اصول ـ جلسه ۰۹۴ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در سائر دواعی بود غیر از قصد امر.

مقدمهً بحث کردیم که مقصود از سائر دواعی چیست. به این نتیجه رسیدیم که برای قربی شدن فعل، کافی ست که انسان فعلی را که صلاحیه استناد به مولی دارد، به او استناد بدهد. اضافه بکند.

بعضی ها این قید را زده اند که اضافه بکند اضافه تذللیه.

و حق با این ها هست. مراد کسانی هم که می گویند مطلق الاضافه کفایه می کند، مرادشان همین اضافه فعل است به مولی به عنوان این که او مولی هست. اضافه عبودیتی. اضافه تذللی. نه مطلق الاضافه.

چه بسا انسان فعل را اضافه می دهد، انتساب می دهد به غیر، به خاطر غیر است، ولی تذللی در میان نیست. عبودیتی در میان نیست.

می گوید چون حکومه گفته است، من احترام می گذارم، قانون را مخالفه نمی کنم.

چون مشهور گفته اند، ما فتوای بر خلاف نمی دهیم. این اعمال مستند به قول غیر است،

و لکن این استناد استناد تذللی نیست. نه بما این که او مولای من است، من عبد او هستم.

این به خاطر تو می اورم دو جور است. به خاطر تو می اورم چون مولی هستی. من عبد ذلیل هستم. این اضافه تذللی هست. اما به خاطر تو می اورم، نه. یک جهاتی در بین است. نمی خواهیم اظهار بندگی بکنیم.

به عیالش هم ممکن است بگوید به خاطر تو این را خریدم، راست هم می گوید، دروغ هم نمی گوید ولی عبودیه ندارد.

عبودیه اضافه فعل است به مولی اضافه تذللیه. اضافه ای که منشأش ابراز ذله است. اضافه ای که منشأش مولویه مولی هست. و احترام مولی هست بما هو مولی.

لذا این که می گویند برای قصد قربه، برای تعبدیه فعل، کفایه می کند انتساب ان فعل به مولی، چون او می گوید انجام می دهم، این اضافه خاصه مراد است که تعبیر شده در بعضی از فتاوی به اضافه تذللیه. دیگر حالا…

س:

ج: دست خود ادم هست. گاهی هم می شود که نسبه به پدرش ادم تذلل دارد. نسبه به زنش غلام حلقه به گوش است مثلا. این طور تعبیر می کنند….می خواهد او را به خودش نزدیک بکند نه خودش را به او نزدیک…تقرب فرض کردید او بزرگی هست، شما کوچکی هستید، می خواهید خودتان را به او نزدیک بکنید. نه این که ان را می خواهید به خودتان نزدیک بکنید. همین نکته خوبی هست. خب بگذریم.

خب دیگر تفصیل کلام در فقه در بحث وضوء این بحث را مفصل فقهاء مطرح کردند. اشاره می خواست بکنیم.

بعد از این مقدمه، اصل بحث ما در این است که ایا اخذ سائر دواعی در متعلق امر ممکن است یا مثل قصد امر، ممکن نیست.

خب بلااشکال محذور قصد امر در سائر دواعی نیست.

مساله دور و مساله عدم قدره و مساله داعویه شیء الی داعویه نفسه، این محاذیر این جا نیست. چون امر را این جا ما در متعلق اخذ نمی کنیم. ان مشاکل برای ان خصوص امر بود. قصد الامر ان مشکله از ناحیه امر امده بود که هنوز امری نیامده، چه طور قصد امر را اخذ می کنی. اما به قصد محبویه، به قصد ملاک، مضافا الی المولی، فعل را مضافا الی مولایت بیاور، هیچ یک از ان محاذیر نیست.

و لکن مع ذلک اخذ سائر دواعی در متعلق امر ممنوع شده است به خاطر محاذیر دیگری. ان محاذیر نیست ولی یک محاذیر دیگری را این جا ذکر کرده است.

محذوری را مرحوم صاحب کفایه ذکر کرده است. محذوری را مرحوم نائینی. و محذور ثالثی هم که در محاضرات از بعضی ها نقل کرده است.

