اصول ـ جلسه ۱۲۹ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در مقام اثبات بود. ایا از ادله وارده در مقام اضطرار در موضوع اضطرار، ایا استفاده اجزاء می شود ام لا. مرحوم اخوند فرمود که مقتضای اطلاق ادله اضطرار اجزاء است. تقریب کلام مرحوم اخوند گذشت. بعضی از اشکالات هم گفته شد. کلام منتهی شد به فرمایش مرحوم اغاضیاء عراقی.

ایشان بحث مفصلی دارد. ادله اضطرار را به نحو مفصل بحث کرده است. ادله اضطرار مثل ادله باب تیمم یک بحث دارد، مثل موارد قاعده میسور یک بحث دارد. ان هم از ادله اضطرار است. مثل روایات باب تقیه یک بحث دارد. مثل حدیث رفع، رفع ما اضطروا الیه، ان هم از ادله اضطرار است. بحث مفصلی کرده است در موارد مختلفه ای که به عناوین مختلفه در شریعه رسیده است. مهمش ان بحثی هست که در ادله تیمم دارد. ایشان در ادله تیمم ادعاء کرده است که اطلاق دلیل بدلیه، معارض است با دلیل اختیاری. در مقام مثال فتیمموا را مثال نزده است. مثال را در ان التراب احد الطهورین عنوان کرده است. فرقی نمی کند. ما در فتیمموا اوردیم، ایشان در التراب احد الطهورین. فرموده است که التراب احد الطهورین درست است که ظاهرش این است که نماز مع الطهاره الترابیه به منزله نماز مع الطهاره المائیه است. و مقتضای این که این یک فردی از نماز مع الطهاره باشد، التراب احد الطهورین، این هم یک فردی قرار می دهد، لازمه اش این است که این هم وافی به تمام ملاک باشد فیجزی. و لکن این اطلاق، اطلاق دارد. چه عذرت برطرف بشود یا نشود، عذر مستوعب باشد یا نباشد، مقتضای اطلاق التراب احد الطهورین، گفته مفروض کلام هم این است که شامل عذر غیر مستوعب می شود. مقتضای اطلاق وفاء به تمام ملاک است. فرموده است که این معارض دارد. معارضش اذا قمتم الی الصلاه فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق که مفادش این است که باید نماز را با وضوء بخوانی، با طهاره مائیه بخوانی. اطلاق دارد. و لو قبلا مضطر بوده ای و نماز را با طهاره ترابیه خوانده ای. ان را هم شامل می شود. الان اخر وقت شما اب پیدا کردی. بحث در اعاده است. گفتیم بحث در جایی هست که عذر در اثناء وقت مرتفع شده است. التراب احد الطهورین می گوید این هم یک فردی از نماز مع الطهاره است، دیگر اثر او را دارد، وافی به تمام ملاک است. یجزی. اذا قمتم الی الصلاه فاغسلوا وجوهکم می گوید همین الان این نماز را شما باید با طهاره مائیه بیاوری. گفته این ها با هم تعارض دارند. مقتضای اطلاق ادله اختیاریه بعد از ارتفاع اضطرار، قبلش که زنده نبود، بعد ارتفاع الاضطرار، مقتضای اطلاقش، می گوید نماز را با طهاره مائیه بیار. چه قبلا با ترابیه اوردی یا نیاوردی. مقتضایش عدم اجزاء است. بعد فرموده است که بلکه ظهور اذا قمتم الی الصلاه فاغسوا وجوهکم اقوی ست از ظهور التراب احد الطهورین. این مقدم بر او هست. چرا. فرموده است که دلالت اذا قمتم الی الصلاه بر عدم اجزاء، وضعی است. این که باید اعاده کنی، این دلالتش وضعی است. چون این اعاده را ما از کجا فهمیدیم، از باب این که خصوص وضوء و غسل را اخذ کرده است. این اذا قمتم الی الصلاه فاغسلوا وجوهکم، دلالت این بر وجوب خصوص وضوء، بالوضع است. گفته فاغسوا وجوهکم. دلالتش بر خصوص، بالوضع است. اما دلالت التراب احد الطهورین بر این که مجزی هست، طهاره مائیه دخالت ندارد، او بالاطلاق است. و در تعارض وضع و اطلاق در جای خودش محقق شده که دلالت وضعیه، مقدم است بر دلالت اطلاقیه. اذا قمتم الی الصلاه فاغسلوا. می گوید وضوء بگیر. این بالوضع است که می گوید وضوء بگیر.  می گوید وضوء بگیر، خب بالوضع دلالت دارد که خصوصیه دخالت دارد. خصوصیه در ملاک دخالت دارد. او می گوید نه. التراب احد الطهورین خصوصیه دخالت ندارد. تراب مثل اب است. این وجه اقوائیه فاغسوا وجوهکم بر التراب احد الطهورین. بعد در ادامه فرموده و لکن ما اجزاء را قائلیم. ما دلالت بر اجزاء را قبول داریم اما نه به این بیانی که مرحوم اخوند فرموده. نه. اطلاقی که مرحوم اخوند فرموده، معارض دارد بلکه حاکم دارد. اجزاء را به یک تقریب دیگری درست کرده است. از باب انفکاک مدلول التزامی از مدلول مطابقی.

