بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در این بود که بناء بر این که تبدیل امتثال جائز باشد ایا باید اقتصار کرد بر موارد نص چنان چه مدعای مرحوم نائینی ست، مرحوم نائینی فرموده است تبدیل امتثال ممکن است و لکن باید دلیل داشته باشد. مثل صلاه معاده مثلا که دلیل دارد. یا این که می شود تعدی کرد از موارد منصوصه به غیر موارد منصوصه. هر جایی که فرد اخری در معرضیه اختیار است، در معرضیه افضلیه است، می شود تعدی کرد. عرض ما این است که بعید نیست که تعدی جائز باشد. چون موارد منصوصه متعدد است، علاوه از ان مواردی که گفتیم، یک مورد هم که بعضی از رفقاء پیدا کرده اند و هنوز هم هست، در نماز ظهر و عصر است قبل از غسل جمعه که روایه داریم که غسل جمعه را کرد، اعاده کند ان نماز ظهر و عصر را. فرد اخری را بیاورد که افضل است. بعید است که این موارد خصوصیه داشته باشد اولا. ثانیا ان الله یختار احبهما استشعار دارد به علیّت. وجه این که دومی را بیار برای این است که خداوند می خواهد تفضل بیشتری بکند. لطف بیشتری بنماید. افضلش را اختیار بکند. به ذهن می زند که این به منزله تعلیل است. لذا هر موردی که این قضیه صادق باشد، نمازی خوانده با کم حالی، به دلش نچسبیده است، دوباره نماز را بیاورد، ان الله یختار احبهما بعید نیست که ما تعدی بکنیم از موارد منصوصه به غیر موارد منصوصه.
س:
ج: او برای نفی وسواس است….او می گوید تصحیح می کند. ان الفقیه تصحیح می کند…شک دارد صحیح است یا نه، ان الفقیه یحتال که تصحیح می کند. ان ها برای جلوگیری از وسواسی گری هست.
خب این مواردی را که ما اوردیم برای اعاده، صاف است.
اگر که کسی اطمینان پیدا نکرد از این حرف ها، گفت از کثره موارد، الغاء خصوصیه نمی توانم بکنم، ان الله به منزله تعلیل نیست، مثل مرحوم نائینی که فرموده باید اقتصار بکنیم به موارد نص، باز می گوییم که عیبی ندارد. رجاء مجال دارد. به رجاء تبدیل امتثال. همان که مرحوم اخوند فرموده اگر شک کردیم که ایا امر ساقط است یا ساقط نیست، که گفتیم خیلی از موارد هم ممکن است شک بکنیم، چون تبدیل الامتثال را ممکن می دانیم، به رجاء عیبی ندارد. فرد اخری را می اوریم به رجاء این که این امتثال باشد بقاءً. چون ممکن است، امکان را ثابت کردیم، جای رجاء دارد. کسانی که می گویند محال است، می گویند رجاء دیگر معنی ندارد. محال است. اما ان هایی که می گویند تبدیل الامتثال ممکن است، و لو به قصد امر قطعی نه، لزومی ندارد قصد امر قطعی، فعل را می اورد به رجاء این که این بقاءً مقبول مولی واقع بشود و این امتثال بشود بقاءً. چون امکان دارد، رجاء مجال دارد. این است که ما نیازی به ان تلاش نداریم که حتما بیاییم الغاء خصوصیه بکنیم. نه. تبدیل امتثال می گوییم ممکن است ثبوتا، و چون ممکن است، همه جا شما می توانی رجاء فرد اخری را بیاوری به امید این که ان فرد مصداق ان امتثال باشد بقاء.
س:
ج: ما بحث استحباب نداریم….ان ها که می گویند محال است، باید یک امر مستحبی بیاوری یا به رجاء یک امر مستحب بیاوری….به رجاء تبدیل می گوییم….نه. استحباب ما چه می دانیم مستحب است یا نه. نمی دانیم. اگر الغاء خصوصیه نکنیم، نه. نمی دانیم مستحب است یا نه. ترغیب ثابت نیست. رجاء باز است….از کجا معلوم، شاید اختیار کرده، تمام شده رفته، هیچ استحبابی ندارد دوباره اوردن…امر ندارد. می گویم مواردی که نص نداریم، ان جا را داریم بحث می کنیم.
