اصول ـ جلسه ۰۷۷ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در بیان دوم مرحوم نائینی ست که ادعاء کرده است متعلق خطابات، حصه مقدوره است. و اطلاق ندارد. شامل حصه غیر مقدوره نمی شود.

مهم هم همین بیان دوم است. که معروف شده است به این که مرحوم نائینی اخذ قدره را در متعلقات، به اقتضاء خطاب می داند. در مقابل ان ها که اخذ قدره را به عقل می دانند. یا به نقل می دانند. یا این که می گویند قدره اصلا در خطاب اخذ نشده است. قدره شرط تنجز حکم است. در مقابل همه این ها مرحوم نائینی فرموده که اخذ قدره در خطابات در متعلق خطابات، همانا به اقتضاء خطاب است. خود خطاب این را اقتضاء می کند.

به چه بیان.

به دو مقدمه.

فرموده که اصل خطاب متکلف امر یا بفرمایید امر به شیء به غرض جعل داعی به ان شیء است. این که مولی امر می کند، غرضش این است که داعی به ان فعل را ایجاد بکند. حالا داعی امکانی. ما یمکن ان یکون داعیا که اگر شرائط بود، نفس منقاده ای داشت، مشکلاتی نداشت، یتحرک. یدعو الامر. غرض از امر جعل داعی است. ما یمکن ان یکون داعیا.

مقدمه ثانیه هم این است که داعی، جعل داعی به حصه غیر مقدوره معنی ندارد. وقتی طرف قدره ندارد به فعلی، معنی ندارد که من، داعی در او ایجاد بکنم که او فعل را انجام بدهد. نمی تواند انجام بدهد.

با این دو مقدمه نتیجه گرفته است پس خود همین خطاب، خود همین امر به ضم ان مقدمه، اقتضاء می کند که متعلقش، حصه مقدوره باشد. اگر گفتند که واجب است حمد، یعنی حمد مقدور. از اول این تکلیف ما اقتضاء می کند که متعلقش مقدور باشد. مشابهش در جاهای دیگر هم می گویند. وقتی می گوید لاتضرب احدا، احد اطلاق دارد. هم احیاء را می گیرد هم اموات را. و لکن ان جا به لحاظ ماده ضرب. چون ضرب، با احیاء تناسب دارد، لاتضرب احدا یعنی احدا من الاحیاء. این جا هم همین طوری. تکلیف، اقتضاء دارد که متعلقش، یعنی همیشه نه، ربما، متعلِّق، متعلَقش را تحدید می کند. متعلِق، ضرب است. متعلَقش را که احد است، تحدید می کند. حالا اقرأ الحمد، تکلیف ما وجوب، چون به غرض جعل داعی است، جعل داعی هم به حصه غیر مقدوره معنی ندارد، پس اقرأ الحمد یعنی یجب قراءه الحمد المقروءه. اخذ قدره…این از مبانی معروف مرحوم نائینی است. اخذ قدره در متعلقات احکام، همانا به اقتضاء خود خطاب است نه به حکم عقل. حالا عقل هم می گوید. ولی خود خطاب هم می گوید. این طور فرموده است و نتیجه…

س:

ج: موافق با هم هستند این ها. مشکلی ندارد….وقتی که خود صاحب مساله گفت…او حکم عقل است. کشف را نمی گوییم. خود صاحب مساله گفت حصه مقدوره، دیگر عقل هم حکم نمی کند حصه مقدوره. خود صاحب مساله گفته است. منتهی اگر عقل را بگوییم کشف می کند که گفته است، ان تقریب ناتمام است. خب مهم نیست.

این فرمایش مرحوم نائینی.

بر این فرمایش دو تا اشکال شده است.

