اصول ـ جلسه ۰۸۸ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در تتمه فرمایش نائینی بود.

مرحوم نائینی فرمود از اخذ قصد امر در متعلق امر اول، لازم می اید محذور. هم در مقام جعل، هم در مقام فعلیه، و هم در مقام امتثال. کلام در مقام امتثال است. مرحله اخیره. فرموده است که از اخذ قصد امر در متعلق ان امر، لازم می اید تقدم شیء بر نفس در مقام امتثال. چون قصد امر بما این که جزء متعلق است، باید در مرحله متقدم محقق بشود. بما این که قصد امرش را باید بکنی، قصد امر کردن، مرحله متأخر از متعلق است. باید یک متعلقی محقق بشود، قصد بکنی امرش را. قصد امرش، متأخر از ان متعلق است بتمام اجزاء و شرائطش. اگر بناء باشد قصد امر جزء متعلق باشد، خب متعلق متقدم است بر قصد امرش. لازم می اید در مرحله متعلق، قصد امر محقق بشود، در حالی که قصد امر، متأخر از متعلق است. قصد امر به متعلق. این متاخر از متعلق است. اگر جزء متعلق باشد، یعنی پس در مرحله متعلق است. ان که متأخر است، شد متقدم.

مرحوم نائینی فرموده از اخذ قصد امر در متعلق، متعلق همان امر، لازم می اید که در مقام امتثال، قصد امری که متأخر است از تمام اجزاء و شرائط، در متقدم قرار بگیرد در مرحله متعلق. این فرمایشی که مرحوم نائینی فرموده است.

در محاضرات جواب داده از این فرمایش. در محاضرات فرموده که اگر این قصد امر، ان امر استقلالی باشد، خب حق با شما هست. قصد امر متأخر از اجزاء و شرائط. همین قصد امر اگر جزء متعلق باشد، می شود متقدم. حق با شما هست. و لکن فرموده مقصود از این قصد امر، امر به کل نیست. امر استقلالی نیست. مقصود از این امری که می گوییم به قصد امر، مقصود امر ضمنی به ذات به نماز است. فرموده که به مجرد امر به نماز به قصد امر، ذات نماز امر ضمنی پیدا کرد. شما در مقام امتثال، قصد می کنید امر به ذات نماز را. این محذوری ندارد. تنها مشکله اش این است که قصد امر ضمنی، رتبهً متأخر از امر ضمنی هست. باید یک امر ضمنی به ذات باشد، تا بتوانی قصد بکنی. خب ان هم که عیبی ندارد. محذوری ندارد. به امر مولی، ذات نماز، امر ضمنی پیدا می کند. شما قصد می کنید امر ضمنی به ذات صلاه را. قصد امر ضمنی به ذات صلاه، هیچ مشکلی ندارد جز این که تأخر رتبی دارد از امر ضمنی ذات صلاه. چون باید اول ذات صلاه، امر ضمنی داشته باشد تا شما بتوانید قصد بکنید امر ضمنی را. این متأخر از ان است. گفته این هم که محذوری ندارد. به امر مولی، ذات نماز امر ضمنی پیدا کرد. شما قصد می کنید این امر ضمنی را. تأخر رتبی قصد امر ضمنی از امر ضمنی هم که محذوری ندارد. تقدم شیء بر نفس نیست. دوری در کار نیست. استحاله ای در کار نیست. فرموده ما در مقام امتثال، محذوری نداریم. چون ما قصد می کنیم امر ضمنی به نماز را. امر ضمنی به نماز، به امر به کل، محقق شده است. در رتبه قبل، نه در دو زمان، امر همه اش در یک زمان است، این امر به کل، امر ضمنی به ذات تقدم دارد رتبهً بر قصد امر شما، آن هم که مانعی ندارد. این طور مشکل را حل کرده و فرموده باید هم همین طور باشد. ان که واجب شده است، نماز به قصد امر ضمنی به نماز است. باید هم همین طور باشد. چرا. چون ذات نماز که امر استقلالی ندارد. خلف است اصلا. شما خودت می گویی امر به مجموع تعلق گرفته است. پس ذات نماز امر استقلالی ندارد. وقتی ذات نماز امر استقلالی ندارد، فلامحاله باید مراد از قصد امر، قصد امر ضمنی به ذات نماز باشد. قصد امر ضمنی به ذات نماز هم که فقط مشکلش تأخر رتبی از امر ضمنی هست. ان هم که لابأس به. ایشان فرموده که لذا فرموده که ما در باب نماز، در باب عبادات، بناء بر این که قصد امر جزء متعلق باشد، قائل می شویم در این عبادات که اجزاء، غیر از قصد امر تعبدی اند. باید به قصد امر ضمنی شان بیاوریم. اما خود قصد امر تعبدی هست. فرموده که ذات نماز امرش تعبدی هست. ابتداء گفته ما در واجبات نداریم این که مثلا یک جزءش تعبدی باشد، یک جزءش توصلی. گفت وهمی هست. ولی در نهایه گفته نه. اگر قصد امر جزء متعلق بشود، نه. داریم. در واجبات، اصلا واجبات تعبدیه بناء بر این که قصد امر جزء متعلق باشند، مرکب از تعبدی و توصلی. سائر اجزاء تعبدی اند. خود قصد امر، توصلی هست. مشکل را این طور حل کرده. حاصل فرمایشات ایشان، مسلک ایشان که باز در خلاصه روز اخر خواهیم گفت، حاصل مسلک ایشان این است که می گوید قصد امر اخذش در متعلق جائز است. مشکله اش یکی دور است. با لحاظ حل کرده است. گفته دور نیست. مشکله اش فعلیه امر است قبل فعلیه موضوع. نائینی می گفت. او را حل کرده گفته که این جا فرض وجود نشده است. مشکله سوم هم مقام امتثال است. حل کرده به امر ضمنی. سه تا راه حل دارد برای مشکلات اخذ قصد امر را برطرف کند. دور را با لحاظ برطرف می کند. مشکله نائینی در مقام فعلیه را به انکار فرض وجود حل می کند. و ثالث هم که مشکله مقام امتثال را به امر ضمنی حل می کند. لذا ایشان می شود از کسانی که ممکن می داند اخذ قصد امر را در متعلق امر اول.

