اصول ـ جلسه ۰۸۵ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در فرمایش مرحوم نائینی بود.

بعضی ها فرمودند فرمایش مرحوم نائینی در عدم امکان قصد امر در متعلق امر اول، احسن بیانات مقام است.

مرحوم نائینی فرمود مشکله اخذ قصد امر، این ها نکته دارد، قصد امر نه جامع، خصوص قصد امر در متعلق امر اول، در یک امر داریم بحث می کنیم، دو امر باقی مانده است. فرموده است محال است چون لازم می اید توقف شیء بر نفس در مقام جعل، در مقام فعلیه، در مقام امتثال.

مقدمه ای را مرحوم نائینی در فرق بین موضوع و متعلق بیان کرد. و فرمود تمام قیود متعلق، اگر غیر مقدور بودند، به موضوع بر می گردد. واجب است نماز عند دلوک الشمس، این بر می گردد به این که اذا زالت الشمس وجبت الصلاه. قیود غیر مقدوره، موضوع هستند. باید فرض وجود بشوند. چون غیر مقدوره است بعث به ان ها معنی ندارد. پس بایستی فرض وجودشان بشود.

بعد تطبیق کرد بر مقام.

در مقام فرمود اما در مقام جعل مولی نمی تواند جعل بکند به این کیفیه که امر را معلق بکند به امر. تطبیق کرد. فرمود امر که از قیود متعلق است، غیر مقدور است. کار مولی است. پس بایستی در مرتبه موضوع قرار بگیرد. باید فرض وجودش بشود. وقتی که ان مقدمه اقتضاء کرد که امر فرض وجودش بشود، پس معنی ندارد که امر، جعل کند وجوب را، جعل کند امر را، انشاء کند امر را، علی تقدیر امر. امر علی تقدیر وجود الامر، توقف شیء است بر نفس.

به همین بیان هم فرموده فعلیه هم معنی ندارد. فعلیه امر، فعلیه امر به فعلیه موضوع است. معنی ندارد که امر به نماز، فعلی بشود عند فعلیه امر. همان امر. باز دوباره توقف فعلیه امر است بر فعلیه امر. توقف شیء است بر نفس ان شیء.

این بیانی که مرحوم نائینی فرموده است.

در مرحله جعل، خود مرحوم نائینی التفات دارد به عنوان اشکال بیان می کند اشاره می کند که اشکالی دارد امر بکند به نماز علی تقدیر الامر، ان تقدیری که بعدا وجود پیدا می کند. تصور می کند. مقام جعل، مقام تصور است. مقام تحقق نیست. تصور می کند امری که چند لحظه دیگر از این صادر می شود، بعد امرش را معلق می کند بر ان امری که چند لحظه دیگر، صادر می شود. التفات دارد. شما گفتید باید فرض وجودش بکند، خب فرض می کند وجود ان امر آتی را، بعد امرش را، این انشاءش را معلق می کند بر ان امر آتی. امرش را بر ان امر آتی. این انشاء را معلق می کند بر ان امر محقق شده. امر محقق شده را فرض می کند. این را معلق بر او می کند. همان که مرحوم اخوند از قائل نقل کرد و قبول کرد.

