بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در فرمایش منتقی الاصول بود که در رد مرحوم اخوند فرموده بود که ما می توانیم سائر دواعی را اخذ بکنیم و مشکله شما لازم نیاید.
اگر ما خصوص سائر دواعی را اخذ بکنیم، بگوییم واجب است نماز به قصد محبوبیه مثلا، به نحو تعیینی، خب غلط است. چون بلااشکال به قصد امر هم کافی هست. اگر بگوییم واجب است نماز به قصد محبوبیه او بقصد الامر، جامع بین این ها، این هم غلط است. اشکال شما وارد است.
و اما ما شق ثالثی را تصویر می کنیم که نه اشکال قسم اول را دارد و نه اشکال قسم دوم را. و ان این است که ما خصوص قصد محبوبیه را اخذ نمی کنیم تا ان اشکال کفایه لازم بیاید. ما قصد امر را هم تحت امر نمی اوریم تا اشکال قسم دوم لازم بیاید. بینا بین. قصد محبوبیه را متعلق قرار می دهیم لابخصوصه، قصد امر را شرط قرار می دهیم. می گوییم واجب است نماز به قصد محبوبیه اگر قصد امر نکنی. اشکالات مندفع است. شما گفتی بلااشکال نماز به قصد امر صحیح است. می گوییم راست می گویید صحیح است چون گفته واجب است نماز به قصد محبوبیه اگر قصد امر نکنی. یعنی اگر قصد امر کردی، دیگر این واجب نیست. امتثال امر کردی. شما گفتید که نمی تواند امر بکند به مقید به قصد امر و لو به نحو تخییری. می گوییم ما هم که امر نکردیم به مقید به قصد امر. ما قصد امر را شرط قرار دادیم. قید قرار ندادیم. گفتیم واجب است نماز به قصد محبوبیه اگر قصد امر نکنی. تکلیف روی قصد الامر اصلا نرفته است.
این فرمایشی هست که ایشان فرموده.
و لکن ما نتوانستیم این فرمایش را بپذیریم.
عرض ما این است که از احد الامرین خارج نیست. یا این است که می خواهد با این صیاغه امر به ذات صلاه را هم جعل بکند. واجب است نماز به قصد محبوبیه اگر قصد امر نکنی یعنی ذات نماز هم امر دارد. این را می خواهد با همین صیاغه جعل بکند. و یا این است که نه. برای ذات نماز امری ندارد. جعلی ندارد.
اگر اول باشد، با همین صیاغه، با همین بیان، هم جعل می کند وجوب را برای نماز به قصد محبوبیه، منتهی معلقا، اگر قصد امر نکنی، و هم جعل می کند امر را برای ذات نماز. اگر این شق را می گویید، خب این همان احتیال شیخ انصاری هست. که می گفت با امر ثانی مشکل را حل می کنیم. منتهی او می گفت، ان احتیال شیخ انصاری روان تر بود. او می گفت امر می کند به ذات نماز. بعد در همان خطاب. می گوید نماز بخوان. لازم نیست منفصل باشد. و ان نماز را به قصد امر بیار. شما امدی می گویی نماز بخوان به قصد محبوبیه و واجب است بر تو ذات نماز. این همان است. منتهی ان روان تر که امر بکند به ذات نماز. او عرفی تر، سر راست تر، این با یک پیچی. فرض کردیم همین بیان، امر به ذات هم هست.
س:
ج: می گویم روان تر است. ان جا می گوید امر می کند به ذات. بعد می گوید همان ذات را به قصد امر بیار. این جا امر می کند مقید به قصد محبوبیه و می گوید ذات را من امر دارم یعنی امر کرده به ذات نماز. بعد گفته که یک امر دیگری هم دارم. واجب است ان نماز را به قصد محبوبیه بیاوری اگر قصد امر نکنی. این ها می شود دو تا امر. منتهی دو تا امر پیچ دار. فرض کردیم همین صیاغه متضمن امر به ذات هم هست. همان طور که امر به مقید است تعلیقا، امر به ذات هم هست مطلقا. یک امر به ذات داریم مطلقا، یک امر به مقید داریم تعلیقا. خب ان راه شیخ انصاری که روان تر بود و مرحوم اخوند ان را قبول نداشت. مرحوم اخوند می گفت…دوباره یک اشکال دیگر مرحوم اخوند زنده می شود که خود شما هم این اشکال را قبول دارید. مرحوم اخوند می گوید اگر امر به ذات بود، دیگر ما نیاز به چیزی نداریم.
