اصول ـ جلسه ۰۷۹ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در سقوط واجب بود به فعل محرم. تا به حال بحث می کردیم در سقوط واجب به فعل الغیر، ثم بحث کردیم در سقوط واجب به فعل غیر اختیاری. سوم هم سقوط واجب به فعل محرم.

مرحوم نائینی فرمود که واجب به فعل محرم ساقط نمی شود. روی مبنایی که در مساله قبل ادعاء کرد. فرمود که مطلوب مولی، صدور فعل است از مکلف مع الحسن الفاعلی و در جایی که فعل حرام صادر می شود، حسن فاعلی ندارد. پس متعلق تکلیف بر این فعل حرام منطبق نمی شود. منطبق که نشد، خب دیگر مسقط نمی تواند باشد. مقتضای اطلاق این است که این فعل را بیار، چه در ضمن حرام اورده باشی یا نیاورده باشی. و فرمود که فرق نمی کند ما در بحث اجتماع امر و نهی، اجتماعی بشویم، جوازی بشویم یا امتناعی بشویم. حتی اگر جوازی هم شدیم، باز واجب به فعل محرم، ساقط نمی شود. چون حتی بناء بر جوازی ها هم فعلی که از فاعل صادر می شود، حسن فاعلی ندارد. این که نماز می خواند در دار غصبی، حتی بناء بر قول جوازی ها، این فعلش حسن ندارد. این فرمایش مرحوم نائینی بود که بیان کرده بودیم.

در مقابل کامل، مرحوم اغاضیاء عراقی هست.

مرحوم اغاضیاء فرموده که فعل واجب ساقط می شود به فعل محرم حتی بناء بر امتناع. نائینی می گوید حتی بناء بر جواز هم ساقط نمی شود. او می گوید حتی بناء بر امتناع هم ساقط می شود. نقطه مقابل.

وجهی را که مرحوم محقق عراقی فرموده یک مبنایی دارد ایشان که در موارد زیادی تمسک به این مبنی کرده است و مبتنی کرده است حکم را بر این مبنی. و ان مبنی عبارت است از اطلاق ماده در وقتی که هیئه به خطاب منفصل، مقید می شود.

فرموده اگر خطابی داشتیم، و ان خطاب به مقید منفصل تخصیص خورد من حیث الهیئه، اطلاق ماده به حال خودش باقی هست. امتناعی ها قائل اند که نهی، مقدم بر امر است، ممتنع است اجتماعشان، و این نهی تخصیص می زند ان امر را.

صل، اطلاق دارد. واجب است نماز. چه در مکان مباح چه در مکان غصبی. این اطلاق دارد. یک دلیل منفصل داریم که لاتغصب. لایحل مال امرئ الا بطیبه نفسه. ان اطلاق دارد. چه در حال نماز چه در حال غیر نماز. حتی تصرف نمازی هم حرام است. این ها در مجمع که نماز در دار غصبی هست، با هم تعارض دارند. امتناعی هستیم دیگر. نتیجه امتناع، تعارض مقام اثبات است. امتناع برای ثبوت است. اجتماع امر و نهی محال است. خب حالا که محال شد چی می شود، پس اطلاق خطاب ها با هم تعارض می کنند. صل می گوید این مصداق نماز است. واجب است. لاتغصب می گوید حرام است. علم داریم یکی از این ها کذب است. تعارض می کند. امتناعی ها نهی را مقدم می دارند. نتیجه تقدیم نهی این است که می شود صل، نماز واجب است، الا در دار غصبی. تخصیص می خورد.

مرحوم اغاضیاء فرموده این تخصیص بر هیئه است. چون هیئه ها با هم تنافی داشتند. هیئه او وجوب بود، هیئه او حرمه. اجتماع امر و نهی به لحاظ هیئه ها محال است. وجوب با حرمه سازگاری نداشت. خب لاتغصب وجوب را از نماز در دار غصبی نفی می کند. چون مقدم بر او هست. او را تخصیص می زند. اما ماده صلاه که کشف می کند اطلاقش، از اطلاق ملاک، ماده صلاه تخصیص نمی خورد. هیئه تخصیص خورده است. دست بر می داریم از وجوب. ملاک که …ماده که تخصیص نخورده است. ما در ماده که مشکلی نداریم. اطلاق ماده هم می گوید که این ملاک دارد. پس نماز در دار غصبی درست است خطابش ساقط است، درست است که وجوب ندارد، ولی ملاک که دارد. و صحه عباده کما این که به امر است، کذلک به ملاک است. پس این نماز چون واجد ملاک است، مسقط وجوب نماز است. همین.

