بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در تتمه مبحث فور و تراخی بود.
مرحوم اخوند این بحث را مطرح کرده است که بناء علی لزوم الفور، حالا لزوم الفور به خود صیغه یا به ان ادله خارجیه، بناء علی لزوم الفور، اگر مکلف عصیان کرد و فورا نیاورد، ایا در زمان ثانی باز فورا واجب است یا دیگر در آن ثانی وجوبی ندارد.
که ما عرض کردیم سه حالت ممکن است. هر سه حالتش در شریعه واقع شده است.
و لکن مرحوم اخوند دو حالت را بیان کرده است. در اول ازمنه امکان که فوریه است، عصیان کرد، ایا در دوم ازمنه امکان، امر ساقط است یا نه، باز واجب است فورا. اما شق ثالث که واجب باشد لافورا، این را مطرح نکرده است. شق ثالث را در عبارتش نیاورده است.
مرحوم اخوند فرموده است که این بستگی دارد به وحده مطلوب و تعدد مطلوب. یک بحث ثبوتی کرده است، یک بحث اثباتی کرده است.
بحث ثبوتی اش این است که فرموده این مبتنی است بر این که مطلوبش دو تا بوده یا یکی.
اگر مطلوبش واحد بوده، فعل فی اول ازمنه الامکان. یک مطلوب بیشتر نداشته. خب در آن ثانی ساقط است دیگر. قدرت نداری.
و اگر مطلوبش دو تا هست، فعل فی اول ازمنه امکان، اگر نشد فی ثانی ازمنه امکان. اگر نشد فی ثالث. تعدد مطلوب. اگر تعدد مطلوب است، نه. شما اگر عصیان کردی، فوجب در آن ثانی فورا.
فرموده که این ثبوتا، این تعدد مطلوب وحده مطلوب در چند جای از فقه هست. یک مطلوب دارد مولی، یک خواسته دارد، یک ملاک دارد. فعل را فورا انجام دادن. خب اگر یک ملاک بیشتر نیست، یک مطلوب بیشتر نیست، شما عصیان کردی، دیگر امکان ندارد ان را امتثال بکنی. فسقط. یا نه. تعدد مطلوب است. آن اول یک مطلوب است. فعل در آن اول یک مطلوب است. فعل در آن دوم یک مطلوب است. در آن سوم یک مطلوب است. این جا ان عصیت فیجب فورا. باز اگر عصیان کرد، فیجب فورا. فرموده این که امر ساقط می شود در آن ثانی یا این که در آن ثانی واجب است فورا، این مبتنی بر وحده مطلوب و تعدد مطلوب است ثبوتا.
خب حالا در مقام اثبات از اثبات چه به دست می اید.
فرموده از اثبات چیزی به دست نمی اید. اگر هم ما قبول بکنیم که امر دلالت می کند بر فوریه، از مقام اثبات به دست نمی اید که وحده مطلوب است یا تعدد مطلوب. این است که ما نمی توانیم حکم بکنیم که اگر عصیان کرد، فیجب ثانیا. این یجب ثانیا فورا، این دلیل ندارد. امر فقط گفت واجب است این را فورا بیاوری. اما عصیان کردی، دوباره فورا باید بیاوری، می گوید امر ساکت است دیگر. دیگر اگر دلالت را قبول بکنیم بر فوریه، همان فورا اول را می گوید. ثم عصیت فورا بیار، می گوید دیگر این، اگر هم قبول بکنیم، دیگر بر این دلالت ندارد.
این فرمایشی که مرحوم اخوند فرموده است.