فرموده است که مدلول مطابقی این معارض دارد. مدلول مطابقی این است که تراب یک فردی از ان جامع است. یک فردی از ان جامع است پس مجزی هست به ملاک وفاء به تمام ملاک، می گوید این معارض دارد. دلیل اقوی دارد. و لکن دلالت التزامی بر اصل اجزاء را هم دارد. ان که معارض دارد، اطلاقی که لازمه اش اجزاء به خاطر وفاء به تمام ملاک است. می گوید بخواهد، اطلاقش معارض دارد، وفاء به تمام ملاک جا ندارد، ولی اصل اجزاء که مدلول التزامی هست، این را قائل می شویم. فرموده است مدلول مطابقی که اطلاق هست، و مقتضایش وفاء به تمام ملاک است، این معارض دارد. اما اصل اجزاء معارض ندارد. اصل اجزاء را گفته معارض ندارد این مدلول التزامی. این جزئی از مدلول التزامی معارض ندارد. چرا. چون ان دلیل امر اختیاری، اصل اجزاء این را نفی نمی کند. ان را که نفی می کرد، اجزاء به ملاک وفاء به تمام ملاک است. می گفت نه. من خصوصیه دارم، من طهاره مائیه هستم، خصوصیه دارم، او وافی به تمام ملاک نیست. این معارض داشت. اما اصل اجزاء، از باب این که صورت ثانیه باشد، استیفاء ملاکش ممکن نباشد، گفته اصل اجزاء را نفی نمی کند. دلیل امر اختیاری اجزاء به وفاء به تمام ملاک را نفی می کند. می گوید من دخالت دارد در ملاک پس اجزاء به وفاء به تمام ملاک درست نیست. نفی می کنم ان را. اما اصل اجزاء را نفی نمی کند. یک قسم از اجزاء هم عبارت بود از اجزاء به ملاک این که بقیه قابل استیفاء نیست. این دیگر ساکت است. دلیل التراب احد الطهورین اجزاء را ثابت می کند بالالتزام، وفاء به تمام ملاک را اثبات می کند بالالتزام، این وفاء به تمام ملاک، این طرف تعارض است. اما اصل اجزاء که طرف تعارض نیست. این است که مرحوم اغاضیاء قائل است از باب تفکیک بین مدلول التزامی و مدلول مطابقی، قائل است که ما از ادله تیمم، اجزاء را به دلالت التزامیه ثابت می کنیم. گرچه دلالت مطابقیه اش وفاء به تمام ملاکش، معارض داشته باشد. این فرمایشی هست که…

