اصول ـ جلسه ۱۲۲ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث در تبدیل الامتثال بود به امتثال اخر.

مرحوم اخوند تفصیل داد و در اخر هم اشاره کرد به این که اگر شک داشتیم غرض اقصی حاصل شده است یا نه، که خیلی اوقات در شرعیات این شک هست، خودش التفات دارد که کثیرا ما شک هست که غرض اقصی مولی حاصل شده است که فلامجال للامتثال و تبدیل الامتثال. یا حاصل نشده است، له مجال، فرموده در جاهایی هم که شک داری، رجاء می توانی بیاوری. شک داری این نمازی را که خوانده ای مثلا حضور قلب نداشته، ایا غرض اقصی حاصل شده یا نه، می گوید رجاء می توانی یک نماز دیگر بیاوری به رجاء این که اگر غرض اقصی حاصل نشده، این نماز امتثال باشد. این هم اضافه کرده فرض شک. در اخر هم گفته و یوید بل یدل علیه روایاتی که در باب نماز جماعه امده است. ان جا شخصی فرادی نماز خوانده است، بعد جماعه منعقد شده است، حضرت فرمود که جماعه بخواند، اعاده بکند، ان الله یختار احبهما می گوید این خودش تبدیل امتثال است دیگر. احبش را. ممکن است احب این دومی باشد که به ذهن همین می زند. وقتی می گوید جماعه بخوان خدا احبش را، یعنی همین جماعه را. حالا مهم نیست. این که احب را اختیار می کند، چه بسا احب دومی هست، پس تبدیل شد امتثال. یک موردش برای ما کافی هست که دومی را انتخاب بکند. خب اگر دومی را انتخاب کرد، می شود تبدیل الامتثال. می گوید ظاهر روایات هم تبدیل الامتثال است. مرحوم اخوند اول تبدیل امتثال را ممکن کرده، اشکالش را دفع کرده، بعد گفته روایات هم وارد شده در تبدیل امتثال. عقلا هم ممکن است. شرعا هم واقع شده است. از این بهتر چه می خواهید.

در مقابل عرض کردیم که…ظاهرا قدیمی ها قبول دارند تبدیل امتثال مطابق ارتکاز است. و لکن مرحوم محقق اصفهانی منکر شده است این تبدیل امتثال را و گفته محال است. بعدش هم مثل اقای خوئی قبول کرده است. گفته بله. محال است.

وجه استحاله در نظر این ها این است که می گویند و فرمودند که غرضی که باعث امر مولی هست، عبارت است از ان که در متعلق امر است. متعلق امر با خصوصیاتش. ان غرضی که در نماز مع الخصوصیات است، او باعث شده است، علت شده است که مولی امر بکند. خب و از ان طرف هم وقتی این عمل با ان خصوصیات محقق شد، لامحاله غرض حاصل شده است. وقتی غرض حاصل شد، امر ساقط می شود. علت امر این بود که غرض حاصل شود. او علت بود. خب او حاصل شد. وقتی حاصل شد، بقاء امر می شود بلاعله. امر ساقط می شود لامحاله. وقتی امر ساقط شد، معنی ندارد دیگر دوباره امتثال بکنی. امتثال در وقتی هست که امر باشد. امتثال معنایش این است. یعنی متعلق امر را بیاوریم. یک چیزی که مماثل متعلق امر است، بیاوریم. بعد از سقوط امر، معقول نیست دیگر شما یک چیزی را بیاوری مطابق متعلق امر. امری وجود ندارد. اساس حرف منکرین تبدیل امتثال، قائلین به استحاله، اساسش همین است. باعث امر هو الغرض الموجود فی المتعلق. او علت امر است. با حصول متعلق، علت محقق شد. دیگر معلول هم پایان پیدا کرد. این اساس نظر قائلین به استحاله امتثال امر است.

وقتی محال شد، دیگر ان روایات را معنی ندارد بهش استدلال بکنید. ان روایات بعد از استحاله تبدیل الامتثال، آن روایات اگر ظهور در تبدیل هم داشته باشند، نه، صریح در تبدیل هم باشند، باید توجیه کرد.

حالا چه طور ان ها را توجیه کنیم، خودش یک بابی هست، در اخر بحث بحث خواهیم کرد حول ان روایات که بناء بر استحاله چه طور باید توجیه بکنیم. توجیه ان روایات خواهد امد.

