بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در فرمایش مرحوم اخوند به این جا رسید که مرحوم اخوند فرموده بود ما مقید را نمی توانیم به قصد امر متعلقِ به مقید بیاوریم.
مرحوم حاج شیخ اصفهانی بیان کرده بود، استدلال کرد بر این مطلب به این که لازمه اش این است اگر ما خواسته باشیم مقید را، مقید به قصد امر را، به داعویه امر را، به قصد امر بیاوریم، لازمه اش این است که شیء علهِ علیّت خودش بشود. امر که علت اتیان به متعلق است، که قیدِ متعلق هم باز علیّت امر است، داعویه امر است، پس این امر به مقید، عله باشد برای عله شدن ان مدعوّش که قصد امر باشد. امر عله علیّت خودش بشود و این امر محالی ست.
عرض کردیم که این خلاف ارتکاز است. همان طور که فرمایش مرحوم اخوند، اصلش خلاف ارتکاز است، این که مولی نمی تواند بگوید درس بخوان به قصد امر من. این را نتواند بگوید، این خلاف ارتکاز است. خلاف وجدان است. می تواند پدر به پسر بگوید درس به قصد امر من را بخوان. او واضح است می تواند بگوید. همچنین فرمایش ایشان هم خلاف ارتکاز است. ارتکاز ما بر این است که می توانیم تعلیل بکنیم قصد امر را به امر مولی. همان طور که می توانیم تعلیل بکنیم بگوییم نماز می خوانم چون خدا امر کرده است، می توانیم هم بگوییم که قصد امر کردم چون خدا امر کرده، خدا گفته قصد امر کن. در ذهن ما امر واضحی هست.
در ارتکاز مردم هم همین طوری هست. الان مردم که نماز می خوانند به قصد امر، نه از باب این که عقلشان می گوید قصد امر کن. عقل کجا بوده اصلا. ارتکاز مردم حکم عقل نیست. این فرمایش مرحوم اخوند خیلی دور از فقه و فقاهه است. مردم که نماز می خوانند، تعبدی را انجام می دهند، قصد امر می کنند، ارتکازشان این است که خدا گفته است قصد امر کن. این است که مردم نماز می خوانند….
قبل از شیخ انصاری هم این داستان ها مطرح نبوده است. اصولیین ادقاء که امدند، این گیر و گورها را ایجاد کردند.
امر واضحی هست که من می توانم نماز بخوانم….
س: خدا کجا گفته است.
ج: اصلا خدا نفرموده. عقل کشف کرده که خدا گفته. لازم نیست که خدا بگوید. اصلا بحث این ها نیست….بنیه صالحه در زکاه هست…می خواهم بگوییم ان توجیهات غلط است. ارتکاز. اصلا کار به مقام اثبات نداریم فعلا. اصلا الان در ارتکاز چی هست. همین که حاج شیخ اصفهانی می گوید محال است، همین در ارتکاز محقق است.
الان تعلیل می کنند مردم، می گویند که….همان طور که نمازشان را تعلیل می کنند، ازشان بپرسیم چرا نماز می خوانی، می گویند چون خدا گفته است، همچنین قصد امر را. چرا قصد امر خدا را می کنی. می گوید چون خدا گفته است. هر دو را مستند می کنیم به گفته خدا. پس معلوم می شود می تواند امر خدا باعثیه داشته باشد برای قصد امر. ما این ادعاء را داریم. ادعاء داریم فرمایش حاج شیخ اصفهانی، این ها شبهه در مقابل بداهه است. برهان نیست.
شبهه را چه طور دفع بکنیم.