و اما اگر بگویید که نه. این امر به ذات را متضمن نیست. که در ذهن ما این است که این را می خواهد بیان بکند. می خواهد بگوید واجب است نماز به قصد محبوبیه اگر قصد امر نکنی. نه به این معنی که ذات هم امر دارد. نه. فقط تعلیق است. در ناحیه سائر دواعی تعلیق است. خب اگر مقصود این است کما هو ظاهر کلامش، مشکل مرتفع نمی شود. خب مشکل این است که، مشکل اخوند این است که ذات نماز امر ندارد. وقتی ذات نماز امر ندارد، چه طور ذات نماز به قصد امر مجزی باشد.
این است که بهتر این است که بگوییم نتوانستیم…یک بیانی هست برای خودش. یک تفکری هست…
س:
ج: می خواهد فقط تصحیح بکند سائر دواعی را. تمام همتش این بوده است که تصحیح بکند سائر دواعی را، اشکال اخوند هم وارد نشود.
در هر حال ما نتوانستیم بفهمیم که این راه می تواند مشکل اخوند را حل بکند.
هذا تمام الکلام در مانع اول، مرحوم اخوند. مانع ثانی، مرحوم نائینی.
یک مانع ثالثی هم مرحوم اقای خوئی در محاضرات مطرح کرده است. و ان مانع سوم این است که سائر دواعی….
بحث ما در این بود که می شود سائر دواعی را اخذ کرد یا نه. حالا بخصوصه یا جامع.
در محاضرات گفته است که بعضی ها گفتند جامع بین دواعی را نمی توانیم اخذ بکنیم. چرا. ما جامع بین دواعی را که یکی اش هم قصد امر هست، نمی توانیم اخذ بکنیم. چون جامع خالی نیست از احدهما. یا قصد امر هست یا سائر دواعی است. وقتی قصد امر را نمی شود اخذ کرد لاستحالته، وقتی سائر دواعی هم قطعا اخذ نشده است، دیگر جامع هم که از این دو تا خارج نیست. جامع دو تا حصه دارد. هر دو حصه اخذش غلط است. وقتی اخذ هر دو حصه غلط است، خب اخذ جامع هم غلط است.
این طور امدند گفتند که اخذ جامع در متعلق امر محال است. جامع لایخلو عن الحصتین. هر دو حصه محال است پس جامع محال است.
در محاضرات جواب داده است. فرموده که نه. ملازمه ای نیست بین این که اخذ این حصه محال. اخذ این حصه غلط. ملازمه ای نیست بین این دو تا محال ها و غلط ها، ملازمه ای نیست بین عدم این دو تا و عدم جامع. نه. ممکن است بگوییم این را نمی شود اخذ کرد، ان هم اخذ نشده است، ولی جامع اخذ شده است. چرا.
به خاطر این که جامع که همان معنای اطلاق است، اطلاق، رفض القیود است. نه جمع القیود.
یک بحثی هست در اطلاق، حقیقه اطلاق که حقیقه اش چیست. اعتق رقبه اطلاق دارد یعنی چی. یعنی گفته اعتق رقبه مومنه او کافره. یا نه. رفض القیود است. کفر را رفض کرده. ایمان را رفض کرده. گفته واجب است جامع. مشهور این است. می گویند اطلاق رفض القیود است.