س:

ج: گناه هم کرده، ثابت نیست. چون معارض اند حالا….ثمره اش همین است. مرحوم اغاضیاء می گوید ما از ادله تیمم، التراب احد الطهورین، اجزاء را ثابت می کنیم، نه به بیان شما اخوند، نه. ان که شما بیان کردی، معارض دارد. به این بیان ما. تفکیک مدلول التزامی از مطابقی….اطلاق معارض است….پس ان ثبوتی را برای چی اورد. اصلا همین ها را مترتب بر ان ها کرده مرحوم اخوند. اخوند همین را می گوید. می گوید اطلاق دارد وجوب تعیینی دارد. وجوب تعیینی دلیل بر وفاء به تمام ملاک است.

این فرمایشی که مرحوم اغاضیاء فرموده است.

و لکن این فرمایش ناتمام است. مرحوم اسدمحمدباقر هم دارد این مطلب را. این که به ذهن ایشان هم رسید.

این که ایشان ادعاء کرده است که ادله اختیار اطلاق دارد، حرف درستی هست. اطلاق دارد ان هم. اذا قمتم الی الصلاه فاغسوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق، اطلاق دارد. چه قبلا نماز با تیمم خوانده ای یا نخوانده ای. راست می گوید. اطلاق دارد. این حرف درست است.

اما این که ایشان فرموده این دلالت، این معنی بالوضع است، این را ما نتوانستیم بفهمیم. چه طور این بالوضع است. خیلی حرف عجیبی هست. اذا قمتم الی الصلاه به این شخصی که قبلا نماز خوانده است، الان عذرش مرتفع شده است، بهش می گوید با طهاره مائیه بخوان، این بالاطلاق است. این بالوضع نیست. بالوضعش فقط این است که این خصوصیه دخالت دارد در ملاک. طهاره مائیه دخالت دارد. اما این دخالت دارد در حق کسی که از اول اب دارد، بله. قدر متیقن است. در حق کسی که قبلا نماز مع الطهاره الترابیه خوانده است، بالاطلاق است. پرواضح است بالاطلاق است. مرحوم اغاضیاء می گوید ما امر داریم به نماز مع الطهاره المائیه. همان حرف اقای خوئی را می گویند ان ها. ما امر داریم به نماز مع الطهاره المائیه. تا این جایش قبول است. اطلاق هم دارد. چه قبلا مع الترابیه خواندی چه نخواندی. این هم درست است. اما این که این دلالت وضعی باشد، واقعش این است که نتوانستیم بفهمیم. دیدیم مرحوم اسدمحمدباقر هم این اشکال را کرده است. این در فقه خیلی محل ابتلاء است. مرحوم اقای خوئی هم به همین اطلاق تمسک می کند. این که ادله عمل اختیاری بعد از اوردن اضطراری اطلاق دارد می گوید من را بیاور، این جای بحث ندارد. ادله اختیاریه اطلاق دارد، می گوید این نماز مع الرکوع را بیاور. اطلاق دارد و لو قبلا با ایماء نماز خواندی. در وقت اطلاق دارد. بحث نداریم. اما این که ایشان می گوید این وضعی هست این دلالت، این را خیلی عجیب است. این را فکرش بکنید. ما که نتوانستیم درست بکنیم. ان که بالوضع است، این است که وضوء، غسل، دخالت دارند. این را هم در عبارتش اورده. گفته اگر دخالت نداشتند که نمی اورد. این دخالتش بالوضع است. راست می گوید. هر عنوانی که اخذ می شود، ان دخیل در حکم است. اما ان دخالت در حکم دارد، تا کجا دخالت دارد، ان بالاطلاق است. قدر متیقنش ان که از اول اب دارد، هیچ عذری ندارد، هیچ نمازی نخوانده است. یا نه. عذر داشت، نماز نخواند، اخر وقت اب پیدا شد، ان هم قدر متیقن است. اما کسی که فعل اضطراری را اورده است، ادله اختیاری بگوید بیاورش دوباره، این بالاطلاق است. پرواضح است. شک کردیم گفتیم نکند ما بد فهمیدیم و این اشکال را ما در نوشته ها اوردیم، ولی دیدم نه. مرحوم اسدمحمدباقر هم این اشکال را بر اغاضیاء دارد. این درست است. این معروف است در فقه. مرحوم اقای خوئی که در ادله اضطرار اشکال می کند، همیشه به ادله اختیار تمسک می کند. می گوید مقتضای اطلاقش این است که عمل را اعاده کنی و لو این که قبلا ان را مضطرا اورده ای. اصل اطلاق درست است.

