اصول ـ جلسه ۰۸۱ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در مبحث خامس از کفایه است پیرامون تعبدی و توصلی به معنای معروفش. در شریعه مقدسه مواردی هست که مشکوک است. واضح نیست که ایا تعبدی هستند، قصد قربه در ان ها شرط است یا این که توصلی هستند و قصد قربه شرط نیست. به همین مناسبه در علم اصول این مبحث را مطرح کردند که مقتضای قاعده چیست. مقتضای قاعده ایا توصلیه است یا تعبدیه تا این که ان موارد شک را معالجه بکنند. مرجع ما باشد این اصل در موارد شک.

به مشهور نسبت داده اند اصاله التوصلیه را. و لکن بعضی مثل مرحوم اخوند این قول مشهور را نپذیرفته است. اصاله التوصلیه را منکر شده است. چه به معنای اصل لفظی، و چه به معنای اصل عملی. در دو مقام بحث کرده است. مقام اول مقتضای اصل لفظی ایا مقتضای اصل لفظی، اطلاقات، توصلیه است ام لا، منکر شده است. در مقام دوم هم مقتضای اصل عملی ایا توصلیه است، ان جا هم منکر شده است. در نتیجه مرحوم اخوند اصاله التعبدیه شده است. مقتضای اصل…به اصل عملی رجوع کرده است و در موارد شک، حکم کرده است به تعبدیه احتیاطا. اصل لفظی اخوند ندارد. اصل لفظی را منکر است. اصل عملی را اصاله الاشتغال قرار داده است.

خب ما هم دیگر تابع ایشان، در دو مقام بحث می کنیم. مقام اول فی مقتضی الاصل اللفظی. مقتضای اصل لفظی ایا توصلیه است ام لا. تعبدیه که معنی ندارد. توصلیه. مولی فرموده است خمس بدهید. اطلاق دارد. چه قصد قربه بکنید چه قصد قربه نکنید. امر داریم که میت را تحنیط بکنید. حنوطش بکنید. چه قصد قربه بکنید چه قصد قربه نکنید. اطلاق دارد. مقتضای اطلاق خطاب، ماده را مقید نکرده است به قصد قربه. مقتضای اطلاق خطاب عبارت است از توصلیه.

در مقابل مرحوم اخوند انکار کرده است این اطلاق را. و برای انکار خودش مقدماتی را ترتیب داده است.

مقدمه اول در تعریف تعبدی و توصلی هست.

فرموده است که تعبدی ان است که غرض حاصل نمی شود الا به قصد قربه. در مقابل توصلی ان است که امرش ساقط می شود به مجرد اتیان متعلقش. چه قصد قربه بکنی، چه نکنی. این تعریف تعبدی و توصلی.

یک کلمه ای را هم در تعلیقه اضافه کرده است. فرموده ما که می گوییم تعبدی ان است که غرض حاصل نمی شود الا به قصد قربه، مراد، غرض از متعلق است. نه غرض از اصل جعل امر. ما دو تا غرض داریم. یک غرض در متعلق داریم. همین مصالح و مفاسدی که می گویند. این ها اغراضی هستند که در متعلقات اند. یک غرض داریم در امر مولی. این که امر کرده است مولی، در امرش غرضی دارد. فرموده این که ما می گوییم تعبدی ان است که حاصل نمی شود غرضش الا به قصد قربه، یعنی غرض کامن در متعلق. همان مصلحه. اما غرض از امر فرموده که غرض امر در همه جا، حتی در توصلیات هم، جعل داعی است. ان که ما ادعاء می کردیم. از این جهه فرقی بین تعبدی و توصلی نیست. در هر دو غرض جعل داعی است. ان غرض از امر حاصل نمی شود الا به قصد قربه.

خب در مقام تعاریف دیگری هم کردند برای تعبدی و توصلی که مهم نیست. چون کلمه تعبدی و توصلی که در ایه و روایتی نیامده است که بحث بکنیم معنایش چی هست. این هم که معنی می کنند، می خواهند موضوع مساله را روشن بکنند که ما بحث می کنیم اصل تعبدی هست، تعبدی مرادمان چی هست. مرادمان از تعبدی چی هست. در حقیقه یک اصطلاحی را دارند معنی می کنند.

به قول مرحوم اخوند این ها تعاریف حقیقیه نیستند. این ها توضیحی هستند. تبدیل لفظ بلفظ اوضح است.