این که ان حصه قصد امر را نمی توانیم اخذ بکنیم، به خاطر خصوصیه قصد الامری هست. ما این خصوصیه را که در جامع نمی اوریم. این که سائر دواعی را نمی تواند اخذ بکند، یا اخذ نکرده قطعا، به خاطر ان خصوصیه محبوبیه، خصوصیه قصد ملاک، خصوصیه منشأ اشکال شد. خب این خصوصیه را ما می اییم رفض می کنیم، می گوییم نماز بخوان لله. قربه الی الله. به قصد قربی. هیچ ملازمه ای ندارد که ان حصه را نمی شود بیاوریم. نمی شود اخذ کنیم. این حصه را نمی شود.
بله. اگر این طور بود. نمی توانیم بگوییم رقبه مومنه وجوب دارد، این حصه ملاک ندارد، رقبه کافره هم ملاک ندارد، ان جا خب معنی ندارد که بگوید جامع واجب است.
اما این جا مشکل سر ان ملاکات نیست. مشکل سر ان اخذ خصوصیه است فقط. اصل ملاک در جامع محق است. خصوص این را. صیاغه مشکل دارد. خصوص قصد امر را اخذ بکند، مشکل دارد. خصوص سائر دواعی را اخذ بکند اشکال دارد. این ملازمه ندارد که جامع را هم اخذ کرده باشد، اشکال داشته باشد.
این است که این مانع هم مرتفع است در محاضرات این طور جواب داده است.
عرض ما این است که ببینید می پسندید یا نه. ما یک عرضی داریم که هم می تواند جواب مرحوم اخوند باشد که می گفت نمی شود جامع را، در تقریراتش در تعلیقه، می گفت نمی شود، مفروغ عنه بود پیشش، نمی شود جامع را اخذ بکند چون جامع یک فردش قابل اخذ نیست، و نه حرف این اقای مانع سوم درست است که می گوید چون قصد امر را نمی تواند اخذ بکند. سائر دواعی اخذ نشده است پس جامع، می گوییم نه. هر دو این حرف ها غلط است. ما یک ادعاء داریم. می پسندید یا نه. خب حالا بیانش می کنیم.
و ان ادعاء این است که این که ما می گوییم جامع بین قصد امر و سائر دواعی، این در حقیقه جامع بین ان ها نیست. این طور نیست قصد امر، جامعش، قصد قربه باشد، سائر دواعی جامعش قصد قربه باشد، مثل رقبه که جامع بین رقبه مومنه و کافره هست. این جامعی که ما این جا می گوییم، ان جامع فلسفی، جامع ماهوی نیست. این جامعی را که ما می گوییم، اصلا یک حقیقه دیگری هست. یک واقعیه دیگری هست. قصد الامر محقق ان است. قصد المحبوبیه محقق ان است. نه خود ان. شارع، مولی بفرماید نماز بخوان قربه الیّ. قربه منّی. برای نزدیک شدن. این نزدیک شدن یک واقعیه است. قرب معنوی یک واقعیه است. قصد امر یک واقعیه دیگری هست. بله. به قصد امر ان محقق می شود ولی ان یک واقعیه دیگری هست. واجب است نماز قربی خواندن. نمازی که قرب به من بیاورد. نمازی که قرب به من می اورد، بیارش. حالا به هر طور، عند العقلاء چه طور قرب می اورد، می خواهی قصد امر بکن، هر طور، اضافه به من بده. من نمی گویم. در تکلیف، در متعلق تکلیف، قصد الامر نیامده حتی به عنوانیه قربی. قربی بیار یک واقعیه است. قربی بیار، نمازت مقرب به من باشد، نمازت سبب قرب باشد، یک واقعیه است. قصد امر کردن، یک واقعیه دیگری هست.