فرموده این معنی ندارد. معنی ندارد که امرش را، وجوبش را، جعلش را، معلق بکند بر امر آتی. این بیانی را که دارد، مرحوم اسدمحمدباقر هم پذیرفته است. گفته این معنی ندارد. چرا. گفته این مآلش به قضیه فرضیه است. درست است که ما گفتیم خطابات شرعیه، احکام شرعیه، قضایای حقیقیه اند. معلق اند بر فرض وجود موضوع. ولی این که می گوییم فرض وجود موضوع، نه این که واقعا فرضی هست. یعنی، کلمه فرض را که می اوریم، اشاره به ان اگر داریم. اذا وجد خمر. ولی اذا وجد خمر، اشاره به یک واقعیتی هست، دارد از خلال این، خمر خارجی را می بیند. اذا وجد خمر، حرام است شربش. ما که می گوییم حکم معلق است بر فرض وجود موضوع، ما که می گوییم موضوع مقدر الوجود است، این ها تعبیرات نائینی هست، این قضیه فرضیه را نمی خواهیم بگوییم که. این فرضی هست مطابق واقع. فرضی هست که دارد واقع را نشان می دهد. فرضی هست که از خلال او، واقع را می بیند. الان دارد می بیند وجود خمر را، می گوید که حرام است شربش. این قضیه در بحث ما مصداق ندارد. در بحث ما الان امری وجود ندارد. که بگوید علی تقدیر الامر. این علی تقدیر الامرش فرضی هست. یعنی شارع مقدس یک قضیه فرضیه را بیان کرده است. بر فرضی که امر باشد، واجب است نماز به قصد امر. گفته قضایای شرعیه، قضایای فرضیه نیست. فرض برای علماء است که فرض می کنند و بحث می کنند. قضایای شرعیه، قضایای واقعیه هست. درست است موضوع مفروض الوجود است. ولی قضیه قضیه فرضیه که نیست. ان وقت این جا می شود قضیه فرضیه. این بیان را مرحوم اسدمحمدباقر هم قبول کرده است. می خواهد بگوید مثلا، تکمیل کرده است حرف نائینی را، ولی نه. خود نائینی هم دارد. نائینی می گوید این قضیه فرضیه می شود. واجب کردم نماز به قصد امر را بر فرضی که امری باشد. وقتی می گوید بر فرضی که امر باشد که امر نیست. می شود فرضی. این است که فرموده، مرحوم نائینی فرموده درست است قضایای شرعیه، قضایای علی فرض وجود موضوع اند، ولی خود ان قضایا فرضیه نیست. مثل این نیست که مثال می زنند فرض کن اگر زیدی باشد کذا و کذا. این طور که نیست. به خلاف قصد امر را اگر خواسته باشد اخذ بکند. می شود قضیه فرضیه. در ان فرضی که امر هست. الان که نیست. الان که من نمی بینم امر را. در ان فرضی که امر هست، واجب است نماز به قصد امر. گفته خطابات شرعیه، خطابات فرضیه نیست. احکام فرضیه احکامی هست که در علوم بحث می کنند. خطابات شرعیه، خطابات فرضیه نیست. این است که این بیان مرحوم اخوند را، اشاره به رد اخوند دارد، این که مرحوم اخوند قبول کرده است که با تصور مشکل حل می شود، گفته نه. با تصور مشکل حل نمی شود. تصور غایتش قضیه فرضیه است و خطابات شرعیه…معنی ندارد مولی بگوید اگر فرضا امری بود، من نماز با قصد امر را…این معنی ندارد در حق شارع.

س: واقعیه یعنی چی.

ج: یعنی دارد واقع را می بیند. می گوید اگر خمری…فرض نمی کند. می گوید اذا وجد خمر، از خلال ان اذا وجد خمر دارد خمر را می بیند.

در قضایای حقیقیه که فرض می کند وجود موضوع را، از خلال اذا وجد خمر، دارد می بیند. چون خمر موجود هست. اصلا معنی ندارد در احکام شرعیه اصلا معنی ندارد بگوییم موضوع هیچ وجودی ندارد با الان بخواهد….فی الجمله وجود دارد.

س: پس قضایای شرعیه، خارجیه می شود.

ج: نه. فرض می کند. نمی گوید این واجب است ان واجب است. می گوید اذا وجد. هرگاه وجود پیدا کرد خمری. این اذا وجد دارد خمر را می بیند. اشاره به خمر است. منتهی نه هذا الخمر اذا وجد خمر….

نائینی می گوید فرق محل کلام با ان جا این است فرقش. این جا اذا وجد نیست. اذا فرض است. قضیه می شود فرضیه. قضایای فرضیه، ربطی به خطابات شرعیه ندارند. اما ان جا فرض نیست. فرض فارض نیست. از اوهام نیست. یک واقعیتی را دارد اشاره می کند.

این طور جواب داده است از مرحوم اخوند.

س:

ج: در وجود متعلق، ملاک تعلق می گیرد. ما بعد از وجود موضوع داریم صحبت می کنیم.

این فرمایش مرحوم نائینی در دفاع از نظریه اش و ان که مرحوم اسدمحمدباقر پذیرفته است.