هذا تمام الکلام در تبدیل الامتثال بعد فراغ العمل که ایا ممکن است یا ممکن نیست.
بقی الکلام در تبدیل امتثال فی اثناء العمل. مساله ای که محل ابتلاء است. امر شده ایم به مرکبی، مقداری از ان مرکب را اوردیم، می خواهیم رفع ید بکنیم از این و نسبه به همان مقداری که اوردیم، تبدیلش بکنیم به مقدار دیگری. صورت را شسته است، فرض بفرما دست راست را هم شسته. حالا به یک جهتی می خواهد بگوید که نه. دلم نگرفت. از سر نو وضوء بگیرم. از سر نو وضوء بگیرم، این رفع ید است از ان مقداری که شسته است و انجام داده است.[1] اگر گفتیم تبدیل الامتثال جائز است در بعد الفراغ، این جا دیگر به طریق اولی. این جا واضح تر است عند العقلاء. در نتیجه لزومی ندارد که فوت موالاه بشود یا برویم خشک کنیم مواضع را بعد برویم وضوء بگیریم. نه. و لو فوت موالاه نشده است. دوباره اب می ریزم به صورتم به نیه وضوء. یا در باب طواف که خیلی محل ابتلاء است. وسط طواف یک کم حولش دادند، یک طورهایی، دلش نمی چسبد، مساله را سوال می کند می گویند طوافت صحیح است، خیلی اوقات می شود وسط طواف دلش نمی چسبد، می اید بیرون. می گوید ولش کنید. از سر نو طواف بکنیم. ایا همین که می گوید ولش کن، تمام می شود. ان جدید می اید جای این. یا نه. باید این را به یک طوری باطلش بکند. مثلا در ان باب وضوء به احداث حدث باطل کند مثلا. در این جا بیاید از مطاف خارج تا موالاه فوت بشود، بعضی علماء، خیلی علماء همین طور می گویند. می گویند در اثناء باید فوت موالاه بشود، از مطاف بیاید بیرون. یا خیلی در همان مطاف بشیند که ان هم در چهار شوط اول. در سه شوط بعدی اش که خیلی گیر دارد. می گوید به مجرد رفع ید کردن از ان مقداری را که انجام داده است، او از امتثال بودن خارج نمی شود. پس باید او باطل بشود. بطلانش به چی هست. به فوت موالاه مثلا. به خروج از مطاف مثلا. همین طور گفتند. یا فتوی دادند یا گفتند احوط این است که بگذارد موالاه به هم بخورد. بعد از سر نو شروع بکند. و گرنه، اگر فوت موالاه نشده است، می خواهد فی الفور شروع بکند، باید به قصد تمام و اتمام، عمل را انجام بدهد. تبدیلی ها می گویند نیازی به این حرف ها نیست. همین که گفتی هیچ، او دیگر هیچ، حالا از سر نو گرفتی، تمام است. یک فرعی ان وقت در این جا هست، فرعی هست که در عروه مطرح است. ان هم محل ابتلاء است. کسی در اثناء غسل ازش حدث اصغری صادر شد. پایش را بالا کرد بشورد دیگر در عمرهای بالا همین طوری هست، به اختیار خودشان نیستند، یک بادی خارج شد، حدثی صادر شد. خب بعضی ها می گویند حدث اصغر در اثناء، مبطل غسل است. بحث نداریم. خب باطل شد، از سر نو باید بیاورد. ربطی به تبدیل امتثال ندارد. بعضی ها می گویند نه. حدث اصغر در اثناء غسل، مبطل غسل نیست. این هایی که می گویند مبطل نیست، باز دو قسم اند. یک قسمشان می گویند همین غسل را ادامه بدهد، همین غسل جنابه است، غسل جنابه یغنی من الوضوء. خب حالا این هم جای بحث ندارد. کاری اش نداریم. همین را ادامه می دهد. این ها محل ابتلاء را می اوریم. اما یک نظر سومی هست که این حدث غسل را باطل نمی کند، و لکن به این غسل هم نمی توانی نماز بخوانی. این غسلت تمام شد، باید وضوء بگیری. سید یزدی همین طور می گوید. می گوید غسلش صحیح است. اعاده لازم نیست. ولی و علیه الوضوء. خب تبدیل امتثالی ها این جا یک راهی دارند. تبدیل امتثالی ها چی می گویند. می گویند وقتی حدث صادر شد، می گوید این که اوردم