بر مرحوم اخوند اشکال شده است که اقا این نحوه بحث درست نیست. شما باید وحده مطلوب و تعدد مطلوب را اول بیاورید در این مرحله که اگر کسی عصیان کرد، ایا ساقط می شود امر یا نه، این جا بگویید که خب متفرع است بر وحده مطلوب و تعدد مطلوب. بعد مرحله دوم بحث کنید بگویید خب بناء بر تعدد مطلوب، ایا مطلوب دوم فوری هست یا فوری نیست. باید بحث را دو مرحله می کردید. وجوب فعل بعد العصیان فورا، این مبتنی بر تعدد مطلوب نیست. این متفرع بر تعدد مطلوب است. اخوند بحث را مبتنی کرده بر تعدد مطلوب. گفته اگر تعدد مطلوب بود، فیجب ثانیا فورا. در حالی که نه. این مبتنی بر تعدد مطلوب نیست. این متفرع بر تعدد مطلوب است. ان که مبتنی است بر تعدد مطلوب، این مساله است که لو عصی، هل یسقط ام لا. این مبتنی بر این است که دو تا مطلوب دارد یا یکی. این مبتنی است. بعد از این که ثابت کردید تعدد مطلوب را، حالا بعد بحث می کنیم متفرعا ایا ان مطلوب دوم وجوب الفعل است فورا ام لا.
مرحوم اخوند این دو مرحله را جدا نکرده است. ما دو مرحله بحث داریم. ان عصی سقط ام لا. این مبتنی بر وحده مطلوب و تعدد مطلوب است. باید مبتنی بر این…این جا درست است ابتناءش. اما این که ایا فورا واجب است یا نه، این فرع بر تعدد مطلوب است. بعد از این که ثابت شد مطلوب دو تا هست، خب حالا ان دومی، باز فوریه دارد یا ندارد.
این که مرحوم اخوند وجوب…روی همین فکر کنید. وجوب فعل را ثانیا فورا، این را مبتنی کرده است بر وحده مطلوب و تعدد مطلوب، این اشتباه است. نه. ان که متفرع بر وحده مطلوب و تعدد مطلوب است، یک چیز دیگری ست که ان را اخوند نیاورده است. این که اورده، این مبتنی بر تعدد مطلوب و وحده مطلوب نیست. این متفرع بر تعدد مطلوب است. باید اول ثابت کنید تعدد را. متفرع است. بعد از این که ثابت کردی تعدد مطلوب را، حالا بحث کنی مطلوب دوم فوریه دارد یا ندارد. مطلوب دوم فوریه دارد یا نه، فرع بر وجود مطلوب دوم است.
خب این اشکالی هست که بر مرحوم اخوند شده است.
و لکن این اشکال قابل جواب است.
در ذهن مرحوم اخوند این بوده، درست هم هست، در ذهن مرحوم اخوند دو چیز بیشتر نیست. ثالث ندارد. یا این است که واجب هست در آن ثانی فورا، فورا واجب است، یا اصلا وجوب ندارد. اما این که وجوب داشته باشد لافورا، اخوند اصلا ان را گفته مفروغ است که این نیست. در ذهن مرحوم اخوند دو چیز بیشتر نیست. ان عصی یا کلا ساقط است، یا اگر ثابت است، واجب است فورا. شق ثالث ندارد که ذاتش واجب باشد. اصلا سوم ندارد. در ذهن مرحوم اخوند تردید اثنینی هست. دو تا بیشتر نیست. ان عصی وجب فورا، یا نه. سقط. ثالث ندارد. ان وقت امده این را مبتنی کرده که دو تا مطلوب دارد یا یک مطلوب دارد.
مرحوم اخوند در ذهن مبارکش این است که اگر مطلوب دومی باشد، او لامحاله فوری هست. او ذات نیست. چرا. نکته ظریفش. در ذهن مرحوم اخوند این بوده که اگر مطلوب ثانی باشد، ان مطلوب ثانی، همان فعل است فورا. ذات مطلوب ثانی نیست قطعا. چرا.