ما همین سه تا محذور را بیان می کنیم و مطلب را ختمش می کنیم.

اما محذور صاحب کفایه.

صاحب کفایه فرموده که سائر دواعی هم در متعلق امر اخذ نشده. چرا.

چون بلااشکال ما اگر فعل را به قصد امر بیاوریم، همه می گویند صحیح است. اصلا بعضی ها می گویند فقط این صحیح است. صاحب جواهر گفته فقط با قصد امر صحیح است. در حالی که اگر سائر دواعی اخذ شده بود غیر از قصد امر سائر دواعی اخذ شده بود، لازمه اش این بود که فعل را اگر به اخذ امر بیاوری، کفایه نکند. چون سائر دواعی است، ان را نیاوردی. گفته واجب است نماز به قصد ملاک. خب شما قصد ملاک نکردی، قصد امر کردی، متعلق را نیاوردی.

اگر سائر دواعی را بگویی اخذ شده است، یک تالی فاسد دارد، یک محذور دارد. به خاطر این تالی فاسد می گوییم سائر دواعی اخذ نشده است.

قصد امر هم که محال است اخذش.

در نتیجه تعبدیه می شود به حکم عقل. عقل است که می گوید قصد امر بکن. عقل است که می گوید اضافه به مولی بده اضافه تذللیه.

این فرمایش مرحوم اخوند.

ظاهرا در ذهن مرحوم اخوند این بوده که مفروغ عنه بوده وقتی که نمی شود قصد امر را اخذ بکنیم، جامع بین قصد امر و سائر دواعی را هم نمی شود اخذ کرد. وقتی یک شق را که قصد امر است نمی توانیم اخذ بکنیم، جامع را هم نمی شود اخذ بکنیم. چون جامع به لحاظ این مصداقش، محذور دارد. همان محاذیری….عدم قدره به نظر مرحوم اخوند.

مفروض بوده در ذهن مبارکش که وقتی نشد قصد امر را بالخصوص اخذ بکنیم، جامع هم امکان اخذش نیست. خصوص سائر دواعی هم که این تالی فاسد را دارد.

این است که مرحوم اخوند می گوید که نه قصد امر را شارع می تواند اخذ کند، نه جامع را می تواند اخذ کند، و نه قصد سائر دواعی را اخذ کرده است. می تواند. ولی اخذ نکرده است. نتیجه می گیرد کلا تعبدیه امر شرعی نیست.

این فرمایشی هست که مرحوم اخوند در این جا فرموده.

س:

ج: سائر دواعی عرضی هست….ان هایش مهم نیست. عرضی ها هم چند تا مصداق دارند. قصد امرش مصداق اعلی است….منافاه با عرضیه ندارد. نماز جمعه و نماز ظهر در عرض هم هستند، او اعلی هست. افضل است. عرضیه که ربطی به این قضایا ندارد.

این فرمایشی که مرحوم اخوند فرموده.

جوابش دیگر باید مبنایی جواب داد.

برگردیم به ابحاث گذشته

که مرحوم اقای خوئی جواب می داد می گفت که نه. قصد امر را عیب ندارد اخذ بکند. به خاطر این که قدره دارد اتیان بکند ذات عمل را به قصد امر ضمنی.

یا کسانی که می گفتند که نه. مشکل ندارد که قصد امر را اخذ بکند. به خاطر این که امر داعی می شود به داعویه امر، حرف غلطی هست. امر داعویه به داعویه نفسش پیدا نمی کند.

ان هایی که قصد امر را می گفتند ممکن است اخذش در متعلق امر، همان جواب ها را می اورند این جا که در محاضرات ان جواب ها را این جا تکرار کرده است.

فقط یک کلمه ای که اضافه دارد این است.

جواب از مرحوم اخوند در حقیقه جوابی ما نداریم. اگر قصد امر اخذش ممکن نشد، حرف مرحوم اخوند درست است. حرف مرحوم اخوند که فرموده سائر دواعی هم ماخوذ نیست، درست است. حرف متینی هست.