هیچ. از سر نو یک غسل می کنم. تا شد هیچ، یک غسلی را از سر نو اورد، ان غسل جدید که دیگر درش حدث محقق نشده است، یغنی عن الوضوء. برای این که وضوء نگیرد، رفع ید می کند از ان مقداری را که اورده است، او از گردونه امتثال، او از صلاحیه امتثال خارج می شود، بعد یک غسل کاملی می اورد. خب این غسل کامل درش حدث محقق نشده است، یغنی عن الوضوء. روی مبنای سوم، تبدیل امتثال کارایی دارد و موثر است برای این که وجوب وضوء را از گردنش ساقط می کند. هنوز هم هست، موارد زیادی هست برای تبدیل امتثال در اثناء که حالا همین دو سه مورد کفایه می کند.
س:
ج: حالا بعضی ها اصلا گفتند وضوء لازم نیست. حالا این می گوید اگر. فقه جدید نمی شود. می گوید اگر از سر نو گرفتی. چه جدیدی هست…ان ها می گویند وضوء واجب نیست. ما می گوییم وضوء واجب نیست اگر از سر نو بگیرد. خیلی حرف دوری نیست. بعیدی نیست. گفتنی هست.
هذا تمام الکلام در بحث تبدیل الامتثال بالامتثال.
تلخص. خلاصه اش بکنیم. یک چیزی را هم می خواهیم اضافه بکنیم.
ایا تبدیل امتثال ممکن است یا ممکن نیست، تبدیل امتثال را معنی کردیم که فرد قبل بحدوده اورده شده است، صلاحیه مصداقیه دارد، ما او را از گردونه خارج بکنیم بقاءً، و فرد دوم را بقاءً امتثال قرار بدهیم. این معنای تبدیل الامتثال بالامتثال است. ایا ممکن است یا محال، محل خلاف شد. بعضی گفتند ممکن است و بعضی گفتند محال است. این تبدیل الامتثال معنایش این شد. ممکن است یا ممکن نیست، در رأس قائلین به استحاله، مرحوم حاج شیخ اصفهانی بود. مرحوم حاج شیخ اصفهانی گفت محال است. بعد هم مرحوم اقای خوئی، بعد هم مرحوم اسدمحمدباقرصدر حرفشان این بود مرحوم حاج شیخ اصفهانی می گفت امر ساقط است فلامجال لامتثال اخر. مرحوم اقای خوئی باز اضافه می کرد می گفت اگر امر ساقط است، فلامجال، اگر باقی هست، فیجب فلامعنی للجواز. مرحوم اسدمحمدباقر می گفت امر ساقط است چون اگر امر ساقط نباشد، طلب الحاصل است. بحث سر این بود که تبدیل امتثال توقف دارد بر بقاء امر. و چون امر نمی تواند باقی باشد به هر سه سیاقت، نمی تواند باقی باشد، فلامجال للتبدیل. در مقابل مرحوم اخوند، مرحوم اغاضیاء امدند گفتند امر باقی هست. منتهی مرحوم اخوند در خصوص جایی که غرض اقصی حاصل نشده است. او می گوید روح امر ان غرض اقصی هست. تا غرض اقصی حاصل نشده می گوید امر باقی هست. امر را گفت باقی هست از جهت این که غرض اقصی باقی هست. مرحوم اغاضیاء توسعه داد، گفت حالا غرض اقصی یا روی مبنای مقدمه موصله. مقدمه موصله می گویند این مقدمه ای که تو انجام دادی، امرش ساقط نمی شود مگر وصف موصله پیدا کند. این جا هم همین طور. این فعلی را که تو انجام داده ای، مسقط نیست. مگر…حالا این طور می گوییم. شبیه موصله. مگر مولی انتخاب بکند. مثلا مولی بهش برسد. انتخاب بکند. اختیار بکند. مادامی که اختیار نکرده…از غرض اقصی جدایش کرد. یک خورده بازش کرد و فرمود که احد الامرین اما غرض اقصی و اما مقدمه موصله. یک حرف سومی هم بود مرحوم اشیخ کاظم شیرازی می گفت اساس همان انتخاب است که گفتیم اخوند هم در ذهنش همین بوده است که روایه ان الله یختار احبهما را اورده است، می خواهد بگوید که انتخاب مهم است، مادامی که انتخاب نشده است، امر باقی هست. این بند به غرض اقصی نیست. ممکن است شما اصلا اصل غرض را هم منکر بشوید. سه تا حرف در مقابل ان حرف، آن سه تا حرف، سه تا حرف اخر این جا بود که امر را بگویند باقی هست.
