اصول ـ جلسه ۱۱۲ ـ ۱۳۹۷/۰۱/۰۱

No Audio File Selected/Uploaded

بسم الله الرحمن الرحیم

بحث ما در ارشاد و مولویه بود.

عرض کردیم که معروف و مشهور این است که اصل در امر مولویه است. ظاهر حال مولی که تکلم می کند، این است که می خواهد اعمال مولویه بکند. ارشاد خلاف ظاهر حال مولی ست.

و لکن از این ظاهری که مقبول شده است، مسلم شده است عند المشهور، مواردی را استثناء کرده اند.

مرحوم نائینی خطابات واقعه در سلل معالیل را استثناء کرده بود. مرحوم اقای خوئی فرمود این استثناء وجهی ندارد.

خود مرحوم اقای خوئی خطابات وارده در زمینه مستقلات عقلیه را استثناء کرده بود که گفتیم این هم وجهی ندارد. خطابات وارده در زمینه مستقلات عقلیه، ان ها هم ظاهر حالشان اعمال مولویه است. و این که ایشان ادعاء کرد اعمال مولویه این جا لغو است، گفتیم لغو نیست.

کلمه ای که اضافه می کنیم این است که البته بعید نیست خطاباتی که وارد شده است در امور عقلائیه، اداب، طب، و امثال ذلک، ان ها بعید نیست بگوییم ارشاد باشند. این که ائمه ما اعمال مولویه کرده باشند در روایات طبیه مثلا. در روایاتی که اسمش آداب است، می خواهی غذا بخوری دستانت را بشور مثلا، جا دارد کسی بگوید که نه. این ها هم اوامر مولویه استحبابیه است. ولی این مواردش دیگر این فرمایش مرحوم اقای خوئی، نه از باب لغویتی که ایشان می گوید، ولی ارتکاز بر این است که ان که رنگش امده و زرد شده، حضرت می فرماید کباب بخور، به ذهن می زند که مثل بقیه اطباء دارد صحبت می کند که اگر می خواهی خوب بشوی، می خواهی رنگت صاف بشود، این را بخور. اعمال مولویه در این موارد یک مقدار سخت است.

این کلمه را هم عرض بکنیم دیگر این جا بالمناسبه روایات طبیه ما هم زیاد است. طب الرضا، طب الکاظم، طب الصادق، خیلی روایات طبیه ای را در کتب مختلفه ثبت کرده اند. در مثل وسائل الشیعه هم فی الجمله امده است. این به کثره شان به ذهن می زند که مجعول باشد. همان طور که مرحوم شیخ صدوق فرموده اکثر روایات طبیه مکذوبه اند بر ائمه، ان ها را دروغ بستند تا بعد مردم بروند عمل کنند نتیجه نگیرند بعد به ائمه بدبین بشوند….

س:

ج: قضای حاجه راه دارد. می گوید صلاح ما نیست….نه. طبیه مقصود این است که….طبیه غالب به حقیقه است.

الان مردم دکتری را که داروهایش اثر نمی کند، لعنش می کنند. حالا هر چی او بگوید که ما شاید دادیم. می گوید برو پی کارت. شاید چی هست. در امور تکوینیه این طور…پزشک روز را می گویم. کسی که پزشک روز است، غالب داروهایش اثر نکند، می گویند این ادم مزخرفی هست. این است که…حالا یک ادم حدیث شناسی، نزدیک به زمان ائمه، مضاف بر این که این همه روایه از ائمه صادر شده، شأنشان بیان احکام است. این همه روایات طبیه صادر بشود این ها که به ذهن می زند که این ها…

س:

ج: کار پیامبر طبیب دوار، معالجه می کند، دعاکم الی یحییکم. برای این که ارتباط انسان ها را با خدا تمام بکند. شأن پیامبر که طبابت نیست. اصلا پیامبر مگر چند تا روایه طبی دارد. پیامبر اکرم….ان ها برای ائمه است. این ها درست است، علم الادیان علم الابدان معنایش این نیست پیامبران امدند برای علم الابدان. علم دو قسم هست….نص قران است. ان چه هست، صحبت هدایت مردم است. صحبت این است که…