و لکن به ذهن ما این است که، ما هم می گوییم حق با شما ها هست. اذا وجد امر، نه. این هم قضیه فرضیه نیست. چون موجود می شود. اگر موجود نمی شد، قضیه فرضیه بود. ولی چون موجود می شود، اذا وجد امر، از خلال این دارد ان امر بعدی را می بیند، حالا بعدی یا همان حال یا قبلی، این ها اثری ندارد. اذا وجد امر قد اوجبت علیک الصلاه بقصد الامر. این قضیه فرضیه است، مجرد وهم است، مجرد تصور است، نه. ما این را نتوانستیم بفهمیم. حق با مرحوم اخوند است. اگر قبول بکنیم که امر مفروض الوجود است، فرض وجودش شده است، فرض وجود امر در بحث ما، با خمر در ان خطاب اذا وجد خمر، فرق نیست. فرقش فقط این مقدار است که او محقق است بعضی مصادیقش، این هنوز محقق نشده است. ولی در هر دو تا، از زاویه اذا وجد، ان خارج را می بیند. فرقی نتوانستیم و لو مرحوم اسدمحمدباقر می خواهد توجیه بکند این حرف نائینی را، تعمیق بکند، از اشکال خلاصش بکند، ما نتوانستیم این را از اشکال خلاصش بکنیم. نه. این هم قضیه حقیقیه است. اذا وجد امر، و لو الان مصداق ندارد. بعد مصداق پیدا می کند. اذا وجد امر…

س: اگر ملاک توقف را بپذیریم، دیگر بعد، مصداق پیدا نمی کند.

ج: چرا دیگر. به امر کردن، مصداق محقق می شود.

س: پس شما مشکل توقف را برطرف کردید.

ج: نه. می گوید آمرک به نماز به قصد امر اذا وجد امر. این چه اشکالی دارد….با همین می خواهیم توقف را از بین ببریم….توقف دارد جعل من بر فرض وجود او. فرض وجود هم الان کردم. معلق علیه حاصل است.

حاصلش این شد. امر را معلق کرده است بر فرض وجود. فرض وجود محقق است، توقف شیء بر نفس لازم نمی اید. فرض وجود محقق است، امر را معلق کرده است بر مفروض الوجود. بر مقدر الوجود.

س:

ج: او فعلیه است.

انشاء می کند این را، این امر را انشاء می کند برای نماز به قصد امر. منتهی این انشاءش معلق است بر فرض وجود. فرض وجود هم کرده است دیگر.

س:

ج: همه جا فرضی هست موضوع. قضیه حقیقیه یعنی موضوع، مفروض الوجود باشد. این هم فرض وجود کرده است.

و اما مقام فعلیه.

مقام فعلیه خب فعلیه هر حکمی به فعلیه موضوع ان است. در مقام فعلیه مرحوم نائینی می گوید فعلیه این موقوف باشد بر فعلیه موضوع، موضوع ما چی هست، موضوع ما اذا وجد امر. خب پس امر باید فعلیه پیدا کند موضوعش تا این امر فعلیه پیدا کند. پس فعلیه این، توقف دارد بر فعلیه خودش. مقام فعلیه، دعوایش صاف تر است.

و لکن این حرف درست نیست.

این که درست نیست، نه خود این حرف که فعلیه اش، موقوف باشد بر فعلیه او محال است، این حرف حرف درستی هست. این که می گوییم درست نیست، از جهتی که ان مقدمه را ما انکار می کنیم. این که مرحوم نائینی ادعاء کرد امر شأنش موضوعیه است. فرض وجود شده است، ما ان را انکار داریم. مرحوم اقای خوئی انکار کرده است این فرمایش مرحوم نائینی را و فرموده امر فرض وجودش نشده است. قبول است اگر امر، فرض وجودش شده بود، فعلیه این، موقوف بر فعلیه او، فعلیه بر فعلیه. اشکال وارد است. تمام تلاش این است که ما می گوییم اصلا امر را فرض وجود نکرده است.