این فرمایشاتی که ایشان فرموده است.

و لکن در ذهن ما این است که جوابی را که فرموده، مشکل نائینی را حل نمی کند.

مضافا که مرحوم نائینی یا دیگران، اخوند هم همین طور بود، این هایی که می گویند قصد امر را اخذ کرده در متعلق، مرادشان قصد همان امری هست که به کل امده. ان را دارند بحث می کنند. امر کرده به نماز به قصد امر یعنی به قصد همین امری که روی کل امده است. ما هم گفتیم ارتکاز هم بر همین است که قصد امر هم تعبدی است. بپرسیم از مکلف چرا قصد امر کردی، می گوید خدا گفته قصد امر کن. توصلی خلاف ارتکاز است. اصلا بحث سر همین است. درست است حالا ایشان یک راه حلی درست کرده، ولی مبحوث عنه این است. امر کند به فعل به قصد همین امر. یعنی همین امری که به مجموع خورده است. ارتکاز هم مساعد همین است.

مضافا به این اشکال، حل ایشان، جواب ایشان را نتوانستیم بفهمیم. مرحوم نائینی مشکلش این است در مقام امتثال، می گوید اگر قصد امر جزء متعلق باشد، پس باید این موجود بشود در مرحله متعلق در حالی که خود قصد امر، بعد از تمامیه متعلق است. قصد امر به متعلق. این فرمایش نائینی فرق نمی کند ان امر امر ضمنی باشد یا امر استقلالی باشد. دوباره اشکال نائینی اگر درست باشد، عود می کند. می گوید شما می گویی نماز بخوانم به قصد امر ضمنی. قصد امر ضمنی جزء متعلق است. به لحاظ این که جزء متعلق است، متقدم است. بما این که جزء متعلق است، متقدم است. حرفش همین است. در حالی که خود قصد امر به عمل، متاخر از اجزاء و شرائط است. حالا این امرش امر ضمنی باشد یا امر به کل. فرقی نمی کند. ان امری را که شما می خواهی قصد بکنی، نکته ظریفش، نائینی این طور می گوید. قصد بکنی امر به اجزاء را. قصد امر به اجزاء. این پس بعد از اجزاء است. اگر خود قصد امر بگوید یکی از اجزاء بشود، می شود متقدم. گیر مرحوم نائینی این است. می گوید قصد امر به او، این متاخر از او هست. قصد امر به او. پس باید او باشد. اگر او، او خودش دوباره یکی از ان او ها، یکی از ان ها اجزاء، خودش دوباره قصد امر باشد، خب می شود متقدم، متاخر. فرقی بین…