اشکال اول را که در محاضرات[1] فرموده، نتوانستیم بفهمیم. در محاضرات فرموده که این تقریب شما بر مبنای ایجاد است در انشائیات. اگر گفتیم انشاء، عبارت است از انشاء الطلب، خب جا دارد بگویید طلب اقتضاء می کند حصه مقدوره را. اما اگر گفتیم که مفاد انشاء هم ابراز است، مثل اخبار. فرقش این است که در اخبار، مجرد ابراز است. اعتبار چیزی نیست. زید در خارج ایستاده است، شما می گویید زید قائم. مجرد ابراز است. ولی در مثل اقرء الحمد، اول یک اعتبار نفسانی هست. اول اعتبار می کنید حمد را بر عهده مکلف، بعد ابرازش می کنید. ابراز الاعتبار. فرقشان این است. و گرنه هر دو ابراز اند. فرموده بر مسلک ابراز، وجهی ندارد که بگویید خطاب اقتضاء می کند مقدوریه متعلق را. این روی مبنای شما و مبنای مشهور درست است. اما بر مبنای ابراز، فرموده این حرف نادرست است.

خب این اشکال را نفهمیدیم. بهتر همین است که بگوییم نفهمیدیم. عرض ما این است که این مدلول انشاء، مد نظر مرحوم نائینی نیست. تا شما بگویی روی مسلک ایجاد درست است، روی مسلک ابراز درست نیست. نه. ان که مرحوم نائینی ادعاء می کند، از ناحیه داعی است. در داعی فرق نمی کند مسلک شما می خواهد ابراز باشد، ایجاد باشد، بالاخره داعی از امر، امر را هر چه می خواهید معنی بکنید. داعی از امر، این که سبب شده مولی امر بکند، موجب امر، این است که می خواهد جعل داعی بکند. غرض از امر. کلمه داعی را نگوییم. غرض از امر این است که جعل داعی بکند. این جعل داعی، اقتضاء می کند که متعلق امر، حصه مقدوره باشد. حالا می خواهد امر معنایش ابراز باشد یا ایجاد باشد. این فرمایش مرحوم اقای خوئی این اشکال وارد نیست.

عمده اشکال دوم است.

اشکال دوم این است که ما قبول داریم این دو مقدمه را. غرض از امر جعل داعی است. این درست است. جای شک نیست. مولی که امر می کند، غرضش این است که ما یمکن ان یکون داعیا. این هم مؤید همان است که ما دیروز می گفتیم غرض اقصی، استناد است. داعویه امر است. این تمام است. و این که شما می گویید به حصه غیر مقدوره جعل داعی امکان ندارد، این هم درست است. هر دو مقدمه درست است.

اما این که شما نتیجه گرفتید پس متعلق حصه مقدوره است، نه. این نتیجه را نمی دهد. می تواند متعلق جامع باشد. جامع بین مقدور و غیر مقدور. فان الجامع بین المقدور و غیر المقدور مقدور. به جامع. چه کار داریم ما غیر مقدوره را اسمش ببریم. به جامع امر کرده است مولی. شما نائینی هم قبول دارید که جامع بین مقدور و غیر مقدور، مقدور است. شما هم قبول دارید که اگر بر یک فردی از نماز، بین الزوال و الغروب، بر یک فردش قدره داشته باشید، عقلائیه دارد بگوید جامع نماز را بیار. لزومی ندارد بگوید جامعی که فرد مقدور است. لزومی ندارد.

س:

ج: این اشکال…ان نتیجه نمی دهد. حالا یک اشکال دیگری هست، می رسیم.

ان بیان نتیجه نمی دهد. غرض از امر جعل داعی است. داعی به غیر مقدور غلط است. درست است این ها. پس امر به حصه مقدوره خورده است. نه. می تواند امر به حصه مقدوره بخورد. می تواند امر به جامع بخورد. ظاهر خطاب هم جامع است. همین قرینیه از بین رفت، ظاهر خطاب جامع است. فقط یک چیز باقی می ماند و ان این است که در جایی که یک حصه غیر مقدور است، یک حصه مقدور است، امر به جامع لغو است. که این را نائینی نمی گوید. کسی بگوید حرف نائینی درست است چون…یک مقدمه ثالثه هم داریم. امر به جامع لغو است. پس نتیجه بگیریم امر را به حصه مقدوره. ان که در این جا باقی می ماند، ممکن است کسی توهم بکند، این است که بگوید امر به جامع لغو است. پس باید امر به حصه مقدوره بخورد.

