اصول ـ جلسه ۰۸۶ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث بالمناسبه مطرح شد راجع به خطابات شرعیه. که مرحوم نائینی فرموده بود خطابات شرعیه به نحو قضایای حقیقیه هستند و معنی کرد قضیه حقیقیه در مقابل قضیه خارجیه عبارت بود از ان که فرض وجود موضوع شده باشد. لله علی الناس حج البیت من استطاع الیه سبیلا یک قضیه حقیقیه هست. اذا وجد مستطیع یجب علیه الحج. مرحوم نائینی فرموده است که تمام خطابات شرعیه بر می گردد به یک قضیه شرطیه. اگر فرمود مثلا واجب است تطهیر ثوب یعنی اذا وجد ثوب نجس یجب تطهیره. قضایای شرعیه را به قضایای تعلیقیه که محمول، مترتب شده است بر فرض وجود موضوع. در مقابل قضایای خارجیه که بگوید این نجس است. این، می شود قضیه خارجیه که فرموده ظاهر خطابات شرعیه، قضایای حقیقیه اند نه قضایای شخصیه، خارجیه.

این قضایای حقیقیه اصطلاح خودش هست. کسی بگوید قضیه حقیقیه را در منطق در فلسفه یک جور دیگر معنی می کنند، خب بکنند. ان ها برای خودشان این هم برای خودش. معنی کرده قضیه حقیقیه نه این که محمول روی حقیقه شیء امده است که در منطق می گویند. نه. قضیه حقیقیه در مقابل خارجیه. خارجیه امده روی موجود خارجی. این اذا فرض وجود.

س: اصلا تصریح کرده در دراسات که سه قضیه داریم. طبعیه، همان حقیقیه ای که فلاسفه می گویند….[1]

ج: حالا ان را اقای خوئی می گوید.

س: از استاد می گوید.

ج: خب هیچی. می گوید طبیعیه هم داریم ما. عیب ندارد.

حالا قضیه حقیقیه ای که مرحوم نائینی می گوید، معنی کرده خودش. یعنی حکم متعلق به، معلق شده بر فرض وجود موضوع. در مقابل ان که حکم برای موجود خارجی باشد.

خب این فرمایش مرحوم نائینی.

در ذهن ما این بود که مرحوم اقای خوئی هم این را قبول دارد. و ایشان هم می گوید که خطابات شرعیه، علی نحو قضایای حقیقیه اند. حرمت علیکم المیته یعنی اذا وجدت میته یحرم اکلها. فرض وجود شده است. این که به ایشان نسبه دادیم، موارد زیادی گفته است. از جمله در بحث نسخ تصریح کرده است به همین مثال حرمه شرب خمر تصریح کرده است که معنایش این است اذا وجد خمر یحرم شربها. گفته ان جا غیر مره می گوید ما این را گفتیم.[2] ولی در خصوص محل کلام در محاضرات، این طور نفرموده است. این را تصحیح، یعنی تکمیل بکنیم بحثش را. در خصوص این جا فرموده نه. ملاک فرض وجود دو چیز است که این دو چیز در مثل حرمت علیکم المیته نیست. ملاک فرض وجود احد الامرین است. یک امر اثباتی. مقام اثبات ظاهر در این است که فرض وجودش شده است. متفاهم عرفی از خطاب این است که فرض وجودش شده است. مثل اوفوا بالعقود. متفاهم عرفی این است که اگر عقدی موجود شد، واجب است وفاء به او. اصلا این ظاهر خطاب است. و یکی هم غیر مقدور بودن. غیر مقدور چون نمی تواند جزء متعلق بشود و گرنه خب واجب التحصیل می شود جزء متعلق بشود. هر غیر مقدوری چون نمی تواند جزء متعلق بشود، و لو در ظاهر خطاب جزء متعلق قرار گرفته، ولی چون محال است اخذش در متعلق، ان هم باید بگوییم فرض وجودش شده است. بگوید اذا زالت الشمس وجبت الصلاه، فرض وجود موضوع شده است. ظاهر خطاب است. بگوید واجب است نماز لدی الدلوک. لدی الدلوک را قید متعلق بیاورد. باز معنایش همین است یعنی واجب است نماز اذا دلک الشمس. چون دلوک شمس غیر مقدور است. غیر مقدور را اگر در متعلق اخذ بکند، تکلیف ما لایطاق است. پس این جزء متعلق نیست، از متعلق خارج می شود. می شود موضوع. موضوع غیر مقدور باشد که عیبی ندارد. موضوع را که نمی خواهد ایجادش بکند. متعلق را باید ایجاد بکند اگر گفت زیر اسمان بودی دعا بخوان، خب زیر اسمان لازم نیست مقدورش باشد. این طور فرموده و فرموده در ادامه کلامش در مثل حرمت علیکم المیته، حرمت علیکم الخمر گفته هیچ کدام از این دو ملاک نیست. نه ظهور عرفی هست و نه هم غیر مقدور است. گفته وجهی ندارد که این جا ما بگوییم که میته فرض وجودش شده است. وجهی ندارد که خمر فرض وجودش شده است. در خصوص این جا می گوید. جاهای دیگر خلاف این را گفته است. ایشان در محرمات….در این جا می گوید محرمات. ان وقت این طور می شود. فرقش با نائینی. در محرمات این طور فرموده است که حرمت علیکم المیته، می گوید لازم نیست میته ای وجود داشته باشد. ولی حرمه بالفعل است الان. فرقش با نائینی این می شود. او می گوید اذا وجدت میته حرام است. حرمت اذا وجدت، فعلی می شود. ایشان می گوید نه. الان بالفعل است. همین قدرت هم داشته باشی میته را ایجاد بکنی، قدره داشته باشی خمر را ایجاد بکنی و لو موجود نیستند. حرمت بالفعل است. ایشان در این جای محاضرات، ادعاء کرده است که ملاک احد الامرین است. مطلق خطابات شرعیه علی نحو قضایای حقیقیه باشند، موضوع مفروض الوجود باشد، گفته نه. این دلیلی ندارد.