س:

ج: اصلا معنی ندارد. امر تابع غرض متعلق است. غرض متعلق هم به تحقق متعلق حاصل شد….فرض این است مامور به را بوجهه اوردیم.

خب این فرمایش مخالفین هست که مرحوم اقای خوئی هم روی همین فرمایش تبدیل الامتثال را محال می داند و روایات را جواب می دهد که سیاتی.

و لکن در مقابل این است که این که ادعاء شده است باعث امر، علت امر، غرض موجود در متعلق است، نه. این اول کلام است.

این هم اضافه می کردیم، خوب بود.

مرحوم حاج شیخ اصفهانی در ان مثال مرحوم اخوند که اب بیار، اب را اورده است، که مرحوم اخوند گفت این جا جای تبدیل الامتثال است، تطبیق کرده حرفش را، گفته همان جا هم جای تبدیل الامتثال نیست. چرا. چون غرض از اب بیار، غرض از اتیان ماء، این است که او تمکن پیدا کند از شربش، تمکن پیدا کند مولی از استعمالش، تا شما اب را اوردی جلویش، قد حصل الغرض، فسقط الامر.

س:

ج: غرض از این که می گوید اب بیار برای چی می گوید…..غرض از اوردن اب این است که مولی تمکن پیدا بکند، بخورد دست هایش را بشود…نریخته است. هدر را همه قبول دارند…او را هدر گفتیم، گفتیم از محل بحث خارج است….همان اب جلویش هست. بعد عبد رفت گفت اقا یک اب دیگر اورد گفت این را میل بفرمایید….این قدر ما تلاش کردیم گفتیم هدر امتثال از محل بحث خارج است.

خب این است که مرحوم حاج شیخ اصفهانی در ان مثال مرحوم اخوند که فرموده امکان تبدیل هست، می گوید نه. ان جا هم امکان تبدیل نیست. غرض حاصل شده است. امر ساقط شده است.

عمده کلام همین جا هست که ایا باعث امر، ان که منشأ امر می شود، غرض در متعلق است یا نه. باعث ان غرض اقصی هست. باعث امر، علت این که مولی امر کرده است، ایا عبارت است از همان غرضی که در متعلق است، یا نه. ان غرض متعلق هم یک جهه مقدمی دارد باز. ان باعث اصلی، ان غرض اقصی هست. جواب مرحوم حاج شیخ اصفهانی این است که…این نکته مرحوم اغاضیاء التفات پیدا کرده است. مرحوم اغاضیاء تشبیه می کند مساله را به مقدمه موصله. بناء بر این که در باب مقدمه واجب، شما بگویید مقدمه موصله واجب است نه مطلق المقدمه، به انجام دادن مقدمه، هنوز امر ساقط نشده است چون باید این صفه موصوله پیدا کردن را هم پیدا بکند. این جا هم همین طور است. تشبیه کرده. در محل کلام ما غرض اقصی باعث امر است. ان غرض اقصی، رفع عطش باعث امر است. منتهی ان سبب شده است که یک امر…مثل امر مقدمی. امر بکند به اتیان اب. اتیان اب درست است که باز خودش هم یک غرض دارد. تمکن پیدا بکند مولی برای تحصیل غرض اقصی یش. ولی ان اساس، غرض اقصی هست. باعث امر ان غرض اقصی هست. یادتان می اید در کفایه می گفت در واجب غیری می گفت اگر واجب باشد لغیره، لازم می اید واجبات نفسیه همه شان واجبات غیریه بشوند چون ان ها واجب شده اند لجهه اخری. این شبیه ان است. نمی گوییم این ها واجب غیری اند. این ها واجب نفسی اند. نفسشان هم ملاک دارد. ولی این ملاک اول، ملاک ادنی هست. اساس ان غرض اقصی هست که او سبب شده است که امر بکند به چیزی که یتمکن به ان چیز برای رسیدن به غرض اقصی یش. ما دلیل نداریم، تمام نکته بزنگاه، ما دلیل نداریم که منشأ امر همین غرض متعلق است که اگر همین حاصل شد، امر ساقط می شود. نه. ما این دلیل نداریم. ممکن است کسی ادعاء بکند، این امکانش کافی هست، ممکن است کسی ادعاء بکند، می رسیم که امکانش کافی هست برای ما، ممکن است کسی ادعاء بکند که منشأ و باعث امر ان غرض اقصی هست. و تا ان غرض اقصی حاصل نشده است، امر ساقط نشده است. درست است شما اب را اوردی، غرض ادنی حاصل شد، و لکن چون رفع عطش حاصل نشده است، هنوز امر باقی هست. باید منتظر بمانیم که ایا این اب را مولی در رفع عطشش، در غرض اقصی یش استعمال می کند، این را انتخاب می کند، به غرض اقصی یش می رسد، شبیه مقدمه موصله، موصله می شود فیسقط، یا موصله نمی شود، هنوز موصوله نشده است، هنوز ان را انتخاب نکرده، امر هنوز باقی هست. ادعاء این است که موجب، همین طور هم هست. این ها مثل امر مقدمی می ماند. مهم رفع عطش مولی هست. این که امر می کند اب بیار، اب اوردن غرض اصلی نیست. ان که مهم است، رفع عطش غرض اصلی هست. ارتکازتان را ببینید. ان رفع عطش، ان که دیده که این تشنه هست. احساس تشنگی می کند. بعد رفع عطش برایش مطلوب می شود، مناسب می شود، ان وقت می گوید اب بیار. این اب بیار، منشأش ان غرض اقصی هست. لذا در ان غرض اقصی گاهی می بیند که دوست دارد اب سرد را. می گوید اب سرد بیار. ان غرض اقصی هست که اصلش سبب می شود برای اصل امر، خصوصیاتش سبب می شود برای خصوصیات امر.