مرحوم اقای خوئی فرموده است در محل بحث ما، امر فرض وجودش نشده است. به چه بیان. ایشان ان مقدمه نائینی را می گوید قبول است ولی نه همه جا. قبول دارد که هر قیدی که غیر اختیاری هست، ان، قبول دارد که قید غیر اختیاری، باید فرض وجودش بشود. حرف نائینی در این جا قبول دارد. گفته وجوب نماز، نماز عند دلوک شمس، دلوک شمس قید غیر اختیاری است، گفته این جا باید بگوید واجب است نماز اذا زالت الشمس. گفته است این جا فرض وجود لازم است. ایشان ادعاءش این است. فرض وجود را گفته در دو جا هست. یکی ان جایی که اختیاری هست، ولی مناسبات حکم و موضوع اقتضاء می کند که این فرض وجود شده باشد. مثل اوفوا بالعقود. عقد امر اختیاری هست. ولی مناسبات حکم و موضوع اقتضاء می کند که بگوییم اذا وجد عقد. اوفوا بالعقود امضاء است. امضاء، مناسبتش بعد از فرض وجود است. فرموده قید اختیاری باشد، باید قرینه داشته باشیم بر فرض وجود. این در طهاره نمی اید. واجب است نماز مع الطهاره. ان جا طهاره فرض وجود نشده است. ان جا ظاهر خطاب این است که قید است. وجهی برای فرض وجود نداریم. فرض وجود خلاف ظاهر خطاب است. وقتی می گوید واجب است نماز مع الطهاره، ظاهرش این است که همین مقید را از من خواسته است تو ایجادش بکنی. حملش به اذا وجدت طهاره وجبت الصلاه، این خلاف ظاهر است. ظاهر خطابات این است که قیود، متعلقات اند. لازم الایجاد اند. بعث الیه اند. مگر در دو مورد. قیود اختیاری که مناسبات حکم و موضوع اقتضاء می کند بگوییم مفروض الوجود اند. مثل اوفوا بالعقود. و یا قید ما قید غیر مقدور است. اگر قید ما، قید غیر مقدور شد، چون تکلیف به غیر مقدور معنی ندارد، ان هم باید فرض وجود بشود. کدلوک الشمس. کزوال الشمس. دلوک شمس، زوال شمس، قید نماز است. نماز لدی زوال الشمس. ولی چون غیر مقدور است، باید فرض وجودش بکند. باید بگوید اذا زالت الشمس وجبت الصلاه. گفته احد الامرین است. قیود متعلق بر می گردد به موضوع. قیود متعلق بر می گردد به موضوع در دو جا. اختیاری که قرینه داشته باشیم یا غیر اختیاری. بعد امده در محل کلام. در محل کلام فرموده است که قید ما، غیر اختیاری نیست. واجب است نماز به قصد امر. در محل کلام ما، گفته غیر مقدور نیست. اصلاحش بکنیم. گفته غیر مقدور نیست. چرا غیر مقدور نیست. چون خب مولی امر می کند. واجب است نماز به قصد امر. لازم نیست بگوید اذا وجد امر. چون خودش موجود می شود.

س: زوال شمس هم می شود.

ایشان در رد مرحوم نائینی قاعده را ضیق می کند. می گوید قاعده به احد الملاکین است. یا اختیاری، قرائن. یا غیر اختیاری. گفته زوال شمس غیر اختیاری است. باید بگوید واجب است نماز اذا زالت. اما در قصد امر، او قدره پیدا می کند مکلف چون امر قطعا از مولی دیگر صادر می شود. الان امر صادر شد. نه این که صادر می شود. اصلا به همین کار صادر شد. وقتی صادر شد، دیگر فرض وجود نمی خواهد بکند.

س: خب قبلش باید فرض وجود بشود.

ج: نه. هیچ لزومی ندارد.

می گوید واجب است نماز به قصد امر. امر را هم فرض وجود نمی کند. چون به خود این امر، قدره او حاصل می شود. چرا فرض وجود بکند. ایشان برای جواب نائینی، اگر این حرف درست باشد، جواب نائینی هم در مرحله جعل داده می شود، نیاز به ان جواب اخوند نداریم. هم در مرحله فعلیه. یک جواب عامی هست. ما به نائینی می گوییم اصلا کی گفته باید امر را فرض وجود بکند. فرض وجود به خاطر این که قدره ندارد هست. خب این جا وقتی امر خورد به این، بدون فرض وجود، این قدره پیدا می کند. حکم قدره ساز است. می گوید اصلا این موضوع نیست. حکم، قدره ساز است. امر، موضوع دیگر نیست. فرض وجودش نشده است. موضوع ندارد در این جا واجب است نماز به قصد امر. دیروز گفتیم لازم نیست همه خطابات موضوع داشته باشند. واجب است نماز به قصد امر. لازم نیست بگوید اذا وجد امر. چون به نفس این که واجب کرد نماز به قصد امر را، مقدور مکلف شد، پس تعلیق لازم نیست دیگر.