فقط یک کلمه ای که در محاضرات اضافه کرده است این است که ممکن است ان جا بگوییم اخذ قصد امر ممکن نیست. چون فعل غیر مقدور است. با این که ان جا قبول بکنیم حرف شما را، این جا می گوییم که اخذ جامع عیبی ندارد. یک کلمه اضافه ای که هست، همین است. ما قبول داریم. اخذ قصد امر ممکن نیست چون مکلف قدره ندارد. حرف شما را قبول کردیم. و لکن مع ذلک می گوییم اخذ جامع ممکن است. قبول هم داریم حرف شما را که خصوص سائر دواعی هم اخذ نشده است. ان حرف متینی هست. خصوص سائر دواعی قطعا اخذ نشده است. پرواضح است. ان هم قبول داریم. ولی ادعاء می کنیم که جامع بین قصد امر و سائر دواعی، اخذش ممکن است. لان الجامع بین المقدور و غیر المقدور، مقدور.

این را در محاضرات اضافه کرده این جا و می خواهد بگوید حرف مرحوم اخوند درست نیست. و لو قبول بکنیم اخذ قصد امر ممکن نیست.

و لکن در ذهن ما این است که نه. این فرمایش محاضرات مشکل مرحوم اخوند را حل نمی کند. مشکل مرحوم اخوند این نیست. خوب دقت بفرمایید. مشکل مرحوم اخوند این نیست که قصد امر غیر مقدور است. تا شما بگویی اقا می اید جامع بین مقدور و غیر مقدور را اخذ می کند. مشکل اخوند این نیست. مشکل اخوند این است. می گوید اگر قصد امر را اخذ بکند، نماز به قصد امر غیر مقدور است.

اخوند این حرف را می گفت. می گفت اگر مولی بگوید نماز بخوان به قصد امر، من بر این نماز قدره ندارم.

طبق این مبنی در ذهنم این است که از تعلیقه اش هم همین حرف هایی که می گویم، در می اید. بله از فرمایش مرحوم اخوند در دررش. اشتباه گفتم. در دررش، در فوائدش به دست می اید این حرف.

مرحوم اخوند می گوید که نمی تواند جامع را هم اخذ بکند. چون اخذ جامع، بگوید نماز بخوان به جامع بین قصد امر و غیر قصد امر، اگر این طور صحبت بکند، من قدره ندارم بر نماز به جامع بین قصد امر و قصد ملاک مثلا.

چه طور اگر خصوص قصد امر را اخذ می کرد، فعل را غیر مقدور می کرد، جامع را هم که اخذ بکند، فعل مقید به جامع، باز مقدور من نیست. فقط مقدور من فعل مقید به خصوص سائر دواعی است. من فقط قدره دارم نماز را به خصوص سائر دواعی بیاورم. به قصد ملاک بیاورم. همان طور که قدره ندارم نماز را به قصد امر بیاورم، قدره هم ندارم نماز را به قصد جامع بین قصد امر و غیر قصد امر بیاورم. باز متعلق امر مولی غیر مقدور می شود. مقید به جامع است. مقید به جامع، مثل مقید به فرد، غیر مقدور است.

این است که مرحوم اخوند، فرض کردیم قبول کردیم، مرحوم اخوند مفروض بوده، واضح بوده پیشش که همان طور نمی شود نماز را مقید بکند به قصد امر چون قدره ندارد بر نماز به قصد امر، نمی تواند مقیدش بکند به نماز مقید به جامعی که، این را هم اضافه کنید، شاه فردش قصد امر است. به این هم نمی تواند مقید بکند.

لذا اگر گفتیم اخذ قصد امر در متعلق امر اول، ممکن نیست و سبب می شود که ما قدره نداشته باشیم، حرف مرحوم اخوند متین است.

جواب مرحوم اخوند فقط به انکار اصل مطلب است. اصل ان مطلب را اگر شما انکار کردی، هم اخذ قصد امر ممکن است، هم اخذ جامع. این دو تا به هم پیوند خوردند.

س:

ج: مولی نمی خواهد جامع بین قصد امر و سائر دواعی را بر من واجب بکند. می خواهد نماز را واجب کند. مرحوم اخوند غیر مقدور را کشانده به نماز نه به خود قصد امر. صحبت قصد امر نیست….می گوید نماز را نمی تواند. بناء بر این شد. می گوید ذات نماز امر ندارد. امد انحلال را منکر شد. انحلال، امر ضمنی را منکر شد. گفت ذات نماز امر ندارد.