و اما کلام دومی که مرحوم اغاضیاء، دعوای دومی که دارد، خب بعد از این که معلوم شد این ها هر دو بالاطلاق اند، مرحوم اغاضیاء می گوید با هم تعارض می کنند. این را هم نتوانستیم بفهمیم. تعارض ادله اولیه با ادله ثانویه، این هم گفتنی نیست. در حال اختیار ان اذا وجدتم است، اذا تمکنتم است. اگر تمکن دارید، وضوء بگیرید غسل بکنید. ادله اضطرار، ادله بدلیه اسمش، ادله بدلیه در طول است. می گوید اگر ان را تمکن نداری، این را بیاور. ما اگر قبول کردیم که این ادله اضطرار اطلاق دارد، که فرض کلام اغاضیاء است. اقای خوئی می گفت اطلاق ندارد. خب اطلاق ندارد، ادله اختیار مرجع است. بحث نداریم. اما اگر گفتید اطلاق دارد، که اغاضیاء می گوید اطلاق دارد، مفروض کلام است. شما امر اضطراری داری. اطلاق خطاب شامل شما شده است. خروج از محل بحث نروید. اگر اطلاق دارید، اطلاق ادله بدلیه، معنی ندارد که تعارض بکند با ادله اختیار. ادله اختیار می گوید تمکن داری، غسل و وضوء بگیر. ادله اضطرار می گوید اگر تمکن نداری، ناظر به ان ها هست، به جای همان وضوء و غسل، تیمم بکن. این ناظر به ان ها هست. به جای او. بدل از او. بدل از او هست، معنی ندارد با هم. ادله بدل، همین این حرف اغاضیاء هم فقهی نیست. ادله بدلیه با ادله مبدل تعارض بکنند، این هم معنی ندارد. ناظر به ان هست اصلا. با هم تنافی ندارند. حاکم است.

و اما حرف سومی که فرموده است مرحوم اغاضیاء، فرمایش سومی که مرحوم اغاضیاء فرموده، خودش امده مساله را حلش کرده است به ادله اضطرار تمسک کرده منتهی به مدلول التزامی اش.

خب اولا این روی مبنای انفکاک است. یک بحثی هست دیگر که ایا مدلول التزامی طابق مطابقی هست یا نه. مطابقی ساقط شده به نظر ایشان، می گوید ما قائل به تفکیک هستیم. مطابقی حجیت ندارد. دلیل اقوی دارد. ولی مدلول التزامی، حجیت دارد.

عرض ما این است که اولا این روی مبنای تفکیک است. بناء بر مبنای عدم تفکیک، مجالی برای این کلام نیست اولا.