و لکن این هم درست نیست.

اولا امر به جامع چون که مؤونه ای ندارد، عیبی ندارد. امر عقلائی است. الان می تواند بگوید جامع نماز را بخوان. با این که بر یک فردش بیشتر قدره ندارد. جامع یک مؤونه زائده ای ندارد. یک اعتبار زائدی نیست تا شما بگویی اثرش چی هست. خب می تواند بگوید ان فرد از نماز ساعت سه را که قدرت داری بخوان. می تواند هم بگوید که نماز را بین الحدین بخوان. با این که شما بر یکی اش بیشتر قدره نداری. تکلیف به جامع لغو نیست چون مؤونه زائدی را، اعتبار زائدی را ندارد تا شما بگویی این اعتبار زائد به چه لحاظ است. عدم القید است. قید را نمی اورد فقط.

این اولا. نکته ای که مرحوم اسدمحمدباقر هم در بیاناتش دارد.

ثانیا. ثانیا اگر کسی بگوید نه. جامع هم یک مؤونه زائده ای هست، اطلاق هم یک مؤونه زائده ای هست، معنایش این است که این طبیعه را ساری دیده است. ان هایی که تضادی هستند، این طور می گویند. می گویند تقابل بین مطلق و مقید تضاد است، می گوید وقتی حکم کرد، جامع را بین همه افراد دید. ساری دید. این جامع دیدن، این ساری دیدن، باید یک مبرری داشته باشد و گرنه غلط است. اگر کسی این ادعاء را کرد که باز مسلک اقای خوئی است که می گوید نه. اطلاق هم باید هدفمند باشد. نمی تواند امر به جامع بکند بدون هیچ غرضی. بگوییم خب عیبی ندارد. این جا ادعاء می کنیم لغو نیست. امر می کند مولی به جامع تا علی سبیل الاتفاق، ممکن است، لطف دارد شارع، ممکن است این فعل به غیر اختیار از این صادر بشود، تکلیفش ساقط بشود. ممکن است از روی غفله حمد را بخواند. ما روی جامع اقرأ را اوردیم. وجوب قرائه روی جامع حمد اوردیم. چه مقدور چه غیر مقدور. می گوید خب این لغو است. می گوید نه. درست است که ما می خواهیم داعی جعل بکنیم برای مقدورها. ولی ما وجوب را برای همه اوردیم که اگر علی سبیل الاتفاق این ماده از این مکلف بدون قدره بدون اراده عن غفله صادر شد، امرش ساقط بشود. عیبی ندارد. لغو نیست. این هم یک اثری هست برای خروج از لغویه. این است که فرمایش مرحوم نائینی که فرموده اخذ قدره در خطابات، به اقتضاء خطاب است، اخذ قدره در اوامر، در تکالیف، به اقتضاء خطاب است، نه. خطاب این طور اقتضائی را ندارد.

این فرمایش مرحوم نائینی ناتمام است.

الی الان. تحصل الی الان که اطلاق ماده، همان طور که ثبوتا ممکن است، اشکال ثبوتی ندارد، اطلاق ماده اثباتا هم قرینه ای بر خلاف ندارد. ان ها که گفتند اصل توصلیه است به این معنی. اصل توصلیه است یعنی چه فعل صادر بشود عن اراده عن اختیار او صادر بشود عن لااختیار مجزی هست، حرفشان تمام است. اصل لفظی در این جا تمام است.

بقی شیء.

س:

ج: ان الملاکات امور خفیه یستکشف من الامر. اول از این که متعلق مطلق است، می فهمیم ملاک در مطلق است…به خصوصش معنی ندارد….به لحاظ غالب هم داعویه داشت، کافی است. لغویه ندارد.

بقی شیء. یک چیز باقی مانده است که در کلمات مرحوم اغاضیاء است. در کلمات مرحوم اسدمحمدباقر این را، و در کلمات محاضرات[2].