س:

ج: ان ها قید را هم می گویند که متعلق المتعلق….خب حالا دلوک شمس….فعل را قدرت دارید نه خود زوال شمس. فعل مقدور شما هست. نماز متقید. نه قید.

خب این فرمایشی که ایشان این جا فرموده است. در ذهنم این است که خلاف ان مبنای معروف از ایشان است که در ان بحث نسخ می گوید قلنا غیر مره که خطابات شرعیه علی نحو قضایای حقیقیه اند. فرض وجود موضوع شده است. مثال خمر را هم می اورد. می گوید قلنا غیر مره.

خب این است که این فرمایش ایشان. این فرمایش مرحوم اقای خوئی که ما محاضرات را این جا نگاه نکرده بودیم. روی مبنای معروفش ان روز چهارشنبه صحبت کردیم. معروفش ان است. جاهای دیگر ان طور گفته است. خصوص این جا این طور فرموده است.

و لکن در ذهن ما این است که اصلا…ما از اصل این مبنی را از اول نتوانستیم بفهمیم.

ما ادعاء نداریم که فرض وجود موضوع معقول نیست یا محقق نشده است. نه. بعضی جاها هم گفته، همین اذا زالت الشمس یعنی اذا تحققت زوال شمس وجبت الصلاه و الطهور. در شریعه هست. این را ما قبول داریم. فی الجمله بعضی اوقات، لله علی الناس حج البیت من استطاع این ها فرض وجود موضوع اند. این ها را ما انکار نداریم.