این است که مقید بکند به جامع یا مقیدش بکند به فرد، فرقی نمی کند. این است که…

س:

ج: نماز به قصد امر و نماز به قصد جامع….نماز به قصد جامع را. جامع را هم نمی تواند. فرد را فقط می تواند. پس جامع را نمی تواند. پس نمی تواند واجب بکند…نماز به قصد ملاک را می تواند بیاورد، او واجب نیست. مقید کرده فعل خودش را به یک چیز جامعی که من ان جامع را قدره ندارم در یک فردش. خصوصا اعلی فرضش قدره ندارم…جامع طبیعه نیست این جا. این جامعی که این جا می گوییم، متعلق امر نیست تا بگویی به جامع امر کرده، جامع یعنی بین مقدور و غیر مقدور. به این امر نکرده است. امر به ذات کرده. حرف مرحوم اخوند این است که امر به فعل مقید به جامع هم، به من بگو که این را با این جامع بیار، می گوید من این را با این جامع قدره ندارم بیارم. بله. به یک فردش فقط قدره دارم….جامع که مکلف به من نیست. مکلف به من ذات نماز است….ذات نماز مقید به جامع قصد امر. بازش بکنیم. نماز مقید به قصد الامر او المحبوبیه، مقدور مکلف نیست….تکلیف که به قصد الامر نخورده. به نماز خورده او اصلا از تحت داعی خارج است….پس بذارید دوباره برگردیم یک صحبت دیگری بکنیم.

مرحوم اخوند که می گفت نماز به قصد امر را قدره نداری، ریشه اش این بود، می گفت انحلال غلط است. ما را می خواهد دعوه بکند به فعل مقید، می گفت داعویه امر برای فعل مقید محال است. لان الامر لایدعو الا الی متعلقه. می گفت امر داعویه داشته باشد برای داعویه خودش، معنی ندارد. الان اگر بگوید که امر کردم که تو نماز به قصد جامع را به قصد امرش بیار، لازمه اش این است که این امری که کرده به این مقید، امر به مقید داعویه داشته باشد، به چی داعویه داشته باشد، امر به مقید داعویه داشته باشد به ذات و به جامع. داعویه امر به جامع معقول نیست دوباره. چون لازمه اش این است که امر…داعویه که به متعلق بود. به جامع نیست. وقتی امر خورده به جامع، باید داعویه به جامع باشد. داعویه به جامع معقول نیست. همان که داعویه به قصد امر معقول نبود…اخوند…این مفروض بود. مرحوم اخوند که می گفت قدره ندارد چون انحلال نیست. خب انحلال این جا هم نیست. این جا که رسیده…دو تا کلمه داشت مرحوم اخوند. می گفت به ذات، انحلال را انکار داریم. امر ضمنی نیست. به مقید می گفت مفروض بود، گفتیم واضح بوده پیش اخوند، تصریحش را هم شما اوردید که گفت معنی ندارد امر داعویه داشته باشد به داعویه نفسش.

حالا می گوییم همان طور که امر معقول نیست داعویه داشته باشد به داعویه نفسش، معقول نیست امر داعویه داشته باشد به جامع بین نفسش و غیرش.

س:

ج: اصلا ربطی به جامع بین مقدور و…تعجب است شماها فریب حرف ظاهر الصلاح را خوردید. اصلا این ربطی به باب جامع بین مقدور و غیر مقدور ندارد. گیر مرحوم اخوند ان داعویه است.

همان طور که معقول نیست امر علیّه داشته باشد برای خصوص قصد امر، علیّه برای علیّه خودش، نمی تواند علیّه داشته باشد برای جامعی که باز خودش، تو خودش یکی اش خودش هست. دوباره می شود علیه امر برای حصه ای از خودش.

س:

ج: سائر دواعی علیّه برای خودش نیست. امر را گذاشته کنار. داعویه امر برای محبوبیه می گوید عیبی ندارد. چون علیّه شیء برای علیّه خودش نیست.

