بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در مقدمه ای که مرحوم نائینی ذکر کرده بود، تمام شد.
بحثی هست مفصل که باز در جای خودش خواهد امد. حاصل این شد، دیگر مقدمه را می خواهیم بگذاریم کنار، حاصلش را بیان می کنیم، تا بعد برسیم به حاصل کل بحث. حاصل این شد که مرحوم نائینی در قیود متعلق که اسمش را گذاشت متعلق المتعلق، فرمود که اگر غیر مقدور باشند، بر می گردند به موضوع. موضوع را هم تعریف کرد ما فرض وجوده. و اگر مقدور بود، فرمود که مناسبات حکم و موضوع هم، قرائن هم، بعضی اوقات اقتضاء می کند که متعلق المتعلق بشود موضوع. مثل اوفوا بالعقود. ما اضافه کردیم گفتیم که مرحوم نائینی در مثل حرمت علیکم الخمر هم که متعلق المتعلق هست، ان جا هم قائل شده است که بر می گردد به موضوع. اذا وجد خمر حرام شربه. این حرف نائینی بود. در مقابل تفصیل بود بین واجبات و محرمات. در همین اضافه. غیر مقدور را قبول کرد مرحوم اقای خوئی که بر می گردد به موضوع. مناسبات حکم و موضوع را قبول کرد. گفت بر می گردد به موضوع. ان توسعه اش را در این جا البته، در جاهای دیگر حرف نائینی را قبول کرده است، در این جا فرمود که بین محرمات و واجبات فرق است. در محرمات ان متعلق المتعلق موضوع نیست. در واجبات موضوع هست. این هم مبنای محاضرات. حرف سوم این شد که متعلق المتعلق کما این که ظاهر خطاب است، مفروض کلام هست، هیچ جا هم به موضوع بر نمی گردد. نه در غیر مقدور، نه در جایی که می گویید مناسبات حکم و موضوع، نه در محرمات، نه در واجبات. در هیچ کجا، ما از این ظاهر دست بر نمی داریم. متعلق المتعلق، متعلق را ضیق می کند فقط. اما این که فرض وجودش در مقام ثبوت شده است، گفتیم که وجهی ندارد. از ان بالا، قیدِ، متعلقُ المتعلق، گفتیم و لو غیر مقدور است، لزومی ندارد فرض وجودش بکند. مقید که مقدور است. همان کافی هست. مناسبات حکم و موضوع. گفتیم مناسبات حکم و موضوع این اقتضاء را ندارد. اوفوا بالعقود تکلیف امده روی وفاء به عقد. وجهی ندارد بگوییم عقد مفروض الوجود است. در محرمات هم گفتیم که شرب الخمر حرام فرض وجود درش نیست. حرمت علیکم الخمر فرض وجود درش نیست. خلاف ظاهر است. ما فرقی بین حرمت علیکم الخمر با لاتصنع الخمر نمی یابیم. چه طور لا تصنع الخمر فرض وجود نشده است. معنی ندارد بگوید اذا وجد فلاتصنعه، ان جا هم همین طور است. ما فرقی نمی بینیم. و کذا در واجبات. چه طور شده که اگر بگوید، این را اضافه می کنیم این کلمه را، بگوییم ایتنی بماء حلو. اب شیرین برای من بیار. ماء، متعلق المتعلق است. این معنایش این نیست اذا وجد ماء حلو. نه. و لو الان اب حلو پیدا نمی شود ولی تو می توانی شیرینش بکنی. باید بیاوری. چه طور در مثل ایتنی بماء حلو، به ذهن نمی اید اذا وجد ماء حلو. نه. لم یوجد هم، ایجادش کن. در اکرم العلماء این به ذهن نمی اید که اذا وجد عالم، اکرامش واجب است. منتهی بعضی از قیود اختیاریه، وجوب تحصیل دارند. بعضی قیود اختیاریه، به مناسبات حکم و موضوع، به قرائن لبیه، غیر لبیه، وجوب تحصیل ندارند. تمام متعلق المتعلقات، قیودات اند برای متعلقاتشان. این قیودات، بعضی هایشان وجوب تحصیل ندارند. چون غیر مقدور اند. بعضی وجوب تحصیل ندارند، چون قرینه داریم که وجوب تحصیل ندارند. بعضی هایش هم وجوب تحصیل دارند. این حاصل ان مقدمه ای بود که مرحوم نائینی…سه تا نظر را ما در این مقدمه بیان کردیم.