خب متأسفانه این طور شده است. در هر حال روایات طبیه را ما نمی گوییم که همه اش دروغ است. ولی نمی شود که همه این ها…مضاف بر این که این ها مرسلات اند، مرفوعات اند، سند تام ندارند، سند صحیح ندارند، نمی شود این ها را تصحیح سندی کرد، فنیا این روایات، روایات غیر حجتی هستند، مضافا بر این ها به ذهن می زند که فرمایش مرحوم صدوق که خریط فن است، می گوید اکثر این ها مکذوبه علی الائمه علیهم الصلاه و السلام بعید نیست. حالا کار به این ها نداریم. اصلا می گوییم روایات طبیه از ان ها صادر شده است را داریم بحث می کنیم. این بالمناسبه اشاره کردیم. این معنایش این نیست که ما همه را داریم انکار می کنیم. می گویم به این کثرتش…توجه نمی کنند بعضی ها، تصور نمی کنند چه می گوییم، اشکال می کنند.

س:

ج: شبهه حرمت هم ندارد. علم اصول ما خواندیم. شاید حق باشد….عیبی ندارد بگوید رجاء. بگوید شاید خوب بشی. شاید اثر کند. بله نسبه بدهد امام صادق این را فرمودند، عن غیر علم است، افتراء است. تشریع است. حرام است. ولی می گوید یک روایتی امده، حدیث. حالا رجاء عمل می کنیم. رجاء عمل کردن عیب ندارد…ما ان طرف، ان هم جهل است تند شدنش. این طرفش هم جهل است، از این طرف تندشدنش. همه این ها را بگوییم حقیقه است، ائمه امدند طب برای مردم بگویند، این هم باطل است. ان هم که باز بیاییم بگوییم نه. این ها هیچ به درد نمی خورد، نه. ان ها هم می شود ازش یک استفاده هایی کرد….به نحو قطعی نگوید. این همه ما روایت می خوانیم راجع به اعمال. این همه روایه ضعیف. حتی مطمئن هم بشود، این طور هم القاء بکند، مطمئن بشود ان شاء الله خوب می شوی، چه عیبی دارد. روانی اصلا….حالا ان ها نسبه نمی دهند. ایشان می گوید روایه را نسبه بدهد.

فقط ما فرمایش اقای خوئی را در مثل روایات طبیه، روایات آدابیه، این ها می گوییم که بعید نیست. مجرد این که عقلی باشد فارشاد را ما گیر داریم. اما در کثیری از موارد عقلائیه، امور تکوینیه…ما ان برهان را قبول نداریم همه جا بگوییم. ولی به ذهن می زند که مثل طبیه و ادابیه، ائمه ما کسائر الاطباء دارند صحبت می کنند. دارند ارشاد می کنند. ظهور کلامشان در مولویه این طور موارد را ما گیر داریم. خب بگذریم.

سلسله معالیل گذشت. مستقلات عقلیه گذشت.