و ان شیء این است که اصلا ممکن است کسی به مرحوم نائینی اشکال بکند. مرحوم نائینی اصاله التوصلیه را منکر است به این بیانات. ممکن است کسی اشکال بکند بر مرحوم نائینی بگوید اصاله التوصلیه به این معنی، به معنایی که الان داریم بحث می کنیم، روی مبنای شما حق است. و لو متعلق احکام، حصه مقدوره باشند.

خود مرحوم نائینی این داستان را که می خواهیم شروع بکنیم در باب تزاحم فرموده است.

می دانید که در باب تزاحم، یک اختلافی هست که ایا ترتب ممکن است یا ممکن نیست. یک امر اهم داریم ازل النجاسه. یک امر مهم داریم صل. منکرین ترتب می گویند که امر به صلاه، هیچ گاه فعلی نمی شود. محال است. اخوند می گفت محال است. خب مع ذلک می گفتند اگر این شخص ازاله نکرد، و نماز خواند، نمازش صحیح است. به چه بیان صحیح است. می گفتند به خاطر ملاک. ملاک را از کجا کشف کردی. اخوند این طور می گفت. نماز شما امر ندارد. امر ترتب محال است. و لکن این نمازت صحیح است. چرا. چون این نماز ملاک دارد. این که می گویید ملاک را از کجا اوردید. مرحوم نائینی ان جا گفته است که ما ملاک را از دلالت التزامی خطاب فهمیده ایم. به چه بیان. می دانید باز یا باید بدانید که در بحث دلالت التزامیه و مطابقیه یک بحثی هست. می گویند دلالت التزامیه وجودش موقوف بر مطابقیه هست. شکی در این نیست. چون اصلا معنای دلالت التزامیه یعنی دلالت شیء بر خارج از مدلول مطابقی اش. پس اول باید یک مدلول مطابقی باشد. اول باید حاتم ان معنی را به ذهن بیاورد تا لازمه اش بیاورد. خارج از مدلول مطابقی، لازمه اش، خارجِ لازم. پس باید مدلول مطابقی باشد. معنی ندارد کسی حاتم را بشنود، معنای مطابقی اش نداند کی هست. ولی به جود برسد. معنی ندارد. در ناحیه وجود تبعیه بلااشکال است. صحبت در ناحیه حجیه است. اگر دلالت مطابقی از حجیه افتاد، اگر دلالت مطابقی سقوط کرد، دلالت مطابقی سقوط کرد از جهه حجیه، آیا باز دلالت التزامی به حجیه باقی هست یا نه. در حجیه هم دلالت التزامی تابع است. ان سقط، این هم سقط.