دفعش به این است که ما یک داعی داریم به معنی ما یدعو الی متعلقه. اقتضاء امر. که قبلا گفتیم. اصل جعل امر برای این است که دعوه بکند ما را به متعلقش. بخواهد از ما. این بخواهد اعتباری هست. فعلی نیست. بخواهد شأنی هست. خب این که مشکلی ندارد که امر ما را دعوه بکند، بگوید، امر امر اعتباری هست، وجوب، طلب، بگوید من از تو طلب می کنم نماز به قصد امر را، متعلق قرار …این که باب باب علیت و معلولیه نیست. مشکلی نداریم. در داعویه شأنیه، باب عله و معلول در کار نیست. عله و معلول برای مقام امتثال است. برای مقام تحقق است. در مقام امتثال که امر داعویه پیدا می کند، ان جا مقصود داعویه فعلیه است. محرکیه است. خود امر علیّت ندارد. محرکیّه بالفعل ندارد. او شأنیه فقط دارد. این که امر شما را تحریک می کند، این به ضمائم است. این هم یک جزئی از ان محرک است. تصور بکنی امر شارع را، ترتب ثواب را تصور بکنی، عقوبه بر مخالفه را تصور بکنی، یک زمینه منقادی باشد، با این همه شرط و شروط، ان وقت شما این امر شما، محرکیه فعلیه پیدا می کند. محرکیه فعلیه، یا بفرمایید علیه خارجیه، برای امر مولی نیست. برای جهات عدیده ای هست که اصلا بعضی اوقات امر نقش خیلی کمی دارد. ان جهه عقوبت است، ترس است. گاهی احتمال امر است اصلا. اصلا امری هم در کار نیست. احتمال امر ادم را تحریک می کند. اصلا امر گاهی هیچ دخالتی ندارد. ان که هست، ان تصورات انسان هست که انسان را تحریک می کند نحو العمل. خب چه اشکالی دارد که تصور امر با لواحقش، ترتب مثوبه را ضمیمه بکنید، عقوبه بر مخالفه را، با لواحقی که دارد، این تصورات شما، علیّت داشته باشد برای حصه ای از فعل. چنان چه، تحلیل ما این است، چنان چه تصورات می تواند علیّت داشته باشد برای ذات فعل، فرموده دفّن موتاکم. تصور می کند امر مولی را. تصدیق می کند. خصوصیات را ملاحظه می کند. این را تحریک می کند به ذات فعل. چنان چه می تواند این تصورات انسان را به ذات فعل تحریک بکند، می تواند این تصورات، انسان را به حصه ای از فعل تحریک بکند. همین امر مولی، ما را تحریک کرده است به حصه ای. کدام حصه. ان فعلت به قصد خود این امر است. چون گفته بود فعل را به قصد امر بیار. من تصوراتی که کردم، تصدیقاتی که کردم، جزم به فائده هایی که کردم و وو، این ها منشأ شد که این مجموعه عله بشود به حصه ای از فعل. این مجموعه، دوباره برای امر محرکیّه درست نمی کند. امر را عله نمی کند. خود این ها اجزاء عله اند. خود این ها مجموعه ای هستند که عله را تشکیل می دهند. این طور نیست که امر مولی عله بشود، بعد بگوید معنی ندارد عله بشود برای علیّه خودش. اصلا امر، علیّه ندارد. این تصورات است، این مجموعه ای از تصورات است که تحریک بالفعل می اورد. خب همان طور که می تواند تحریک بالفعل بیاورد نسبه به ذات، می تواند تحریک بالفعل بیاورد نسبه به حصه.
ما ان امر ارتکازی واضح را این طور تحلیلش می کنیم. چه طور شما الان می توانی بگویی اقا من نماز می خوانم چون خدا گفته است، قصد امر می کنم، قصد می کنم امر را چون خدا گفته است، تحلیلش این است که این چون، عبارت است از یک مجموعه ای که در ان مجموعه، امر خدا هم وجود دارد. نه این که امر خدا علیّه داشته باشد. ان تصورات، علیّه دارند. من مستند می کنم این فعل را به امر خدا. محرک اصلی من، ان تصوراتی هست که در بین است. لذا این که مرحوم حاج شیخ اصفهانی فرموده است لازمه اش این است که شیء علهِ علیّت خودش بشود، می گوییم باب امر، باب عله و معلول نیست.