اما این که هر قید متعلق غیر مقدوری یا مقدوری که مثلا مناسبات حکم و موضوع اقتضاء بکند که مرحوم اقای خوئی این جا این طور فرمود، ان موضوع باشد، ما این را انکار کردیم. ما این را نمی توانیم اعتراف بکنیم. اگر گفت واجب است نماز به قصد امر، فرض کرده است وجود امر را، ما این را انکار داریم. اگر گفت واجب است تطهیر ثوب، وجب تطهیر ثوب، ما این را انکار داریم. همین که این جا گفته ما قبول داریم. این معنایش این نیست اذا وجد ثوب وجب تطهیره. اگر فرمود واجب است ازاله نجاسه عن المسجد این معنایش این نیست که اذا تنجس المسجد یجب التطهیر. نه. الان یجب التطهیر را ما در حق خودمان فعلی می دانیم. این که نائینی ادعاء می کند، ایشان هم این جا فی الجمله قبول می کند، نه کلی اش، نه فی الجمله اش را ما نمی توانیم اعتراف بکنیم که فرض وجودش شده است. قیود متعلق، بحث در قیود متعلق است، موضوع را خودش فرض وجود کند بحث نیست، قیود متعلق برگردد به فرض وجود در جایی که غیر مقدور اند، نائینی هم همین جاها را می گوید، یا مناسبات حکم و موضوع، خودش گفته به قرائن لبیه، به مناسبات حکم و موضوع، قیود موضوع برگردد به فرض وجود در این دو مورد، ما این را انکار کردیم. گفتیم اگر فرمود واجب است نماز عند الدلوک، ظاهرش این است که وجوب امده روی نماز عند الدلوک. نماز عند الدلوک هم که قدره دارم. می ایستم دلوک بیاید، نماز عند الدلوک را بخوانم. وجوبش الان بالفعل است. این از ثمرات بحث است. وجوب معلق از ثمرات بحث است. همین جا نائینی می گوید این وجوب مشروط است. مشروط است به اذا دلکت الشمس. بعد واجب معلق داریم یا نه، وارد بحث شرط متأخر می شود. شرط متأخر ممکن است، محال است، ان داستان ها می اید. ما می گوییم نیاز به این حرف ها نیست. وجوب امده روی نماز مقید، وجوب بالفعل است. ما در ذهنمان این است که فرض وجود، یک تحمیلی هست بر خطابات. ظاهر خطابات گفته حرام است شرب خمر. کی گفت اذا وجدت خمر. الان فعلی است. الان حرمه فعلی هست. الان حرمه شرب خمر بر من فعلی هست. یکی از امثله ان بحث است. این را گفته اقای خوئی. گفته جواب داده. گفته همین که بتواند خمر را تهیه بکند، بتواند خمر را ایجاد کند، کافی هست برای این که حرمه بالفعل داشته باشد. راست هم می گوید. ما همین حرف این جا را قبول داریم. حرف مرحوم اقای خوئی را در محاضرات همین را ما قبول داریم….الان وجوب بالفعل است. متعلقش…این موضوع ندارد. ما هم می گوییم فعلیه حکم به فعلیه موضوع است. ما قبول داریم. ما می گوییم این جا موضوعی ندارد. موضوع عامش مکلف است مکلف هم که هست. مکلف هست…..

س:

ج: ان هایی که قبول دارند وجوب معلق را، می گویند وجوب الان بالفعل است….بحث ثبوتی هست….

ما استظهار از خطاب می کنیم. شرط متاخر خلاف ظاهر است. وجوب که امد روی فعل مقید، وجوب خودش شرطی ندارد. امده روی فعل مقید. ظاهرش این است. نائینی می گوید ان قید، شرط وجوب می شود. می گوییم خلاف ظاهر است. او هم می گوید ظاهرش این است که وجوب امده روی فعل مقید. می گوید چون محال است، اصلا ظاهر را نائینی هم قبول دارد. بحث می گوید قرینه لبیه. می گوید محال است این قید واجب باشد. چرا. چون غیر مقدور است. وقتی غیر مقدور شد، مقید می شود غیر مقدور. حرف نائینی این است، حرف محاضرات این است در جاهایی که قید، غیر مقدور است. خودشان می گویند که ظاهرش این است که وجوب امده روی فعل مقید. گفته واجب است. کسی درش شک ندارد. منتهی نائینی می گوید که چون قید غیر مقدور است، نمی تواند قید متعلق باشد. باید لبا….درست است در ظاهر قید متعلق است، ولی لبا این قید متعلق نیست. لبا این موضوع است. گفته اذا زالت الشمس وجبت الصلاه. از قیدیه می اندازد بر خلاف ظاهر. به دلیل لبی. نگاهش بکنید حرف های نائینی را. ظاهر را همه قبول دارند این است. اوفوا بالعقود می گوید ظاهرش همین است. وفاء به عقد. قید متعلق است. و لکن چون امضاء است، مناسبات حکم و موضوع، عقلاء هم عقد موجود را امضاء می کنند، با تکلیف فرق می کند. پس بناء بر این این جا هم فرض وجودش شده است. اذا وجد عقد یجب الوفاء. ظاهر در قیود متعلق این است که قید، قید متعلق است. حکم قید ندارد. شرط ندارد. مرحوم نائینی امده گفته نه. در قیود متعلق غیر مقدور یا مقدوری که الان گفتیم، کثیرا ما فرموده به قرائن لبیه ای که ما داریم، به قرائنی که در بین است، ما قیود متعلق را می گوییم بر می گردد به موضوع. و حکم معلق، حکم مشروط می شود. حکم فعلی نیست. حکم مشروط به ان قید می شود. وقتی ما این را جواب دادیم گفتیم اقا تعلق تکلیف به مقید به غیر مقدور عیبی ندارد. تکلیف به غیر مقدور وقتی قبیح است که به هیچ نحو قدره نداری. تکلیف ما لایطاق است، وقتی ما گفتیم تکلیف به مقید به غیر مقدور، تکلیف مالا یطاق نیست می توانی صبر کنی دلوک بیاید نماز بخوانی. پس بناء بر این وجهی…ما برهان نائینی، برهان اقای خوئی را از دستشان گرفتیم. می گوییم پس می شود حکم تعلق بگیرد به مقید به قید غیر مقدور بدون این که قید را فرض وجود بکنی. ما حرفمان این است مرحوم نائینی که می گوید قیود غیر مقدور متعلق، بر می گردد به موضوعات، می گوییم نه. چنین نیست. که محاضرات هم این را دیگر قبول کرده است. منتهی یک مشکله ای در بین است که ان مشکله را در قیود اختیاری باید حلش بکنیم.