س:

ج: قصد امر ذات نماز در مرتبه متقدم است. چون جزء متعلق است قصد امر ضمنی، این در رتبه قبل است. نائینی می گوید بگوید نماز بخوان به قصد امر ضمنی، که در مرحله متعلق است، نماز بخوان به قصد امر ضمنی، می گوید چون این قصد امر ضمنی، متعلق است، در مرحله قبل فرض کرده است. چون متعلق است. وقتی می گوید به قصد امر ضمنی، یعنی متاخر از امر است….قصد امر هر چه می خواهد باشد. نائینی می گوید قصد امر را جزء متعلق قرار دادی، این می رود متقدم قرار می گیرد. دوباره قصد امر بخواهد….قصد امر ها یکی هست.

س: امر ضمنی وقتی دو تا شد، متعلق هایش هم فرق می کند.

ج: قصد امر ضمنی، اصلا قصد امر ضمنی، تصریح می کنیم ما، قصد امر ضمنی جزء متعلق است.

س: نیست. جزء یکی از امر های ضمنی هست، جزء دیگری نیست.

ج: قصد امر ضمنی را جزء متعلق امر اورد. فرض کلام این است گفته بیار به قصد امر ضمنی.

س: دو تا امر ضمنی داریم، متعلق هایش فرق می کند یا نه.

ج: امر ضمنی ها غیر از امر به کل چیزی نیست. قصد امر ضمنی را می گوید اگر جزء متعلق قرار دادی…

س: اقای خوئی قبول ندارد. جزء متعلق امر ضمنی دوم هست نه امر ضمنی اول. امر ضمنی اول فقط متعلقش ذات نماز است. قصد امر نیست.

ج: امر ضمنی اول ذات نماز است. قصد امر بکن ان را، جزء متعلق است.

س: جزء متعلق امر ضمنی دوم نه اول.

ج: عیب ندارد. جزء امر ضمنی، یک تیکه ای از ان امر. یک تیکه ای از امر ضمنی امده روی قصد امر. یک تیکه اش…انحلال است. دو تا امر ضمنی هست. منتهی این قصد امر ضمنی اول، امده جزء متعلق امر شما شده. گفته بیار نماز را به قصد امر ضمنی اول. عیب ندارد. به قصد امر ضمنی خودش. برای این که این متعلق محقق بشود، نماز به قصد امر ضمنی خودش، بما این که متعلق محقق بشود، قصد امر ضمنی باید در رتبه متعلق باشد. بما این که قصد امر، متاخر از متعلق است، همان قصد امر ضمنی، متاخر است. یک چیز هم متأخر است و هم متقدم.

این است که فرمایش مرحوم اقای خوئی که امر را از استقلالیه…گیر نائینی این است. می گوید متعلق باشد، متعلق هر چی می خواهد باشد، متعلق بما این که متعلق است، متقدم است، بما این که متوقف است این قصد امر بر متعلق، متأخر است. قصد امر بما این که متعلق است، متقدم است. بما این که متوقف بر او هست، متاخر است. گیر مرحوم نائینی این است. حالا قصد امر می خواهد امر کل باشد یا امر به بعض باشد.

لذا ما یک طور دیگر جواب دادیم. ما می گوییم که فرمایش مرحوم نائینی نادرست است. عرض ما این است که نه. این محذور مرحوم نائینی نادرست است. ما در مقام امتثال محذوری نداریم. وجدان همین را می گوید. اول از وجدان بیاییم، بعد حلش می کنیم. وجدان می گوید که مشکلی نداری که شما نماز را به قصد امرش در مقام امتثال بیاوری. همان قصد امری که مولی در خطابش اخذ کرد. گفت درس بخوان به خاطر این که من گفتم. در مقام امتثال ذهنش را خالی می کند. حرف باباش فقط جایگزین می کند. درس می خواند به خاطر این که باباش گفته است. هیچ محذوری ما نمی بینیم. درس بخوان به خاطر من گفتم. به خاطر امر من. گفتنش عیبی ندارد. ان هم امتثال می کند. می گوید من هم درس خواندم به خاطر بابام. هیچ محذوری ما در مقام امتثال احساس نمی کنیم. ما می توانیم. ارتکازمان هم همین است که ما که الان، این فرزند که درس می خواند چون باباش گفته، ارتکازش همین است که به خاطر همان امری هست که به کل دارد. چون بابام گفت درس بخوان به خاطر من. به خاطر امر من. وجدان و ارتکاز هیچ محذوری را در مقام امتثال نمی بیند.