پس ایشان می گوید صل، یک هیئه دارد، هیئه امری، وجوب. یک ماده دارد، صلاه. شما از اطلاق این ماده کشف می کنی که ملاک هم مطلق است. اطلاق ماده، کاشف از اطلاق ملاک است. همان که نائینی می گفت. اگر ملاک ضیق بود، قید را می اورد در کلام. این اطلاق ماده کاشف است از اطلاق ملاک. می گوید این اطلاق به هم نخورده است. ان که به هم خورده است، تخصیص خورده، هیئه است. چون تنافی برای وجوب و حرمه است. برای هیئه ها هست. حرمه، وجوب را از بین برد، اطلاق وجوب را از بین برد. چون ما امتناعی هستیم. ولی اطلاق ماده را که کار ندارد. اطلاق ماده به حال خودش باقی هست. اطلاق ماده کاشف است از اطلاق ملاک. این مقدمه را هم اضافه کنید. همان طور که امر ساقط می شود به اتیان مامور به، کذلک ساقط می شود به اتیان محصل ملاک.

این طور فرموده و بر نائینی اشکال کرده. فرموده در مقابل نائینی. نائینی می گوید این عمل باطل است حتی بناء بر جوازی ها. اغاضیاء می گوید این عمل صحیح است حتی بناء بر امتناعی ها. نقطه مقابل.

خب این فرمایش مرحوم اغاضیاء.

و لکن این فرمایش اغاضیاء، ما نوشتیم که در بحث اجتماع امر و نهی که می رسد، خلافش را می گوید. حالا ان جا را شما نگاهش بکنید. بگوید یا نگوید، این فرمایش اغاضیاء مبتنی است بر یک مبنایی که او را ابداع کرده است و ان مبنی تفکیک بین اطلاق ماده و اطلاق هیئه. اغاضیاء می گوید اگر هیئه هم اطلاقش برود، ضیق بشود هیئه، اطلاق ماده به حال خودش باقی هست. یک مبنی هست.

و لکن در ذهن ما این است که نه. اگر هیئه، اطلاقش از حجیه افتاد، منفصل است، ظهور که به حال خودش باقی هست. اگر اطلاق هیئه از حجیه افتاد، که محل بحث ما هست، ما از تقدیم لاتغصب، کشف می کنیم که صل اطلاقش حجه نیست. اطلاق صل از حجیه افتاد. وجوب، نسبه به نماز در دار غصبیه، ساقط شد. حجیه ندارد این ظهور. ما می گوییم اگر اطلاق هیئه از حجیه افتاد، شما گفتی ما کاشف داریم، ان مخصص کاشف است. ما کاشف داریم که وجوب ضیق است. اگر گفتید کاشف داریم وجوب ضیق شده است، وجوب این جا نیست، می گوییم پس ماده هم کشف از اطلاق ملاک نمی کند. نکته ظریفش، ماده که از ملاک کشف می کند، لمّش این است که وجوب، تابع ملاک است. منشأش ملاک است. از این باب است. این که احکام کاشف از ملاکات اند، چون معالیل ملاکات اند. ان ها ناشی شدند از ملاکات. به کشف انّی. دلالت التزامی. لبّ کشف از ملاک، لبّش این قضیه علیه و معلولیه است، چون وجوب باشد، ملاک نباشد، می شود جزاف. معلول باشد، عله نباشد، نمی شود. از این باب است که حکم، از این باب است که ما ملاک را می توانیم کشف بکنیم. از باب این که حکم معلول است. خب اگر بناء شد حکم نباشد، که محل کلام ما این است، بناء شد که لاتغصب بناء بر امتناع، مقدم بر صل است، وجوب را از دار غصبی، قطع کرد، نماز در دار غصبی وجوب ندارد، خب اگر وجوب ندارد، چه طور اطلاق ماده کشف بکند که ملاک دارد. نه. وجه کشف از ملاک، قضیه تابع و متبوع اند. چون حکم بلاملاک نمی ماند. پس باید اول فرض بکنی حکم هست تا کشف از ملاک بکند. و اگر بناء است، فرض کلام این است، که لاتغصب مقدم شده است بر صل، وجوب را از نماز در دار غصبی برده، تخصیص زده او را، امتناعی ها این طور می گویند، خود اغاضیاء هم می گوید، می گوید نماز در دار غصبی بناء بر امتناع وجوب ندارد. خب اگر وجوب ندارد، به چه بیانی ما از اطلاق ماده، کشف بکنیم اطلاق ملاک را. با این که رابطه منشأ کشف، به خاطر ان رابطه عله و معلولی هست. الان معلول این جا نیست. وجوب نیست. اگر وجوب نیست در نماز، چه طور می تواند صل، ان صلاتش کشف بکند که ملاک دارد. این یک مبنی ست در مقابل….این ها اساسی هست. ایا ماده ای که حکمش مرتفع شده است، کاشف داریم، مخصص کاشف است، کاشف داریم که حکم ندارد، ایا باز هم او می تواند کشف از ملاک بکند یا نه. اغاضیاء گفته بله. مطلق گفته دیگر. ان هم کشف از ملاک می کند. ما می گوییم جهه کشفش وجوب دار بودنش هست. وقتی وجوب ندارد، چه طور می گویید کاشف است. همین بحث سر همین است. ماده ای که وجوب ندارد، ….خیلی هم باطل صحبت نمی کند. ظهورش هست، وجوب ظهوری دارد، وجوبی که حجیه داشته باشد، ندارد. ماده ای که وجوبش از حجیه افتاده، کاشف داریم که حجیه ندارد، کاشف داریم مراد جدی ندارد، می تواند کاشف از ملاک باشد یا نه، اغاضیاء یک مبنایی دارد می گوید می تواند. ما در ذهنمان این است، دیگران، می گویند که نمی تواند. ما در ذهنمان این است که نمی تواند چون، نکته ظریفش، نمی تواند چون وجه کشف، ثبوت حکم است. و وقتی که حکم منتفی شد، معنی ندارد.