ممکن است خب ایشان بگوید که می گوید، بگوید که مبنای ما تفکیک است. می گوییم ثانیا بر مبنای تفکیک هم این جا مجالی برای تمسک نیست. این جا مدلول التزامی ما عبارت است از اجزاء به وفاء به ملاک. التراب احد الطهورین. وقتی این را مصداق ان جامع قرار می دهد، جامع طهور است. نماز مع الطهور واجب شده است. می گوید این هم مصداق نماز مع الطهور است. این بالالتزام، راست می گوید، بالالتزام دلالت دارد به وفاء به ملاک. این را ما هم قبول داریم. اخوند هم همین طور می گفت. وقتی می گوید این هم یک مصداق است برای نماز مع الطهور، التراب احد الطهورین، یعنی من گفتم نماز بخوان مع الطهاره، لاصلاه الا مع الطهور، بهت گفتم با وضوء، حالا بهت می گویم این هم مصداقی از نماز مع الطهاره. لازمه مصداق قرار دادن بدون قید، می گوید این مصداق کلی هست، یعنی وافی به تمام ملاک ان دیگر. راست می گوید. خب این درست است. مدلول التزامی. مرحوم اخوند هم همین طور می گفت. التراب احد الطهورین، مدلول التزامی اش وفاء به تمام ملاک است فیجزی. راست می گوید. و لکن فرض کلام مرحوم اغاضیاء این است که این مدلول التزامی، طرف تعارض است. این مدلول این وفاء به ملاک، می گوید طرف تعارض است. التراب احد الطهورین، ببینید خیلی فکر کرده این ها را به نظرم…خیلی فکر کرده تا به این بافیدن رسیده. ببینید می گوید التراب احد الطهورین، تراب یکی از دو طهور است، مدلول مطابقی هست. مصداق او قرار دادن، مدلول مطابقی است. مدلول التزامی اش، وفاء به ملاک است. ان ادله اختیار می گوید که این وافی به ملاک نیست. من خصوصیه، طهاره مائیه، دخیل در ملاک هستم. این را قبول کرده است. می گوید ادله اختیار می گوید این وافی به ملاک نیست. پس این مدلول التزامی را ما بگذاریم کنار. ادله اختیار می گوید خصوصیه دخیل در ملاک است. نماز مع الطهاره الترابیه وافی به ملاک نیست. این را نفی می کند. ایشان فرموده مع ذلک اصل اجزاء را، اجزاء به ملاک عدم امکان استیفاء ملاک را که نفی نمی کند. این مدلول التزامی ما، وفاء به ملاک فیجزی. وفاء به ملاک، مدلول التزامی هست. لازمه وفاء به ملاک باز فیجزی هست. ایشان می گوید این وفاء به ملاکش، معارض دارد. ادله اختیار می گوید خصوصیه دخالت دارد در ملاک. این نماز با طهاره ترابیه وافی نیست. این را نفی می کند. ولی اجزاء به ملاک عدم امکان استیفاء را که نفی نمی کند. ما الان به ادله اختیار بگوییم شاید این نماز مع الطهاره الترابیه مجزی باشد از باب این که ان باقی مانده ملاک، قابل تدارک نیست. شما چه می گویید اقای ادله اختیار. می گوید ان را دیگر من ساکت هستم. نمی دانم ان را. من می گویم این وافی به ملاک نیست. اجزاء از جهت وفاء به ملاک را نفی می کنم. اما اصل اجزاء را به خاطر این که امکان استیفاء نیست، صورت ثانیه، می گوید او ساکت است. پس بناء بر این ما به التراب احد الطهورین تمسک می کنیم و می گوییم ازش اجزاء فهمیده می شود. حرف ما این است که اجزاء خودش…اشکال ما این است که اجزاء به ملاک عدم امکان استیفاء، اجزاء از قسم ثانی، اجزاء از قسم ثانی که مدلول التزامی ما نیست. ما فوقش می گوییم مدلول التزامی، اجزاء به وفاء به ملاک است که این هم معارض دارد. اما از اجزاء به ملاک عدم امکان استیفاء، دیگر مدلول التزامی این کلام نیست. این است که ما نمی توانیم بگوییم….

