بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در جواز تبدیل امتثال بالامتثال بود.
مرحوم حاج شیخ اصفهانی فرموده بود محال است. وجه ایشان را بیان کردیم و ما یتعلق به هم گذشت.
مرحوم اقای خوئی یک بیان دیگری، لبّش همان بیان است، و لکن سیاقتش فرق می کند. به بیان دیگری فرموده است تبدیل امتثال به امتثال محال است.
ایشان فرموده است که بعد از اوردن متعلق امر، یا امر ساقط است یا ساقط نیست. از دو حال خارج نیست. اگر امر ساقط شده است، که مرحوم حاج شیخ اصفهانی می فرماید ساقط شده است، فلامجال للامتثال. امری که موجود نیست، چگونه می خواهی دوباره امتثالش بکنی. و اگر می گویید باقی هست، وجه بقاءش این است که غرض هنوز حاصل نشده است مثلا، خب باید واجب باشد امتثالش چون همان طور که غرض باعث می شد وجوب اتیان را حدوثا، بقاء غرض هم اقتضاء می کند اتیان را لزوما. اگر بناء باشد امر باقی باشد، واجب است امتثالش مجددا. فلامعنی معقول برای جواز امتثال بعد الامتثال. جواز معنی ندارد. و این که مرحوم اخوند، رد کرده کلام اخوند را، این که مرحوم اخوند فرموده اگر غرض اقصی محقق نشده باشد، جای امتثال هست، جای تبدیل امتثال هست، فرموده که این از باب خلط بین غرض آمر است و غرض از امر. غرض از متعلق امر. غرض آمر باقی هست. رفع عطش است. باقی هست. او لزوم تحصیل ندارد که. غرض از امر هم همین است که مترتب بر متعلقش می شود. به قول مرحوم حاج شیخ اصفهانی تمکن مولی از رفع عطش. ان هم که حاصل شده است. فرموده این فرمایش مرحوم اخوند هم خلط بین غرض آمر است، غرض اقصی، و بین غرض از امر. امر تابع این غرض از متعلق است. ربطی به غرض آمر ندارد. ان غرض اقصی ندارد. این است که این فرمایش مرحوم اخوند هم ناتمام است.
می بینید این ها لبّش همان حرف حاج شیخ اصفهانی هست منتهی یک خورده بازتر و مفصل تر.
مرحوم اسدمحمدباقر هم انکار کرده تبدیل امتثال را. او هم باز سیاقت را عوض کرده است. گفته است که تبدیل امتثال در جایی که امر باقی باشد. تا این جا شریک اند با هم. بعد گفته اگر امر باقی هست، لازمه اش طلب الحاصل است. فرض این است که یک بار محقق شده است. امر اگر بگویی باقی هست، لازمه اش طلب تحصیل الحاصل است. این است که فرموده معنی ندارد امر باقی باشد فلامجال برای تبدیل الامتثال.
روح این حرف ها همان فرمایش مرحوم حاج شیخ اصفهانی هست.
عرض ما این است که، در جواب هر دو کلام و در جواب فرمایش اصفهانی، عرض ما این است که امر باقی هست. سقوط امر بعد از انتخاب مولی هست. امر هنوز باقی ست.
این که مرحوم اقای خوئی فرموده اگر امر باقی هست، پس واجب است امتثالش مجددا، خیلی حرف عجیبی هست. ایشان وجوب را امر عقلی می داند. باید ببینیم عقل کجاها می گوید واجب است، کجاها می گوید واجب نیست. خب ما جواب می دهیم به ایشان می گوییم امر باقی هست، ولی چون داعویه ندارد، متعلق را الان اورده، وجوب ندارد اتیانش. عقل این جا حکم به وجوب نمی کند. خیلی راحت.