ما در تعبدیات این طور تصویر می کنیم جامع را. جامع نه یعنی ان که قصد الامر است، قصد المحبوبیه است، قصد الملاک است. نه. واقعیه اش با این ها فرق می کند. یک عمل را می گویند قربی هست. قربی هست یعنی سبب تقرب معنوی به مولی می شود. عمل قربی بیار. عملی را که تو را به مولی نزدیک بکند. حالا چه طور این عمل مرا به مولی نزدیک می کند. این نزدیک کردن به یک اسبابی هست. یک سببش این است که شما قصد امر مولی بکنی. یک سببش این است که قصد محبوبیه مولی بکنی. یک سببش این است که….این ها همه شان مصادیق، همین ادعاء ما این است، همه این ها سبب تقرب اند. این ها مصادیق قرب نیستند تا شما اخوند بگویی اقا جامع را نمی تواند اخذ بکند چون همان طور که یستحیل داعویه امر به خصوص قصد الامر، یستحیل داعویه الامر الی الجامع بین قصد الامر و قصد المحبوبیه. نه. اصلا قصد امر، قصد محبوبیه، سائر دواعی، حقیقه شان مباین با جهه قربیه است.
این که در ارتکاز می بینید خیلی واضح است بخوان قربیا، نماز بخوان قربه الی الله، زکاه بیار قربه الی الله، پر واضح است در ارتکاز شما، هیچ وقت کلمه قصد امر به ذهنتان نمی اید. قصد امر جزء متعلق امر مولی نیست اصلا. این جامع مرآه ان دواعی نیست. یک واقعیه دیگری هست. که این واقعیه را شما می توانی با اسبابی بیاوری.
ما در ذهنمان این است که ان که در خارج اتفاق افتاده است، امر به ذوات است. این را که مرحوم اخوند ادعاء کرده، ما این را قبول داریم. اقیموا الصلاه، صلاه قربه الی الله را نمی گیرد. زکاه بیار، این ها قربه الی الله را نمی گیرد. این ها امر به ذوات است. این را ما قبول داریم. خطاب منفصل امده می گوید ان ها را قربه الی الله بیار. بنیه صالحه بیار. نماز بخواند و ینوی بها ربه. این ها…ان هم که در خارج اتفاق افتاده، ادعاء ما همین است. اوامر به ذوات تعلق گرفته است. با خطابات دیگر، قصد امر واجب نشده است که شیخ انصاری می گفت امر ثانی بگوید او را به قصد امر بیار. نه. ما ادعاءمان این است که خطابات به ذوات تعلق گرفته است تعبدیات. مثل توصلیات. بعد با بیان اخری گفته ان ها را قربه الی الله بیار. این قربه الی الله را می توانست در خطاب اول بیاورد. هیچ محذوری ندارد. نماز بخوان قربه الی الله، هیچ محذورین دارد. منتهی خارجا ان که اتفاق افتاده، ما پیدا نکردیم تا به حال، ان که پیدا کرده ایم، بیانات منفصل است. فرمایش مرحوم اخوند که گفته است به عقل سپرده، درست نیست مقام اثبات. فرمایش شیخ که فرموده به امر ثانی گفته است، این تحقق پیدا نکرده است. و ان هایی هم که منتقی فرمود، قطعا تحقق پیدا نکرده است. کما این که ان را هم که مرحوم میرازی شیرازی فرموده که الان می خواهیم شروع بکنیم، ان هم تحقق پیدا نکرده است.
حاصل الکلام در مرحله ثالثه این است که می تواند جامع را در متعلقش اخذ بکند گرچه مقام اثبات ندارد ولی ثبوتا اخذ جامع بین دواعی در متعلق مانعی ندارد. نه مانع مرحوم اخوند نه مانع مرحوم نائینی نه مانعی که این اقا می گفت. می گفت ان حصه اش نمی شود، ان حصه اش نمی شود، پس جامعش نمی شود. می گوییم اصلا این جامع، ان ها حصه این جامع نیستند. یک چیز دیگری هستند. این مباین با ان است. ان ها محقق این است. حصه این نیستند. جواب بالاتر می دهیم از مرحوم اقای خوئی. می گوییم این ها ربطی به باب اطلاق رفض القیود است، ندارد. صحبت اطلاق نیست. یک واقعیه است. ان ها یک واقعیه دیگری هستند. اخذ جامع در متعلق امر به همین معنی، قربه الی الله بیار، این در ذهن ما بمکان من الوضوح است و هیچ مشکلی ندارد.