یک کلمه دیگر باقی مانده، این به جای خودش. اگر بگوید المستطیع یحج. اصلا المستطیع یحج ایا این جا فرض وجود موضوع هست یا نه، این هم باز یک داستان دارد. نائینی می گوید المستطیع یحج، معنایش این جا این است که اذا فرض، وجد مستطیع. بعضی ها همین جا هم انکار دارند می گویند المستطیع یحج هم فرض وجود موضوع نشده است. خطابات به نحو قانونی هستند. فرض وجود موضوع نشده است. این دیگر داستانش به جای خودش خواهد امد.
هذا تمام الکلام در تحلیل متعلق المتعلق که متعلق المتعلق را چه طور تحلیلش بکنیم. نائینی ان طور تحلیل کرد در همه جا. مرحوم اقای خوئی در بعضی جاها این طور تحلیل کرد. یک نظر سومی هم هست که نه. این ها همان قید اند. تحلیل ندارند اصلا. خب این تمام شد. این بقیه اش اجازه بدهید یک جای دیگری. فعلا به مقدار این جا. خواستیم فقط تلخیص کرده باشیم که معلوم باشد. این تلخیص ها خیلی مفید است. این ها خیلی نتیجه دارد. قید مفروض الوجود باشد یا نه، نتیجه دارد.
س: اگر گفت الصحیح یصوم ان جا تحصیل صحه لازم است.
ج: ان جا که کسی نمی گوید که الصحیح….حالا ان جا محل بحث است.
و اما اصل مساله که مرحوم نائینی فرمود امر متعلق المتعلق است. غیر مقدور است. پس طبق ان مبنایش پس باید فرض وجود بشود و گفت فرض وجود شدنش هم مستلزم استحاله است. بگوید هر وقت وجود داشت امر من، امر فعلی من وجود داشت، امر فعلی من هست. معنی ندارد. لازم می اید تقدم شیء بر نفس. هرگاه…نمازی که امر فعلی او هست، قصدش واجب است، امر او فعلی شده است، من امر فعلی دارم. معنی ندارد. خب مرحوم اقای خوئی جواب داد که این جا فرض وجود نیست. این جا از قاعده فرض وجود خارج است که بحث تمام شد.
مرحوم اسدمحمدباقر امده فرموده که درست است این جا نیازی ما به فرض وجود امر نداریم تا این مشکله پیدا بشود. مشکله را همه قبول دارند. معنی ندارد بگوید امر فعلی من، معلق بر امر فعلی من است. این که معنی ندارد. علی تقدیر امر فعلی، امر فعلی دارم. لازم می اید تقدم شیء بر نفس. درست است. تمام تلاشش این است که این امر را بگوییم فرض وجود نشده است. مرحوم اقای خوئی گفت ان قاعده را قبول داریم، این جا منطبق نیست. تمام شد. مرحوم اسدمحمدباقر هم گفته راست می گویید. ان قاعده در این جا منطبق نیست. ان قاعده اساسش عدم مقدوریه بود چون مقدور نبود، باید فرض وجود بکند کالدلوک. اما این جا امر که از مولی صادر بشود، مقدور می شو.د لازم نیست فرض وجود بشود. این را قبول کرده است از مرحوم اقای خوئی.