س:

ج: اغاضیاء تفکیکی نیست. ان مبنای نائینی هست….دلالت التزامی را بگذارید کنار….همیشه همین طور است. وجوب تابع ملاک است در متعلقات…دارد یا نه که ما چه می دانیم. خدا خبر دارد. شما بگویید می توانی بگویی دارد، کاشف دارد یا نه. ما می گوییم هر جا که وجوب داشت، کاشف دارد. هر جا وجوبش رفت، و لو ظهور اولیه هست، وجوبش رفت به این معنی که وجوب، حجه نشد، دیگر نه….صلاه در دار غصبی می گوییم ما نمی دانیم ملاک دارد یا نه….در جایی که وجوب هم داشته باشد، کاشفیه دارد. چون در حقیقه کشف، اساسش ان وجوب است….در حال خروج می گوید حرمه رفته، وجوب امده…. همه می گویند. بحث در مبغوضیه است یا نه. و الا همه می گویند چون قدره ندارد. در حال خروج همه می گویند نهی ساقط است در حال خروج….این را مرحوم اخوند در کفایه گفته….شما می فرمایید منفصل است، ظهور را از بین نمی برد. ولی یک چیز را یادتان رفته است. درست است. ظهور را از بین نمی برد. ولی می گوید از اول…نسخ نیست. می گوید از اول مراد جدی، وجوب نماز در غیر دار مغصوبه است….خب این بگذریم.

این هم نظر مرحوم اغاضیاء در مقابل مرحوم نائینی.