س:
ج: جامع یعنی مطلق….جامع نیست، یک حقیقه دیگری هست که قصد امر یکی از محققات ان است. یکی از اسباب ان است….بین ان ها جامع نیست. یک واقعیتی هست برای خودش.
مرحله چهارم فرمایشی هست که از مرحوم شیرازی نقل شده است. همه اهل فکر در این باب در فکر افتاده اند. دنبال یک چاره ای هستند که…ارتکازشان بر همین است. حرف اخوند خلاف ارتکاز است که نه. قصد قربه عقلی هست. این ها گفتنی نیست. شرعی هست. از ان طرف هم دیدند یک محذوراتی هست. قصد امر یک محذوراتی دارد. جامع یک محذوراتی دارد. همه در فکر افتادند که ان ارتکازشان که قربی امر شرعی است لاعقلی، ان را درست بکنند.
نسبه دادند به مرحوم میرزای شیرازی، مرحوم میرزای شیرازی فرموده خب اخذ قصد امر به امر اول ممکن نیست. به امر دوم ممکن نیست. به جامع ممکن نیست. هر سه مرحله بگو ممکن نیست. ولی یک مرحله دیگری باقی هست. و ان مرحله چی هست. اخذ قصد امر، اخذ قصد قربه به توسط عنوان ملازم. مثل این که بگوید نماز بخوانید لابداع غیر الهی. نماز بخوانید. نگوید به داعی الهی تا این مشکلات پیدا بشود. نماز بخوانید لابداع غیر الهی. لابداعی دنیوی لابداعی نفسانی. نماز بخوان لا به این دواعی. خب انسان که خالی از داعی نیست. هر فعلی را که انجام می دهد، یک داعی دارد. مولی گفت داعی ات نفسانی نباشد. دنیوی نباشد. بدون داعی هم که ممکن نیست. لامحاله در وقت عمل من عمل را باید بیاورم به داعی الهی. شارع گفته. به شارع منتسب است منتهی با لازمه. با لازمش بیان کرده است. همان را می خواسته بگوید به داعی الهی. دیده نمی تواند. محذور دارد. صیاغه را تغییر داده. گفته به داعی غیر الهی نیار. شارع می گوید به داعی غیر الهی نیار. پس الان که من این نماز را باید قصد قربه بکنم، این به خاطر گفته شارع است. اما گفته شارع این نیست که به قصد امر بیار. مستند به گفته شارع است چون گفته داعی ات غیر الهی نباشد.
س:
ج: شما کی امتثال می توانید بکنید این امر را. وقتی که این عمل را بیاورید به داعی امرش، امتثال کردید. چون خدا گفته بیار به داعی غیر الهی. پس من باید قصد امر بکنم یا قصد محبوبیه بکنم. یا قصد ملاک بکنم. چون خدا گفته لا بداعی غیر الهی. گفته بیار لابداعی غیر الهی. مستند به خدا هست. این طور نیست فقط عقل بگوید قربی بیار. نه. خودش گفته قربی بیار. اما خودش گفته قربی بیار، به اخذ ملزوم. ملزوم قصد قربه نه لازمش.
این مقام ثبوت گفته ممکن است.
مرحوم نائینی که تلمذ کرده پیش مرحوم شیرازی، مرحوم نائینی گفته نه. این راه درست نیست. این راه را مرحوم نائینی گفته نادرست است. چرا. چون فرض می کنیم، فرض محال که محال نیست. فرض می کنیم یک کسی نماز را می اورد، داعی غیر الهی ندارد. ولی داعی الهی هم ندارد. باید بگویی صحیح است.
س:
ج: اصلا امکان ندارد. فرض محال است….غفله چی هست. بالاخره از داعی انسان خارج نیست. و داعی یا الهی هست یا غیر الهی. فرض می کنیم.