مرحوم نائینی از کسانی هست که قائل به تفکیک است. می گوید نه. می گوید یک خطابی که از مولی صادر شد، دو تا دلالت دارد. یک دلالت مطابقی و به تبعش التزامی. بعد اگر فهمیدی مطابقی مرادش نیست، خب مطابقی را می گذاریم کنار. ولی التزامی به حال خودش باقی هست. فرموده وقتی مولی گفت صل، یک مدلول مطابقی دارد. واجب است نماز مطلقا. یک مدلول التزامی دارد. ان مدلول التزامی اش این است که نماز مطلقا ملاک دارد. دلالت خطابات بر اصل تکلیف بالمطابقه بر وجود ملاک بالالتزام. چون احکام تابع مصالح و مفاسد اند. خب بعد این امر امد مزاحم شد با امر ازل. وقتی امر مزاحم شد با امر ازل در تزاحم، امر صل از فعلیه افتاد. وجوب صلاه که مدلول مطابقی هست، این جا مراد نیست. از حجیه افتاد. این ظاهر دیگر الان این جا به خاطر تزاحم، مراد مولی نیست. حجه نیست بر عبد. فرموده خب مدلول مطابقی از حجیه افتاد. مراد مولی نیست. اما مدلول التزامی که نماز در وقت مزاحمه هم ملاک دارد، او مزاحمی ندارد. او مشکلی ندارد. ما می گوییم در وقت تزاحم، نماز ملاک دارد به خاطر مدلول التزامی صل. هر چند مدلول مطابقی صل، عند التزاحم ساقط شده است. ترتب را منکریم. الان وجوب صلاه نداریم که مدلول مطابقی هست. ولی مدلول التزامی اش به حجیه خودش باقی هست. حرف این است که شما که مبنایتان این است که مدلول التزامی تابع مدلول مطابقی نیست در حجیه، و شما که این مبنی را در باب تزاحم هم تطبیق کرده اید، باید در محل کلام هم بگویید اصل توصلیه است. لا باطلاق الخطاب بل باطلاق الملاک. تکرارش می کنم. شمایی که مبنایتان تفکیک است، و خصوصا این مبنی را در مشابه بحث ما تطبیق کردید. در باب تزاحم تطبیق کرده اید. پس باید در این جا هم بگویید که اصل توصلیه است اصل سقوط تکلیف است به فعل غیر اختیاری. من جهه اطلاق الملاک. هر چند که گفتید که خطاب اطلاق ندارد. خطاب اطلاق ندارد. وجوب این را نمی گیرد. حصه غیر مقدوره از نظر شما وجوب ندارد. ولی ملاک که دارد. نتیجه یک راه دومی پیدا شد برای اصاله التوصلیه. اصل توصلیه است لاطلاق الماده. تا به حال می گفتیم لاطلاق الماده من حیث الخطاب. حالا می گوییم لاطلاق الماده من حیث الملاک. شما نائینی هم باید بگویید این حمد را عن لااراده خواند، عن غفله خواند، این هم مجزی است. چرا. چون این حمد هم ملاک دارد. ملاکش، دلالت التزامی. ان خطابی که می گوید اقرأ الحمد، ان اقرأ الحمد حمدش به حسب ظاهر اطلاق دارد. یک مدلول التزامی دارد که همان طور که گفت حمد واجب است مطلقا، حمد هم ملاک دارد مطلقا. بعد حمد واجب است مطلقا، شما با این قرینه ای که امدی گفتی، گفتی این ظهور حجیه ندارد. این ظهور مراد نیست. می گوییم خب ظهور در ناحیه وجوب که مدلول مطابقی هست، ساقط. اما مدلول التزامی که به حال خودش باقی هست. تفکیک بین مدلول مطابقی و مدلول التزامی را نائینی قبول دارد. تطبیقش بر این جا. تکرارش می کنم. مدلول مطابقی ما این است که واجب است نماز مطلقا. وجوب نماز مطلقا مدلول مطابقی هست. این به خاطر ان قرینه ای را که گفت، مراد نیست. نه. چون داعی، جعل ما یمکن ان یکون داعیا، و چون داعی به غیر مقدور معنی ندارد، ما می گوییم این ظاهر مراد نیست. واجب است نماز مطلقا، می گوییم نه. درست است گفته. ولی مرادش واجب است نماز مقدوره. مراد این است. می گوییم خب وقتی گفت واجب است نماز، شما هم در ذهنت امد پس نماز ملاک دارد مطلقا. چه طور در باب تزاحم گفتید که ماده اطلاق دارد. از اطلاق ماده ما کشف می کنیم اطلاق ملاک را. و لو هیئه اطلاق ندارد هیئه ضیق است به خاطر یک برهان عقلی. این جا هم همین طور می گوییم می گوییم ظاهر مدلول مطابقی مطلق است. از مدلول مطابقی رفت به مدلول التزامی. بعد برگشتی. مدلول مطابقی به خاطر ان قرینه، نمی شود مراد باشد. مدلول مطابقی را حجیه اش را ضیق کردی. گفتی نه. مرادش حمد مقدور است. خب مدلول التزامی به حال خودش باقی هست.

خب این فرمایشی که مرحوم اقای خوئی، اشکالی که مرحوم اقای خوئی بر مرحوم نائینی کرده است. ثالثا در حقیقه. اشکال ثالث است. که اولا گفت این تقید روی مبنای ایجاد است نه ابراز. ثانیا تقیدی در کار نیست. ثالثا تقید هم باشد، باز مضر به اصاله التوصلیه نیست. اصلا ما قبول داریم ان که واجب است، حصه مقدوره است. قبول کردیم اصلا. به اقتضاء خطاب. و لکن روی مبنای شما، اقای خوئی این مبنی را قبول ندارد. این اشکال بر مبنای نائینی است. شما که تفکیکی هست، باید بگویی این حمد صحیح است لاطلاق الملاک.