اما قصد امر محال است چون لازمه اش داعویه امر است به شیء. داعویه داشته باشد به داعویه نفسش. به جامع هم محال است چون لازمه اش داعویه امر است به جامعی که یک فردش، یک جزءش، داعویه خودش هست.

همان اشکال داعویه محال است، این جا می اید.

این است که مفروض بوده در کلام اخوند که جامع هم همان مشکل را دارد. لذا از اول رفته سراغ خصوص دواعی. خصوص دواعی گفته این مشکل را ندارد. امر داعویه داشته باشد به قصد ملاک. عیبی ندارد. داعویه به داعویه نفسش نیست. اما ان جا داعویه به داعویه نفس است. جامع. جامع یک فردش ان است، یک فردش ان است. بما هو جامع. جامع را بخواهد داعی بکند، جامع بین قصد امر و قصد ملاک. نسبه به یکی اش محال است داعویه داشته باشد.

س:

ج: مربوط به امر است. گیر در ناحیه داعویه امر است. گیر در ناحیه قدره به من نیست.

همان طور که محال است امر داعویه داشته باشد به داعویه نفسش، محال است امر داعویه داشته باشد به داعویه نفسش در ضمن داعویه جامع. همین را رویش فکر بکنید. همان طور که محال است داعویه امر به داعویه نفسش فقط، کذلک محال است داعویه امر به داعویه نفسش فی ضمن الجامع. خب بگذریم.

مانع دوم مانع مرحوم نائینی هست.

مرحوم نائینی به یک بیان دیگری فرموده اخذ…او می گوید جامع. اخذ جامع بین دواعی گفته است ممکن نیست. چرا.

فرموده که داعی شیء، عله شیء است. عله اراده ان شیء است. در رتبه متقدم از اراده است. داعی پیدا می شود برای ادم، بعدا اراده می کند. می گوید به چه داعی این را اوردی. الداعی هو الاول تصورا و هو الاخر تحققا. چیزی که موجوب اراده مکلف می شود. داعی یعنی این. تعریف داعی ان که شما دعوه کرد، اراده کردی، فعل را اوردی. داعی در سلسله علل اراده است. اراده فعل در سلسله معالیل است. همین طور است دیگر داعی را همین طور تعریف می کنند عله اراده شما می شود. متقدم بر اراده شما می شود.

این یک مقدمه.

یک مقدمه ثانیه هم فرموده که همیشه اراده تشریعیه، طلب مولی، امر مولی می خورد به ان که عبد اراده می کند. اراده تشریعیه می خورد به ان که عبد اراده تکوینیه می کند. مثلا نماز را عبد اراده تکوینیه می کند. اراده تشریعیه هم به همان می خورد. پس متعلق اراده تشریعیه هم می شود ان که مراد تکوینی مکلف است. یعنی می تواند مراد باشد.

نتیجه می گیرد پس داعی که در سلسله علل است، داعی که عله الاراده است، نمی تواند مراد باشد، پس نمی تواند مکلف به باشد.

تکرارش می کنم. داعی که در سلسله علل است، عله الاراده است، مراد نیست، نمی تواند متعلق تکلیف باشد. متعلق اراده تشریعیه باشد. متعلق اراده تشریعیه، مقدمه ثانیه، ان است که متعلق اراده تکوینی هست. داعی، متعلق اراده تکوینی نیست. داعی عله الاراده تکوینی هست. پس داعی نمی تواند مکلف به باشد. پس داعی نمی تواند متعلق التکلیف باشد. نمی تواند بگوید واجب است نماز بخوان به داعی قربی. داعی قربی مراد نیست. متعلق اراده تکوینی نیست. داعی عله الاراده است. تکلیف می خورد بما هو المراد لا بما هو عله الاراده.