س:

ج: نتیجه اش واجب معلق است….در حج همین طور می گویند. خیلی ها می گویند وجوب حج الان بالفعل است حج در موسم است. حج در موسم، الان وجوب دارد لذا مقدماتش را از الان باید تحصیل بکنی…بعضی ها به مقدمات مفوته درست نمی کنند، به وجوب بالفعل. الان وجوب حج…مستطیع شدی، حج مستطیع موضوع است. موضوع باید فعلی بشود. الان مستطیع شدی، وجوب حج الان امده، حج در موسم….اصلا ظاهر خطاب این است لله علی الناس حج البیت من استطاع…فعلیه حکم به فعلیه موضوع است. لله علی الناس من استطاع. من استطاع محقق شد، لله علی الناس….اگر گفت واجب است نماز عند الدلوک، می گوییم وجوب الان است. منتهی ان جا به نحو اذا زالت الشمس گفته است. خودش مشروط کرده وجوب را. حرف این است. وجوب روی مقید به قید، تمام حرفم این است، وجوبی که متعلق شده به مقید به قید، ظاهر خطاب این است که وجوب بالفعل است. نائینی این ها را قبول دارد. منتهی می گوید مقید به غیر مقدور، لازمه اش این است که این بشود غیر مقدور. پس قید غیر مقدور را باید لبا، ثبوتا، واقعا از متعلق خارجش بکنیم. ان وقت می شود موضوع. واجب است نماز اذا زالت الشمس…..اقم الصلاه لدلوک الشمس، قید به هیئه می خورد. این را هم گفتند که ظاهر قید برای هیئه است. اقم لدلوک. وجوب مشروط است. همان که روایه هم گفت. روایه هم مؤیدش شده. اما اگر گفت نماز عند الدلوک. قید، عند ظرف برای نماز، این ها استظهارات است، اگر گفت نماز عند الدلوک واجب است. قید قید نماز شد، قید متعلق شد….ان که بحث نداریم اگر قید قید هیئه شد، می شود مشروط. ان را که بحث نداریم. اگر قید قید متعلق شد، نائینی می گوید اگر غیر مقدور شد، لامحاله او مفروض الوجود است و حکم مشروط می شود. از مطلق بودن خارج می شود….این ها خیلی مهم است. این ها ثمره دارد در فقه. این فرمایشی که….

مشکله ای که ما داریم این است که خب در جایی که قید غیر مقدور است، چون غیر مقدور است، تحصیلش دیگر واجب نیست. واضح است. گفته نماز عند الدلوک واجب است، خب این عند الدلوکی اش قید غیر مقدور است. همین غیر مقدور بودن، اماره این است که پس وجوب ندارد. خب این مشکلی نداریم. در قیود غیر مقدوره ما جواب برهان نائینی برهان اقای خوئی را دادیم و هیچ مشکلی نداریم.