ولی خب به قول خود مرحوم اخوند که گاه گاهی می گوید که این ها تعاریف لفظیه اند، مهم نیست جامع نباشند، مهم نیست مانع نباشند، باز خودش می گوید اولی این است که این طور تعریف بکنیم. یک اولی یی می اورد. ما هم همان حرف اخوند را می گوییم. می گوییم مهم نیست. و لکن اولی این است که این طور بگوییم. بگوییم تعبدی ان است که امرش ساقط نمی شود. نه غرضش حاصل نمی شود. امرش ساقط نمی شود الا به قصد قربه. توصلی، امرش ساقط می شود به مجرد اتیان متعلقش. اولی این است که ما ان ساقط و غیر ساقط را، امر قرار بدهیم. نه بیاییم بندش بکنیم به حصول غرض و عدم حصول غرض. اولی این است. اولی این است که در شریعات این طور صحبت بکنیم که…ما به اوامر و نواهی مبتلی هستیم. اغراض را ما چه کار داریم. خصوصا که بحث علم اصول باید علی جمیع المبانی باشد. بعضی ها مصالح و مفاسد در متعلقات را منکر اند. حالا اشاعره. خود مرحوم اخوند هم یک جا منکر شده است. گفته اقوی این است که احکام تابع مصالح فی انفسها هستند. انکار کرده است مصالح و مفاسد در متعلقات را. اولا ما به اغراض نباید کار داشته باشیم. بحث بحث فلسفه نیست. بحث عبد و مولی هست. حجه پیدا کند عبد که امتثال کرده است امر مولی را یا امتثال نکرده است. مهم این است. غرض حاصل بشود یا نه، این ها رنگ و بوی فقهی اش کم است. فقهی اش همین است. امر مولی ساقط نمی شود الا به قصد قربه، تعبدی. امر مولی ساقط می شود به مجرد اتیان متعلق، توصلی. چه کار به اغراض داریم. خصوصا که همه مبانی هم، همه مبانی را باید شامل بشود. لذا و لو امر مهم نیست، ولی ان هم که مرحوم اخوند تعریف کرده است، نشان می دهد همان که محل بحث است. برای اشاره. محل بحث را برای ما معین می کند کدام است. ما هم که ان طور تعریف می کنیم، می گوییم همان ها محل بحث اند. و لو مهم نیست، هر دو بیان می کنند محل بحث را، ولی از این زاویه، با این دید به قول امروزی ها معنی بکنیم، این روان تر است. این با فقه سازگار تر است. با احکام شرعیه مناسب تر است. با اقوال شمولش بیشتر است. لذا گرچه مهم نیست، و لکن اولی این است.

خب این مقدمه اولی چیزی نداشت.

مهم مقدمه ثانیه است.

س: مرحوم اخوند تعبیر کرده وجوب تعبدی و توصلی.

ج: حالا چون در حرام ها…مستحبش هم همین طور است. مستحب از باب مثال…حالا وجوب تعبدی هم عیب ندارد. وجوبش تعبدی هست یعنی این که وجوب لایسقط الا بحصول غرضش. این نوع وجوب را می گویند تعبدی. واجب را هم می گویند تعبدی….فرقی نمی کند. وجوب تعبدی هم درست است…چون واجب تعبدی می گوییم، به لحاظ وجوبش هست.

و اما مقدمه ثانیه که اساس بحث مقدمه ثانیه است.

در مقدمه ثانیه که اساس انکار اصاله الاطلاق است، مرحوم اخوند بحث می کند که اخذ قصد قربه در متعلق وجوب، در متعلق حکم، امکان ندارد.

همین که گفت امکان ندارد، دیگر تمام می شود. اخذ قصد قربه امکان نداشت، این پایه انکار اطلاق است.

فرموده که قصد قربه، اخذش در متعلق امکان پذیر نیست.

خب ما برای استیفاء بحث در سه مرحله باید بحث بکنیم.

قصد قربه تاره به قصد امر است. که قدیمی ها می گفتند باید به قصد امر بیاوری. به قصد امر جزمی بیاوری. یک مرحله باید در این بحث بکنیم ایا اخذ قصد امر در متعلق امر، ممکن است یا ممکن نیست. باز عمده بحث این جا هست.

مرحله دوم بحث بکنیم که خب حالا قصد امر بالخصوص امکان نداشت، ایا قصد جامع بین قصد امر و قصد مثلا محبوبیه، قصد ملاک، این ها هم از مصادیق قصد تقرب اند، قصد خصوص امر امکان ندارد اخذش در متعلق امر، ایا قصد جامع امکان دارد یا ندارد. که این را هم اخوند بحث کرده است.