موارد دیگری که حمل بر ارشاد می کنند، عبارت است از امر به اجزاء. امر به شرائط. که قبلا اشاره کردیم. در امر به اجزاء مرحوم اقای خوئی فرموده و بعضی دیگر، می گویند امر به اجزاء مولویه ندارد. امر به اجزاء ارشاد به جزئیه است. اگر روایتی امد اقرأ الفاتحه فی صلاتک، می گوید این ارشاد است. این به داعی اخبار است. امر ارشادی و امر مولوی، حقیقتشان و اختلافشان به داعی است. گذشت در اول اوامر. مستعمل فیه یکی هست. همه در طلب استعمال کردند. همه در نسبه طبیه. هر چه معنی می خواهید بکنید. یکی داعی اش این است که شما را ارشاد بکند، اخبار بکند به یک واقعیتی که با قطع نظر از این خطاب ان واقعیه محقق است. مولویه نه. به داعی بعث است، به داعی تحریک است، که به خود همین محقق می شود. به همین محقق می شود طلب تشریعی، امر مولی، وجوب مولی، به خود همین خطاب محقق می شود. او اخبار از ما تحقق است. این محقِّق این اعتبار است. امر ارشادی معروف است می گویند چیز زائدی نمی اورد. مرشد الیه قبل از او محقق است. این فقط تکلم می کند به داعی اخبار. به داعی ارشاد. به داعی این که او را در ذهن او موجود را احضار بکند. اما در امر مولوی، امر به داعی تحریک است. الان یک چیزی را با این امر ایجاد می کند. چیزی که لم یکن، یکون می شود. امر محقق می شود. طلب محقق می شود. به امر این ها محقق می شوند. و لو روی مسلک ابراز. او اثری ندارد. بالاخره یک امر اعتباری محقق می شود. مرحوم اقای خوئی فرموده است که امر به اجزاء، ظاهر در ارشاد و اخبار به جزئیه است. یعنی قبلا امر کرده به نماز ده جزئی مثلا. فاتحه شده جزء، رکوع شده جزء، حالا که می گوید اقرأ، ارشاد به ان است که قبلا او محقق شده است. امر به اجزاء، ارشاد به جزئیه است.

خب این هم باز جای مناقشه دارد که مرحوم همدانی هم متنبه شده و فرموده نه. وجهی ندارد که ما امر به اجزاء را ارشادی قرار بدهیم. امر به اجزاء هم امر مولوی اند. منتهی امر مولوی ضمنی.

ببینید ارتکاز بر این هست یا نه. شخصی به عبدش می گوید فلان معجون را درست کن. آبگوشت درست کن امروز. بعد همان را تفصیل می دهد. در وقت تفصیل دادن که می گوید نخود بریز، نمی دانم زردچوبه بریز، در همان حال هم احساس می کند که دارد همان امر بسته مولوی را بازش می کند. دوباره مولویه اش را تکرار می کند. این ها ظاهر امر مولی، مولویه است مهما امکن باید ما به این ظاهر اخذ کنیم. این جا می توانیم ظاهر را اخذ کنیم. امر مولوی ضمنی. وجهی ندارد که ما از این ظهور رفع ید بکنیم. آبگوشت بساز امر مولوی است. بازش هم بکند، این همان تفصیل امر مولوی است. بازش می کند. حالا فرض کنید که او نمی فهمد. می گوید گوجه فرنگی هم بریز. این توش بوده، منتهی این نیاز به بیان داشته است.

س:

ج: حالا ان جاهایی که نمی دانست چی. گفته نماز بخوان این مجموعه. ولی نمی داند این مجموعه چی هست. بعد می گوید اقرأ الفاتحه. ارکع. نماز اولی هم که گفت، همین ها بود. بعد همین ها را اورد در قالب اوامر ضمنیه بیان کرد.

این است که مهمش ان ارتکاز است. گفتم ارتکازتان را ببینید که وقتی که ان بعضی از اجزاء را به خاطر اهمیتش یا به خاطر جهالت طرف به زبان می اورید، ارتکازتان چی هست. ارتکازتان این است که می خواهید ارشادش بکنید. یا همان اعمال مولویه دارد دوباره گل می کند.

این است که ظاهر اوامر متعلق به اجزاء که مرحوم همدانی فرموده مولویه است، کلام متینی هست.

و اما اوامر متعلق به شرائط.

اوامر متعلق به شرائط باز مرحوم اقای خوئی فرموده ارشاد به شرطیه است. اذا قمتم الی الصلاه فاغسلوا وجوهکم ایشان می فرماید که این فاغسلوا به داعی ارشاد به این است که این وضوء شرط نماز است. این به داعی ارشاد به شرطیه است.