یک چیز حالا در این خلاصه اضافه می کنیم. یک حرف اخری از مرحوم نائینی می گوید نه. امر ساقط است. باز هم تبدیل امتثال جائز است. اصلا تبدیل امتثال نیاز به بقاء امر ندارد. مرحوم نائینی می گوید این امتثال بودن، این امر اعتباری هست. این مسقط او باشد، امتثال او باشد، یک امر اعتباری هست. الی الان این فرد مصداق بود، این فرد مسقط امر بود. از الان فرد اخری را به جای او مکلف می گذارد. بقاءً ان سقوط مستند به این دومی می شود. امر ساقط است، بقاءً سقوط امر به خاطر این امتثال دوم است. تبدیل امتثال نیاز به بقاء امر ندارد. ما هم در ضمن کلمات این را گفتیم. حالا شفاف ترش داریم صحبت می کنیم. این که او امتثال باشد…یک امر اعتباری هست. تا الان او امتثال باشد، از الان تغییرش بدهیم. می شود. این مشکل ندارد. این هیچ مشکلی ندارد. هم عرفی هست. هم در روایات هم وارد است. در صحیحه زراره نماز را خوانده است به قصد عصر. تا الان عصر واقع شده است چون قصد عصر کرده است. بعد فهمید ظهر را نخوانده است. در ان صحیحه زراره می گوید از الان او را اعتبار بکند ظهر، عصر را بعد بخواند. در عرف هم محقق است این مساله. پولی را داده اید…دو تا بدهکاری داشته اید از یک نفر. پول را دادید بهش. اداء دین شش ماه قبل. بعد یادش امد که یک دینی هم دارد برای یک سال قبل. او آبروریزی اش بیشتر است. می رود پهلویش می گوید که من این را به قصد اداء دین شش ماه قبل دادم. ولی این را حساب کن از الان اداء دین یک سال قبل. او هم می گوید عیبی ندارد. امور اعتباریه است. می توانیم ما دست کاری اش بکنیم. حرف متینی فرموده مرحوم نائینی. ما گفتیم امر هست. اشکالات را دفع کردیم گفتیم امر هست بلاداعویه. حالا می گوییم مرحوم نائینی فرموده نه. ممکن هم هست بگوییم امر هم ساقط است، در عین حال تبدیل امتثال ممکن است. این است که دو تا مرحله هست. مشکل قائلین به استحاله، مشکلشان سقوط الامر است، دو تا مرحله، دو تا جواب دارد، اولا می گوییم امر ساقط نیست الا بعد الانتخاب. با ان منبهاتی که اوردیم. ثانیا، امروز این را اضافه می کنیم، امر هم بگوییم ساقط است، جای تبدیل امتثال هست، می توانیم باز هم بگوییم تبدیل الامتثال امر اعتباری هست. به ید معتبر است. درست فرموده مرحوم نائینی که و ان سقط الامر، و لکن للمکلف تبدیل الامتثال.