مرحله سوم این است که خب اگر گفتیم نه قصد امر اخذش ممکن است، نه قصد جامع، قصد قربه، جامع بین قصد امر و قصد ملاک و قصد محبوبیه و قصد مطلوبیه و هکذا ممکن نیست، ایا قصد ما یلازم قصد قربه را، ملزوم قصد قربه چه طور. که این را هم مرحوم اخوند اشاره کرده است.

در سه مرحله بایستی ما بحث بکنیم که باز مهم ترش همان مرحله اولی هست. ایا اخذ قصد امر، خصوص قصد امر در متعلق امر ممکن است یا ممکن نیست.

این هم باز در دو مقام.

اخذ قصد امر در متعلق امر ممکن است به امر اول. با یک امر، یک مقام است.

اخذ قصد امر در متعلق امر به کمک امر دوم، این مقام ثانی است.

که مرحوم اخوند در هر دو مقام انکار میکند. می گوید قصد امر امکان ندارد اخذش لابالامر لابالامر الثانی. مرحوم نائینی می گوید به امر اول امکان ندارد ولی به امر ثانی، اسمش را متمم الجعل می گذارد، امکان دارد. یک نظر سومی هم هست می گوید نه. هر دوش امکان دارد. هم اخذ قصد امر در متعلق امر اول، و هم به امر ثانی، هر دو ممکن است.

اما فرمایش مرحوم اخوند در مقام اول. اخذ قصد امر در متعلق امر اول ممکن نیست.

مرحوم اخوند در ابتداء فرموده که اخذ قصد امر در متعلق امر ممکن نیست. چون این قصد امر لایتأتی الا بالامر. باید یک امری باشد تا شما بتوانی قصد امر بکنی.

کأن می خواهد بگوید که ما دو نوع تقسیم داریم. یکی تقسیمات اولیه. تقسیمات اولیه متعلق امر که توقف بر وجود امر ندارد. مثل نماز مع الساتر نماز عریانا. نماز مع الطهاره نماز عریانا. این ها توقف بر امر ندارد. اسم این را می گذارند تقسیمات اولیه. تقسیمات ثانویه به تقسیماتی می گویند که بعد از تعلق امر است. تقسیمات متعلق امر است، بعد از این که متعلق امر شده است. مثل مثلا علم به وجوب. این متعلق علم داری وجوب دارد یا علم نداری. این بعد از تعلق وجوب است. هکذا قصد امر. قصد امر هم باید امر تعلق بگیرد به متعلق. بعد این متعلق تقسیم بشود متعلق مع قصد الامر. متعلق بلاقصد الامر. تقسیم متعلق به قصد الامر و بلاقصد الامر، از تقسیمات ثانویه است. لایتاتی، این نمی شود الا بعد تعلق امر. اخوند فرموده چون قصد امر توقف دارد بر امر، لایتأتی الا بعد از امر، فلایمکن اخذه فی متعلق الامر. چیزی که بعد از امر است، نمی شود در رتبه متعلق باشد. چیزی که بعد از امر می اید، نمی شود در متعلق امر…متعلق امر، قبل از امر است خب این فرمایش مرحوم اخوند

بعد اشاره می کند به جوابی که بعضی ها داده اند.

می دانید که معروف در اشکال این است که می گویند اخذ قصد امر در متعلق امر، مستلزم دور است. چون اگر قصد امر را اخذ کند در متعلق، قصد امر چون از تقسیمات ثانویه است، متوقف بر امر است. اگر امر را هم متعلَّق بکند به فعل به قصد الامر، باز امر می شود متوقف بر قصد الامر و هذا دور. معروف در بیان استحاله اخذ قصد امر در متعلق امر، معروف دور است که مرحوم اخوند اسمی از دور نمی اورد ولی معروف این است. ان مجیب امده جواب می دهد از این دور. مجیب می گوید که نه. دوری در کار نیست. مجیب می گوید ما نه در مقام جعل مشکل داریم، در مقام امتثال. اما در مقام جعل ما مشکل نداریم، چون مولی که امر را متعلق می کند به فعل به قصد امر، امر موقوف بر قصد امر نمی شود. امر موقوف بر تصور قصد امر می شود. مولی تصور می کند نماز را به قصد امر. لازم نیست قصد امر در خارج محقق شده باشد. بعد امر می کند به نماز به قصد امری که تصور کرده است. کدام امر. ان امری که بعدا می اید. امر به صلاه، توقف دارد بر متعلقش. نماز به قصد امر. اما نماز به قصد امر تصوری. امر موقوف است بر تصور قصد امر. خود قصد امر توقف دارد بر خارجیه امر. پس به قول مرحوم اخوند الموقوف علیه غیر الموقوف علیه. موقوف علیه ها دو تا شدند. امر توقف دارد بر تصور قصد امر. تصور قصد امر بر امر توقف ندارد. ان که توقف دارد بر امر، قصد امر خارجی هست. قصد امر خارجی، توقف دارد امری باشد. امر توقف دارد بر تصور قصد امر. پس موقوف علیه او یک چیز است. موقوف علیه این یک چیز است. الموقوف علیه غیر الموقوف علیه. در دور باید همان که موقوف علیه ان است، همان باید موقوف علیه ان یکی هم باشد. الف بر ب. ب بر الف. این جا این طور نیست. امر توقف دارد بر تصور قصد امر. که تصور قصد امر که توقف بر امر ندارد. اصلا هیچ امری نیامده است، شما تصور می کنید قصد امر را. تصور می کنی قصد امری که بعدا امرش می اید. الان که می توانی تصور کنی. الامر موقوف علی  قصد الامر تصورا. در حالی که…و تصور قصد امر، توقف بر امر ندارد. ان که توقف دارد بر امر خارجا، قصد امر خارجی هست. قصد امر خارجی، توقف دارد بر امر خارجی. امر خارجی، توقف دارد بر تصور قصد امر. پس او، توقف دارد بر این. ولی این بر او توقف ندارد. بر یک چیز دیگری توقف دارد. بر چیزی توقف دارد که او، بر ان یکی که قبل بود، که دور مضمر، بر او هم توقف ندارد. قصد الامر موقوف…قصد الامر و ان کان موقوفا علی الامر. قصد الامر خارجا و ان کان موقوفا علی الامر. باید امری باشد تا من قصد امر بکنم. درست است. الا این که امر توقف ندارد بر قصد امر خارجی. امر توقف دارد بر قصد امر تصوری. قصد امر تصوری بر قصد امر خارجی توقف ندارد تا دور مضمر بشود. نه. او بر تصورش توقف دارد. تصور هم که خفیف المؤونه است.

این است که در مقام جعل، مولی مشکلی ندارد.

اما در مقام امتثال. در مقام امتثال هم ما مشکلی نداریم. چرا. در مقام امتثال، ان که شرط است، قدره است. اگر مشکلی باشد، از ناحیه قدره است. قدره که شرط است، قدره در زمان امتثال شرط است. نه در زمان تکلیف. ممکن است شما در زمان تکلیف قدره نداری. زن حائض نذر می کند روزه را. الان قدره ندارد. فِ بنذرک می اید. تکلیف می اید. فِ بنذرک بعد تطهرتِ. ولی الان قدره ندارد. خب صبر می کند. نگفته که الان می خواهم روزه بگیرم. گفته روزه بگیرم. خب بعد از طهاره اش، زمان امتثال، ان وقت زمان امتثال است، آن وقت قدره دارد، کفایه می کند. قدرتی که شرط تکلیف است، قدره زمان امتثال است.

در محل کلام ما، زمان تعلق تکلیف، وقتی مولی می خواست امر کند به نماز به قصد امر، این اقا قدره ندارد. درست است. چون امری وجود ندارد. زمان تعلق تکلیف، این قدره ندارد چون امری وجود ندارد. خب می گوییم که شرط نیست. شرط، قدره زمان امتثال است. به امر کردن، او قدره پیدا می کند در زمان امتثال، می تواند نماز را به قصد امر بیاورد. امر مولی قدره ساز است. برای او قدره ایجاد می کند که در وقتی می خواهی امتثال بکند، قدره پیدا می کند که نماز را به قصد امر بیاورد. و همین کافی هست برای مقام امتثال. ان که شرط است در مقام امتثال، القدره حین الامتثال است. این جا هم قدره حین الامتثال محقق است و لو تحققش به نفس امر مولی باشد. این نکته مهمی هست. این را هم اضافه کنید. این که می گویند عبد باید قدره داشته باشد، لازم نیست قدرتش با قطع نظر از امر مولی باشد. قدره داشته باشد و لو قدرتش به امر مولی امده است. ان هم کافی هست.

س:

ج: دور را که با تصور حل کرد. تمام شد….