چون فوریتی ها، تاره به نفس امر می گفتند فوریه، می گفتند امر خودش اقتضاء می کند فوریه را، به خاطر احترام مولی، اهتمام به شأن مولی. امر ظاهر در فوریه است. خب اگر امر ظاهر در فوریه است به خاطر اهتمام، به خاطر شأن مولی، آن ثانی هم اگر ان امر باشد پس فوری است. اگر امر در آن ثانی هم باشد، باز ان اهتمام هست، ان احترام هست. وجوب فوری هست. وجود امر ملازمه با فوریه دارد. و اگر دلیل ما سارعوا باشد، فاستبقوا باشد، ان که واضح تر دیگر. در آن ثانی هم خیرات است، فاستبقوا می گوید بالفور.
این است که مرحوم اخوند طرح بحث را این طور ریخته. طرح بحث را این طور قرار داده که لو عصی هل یجب ثانیا فورا او لا. یعنی لایجب. ان وقت بندش کرده این را به تعدد مطلوب که دو تا مطلوب دارد یا یک مطلوب دارد. درست فرموده. ان چه که مرحوم اخوند فرموده، یک مرحله بحث بیشتر نداریم. اصلا دو مرحله نداریم. یک مرحله بیشتر نیست. ان مرحله هم مبتنی است بر وحده مطلوب، فقط واجب است اتیان این فی اول ازمنه الامکان. تعدد مطلوب. واجب است فی اول ازمنه امکان، ثم فی ثانی ازمنه، ثم فی ثالث ازمنه. ابتناء مرحوم اخوند درست است. ان چه را مرحوم اخوند فرموده درست است.
همین طور است نگاهش بکنید. کفایه همین است. دقت بکنید، همین که ما بیان می کنیم، بیان می کند. تقریرات را همین را. شک نکنید که اخوند همین طور دارد بحث می کند.
و لکن این که در مقام اثبات که رسیده است، می گوید که امر دلالت ندارد بر تعدد مطلوب دلالت ندارد. تعدد مطلوب….
س:
ج: دو تا مطلوب همین می شود. مسارعه یک مطلوب اخری هست. در هر کدام، مسارعه اول یک مطلوب است، باز دوباره عصیان کردی….مسارعه اول یک مطلوب علی حده هست. عصیان شد. مسارعه دوم واجب است باز….مسارعه فی کل مرتبه نه فقط مسارعه اول.
این فرمایش مرحوم اخوند فرمایش متینی هست.
منتهی این که، اصلا بند کردن این بحث ها به تعدد مطلوب، وحده مطلوب، در یک جاهایی در اصول همین داستان…قضاء تابع اداء هست یا نه، وحده مطلوب تعدد مطلوب، این بحث های عقلی این ها ربطی به اصول ندارد. ما باید به لفظ نگاه کنیم. این هایی که می گویند امر ظاهر در فوریه است، این هایی که می گویند امر به برکت قرینه خارجیه مراد فوریه است، باید ببینیم ان که استظهار می شود، فورا استظهار می شود یا فورا ففورا. باید این طور بحث بکنیم. تعدد مطلوب، وحده مطلوب را می خواهی چه کار بکنی.
ما باید بحث را این طور بگوییم ان دلیل شما، باید این طور بحث می کرد مرحوم اخوند، ان دلیل شما که می گوید فورا، فرض این است قبول کردیم دلالت بر فوریه را، ایا ان دلیل شما که می گوید فورا مفادش چی هست. فورا فقط یا فورا ففورا. باید بروی سراغ ان دلیل. ان دلیل چی می گوید.
س:
ج: فورا مفروض است در هر دو….ما همین طور می گوییم برویم سراغ ان دلیل. او فقط می گوید فورا بیار، فقط بر فعل دلالت می کند فی اول ازمنه امکان. یا نه. ان دلالت دارد فورا ففورا.