حلش این است که این که مرحوم نائینی فرمود قصد امر متأخر از اجزاء و شرائط است، درست است. قصد امر به اجزاء و شرائط. حرف درستی هست. و این که گفت قصد امر، اگر در متعلق باشد، متعلق متقدم است، پس این باید در متقدم باشد، این هم درست است. وقتی شما می گویید قصد امر متأخر از اجزاء و شرائط است، پس یعنی اجزاء و شرائط متقدم اند. او متقدم باشد، ان قصد امر، اجزاء و شرائط است، متقدم است، درست است. قصد امر متأخر است، این هم درست است. حرف متینی هست. و لکن حرف این است که ما به یک قصد امر، هر دو تا را می گوییم محقق می شود. به قصد امر همان طور، با یک قصد امر، هم اجزاء کامل می شود، در رتبه قبلش، تقدم و تأخر خودش هم گفته طبعی. حالا بگو رتبی. لو فرضنا تقدم و تأخر رتبی. به قصد امر کردن، این که در ذهنم بیاورم درس می خوانم چون پدرم گفته، با این قصد، هم، در رتبه قبل، محقق می شود جزء متعلق، متعلق تکمیل می شود. که نماز به قصد امر بود. و هم این متعلق با همین یک قصد به قصد امر اورده شده. مشابهش ان که مرحوم اخوند در باب علم به حکم می گوید. با مجردی که علم به حکم پیدا کردی، همین علم به حکم، هم حکم را فعلی تام می کند، هم حکم را منجز می کند. تنجز بعد از فعلیه است. در رتبه فعلیه است. اما یک چیز موضوع ان را محقق می کند، ان هم برش مترتب می شود. این فرزند در ذهنش، در نفسش، تخلیه می کند شهوات و نفسانیات را بیرون می کند، می گوید چون بابام گفته درس می خوانم. این چون پدرم گفته درس می خوانم، هم جزء به همین قصد، به همین قصد امر باباش، هم جزء محقق می شود هم ان که متفرع بر جزء است، محقق می شود. متفرع بر تمامیه اجزاء است، محقق می شود.

ما در ذهنمان این است که مشکل….قصد امر به اجزاء. قصد امر فرع بر اجزاء است. با این قصد امر، در رتبه قبل، اجزاء را تکمیل می کند، در رتبه بعد همین قصد امر می شود قصد امر به اجزاء. یک وجود سبب می شود دو چیزی که در ؟؟ هست محقق بشود. یک وجود است. به همین قصد امری که در مقام امتثال می کنم، به تحقق این قصد امر در رتبه قبل اجزاء کامل می شود. در رتبه بعد هم این اجزاء را به قصد امر اوردم.

س:

ج: قصد امر مولی را می کند، امر به کل…همان امر به کل را که قصد می کند، به قصد کردن امتثال امر به کل، اجزاء تکمیل شد. اجزاء ما عبارت بود از نماز به قصد امر به کل. من قصد کردم امتثال امر به کل را. به من بگویند چرا نماز می خوانی به قصد امر، می گویم چون خدا گفت نماز بخوان به قصد امر….تأخر خارجی که نیست. دو تا وجود که نیست. بالاخره قصد امر به اجزاء، توقف دارد بر اجزاء. توقف کل متعلق علی متعلقه. می خواهی قصد….در مقام امتثال می خواهی قصد بکنی امر به اجزاء را، اجزاء باید مفروض الوجود باشند….می گوید قصد امر در مرحله اجزاء، این متقدم است بر قصد امر متأخر از اجزاء….الان اگر بخواهیم قصد بکنیم امر به اجزاء را، پس باید اجزائی باشد قصد بکنیم امر به اجزاء را. ما می گوییم با قصد امر به اجزاء، ان….می خواهیم قصد بکنیم امر به اجزاء را…ما می گوییم لازم نیست با قطع نظر از این، اجزائی باشد. با همین قصد امر به اجزاء، ان اجزاء محقق بشود، کفایه می کند….اصلا ایشان رتبی نمی گوید. می گوید طبعی است….یک نوع تقدم و تأخر هست. من می خواهم قصد بکنم امر به اجزاء را، پس توقف دارد قصد امر به اجزاء بر اجزاء. این مقدار تقدم و تأخر هست.