این اساس بحث بود. این خلاصه که مانعین چه نظرشان بوده، مثبتین چه نظر.
این یک مرحله بحث.
مرحله دوم بحث، روایات باب بود. روایات باب را چه طور ما حلش بکنیم.
عرض کردیم ظاهر همه روایات باب، هر سه طائفه روایات باب، ظاهرش تبدیل امتثال است. اگر تبدیل امتثال را قائل شدید، خب اخذ به این ظواهر می کنید. و اگر گفتید محال است، ان ها که می گویند تبدیل امتثال محال است، یا باید ظهور این روایات را انکار بکنند که بعضی همین کار را کردند. یا باید توجیه بکنند بعد از اعتراف به ظهور. ان ها دو قسم شدند. بعضی ها اصل ظهور را منکر شدند، گفتیم خلاف انصاف است در همه روایات. بعضی ها هم گفتند نه. ظهور دارد و لو بعضی از طوائف ظهور دارد، ولی چون عقلا محال است، باید توجیه بکنیم. در مقام توجیه ما توجیهاتی ذکر کردیم و بعضی از توجیهات را گفتیم خیلی دور است. و اگر بناء باشد توجیه بکنیم، اقرب التوجیهات به ذهن ما این توجیه است. این هم یک مرحله بحث بود.
مرحله سوم بحث هم این بود که ایا تبدیل امتثال که ممکن شد، دلیل خاص باید داشته باشد، منحصر است به جایی که دلیل برسد کما عن النائینی. یا نه. تبدیل الامتثال امر عرفی هست. شایع است در میان موالی و عبید عرفیین. و همین شیوع هم برای شریعه کافی هست. مضاف به این که از موارد کثیره می شود تعدی کرد، بعید است که موارد کثیره، خصوصیه داشته باشند، مضافا که ان الله یختار احبهما به منزله تعلیل است، ما این طور ادعاء کردیم که می شود تعدی کرد از موارد منصوصه به غیر موارد منصوصه. و اگر کسی اشکال کرد گفت نه. من باورم نمی شود که بشود تعدی بکنیم، می گوییم رجاء، وقتی ما تبدیل را گفتیم ممکن است، پس رجاء، همان طور که مرحوم اخوند فرموده و ان شک فی وجود الامر فلابأس باتیانه رجاء، حرف مرحوم اخوند حرف متینی هست.
و مرحله چهارم هم تبدیل الامتثال در اثناء. در ذهن ما این است که اگر تبدیل الامتثال، این ها را دیگر مطرح نکردند در کلمات، ولی در فقه در جاهایی مطرح هست. اگر ما تبدیل الامتثال را بعد الفراغ من العمل گیر کردیم و گفتیم امر چون ساقط است، فلامجال برای تبدیل، در اثناء که دیگر امر که ساقط نشده است، در اثناء عرفیه اش واضح تر است. شبهه سقوط امرش این جا ضعیف تر است. این است که اگر هم ما تبدیل الامتثال را در کل گیر بکنیم، تبدیل الامتثال در بعض به معنی که رفع ید بکنیم از ان بعض، فعل را از سر نو بیاوریم که کل فعل جدید مصداق باشد نه این که ان اولی هایش زائد باشد، ادامه اش مصداق باشد، این در ذهن ما خیلی واضح است. بهذا یتم الکلام در قضیه…
یک چیز دیگر هم می خواستیم در ان وسط ها بگوییم که تبدیل الامتثال بالامتثال شبهه مرحوم حاج شیخ اصفهانی که مندفع شد بماند، یک منبهاتی هم اوردیم. مرحوم حاج شیخ کاظم شیرازی هم اورد. منبهات عرفیه که تبدیل امر اعتباری هست. تبدیل امر ممکنی هست. امر عرفی هست. این هم دیگر در ضمن ان ها منبهات را ذکر کردیم. بهذا یتم الکلام در تبدیل الامتثال. و بعد ذلک تمام شد مبحث اول.