س:

ج: پس قسم اول اخوند چی بود. بدلی هست که با حفظ بدلیه، وافی به تمام ملاک است….مرحوم اغاضیاء می گوید همین که جای این گذاشته است، می شود قسم اول. می شود صورت اولی. صورت اولی هم که لازمه اش اجزاء بود. حالا امده می گوید که صورت اولی باشد، معارض دارد. ادله اختیار. می گوید اصل اجزاء اش که معارض ندارد. خب اجزاء به چه ملاکی. به ملاک عدم وفاء. به ملاک صورت ثانیه…..اجزائی که لازمه وفاء به ملاک است، معارض دارد. اگر اصل اجزاء مدلول التزامی بود، حق با ایشان بود. ولی اجزاء خاص الان مدلول التزامی هست….می گوییم ما قبول داریم، تفکیک را قبول داریم، ولی مدلول التزامی، اجزاء به ملاک وفاء به تمام الملاک است. از اول ضیق است. این هم که معارض دارد ادله اختیار. بعد ایشان می گوید خب اصل اجزاء که معارض ندارد. ما می گوییم دلالت التزامی دارد بر اصل اجزاء. خب اصل اجزاء به ان که معارض دارد. می گوید به چه ملاکی. می گوید به ملاک عدم امکان استیفاء. حرف ما این است که اجزاء به ملاک عدم امکان استیفاء، او مدلول التزامی نیست. همین را رویش فکر بکنید….اجزاء دو تا صورت دارد. اجزاء یا باید به وفاء به ملاک باشد یا باید به عدم امکان استیفاء باشد….ما می گوییم مدلول التزامی اجزاء به عنوان وفاء به تمام ملاک. چون مقتضای اطلاق این است. وقتی گفت تراب بدل او هست، این مدلول التزامی اش این است که فیجزی از باب این که وافی به تمام ملاک است. نه اجزاء مجرد. همین را رویش فکر بکنید.

لذا فرمایش مرحوم اغاضیاء که یک راهی هست، یک بیانی هست، می شود بیان دوم برای استدلال به ادله تیمم، این بیان دوم ناتمام است. هیچ عرفیه ندارد این طور استدلال کردن. مدلول مطابقی را بما له من اللازم معارض قرار بدهی، بعد بیایی دوباره یک جزئی از ان لازم را بگیری به ملاک دیگر. این ها عرفیه ندارد. خب بگذریم.

راه سومی که در مقام هست برای استدلال بر اجزاء. تا به حال دو راه را گفتیم. راه مرحوم اخوند و راه مرحوم اغاضیاء. همین حرف سوم راه اغاضیاء بود که به دلالت التزامی می خواست درست بکند. راه سوم راهی هست که مرحوم نائینی رفته است. مرحوم نائینی فرموده است که مقتضای ادله اضطرار اجزاء است منتهی به ضم یک مقدمه. با یک ضمیمه. ان ضمیمه چی هست. باز فرض کلام این است که شما اول وقت امر اضطراری به نماز دارید. فرض کلام است. این فرمایش مرحوم اقای خوئی خروج از محل بحث است. اول وقت شما امر واقعی داری به نماز مع التیمم. نائینی گفته این مجزی هست. به ضم یک مقدمه. و ان مقدمه این است که در هر شبانه روز بیش از پنج نماز واجب نیست. روایات متواتره داریم. متضافره بل متواتره که در یوم و لیله، پنج تا نماز بیشتر واجب نیست. گفته وقتی ان را ضمیمه بکنی به این امر اضطراری، اول وقت نماز مع التیمم واجب شد. دو تا نماز ظهر نمی شود واجب داشته باشیم چون می شود شش نماز. فیجزی. نماز مغرب اول وقت امر اضطراری دارد واقعا. واجب است بر شما واقعا. می گوید خواندی فیجزی. چرا. چون اگر مجزی نباشد، معنایش این است که یک نماز دیگر هم واجب است، می شود در شبانه روز شش نماز.