این است که به حاج شیخ اصفهانی این طور جواب می دهیم که نه. غرض اقصی موجب امر است، و وقتی که این مکلف این عمل را اورد و هنوز غرض اقصی حاصل نشده است، می گوییم هنوز امر ساقط نشده است. چون امر ساقط نشده است، می توانی یک فرد دیگری را بیاوری جای ان فردی که صلاحیه داشت امتثال بشود، صلاحیه داشت مسقط بشود. منوط به انتخاب مولی هست. اگر ان را…می توانستی اب دیگر اصلا نیاوری. خب لامحاله همان را مولی انتخاب می کرد. امر ساقط می شد. ولی اگر هم مولی یک اب اخری اوردی، ببینید ارتکازتان چی هست، اب اخری را اوردی، مولی دید این اب بهتر است، آن را برداشت، در ارتکاز این است که این اب دوم من شد امتثال. معنای تبدیل الامتثال بالامتثال معنایش این ظاهرش نیست. جمود بر لفظ. یعنی یک چیزی امتثال شده، حالا دوباره می خواهیم بعد از این که امتثال شده است، تبدیلش بکنم. نه. مراد این نیست. یک چیزی که در طریق امتثال است، می تواند امتثال باشد. شما اگر دستش نزنی، همان امتثال می شود، بحث سر این است. ان که ما برای این روایات نیاز داریم، همین مقدار است. ان را شما می توانی تبدیلش بکنی به فرد اخر و ان فرد اخر بشود امتثال. مراد از تبدیل الامتثال بالامتثال یعنی تبدیل بکنی چیزی را که صلاحیه دارد برای امتثال، اگر تبدیلش نکنی، دستش نزنی همان امتثال می شود، تبدیلش بکنی به یک فرد اخری. این را از گردونه خارج بکنی، او را در طریق امتثال قرار بدهی که داستان نماز فرادی و نماز جماعه از این قبیل است. نماز فرادی خواندی، این طور نیست که الان امرش ساقط شده باشد. نه. هنوز این صلاحیه دارد که خداوند این را اختیار بکند. روایه هم داریم در گناهان که صبر می کنند، حالا این را ما تعدی اش می دهیم در ثواب ها. این که این را بنویسند، این را امتثال شما قرار بدهند، نه. اگر که شما فی علم الله، این لطف خدا هست، اگر شما فی علم الله یک فرد دیگری را می اوری، این پایت نوشته نمی شود. شما فرد دیگر را بیار، لطف خدا چنین اقتضاء می کند، نگاه می کند یا ملکش نگاه می کند به دستور خودش که نگاه کن ببین کدام یک از این ها بهتر است، همان را امتثال قبول بکن. همان را…این هست معنای ان الله یختار احبهما. این که مرحوم اخوند امده است خصوص این روایه را می اورد، روایات دیگر بهتر است از نظر سندی، این روایه سهل بن زیاد دارد، این نکته اش اشاره به این لمّ این مساله است. امتثال قطعی بعد الاختیار است. سقوط الامر بعد الاختیار است. عیبی ندارد. امر عقلائی هم هست اصلا. در میان عقلاء هم همین طور است. ارتکاز بر همین است. همان طور که مرحوم حاج شیخ کاظم شیرازی فرموده است تبدیل الامتثال یک امر عقلائی هست، از واضحات است، راست می گوید. در موارد اتیان به فرد، امر ساقط نمی شود. سقوط امر منوط به انتخاب مولی هست. منوط به این است که مولی ان را در طریق غرض اقصی یش قرار بدهد. این ها را منبهات اوردیم. گفتیم مثلا مولی می گوید اب بیار. عبد رفت اب اورد، اب مطلق بود. اب اورد. بعد عبد در یک لحظه یادش امد که اب بهتری دارد، یک اب خنکی دارد، به مولی می گوید اجازه بدهید بروم اب خنک بیاورم برایتان. هدر نمی کند. همین جا هست. اب خنک را می اورد، اتفاقا مولی همان اب خنک را انتخاب می کند. اگر این اب خنک را نمی اورد، همان اب ولرم، همان هم امتثال بود. تمام می شد. امر ساقط می شود انتخاب می کرد. ولی وقتی اب دوم را می اورد و مولی انتخاب می کند، ارتکاز ما این است که و لو اولی هم صلاحیه امتثال داشت، ولی امتثال بالفعل این است. دیگر از وقتی که مولی، ببینید همین طور هست یا نه، از ان وقتی که مولی او را به کار می گیرد، به غرضش می رسد، عبد یک نفس راحتی می کشد. می گوید الحمد لله تمام شد قضیه. گه گاهی چای می اورد برای مولی. می بیند که مثل این که…همان که گفته چای بیار، مصداق چای هست. می تواند بگوید اقا گفتی چای. چای اوردم. می بیند که نه. مولی مثل این که مولی یک طوری نگاه می کند. می گوید می خواهی اقا عوضش بکنم. مثل این که به دلت نمی چسبد. می گوید خیلی ممنون. عوضش کن. می رود یک چای دیگر می اورد، مولی ان چای را انتخاب می کند. ان وقت که انتخاب کرد، همین طور است، عبید کارشان را که می اورند به مولی تحویل می دهند، منتظر انتخاب مولی هستند. وقتی انتخاب کرد، غائله ختم می شود. تا انتخاب نکرده است، یک تزلزلی دارند. یک تذبذبی دارند. این است که اگر کسی ادعاء بکند که منشأ اصلی برای امر مولی، غرض اقصی ست. تا غرض اقصی حاصل نشود به انتخاب مولی، او باید انتخاب بکند در طریق قرار دادن، تا غرض اقصی یش حاصل نشود به انتخاب مولی، به اختیار مولی، امر هنوز ساقط نشده است، می تواند عبد فرد دیگری را بدل از ان فرد اخر، بدل از او، او را از گردونه خارج بکند، فرد دیگری را امتثال قرار بدهد، ما حرفمان این است که حرف لااقلش حرفی هست که امکانش هست. ما اولا می گوییم ارتکاز همین است. فرمایش عموم اصولیین، ادعاء وضوح مرحوم شیرازی گفته امر واضحی هست، گفته مشروط است سقوط امر به انتخاب، می گوییم اگر این امر هم واضح نباشد، لااقلش استحاله ندارد. همین که استحاله نداشت، ما می گوییم ظاهر روایات همین است که جای انتخاب دارد، جای تبدیل دارد، به ظاهر روایات عمل می کنیم.