بعد ذلک مرحوم اخوند وارد مبحث ثانی شده است. مبحث ثانی در اجزاء عمل است از امر اخر. تا به حال اجزاء از خود ان امر. او خیلی بحث نداشت. اخوند داستان تبدیل را اورد که یک بحثی شده باشد، مهم این مبحث ثانی است. اتیان بکنیم به مامور به به امری. مجزی باشد از امر اخری. خب این هم دو مرحله دارد. دو مقام دارد. یکی مامور به به امر اضطراری. نماز مع التییم ایا مجزی هست از امر اختیاری بعد ارتفاع الاضطرار. اضطرار برطرف شد. اب پیدا شد. ایا باید اعاده کنیم نماز را یا نه. اگر خارج وقت است، باید قضاء بکنیم یا نه. دوم هم مامور به به امر ظاهری که دیگر الی ما شاء الله. به فتوای مجتهد عمل کردیم، مجتهد عدول کرد. ایا مجزی هست یا مجزی نیست. مجتهد مرد. رفتیم به…یا ما عدول کردیم به یک مجتهد اخری، بر خلاف او صحبت می کند. فتوای مجتهد امر ظاهری هست. ایا عمل به امر ظاهری مجزی هست یا نه، ان هم مقام ثانی هست.
اما المقام الاول اجزاء المامور به بالامر الاضطراری عن الامر الاختیاری. ایا مجزی هست یا مجزی نیست. این جا هر دو واقعی اند. امر اضطراری هم واقعی است. موضوعش شک نیست. موضوعش فلم تجدوا ماء هست. موضوعش فان عجزت هست. ظاهری موضوعش شک هست. شک داری حکم این است یا نه. اتیان کرده ای به مامور به واقعی. منتهی مامور به واقعی اضطراری. یک نقصی دارد. یک کمبودی دارد. ایا بعد رفع الاضطرار در وقت اعاده، در خارج وقت قضاء واجب است یا واجب نیست.
بر می گردیم به کلام مرحوم اخوند.
مرحوم اخوند دو تا بحث کرده است. یک بحث ثبوتی یک بحث اثباتی. فرموده اولا باید ثبوتا نگاه کنیم. یک مباحثی که فقهی نیست. عقلی هست. فرموده ثبوت را که نگاه می کنیم، چهار جور ممکن است. تاره مامور به به امر اضطراری، همین نماز مع التیمم، این وافی به تمام ملاک نماز مع الوضوء هست. نماز مع الغسل هست. وافی به تمام الملاک. و اخری، حصر عقلی هست، وافی به تمام الملاک نیست. یک مقداری اش مانده است. ان که مقداری اش مانده است، دو قسم است، تاره امکان استیفاء دارد. می توانم من ان را با اعاده استیفاء کنم. می توانم ان را با قضاء استیفاء بکنم. و اخری امکان استیفاء ندارد. مثال عرفی می زنند. مولی گفته مثلا اب خنک بیار. اگر که نتوانستی، همان اب گرم را بیار. ما رفتیم نتوانستیم اب خنک پیدا نکردیم، اب گرم اوردیم، خورد مولی. عطشش رفع شد. ولی ناله می کند. می گوید که او یک چیز دیگری بود. او حال می داد. ملاک را تحصیل نکرد این اب گرم. اب ولرم. ولی از ان طرف هم امکان استیفاء نیست. عبد بگوید اقا الان یخ پیدا شد. بیاورم. می گوید نه. نمی توانم بخورم دیگر. امکان استیفاءش نیست. فعل او وافی به مقداری از ملاک هست. مقدار دیگر هم قابل استیفاء نیست. این هم قسم دوم. و ثالثه، این ها در شرعیات…این ها فرضی هست. قسم اخر این است که ان باقی، امکان استیفاءش هست. می توانم دوباره استیفاء کنم. خب این جا هم دو قسم است. ان باقی که امکان استیفاء دارد، گاهی زیاد است، واجب الاستیفاء هست. گاهی نه. او باقی زیاد نیست. یک مرتبه ضعیفه ای از ملاک است که شارع نمی خواهد، الزام ندارد، واجب نکرده استیفاء او را.