همچنین فرمایش مرحوم اسدمحمدباقر که فرموده اگر امر باقی هست، لازمه اش طلب حاصل است، می گوییم این در جایی هست که ان امر داعویه داشته باشد. اگر امر داعویه داشته باشد، حق با شما هست. دعوه می کند به چیز حاصل شده. ولی دعوی این است که بعد از اتیان متعلق، امر باقی هست، امر ساقط نشده است، ولی داعویه ندارد. نظیرش مثل امر به مرکب در اثناء مرکب. الان کسی در اثناء نماز است. امر ساقط نشده است. امر به کل نماز ساقط نشده است ولی در عین حال داعویه هم ندارد نسبه به ان که اورده ای. امر باقی هست و داعویه هم ندارد. این جا هم قائلین به تبدیل امتثال ادعاء می کنند که به ان منبهاتی که گفتیم، ادعاء می کنند که امر باقی هست و لکن داعویه ندارد. داعویه امر قبل از اتیان به متعلق است. اما سقوط امر بعد از انتخاب مولی هست. یک حد وسطی. امر هست، داعویه ندارد. فیجوز تبدیل الامتثال بالامتثال.
س:
ج: الان گفتیم مثالش. در وسط نماز امر به کل نماز دارید یا ندارید الان….اگر ول کنیم که معلوم است این جا هم اگر هدر کند امتثال را، همه می گویند. نه. ول نکنید. شما همین ول نکرده، امر ساقط است به نماز ایا….یک امر بیشتر نداریم. ان امر می گویند نسبه به ما سبق ان امر هنوز ساقط نیست. امر به مرکب وقتی ساقط می شود، ارتباطی هست، کل مرکب را بیاوری. و لکن داعویه اش نسبه به اجزاء سابقه…
این مساله که امر هست، داعویه ندارد، موارد زیادی هست. ان هایی که می گویند مثل مرحوم اقای خوئی هم یک جا بیان کرده است که قدرت شرط تنجز است، می گوید امر باقی هست، منتهی داعویه ندارد. ان هایی که می گویند امر در زمان جهل موجود است، مشهور، حالا مشهور نه، عده زیادی می گویند احکام مشترک بین عالم و جاهل است. امر در ظرف جهل موجود است ولی داعویه ندارد. می شود امر باشد، داعویه نداشته باشد. عقلا وجوب امتثال ندارد به خاطر این که نرسیده است به ما. از واضحات است که می شود امر باشد، داعویه نداشته باشد.
این اصل مساله ای که مشترک اند مرحوم اقای خوئی با اسدمحمدباقر.
و اما اشکالی را که بر مرحوم اخوند می کند که مرحوم اخوند خلط کرده است بین غرض اقصی و غرض از امر، نه. مرحوم اخوند خلط نکرده است. مرحوم اخوند می گوید اگر غرض…بیان عرفی بکند. در موالی عرفیه. می خواهد تقریب به ذهن بکند. مرحوم اخوند هم نمی گوید غرض اقصی واجب التحصیل است. نه. مرحوم اخوند می گوید اگر غرض اقصی یش باقی هست که وجوب تحصیل هم ندارد، مجال برای تبدیل هست. جا دارد تبدیل بکند. به خلاف ان جایی که فعل را اورد عله تامه غرض است، دیگر هیچ غرضی باقی نمانده است، می گوید ان جا مجال تبدیل نیست. مرحوم اخوند که دو تا غرض درست می کند، برای تقریب به ذهن است. غرض اقصی را اخوند هم واجب التحصیل نمی داند. می گوید مجال، یجوز، می توانی در جایی که غرض اقصی….