خب این فرمایشی که در محاضرات به عنوان اشکال بر نائینی فرموده است.

عرض ما این است که اگر مرحوم نائینی، باید تفصیل داد اگر مرحوم نائینی بگوید ادعاء بکند که ان قرینه، ان اقتضاء خطاب، امری ست ارتکازی. از اول ظهور خطاب در حصه مقدوره است. از اول که می گوید اقرأ الحمد یعنی اقرأ حصه مقدوره را به ان دو تا مقدمه ارتکازی. ان ها که لفظ نبوده است. ان ها قرینه بودند. اگر ان ها قرینیه شان واضح است، در ارتکاز واضح است به طوری که مردم وقتی می شنوند اقرأ الحمد یعنی اقرأ الحمد المقدور. اگر نائینی ادعاء بکند که این قرینه ما، مانع از انعقاد ظهور است. ظهور اطلاقی. ادعاء بکند این قرینه ما از اول ظهور خطاب را عوض می کند. اقرأ الحمد یعنی اقرأ الحمد المقدور. خب مدلول مطابقی از اول ضیق است. جای تمسک به اطلاق ماده به لحاظ ملاک، نیست. نه. مدلول مطابقی هم از اول ضیق است. و اگر، شاید ایشان از مبنای نائینی این طور فرموده. ان ها اقرب به استاد هستند. و اگر مرحوم نائینی می گوید که این قرینه ما مثل قرینه منفصله است. بعد التامل و التعمل، ما به این نتیجه می رسیم که مراد مولی از حمد، حمد…مرادش. نه این که وقتی گفت حمد یعنی حمد مقدور. نه. مراد جدی اش. مراد جدی را از این که خطاب این طور اقتضائی دارد. با این نکته. نکته غیر واضحه. غیر واضحه ای که خیلی ها نگفتند. خیلی ها می گویند…اگر واضح بود که ان ها می فهمیدند. مشهور می گویند اخذ قدره عقلی هست. اقتضاء خطاب نیست. اشکال مرحوم اقای خوئی بر این تقدیر که قرینه لبیه ما واضح است، نیست. مانع از ظهور نیست. ظهور اولیه را نمی شکند. ظهور اولیه اطلاق دارد. اقرأ الحمد. منتهی به دلیل لبی می گوییم مراد حمد مقدوره است. بله. اشکال بر مرحوم نائینی وارد است. این که مرحوم اسدمحمدباقر اشکال اقای خوئی را نپذیرفته است و می خواهد بگوید که نائینی ادعاء قرینه متصله می کند. قرینه حافه می کند. مانع از ظهور را ادعاء می کند، نه. این که مرحوم اسدمحمدباقر می گوید نائینی می گوید ظهور از اول ضیق است. در ذهنش این بوده که اقتضاء خطاب. خطاب از اول ضیقش می کند. نه. این واضح نیست. الحق و الانصاف نمی شود ادعاء بکنیم که نائینی می گوید از اول ظهور ضیق است. نه. بلکه به لحاظ این که این شاگرد این طور می گوید، یک، و به لحاظ این که در باب ترتب هم داستان همین است دوباره. در باب تزاحم و ترتب هم داستان همین است. ان جا مرحوم نائینی به اطلاق ماده صل تمسک کرده است. گفته صل، ماده اش اطلاق دارد. دلالت دارد ملاک مطلقا هست. بعد مدلول مطابقی اش گفته که مراد نیست. مدلول التزامی به حال خودش باقی هست. همین حرف ها را ان جا تطبیق کرده است. فرقی بین مزاحم…ان هم غیر مقدور شرعی هست. نگاه اگر بکنید ان جا، کلامی که مرحوم نائینی ان جا دارد، حق را با مرحوم اقای خوئی می کند. ان جا می خواهد ادعاء بکند که این جا دلیل لبی اند. منفصل اند. ظهور را نمی شکند. صل محل کلام…اقرأ الحمد محل کلام ما با صل ان جا، فرقی نمی کند. اقرأ الحمد اگر معنایش حمد مقدور باشد، صل ان جا هم یعنی صل صلاه مقدوره. خب وقتی که امر اهم داریم، نماز مقدوره نیست. این است که در این اشکال…فرمایش این است که کسی …ممکن است ما از اسدمحمدباقر دفاع بکنیم. بگوییم در این جا در مقدوره، اقتضاء خطاب است. مثل متصل است. از اول اقرأ الحمد یعنی اقرأ الحمد المقدور. ولی در ان جا چون داستان مزاحمه است. قدره تکوینی که داریم بر نماز. داستان مزاحمه است. ان جا کسی بگوید صل که سقوط کرده است عند التزاحم، چون اجتماع ضدین است عقل از این باب می گوید. واضح نیست ان جا. ان جا سقوطش واضح نیست. این جا سقوطش از حصه غیر مقدوره واضح است. ان جا قرینه منفصله است. این جا قرینه متصله است. ممکن است کسی…ما قدیما همین طور دفاع کردیم از مرحوم اسدمحمدباقر و گفتیم اشکال مرحوم اقای خوئی وارد نیست. ولی الحق و الانصاف اگر ان جا را نگاهش بکنید، حرفی را که ان جا می زند، همان است که مرحوم اقای خوئی فهمیده است که می گوید…ان جا هم از همین باب. نگاهش بکنید از همین باب حصه مقدوره و اقتضاء خطاب می گوید. دقیقا همان جا هم همین حرف های اقتضاء خطاب را تکرار کرده است و در ذهن مبارکش همین بوده است که قرینه قرینه منفصله است. نه قرینه متصله. لذا اشکال مرحوم اقای خوئی…حالا بروید نگاهش بکنید. حالا من یادم رفت شماره صفحه را…