مرحوم اخوند فرموده که نه. استدلال کرده به همین ایه قران که مقدمه واجب واجب است، استدلال کرده به همین ایه قران. اذا قمتم الی الصلاه فاغسلوا، می گوید این فاغسلوا امر غیری هست. به وضوء تعلق گرفته. امر مولوی. بعد می گوید حکم الامثال فیما یجوز و فی ما لایجوز سواء پس همه مقدمات واجب هستند.

ما هم در ذهنمان همین است. ما هم می گوییم وجهی ندارد امر به شرائط در ذهن ما این است که واضح تر است امر به شرائط از امر به اجزاء. در امر به اجزاء شما بگویید قبلا این اجزاء را امر کرده به صورت سر بسته بیان کرده است. حالا که دانه دانه دارد بیان می کند، ارشاد است. خب سلمنا. ولی در امر به شرائط که این طور نیست. درست است در امر به شرائط گفته نماز مع الطهاره بخوان. ولی الان که امر می کند، به خود طهاره امر می کند. این در شکم او نبود. این جا به ذهن ما این است که واضح تر است امر به شرائط، مولویه شان واضح تر است از امر به اجزاء. امر به اجزاء کسی ادعاء بکند چون قبلا امر کرده به اجزاء در ضمن کل، امر جدید به داعی ارشاد است. جا دارد. ان هم درست نبود. ولی در امر به شرائط، به شرائط که امر نکرده، به تقید امر کرده است. بعد که به تقید امر کرد، جا دارد که بیاید به قید، امر جدیدی بکند. بگوید وضوء بگیر. بگوید غسل کن. خصوصا در جایی که ان متعلق ما، ان شرط ما، خودش هم باز یک اعتبار شرعی هست. باز یک امر تکوینی بود، می گوید نردبان بگذار، می گوییم خب عقل این را می فهمید. اما اگر نه، ان شرط ما شرط شرعی است. در بحث مقدمه واجب می رسیم. مقدمه عقلی داریم، مقدمه شرعی داریم. ان موارد به ذهن می زند که مولویه واضح تر است. از همان اولش همین طور می گوید. اذا قمتم الی الصلاه فاعسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق اجزاء را هم در ضمن امرش بیان می کند. باز اگر می گفت اذا قمتم الی الصلاه، ان طهاره را بیار، باز ممکن است شما بگویی طهاره را قید قبلا قرار داده، عقل می گوید، حالا خودش هم ارشاد به عقل است. ولی نه. یک چیز زیاد تر می گوید. می گوید نماز بخوان مع الطهاره، بعد می اید ان ها را محصلاتش را بیان می کند. می اید مواضعش را بیان می کند. اذا قمتم الی الصلاه فاغسلوا وجوهکم و ایدیکم الی المرافق و ان کنتم جنبا فاطهروا، به ذهن ما این است که، تا حالا شما هم همین ایه قران را می خواندید، یا فلم تجدوا ماء فتیمموا، به ذهن حکم مولوی می رسد. حمل این ها بر ارشاد، خیلی خلاف ظاهر است. امر جدید است. این ها امر جدید است. چون امر جدید است. ان جا تکرار امر اول است. تقید را گفته. قید را که نگفته است.

خب این است که ما حرف مرحوم اخوند را می پذیریم که امر ظاهر صیغه امر این است که مولویه است. مادامی که این ظاهر اخذ به ان ممکن باشد، باید به این ظاهر اخذ بکنیم. مگر قرینه بر خلاف بیاید. مجرد در سلسله معالیل قرینه بر خلاف نیست. مجرد مدرک عقل بودن، قرینه بر خلاف نیست. مجرد این که متعلق از اجزاء و شرائط است، قرینه بر خلاف نیست.

ان وقت این در غیر معاملات.