تقریب به ذهن می کند. غرض اقصی یش رفع عطش است. به شما امر کرده اب بیار. اب اوردن غرض ادنی دارد. تمکن از رفع عطش. می گوید این جا ببین. در جایی که فعل شما عله تامه غرض اقصی نیست. هنوز غرض اقصی باقی هست، ان جا شما می توانی این فرد را، جا دارد. جا دارد، چون امر ساقط نشده است. در جایی که غرض اقصی محقق نشده است، اصل امر باقی هست، جا دارد شما فردی را به جای ان فرد بگذاری. می گوید یک امر عرفی هست. یک امر بین موالی و عبید است که همین طور هم هست که ان مولی وقتی انتخاب می کند، ان روایه یختار را که می اورد، نکته دارد. از همه روایات یختار را انتخاب می کند. وقتی او انتخاب کرد، دیگر امر ساقط می شود. اگر شما فرد دوم را، طولی داریم صحبت می کنیم، از اول دو تا فرد بیاورد محل بحث نیست. یک فرد را اورده است، بعد دلش نچسبید، دنگش گرفت، به هر بیانی به هر جهتی، یک فرد اخر را اورد، اگر مولی فرد دوم را، چای دوم را، اب دوم را برداشت خورد، در ارتکاز عقلاء این است که امتثال به این حاصل شد. امر به این ساقط شد. این ها را خوب دقت کنید. این که مرحوم اقای خوئی می فرماید…این ها را قبول دارد مرحوم اقای خوئی. اقای خوئی می فرماید می تواند یکی دیگر بیاورد. بعد هم می گوید مولی اگر ان را انتخاب کرد، اجر هم بر او می تواند بدهد. منتهی اختلاف سر این است که ایا امتثال به اول محقق شد یا به دوم. اخوند می گوید امتثال به دوم محقق شد. الان می گوید، عبد می گوید خب ما امر شما را امتثال کردیم، اب خیلی خوبی برایت اوردم. یک کمی مزدم را بیشتر بده. مرحوم اقای خوئی، این را شما ارتکازتان ببینید کدام را می گوید. مرحوم اقای خوئی، قبلش حاج شیخ اصفهانی و دیگران و دیگران می گویند نه. امر به همان فعل اول ساقط شد. تمام شد. دومی چی می شود. می گوید دومی از باب این است که مولی را مجددا متمکن کردی از تحصیل غرضش. می گوید این دومی مصداق مامور به نیست. اگر مولی این دومی را انتخاب بکند، شما دو کار کردی. یک امر مولی را امتثال کردی به اولی. دو: تحصیل غرض مولی کردی به دومی. کأن شما مثلا این جا دو تا اجر داری. یک اجر بر امتثال امر به اولی. اگر گفته بود امر من را امتثال کردی می برمت کربلا، او به اولی هست. دومی اش، یک تفضل آخری هست که مولی انجام می دهد.
س:
ج: معلوم است که این ها رجاء است…مخالفین همه می گویند رجاء است. به رجاء این که این را انتخاب بکند. نه به رجاء امتثال امر. به رجاء این که این را انتخاب بکند در تحصیل غرضش. یک چیز اضافی به ما بگوید. ما که دیگر امر را امتثال کردیم.
مرحوم اخوند غرض اقصی را واجب نمی داند. برای تقریب به ذهن این طور بیان کرده است.
ما اشکالمان بر مرحوم اخوند این است که می گوییم حالا این را برای تقریب به ذهن می فرمایید، در امور عرفیه این طور هست، غرض اقصی، غرض ادنی، لابأس به. ولی در شرعیات، معلوم نیست اخوند در شرعیات هم ادعاء بکند، ممکن است او فقط برای تقریب به ذهن در عرفیات بگوید. ولی اگر مقصود مرحوم اخوند این است که در شرعیات هم همین طور است. در شرعیات هم گاهی فعل شما، عله تامه است برای غرض و اخری مقتضی است. غرض اقصی هنوز باقی هست. نماز مثلا، ان وقت تطبیقش، در نماز دو تا غرض است، یک غرض ادنی هست، یک غرض اقصی هست، شما وقتی که نماز را می اوری، غرض ادنی را تحصیل کرده ای، غرض اقصی باقی هست، منوط به انتخاب مولی هست، مربوط به اختیار مولی هست، می گوییم نه. این ها در شرعیات این ها بافیدنی هست. نه. در شرعیات ما نمی توانیم این ها را باور بکنیم نماز دو تا غرض دارد.
و لکن ادعاء ما این است که تبدیل الامتثال، عمده اشکال ما بر اخوند، اگر مرحوم اخوند می خواهد تبدیل امتثال را منوط بکند به قضیه غرض اقصی، می گوییم این غرض اقصی در شرعیات موهوم است. اولا.