فرض می کنیم یک انسانی عمل را بلاداعی می اورد. داعی دنیوی ندارد ولی داعی الهی هم ندارد. بدون داعی اصلا. فرض می کنیم یک شخصی فعل را بدون داعی بیاورد. گفته لازمه حرف شما این است که این نماز صحیح باشد. چون به داعی غیر الهی نیست.
س:
ج: فعل اختیاری نیاز به داعی دارد. حالا خود نائینی همین طور حرف ها را می زند. فرضی می گوید. می گوید درست است که بدون داعی امکان ندارد. خم و راست شدن بدون قصد که نماز نمی شود. نماز باید بشود. قصد صلاتی بکند. قصد صلاتی کرده. برای چی نماز می خوانی….غافل است، قصد نماز کرده، غافل است یعنی چی. نماز را قصد کرده بیاورد. فعل از غفله صادر نشده است. فعل عن قصد است. اگر فعل عن قصد هست، باید یک داعی داشته باشد. بهش می گوییم فعلش عن قصد است، بعد می گوییم داعی ات چی هست. داعی اش خالی نیست یا داعی اخروی هست یا دنیوی. نائینی گفته فرض می کنیم که داعی دنیوی ندارد، داعی اخروی هم ندارد. لازمه اش این است که این نماز صحیح باشد و این گفتنی نیست.
یا عکسش. عکسش این است که گفته است ما نماز می خوانیم به داعی الهی. و فرض بکنید که این جا، فرضی باز، که داعی غیر الهی منتفی نیست. ان هم هست. محقق نیست این ها خارجا. نماز می خوانی به داعی الهی. فرض بکند که داعی دنیوی هم هست. با فرض وجود داعی دنیوی، شما نماز می خوانی به داعی الهی. لازمه کلام شما این است که نماز باطل باشد. با این که نماز صحیح است چون به داعی الهی اوردی.
پس معلوم می شود که ان داعی غیر الهی اثر ندارد. او را مولی قطعا در خطابش اخذ نکرده است. تالی فاسد دارد. در دو فرض تالی فاسد دارد که هر دو فرض است.
این اشکال مرحوم نائینی بر مرحوم شیرازی.
خب اشکال همان طور که در محاضرات جواب داده است، فرموده، درست فرموده، که این ها فرض های مستحیل است. این ها که خارجا محقق نمی شود. وقتی خارجا محقق نمی شود، پس مولی می تواند به غرضش برسد. غرض مولی این است که این نماز را به داعی الهی بیاوری. چون خارجا ان دو فرض محال است، می رسد به این غرضش اگر این طور بگوید. بیار نماز را لابداع غیر الهی. بیار نماز را نه به داعی نفسانی. به غرضش می رسد. چون ان فرض های شما محال است. واقع نمی شود. مولی می خواهد یک کاری بکند که نماز را مردم قربی بیاورند. خب وقتی گفت ایها الناس نماز را بیاورید لابداع غیر الهی، از ان طرف هم محال است که این ها از هم انفکاک پیدا بکنند، پس هر وقت این اقا خواسته باشد امتثال بکند، داعی الهی محقق است. به غرضش مولی رسید.
این که دو تا فرضی پیدا می کنید که ان دو تا فرض محال است تحققش، این مضر به صحه جعل نیست. نه. جعل به غرض این است که مردم نماز را قربی بیاورند. اگر هم ان طور صحبت بکند، مردم نماز را همین طور که می گوید، می اورند. به او غرض می رسد. درست است. یک فرض محالی دارد که خلاف غرض مولی هست. خب ان فرض محال که واقع نمی شود. ما بیاییم به خاطر یک فرضی که محال است تحققش، لایتحقق خارجا، بگوییم این جعل شما نادرست است. چون در یک فرضی، خلاف غرض شما هست. او می گوید ان فرض محقق نمی شود. همین. می گوید شما جعل کردی که مردم نماز را قربی بیاورند، غرضت این طور بود که این طور صحبت کردی. گفتی لابداع غیر الهی. خب یک فرضی هست که شما به غرضت نمی رسی. او جواب می دهد. می گوید ان فرض که محقق نمی شود. پس من به غرضم می رسم. درست فرموده در محاضرات. فرض مستحیل، مانع از کیفیه جعل نمی شود. می تواند مولی این طور امر بکند، به لازمه قصد امر، به لازمه قربی بودن. نماز بخوان لابداع غیر الهی. و به غرضش که صدور این فعل است عبادیا، می رسد. و لو یک فرضی دارد که در ان فرضش خلاف غرضش هست. ولی چون فرض محال است، اشکال نمی شود کرد.