در معاملات خب ان جا هم باز مختلف است موارد. یک وقت می گوید اوفوا بالعقود. امر به وفاء می کند. امر به وفاء وجهی ندارد بگوییم ارشادی هست. درست است بالالتزام هم دلالت دارد صحیح است، اما ما اوفوا بالعقود را بگوییم ارشاد به صحه است، نه. اوفوا بالعقود می گوید عقد بستی، باید وفاء کنی. اعمال مولویه می کند. منتهی چون وفاء به عقد باطل معنی ندارد که واجب باشد، این بالالتزام هم دلالت دارد که….اختلاف همین است. ایا اوفوا بالعقود بالمطابقه دلالت بر صحه است، ارشادی ها می گویند. اوفوا بالعقود ارشاد به صحه است، می گویند بالمطابقی. یا بالالتزام دلالت بر صحه دارد، ان هایی که می گویند اوفوا مولوی ست، بالالتزام دلالت دارد که عقد صحیح است. ما همین طور می گوییم. می گوییم که در مثل اوفوا بالعقود، در مثل احل الله البیع…ان هم حکم شرعی است، مولوی است. ارشاد به صحه نه. دارد امضاء می کند شارع مقدس. احل الله البیع بناء بر این که معنایش امضاء باشد، احل الله البیع اگر حلیه تکلیفیه باشد، باز بما هو مولی می خواهد حلال کند تکلیفا. حرم الربا را مولویا. احل البیع را مولویا.

بله. اگر یک عقودی پیدا کردید که امر کرده بودند مثلا بروید تجاره مال داشته باشید، هست در روایه، امر به بعضی از تجاره ها، تجاره مال داشته باشید، یا انسان خوب است چند نوع تجاره داشته باشد، بله. این طور اوامری که بوی نصیحت ازش می اید. بوی این است که می خواهد دنیای ما را خوب بکند، شأن ائمه چون این طور اوامر نیست، ممکن است کسی….مثل همان اوامر طبیه می شود. اوامری که به بعضی از تجارات تعلق گرفته است، نواهی را در بحث نهی دوباره بحث خواهیم کرد، اوامری که به بعضی از معاملات بالمعنی الاخص، اوامر بالمعنی الاعم که بحث نداریم، گفته بشور که گذشت داستانش. اوامر متعلقه به معاملات بالمعنی الاخص نه از قبیل اوفوا بالعقود، از قبیل این که امر کرده ما را به بعضی از معاملات. ترغیب کرده به بعضی از معاملات، که نمی دانم بروید این تجاره را انتخاب بکنید، این تجاره را داشته باشید، به نظرم در انعام روایه داریم که امر می کند. می گوید تجاره خوبی هست، آن جا بعید نیست کسی باز مثل همان اومر طبیه، بگوید این ها اوامر ارشادیه اند. می خواهد بگوید این ها مثلا سود دارد.

س:

ج: الزام دارند. عقلاء هم الزام دارند، شارع هم در کنار ان…ظاهر حال مولویه است…ما گفتیم مستقلات عقلیه را، حتی عقل بفهمد، ظاهر مولویه است. حالا عقلاء می فهمند…شارع مقدس در امور عقلائیه می گوید وفاء واجب است….خیلی ها از ان وفاء…این موارد چون امور غیر الزامیه اند، مربوط به دنیای مردم اند، این ها به ذهن می زند که….

ما می گوییم ظاهر امر، امر صادر از مولی، مولویه است. مگر قرائنی بر خلاف بیاید. ما در مثل این گونه اوامری که مثل اقای خوئی و این ها گیر کرده بود، گیر نداریم. در این گونه اوامری که عرض کردیم امروز، گیر داریم. صاف نیست ان ها. کسی هم ان جا بگوید یک امر مولوی هست مثلا.

س:

ج: وفاء به عقد او واجب است وفاء. شرع مقدس امده گفته….این کمال انسان است وفاء به عقد. چه ربطی به دنیا دارد. وفاء به عقد یک داستان دیگری دارد.

این تمام شد. بحثی که جامانده بود در صیغه امر، مرحوم اخوند مطرح نکرده بود، این است که همان طور که ظاهر امر طلب است، ظاهر امر وجوب است، ظاهر امر عینیه است، تعیینیه است، ظاهر صیغه امر هم مولویه است. هب معنی امری که از مولی صادر می شود، وضع صحبت نیست. ظاهر حال از امری، صیغه امری که از مولی صادر می شود، این است که او به صدد اعمال مولویه است. مگر قرینه بر خلاف بیاید که در قرینه بر خلاف، خلاف بود. که اشاره به موارد خلاف کردیم.