ثانیا داستان تبدیل الامتثال منوط به دو غرض نیست. ما ادعاءمان این است که داستان تبدیل الامتثال مربوط به غرض اقصی و ادنی نیست. نه. مولی یک غرض بیشتر ندارد. و لکن برای تحصیل این غرضش، ربما انتخاب می کند فرد اول را، او می شود امتثال، و اخری، مجال دارد می تواند، عبد مجال دارد که فرد دیگری را بیاورد، اگر مولی انتخاب کرد فرد دوم را، اصلا افرض هیچ غرضی نداشته از این کارهایش، همین طور به عنوان مولی دارد بی غرض امر و نهی می کند. همین که انتخاب کرد فرد دوم را، فرد دوم مصداق امتثال است.
تمام مناط برای تبدیل الامتثال و عدم تبدیل الامتثال، تمام مناط از طرف عبد این است که فرد اخری را بیاورد. می تواند. یجعلها فریضه ان شاء. به قصد او مربوط می شود. به کار او. بعد از کار او، به انتخاب مولی. اگر مولی بعد از این که عبد این اقدام را کرد، مولی دوم را انتخاب کرد، ادعاء ما این است که همان دوم می شود امتثال و تبدیل امتثال هم یعنی همین. اولی را که اورده است، وقتی مسقط امر است که مولی انتخابش بکند و اگر دومی را اورد و دومی را مولی انتخاب کرد، ارتکاز ما این است که، این ها امور عقلائیه هست، ارتکاز ما بر این است، همان که مرحوم حاج شیخ کاظم ادعاء کرده است امر واضحی هست، در ذهن ما امر واضحی است. دست عبد بسته نیست در مقام امتثال که دیگر اول را اورد، دیگر نمی تواند دست کاری اش بکند. نه. دست عبد باز است. می تواند که امتثالش را عوض بکند قبل از انتخاب مولی…موضوع باید باقی باشد. حرف ما این است. صحبت غرض اقصی نیست. موضوع انتخاب هنوز باقی باشد. به قول مرحوم اشیخ کاظم اگر قدرت داشته باشد، اگر قدرت داشته باشد جایگزین بکند، می تواند به جای ان امتثال اول، امتثال دوم را به جایش قرار بدهد و لو، این را می گوییم، و لو به رجاء این که شاید دومی را انتخاب بکند و دومی بشود امتثال.
س:
ج: داعویه امر ساقط است، ما قبول داریم. همین که می گویید اصل امر ساقط است، به چه دلیل می گویید. ما می گوییم ارتکاز بر این است، این ها منبهات است که اوردیم…این باید نگاه کنید ببینید ارتکاز، عمل عقلاء، منبهات در میان عرف، چون امتثال و سقوط امر، جزاء، ثواب، عقاب، این ها امور عقلائیه است. ما با منبهاتی که می گوییم، می گوییم که اب اوردن دوم مثل این است که لگد بزند عبد، اب را اورد این جا گذاشت، لگد زد اب را چپه کرد، اب دوم باید بیاورد، می گویند هدر امتثال. ما می گوییم تبدیل امتثال مثل هدر امتثال است. منتهی ان جا تکوینی هست. این جا اعتباری هست….راست می گوید ایشان. همین که اخوند می گوید مقدور و غیر مقدور، عله تامه باشد یا نباشد. مجال دارد برای تبدیل، ان جا را می گوییم عله تامه نیست. یا مجال نداشته باشد. می خواهی ان طور عبارت را بیاورم، ان طور است….می گویم شاید او را برای تقریب به ذهن می گوید.
بقی بعد هذا الامر اصل مساله تبدیل امتثال به امتثال ممکن است یا نه، بزنگاهش را پیدا بکنید. اصل تبدیل امتثال ممکن است، بند به این است که ان امر ساقط است یا نه. ایا امر ساقط است یا داعویه اش ساقط است. تبدیلی ها می گویند امر باقی هست. داعویه اش هم ساقط است. هنوز جا دارد یکی دیگر را امتثال قرار بدهی. مخالفین می گویند امر ساقط است. جا ندارد. تمام حرف سر همین نکته. مرحوم اخوند می گفت اگر ان طور باشد، جا دارد. این طور باشد جا ندارد. حالا گفتیم فرمایش مرحوم اخوند برای تقریب به ذهن عیبی ندارد. ولی در شرعیات این داستان نیست.