نظر سومی که هست، بر می گردیم به حرف نائینی، نظر سومی که هست، این است که مرحوم اخوند نظر سوم داده. تفصیل داده. ایا ساقط می شود واجب به فرد محرم ام لا. تفصیل داده. فرموده در تعبدیات ساقط نمی شود. چرا. چون…مرحوم اخوند. اخوند تفصیل داده بین تعبدیات به معنای اینده و توصلیات. در تعبدیات گفته ساقط نمی شود. چرا. به خاطر این که سقوط به احد الامرین است. سقوط تکلیف یا به این است که متعلقش را بیاوری یا محصل ملاکش را بیاوری. در تعبدیات نماز در دار غصبی بناء بر امتناعی، فرموده که امر که ندارد، امتناعی هستیم، گفته ملاک هم ندارد. چون تعبدی ها ملاکش دست ما نیست. نمی دانیم ملاک دارد یا نه. چون نمی دانیم ملاک دارد یا نه، پس یقین به حصول ملاک نداری. تا گفتی یقین به حصول ملاک نداری، یقین به اشتغال که داری، الاشتغال الیقینی یستلزم فراغ یقینی را. به خلاف توصلیات. مرحوم اخوند ادعاء کرده در توصلیات، این فعلی را که اوری، محصل ملاک هست، گفته لباست را بشور. ملاکش حاصل می شود. با اب غصبی هم بشوریم، ملاک حاصل می شود. ادعاء کرده در توصلیات ما ملاک را می دانیم….توصلیات می دانیم به خاطر این است که این فعل یک فائده ای دارد. ان فعل را هم انجام دادیم. ان فائده را هم…مثلا حالا. حرف اخوند را داریم بیان می کنیم. مرحوم اخوند فرموده در توصلیات چون که ملاک بر مجرد فعل بار می شود، نهی، نهی کاری به ملاک ندارد مثلا، نهی به خاطر ان…مرحوم اخوند اگر یادتان باشد اصلا می گفت در باب اجتماع امر و نهی، هر دو ملاک دارند. این طور می گفت. باب اجتماع امر و نهی را می گفت هر دو مقتضی دارند. حالا یکی اش مانع پیدا کرده است. یک تکلیف مانع پیدا کرده است. هر دو ملاک دارند. وقتی هر دو ملاک داشتند، فیسقط امر به این فعل محرم چون محصل ملاک است. گرچه مامور به نیست. اخوند می گوید اساس تکالیف، غرض است. روح تکلیف غرض است. ممکن است یک جا شما متعلق امر را بیاوری، ولی غرض حاصل نشده باشد. از سر نو باید بیاوری. می رسیم در تعبدی، مساله چهارم اخوند می گوید اگر کسی نماز را اورد بدون قصد قربه، متعلق امر را اورده است. چون قصد قربه جزء متعلق امر نیست. محال است در نظر اخوند. ولی اگر شک دارد که این تعبدی هست یا توصلی، شک در حصول ملاک دارد. باید دوباره به قصد قربه بیاورد. می گوید قطعا متعلق امر را اوردی ولی می گوید روح حکم ان ملاک است. نمی دانیم ملاک حاصل شده است یا نه. شاید ملاک به قصد قربه حاصل شود. گفته قاعده اشتغال. در محل کلام می گوید که، عکسش، می گوید ان که اوردی اش، لباست را شستی با اب غصبی. می گوید ان که اوردی حرام است، قطعا امر ندارد. عکس ان جا. قطعا متعلق امر را نیاوردی. ولی چون ملاک حاصل شده است، امر ساقط است.

حرف یک مبنی هست. مرحوم اخوند یک مبنی دارد می گوید روح حکم، ملاک است. ما باید برویم سراغ ملاک. خطاب، می گوید این ها صیاغه است. می گوید الفاظ است.

این هم فرمایش مرحوم اخوند.

و لکن به ذهن می اید نه. این را هم به این وسیعی که مرحوم اخوند می گوید، همه جا در توصلیات به فعل حرام، ملاک حاصل بشود، نه. این هم یک ادعاء است. باز این خودش یک داستانی دارد. ایا کشف ملاکات، در توصلیات، بمکان من الامکان که مرحوم اخوند می گوید. یا نه. در توصلیات هم ما تابع خطابیم. اگر خطاب باشد، کشف می کنیم. نباشد، کشف نمی کنیم.

مرحوم اقای خوئی نقطه مقابل اخوند. ضیقِ ضیق است. می گوید ما و…..مگر یقین پیدا بکنی. خب ارتفاع موضوع شده باشد. در این شستن لباس، می گوید یقین داریم ارتفاع موضوع شده است. گفت بشور لباس نجست را. خب وقتی با اب غصبی شستی، نجس نیست. ارتفاع موضوع است. اگر ارتفاع موضوع نشده بود، ما شک داریم ملاک حاص شده یا نه. نقطه مقابل مرحوم اخوند، مرحوم اقای خوئی که در کشف ملاک خیلی سخت می گیرد. حتی در باب تزاحم. در باب تزاحم اخوند می گفت اگر کسی ازاله نکند، نماز بخواند، این نماز ملاک دارد. حالا ازاله نکردی که ملاکش نمی رود. اقای خوئی می گفت از کجا می گویی. وقتی امر ندارد، از کجا می گویی. بند کرده…باز یک مبنی هست. کشف ملاک را بند کرده، منوط کرده به ثبوت خطاب. مگر موضوع مرتفع شود. این استثناء منقطع است. موضوع مرتفع بشود، خطاب مرتفع شد. می گوید که هر جا می خواهی….ان الملاکات امور خفیه لاعلم لنا بها الا من طریق الخطابات. می گوید این می خواهد تعبدی باشد یا توصلی. فرق نمی کند. اقای اخوند میتی هست دفن کردی در مکان غصبی. دفن در مکان غصبی از توصلیات است. ولی نمی دانیم شاید هم ملاک حاصل نشده است. از کجا می گویید.