س:

ج: اصلا این بحث را که در اصول مطرح می کنند، برای این است که ان روایات را حل بکنند.

ما می توانیم در هر جایی، منحصر به روایات نیست، در روایات خود شارع گفته من ان را انتخاب می کنم. ما می توانیم در هر جایی که امر مولی را به یک فردی اورده ایم و دلچسبمان نیست، اختیار داریم که بیاییم بگوییم که یک فرد اخری را بیاوریم و اعتبار بکنیم فرد اخر را امتثال دون فرد اول. و بعباره اخری.

س:

ج: گفت در طریق امتثال است. می گویند امتثال شده یعنی اگر اکتفاء بکند، همین امتثال است….ان ها ایه و روایه نیست. این الفاظ در ایه و روایه نیامده است. در روایه امده است نماز فرادی را شما به جماعه می خوانی، و الله یختار احبهما ایا این ظاهر ممکن است یا محال است. حاج شیخ اصفهانی می گوید این ظاهر محال است. باید این را توجیه اش بکنیم. ما می گوییم نه اقا این ظاهر ممکن است. درباره امکانش ما یک وجهی اوردیم.می گوییم وجه امکانش این است. اگر وجه قبول را داری، یقین داری ممکن است، فبها. شک هم داری، شاید هم ممکن باشد، می گوییم اگر ظاهر خطابی داشتیم، شک داریم ان ظاهر امکان دارد یا نه، خود ظاهر دلالت التزامی دارد که ان امکان دارد. با ظاهر خطاب به امکانش می رسیم کما سیاتی….ما نگفتیم. یقینی نیست. ممکن است. اصلا ممکن است چای دوم را بیاوریم، مولی بگوید صد رحمت به همان چای اول. همان چای اول را بخورد. همان می شود امتثال. فقط جا دارد. ما نمی گوییم همیشه این امتثال می شود. در امکانش داریم بحث می کنیم. می تواند فرد دوم، عدّ امتثالا و خرج فرد اول از امتثال. تمام حرف این است. این طور نیست که فرد دوم را می اوری، یک ثواب بیشتری بهت می دهند. حاج شیخ این طور می گوید. این ها برای این که بهتر واضح بشود، زوایای بیشتری صحبت می کنیم. حاج شیخ اصفهانی می گوید همان اول امتثال شد. امر ساقط شد. شأن دومی چی هست. می گوید شأن دومی، یک عملی کردی، بی اجر نمی گذارندت. یک اجری بهت می دهند. یک کاری برای خدا کردی. عیب ندارد. تبدیل امتثالی ها می گویند نه. اصلا اجر را بر این می دهند. اصلا ان اولی از گردونه امتثال خارج می شود، دومی می شود امتثال. سقوط امر به دومی هست. نه همیشه. بایدی نیست. می تواند. ممکن است سقوط امر به دومی باشد. اجر به دومی باشد. همان اجر واجب. نه یک اجر دیگری. یک فضیلتی. همان اجر واجب دومی باشد. ظاهر روایه این است ان الله یختار احبهما، یختار یعنی در مقام امتثال امر. حاج شیخ اصفهانی این را هم قبول کرده. ظاهر این است. ان الله یختار احبهما یعنی اختیار در مقام امتثال امر. افضل ان ها می شود امتثال. ایشان می گوید لامحاله اول می شود امتثال. دوم هم اجر داری. رفتی دنبال یک کاری، امر مولی را اطاعه کردی ولی لامحاله، حالا این ها که واضح می شود، می بینید ارتکازتان نمی پسندد، ارتکاز بر این است. تلاش ما از این امثله، تلاش ما این است که بگوییم ارتکاز، این ها منبهات است، ارتکاز بر این است که ان دومی امتثال است. نه اولی. الان از مولی بپرسیم که ما امر شما را امتثال کردیم یا نه. می گوید. بله. امتثال شد. به چی امتثال شد. به چای اولی یا دومی. دومی را انتخاب کرده. می گوید ما چای دوم…می گوید لعنت به چای اولت. چای اولت به درد عمه ات می خورد. خب این ها منبهات عرفی هست که عرف همان را که مولی انتخاب می کند، امتثال است.

س:

ج: هم عین همان را اورده. ولی کدام یک را انتخاب می کند. مهم انتخاب مولی هست…منوط است…هزار تا بیاورد….گفتم منوط است، مشروط است به انتخاب مولی.

و به عباره اخری. این ها را تغییر صیاغه می دهیم که به باور برسید. حرف حاج شیخ اصفهانی حرف فقهی نیست، حرف عرفی نیست. یک دقت عقلی هست.