گیر ما و مشکل ما در قیود مقدوره است. ظاهر این که قیدی مقدور شد، جزء متعلق شد، این است که واجب التحصیل است. نتیجه این است که در اوفوا بالعقود اگر ما انکار بکنیم که عقد مفروض الوجود نیست، حرف نائینی را قبول نکنیم، لازمه اش این است واجب است وفاء به عقد. عقد را هم باید ایجاد بکنیم. می شود مثل نماز. واجب است نماز مع الطهاره. چه طور می گویید طهاره واجب است تحصیلش، خب این هم قید متعلق است. اگر قید متعلق را شما در جایی که مقدور است، از قید بودن خارج نکنید، موضوع قرار ندهید، لازمه اش این است که بگویید واجب التحصیل است. و این گفتنی نیست. فرض این است که قید متعلق است. مقدور هم که هست. پس باید بگوییم که واجب التحصیل است. مرحوم نائینی برای خلاص شدن از این اشکال، مرحوم نائینی مرحوم اقای خوئی امدند می گویند مناسبات حکم و موضوع می گوید این موضوع است. موضوع هم که واجب التحصیل نیست. ما می گوییم نه. اوفوا بالعقود هم فرض وجود خلاف ظاهر است. اوفوا بالعقود گفته وفاء به عقد کن. ما این را منکر شدیم که هر چه قید متعلق هست، واجب التحصیل است. اختیاری را. هر چه قید متعلق هست، واجب التحصیل هست، نه. ما این دلیل و برهان ندارد. قید متعلق هر جا اختیاری شد، واجب التحصیل است، می گوییم که این دلیل ندارد.

س:

ج: لازمه اش این است. اگر عقد را شما از متعلق بودن خارج نکنی، عقد را موضوع قرار ندهی، می شود قید متعلق. همان طور که متعلق واجب التحصیل است، با بند و بیلش، قیود هم واجب التحصیل است.

خب این واجب است وفاء به عقد، باید عقد را هم اقا ایجاد کند. چون گفته وفاء به عقد. قید متعلق است. موضوع قرار بدهی، تحصیل موضوع واجب نیست. گیری نداریم. ولی شما که انکار می کنید می گویید قیود متعلق به موضوع بر نمی گردد، این را چه طور حلش می کنید. حتی در واجب است ازاله مسجد عن النجس. واجب است ازاله نجس عن المسجد. واجب است ازاله. خب نجسش کن تا مثلا وجوب را امثتال کنی. این هم گفتنی نیست. واجب است ازاله نجس می گوید ازاله نجس را خواسته باشد محققش بکنم، اول باید نجسش کنم. بعد ازاله محقق می شود. این ها گفتنی نیست. این ها را چه کار باید کرد. قیود متعلق اختیاری. شما نائینی می گوید به فرض وجود بر می گردد، راحت هستید. اصلا به خاطر همین مشکلات به ان جاها رفتند. ان هایی که می گویند نه. این ها بافیدنی هست. این ها قید متعلق است، فرض وجودش هم نشده است. چه طور جواب می دهند.

جواب این است که ما ایه و روایتی نداریم که هر قید متعلقی که اختیاری شد، واجب العمل است. نه. ما این طور ایه و روایه نداریم. قیود متعلق مختلف اند. بعضی از قیود متعلق هستند، این را مرحوم اخوند یک جا گفته، در بحث مقدمه واجب، بعضی قیود متعلق هستند که علی سبیل الاتفاق، اگر خودشان اتفاق افتادند، این مقید واجب است نه علی نحو الاطلاق. واجب است اکرام عالم. شما می توانی یکی را عالم بکنی. واجب نیست عالمش بکنی. بگویی عالم قید اکرام است. مقید واجب شده است. شما قدره داری بر این مقید. این را عالمش بکن. این ها گفتنی نیست. ما عرضمان این است قیود متعلق….این ها استظهارات عرفی را ما عوضش کردیم. گفتیم به جای این که بگوییم در این طور جاها از ظاهر دست برداریم. نائیی هم نمی گوید ظاهر است. می گوید به قرائن از ظاهر دست بر می داریم. می گوییم نه. ما به همین ظاهر اخذ می کنیم. واجب است اکرام عالم. این قید متعلق است. فرض وجودی در کار نیست. اما این که می گویید هر قید متعلقی اختیاری شد، وجب الاتیان است، می گوییم نه. این دلیلی ندارد. مختلف اند قیود متعلق. این ها به متفاهم عرفی هست. می گوید واجب است ازاله نجس عن المسجد، ازاله نجس عن المسجد. قید است. ازاله قید دارد. نجسِ فی المسجد. می گوییم ظاهرش این است که در جایی که خودش اتفاق افتاد، واجب است ازاله اش. نه جعل این است. یعنی علی سبیل الاتفاق که….نه این که شارع فرموده. یعنی علی سبیل الاتفاق اگر مسجد نجس شد، واجب….ان جا واجب است ازاله نجس عن المسجد.