این هم مؤید همان جهه است. اخوند هم اخر رفته سراغ مقام اثبات. این که او امر در آن ثانی بر ذات فعل دلالت کند، گفتنی نیست. ما فوریه را قبول کردیم. یا این است…ظاهر باز تردید بین دو تا هست. ما قبول کردیم امر دلالت دارد بر فوریه. ایا فورا فقط یا فورا ففورا. بحث اثباتی هم همین است. فورا فقط می گوید یا می گوید فورا ففورا. اخوند می گوید که ظاهر امر فورا است. می گوییم اقای اخوند باید بگویی رجوع کنیم به ان ادله شان، ببینیم ادله ای را که می گفتند فوریه، ان دلیل چه مقدار اقتضاء دارد. به ان دلیل مراجعه کنید. باید ان دلیل ها را دوباره بررسی بکنید. اقتضاء ان ادله چی هست. اگر دلیل ما سارعوا الی مغفره من ربکم باشد، اگر دلیل ما فاسبتقوا الخیرات باشد، نه. می گوید فورا ففورا. چون خیرات را هنوز انجام ندادی. فاستبقوا الخیرات. مغفره را نرفتی سراغش، سارعوا الی مغفره. ما باید برویم سراغ دلیل فوریه. ببینیم مقتضای دلیل فوریه تعدد مطلوب و وحده مطلوب این ها بحث های عقلی هست.
باید برویم سراغ ان دلیلی که می گفت فورا. ایا ان دلیل، استظهار، استظهار از ان دلیل، ظاهر ان دلیل فقط فورا است یا فورا ففورا است.
ادعاء ما این است که اگر دلیل…دلیل ما دو قسم بود. یکی استظهار از خود امر. یکی به برکت ایتین شریفتین.
اگر به برکت ایتین شریفتین باشد، همان طور که ان ایتین شریفتین می گویند فورا، همان طور می گویند فورا ففورا. سارعوا الی مغفره من ربکم. اولش مغفره بود. سارعوا الی مغفره دوباره می گوید که سرعه کن به مغفره خدا.
و اما اگر دلیل ما، اخوند در ذهنش این بوده، اصلا ان دلیل خارجی را نیاورده، اما اگر دلیل ما ذات صیغه باشد، مدعی ادعاء بکند که خود می گوید صل یعنی فورا، به اقتضاء احترام مولی، یک استظهار این طوری، اگر که دلیل ان ها نفس صیغه باشد، بگویند خود صیغه ظهور در فوریه دارد به نکته این احترام مولی، ان جا هم بعید نیست. مثل ان واضح نیست. ولی بعید نیست کسی بگوید حرف اخوند درست نیست.
اخوند که می گوید اگر هم دلالت داشته باشد بر فور، فقط می گوید واجب است طبیعه فورا.
مرحوم اخوند به نکته دلالت التفات نکرده.
نکته دلالت که می گویند بر فوریه، نکته اش ان جهه احترام مولی هست. ان جهه تعظیم مولی است. ان نکته بعید نیست کسی بگوید که اقتضاء دارد فورا ففورا. مولی می گوید بیار این را، متفاهم عرفی…فوریه اول خصوصیتی ندارد. متفاهم عرفی همین است که مولی هست. بیار. هر چه سریع تر. اگر آن اول نیاوردی، دوباره آن دوم.
حرف نادرست است ولی اگر کسی قبول کرد، فرقی بین آن اول و آن ثانی نیست.
لذا این که مرحوم اخوند در مقام اثبات، ادعاء کرده است که امر ظهور ندارد الا در طلب الطبیعه فورا، فقط همین ففورا، گفته ازش در نمی اید، این غفله از ان نکته قائلین به فوریه است. اگر ان نکته را تأمل بکنید، چه قرینه خارجیه نکته اش باشد، چه قرینه داخلیه نکته اش باشد، نه. لو عصی المکلف امر مولی را بناء بر فوریه، لو عصی یجب اتیان ان عمل فورا ففورا. اصلا عقلائیه هم ندارد مولی امر کرده است، ما می فهمیم به خاطر احترامش فورا بیار، حالا فورا نیاورد بگوییم ساقط می شود. این ها گفتنی نیست. عرفیه ندارد. کلام مرحوم اخوند خلاف متفاهم عرفی هست. سقوط امر به این که فورا نیاوردی این ها عرفی نیست. بند به همین است. اخوند ان استظهار را منکر است و ما می گوییم این استظهار تمام است.