و لکن فرموده است وجود امر مولی برای مقدوریه این عمل، کافی نیست. لذا ما باید باز یک فرضی داشته باشیم. مجردی که مولی امر کرد به نماز مقید به قصد امر. امر را فرض نکرد دیگر. به مجرد امر به نماز به قصد امر، ما قدره پیدا نمی کنیم بر نماز. چرا. چون فرض این است که نماز از تعبدیات است. قصد امر در متعلقش اخذ شده است. اگر عمل امر عبادی بود و به شما وصول پیدا نکرد، و لو وصول احتمالی. وصول را دو قسم کردند، وصول علمی، یقین دارید. وصول غیر علمی. وصول ظنی. وصول احتمالی. شک. وقتی شما قدرت داری بر یک عمل تعبدی که حکمش به شما واصل شده باشد و لو احتمالا. احتمال بدهی امر دارد. ان وقت قدره داری این را بیاوری رجاء اما اگر امر واصل نشده است به هیچ وجهی، حتی احتمال امر هم نمی دهی. غافل هستی. قدره نداری این نماز را بیاوری. چرا. چون این نماز را می اوری یا به قصد امر است یا بدون قصد امر است. بدون قصد امر است که خب باطل. با قصد امر است، چون نمی دانی امر….چون غافل هستی از امرش، امرش به تو واصل نشده است ، این تشریع است. حرام است. اگر می خواهی یک عبادتی را بیاوری، لااقلش به قصد رجاء. احتمال امر را باید بدهی. اما اگر احتمال امر را هم نمی دهی، قدره نداری این را بیاوری. فرموده است در تقریراتش که درست است که به مجرد امر، عمل مقدور می شود از این جهه امر مولی. چون صادر شد. ولی از جهه تشریع، این هنوز غیر مقدور است. عمل به قصد امر را شما قدره نداری مگر این که امرش به شما واصل بشود. پس، نتیجه می گیرد، پس باید وصول امر را فرض وجود بکند. امر لازم نیست فرض وجود بکند. حق با شما اقای خوئی هست. چون به مجرد امر، قدره پیدا می شود. ولی وصول امر را باید فرض وجود بکند. چرا. چون بدون وصول، وصول امر مثل دلوک است. چه طور تا دلوک نیاید، قدره نداری بر نماز، امر هم تا واصل نشود، قدره بر نماز نداری. پس باید بگوید واجب است نماز وجوب دارد نماز اگر واصل شود وجوب نماز. دوباره اشکال عود کرد. وجوب نماز موضوعش شد وصول وجوب نماز. لازم می اید وجوب نماز که می گوید واجب است نماز، تقدم پیدا کند بر خودش. وصول، موضوع است. او تقدم دارد بر این وجوب. واجب است نمازی که وجب. وجب و وصل. نه وجب تنها. واجب است نمازی که وجب و وصل. دوباره محذور مرحوم نائینی زنده می شود. نه از باب این که امر مفروض الوجود است. نه. ان حرف اقای خوئی درست است. جواب اقای خوئی درست است. لازم نیست امر را مفروض الوجود بکند. بلکه از این باب که وصول امر مفروض الوجود است. وقتی وصول امر را فرض کرد وجودش را، پس فرض کرد وجود امر را. اگر امر وجود دارد و وصل، دوباره معنی ندارد بگوییم امر من دارم. امر دارم معلقا بر این که امر دارم و وصل. این بدتر از ان که می گفت امر دارم اگر امر دارم. این جا بدتر است. امر دارم اگر امر دارم و وصل. یک قید اضافه ای هم دارد. محذور مرحوم نائینی عود می کند.
این است که ایشان تکمیل، می گوید ما تکمیل کردیم حرف نائینی را. و تعمیق کردیم حرف نائینی را. نائینی می گفت باید امر را فرض وجود بکنیم. تا فرض وجود کردی، مستلزم استحاله هست. ما می گوییم وصول امر را باید فرض وجود بکنی. تا وصول امر را فرض وجود کردی، استحاله عود می کند.