ان وقت نتیجه می گیریم فرق این راه با راه قبل. راه قبل می گفت ما قصد می کنیم امر به ذات را. امر ضمنی را قصد می کنیم. خود قصد امر، توصلی هست، قهرا محقق است. راه قبلی که مرحوم نائینی فرموده بود، نتیجه اش این بود که ما ذات نماز را به قصد امر می اوریم، حصه را نه. ذات را. این راه می گوید نه. باز هم این یک بهتری دارد. مطابق ارتکاز این است. همان طور که ما ذات نماز را به قصد امر می اوریم، خود قصد امر را هم به قصد امر می اوریم، برای این که امر مولی امتثال بشود، می اوریم. اگر بپرسند از ما چرا قصد امر کردی، می گوییم چون خدا گفته است. همان را هم ما به نحو تعبدی می اوریم. یک مزیتی که این بیان دوم دارد نسبه به بیان اول، این است که در بیان اول، قصد امر می شود توصلی. تعبدی ما می شود مرکب از تعبدی و توصلی. همه تعبدیات این طور می شوند. مرکب می شوند از تعبدی و توصلی. اما بیان دوم می گوید نه. همه اش تعبدی هست. حصه، کلش تعبدی هست. همه را شما می اوری برای این که امر خدا را امتثال بکنید.
این را رویش فکر بکنید. ما در ارتکازمان، بین ذات و قصد امر، فرقی نمی بینیم. همان طور که ما ذات را در مقام عمل می اوریم چون خدا گفته است، کذلک، خدا گفته است نه این که گفتن خدا علیّت دارد، به او مستند می کنیم چون او هم دخیل است، چون خدا گفته است، همان طور که ذات را مستند می کنیم به این چون خدا گفته است، از ما سوال هم بکنند چه طور شد به قصد امر اوردی این نماز را، می گوییم این را هم چون خدا گفته است. خدا گفته نماز را به قصد امر بیار. هیچ ما مشکلی، ما هیچ مشکلی، هیچ محذوری در این استنادمان، در این تعلیلمان، هیچ محذوری نمی بینیم. لبّش هم همین است که ان داستان عله و معلول، ان داستانی که در فلسفه هست، در امر و عمل، ان داستان نیست. فعلِ اختیاری خودِ ادم است. علل….اصلا در افعال اختیاریه انسان، باب علیّه و معلول نیست کلا. حالا باب عله و معلول باشد، امر، عله فعل نیست. تا شما بگویید امر، نمی شود علهِ علیّت خودش بشود. ما ان را که فکر کردیم راجع به اشکال مرحوم حاج شیخ اصفهانی که بعضی ها قبول کردند این اشکال را و گفتند حرف اخوند درست است. این اشکال جواب ندارد. ملاحظه بفرمایید در منتقی، تسلیم اشکال شده است. گفته بله نمی شود. نمی شود فعل را، مقید را به قصد امر بیاوریم. می گوییم این خلاف ارتکاز است. تحلیلش هم این است که باب باب عله و معلول نیست. حالا شما تأمل بکنید ببینید راه دیگری پیدا می کنید یا نه.
س: لازم نیست قصد امر هم به امر باشد.
ج: ارتکاز این است که هر دو….عیب ندارد. راه اول برای ما کافی هست. ولی ارتکاز دومی هست.
فرمایش مرحوم اخوند تمام شد.
و اما وجه دوم. هذا تمام الکلام در وجه…در حقیقه در دو وجه استحاله ای که در کلام مرحوم اخوند بود. یکی داستان دور بود. ان با تصور حل شد. خیلی مهم نبود. یکی هم مساله عدم قدره بود که مرحوم اخوند روی این پافشاری داشت و گفتیم نه. دو تا راه است برای این که ما مشکل را حل بکنیم.
و اما وجه دیگری که مرحوم نائینی فرموده است.