خب حالا بگذریم. ما در ذهنمان این است که حل مشکل مرحوم نائینی به این است که ما بگوییم با یک قصد امر، هم اجزاء کامل می شوند. و هم قصد امر به اجزاء کامل، محقق می شود. همین را رویش فکر بکنید. با قصد امر اجزاء کامل می شوند. و با همین قصد امر، قصد امر به همه اجزاء محقق می شود. نیازی به امر ضمنی که مرحوم اقای خوئی درست کرده، نداریم. مضافا که او خلاف ارتکاز است.

هذا تمام الکلام در فرمایش مرحوم نائینی.

بعد از مرحوم نائینی، مثل این که مفروغ عنه همه هست که نمی شود.

اغاضیاء امده گفته اخذ قصد امر در متعلق امر نمی شود. مثل این که پیشش خیلی واضح بوده است. می گوید قصد امر یعنی داعویه امر. داعویه امر معلول امر است. امر باید باشد. امر عله داعویه است. معلول است. متاخر است. اگر متاخر است، چه طور می تواند، کیف یمکن اخذش در موضوع امر. در متقدم بر امر. داعویه معلول امر است. متأخر امر است. فکیف یمکن اخذش در موضوع امر که متقدم بر امر است. داعویه معلول امر است. امر عله داعویه است. عله تحریک است. ایشان می گوید امر عله ان داعویه است. داعویه متأخر از امر است. امر است که داعویه را ایجاد می کند. محرکیه را ایجاد می کند. معلول امر است مثلا. ان وقت چه طور بیاید این را در موضوع امر بیاورد که متقدم بر امر است. معلول امر را بیاید در موضوع قرار بدهد که عله الامر است. گفته معقول نیست.

خب این ها هم دیگر شبیه همان حرف های نائینی است. ما می گوییم کجا امده موضوع قرار داده. اصلا موضوع، امر را، قصد امر را موضوع قرار نداده است. امر کرده مولی به فعل به قصد امر. موضوعی ما در کار نداریم. تا شما بگویی قصد الامر، نائینی خود امر را می گفت. ایشان قصد الامر را می گوید. فرقش با نائینی. نائینی می گفت امر را موضوع قرار بدهیم نمی شود. ایشان می گوید قصد الامر. قصد الامر یعنی داعویه الامر را موضوع قرار بدهیم، نمی شود.

خب جوابش همین است که اصلا موضوعی ما در بین نداریم. ان چه داریم، متعلق المتعلق است. و محذوری ندارد که ما….این است که فرض وجودی در کار نیست. همان طور که در امر فرض وجود نبود، در داعویه امر هم فرض وجودی در کار نیست تا این محذورات پیدا شود.

خب حالا ما داعویه را همان طور که گفتیم امر موضوع نیست، داعویه را هم می گوییم موضوع نیست. لذا این مشکل مرحوم اغاضیاء هم نیست.

س:

ج: می گوید اصلا چه طور می شود داعویه که معلول امر است، چه طور می تواند در رتبه موضوع امر قرار بگیرد که موضوع، عله الامر است. کیف. اصلا واضح است پیشش.

این هم فرمایش مرحوم اغاضیاء. چیز مهمی ندارد.

شبهه دیگری که در مقام هست، فرمایشی هست که مرحوم اسدمحمدباقر فرموده ایشان یک وجه اخری را برای استحاله ذکر می کند. و ان عبارت است از لغویه. می گوید تعلق امر به نماز به قصد امر که پر امر، قصد را بگیرد، می گوید این لغو است.