هذا تمام الکلام در این تتمه ای که مرحوم اخوند بیان کرده است.
بقی شیء. چون دیگر می خواهیم این بحث را تمامش بکنیم ان شاء الله روز شنبه به شرط الحیاه و التوفیق وارد بحث اجزاء بشویم، این دیگر الان نمی توانیم وارد بحث اجزاء بشویم. بقی شیء که مناسب همین بحث ما هست.
و ان شیء این است که اگر ما امری داشتیم موسع. شارع خودش اجازه داده، عقل اجازه داده که می توانی این را تاخیر بیاندازی. طبیعه بین الحدین را از ما خواسته. نماز بین الدلوک و الغروب. خب دلالت امر، امر دلالت بر فوریه ندارد. اصلا این جا گفته خودش، صاحب مساله اصلا خودش گفته موسع. گفته فوریت ندارد. ایا در مواردی که فعل فعل موسع است، خود شارع اجازه تاخیر داده است، اگر ما در اول وقت احتمال بدهیم که در آن دوم، ممکن است عاجز بشویم، ایا این جا فوریه دارد، مناسبتش با بحث ما، ایا این جا فوریت دارد اتیانش در آن اول یا نه. امری که فوری نیست بالذات، ایا بالعرض فوری می شود یا نمی شود.
در محاضرات زود گذشته. مختصر بیان کرده. فرموده بله. اگر احتمال بدهی در آن ثانی نمی توانی بیاوری، احتمال بدهی نمی توانی، عقل می گوید فورا بیار. چرا. الاشتغال الیقینی یستلزم فراغ یقینی. اشتغالت که یقینی هست. یقینا اول وقت نماز دامن گیر من شد. شک دارم که در آن دوم می توانم فراغ پیدا کنم یا نه. شک در فراغ دارم در آن ثانی. الاشتغال الیقینی یستلزم فراغ یقینی. عقل می گوید فورا بیار.
این مساله در فقه محل ابتلاء است. مواردی در فقه محل ابتلاء است.
مثل زنی که اول وقت طاهر است. احتمال می دهد چند دقیقه دیگر، نیم ساعه دیگر حائض می شود. ایا واجب است که الان نماز را بخواند یا نه. فوری است وجوب نماز یا نه.
یا در باب وصیه. احتمال می دهد بمیرد. ایا واجب است این امانات مردم را ردش بکند. اشتغال ذمه اگر دینی دارد، اعلام بکند مثلا.
احتمال. احتمال بدهد. اقای خوئی احتمال را می گوید. احتمال اگر بدهد، ایا واجب است، اشتغال یقینی یستلزم فراغ یقینی را.
در ذهنم این است که به مجرد احتمال در فقه اقای خوئی نگفته، فعلا اصولش را کار داریم، در محاضرات گفته همین که احتمال بدهی، فوریت دارد. فوریت عرضی. امر فوری نیست بالذات ولی ربما بالعرض فوری می شود مثل این جا.
و لکن در ذهن ما این است که نه. این وجهی ندارد به مجرد احتمال.
در موارد یقین، یقین دارد که حیض می شود، یقین دارد که دیگر آب پیدا نمی کند نماز مع الطهاره المائیه بخواند، ان جا ما حکم عقل را باور کردیم. عقل می گوید پس الان دیگر بیار. یقین دارد مثلا سوار هواپیما بشود، نماز ناقص باید بخواند. عقل می گوید الان پایین هستی، یاالله نمازت را بخوان. ان جا حکم عقل را قبول داریم. فوریت عقلیه را قبول داریم که این است که بیار. یقین داشته باشد، می گوییم که بیار.