س:

ج: در تحریر محل نزاع عرض کردم….لذا مرحوم اخوند عدم اجزاء را برد در قسم ثالث. قسم ثالث باید باشد که واقعا الان امر اضطراری داریم، منتهی وافی به تمام ملاک نیست. بعد هم یک امر دیگر داریم. نائینی می گوید این خلاف ضروره است، خلاف تسالم است. اگر بناء باشد امر ثالث باشد، اجزاء نباشد، یعنی در شبانه روز شش نماز، در شبانه روز هفت نماز واجب. می گوید خلاف تسالم است…اعاده نیست….این ها الفاظ است. اعاده معنایش این است، اعاده ای ها این طور می گویند. می گویند اول وقت این نماز واجب بوده واقعا. مقداری از ملاک را هم استیفاء کرده واقعا. اخر وقت هم یک امر اخری داریم. می شود نماز ظهر امروز دو تا واجب. این خلاف ضروره است. خلاف تسالم است.

این فرمایش مرحوم نائینی که از این راه اجزاء امر اضطراری را تمام کرده است.

و لکن خب این فرمایش دو تا مشکله دارد. یک مشکله اش این است که این مخصوص نماز است. اخص از مدعی است. امر اضطراری اگر به نماز بود، فیجزی. ولی اوامر اضطراری ما که مختص به نماز نیستند. یادتان باشد در بحث فقه می گفتیم مضطر شدم که این میت را تیمم بدهم، میت را تیمم دادند، بعدش قبل از این که دفنش بکنند، اب پیدا شد، ایا یجزی ام لا. ان هم محل بحث است. امر اضطراری، مخصوص به نماز نیست که بگویید ضمیمه خارجیه داریم. خب یک مواردی هم ضمیمه خارجیه نداریم. ما در میت این طور دلیلی نداریم. این است که این بیان اخص از مدعی است اولا.

ثانیا هم ممکن است کسی در خود نماز هم اشکال بکند. از مرحوم اخوند کسی دفاع بکند که مرحوم اخوند فرمود بناء بر عدم اجزاء، دو تا امر داریم، صورت ثالثه، بگوییم این هم خلاف روایات نیست. خلاف تسالم نیست. دو تا امر داشته باشیم. ان که تسالم است، این است که یک نماز ظهر واجب است. راست است. در بین زوال و الغروب، یک نماز ظهر واجب است. راست می گویید. یک نماز ظهر واجب است. خب مرحوم اخوند می گفت که بناء بر عدم اجزاء، صورت ثالثه، همین یک نماز ظهری که واجب است، با دو عمل باید اتیان بشود. ان که تسالم داریم، این است که یک نمازی واجب باشد، تمام ملاک را داشته باشد، دوباره یک نماز دیگر هم واجب باشد، تمام ملاک را. این خلاف تسالم است. اما اگر نه، یک ملاک بیشتر نیست، این ملاک را شما می توانی، واجب تعیینی نیست، می توانی، تعیینی به این معنی. یک واجب بیشتر نداری، می توانی ان واجب را دو جور امتثال کنی. یک طبیعی نماز بر شما واجب است، منتهی می توانی، یک ملاک بیشتر نیست، می توانی ان را دو جور بیاوری، بایستی اخر وقت امتثال همان واجب را، یک واجب بین الحدین را، یا نه. شبیه این ها، مثلا نصفش را حالا بیاوری، نصفش را ان وقت. نصف نیست حقیقتا. ولی چون ملاکش نصف است….

س:

ج: تسالم که لفظ ندارد. لبی هست. قدر متیقن ان ها، غیر این مورد است….ان که خلاف تسالم است، دو تا نماز به دو ملاک کامل. اما دو تا نماز به دو تا ملاک ناقص، که فائده یک نماز را دارد، خلاف تسالم نیست.

ملاحظه بفرمایید فردا ان شاء الله ادامه بحث فرمایش مرحوم اقای بروجردی. مرحوم اقای بروجردی در این باب یک بیان خاص به خودش را دارد. ملاحظه بفرمایید.