این فرمایش مرحوم میرزا شیرازی و اشکال میرزای نائینی و جواب از این اشکال.
اشکال عمده بر مرحوم میرزای شیرازی، اشکال نائینی وارد نیست، اشکالی که می شود کرد بر میرزای شیرازی این است که ما دنبال یک طریقه ای هستیم برای اخذ قربه در متعلقات احکام، برای شرعی کردنش، ما دنبال یک طریقه ای هستیم که گفتنی باشد. محتمل باشد در شریعه این طور واقع شده باشد. ما نمی خواهیم همین طور در یک فضایی عقلانی بحث بکنیم با قطع نظر از این که شریعه چی گفته است. نه. ما با التفات به ان چه در شریعه است، می خواهیم یک جامعی بیاوریم. این که شما می گویید می تواند بگوید نماز بخوان لابداع غیر الهی، ملزوم را اخذ بکند برسد به لازمش، راست می گویید. ممکن است. یک تفکر است. و لکن این ها محتمل نیست که…همان که اخوند می گفت قطعا واقع نشده است، این هم قطعا واقع نشده است. یعنی شارع مقدس….باز ان راه شیخ انصاری که شارع اول امر کرده بعد گفته امر من را قربی بیار، باز یک خورده نزدیک تر به فقه است. به گفتن است. اما این که امده گفته نماز بخوان لابداع غیر الهی، که وقتی ما این را القاء می کنیم، خیلی ها در ذهنشان می اید که این ها دیگر چی هست. نماز بخوان لابداع غیر الهی. این ها…این ها به ذهن….
لایقال کسی نگوید که در شریعه هم همین طور اتفاق افتاده. لایقال که در شریعه هم همین طور اتفاق افتاده چون در شریعه هم می گوید که نماز را ریاء نیار. للسمعه نیار. همان هم همین را می گوید. یعنی لداع غیر الهی نیار.
لایقال که در شریعه هم همین طور اتفاق افتاده است. فانه یقال که نه. ان ها بعد از این که عباده تمام شده است، ان ها در طول تمامیه عباده است. حالا که نماز عباده شده است، حالا که روزه عباده شده است، حالا این ها را با ریا خرابش نکن. نمی خواهد، نکته ظریفش، نمی خواهد بگوید ریاء نکن برای این که این طور عبادتش بکند. نه. او می گوید عباده را، بعد از این که عباده شده است، به ریا نیاور. ان ها محقق عبادیه نیستند. ان ها بعد از فراغ از عبادیه اند. در نمازت سمعه نداشته باش. نمازی که عباده شده است. در عبادتی که عباده شده است می گوید با ریا عباده را خراب نکن. با سمعه عباده را خراب نکن. ان ها محقق عبادیه نیستند ان بیانات. ان ها بعد از فراغ…ان ها فرض کرده نماز عباده، بابا عباده را خرابش نکن با ریا. باطلش نکن. لاتبطل بالریا. ان را باطلش نکن.
این است که فرمایش مرحوم میرازی شیرازی را، ان که می توانیم در حقش بگوییم، همین است که محتمل نیست در شریعه. ان که محتمل است در شریعه، همان است که عرض کردیم که قصد قربه را به نحو جامع بیان کرده است.
ملاحظه بفرمایید بعدش وارد می شویم کلام اخوند که می گوید اذا استحال الاطلاق ایا تقیید محال است یا خیر.