اما اگر یقین ندارد، تاره خوف دارد. طریق عقلائی دارد. نه. مجرد شک نیست. بالاتر. امارات این طور می گویند که ما داریم می میریم. امارات موت. خوف موت حاصل شده است. اطمینان هم نه. اطمینان مثل علم است. به حد اطمینان هم نرسیده. مجرد خوف است. ترس این دارم که تا به مقصد برسم، نتوانم نمازم را در وقت بخوانم، نماز کامل بخوانم، معلوم نیست هواپیما کی می رسد به مقصد. قطار کی می رسد. ماشین کی میرسد. نه. عقل…خوف دارم که نرسم، نمازم قضاء بشود. یا نه. حتی خوف این دارم که نمازم را در ماشین، نماز اضطراری بخوانم.
مع الخوف ایا عقل می گوید یا نمی گوید، خیلی صاف نیست باز هم. اقرب به ذهن ما این است که خوف طریق عقلائی است. در ذهنم این است مرحوم سید یزدی خوف را هم قبول ندارد. محل کلام است این. واضح نیست. خیلی صاف نیست.
ممکن است کسی بگوید فرض خوف مثل فرض احتمال است. عقلاء، سیره عقلائیه در فرض احتمال حکم به احتیاط نمی کنند. احتمال می دهیم تصادف بکنیم، پس نماز را بخوانیم. احتمال. مجرد احتمال. مردم، عبید نسبه به اوامر مولایشان این قدر اهتمام دیگر ندارند که…نه. می گوید ان شاء الله زنده ایم. ان شاء مشکلی پیدا نمی شود. همه اش با ان شاء الله درست می کنند. این ها منبهات عرفی است. این که احتمال می دهیم اب پیدا نشود، ان جایی می رویم اب نباشد، ان جا می رویم مهر نباشد..مردم به این احتمالات اعتناء نمی کنند. می گویم چنان چه در موارد احتمال…ما فرمایش اقای خوئی را در احتمال هیچ قبول نداریم. مرحوم اقای خوئی که در این جا می گوید به مجرد احتمال فورا باید بیاورد، می گوییم نه اقا. این سیره بر خلاف است. مردم خیلی جاها احتمال می دهند نتوانند نماز را بیاورند، احتمال می دهند نتوانند کامل بیاورند، همان متدینینشان، امر مولی را احتمال بدهند…نه. می گویند ان شاء الله زنده هستیم و مشکلات ندارد. همیشه مردم، همین رجاء و همین طور چیزها در ذهنشان هست. همان طوری که کارهای دیگرشان را انجام می دهند، همان طور که کارهای دیگرشان را انجام می دهند با احتمالاتی که بر خلاف است، این را هم با این احتمال تاخیر می اندازند.
س:
ج: همین کاشف است.
این است که این که ایشان می گوید عقل، می گوییم نه. عقل این جا نمی گوید. شاهدش، سیره عقلاء این همه مردم عاقل، نمی ایند به مجرد…احتمال می دهد حیضش زود بیاید امروز. یعنی واقعا این نرفت نماز بخواند، حیضش امد، چوبش می زنند؟ نه. احتمالی که به حد خوف…پنجاه پنجاه. به حد خوف نرسد.
س:
ج: یک وقت محتمل خیلی قوی هست، احتمال ضعیف هم منجز است. ما ان ها را کار نداریم. مجرد امر مولی را داریم صحبت می کنیم که ان طور اهتمامی…قتل مومن نیست که احتمال ضعیفش هم منجز است. نه. همین تکالیف روزمره است.
این است که در این گونه موارد ما حکم عقل را قبول نداریم.