س:
ج: فعلی. فعلیه امر من، موقوف است ….فعلیه را داریم صحبت می کنیم…بناء بر این شد که مرحله فعلیه…نائینی گفت امر انشائی که وجود ندارد. قصد امر فعلی….فرض کردید وجود امر را. ان گاه که امر وجود دارد. ان گاه وجود دارد. خودش هم فعلیه است. انشاء که وجود ندارد. می گوید فرض کردی موضوع است. ان اگر، فرض وجود، اگر امری وجود داشت و به تو واصل شد، امر من هست. خب وقتی می گویی اگر امری وجود داشت، مفروض الوجود معنایش این است. امری وجود داشت، شما فرض کردی امرت وجود دارد….اصلا انشاء را گفت وجود ندارد. خیالات است….بناء شد موضوع باشد. موضوع فرض وجود است. اگر امر خواسته باشد وجود پیدا کرده باشد، وجودش فعلیه اش هست….می گوید این قید نماز نیست. از قید برده خارج. رفت داخل موضوع. گفت اذا وجد امر، اذا وصل امر. او محقق شد. وصول امر خارجا محقق شد. فوجب. می گوید وقتی می گوید اگر محقق شد وصول امر، خودت فرض کردی پس امر وجود دارد….مرحوم نائینی گفت امر چون غیر مقدور است، باید مفروض الوجود باشد. اقای خوئی جواب داد. گفت این جا لازم نیست ان قاعده. اقای صدر امده می گوید راست می گویید اقای خوئی. لازم نیست امر را فرض وجود بکند، اما باید فرض وصول که بکند. چرا باید فرض وصول بکند، چون اگر فرض وصول نکند، باز قدره نداری. وصول امر کدلوک است. پس باید بگوید اذا وصل….فرض بکند وصول امر مولی را. یعنی محقق بشود در خارج. وصول امر مولی محقق بشود. تحقق وصول امر مولی به چی هست. به این هست که هم امری باشد هم وصولی باشد. پس فرض کرده وجود امر را. بعد دوباره می گوید اگر امر من واصل بود، امر من فعلی هست. این لازم می اید شیء، تقدم بر خودش داشته باشد….چون موضوع مقدم بر محمول است. موضوع است. چه طور می گفتید اذا وجد خمر حرمه می اید، این جا هم اذا تحقق وصول الامر، امر می اید. نائینی می گوید این نمی شود. اذا تحقق وصول امر، پس امر فعلی شده است. باز دوباره امر فعلی بشود، می گوید معنی ندارد…یک امر بیشتر نیست.
خب حالا این فرمایشی که ایشان فرموده.
تمام اشکال ما سر این است که این که ایشان فرموده اگر فرض وصول امر شد، یعود المحذور، حرف تمامی هست. حرف نائینی هم، اگر امر را فرض وجود کردیم یعود المحذور ما گفتیم حرف تمامی هست. ما قاعده را خراب کردیم. اقای خوئی قاعده را خراب کرد در این جا. و گرنه اگر فرض وجود امر بشود، یا فرض وصول امر بشود، معنی ندارد بعد امر مترتب بر او بشود. او پرواضح است. تمام اشکال این است که نه. درست است که بدون وصول امر، این حرفش هم درست است، بدون وصول امر و لو احتمالا، و لو به نحو احتمالی، این هم یک نوع وصول است، قدرت ندارد مکلف. این را راست می گویید. اما پس باید وصول امر را فرض بکند، می گوییم نه. لزومی ندارد باز هم وصول امر را فرض بکند. ما حتی روی مبنای اقای خوئی بحث می کنیم. ما روی مبنای سوم که اصلا فرض این جا نیست. ان که پرواضح است. گفته نماز مقید عند وصول امر را بر تو واجب کردم. اصلا فرضی در کار نیست. این هیچ چی. نه. امدیم روی مبنای اقای خوئی. اشکال بر اقای خوئی هست. مرحوم اقای خوئی می