک هست منتهی مولی از او نخواسته است….حالا شک داریم. یقین که نداریم.

این است که اقض ما فات، شبهه مصداقیه فوت است. تمسک به عام در شبهه مصداقیه خود عام، همه می گویند غلط است. اگر اختلاف است، در شبهه مصداقیه مخصص است. گفته اکرم العلماء الا الفساق نمی دانم این فاسق است یا نه، ان جا محل اختلاف است. اما اگر نمی دانم این عالم است یا نه، احدی نمی گوید اکرم العلماء این را می گیرد. اقض ما فات تمسک به مطلق است در شبهه مصداقیه خود مطلق. این باطل است علی جمیع الانظار و الاقوال.

خب این واضح است بناء بر این که قضاء به امر جدید باشد، شک در فوت داریم. در نتیجه شک در وجوب قضاء داریم یعنی در حدوثش. شک داریم که وجوب قضاءیی حادث شد یا نه، می شود شک در تکلیف. شک در تکلیف مجرای برائه است. شبهه مصداقیه عام، شبهه حکمیه تکلیف. شبهه حکمیه تکلیف در شبهات وجوبیه، همه برائتی هستند. اخباریین هم برائتی هستند.

و اما اگر کسی مثل مرحوم اخوند….مرحوم اخوند یک احتمالی داده در اخر کلامش که بگوییم موضوع وجوب قضاء، فوت واقع است نه فوت فریضه، نه فوت ملاک. فوت واقع. گفته اگر بگوییم موضوع وجوب قضاء، فوت واقع است، این جا قضاء واجب است. چرا. یک مبنایی دارد مرحوم اخوند در باب اضطرار. در بحث اصل عملی ان جا ادعاء کرده است که رفع ما اضطروا الیه یا بقیه ادله اضطرار، اصل تکلیف را بر نمی دارد. تکلیف در حق مضطر در حق عاجز، اصل تکلیف هست. رفع فعلیه را بر می دارد. مرحوم اخوند می گوید در حق این کسی که فاقد ماء هست، نماز مع الطهاره المائیه، نماز اختیاریه، وجوب به گردنش هست. رفع ما اضطروا که امده…فلم تجدوا هم مصادیق رفع ما اضطروا است. ادله اضطرار که امده، ادله اضطرار فعلیه ان را می برد. اصلش باقی هست. خب وقتی اصلش باقی هست، گفته اگر بگوییم موضوع وجوب قضاء فوت الواقع است، خب این جا واقع فوت شده است. همان واقع نماز اختیاری بود. فوت شده. پس قضاء واجب است.

و لکن این فرمایش غیر فقهی هست. چه طور شده مرحوم اخوند این را اورده. این را احتمال داده، این احتمالش نیست.

اولا در حق مضطر، ان واقع هم انشاء نشده. فعل اختیاری انشاء نشده. انشاءیی اش هم وجود ندارد. کسی که مضطر است، عذرش مستوعب است در تمام وقت، فقط نماز مع الطهاره الترابیه برایش جعل شده. این گفتنی نیست که بگوییم در حق این حکم انشائی نماز مع الطهاره المائیه است. حکم فعلی….یعنی دو تا حکم داشته باشد. یک حکم انشائی. یک حکم فعلی. این ها گفتنی نیست. حتی دلیل ما هم رفع ما اضطروا باشد، درست گفته مرحوم اقای خوئی، رفع ما اضطروا قلم تشریع را بر می دارد. مضطر، حکم ندارد نه این که حکم انشائی را دارد، به فعلیه…این ها گفتنی نیست. حالا در رفع ما لایعلمون عیبی ندارد. بگویید رفع کرده فعلیه را چون اگر خواسته باشد اصل را بردارد در ظرف جهل، تسبیب است. ان جا جای تحمل دارد. اما در رفع ما اضطروا الیه، رفع ما لایطیقون، رفع القلم…مثل رفع القلم است. یعنی قلم تشریع. از اصل. ریشه در حق این وجود ندارد. این است که پرواضح است در وقت نماز مع الطهاره المائیه، تشریع نشده است اولا.

ثانیا افرض که نه، نماز مع الطهاره المائیه هم در حق این تشریع شده است. می گوییم اقض ما فات اطلاق ندارد. شامل نمی شود فوت حکم انشائی را شامل نمی شود. اقض ما فات قدر متیقنش ما فات من الاوامر و الفرائض. ان چه را از دست دادی، واجباتی که بر تو واجب کردم. قدر متیقن این است. حالا ملاک را هم ملحق بکنیم. بگوییم ملاک هم روح حکم خدا است. این هم. ان هم گیر دارد. ان هم باشد. اما اقض ما فات شامل بشود حکم انشائی را، می گوییم نه دیگر این قابل گفتن نیست. چرا. چون حکم انشائی خاصیت ندارد تا بگوید فوت شده است. اقض ما فات. باید یک چیزی باشد ان جا، قبلش باید بوده که یک…باید به کیسه می امد. یک چیزی که اعتنائی بهش می شد. یک چیزی هست. خود مرحوم اخوند گفته حکم انشائی اصلا حکم نیست حقیقهً. اطاعه ندارد. عصیان ندارد. خب فوت هم ندارد.