بعد ذلک یک خصوصیاتی هست در مقام.
منها از ان خصوصیات این است که تبدیل امتثال که می گوییم ممکن است، می تواند ان فرد اخر را عبد امتثال قرار بدهد برای امر مولی، این منحصر به این نیست که فرد دوم افضل باشد. نه. ممکن است اصلا فرد دوم اردأ باشد. اقا امر کرد عیال را که بردار یک ابی برای من بیار. این هم بدبخت تمام تلاش را کرد، بهترین اب را اورد، وقتی اورد دید که این ناز اورد، تشکر نکرد، ایراد بنی اسرائیلی گرفت، در دلش می گوید حق تو همان اب ادون است. گفت دست نزن الان یک اب دیگه برات می اورم همان که تو دوست داری. خبر ندارد که این افضل اب را اورد. منت می گذارد. بغض می کند. بداخلاقی می کند. می گوید الان هیچ جای نگرانی نیست. یک اب دیگر برایت می اورم. می رود همان ابی که به صورت از این بهتر است، ولی ادون است، در نظرش این ادون است، او را می اورد، در دلش می گوید حق تو همین غذا هست. حق تو همین اب است. تبدیل می کند ان امتثال را به امتثال اخر. عیب ندارد. این هم حکمتش که می گویید لغو است.
س:
ج: ما مساله عقلائی را داریم بحث می کنیم به نحو عام.
ما در نماز جماعه هم همین طور می گوییم. معلوم نیست که…خود روایه هم می گوید ان الله یختار احبهما. معلوم نیست که نماز معاده اش افضل باشد. این معلوم نیست. یک وقت نماز اول را خیلی با حضور قلب اورده، نماز دوم را با جماعه می اورد. این فی الواقع این افسق الفساق است این امام. اصلا این نماز بالا نمی رود. می گوید عیبی ندارد. ان الله یختار احبهما. نه فقط دومی را. ممکن است دومی احب باشد ممکن است نباشد.
این یک جهه.
س:
ج: اول کلام است دومی افضل است. می گویم خود روایه می گوید ان الله یختار احبهما. نگفت یختار جماعه را.
حالا کار به روایه هم نداریم. کلا تبدیل امتثال اگر ممکن باشد، اساسش بقاء امر است. شما وقتی امر باقی هست، می توانی دوباره امتثال کنی به فرد ادون. ان نکته اش را دریابید. نکته بقاء امر. امر نمی گوید فضل را بیار. طبیعه را بیار. قابل انطباق است ان طبیعه بر فرد ادون. فرد ادون را می اورد.
جهه ثانیه ای که در مقام هست این است که این که ما می گوییم انتخاب بکند، امر ساقط بشود، این از باب غلبه است. انتخاب خصوصیه ندارد. مولی یی به عبدش گفت اب بیار. عبد اب را اورد. مولی فکر کرد گفت نه. مثل این که صلاح نیست ما اب بخوریم. انتخاب نکرد. گفت صلاح نیست اب بخوریم. تا گفت صلاح نیست اب بخوریم، امر ساقط است. تمام شد. انتخاب از روی غالب است. مهم این است که دیگر بقاءً مولی از ان امرش رفع ید کرده است. حالا تاره به انتخاب اخری به این که اعراض کرد. گفت بهتر این است که ما اب را نخوریم. باز هم امر ساقط شد. تمام شد. این است که انتخاب را که ما می اوریم یا مرحوم اشیخ کاظم شیرازی اورده، این از باب غالب است و گرنه برای سقوط امر، انتخاب خصوصیه ندارد. مهمش این است که دیگر مولی دنبال امتثال امرش نباشد. بقاءً خواسته اش منتفی باشد. حالا بقاءً از باب این که انتخاب کرد و خورد، یا از باب این که اعراض کرد. این هم جهه ثانیه.