گوید امر با زوال فرق می کند. امر به صدورش قدرت می اید ولی زوال به صدور امر قدرت برش نمی اید. اقای خوئی می گوید زوال را باید فرض وجود بکنی. ولی امر را لازم نیست فرض وجود بکنی. حرف ما این است که مثل مرحوم اقای خوئی که می گوید امر را لازم نیست فرض وجود بکنی، می تواند بگوید وصول را هم لازم نیست فرض وجود بکنی. شما گفتی اقا بدون وصول قدرت ندارد. به امر هم این قدرت نمی اید. راست می گویید. بدون وصول قدرت ندارد. فرق است بین امر و وصول امر. این درست می گویید. ولی وصول امر هم یک چیزی هست که محقق می شود غالبا. امر دائمی هست. ان جا قدرت، حرف اقای خوئی، به مجرد امر دائما قدرت محقق می شود بر قصد امر، این جا حالا غالبی هست. این جا مولی امرش را می کند. مقیدش هم کرده است به وصول امر. لزوم ندارد وصول را فرض وجود بکند. چرا. شما می گویید غیر مقدور است. می گوییم غیر مقدوری هست که مقدور می شود به این که مکلف فحص می کند. مولی در معرض وصول می گذارد. مکلف به او می رسد. فقط می ماند غافل ها. خب غافل ها مثل بقیه تکالیف چه طور غافل ها در بقیه تکالیف می گویید غافل تکلیف دارد، قدرت ندارد. غافل است. ربما به خاطر غفلتش قدرت ندارد. خب این جا هم می گوییم….خود ایشان بارها می گوید اطلاق خفیف مؤونه است. عیب ندارد واجب بکند نماز به قصد امر واصل را. و لو در حق بعضی ها چون غافل اند، قدرت نداشته باشند. عیبی ندارد. اطلاق خفیف المؤونه است. شامل ان هم بشود. شامل غافل هم بشود.
حاصل الکلام این را داریم صحبت می کنیم بزنگاه بحث. حاصل الکلام مرحوم نائینی گفت چون امر غیر مقدور است، باید مفروض الوجود باشد. اقای خوئی جواب داد. گفت اقا درست است امر غیر مقدور است. ولی چون به نفس امر، مکلف قدرت…حاصل می شود، این با دلوک فرق می کند. دلوک غیر مقدور است، باید فرض وجودش بکنند. ولی امر دیگر این غیر مقدور محقق می شود، این لازم نیست فرض وجودش بکند. مرحوم اسدمحمدباقر می گوید راست می گویید. امر را لازم نیست فرض وجود بکند. ولی مجرد امر، مقدوریه نمی اورد. باید امر واصل هم بشود تا فعل مقدور بشود. ان وقت به اقای خوئی می گوید پس باید وصول امر را فرض وجود بکند. نه امر را. وصول امر را. تا وصول امر را فرض وجود کرد، یعود المحذور. جواب. می گوییم این وصول امر را هم لازم نیست فرض وجود بکند. درست است وصول الامر به امر محقق نمی شود. ولی چون غالبا بعد از امر محقق می شود، مولی شأنش همین است. امر می کند که در جیبش نمی گذارد. امر را می اید در معرض وصول قرار می دهد و به غالب مردم می رسد. خیلی ها شک می کنند. وصول شکی را هم بگویید. لازم نیست علم باشد. کم موردی هست که غافل محض بشود. غالب موارد یا علم پیدا می کند یا ظن پیدا می کند یا احتمال. چون این غالب محقق می شود، به همان شبیه همان بیان، مرحوم اقای خوئی می تواند بگوید لازم نیست وصول امر را هم فرض وجود بکند. تمام بزنگاه همین است. ایا وصول امر مثل دلوک است یا نه. وصول امر مثل امر است. ایا فرض وجودش لازم است یا فرض وجودش لازم نیست. می تواند مرحوم اقای خوئی در این جا هم