این است که اقض ما فات در این جا مجالی ندارد. به دو بیان. اولا ما امر به واقعی نداریم در حال اضطرار که امتثال نشده باشد. ثانیا اگر هم امر به واقع را قبول بکنیم، بگوییم در ان حال دو تا امر داشتیم، اسناد فوت به امر انشائی، که هیچ خاصیتی ندارد، عرفی نیست. فوت شده یعنی یک چیزی که باید به جیب ما می امد. امر انشائی بایدی ندارد.

س:

ج: بدل معنایش این است. مبدل الان نیست. فقط بدل است. معنای بدل این است. امام جماعتی بدل امام جماعت دیگری بشود یعنی ان نیست. الان این است. هم او هست و هم این، اتفاقا این برعکس بدل و مبدل است. منتهی در روایت بدل و مبدل نیامده. این ها تعبیرات علماء است.

بهذا یتم الکلام در بحث اصل عملی. و یتم الکلام در اصل امر اضطراری مجزی هست یا نه. در هر دو مقامش، عذر مستوعب، عذر غیر مستوعب، و هر دو مرحله اش وجوب اعاده وجوب قضاء، مبانی مساله بیان شد. مناقشاتی که در بعضی از مبانی بود، ادله بود، تمام شد. یک تلخیصی باقی مانده منتهی دیگر وقت نیست.

فقط اشاره باید بکنم به همان که همیشه تکرارش می کنیم. فذکر ان الذکری تنفع المومنین. بحث تعطیل می شود، مباحثه تعطیل می شود، ولی شما کار را تعطیل نکنید. این کلام کلام متینی هست که العلم وحشی اذا ترک یمشی. یک طور نشود که باز فاصله را از بین ببرید. اتصال را حفظ بکنید. اتصال به همین است که ادامه بدهید همین که در میدانش هستید. بارها عرض کردیم به رفقاء مطالعات پراکنده، کتب متفرقه به جایی نمی رسد. چون ان ها عمیق نیست، یک چیزی به ذهن می اید، همان طور که می اید، می رود. ان تاثیر چندانی ندارد مگر برای نقالی در مجالس و امثال ذلک. ان که ماندگار است و انسان را حرکت می دهد و حرکت انسان را تسریع می کند، آن کار عمیق است. کار عمیق هم به همین است که انسان درس برود، بحث برود، ان ها را خوب مطالعه کند. ان ها را دنبال بکند. بحث بکند. بگومگو بکند. تلخیص بکند. در ایام تعطیلی تکمیل بکند و ایامی که تعطیلی طولانی هم هست، ارتباطش را با ان اگر محبوبش شده باشد، اگر معشوقش شده باشد، ارتباطش را قطع نکند. حالا برگردد همان قدیم ها را…ببینید الان بحث اجزاء اخرش رسیدیم، همین بحث اجزاء اولش را بهتر می فهمیم. وقتی به اخر می رسد، اولش…حالا برگردید به ان بحث های سابق، ان ها را مرور بکنید. ان ها را دنبال بکنید. یک مواردی بالاخره در ذهنتان هست که صاف نبود، حالا دوباره نگاه کنم شاید این دفعه صاف بشود. همان تقریرات را نگاه بکنید. نوشته جات را نگاه بکنید. یا اگر هم ان ها را حوصله ندارید یا به زعم خودتان صاف کردید، مباحث آتی را نگاه بکنید، برای بحث آتی امادگی بیشتری پیدا بکنید. اصلا این بحث اجزاء را ببینید ما مباحثه کردیم، ببینیم این چی هست. خودمان حالا یک نظری بیاندازیم. در ذهنمان بچرخانیم. توصیه من همین است که رهایش نکنید بحث را که بعد از یک ماه، چهل روز می ایید، دوباره باید از الف شروع بکنیم یا شبیه ان. نه. چنان چه باشد که چهل روز بعد هم می ایید، مثل این که دیروز امدید. ان وقت این مؤثر است در حرکت شما. این است که ان سابق را نگهش داشتید، متراکمش کردید، لاحق ابتدائی نیست. لاحق ضمیمه است. ان وقت همان طور که فقه ضمیمه ای نتیجه خوبی می دهد، این کار ضمیمه ای هم نتیجه خوبی خواهد داد. ان شاء الله. از همه تان هم التماس دعاء داریم. من وظیفه خودم می دانم، از همان قدیم، که برای رفقاء برای ان هایی که ما هم بحث هستیم، هم صحبت هستیم، حتی ان هایی که بودیم، و الان نیستیم، این ها را ما ذکر خاص می کنیم، حالا ذکر خاص نه به معنی فرد فرد، ان هم هست، فی الجمله، ولی فرد فرد همه نمی شود. حالا مثلا ؟ یک مقدار خاص می شود تا المومنین و المومنات. خاص نسبی. ما وظیفه اخلاقی خودمان می دانیم که برای شما ها دعاء بکنیم. و از شما هم ملتمس هستیم که در این ماه پربرکت در مظان اجابت، هر وقتی که یادتان امد، برای ما هم، از ما هم یادی بکنید، برای ما هم دعاء بکنید. ان شاء الله همه موفق باشید. بشرط التوفیق و الحیاه شنبه بعد از شهر رمضان همان اولین شنبه اش خدمت خواهیم رسید.