س:

ج: ان ها هم راست می گوید. روایه هم داریم که امر می کند به زراعت کردن، ان هم می خواهد بگوید که این به نفع شما هست، نان شما را چی می کند. بعید است که مثلا می خواهد بگوید که بما این که مولی، خدا گفته، ما به عنوان دین می گوییم برویم…برعکس همان تعلیل ها…یادم رفت این را هم بگویم. همان تعلیل هایی که در همان روایات هست، مؤید همین جهه است که می خواهد ارشاد بکند که تعلیل می کند. تعلیل مناسبتش با ارشاد است. مولویه تعلیل نمی خواهد. بایدی هست….علل شرائع، غالبش برای غیر الزامیات است اصلا. الزامیات اخرش گفت خدا گفته غسل کن، چون او می خواهد، غسل می کنم….ولی می گوید اصلش این است. تعبد است….ان ها حکم است….این که معروف است می گویند همین که تعلیل می اورد، معلوم می شود که می خواهد توضیح بدهد، ارشاد است، مناسبه تعلیل با ارشادیه است….ما نگفتیم دائما. مناسبتش. می گویید مؤید است. مناسبت دارد. بله. یک چیزهایی هم هست که قطعا تعبدی هست، قطعا مولوی هست، توش تعلیل هم امده. منافاه با هم ندارد….اگر امر به احتیاطی داشته باشیم، ما می گوییم امر مولوی است. منتهی امر به احتیاط داریم یا نه، محل بحث است…می گوید هر جا عقل می فهمد، ارشاد است. ملاک را به دست ما داده. در اطراف علم اجمالی می گوید عقل می فهمد. این ها صغریات است، به جای خودش. ما کبری را بحث می کنیم. می گوید در اطراف علم اجمالی چون عقل می فهمد، قف عند الشبهه ارشاد است چون قف عند الشبهه را حمل می کند به اطراف علم اجمالی یا شبهه قبل الفحص.

و اما مبحث هفتم.

مبحث هفتم راجع به امر عقیب الحظر او توهم الحظر که محل ابتلاء ست در فقه. امر عقیب الحظر یا توهم حظر ایا ظهور در یک معنایی دارد یا اصلا ظهور در معنایی ندارد.

به مشهور نسبه دادند که ان ها می گویند امر عقیب الحظر او توهم الحظر، ظاهر فی الاباحه.

بعضی ها هم گفتند که نه. امر عقیب الحظر بر می گردد به قبل الحظر. قبل الحظر چه حکمی هست، الان هم همان حکم را دارد. فاذا حللتم فاصطادوا وقتی محرم است، نهی داریم از صید. بعد از این حظر، امر امده است. و اذا حللتم، وقتی محل شدید، فاصطادوا صید بکنید. این امر بعد الحظر است. گفته برگردیم به قبلش. قبل از این که ما محرم می شدیم، اگر صید مستحب بوده، الان هم مستحب است. اگر مباح بوده، الان هم مباح. تَبَع سابق است.

مرحوم اخوند ادعاءش این است که امر عقیب الحظر او توهم الحظر اصلا ظهور در معنایی ندارد. اجمال دارد. مجمل است. البته قدر متیقن چیزی که امر می کند، مباح است. اباحه قدر متیقن است. به غیر مباح که امر نمی کند شرع مقدس. اباحه قدر متیقن است. اگر مشهور گفتند امر عقیب الحظر ظاهر فی الاباحه، ان ها خلط کردند بین ما هو الظاهر و ما هو القدر المتیقن. قدر متیقن این عمل، این متعلق امر، قدر متیقنش این است که مباح است، صید کردن مباح است. و الا امر نمی کرد. اما ظاهر فی الاباحه گفتند نه. ظهور در اباحه ندارد.