این است که واجب است اکرام عالم، یعنی متفاهم عرفی این است. نه جعل این است اذا وجد عالم یجب اکرامه. نه. در مقام جعل….ارتکازتان را ببینید که چه طور است در این گونه موارد. می گوید روحانی را اکرام کن، اکرام کن روحانی را، ایا ارتکاز این است که اذا وجد روحانی، مختلف است. یک وقت هم می گوید اکرام کن روحانی را، متفاهم عرفی این است یعنی تلاقی حاصل شد. برخورد کردی. وجد، خلاف ارتکاز است. وجد در کار نیست….هر جایی یک نکته خودش را دارد. اوفوا بالعقود، اصلا ان جا که واضح تر است. اوفوا بالعقود اصلا ان جا قید به معنای اصطلاحی نیست. او از باب این که وفاء یک متعلقی نیاز دارد. وفاء به عقد، درست است ضیق ذاتی پیدا کرده است. حصه را نمی خواهد.. وفاء را به عقد می خواهد. وفاء به عقد…اصلا ان جا قید نیست. مثل نماز مع الطهاره که این مجموعه را می خواهد، ان جا مردم از وفاء کن به عقد، متعلق را، مقید نمی بینند. وفاء…مثل نماز مع الطهاره که یک مرکبی ببینند، این طور یک مرکبی، یک مقیدی، یک وجود واحدی داشته باشد، نمی بینند. مقید که مرحوم اخوند می گفت وجود واحدی دارد. نه. وفاء یک فعل است. عقد یک فعل است. فعل دیگری هست. عقد فعل دیگری هست. یا یک طرفش به دیگری اتصال دارد. معنی ندارد ان جا بگوید عقد را ایجادش بکن.

حاصل الکلام حرف ما این است ظاهر خطاباتی که قید را برای متعلق اوردند، ظاهرش، چنان چه خود این ها اعتراف دارند، این است که قید، برای متعلق است. این قید برای متعلق، اگر قرینه ای بر عدم وجوب تحصیل نداشتیم، و اختیاری بود، می گوییم واجب است تحصیلش. و اگر قرینه ای داشتیم بر عدم وجوب تحصیل، قرینه، قرینه لبیه، مالایطاق است، قرینه مناسبات حکم و موضوع که می گوید این واجب التحصیل نیست، ما می گوییم که در ان قیود، وجوب تحصیل ندارد. نه از باب این که قید متعلق نیست در مقام جعل. نه. از باب این که قیدی هست که به حسب متفاهم عرفی، ظهور عرفی، اخذش علی سبیل الاتفاق است. حرف مرحوم اخوند حرف خوبی هست. قید اختیاری هست. علی سبیل الاتفاق اخذ شده است. متفاهم عرفی این است. مشکله قید متعلق را ما این طور حل کردیم.