س:

ج: دفن ممکن است. میت هست. دفن هم ممکن است هنوز هم. به خلاف ان لباس که نجاستش رفت….با اب غصبی نجس را نبرده؟ سبحان الله….اب مضاف که حرمه ندارد….خب عیب ندارد اگر یک کسی امد شک کرد که با اب غصبی جاری، این متنجس به اب متنجس را شستیم، اگر کسی گفت هنوز…نجس امر عرفی هست….خب عیب ندارد. می گوید اگر…این ها صغروی است.

ایا خوئی می گوید تمام ملاکات منوط به خطابات است. هیچ جا نمی توانی بگویی این خطاب ساقط شد چون ملاکش حاصل شد. نه. این را نمی توانیم بگوییم. بله. نقض نکنید به ما، پس در مغسول به ماء غصبی چه می گوید. می گوید ان ها از باب ارتفاع موضوع است. شما حالا ان جا ارتفاع موضوع را قبول نکن. می گوید الکلام الکلام. قانون به شما می دهد. کبری را دارد حرف می زند. می گوید ملاک منوط بالخطاب. هیچ وقت شما نمی توانی اگر ملاک نیست، نمی توانی بگویی سقط بالملاک. اگر خطاب نیست، نمی توانی بگویی ملاک هست. مگر…بله. یک مواردی خطاب ساقط می شود با این که ملاک را احراز نکردی. ولی ان جا از باب ارتفاع موضوع است. مادامی که ارتفاع موضوع نشده است، خطاب لسان دارد. می گوید من را بیار. ملاک کاره ای نیست. نقطه مقابل مرحوم اخوند، مرحوم اقای خوئی است.

که ما هم عرض کردیم نه به ان سعه ای که اخوند می گوید، هر جا توصلی هست ما بتوانیم ملاک را…نه سعه اغاضیاء. او می گوید هر جا اطلاق دارد ماده، ملاک را کشف می کنیم. نه باز به سعه مرحوم اخوند که یک خورده از ان ها ضیق است. اخوند در تعبدیات قبول ندارد. می گوید در تمام توصلیات می توانیم ملاک را کشف بکنیم. گفتیم نه. این هم نه. از کجا می گویید. و نه به این ضیق باز مرحوم اقای خوئی که دیگر ان قدر بابش خفاء دارد و ان قدر مصالح و مفاسد خفیه است، که هیچ جا نتوانیم ما منهای خطاب، بدون خطاب، ملاک را احراز بکنیم، نه. ما از مذاق شرع، مناسبات حکم و موضوع، قرائن، ما می توانیم یک مواردی هم، ما همین طور گفتیم. گفتیم در باب تزاحم، بعید است که حالا این ازاله نکرده است، نمازش هم به درد نخورد. بعید است گفتیم اطمینان داریم که نماز مع ترک الازاله، این مسقط واجب هست.

س:

ج: ان ها دلیل است. می گوید اصلا فقهاء راه ندارند. هر کسی ادعاء می کند، این ادعاءهایش نادرست است. ما اصلا درب کشف ملاک بسته است الا بالخطاب. فقط….در فقه ملتزم شده است اقای خوئی….اغاضیاء بعید است. گفتم اغاضیاء در باب اجتماع امر و نهی، خلافش را گفته است. او مبنی خیلی بعید است که همه جا بگویند صحیح است، خیلی بعید است. خب بگذریم.

این فرمایشاتی که در مقابل نائینی بود که این فرمایشات ناتمام است.