یک کلمه را تذکر بدهم راجع به فرمایش ایشان. دیروز ما فرمایش ایشان را که بیان می کردیم، یک وجهی هست برای خودش. گفت ما به چند وجه می گوییم که محال است. یک وجهش می گفت بایستی وصول را فرض بکنیم. فرض وصول هم از بابی که اخذ علم امکان ندارد، این کلمه را می خواست اضافه بکنیم، اخذ علم در موضوعش امکان ندارد، امکان ندارد به همین حرف ها هست که امکان ندارد، امکان ندارد به همین حرف های خلاف فرض در می اید، تقدم بر شیء، همین ها هست. ایشان در ان کلامش که می گوید باید وصول را فرض بکنیم. فرض وصول یعنی…وصول مطلق مثل فرض علم است. و فرض علم را در خطاب ضمیمه کنیم محال است، آن وقت وجه مرحوم نائینی درست می شود. ان وجه استحاله اش همین حرف نائینی هست دوباره. اگر ما ان کلمه را اضافه نکردیم، ان مضر به بحث نیست. ما مهم این بود که می خواستیم بگوییم حرف نائینی توجیه کرده است. نه به عنوان وجه خودش تکمیل کرده. و الا ان را که می گوید، می گوید و اخذ علم محال است، اخذ علم محال است، به همین بیان است که محال است که لازم می اید متقدم متأخر بشود. لذا نتیجه می گیرد پس حرف نائینی درست است. منتهی با فرض وجود در وصول، لافی الامر.

س:

ج: اصلا بحث در تقسیمات ثانویه است….

مرحوم اسدمحمدباقر دو تا مقدمه اورده است. مقدمه اولی این است که می گوید مراد از قصد امر، قصد امتثال امر، یعنی به قصد داعویه امر. چون امر دارم، این را می اورم. این معنای قصد امر است. امر که خودش قصدی نیست. قصد امر یعنی قصد امتثال امر. قصد امتثال امر را هم بشکافیم، قصد بکنیم امتثال امر را یعنی به داعویه امر. گفته معنای قصد امر یعنی امر مولی، داعی من بشود. اگر امر مولی داعی من شد، من قصد کردم امتثال امر را. این معنایش هست. مقدمه ثانی هم این است که اصل امر مولی به غرض جعل داعی است. راست هم می گوید. غرض از امر مولی چی هست که امر می کند به شیئی. برای این که ما یمکن…لعل این بشود داعی شما. ما یمکن ان یکون داعیا. به غرض داعویه. به غرض باعثیه. منتهی صحیحش داعویه امکانی که اگر ضمیمه شد انقیاد مکلف، تصورات و تصدیقاتش، محرکیه به فعلیه برسد. می گوید این دو تا مقدمه. قصد امر، معنایش ان است. غرض از امر هم این است. اگر یک جایی این غرض نبود، امر معنی ندارد. لغو است. مترتب بر این ها، گفته است انبساط امر، این که امر بیاید، منبسط بشود به قصد الامر، گفته لغو است. نماز بخوان به قصد امر من، یعنی به داعویه امر من. معنای قصد امر این شد. نماز بخوان به داعویه امر من، یک جزء امر، رفته روی قصد الامر. می گوییم این لغو است. چرا. می گوید که یا امر به ذات نماز، داعویه دارد یا ندارد. از دو حال خارج نیست. امر به ذات نماز. قصد امر را نیاورد. یا برای این داعویه دارد، محرکیه دارد یا ندارد. اگر بگویید که محرکیه دارد، خود امر به ذات نماز این را تحریک می کند. خب دیگر امرش محرکیه هم بیاورد، لغو است دیگر. و اگر بگویید نه. امر به ذات نماز، این را تحریک نمی کند. داعویه ندارد. اثری ندارد. خب اگر هم بگوید نماز بخوان به قصد امرم، باز هم داعویه ندارد. پس اوردن قصد امر در متعلق امر، منبسط کردن امر را روی قصد الامر، گفته که لغو است. قصد امر یعنی داعویه. امر هم برای باعثیه است. می گوید این دو تا مقدمه را کنار هم بگذاری، انبساط امر روی قصد الامر می بینی که لغو است. لا گفته تاسیسا و لاتاکیدا. ملاحظه بفرمایید حتما مطالعه بفرمایید. ما یک صورتش را فعلا بیان کردیم. توضیح دارد. خودش اشکال دارد. جواب دارد. حرف بدی نیست. یعنی حرف علمی هست. حالا درست یا نادرست، حرف فنی هست.