مرحوم نائینی ان ارتکاز را قبول دارد که مردم نماز را به قصد امر می اورند. به قصد امری که خدا گفته است. حرف اخوند گفتنی نیست. منتهی می گوید به امر اول نمی شود. این باید با امر دوم درست بشود. چرا به امر اول نمی شود اقای نائینی. اخوند چون هم به امر اول می گوید که نمی شود هم به امر دوم. چرا به امر اول نمی شود، باز خیلی تند شده است. فرموده لازمه اخذ قصد امر در متعلق امر اول، لازمه اش توقف شیء است بر نفس، هم در مقام جعل، هم در مقام فعلیه، هم در مقام امتثال. در سه مقام گفته محذور داریم. باز خیلی گنده ترش کرده است از مرحوم اخوند. اخذ قصد امر، بحث عقلی هست دیگر در این بحث عقلی می گوید اخذ قصد امر در متعلق امر اول، محذر دارد، هم مقام جعل، انشاء، هم مقام فعلیه، هم مقام امتثال. محذورش می گوید دور نیست. دور در شرعیات، در اعتباریات جا ندارد. ولی محذور دور را دارد. توقف شیء علی نفس. به چه بیان.
یک مقدمه ای را بیان کرده است. این مطالب برای جاهای دیگر مفید است. حالا این جا خیلی اثری ندارد. ولی برای یک جاهای دیگری مفید است. یک مقدمه ای را بیان کرده است.
و ان مقدمه این است که فرموده فرق بین متعلق و موضوع چیست.
خب بعضی اوقات می گویند این متعلق است، بعضی می گویند این موضوع است، متعلقُ المتعلق است. میزِ متعلق از موضوع چیست.
فرموده که، مقدمهً، فرموده متعلق، ان است که حکم می اید رویش، به او بعث می کند. از او زجر می کند. این را می گویند متعلق. اکرم العلماء، اکرام، مرکب حکم است. اکرم العلماء، کلمه مرکب را هم ایشان نمی اورد، می گوید متعلق ان است که به سویش بعث می شود، از او زجر می شود. این را می گویند متعلق. اصطلاح است. موضوع ان است که بهش بعث نمی شود. بهش زجر نمی شود. ولی مد نظر است. او مفروض الوجود است. فرض وجودش شده است. خب اکرم العلماء می گویند اکرام متعلق است، علماء موضوع است. موضوع است یعنی فرض وجودش شده است. اذا وجد عالم فاکرمه.
س: چه ارتباطی موضوع با حکم دارد.
ج: متعلقُ المتعلق است. ضیقش کرده متعلق را. می گوید هر اکرامی واجب نیست. اکرام علماء…طرف متعلق است.
می گویند این ها لبّش مفروض الوجود است. و ادعاء می کند که تمام قضایای شرعیه، قضایای حقیقه اند که فرض شده در ان ها وجود موضوع، مترتب شده بر ان ها حکم. احکام شرعیه، خطابات شرعیه، علی نحو قضایای حقیقیه اند. قضایای خارجیه نیستند. معنی کرده. گفته یعنی در ان ها فرض وجود…اذا وجد خمر فلاتشربه. بعضی چیزها، کثیری از چیزها موضوع دارند. بعضی ها موضوع ندارند. موضوع ندارند یعنی موضوع خاص ندارند. مثل حرمه کذب مثلا. موضوع خاصی ندارد. لازم نیست هر حکمی موضوع خاصی داشته باشد. به مکلف خطاب می گوید لاتکذب. اذا، ان جا ندارد. فرض وجودی ندارد. ولی غالب احکام شرعیه، موضوع دارند. حکم مترتب شده بر فرض وجود موضوع.
س:
ج: اصلا امکان ندارد. چون اکرام از امور ذات التعلق است. اصلا امکان ندارد. واجب است اکرام، اکرام چی. باید داشته باشد.
خب این که دو قسم داریم، یکی اش متعلق، یکی اش موضوع یا متعلقُ المتعلق، جای بحث ندارد. ثبوتا دو جور ممکن است.
س:
ج: گفتم موضوع خاص. به خاطر کسی نگوید خود مکلف موضوع است. ان ها موضوع عام اند. این ها را، مکلف را نمی گویند موضوع اصطلاحا. این ها اصطلاح است.