حرف این است که…ان اقا که جواب می دهد، تکمیل کرده است، می گوید در مقام جعل که مردم فکر می کنند دور است، نه. دوری در کار نیست. در مقام جعل مشکل نداریم. و اگر هم فکر می کنی در مقام امتثال قدره نداری، ان هم نه. ان هم اشتباه است. شما در مقام امتثال قدره داری. و لو این قدره را امر اورده. باشد. ما مجردی که قدره داشته باشی، کافی هست برای امتثال. و لو این قدرتت را امر اورده باشد. بالامر باشد. لازم نیست نه در مقام جعل شما قدره داشته باشی،  و لازم نیست که قدرتت را منهای امر داشته باشی. نه. به امر هم قدره داشته باشی، کفایه می کند.

س:

ج: قدره امتثال یعنی قدره بر فعل. الان هنوز امرش نیامده است، می خواهد امر بکند به نماز به قصد امر. این نماز به قصد امر که مقدور نیست. الان که من می خواهم جعل بکنم، مقدور نیست. این شرط نیست….چون امری وجود ندارد….فعل به قصد الامر، مقدور مکلف نیست. قبل از امر. به امر مقدور می شود. می گوید همین کافی هست. همین….قائل می گوید، حالا این طور بیان نکرده، قائل می گوید در مقام امتثال قدره داشته باشد، و لو این قدرتش به توسط امر هم باشد، کفایه می کند….زمان امر…فِ بنذرک الان وجوب می اید. ولی الان قدره ندارد. زمان تعلق وجوب قدره ندارد. می گوییم زمان امتثال قدره دارد، کافی هست….حالا یک کم این جا اضافه است. ان جا قدرتش به صبر است، این جا قدرتش به امر است. عیب ندارد. مهم این است که متعلقت قدرت داشته باشی و لو به امر کردن من قدره داشته باشی….ولی وجوب بالفعل است با این که وجوب بالفعل است، در زمان فعلیه وجوب، قدره ندارم. الان وجوب…الان قدره ندارد بر امتثال وجوب. وجوب بالفعل است….در ما نحن فیه یک کم بدتر است. قبول داریم. وقتی مولی این فعل را تصور می کند، می خواهد امر کند، می بیند که الان این فعل مقدور نیست. مقدور شدنش به امر است. می گوییم عیبی ندارد. عیبی ندارد تعلق امر به فعلی که ان فعل به امر مقدور می شود، عیبی ندارد. چون ملاک، قدره در زمان امتثال است. و به امر این، قدره در زمان امتثال محقق می شود….به نفس امر اگر مرده زنده شود، چه عیبی دارد. می گوید قم. به قم اش، قدره بر قیام پیدا می شود. چه عیبی دارد. مثال خوبی به ذهن این اقا رسیده است. خب بگذریم.

این جواب مجیب.