این طور فرموده مرحوم اقای خوئی و جواب داده از نائینی هم در مرحله جعل، هم در مرحله فعلیه. گفته اصلا او مقدمه شما بر این جا منطبق نمی شود.

س: لازمه این حرف انکار فرض وجود است.

ج در کجا….ما ایه ای نداریم که هر قیدی غیر اختیاری باید فرض وجودش بشود. لمّش احد الامرین است. یا قرائن است. ان را که کار نداریم فعلا. یا عدم مقدوریه است. این جا عدم مقدوریه منتفی هست.

خب این فرمایشی که مرحوم اقای خوئی فرموده است. مقدمه را قبول کرده است. منتهی ضیق قبول کرده است. گفته بر محل کلام منطبق نمی شود.

ما در ذهنمان این است که نه. حتی در جایی هم که غیر مقدور است، اصلا ما حتی فرض بکنیم امر این جا، که نائینی هم حرفش همین است، می گوید امر غیر مقدور است. خود امر غیر مقدور است. می گوییم حتی غیر مقدور هم باشد، فرض وجود دلیل ندارد. هر قید غیر مقدوری را باید فرض وجود بکنیم، می گوییم نه. این دلیل ندارد. حتی در دلوک شمس. می گوید واجب است نماز عند الدلوک. وجوب الان است. واجب معلق. متعلقش نماز لدی الدلوک. خب شما بر نماز لدی الدلوک قدره دارید. صبر می کنید دلوک می شود، نماز عند الدلوک می خوانید. درست است دلوک غیر مقدور است. ولی چون غیر مقدور است، باید موضوع باشد؟ نه. شما می گویید متعلق نمی تواند باشد چون غیر مقدور است. می گوییم متعلق حصه است. حصه را که قدره دارد. حصه نماز بعد از زوال است. خب قدره دارد. می ایستد زوال می شود نماز می خواند. خب الان وجوب را می اورد. واجب معلق. وجوب الان است، واجب نماز عند الزوال است. قدره عند الامتثال شرط است. ان هم که محقق است. ما یک قدم جلوتر داریم می رویم اقای خوئی فرمود در امر لزوم ندارد فرض وجود. در دلوک باید فرض وجود بکند. می گوییم نه. طبق بیان خود جنابعالی مهم این است که قدره داشته باشد بر متعلق. خب قدره بر متعلق دارد. قدره بر حصه دارد. و لو به قیدش قدره ندارد. همین. این که قید غیر مقدور است، پس باید فرض وجودش بکنیم، نائینی می گوید چون غیر مقدور است، نمی تواند متعلق قرار بگیرد پس باید موضوع باشد. جواب. می گوییم متعلق، مقید است نه قید. قید خارج است. بر مقید قدره داشت کافی هست و لو قیدش را قدره نداشته باشد.

س: تمام واجبات را شما معلق کردید.

ج: باید خطاب را ببینیم.

بحث ثبوتی است. این امکان دارد یا ندارد. امکان دارد الان وجوب را جعل بکند، مطلق، وجوب مشروط نباشد به اذا زالت. ولی واجب مقید باشد، نماز عند الزوال. نائینی، اقای خوئی می گویند نمی شود چون زوال غیر مقدور است. پس باید وجوب را مشروط کند به زوال. باید زوال را فرض وجود بکند. می گوییم قید غیر مقدور است ولی تکلیف که به مقید خورده. مقید مقدور است. مقید مقدور است در ان وقتی که می خواهد. الان غیر مقدور است. الان را که نمی خواهد از من. اوجبت الان نماز عند الدلوک را. خب نماز عند الدلوک هم مقدور من است.

این یک قدم امدیم جلوتر.

ما می خواهیم یک قدم دیگر هم جلوتر برویم. بگوییم که اصلا این که مرحوم نائینی، این ها مبنای اساسی هست برای خیلی جاها مفید است،

س: واجب معلق را قبول ندارد نائینی.

ج: با همین بیان منکر می شود نائینی.