س:

ج: مرحوم نائینی این ها را کالمنفصل می داند…مولی که نگفت مقدوره…منبه اوردم. چه طور واضحای هست که این همه مردم نفهمیدند…این ها همه با دقت های عقلی هست….یعنی شما تا به حال می شنیدید اقرأ الحمد، به ذهنتان می امد اقرأ حمد مقدور. انصاف هم….نائینی ادعاء نکرده متصل. نائینی می گوید اقتضاء خطاب است. اقتضاء خطاب است از باب داعی. اما کالمتصل است کالمنفصل است، این ها را نائینی ادعاء ندارد. می گوییم چون اقای خوئی از شاگردهایش هست، دارد این طور اشکال می کند، خودش هم در باب ترتب، همین حرف ها را گفته است، نگاهش بکنید حالا ما صحفه اش را دوباره نگاه می کنم. می اورم. به ذهن می زند که …ما بحثی نداریم. ما گفتیم اگر کسی گفت کالمتصل، مانع از ظهور است، ان طور است. کسی گفت کالمنفصل، این طور است. الان صحبت سر این است که نائینی کدام از این ها را می گوید…اقتضاء خطاب واضح نیست. این ها دقه است. نمی گوید که…این ها تحلیل های ما هست. او کی گفت داعی من این است. او گفت اقرأ الحمد. شما می گویید چون این اقرأ به داعی بعث است، بعث به غیر مقدور معنی ندارد، پس..همین پس. پس گفته اقرأ الحمد المقدور یا مرادش اقرأ الحمد المقدور است….بدیهی است که برای جعل داعی است. مقدمات بدیهی است. اما عرف مردم…این ها واضح است در ارتکاز مردم که مانع از ظهور بشود….حالا دیگر نقلی هست. به منقلش مراجعه کنید.

ما ادعاءمان این است که حق با مرحوم اقای خوئی است. این اشکال بر نائینی وارد است. هذا تمام الکلام در مقام اول. المقام الثانی اصل عملی ملاحظه بفرمایید فردا اصل عملی.

 

[1]در تعلیقه اجود این اشکال امده است.

[2]در تعلیقه اجود امده است.