و اما مقام اثبات. از کجا بفهمیم این متعلق است. بعث الیه. انزجر الامر. یا موضوع است فرض وجوده. از کجا این ها را تشخیص بدهیم. گفته دیگر این ها را بایستی از قواعد و مناسبات و این ها، کشف بکنیم که این متعلق است، ان موضوع است. مثلا گفته اوفوا بالعقود. عقود موضوع است ولی احل الله البیع، بیع متعلق است. اوفوا بالعقود عقود موضوع است. چون اوفوا بالعقود می خواهد امضاء کند همان که در سیره عقلاء است. سیره عقلاء، امضاءشان در فرض وجود عقد است. پس اوفوا بالعقود یعنی اذا وجد عقد فِ به. این فرض وجودش شده است. به خلاف احل الله البیع بناء بر این که احل، حکم تکلیفی باشد. محل بحث است احل الله البیع اگر احل امضائی بود، چون امضاء عقلاء روی بیع موجود بوده است، احل الله البیع هم یعنی اذا وجد بیع، احله الله. ولی اگر احل را گفتیم حکم تکلیفی هست به قرینه مقابلش. حرم الربا. حرم الربا یعنی حرام است معامله ربوی را ایجاد بکنید. احل الله البیع یعنی حلال است ایجاد بکنی بیع را. بیع می شود متعلق. فرموده این ها را باید موارد را نگاه کرد. مناسبه ها را نگاه کرد. ببینیم مثلا متعلق است یا موضوع است. اگر گفت مثلا زنا نکن، زنا، متعلق است. اصلا واضح است. غیر از اون….یک جاهایی اش هم واضح است که متعلق است، زنا نکن مع غیر زوجتک، غیر زوجتک مثلا شده موضوع، فرض وجود شده است. فرموده مقام ثبوت دو نوع داریم. مقام اثبات هم باید فقیه، مستنبط، دقت بکند ببیند که این متعلق است یا موضوع است. مثلا، یک مثال دیگر هم زده است. در حرام است قرض ربوی، گفته قرض متعلق است ان جا. اگر یک جای دیگر فرمود القرض الربوی ما یجر نفعا، می شود موضوع. ولی الان می گوید حرام کرده بر شما قرض را، با این که قرض یکی از عقود است، ولی این جا همه دیگر می گویند. حالا در احل الله البیع محل کلام است. ولی در حرم القرض، مثل حرم الربا است. حرم قرض ربوی را، قرض ربوی می شود متعلق. معنی ندارد بگوید وقتی قرض ربوی متحقق شد، من حرام کردم. این ها قرینه لبیه هست باز. معنی ندارد بگوید وقتی قرض ربوی محقق شد، من حرام کردم تکلیفا. اما اگر همین حرم، نگفته ایشان، اگر حرم وضعی بود، حرام است یعنی باطل است، این می شود یعنی هر وقت قرض ربوی موجود شد، فهو باطل. همین حرم القرض، یک کلام است. حرم القرض تکلیفا، قرض می شود متعلق. حرم القرض وضعا، قرض می شود موضوع.
س:
ج: گفته در کفایه نماز واجب است معنایش طلب می کند ایجاد نماز را. مصدر. حاصل مصدر به چه درد می خورد. از این، صدورش مهم است که کمال پیدا بکند. حاصل مصدر در بعضی از تکالیف که شیخ انصاری در مکاسب گفته است گاه گاهی مبغوض…ان احیانی هست. غالب احکام شرعیه، جهه مصدری اش مهم است. انسان می خواهد کمال پیدا بکند. به این می گوید بخوان. صدورش مهم است. ترک کن. این ترک کردن مهم است نه منترک شدن. منترک شدن چه قیمتی دارد.
خب این مقدمه ای که مرحوم نائینی در ابتداء کلامش فرموده است. بعد ما عرفت این مقدمه را وارد بحث شده است.