و لکن اصل فرمایش مرحوم نائینی را ما نتوانستیم…گرچه ذهن عرفی و بدوی، همین طور می گوید که بناء بر حتی جوازی ها، این حسن فاعلی ندارد. نمی توانیم ما به مردم تفهیم بکنیم که بناء بر جوازی ها، همان طور که دو تا وجود اند، همان طور که دو تا جهه اند، کذلک دو تا ایجاد اند. یا یک ایجاد مع دو جهه است. نائینی این طور می گفت. حرف دقیقی که مد نظر است در این مقام، همین حرف نائینی است. نائینی می گفت بناء بر امتناع باطل است، خب واضح است. چون امتناعی ها تخصیص خورده امر، امر وجود ندارد، ملاک هم که کشف نشده. پس مسقط نیست. مهم بناء بر جوازی ها هست که خلاف مشهور صحبت کرده. معروف است من جوزه صححها. هر کسی اجازه داده اجتماع امر و نهی را، صححها. حکم کرده به صحه عباده در دار غصبی. این معروف است. ایشان می گوید نه. ایشان می گوید حتی بناء بر جوازی ها، این نماز باطل است. چرا باطل است. می گوید چون این نمازی را که تو در دار غصبی می خوانی، این حسن فاعلی ندارد. مطلوب مولی علاوه از این که باید حسن فعلی داشته باشد، ملاکات، مبنای هست این، علاوه از این که باید حسن فعلی داشته باشد، باید حسن فاعلی هم داشته باشد. این الان این نمازی که می خواند، مردم می گویند این نماز بزند به سرت مثلا. این را حسن فاعلی برایش نمی بینند. درست است…

س:

ج: تزاحم دو تا فعل است. حالا ازاله نکرده است، مشغول به نماز شده است….

حرف نائینی این است که می گوید شما می گویید جوازی. می تواند این فعل هم امر داشته باشد هم نهی. جوازی ها این را می گویند. اما وقتی ایجادش می کند، حرف نائینی این است، می گوید به یک ایجاد این دو تا را ایجاد می کند. این ایجاد که می کند دو تا فعل را در یک آن می شود ادم ایجاد کند چند فعل را. ان حرف ها مزخرفات است که نمی دانم در فاعل مختار هم لایصدر الواحد الا …نه بابا. این حرف ها نیست. در یک آن به یک ایجاد می گوید دارد دو فعل را ایجاد می کند. چون ایجاد می کند مبغوض را هم، این ایجادش حسن فاعلی ندارد. در مقابل دیگران می گویند نه. این هم دو ایجاد است. اجتماعی ها، به دو تا بیان اجتماع را جائز دانستد. یک بیانش می گویند تعدد عنوان، موجب تعدد معنون می شود. می گوید عنوان صلاتی یک عنوان. عنوان غصبی یک عنوان. این موجب می شود که در خارج هم ما دو واقعیه داشته باشیم. یک واقعیه نمازی یک واقعیه غصبی. این ها با هم شدند، اسم این ترکیب را می گذارند ترکیب انضمامی. با هم ترکیب انضمامی پیدا کردند. این یک مبنی هست. خب بناء بر این مبنی می گویند همان طور که فعل در خارج دو تا هست، وجود دو تا هست، ایجاد هم دو تا هست. اقا نائینی الان دو تا ایجاد از این سر زده است. ایجاد کرده نماز را، حسن فاعلی دارد. کما این که او حسن فعلی دارد. ایجاد کرده غصب را. بغض فعلی دارد، بغض فاعلی دارد. پس شما که می گویید باید مطلوب حسن فاعلی داشته باشد، خب بناء بر جوازی ها دارد. الان ایجاد این، این دو تا ایجاد است. یک ایجاد حسن. همان طور که در ناحیه وجود، ترکیب انضمامی شده است، در ناحیه ایجاد هم ترکیب انضمامی هست. دو تا ایجاد است. نائینی این را می گوید ما نمی توانیم بهش برسیم. دو تا وجود را قبول کردیم. ولی دو تا وجود را خب با یک ایجاد، ایجاد می کند. همین. اگر شما بتوانی باور کنی….حرف نائینی را دارم بیان می کنم. اگر شما بتوانی باور کنی در این جا هم دو تا ایجاد است، بله. دو تا ایجاد است. دو تا وجود است. یک حسن فعلی هست. یک حسن فاعلی هست. یک بغضی فعلی است. درست است. اما نائینی می گوید من در این جا یک ایجاد می بینم. ان ها را قبول دارد. اصلا نائینی جوازی هست. می گوید نماز یک واقعیه است. غصب یک واقعیه است. ترکیبشان انضمامی هست. ولی می گوید ایجادشان واحد است.