س:

ج: فرق نمی کند. تقید یا غیر تقید…پس داعی را قبول دارید در سلسله علل است. مراد نیست. عله الاراده است. مراد ان مدعوّ است. فعل است. تکلیف هم می خورد به مراد. به مدعوّ. اراده تشریعی می خورد به ان که اراده تکوینی خورده است. پس داعی نمی تواند متعلق تکلیف باشد….داعی امر اول نه. داعی مکلف. دواعی را که صحبت می کنیم، دواعی مکلف را داریم صحبت می کنیم. داعی مکلف، عله للفعل است. عله الاراده است. مراد نیست. تکلیف هم به مراد می خورد. پس داعی متعلق تکلیف نیست. الداعی لیس بمراد. و متعلق التکلیف لابد و ان یکون هو المراد. التکلیف لایتعلق الا بما هو المراد و الداعی لیس بمراد. فالداعی لیس بمکلف به….داعی. مطلق داعی.

خب این فرمایشی که مرحوم نائینی گیر داده است. مرحوم نائینی اورده برای منع جامع.

نائینی سراغ خصوص سائر دواعی نمی رود. چون او اصل قصد امر را جائز می دانست. رفته سراغ جامع. می گوید جامع داعی را نمی تواند اخذ بکند.

خب این فرمایش مرحوم نائینی.

و لکن همان طور که در محاضرات فرموده است، این فرمایش یک نقض دارد و ان نقضش این است که اگر این برهان تمام است، پس قصد امر را هم به امر ثانی هم نمی تواند اخذ بکند. برهان عقلی هست. اگر بناء باشد داعی نتواند متعلق تکلیف قرار بگیرد به این برهان عقلی شما، نتواند مکلف به قرار بگیرد، فرقی ندارد. نه به امر اول می تواند نه به امر ثانی. در حالی که شما به امر ثانی گفتید می تواند قصد امر متعلق باشد. داعی امر می تواند متعلق باشد.

چه طور شده مرحوم نائینی که این همه تلاش کرد و گفت اخذ قصد امر به امر ثانی ممکن است، ولی الان یک برهانی می اورد که اخذ مطلق الداعی را محال می کند.

س:

ج: حالا ان که ما در اجود دیدیم، دوره اخیره، این طور چیزی را….حالا ان را هم باید نگاهش کنیم. خیلی بعید است. مبناهای معروف نائینی است متمم الجعل. اصلا ابداع است در حقیقه چون خیلی تلاش کرد، اشکالات را دفع کرد. گمان ندارم به این حرف ها نائینی رفع ید کرده باشد.

خب در هر حال یک نقض است.

حلش این است که اولا گذشت قبلا که الداعی را معنی کردن به عله الفعل که در فلسفه معنی می کنند، الداعی هو الاول تصورا و الاخر تحققا من العلل الفاعلیه و من العلل الغائیه تصورا من العلل الفاعلیه خارجا من العلل الغائیه گفتیم بحث ما ربطی به این قضایا ندارد. قصد قربه ربطی به داعی ندارد.

قصد قربه خودش یکی از افعال است. خودش یکی از مرادات است. قصد قربه خودش از مرادات است. اراده می کنم من به قصد قربه بیاورم. مراد من هست اصلا. عله اراده نیست.

مثل قصد عشره ایام. دیدم مرحوم اقای خوئی هم این جا مثال زده به قصد عشره ایام. چه طور قصد عشره ایام می کنید، قصد، این قصد قربه این جا مثل قصد عشره ایام در باب سفر است. قصد می کنید ده روز را، یک عمل نفسانی هست. مراد است. یک عمل جوانحی است. خودش مراد است.

این که در سلسله علل است، نه. ما این را نفهمیدیم. در سلسله علل، نه.

خودش یک مراد است.

شارع مقدس هم طبق فرمایش شما، اراده تشریعی تعلق می گیرد بما تعلق به اراده تکوینی، می تواند بگوید که نماز بخوان به قصد قربه.

س:

ج: هدف دارد. قصد می کند. عملیه نفسانیه. قصد می کند امتثال امر مولی را. قصد قربه می کند. چه قدر تلاش می کند گاه گاهی که این قصد ازش متمشی بشود. واقعا سخت هم هست این که ادم قصد قربه را…چه بسا سخت است که ادم در فعلش قصد قربه خالص بکند. خیلی تلاش می کند که عمل را. خیلی اوقات این طور است.

ملاحظه بفرمایید محاضرات خوب این بحث را دنبال کرده تعریض کرده است.