جهه ثالثه ای که در بین است این است که این که می گوییم فرد دوم را بیاورد عبد تا این فرد دوم امتثال بشود، به قصد امتثال ان امری که باقی مانده است، این منحصر نیست به قصد امتثال ان امر قطعا. جزما. نه. این هم باز از باب مثال است. در روایه هم بود یجعلها الفریضه ان شاء. می تواند این کار را بکند. و می تواند به رجاء بیاورد. فرد دوم را بیاورد به رجاء این که این امتثال بشود. اگر مولی دومی را انتخاب کرد، بشود تبدیل الامتثال. فرد دوم را لازم نیست حتما به قصد امتثال ان امر فی البین بیاورد. نه. می تواند ان فرد دوم را به رجاء این که شاید این را مولی….همین طور هم هست. این ها منبهات است. اول یک ابی اورده است، خیلی مثل این که دلچسب نیست. بعد می گوید یک اب دیگر می اوریم، شاید مولی این دومی را انتخاب بکند، بیشتر به ما اجر بدهد. بیشتر ما را تحویل بگیرد. به رجاء. وقتی به رجاء می اورد، اگر او انتخاب کرد، همان می شود امتثال امرش. لذا در بعضی روایات که داریم یجعلها الفریضه، ما می گوییم ان شاء. اگر می خواهد این را فریضه قرار بدهد. نمی خواهد فروض دیگری. قضاء قرار بدهد. می تواند هم احتیاطی قرار بدهد. رجائی قرار بدهد. این را هم به دست عبد است.
س:
ج: مقتضای روایات همین است. اتفاقا بعضی ها که می خواهند هم فضیله اول وقت را درک کنند هم فضیله جماعه را، می گویند الان وقت است، این امام ما دیر امده است یا تنبل است، یا منتظر است، بگذار ما یک نماز فرادی بخوانیم که فضیله اول وقت را درک کنیم، بعد هم نماز جماعه را می خوانیم….ان ها محل بحث است ان هم بحث خواهیم کرد.
خب این هم جهه ثالثه ای که در میان هست که می تواند عبد فرد دوم را بیاورد به رجاء این که دومی امتثال باشد نه اولی. به رجاء این که او انتخاب بکند.[1]
س:
ج: مرحوم اسدابوالحسن نماز صبح را اخر وقت، اذا نوّر الصبح می خوانده، به خاطر این که مامومین جمع بشوند. بعضی…مرحوم اقای بهجت رحمه الله علیه خودش برای من نقل کرد که چون ایشان هم همین طور بود، دیر نماز صبح را می خواند، به نظرم همین را می خواست به من بفهماند که مرحوم اسدابوالحسن یک نماز فرادی در منزلش می خواند اول وقت، کأن می خواست بگوید ما هم همین کار را می کنیم. فکر نکنی ما فضیله اول وقت را از دست می دهیم. نه. یک نماز فرادی می خوانیم فضیله اول وقت. یک نماز جماعه می خوانیم فضیله جماعه…ان الله یختار احبهما عیب ندارد.
الی هنا تبدیل الامتثال در ذهن ما این است تبدیل امتثال به امتثال، دست عبد باز است. امور اعتباریه است. امور بین عبد و مولی این دقت ها نیست. می تواند عبد امتثال را تبدیل بکند به امتثال. ادعاء ما این است که ظاهر روایات هم تبدیل الامتثال بالامتثال است. یک کسی ادعاء بکند که نه. ظاهر هم این نیست، خیلی به نظر ما بی انصافی کرده است. یک وقت شما می گویید ظاهر هست، ولی چون محال است، ما از ظاهر دست بر می داریم. این خب خیلی دور از ابادی نیست. اما کسی ادعاء بکند ظاهر روایات هم تبدیل نیست اصلا، نه. این به ذهن ما این است که خلاف انصاف است.
روایات باب همان طور که مرحوم اسدمحمدباقر دارد، مرحوم اقای خوئی هم اشاره کرده، او شفاف تر، سه طائفه از روایات داریم.