بگوید نه وصول امر هم فرض وجودش لازم نیست چون همان طور که به امر قدرت حاصل می شود از یک زاویه ای، به امر و در معرض وصول گذاشتن، مقدورش می کند، در معرض وصول گذاشتن، کافی هست برای این که مقدور مکلف بشود. فرض وجود لازم نیست. بزنگاه بحث این است که فرض وجود شده است. نائینی گفت امر را باید فرض وجود بکنی. اشکال دارد. اقای خوئی فرض وجود در این جا لازم نیست. قاعده را قبول داریم ولی این جا لازم نیست. اسدمحمدباقر می گوید راست می گویید. این جا لازم نیست فرض وجود امر. ولی باید فرض وصول امر بکنی فیعود المحذور. فقط راه حل این مشکل این است که بگوییم فرض وصول امر لازم نیست. به عباره اخری، یک کلمه دیگر هم اضافه کنیم، این که تکلیف به غیر مقدور قبیح است، این در جایی هست که چون قدرت نداری ان را بیاوری. اما تکلیف می کند به امری که، به فعل به قصد امر، که این مقدور می شود غالبا، اگر شما قدرت نداری به خاطر غفلتت هست که قدرت نداری. به خاطر غفلت هست نه به خاطر طاقه خارجی نه. این عیبی ندارد. امر می کند به فعل به قصد امر. غالب اوقات هم قدرت داری چون این واصل می شود یا علما او ظنا او وهما. می ماند یک جایی غافل محض هستی. غافل محض تکلیف داشته باشد، تکلیف به غیر مقدور نیست. او قبیح هست، نیست. چون این قدرتش را دارد. می تواند بیاورد. منتهی چون خبر ندارد، از جهه تشریع قدرت ندارد. عدم قدرتش به خاطر طاقتش نیست. ان که قبیح است، تکلیف به عاجز است. طاقت نداشته باشد. اما اگر طاقه دارد، قدرت ندارد از باب جهلش هست، از باب غفلتش هست، عیبی ندارد. ان که قبح ندارد. خصوصا که بالاطلاق است. اطلاق که خود ایشان بارها می گوید اطلاق مؤونه ای ندارد. لذا ما تلاشمان در دفاع از مرحوم اقای خوئی، ما دو تا حرف داریم. ما می گوییم اصلا کلا این ها همه قید اند. اصلا فرض وجود موضوع را ما کلا منکر هستیم. چه در وصولش چه در امرش. ولی می گوییم اگر هم ما ان قاعده را قبول بکنیم که کل غیر مقدور، باید فرض وجودش بشود، الا. الا غیر مقدوری که به جعل مقدور می شود. قدم اول. یا به جعل در معرض وصول مقدور می شود. قدم دوم. می گوییم قدم اولش بر نفس امر منطبق است که خود اقای خوئی فرموده است. قدم دومش بر وصول الامر منطبق است. هیچ عیبی ندارد ما…این ها باز الفاظ و صیاغات است. بالوجدان است که من می توانم امر بکنم به نماز به قصد امر. و لو تا واصل نشود، قدرت ندارد. خب برساند خودش را. به ما چه مربوط است. من می توانم امر بکنم…ان که در ذهن ایشان است، امر بکنم به نماز به قصد امر. درست است که الان قدرت ندارد به خاطر جهلش بر نماز به قصد امر. خب جهلش را مرتفع کند. چه ربطی به من دارد. من باید حتما بگویم واجب است نماز به قصد امر اذا وصل امر. نه. هیچ لزومی ندارد. واجب است نماز به قصد امر. و لو قدرت شما توقف دارد بر اصل امر که به امر کردن من محقق شد. و وصول امر که ان هم با تلاش خودت باید محقق شود. به ما چه ربطی دارد. این است که در ذهن ما این است که این محذوری را که ایشان درست کرده، خیلی فکر کرده، دقت کرده، ولی رد مرحوم اقای خوئی نمی شود.