فرموده که اخذ قصد امر در متعلق، اسمش را می گذاریم متعلق الان،
س: تقسیمات اولیه و ثانویه…
ج: ان ها برای دور و این ها که می اید، ان ها را گذاشته کنار.
می گوید اخذ قصد امر در متعلق امر، محال است. لازمه اش توقف شیء بر نفس است در مقام انشاء در مقام فعلیه در مقام امتثال.
اما در مقام جعل و انشاء.
فرموده که قصد الامر چون قصد، اضافه شده است به امر. و امر غیر مقدور است برای مکلف. امر کار مولی هست. پس نمی تواند نماز به قصد امر، این مجموعه نمی تواند متعلق واقع بشود. یکی از امارات موضوع و متعلق، قرائنی که این موضوع است نه متعلق، یکی از قرائن، عبارت است از غیر مقدور بودن. اگر یک چیزی غیر مقدور بود، او نمی تواند متعلق باشد. باید موضوع باشد. چون متعلق یعنی ان که، الان گفتیم، بعث نحوه. پس باید مقدور باشد. اگر یک چیزی غیر مقدور شد، نمی تواند داخل متعلق بشود. نتوانست داخل متعلق بشود، باید موضوع واقع بشود. باید مفروض الوجود واقع بشود. فرموده چون امر مقدور مکلف نیست، پس شارع نمی تواند بگوید واجب است نماز به قصد امر. نمی تواند قصد امر را جزء متعلق قرار بدهد. چه کار باید بکند. باید این را موضوع قرار بدهد. راه اخذ شارع، اگر شارع می خواهد اخذ بکند امر را در حکمش، باید به نحو موضوع اخذ بکند. موضوع را هم الان گفتیم. موضوع را اخذ بکند یعنی چی. یعنی فرض وجود بکند. بگوید اذا وجد امر، یجب علیک نماز به قصد امر. گفته این توقف شیء است بر نفس. اگر خواسته باشد این طور جعل کند، هر گاه امری باشد، من امر دارم، پس امر من، مشروط است، متوقف است که یک امری باشد، فرض هم این است که ما غیر از این امر نداریم. یک امری هستیم. بگوید اذا وجد امر، در مقام جعل، اذا وجد امر، واجب کردم بر تو نماز به قصد امر را، پس امرش، الان این امرش، توقف دارد بر یک امر اخری. خودش گفت اذا وجد امر من امر دارم. امرش را موقوف کرد بر امرش. و چون فرض این است که یک امر بیشتر نداریم، پس امر موقوف شد بر خود امر. جواب داده است خودش. اذا وجد امر یجب صلاه مع الامر. گفته لایقال، اشاره کرده به حرف اخوند، بیانی که در کفایه است، لایقال که این تصورش کافی هست. تصور می کنیم امر آتی را، می گوییم اذا وجد امر، می اید یک امری، فیجب علیک نماز به قصد امر. گفته این لایقال با تصور حل می شود. که اخوند قبول کرد. گفت با تصور حل می شود. گفته نه. با تصور حل نمی شود. چرا. چون قضایای شرعیه که قضایای فرضیه که نیست. قضایای شرعیه قضایای واقعیه است با فرض و تصور گفته فرض و تصور، امر موهومی هست. انگار کردن و فرض کردن، این ها ربطی به خطابات شرعیه ندارد. شارع یک واقعیاتی را اشاره می کند. یک واقعیتی را؟؟؟شارع مقدس که نمی اید فرضی صحبت کند. اذا فرض امر، فقد امرتک به نماز به قصد امر فرضی.
س:
ج: الان صحبت مقدور دیگر نیست. صحبت توقف شیء است بر نفس.
جواب داده است از مرحوم اخوند که اخوند با تصور مشکل را حل کرد. نائینی می گوید با تصور این مشکل حل نمی شود. چون قضایای شرعیه، قضایای فرضیه نیست که…در فلسفه است که می گویند اذا فرض چنین، کان چنین. فرض وجود می گوید امر واقعی است. نگاه شارع به خارج است. اذا وجد خمر، اشاره به خارج دارد. اذا وجد خمر…