این که مرحوم نائینی ادعاء می کند قضایای خطابات شرعیه به نحو قضایای حقیقیه اند، موضوع فرض وجود شده است، وقتی می گویند حرام است شرب خمر، یعنی اذا وجد خمر حرم شربها، این همین هم دلیل ندارد. ما از وقتی مولی به ما می گوید حرام است شرب خمر، ما در ذهنمان این نمی اید که باید خمر حتما موجود باشد. حرام است شرب خمر، ارتکاز چی هست، حرام است شرب خمر حتما باید جعل حرمه این جا….فرض وجود…اصلا گاهی می گوید حرام است شرب خمر برای این که حتی شما ایجادش هم نکنید. ممکن است…اصلا غرضش این است. حتی ربما می گوید حرام است شرب خمر، برای این است که تو حتی خمر هم نسازی. اجتنبوا عن الخمر، کنت فی جانب و الخمر فی جانب، اجتناب از خمر نه این که خمر باشد و تو اجتناب کن. فرض وجود. اجتناب از خمر و لو این که خمر را ایجاد نکنی اصلا.

ما خطابات شرعیه را می گوییم قضایای حقیقیه اند، خارجیه نیستند، جزئیه نیستند، این درست است. ولی این که معنی بکنیم این قضایای حقیقیه را به فرض وجود، اذا وجود موضوع که اگر گفت خمر نساز، لاتصنع الخمر، معنایش این است که اذا وجد خمر که معنی ندارد اصلا. لاتصنع الخمر با لاتشرب الخمر یکی هست. لاتصنع الخمر هم، خمر متعلق المتعلق است. نائینی می گوید متعلق المتعلق، مفروض الوجود است. می گوییم لاتصنع الخمر هم، خمر متعلق المتعلق است. ولی معنی ندارد بگوید اذا وجد خمر، لاتصنعه. می خواهد یک کاری بکند که اصلا ایجادش نکند. این که مرحوم نائینی متعلق المتعلق را، تفسیر کرده است به موضوع، موضوع را تحلیل کرده است به ما فرض وجوده، ما در ذهنمان این است که از متعلق المتعلق، لاتشرب الخمر، لاتاکل المیته، لاتصنع الخمر، از این ها همان به ذهن می اید که به ما می گوید لاتکذب. چه طور در لاتکذب مفروض الوجودی به ذهن ما نمی اید، چیزی مفروض الوجود به ذهنمان نمی اید، موضوع اصلا ان جا وجود ندارد، چه طور در لاتصنع الخمر مفروض الوجودی به ذهن ما نمی اید، لاتشرب الخمر هم ازش موضوع مفروض الوجودی به ذهن نمی اید. شراب نخور، مردم از این نمی فهمند اگر پیدا شد، نخور. شراب را می گوید نخور. فرض وجود از این به ذهن نمی اید. اصلا ربما همین لاتشرب الخمر، داعویه دارد به این که خب حالا که گفته نخور خمر را، پس نسازیمش هم. بسازیم، وسوسه می شویم، می خوریمش. این است که….این که مرحوم اقای خوئی هم قبول کرده است، مرحوم نائینی به عنوان یک قاعده ضابطه جعل کرده است ان متعلق المتعلق موضوع قد فرض وجوده، نه در غیر مقدور که الان بحث غیر مقدور کردیم انکار کردیم، نه. حتی در کلی اش، حتی اختیاری باشد، کلی اش هم باشد، ما در کلی این قاعده، انکار داریم که در قضایای شرعیه، یک متعلقی داریم، درست است. یک متعلق المتعلقی داریم، درست است. اما متعلق المتعلق شأنش چیست. نائینی می گوید شأن متعلق المتعلق شأن موضوع است. ما فرض وجوده. ما می گوییم نه. شأن متعلق المتعلق تضییق متعلق است. فقط. اکرم العلماء شأن العلماء این است که اکرام را ضیق کرده است گفته اکرام علماء در مقابل اکرام مطلق. حرام است شرب خمر، شأن خمر این است که شرب را ضیق کرده است کار متعلق المتعلق ضیق کردن متعلق است بس. اما فرض وجودش شده باشد، بعد…همین را رویش انصاف بدهید و فکر بکنید، این که موضوع فرض وجود شده باشد، در نتیجه متعلق ضیق نشده باشد، او مطلق باشد، نه. این خلاف ارتکاز است. این که بگوید اذا وجد خمر، فرض وجود کرده است، حرام است شرب، نه. از اول گفته است حرام است شرب خمر. خمر فقط شرب را ضیق می کند. نه این که او را مفروض الوجود می کند. از قیدیه می افتد. می رود مفروض الوجود می شود. این خلاف ارتکاز است.