مرحوم اخوند، خوب دقت بفرمایید، کلام مرحوم اخوند این جا دقیق است. مرحوم اخوند ادعاءاش این است که ما قبول داریم در مرحله جعل مشکل نداریم. دور را مرحوم اخوند قبول ندارد. اما این که می گویید در مقام امتثال، قدره بر امتثال چنین امری دارید، می گوید این درست نیست. مشکله مرحوم اخوند در این که نمی توانیم ما قصد امر را اخذ بکنیم در متعلق، مشکله اش عدم قدره است. می گوید چون قدره بر امتثال ندارد. دور و این ها را گذاشته کنار. ان ها حرف های قدیمی ها است. به تصور حلش می کنیم. مشکل ندارد. مشکل مرحوم اخوند این است که می گوید اگر بگوید واجب کردم بر تو نماز به قصد امر را، شما قدره نداری نماز را به قصد امر بیاوری. در مقام امتثال. شما الان قدره نداری در مقام امتثال بگویی چهار رکعه نماز می خوانم به قصد امر. قدره نداری. چه طور قدره نداری. فرموده که الامر …این یک کلمه قصیره ای است در کلام مرحوم اخوند. الامر لایدعو الا الی متعلقه. همیشه امر دعوه اش به متعلقش هست. واضح هم هست. امر صوم، دعوه می کند به روزه. دعوه به نماز که نمی کند. الامر یدعو الی متعلقه لایدعو الا الی متعلقه. هر امری داعی به متعلقش هست. قصد امر یعنی شما این عمل را به داعی امر بیاوری. امر تو را دعوه کرده باشد به این عمل. مرحوم اخوند فرموده وقتی که امر تعلق گرفت به نماز به قصد امر، این نماز، نماز امر ندارد. نماز به قصد امر. حصه امر دارد. ذات نماز، امر ندارد. پس شما نمی توانی ذات نماز را به قصد امرش بیاوری. همین. تمام حرف اخوند همین است. به قصد امر یعنی امر، داعی بشود. وقتی امر ندارد، چه طور داعی بشود. ذات نماز شما امر ندارد اگر قصد امر قید باشد. حصه امر دارد. نماز به قصد امر. پس ذات نماز امر ندارد. وقتی امر نداشت، به قصد امر یعنی به داعی امر. باید دعوه بکند. متعلقش امر ندارد. امر خورده به نماز به قصد امر. بعد دعوه بکند به ذات نماز. معنی ندارد. شما قدره نداری این نماز را به داعویه امر بیاوری چون نماز امر ندارد. الامر یدعو الی متعلقه. نگویی خب وقتی تعلق گرفت به نماز به قصد امر، دعوه به ذات نماز هم می کند. الامر یدعو الی متعلقه. متعلقش نماز به قصد امر است. فلایدعو به ذات نماز. پس شما نمی توانی ذات نماز را به قصد امر بیاوری. نگویی که…دیگر این واضح است. نگویی خب من نماز به قصد امر را به قصد امر می اورم. می گوید که، این مفروغ عنه است پیش اخوند، می گوید که این هم که معنی ندارد. نماز به قصد امر را، نماز به داعویه امر را، به داعویه امر می خوانم. این معنایش چی هست. معنایش این است که امر داعویه داشته باشد به خودش. داعویه شیء لنفسه معنی ندارد. امر داعی بشود به داعویه خودش. این هم که معنی ندارد. پس شما قدره نداری نماز را به قصد امر بیاوری. لایقال. این ها تتمه کلام مرحوم اخوند است. کسی نگوید که اقا نماز که مقید شد به قصد امر، خب امر منحل می شود به ذات نماز. تقید به قصد امر. چنان چه در بحث برائه می گویند. انحلال. امر که تعلق گرفت به نماز به قصد امر، منحل می شود به امر به ذات نماز و تقید. پس شما از راه انحلال می توانی این نماز را به قصد امر انحلالی بیاوری. ان امر اصلی را نمی توانی قصد کنی. ان نمی تواند داعویه داشته باشد. اما ان امر در شکمش، امر انحلالی، امر ضمنی، به قصد او می اوری. الان امر خورده است به نماز به داعی امر. مقید. این امر خورده به تکبیر قرائه رکوع سجود و تقید. خب شما می گویی این نماز با تقید را نمی شود با قصد امر بیاوری. راست است این. اما ذات این نماز را منهای این تقید، به قصد امر انحلالی بیاوریم چون امر مقید، منحل می شود به امر به ذات و تقید. من نماز را به قصد امر ضمنی می اورم. ضمنی که متعلق شده است به ذات نماز. شما مشکلتان این بود. شما گفتید نمی توانی نماز را به قصد امر بیاوری، به داعویه امر بیاوری چون ذات نماز، امر ندارد. می گوییم امرش امر انحلالی. جواب داده است. لایقال. یک مبنایی دارد. لایقال فانه یقال که ما در شرع انحلال را قبول نداریم. مرحوم اخوند یک مبنایی دارد. می گوید در شرط و مشروط، امر انحلال پیدا نمی کند. نماز به قصد امر، این انحلال پیدا نمی کند که ذات نماز و تقید. تقید قابل تعلق امر نیست. مرحوم اخوند از جمله کسانی هست که می گوید در مقید، لاانحلال. در بحث اشتغال فرموده است. این جا هم طبق همان مبنایش. می گوید انحلال نیست به ذات و تقید. مقید، یک وجود بیشتر ندارند. دو تا وجود که نیست. انحلال برای اجزاء است که وجودات عدیده ای اند. امر در اجزاء منحل می شود. تکبیر یک امر ضمنی دارد. قرائه یکی و تا اخر. چون ان ها وجودات عدیده اند. اما در مقید یک وجود ما بیشتر نداریم. رقبه مومنه یک وجود دارد. دو تا وجود ندارد که امر انحلال پیدا کند. به ذات رقبه و تقید به ایمان. ملاحظه بفرمایید فرمایش مرحوم اخوند فرمایش دقیقی هست. ببینیم می شود تا ان طور که زور داریم بیانش بکنیم یا نمی شود.