یک طائفه از روایات امر به اعاده می کند. می گوید اعاده بکند نماز را. نماز فرادی خوانده است، بعد جماعه منعقد شده است. امر کرده به اعاده. همچنین در نماز ایات هم، این را در چی هم اورده است، در نماز ایات کسی شروع کرد از اول ایه که محقق شد، شروع کرد به نماز ایات، نماز ایات تمام شد، ولی هنوز ایه باقی هست. ان جا هم امر به اعاده داریم. حالا ان جا ممکن است کسی بگوید، نگاهش بکنید روایات را، این ها دیگر بحث فقهی هست، ممکن است کسی ان جا بگوید امر به اعاده نماز از باب بحث تکرار است. می خواهد بگوید تکرار این جا مستحب است. دو فرد مستحب است. مثل بحث تکرار همین بود. ایه محقق شده. نماز ایه را خواندی. هنوز ایه تمام نشده، گفته تکرارش کن. این ربطی به بحث ما ندارد. دو تا مامور به است. یک مامور به واجب، یک مستحب. ان را می شود کسی ادعاء بکند. ممکن هم هست کسی بگوید نه. گفته اعاده بکن یعنی همان نماز را اعاده بکن. ان وقت می شود مثل روایات طائفه اولی بحث ما. فرادی خوانده است، جماعه منعقد شده است، روایه می گوید اعاده کن ان نماز را. روایات معتبره می گوید اعاده کن ان نماز را.
ما ادعاءمان این است می گوییم ظاهر این روایات تبدیل الامتثال است. اعاده کن نماز را، این هم تبدیل امتثال است. امر می کند به اعاده استحبابا، ولی وقتی می گوید اعاده کن نماز را، متفاهم عرفی یعنی همان طور که نماز قبل را خواندی. نه این که این نماز را به قصد امر به اعاده مستحبا بیار. اگر ما در عرف کسی نمازی خوانده، بهش می گوییم نمازت را اعاده کن، یعنی مثل همان قبلی. اگر قبلی به نیه واجب می اوردی، این هم به نیه واجب بیار.
س:
ج: مستحب است اصلش.
ببینید متفاهم عرفی چی هست. اعاده اش مستحب است یعنی شما نماز ظهر را که دوباره می خوانید، به خاطر امر به اعاده است، این است متفاهم عرفی. امر استحبابی. یعنی امر استحبابی دارد نماز ظهر است، ولی امر استحبابی دارد. این است. یا نه. می گوید اعاده کن نماز را یعنی همان طور که نماز قبلی را خواندی، که به قصد وجوب بود، مستحب است این نماز را هم به عنوان وجوب بیاوری.
س:
ج: اعاده پیامش این است که به همان نحوی که قبل اوردی. منتهی مستحب است…اعاده مستحب است. معاده را داریم صحبت می کنیم. معاده به نیه….وقتی به شما می گویند نمازت را اعاده کن، متفاهم عرفی چی هست. یعنی نماز را به همان قصد امر اول مستحب است اعاده کنی یا اعاده کن یعنی به قصد امر به اعاده….من می گویم اعاده کن نماز را یعنی همان طور که ان بود، همان را. شما هم تا به حال به ذهنتان می امد….اعاده کن یعنی از سر نو این نماز را بخوان. یعنی چه طور بخوانم. این چه طور، متفاهم عرفی از این که می گوید دوباره بیار، یعنی همان طور که قبلا اوردی. این ها می گویند نه. اعاده کن یعنی به قصد امر استحبابی به اعاده. یعنی الان که می گویید چهار رکعه نماز ظهر می خوانم پشت سر امام عادل چون به قصد امر مستحبی به اعاده. ان ها این طور معنی می کنند. ما می گوییم نه. ظاهرش این است.
ملاحظه بفرمایید. تتمه دارد. اخبار را فردا تتمه اخبار را بحث خواهیم کرد.
[1]. وقتی امتثال به انتخاب مولی شد، این دو شق که گاهی رجاء و گاهی قطعا واضح نیست. عمل قبلی را که هدر نکرده است. از طرفی این که بگوید الان به قصد قطعی و جزمی امتثال می اورم یعنی چه. امتثال به انتخاب مولی هست. کار عبد نیست تا عبد بتواند جزم داشته باشد. بلکه در تمام حالات ان، عبد به رجاء این که مولی ان را انتخاب بکند و ان عمل بشود امتثال، ان عمل دوم را انجام می دهد.