الامر عقیب الحظر او توهم الحظر لیس له ظهور فی ای من الاحکام غایه الامر این است که ان فعل مباح است. به چه بیان. فرمایش مرحوم اخوند فرمایش تمامی هست. برگردیم به بحث های سابق که ظهور امر در وجوب که قائل بودیم، این چه نوع ظهوری بود. تاره می گفتید این ظهور وضعی است. مرحوم اخوند جزء ان ها بود. می گفت وضعی هست. بعضی ها می گفتند اطلاقی هست. بعضی ها هم می گفتند که ظهور در اصل طلب دارد. وجوب حکم عقل است. هر مبنایی را که شما انتخاب بکنید در محل کلام باید قائل به اجمال بشوید. اما بناء بر اطلاق که پرواضح است. ظهور اطلاقی متوقف است بر این که قرینه ای نباشد و ما یحتمل للقرینه هم نباشد. این عقیبیه حظر، این لااقلش محتمل القرینه است که شارع مقدس بفرماید من از این امر وجوب را اراده نکردم. به چه قرینه ای. اتکال کردید بر چی. می گوید خب من همین که بعد از نهی ام اوردم، مرادم این است که فاصطادوا یعنی ان نهی ام مرتفع شد. می تواند این را اراده کند. قابل اتکال هست. نمی توانیم به گردن مولی بگذاریم فاصطادوا واجب است. چون امر کردی. نه. ظهور فاصطادوا در وجوب، ظهور اطلاقی هست. ظهور اطلاقی موقوف است که ما یحتمل للقرینه نباشد. این عقیبیه محتمل القرینه است. وقتی ظهور در وجوب شکست، ظهور اطلاقی شکست، خب ظهور اخر نیاز به قرینه دارد. و ما چون به ظهور اخر قرینه نداریم، فالامر مجمل. و هکذا ظهور وضعی. ظهور وضعی هم اگر باشد، نه حالا به وضوح این، ظهور وضعی هم اگر قائل بشویم در وجوب، باز می گوییم این امر عقیب الحظر، ظهور ندارد. چرا. چون ظهور وضعی هم بما یحتمل، بما یکتنف بالقرینه، این عقیبیه حظر، مقام توهم حظر، این مکتنف به کلام است، کلام به او محفوف است. مثل متصله است. چه طور کلام مجمل متصل، دلالت وضعی را خراب می کند. در استثناء متعقب جمل همین طور گفتند. کلام مجمل، متصل اگر شد، ما یحتمل للقرینیه متصل شد، ظهور وضعی منثلم می شود. هکذا ظهور محل کلام، این هم کالمتصل است. در ان زمینه وارد شده است. در ان مرحله واقع شده است. که این صفه را دارد. امر عقیب الحظر، امر عقیب توهم الحظر، این محفوف است بما یحتمل للقرینیه، لذا ظهورش در وجوب، هر چند وضعی باشد، باز ظهور وضعی بما یحتمل للقرینیه متصل، زائل می شود.

س:

ج: اگر متصل باشد همین طور است. لذا قرینه متصله یا متصلی که یحتمل قرینیه اش…اگر گفت رایت اسدا همراه این رایت اسدا یک لفظی اورد یا یک حالی، اصلا نه. یک حالی دارد می گوید رایت اسدا که الان می گوید رایت اسدا الان. نمی خورد به او که او شیر را دیده باشد….شک داریم. نمی خورد. شاید هم شیر را دیده، این جا شجاع شده….رایت اسدا الان….اصاله الحقیقه در جایی جاری می شود…دو چیز است. در منفصل باید قرینه باشد چون ظهور منعقد شده است. در متصل باید نه قرینه باشد، نه ما یحتمل للقرینه. ما یحتمل للقرینه سبب می شود که از اول ان معنای وضعی به ذهن نیاید. ما یحتمل…چون کلامش همراه خلاف ظاهر است. همراه. این همراه بودن مهم است.

ملاحظه بفرمایید تتمه کلام ان شاء الله فردا بحث خواهیم کرد.