از چهار حال خارج نیست. یا عمل وافی هست. یا وافی نیست. وافی نیست، مقدار مُتَبَقًّی، ممکن الاستیفاء. لاممکن الاستیفاء. ممکن الاستیفاء هم لازم الاستیفاء. غیر لازم. دیگر از این چهار قسم خارج نیست. حصر عقلی هست.
مرحوم اخوند فرموده است که حکم اجزاء این ها واضح است. در ان صورتی که وافی به تمام ملاک هست، خب معلوم است. شما تمام ملاک را اوردی، تمام ملاک امر اختیاری را، سقط الامر. امر تابع ملاک است ثبوت و سقوطش. ملاکش به این حاصل بشود یا به یک چیز دیگر. خب ان واضح است. فیجزی. در قسم دوم هم که وافی نیست ولی امکان استیفاء نیست، ان جا هم یجزی. چون از باب این که امکان ندارد. نمی توانم دیگر استیفاءش بکنم. یجزی از این باب که امکان استیفاء بقیه نیست. در فرض ثالث امکان استیفاء هست و لازم الاستیفاء است. خب فلایجزی. این هم واضح است. یک مقداری از ملاک مانده است، ممکن الاستیفاء، واجب الاستیفاء. خب باید بیاورم. واضح است این هم. چنان چه قسم چهارمش هم واضح است. مقداری که از ملاک مانده است، ممکن الاستیفاء، اما غیر واجب الاستیفاء. وقتی واجب نیست استیفاءش، خب یجزی. بحث نداریم.
خب بحث ثبوتی مشکلی ندارد.
و لکن در ضمن این بحث ثبوتی، مرحوم اخوند در مقام افتراق این صور، بحث بدار را مطرح کرده است. یک بحثی هست در فقه ایا بدار جائز است یا نه برای شخص مضطر. اول وقت. اب ندارد. ایا می تواند با تیمم الان نماز بخواند یا باید صبر بکند. باید عذر مستوعب بشود که جائز باشد. یا یأس باید پیدا بکند. مختلف است دیگر فتاوی. بعضی ها یأس را می گویند، بعضی ها عذر مستوعب را می گویند. ایا بدار جائز است یا جائز نیست، در جایی که شک دارد ایا عذرش باقی می ماند یا نه، جائز است یا جائز نیست واقعا، جواز بدار واقعی، واقعا جائز است بدار یا واقعا جائز نیست. ظاهرا جائز است. بحث نداریم. الان اب ندارد. شک دارد که اب پیدا می کند. استصحاب می گوید اب پیدا نمی شود. یجوز البدار ظاهرا. او محل بحث نیست. نه. واقعا. می تواند شارع اجازه بدهد بدار را به این اقا یا نه. مرحوم اخوند در شق ثانی گفته است که نه. نمی تواند به این اجازه بدهد بدار را. این شخصی که عملش وافی نیست، و باقی مانده امکان استیفاء ندارد، به این نمی تواند اجازه بدهد که تو الان بیار. چرا. چون اگر به این اجازه بدهد تو الان بیار، این تفویت ملاک است. تفویت مقداری از ملاک ملزم است. در جایی که، صوره ثانیه، در جایی که مقداری از ملاک باقی می ماند، امکان استیفاءش نیست، آن جا در حق این شخص جواز بدار نیست. شارع اصلا نمی تواند به این بگوید می توانی الان بیاوری. نه. باید بر این واجب بکند منتظر بمان، انتظار را لازم بکند. منتظر بمان تا ببینیم چه طور می شود. دیگر اگر یقین پیدا کردی که عذرت مستوعب است، می توانی اقدام بکنی. ملاحظه بفرمایید یک خورده ای بحث بدار را اورده است، عبارت هایش مندمج شده است. نگاهش بکنید. تتمه کلام فردا ان شاء الله.
[1]. ایا این رفع ید به معنای هدر نیست. اگر به معنای هدر باشد، همه قبول دارند که تبدیل امتثال ممکن است.