و علی ای حال این قاعده بر محل کلام ما منطبق نمی شود. حتی حرف نائینی را هم قبول بکنیم، حتی فرمایش مرحوم نائینی را هم قبول بکنیم هر قید متعلقی که غیر مقدور شد، بر می گردد به موضوع، می گوییم باز منطبق بر مقام نیست. چون در مقام قید ما قصد الامر است. قصد الامر قید متعلق است. و این قصد امر مقدوری هست. در زمان تکلیف امر مقدوری هست. این با دلوک شمس فرق می کند. قصد الامر در زمان تکلیف مقدور است. قبل از این که امر بکند، تکلیفی ندارد. غیر مقدور است. عیبی ندارد. زمانی که امر می کند، مقدور است. منتهی مقدور شدنش به خود امر است. عیب ندارد. به خلاف دلوک. الان می خواهد امر بکند به نماز عند الدلوک، دلوک غیر مقدور است. بعد الامر غیر مقدور است. عیبی ندارد. شما بگو در دلوک موضوع است. مفروض الوجود است. وجوب منوط به دلوک است. می گوییم عیبی ندارد. ولی قیاس مقام به دلوک، قیاس مع الفارق است. مرحوم اقای خوئی هم همین طور گفته است گفته قیاس مقام، غیر مقدور است، منتهی باز بحث را برده در امر، گفته فرق امر با دلوک این است. دلوک بعد از امر نمی اید. ولی امر بعد از امر می اید. غیر مقدور بودن، ضرری ندارد. ما تعبیر بهتری کردیم. بیان واضح تری. قید ما قصد الامر است. نه خود امر. قصد الامر هم مقدور می شود به مجرد امدن امر. فرض وجودش لازم نیست. فرمایش مرحوم نائینی اولا اصل مبنی را ما قبول نداریم که هر قیدی که به متعلق خورد و غیر مقدور، یا مناسبات حکم و موضوع. دو مورد. ان ها بر می گردند به متعلق. چنان چه فرمایش نائینی را در ان اصل مساله هم ما قبول نداریم که همه جا مثل خمر، مثل میته، مثل علماء، این ها فرض وجود شده است، ان ها را هم ما نتوانستیم قبول بکنیم وفاقا لمحاضرات این جا که فرموده حرف ناتمامی هست.

و بعد ذلک نوبت می رسد به توجیهی که مرحوم اسدمحمدباقر کرده است.

س:

ج: دور در امور تکوینی است اما تناقض، خلف، تقدم، چرا در…اگر بناء باشد این اعتبار من مقدم باشد بر همین اعتبار من، این هم محال است….دور بر می گردد به تناقض….استحاله در امور اعتباریه هم معنی دارد. بر می گردد به لغویه. اصل اصلش به لغویه بر می گردد. ولی بعضی اوقات خود کلام مشتمل بر یک خلف است. خود کلام مشتمل بر یک تهافت است. تهافت در لحاظ که مرحوم نائینی، مرحوم اغاضیاء فرموده.

مرحوم اسدمحمدباقر امده دفاع کرده از نائینی، فرموده درست است .یک جوابی از اقای خوئی دارد می دهد. اقای خوئی فرمود که امر مقدور می شود به خود امر. این با دلوک فرق می کند. مرحوم اسدمحمدباقر گفته اره درست است. امر با دلوک فرق می کند. به خود امر می شود مقدور. این لازم نیست فرض وجودش بکنی. راست می گویید….خود امر را می گوید. می گوید امر غیر مقدور است. چون به نفس امر مقدور می شود، فرض وجودش لازم نیست. اقای خوئی تفصیل می دهد در غیر مقدور ها. می گوید غیر مقدور ها تاره به خود امر مقدور می شوند. و اخری مقدور نمی شود. ایشان امده گفته درست می گویید. بین امر و زوال از این جهه فرق است. و لکن یک ادعائی دارد. می گوید اگر خواسته باشد قصد امر را اخذ بکند، یک قید دیگر هم باید بیاورد. قصد امر واصل. باید وصول را هم بیاورد در اعتبارش. چون اگر امر وصول پیدا نکند باز این قدره ندارد. مجرد امر کردن، این را قادر نمی کند. باید وصول هم بشود که قادر بشود. فیعود الاشکال. ملاحظه بفرمایید. یک نکته ای بیان کرده است در تایید فرمایش مرحوم نائینی و قبول کرده است.

 

[1]. دراسات.ج2ص234: فان الحاکم فی مقام حکمه تاره یلاحظ الطبیعی بما هو طبیعی…

[2]. محاضرات ج2ص14: مثل قضیه لاتشرب الخمر او ما شاکلها  انحلال الحرمه بانحلال وجود الخمر….