س:

ج: در حال حرکه چی هست….مثال معروف ایستاده. در خانه زندگی می کند…حرکه نه این که حرکه بکند. می گوید این وقتی سجود می کند، این حرکه، مصداق غصب است. نه این که راه برود. اصلا عقل هم خوب چیزی هست. اصلا علماء امدند بحث می کنند نماز در حال حرکه صحیح است…گفتند حرکه، مجمع حرکه است. نه حرکه مصلی. حرکه در حال صلاه. مصلی ایستاده. او که حرکه کند، از جهه حرکه نمازش باطل است. ایستاده است. ان جا بحث است…ان ها می گویند کون، مجرد کون است که متعلق نهی است یا ان حرکه صلاتی. حرکه صلاتی نه حرکه مصلی. حرکه صلاتی کجاها محقق می شود، ان وقت بحث است. در حال رکوع یک حرکه است. در حال سجود یک حرکه است. مثل اقای خوئی منحصرش می کند به حرکه سجودی. ان حرکه این را می گویند. نه این که راه برود. من صححها جوزها، نماز در حال حرکه؟ اخر این ها گفتنی است؟ می گویم گفته حرکه، مقصودش در مقابل کون سکونی هست که در حال نماز محقق نشود. ایستاده دارد قرائه می خواند. ان حرکه لسانش می گویند حرکه زائدی نیست. این جا غصب زائدی نیامده. ولی تا رفت به رکوع، حرکه زائد است. تا رفت به سجود…ان حرکه مقصودش این است. بگذریم….می گوید همین ایجاد چون یک فعلش مبغوض است، این ایجاد حسن فاعلی ندارد….نداند…اصلا در فرض این که نداند، می گویند حرمه نیست. اصلا این ایجاد هم حسن فاعلی دارد اصلا بغض فاعلی ندارد. از بحث خارج نشوید. بحث فرض جهل نیست. فرض علم است….این ها را اقای خوئی می گوید، مشهور، اقای نائینی را داریم صحبت می کنیم. مشهور می گویند در ظرف جهل نماز در دار غصبی صحیح است. چون می گویند حرمه منتفی هست. حالا چرا می روید سراغ فرض جهل.

این فرضی که محل بحث است، در فرض علم، رفته نماز خوانده در دار غصبی. من جوزه صححها. نائینی می گوید نه. ما مجوزیم. ولی می گوییم نماز باطل است. بند به این است. نکته اش فقط همین است که ایا این دو ایجاد است یا یک ایجاد است. یک بیان مجوزین این است. یک بیان مجوزین هم این است…این بیان نائینی است. خودش همین بیانش هست. بیان دیگران می گویند نه. تعدد عنوان، موجب تعدد معنون نمی شود. ولی همین که دو جهه دارد معنون واحد، برای جواز کافی هست. از ان جهه مبغوض است، از ان جهه محبوب است، همین برای جواز کافی هست. تعدد جهه خودش کافی هست برای جواز اجتماع. باز نائینی می گوید خب او دیگر واضح تر است. نائینی می گوید این ایجاد، درست است دو جهه دارد، ولی چون این ایجاد یک فعل بیشتر نیست، حسن فاعلی ندارد. همین دیگر. بند به این است. مرحوم اسدمحمدباقر، دیگران، همین طور اشکال کردند. یا این است که می گوییم ایجاد دو تا هست، پس حسن فاعلی هست. یا می گوییم ایجاد دو جهه دارد. به یک جهه اش حسن فاعلی ندارد. به یک جهه اش دارد. حسبنا و کفینا. این بند به این است. و تفصیل المساله موکول به باب اجتماع امر و نهی. هذا تمام الکلام در مقتضای اصل لفظی. اما مقتضای اصل عملی، اگر گیر کردیم، کجا گیر کردیم، اگر گیر کردیم، نوبت به اصل عملی می رسد که می خواستیم تمامش بکنیم. نشد. تمامش بکنیم که چهارشنبه ان شاء الله وارد بحث تعبدی و توصلی اصول بشویم.