س:

ج: او می گوید ضیق ذاتی پیدا می شود. می گوییم ضیق جعلی است.

ما می گوییم حرام است میته، حرام است اکل میته، یعنی اکل را فقط ضیق کرده است. نه این که حرام است اکل اذا وجدت میته، قید را بیاییم از قیدیه بیاندازیم، برویم در ناحیه موضوع قرار بدهیم، خلاف ارتکاز عرفی ما هست. ان الاحکام الشرعیه قضایا حقیقیه یعنی کلیه است. لایختص بزمان دون زمان فرد دون فرد. اما به این معنی که فرض وجود شده است، نتوانستیم اعتراف بکنیم. این است که مقدمه مرحوم نائینی را ما از اساس قبول نداریم.

مرحوم اقای خوئی قبول دارد می گوید در دو جا درست است که مورد ما از ان موارد نیست.

باز ما گفتیم اگر هم باز، باز اگر هم ما قبول بکنیم، نه. در همان جای دومی هم که شما می گویید قدره ندارید، ان جا هم وجهی ندارد قبول بکنید. کلیّا قبول نداریم. در خصوص بیاییم در خصوص مثل دلوک بگوییم حرف درست است، نه کلیتا، نه در خصوص مثل دلوک، این است که ما فرمایش مرحوم نائینی را که فرموده امر این جا معلقٌ علیه است چون قدره نداریم، نه. می گوییم امر معلق علیه نیست.

یک کلمه دیگری اضافه بکنیم. اگر همه این ها را هم قبول بکنیم. اصلا ما قبول بکنیم که قید متعلق، متعلق المتعلق، به منزله موضوع است، حرف نائینی را اصلا قبول بکنیم، ببینیم می پسندید یا نه، اخر الجواب این است که سلمنا، قاعده تان را قبول کردیم. هر جا قید متعلق، قید غیر مقدور و یا مناسبات حکم و موضوع، قید غیر مقدور همه جا موضوع است، اگر این را ما قبول کردیم، حرف ما این است که باز فرمایش نائینی درست نیست. چرا. به خاطر این که قید ما در این جا امر نیست اصلا. قید ما در این جا قصد الامر است. قصد امر که مقدور است. این که مرحوم نائینی می گوید هر قید غیر مقدوری موضوع است، امر هم غیر مقدور است، پس امر موضوع است، می گوییم اصلا امر قید ما نیست.

س:

ج: اقای خوئی می گوید چون که الان امر می کند، غیر مقدور نیست. می گوید قصد امر غیر مقدور نیست.

ما اصلا می گوییم، جلوتر، می گوییم اصلا قید ما، امر نیست از اولش. قید ما قصد امر است. اقای خوئی می گوید ملاکی که، این که می گویید باید مفروض الوجود باشد، چون غیر مقدور است. این جا …و چون امر صادر می شود، مقدور مکلف می شود. ما می گوییم اصلا قید ما اصلا امر نیست تا بگویید مقدور است. نائینی گفت امر است. امر غیر مقدور است. باید فرض وجود امر بشو.د می گوییم قید ما امر نیست. قید ما قصد الامر است. قصد الامر مثل طهاره است. شرط است. امر مقدوری هست. وجهی ندارد که ما….اگر هم قبول بکنیم متعلق المتعلق باید مفروض الوجود بشود، باز این جا متعلق المتعلق مصداق ندارد. ان که…قصد خارج است. تقیدش داخل است. اگر بر من واجب کرده بود قصد امر را، حق با شما هست. قصد واجب می شد. امر، متعلق المتعلق بود. ولی واجب کرده است تقید نماز را به قصد امر. این است که ….ما می گوییم قصدی واجب نیست. تقید نماز به قصد الامر. حالا روی این فکر بکنید. از قدیم الایام این توی ذهن ما هست که اصلا چرا نائینی پای امر را اورده در میان. می گوید امر غیر مقدور است. در حالی که ان که قید ما هست، اصلا امر نیست. ان که قید ما هست، قصد الامر است. قصد الامر هم که مقدور است. مشکلی نداریم. ملاحظه بفرمایید.