در موارد خوف، بله. به ذهن بیشتر همین می اید که چون خوف طریق عقلائی است، بعید نیست اگر خوف دارد که می میرد، خائف است می میرد، سید می گوید امارات موت، لازم نیست ان اماراتی که ان طور می گوید. سید به ذهنم این است که مجرد خوف را کافی نمی داند. می گوید باید امارات خوف محقق بشود. یک چیز بالاتری کأن مثلا اطمینان پیدا کند که دارد می میرد.
س:
ج: نه. امارات موت می گوید نه یک اماره. به ذهنم این است. حالا نگاهش بکنید. خیلی مهم نیست.
محل خلاف است در جایی که خوف داریم، محل خلاف است که ایا باز هم عقل، عقلاء می گویند تعجیل بکن یا نه، لایبعد. خیلی صاف نیست. بعید نیست که عقل هم این جا عقل بگوید خوف داری، نه. دیگر مرتکب بشو.
لایقال کسی نگوید که اقا ما استصحاب داریم. استصحاب شما احتمال می دهی بمیری، استصحاب حیاه کن. احتمال می دهی قدرتت زوال پیدا بکند، استصحاب بقاء قدره کند. با استصحاب بیایید حلش بکنید. این هم مطرح است در کلمات. شک داری در قدرتت آتیاً، شک در بقاء قدره داری ایا استصحاب بقاء قدره، استصحاب بقاء حیاه ووو ایا مجال دارد یا ندارد،
گفتند نه. و لامجال للاستصحاب. کسی به استصحاب تمسک نکند. چرا. چون که این استصحاب بقاء قدره، این استصحاب مثلا بقاء حیاه، استصحاب بقاء ماء و هکذا و هکذا، این ها اثر شرعی ندارد. اثر شرعی که در این جا توهم می شود، متوهم، جواز تاخیر است. استصحاب کنیم بقاء حیاه را فیجوز التاخیر. این است دیگر. در حالی که جواز تاخیر شرعی نیست. این اثر عقلی هست. ان که شارع فرموده، طبیعه نماز را بین الحدین واجب کرده. این شرعی است. این هم الان دامن گیر من شده. این که جائز است تاخیر، این تخییرش عقلی است. تخییر بین افراد نماز عقلی هست. شارع نگفته که یجوز تاخیر. او گفته من از تو می خواهم نماز بین الحدین را. بعد عقل می گوید خب نماز بین الحدین افرادی دارد. عرضی. طولی. چون نگفته در اول وقت، افراد، فرد طولی را انتخاب نکرده، چون نگفته فلان مکان، فانت مخیر بین افراد الصلاه عرضا و طولا. این اثر عقلی است. ربطی به شارع ندارد.
این است که استصحاب بقاء حیاه، استصحاب بقاء قدره، نه. این ها مجالی برایش نیست.
فقط قاعده اشتغال است. قاعده اشتغال را در محاضرات در مجرد احتمال قبول کرده است. دیگر ان خوف و ان هایش به طریق اولی. ما ان جا می گوییم نه. سیره بر خلاف است. خوف در وسط، بعضی فقهاء فرض خوف را هم قبول نکردند. شاید در ذهنشان این بوده مردم با خوف هم…سیره در خوف هم هست. ترک می کنند. می گوید ان شاء الله. انجام می دهیم. مثلا ان ها این طور می گویند. ما گیر داریم. ما در خوفش می گوییم نه. بعید نیست خوف مثل فرض علم باشد. مثل فرض اطمینان باشد.
این است که امر دلالت بر فوریت ندارد. نعم. بعضی از جاها امتتثال امر فورا واجب است بالعرض. به جهه اخری. که عرض کردیم. حالا ان جهه اخری فقط فرض علم باشد، علم مع الخوف، علم مع الخوف و الاحتمال.
بهذا یتم الکلام در بحث فور و تراخی. بعد ان شاء الله وارد می شویم به بحث اجزاء که اگر عمری بود و توفیقی.