و اما بحث اخر این است که مرحوم نائینی فرمود در مقام جعل مشکل داریم. در مقام فعلیه مشکل داریم. در مقام امتثال هم گفته مشکل داریم. اخذ قصد امر در متعلق امر. بحث ما در یک امر است. دو امر نیست. ان خصوص قصد امر است. سائر مقربات نیست. می گوید واجب است نماز به قصد امر. گفته این در مقام امتثال مشکل دارد. مشکلش چی هست. گفته مشکلش تقدم شیء بر نفس. همان مشکل اولی. چه طور تقدم شیء بر نفس است. فرموده است که حکم متاخر است از متعلقش. تأخرا طبعیا. به او متعلق است. باید او باشد تا این باشد. تأخر دارد. واجب است نماز به قصد امر. پس نماز به قصد امر، تقدم دارد بر خود این امر. مولی اگر گفت واجب است نماز به قصد امر، در مقام امتثال وقتی متعلق محقق شده است که تمام اجزاءش بیاید. یکی از ان اجزاء قصد امر است. ذات نماز امده است به قصد امر. باید این طور باشد تا امتثال بشود. مرحوم نائینی فرموده است نماز به قصد امر که متعلق ما هست، در رتبه متقدم است، در مقام امتثال، وقتی محقق می شود که قصد امر محقق بشود. قصد امر متقدما، چون متعلق است، مقدم بشود. فرموده خود این امر ما که محمول ما هست، که متعلِق ما هست به ان متعلَق، در مقام امتثال باید محقق بشود قبل از این که تحقق پیدا بکند. نماز به قصد امر. قصد امر بما این که جزء متعلق است. این محقق شد. خب اگر باز خواسته باشی این داعویه این امر را نگاه کنی، این داعویه این امر به لحاظ این که خود امر متأخر است، این داعویه هم متأخر است. داعویه این، قصد این که متأخر از متعلق است، باید بگویی در رتبه متعلق امده است. قبل از این که بگویی قصد امر، قصد امر امده است. نماز به قصد امر در مقام امتثال، نماز به قصد امر را بیار، به قصد امر به عنوان این که جزء است، متقدم است. خواسته باشی قصد امر به کل را کرده باشی، متأخر است. لازمه اش این است ان که متأخر است، متأخر از متعلق است، بیاید در متعلق. بیاید در متقدم. لازم می اید این قصد الامری که متأخر است، به همه خورده، متأخر از همه هست، بیاید متقدم، در متعلق قرار بگیرد. همین قصد الامری که می خواهی بکنی که متاخر است از نماز به قصد امر، این لازمه اش این است که در مرتبه متعلق، قبلش محقق شده باشد. قصد الامر. قصد الامر شما. فعل شما را داریم می گوییم. همین قصد الامری که متاخر است از متعلق، این بیاید در متعلق اخذ بشود. و متقدم قرار بگیرد. قصد الامری که جزء متعلق است، از شما صادر بشود در رتبه متعلق، می شود متقدم، در رتبه حکم، می شود متاخر. قصد امری که متاخر است از متعلق، رفته در مرحله متعلق که متقدم است….هر دو فعلی. قصد الامر فعلی در ناحیه متعلق، متقدم است. در حالی که ان قصد امری که به کل خورده، متأخر است. لازم می اید ان قصد الامر به کل، که متاخر است، بیاید در متعلقش. در فعلش. می شود متقدم…
س:
ج: .مشکلش می گوید این در حقیقه قصد امتثال یک امر اخر است. با دو امر درست می کند. قصد امتثال همان امر می گوید معنی ندارد.
مرحوم اقای خوئی این فرمایش مرحوم، فردا این را بحث می کنیم، فرمایش مرحوم نائینی را جوابی داده است از راه انحلال که در ذهن ما این است که خلاف مراد مرحوم نائینی هست. ملاحظه بفرمایید محاضرات را.