و به عباره اخری اصل این که یک چیزی امتثال باشد یا نباشد، این امر تکوینی نیست. یک امر اعتباری هست. خود تکلیف امر اعتباری هست. این که او بشود امتثال او، این بشود مسقط او، معنایش این است که وقتی که شما این فعل را به جمیع خصوصیات اوردید، در وعاء اعتبار ان امر ساقط می شود. یا می گویند داعویه امر. حالا بحث خواهیم کرد. وقتی شما متعلق را اوردید، فعل شما تکوینی هست، اما سقوط و عدم سقوط، این ها امور تکوینی نیستند. این ها امور اعتباری اند. سقوط مثل ثبوت، امر اعتباری هست. در تکوین چیزی رخ نمی دهد. در ارتکاز در وعاء اعتبار این است که ان امر ساقط شد. چه طور گاهی در وعاء اعتبار، اعتبار می کنند سقوط امر را در جایی که فعل ناقص است، تمام متعلق نیست، این ها منبه است، مثل موارد حدیث لاتعاد. مواردی که شارع مقدس گفته است که ما قبول داریم، نمی خواهی اعاده کنی. تصرف در مقام امتثال کرده. در شریعه ما مواردی داریم ناقص را به جای کامل قبول کرده است. ناقص را به جای کامل قبول کرده، بشکافی، یعنی اعتبار کرده سقوط امر را به اتیان ناقص. چه طور در طرف ناقص این قضیه هست، حالا در طرف کامل هم همین قضیه هست. این که عقلاء اعتبار بکنند سقوط امر را، در ارتکاز عقلاء، در عالم اعتبار، اعتبار می کنند سقوط امر را، می گویند دیگر امرش ساقط شد، این طور می گویند، در عرف مردم هم همین طور است. می گویند مثل یک سنگینی بر عهده ما بود، این ها امور اعتباریه هست، نماز را خواندیم، سبک شدیم، ان امر، بار، ساقط شد. این در وعاء اعتبار، سقوط امر یک امر اعتباری هست. حالا صحبت سر این است که در جاهایی که غرض اقصی هنوز حاصل نشده است، ایا در ارتکاز عقلاء امر ساقط است یا سقوطش معلق است بر انتخاب مولی، بر طریق قرار گرفتن، بر موصوله بودن. شبیه مقدمه موصوله اغاضیاء می گوید. ادعاء این است که نه. چه طور ان جایی که، این ها باز منبه است، هدر بکند، پای مولی بخورد به این اب، چپه بشود، ناخودآگاه چپه بشود، فورا عبد دوباره بر خودش الزام می بیند. می گوید بیاورم اب را. خودش چپه کند، می گوید گفتی اب بیار، من چپه کردم. چای برای مهمان اوردی، دستش رو برد قند بردارد، دستش خورد به چای، چای چپه شد. دوباره چای می اوری. دوباره می اوری، برای همان احترام قبلی. نمی گویی چای را اوردم تمام شد.

اعتبار سقوط امر به انتخاب مولی ست بقاء. چه طور در جایی که فرد هدر می شود، نه هدر می کند، باد امد این را ریخت. باد امد این پارچ اب را چپه کرد. بزغاله دوید، خورد به این پارچ اب چپه شد. چه طور این جا عبد بگوید من اوردم، کوتاهی نکرده مولی. یک وقت مولی خودش کوتاهی کرد، دیر خورد، تقصیر داشت، او چپه کرد، یک چیزی. نه. اتفاقا مولی هم هیچ کوتاهی نکرد. دستش را دراز کرد که بردارد، باد چپه اش کرد. در ارتکاز عقلاء چی هست. ایا عبد را ملزم می بینند که دوباره بیاورد یا نه.

این است که چه طور در موارد هدر امتثال، این را همه قبول دارند، این ها قبلا گذشت…

س:

ج: چوبش می زنند. می گویند مگر کور بودی ندیدی باد چپه اش کرد…وظیفه تو وقتی انجام می شود که این در طریق خوردن من قرار بگیرد.

این است که کما این که در هدر امتثال چنین است، در غیر هدر هم حکم همین است. ملاحظه بفرمایید.