اصول ـ جلسه ۰۳۵ ـ ۱۴۰۱/۰۸/۱۱

جلسه 35 خارج اصول استاد گنجی

چهارشنبه: 11/8/1401

بحث مطلق و مقید.

تتمه کلام مرحوم نائینی در مطلق و مقید مستحب

بحث در تتمه کلام مرحوم نائینی بود. مرحوم نائینی فرمود که اگر خطاب مقید ما ظاهرش مفهوم باشد، و نتیجتاً مخالف مطلق باشد، باز هم ما مطلق را حمل بر مقید نمی‌کنیم. همان صورت ثانیه مرحوم آقای خویی. صل صلاة اللیل مطلق ماست، اذا انتصفت اللیل صل صلاة اللیل مقید ما است که جمله شرطیه است. ظاهرش سقوط مفهوم است. مرحوم نائینی در اجود در این بحث مطلق و مقید فرموده است در همین صورت هم ما مطلق را بر مقید حمل نمی‌کنیم. چون در مستحبات غالباً اختلاف مراتب است. نادر است که در مستحبات یک مرتبه باشد، یک مطلوب باشد. غالب مستحبات را که ببینید در کتب ادعیه و در مزارات، مستحب را می‌‎گوید و سپس می‌گوید «و بهتر این است که اینطور باشد»، یک بهتری دنبالش می‌آورد. اختلاف مرتبه است، غالب مستحبات اختلاف مرتبه دارند. این اختلاف مرتبه را فرموده که سبب می‌شود جمله شرطیه در مستحبات مفهوم نداشته باشد. وقتی مفهوم نداشت، دیگر خطاب مطلق و مقید با هم تنافی ندارند.

اشکال آقای خویی بر نائینی

مرحوم آقای خویی در تعلیقه اشکال کرده است فرموده که؛ درست است که غالب مستحبات ذوالمراتب هستند. این قابل انکار نیست. ولی غلبه مانع از ظهور نمی‌شود. برخی از آنها هم یک مرتبه‌ای هستند. ظاهر جمله شرطیه تقید است، مفهوم است. یک مرتبه‌ای است (تقیّد یک مرتبه‌ای است). فرموده که غالباً ذو المراتب بودن سبب نمی‌شود از ظهور نادر رفع ید بکنیم.

همان ما من عام الا و قدخص که قبلاً می‌گفت. اشکال کرده است بر مرحوم نائینی و نقض کرده است. و گفته است اگر چنین است، در متصل هم بگویید تعدد مطلوب، و بگویید تقید نمی‌آورد. اگر از اول گفت صل صلاة اللیل عند انتصاف اللیل و همین یک خطاب بیشتر نبود، اینجا هم بگویید تقید نمی‌آورد. چون غالباً ذوالمراتب است. اگر غلبه، در منفصل، مفهوم را می‌گیرد و مانع از تقید می‌شود، در متصل هم باید بگویید موجب تقید نمی‌شود. اینطور فرموده است.

نقد استاد بر اشکال نائینی

ولکن در ذهن ما این است که هر دو بیانیش ناتمام است، هم بیان نقضی و هم بیان حلی. اما اینکه نقض می‌کند و می‌فرماید در متصل هم بگویید اختلاف مرتبه، و در متصل هم بگویید تعدد مطلوب، می‌گوییم نه بین متصل و منفصل فرق است. اگر قید متصل شد، مرحوم نائینی می‌گوید ظهور اطلاقی منعقد نمی‌شود. ما به چه مجوزی بگوییم مطلق هم مطلوب است؟ ظهور اطلاقی نداریم از اول. وقتی ظهور اطلاقی نداریم، حمل بر اختلاف مرتبه مجال ندارد. اختلاف مرتبه در جایی که است که دو ظهور داریم، و می‌گوییم دست نزنیم، زیرا یکی برای یک مرتبه است، و دیگری برای مرتبه آخر. وقتی یک ظهور بیشتر نداریم، در این اختلاف مرتبه نیست دیگر.

پاسخ سؤال: اختلاف مرتبه هست ولی ظهوری هم نیست که ما به آن ظهور تمسک کنیم و بگوییم … احتمال هست اینجا هم اختلاف مرتبه باشد، ولی ما به چه مجوزی بگوییم «مطلق». مطلق را که به ماالقاء نکرده است که. مطلق را با قید القاء کرده است. فرض اینست که متصل است.

پاسخ سؤال: حالا آن می‌شود منفصل. گفته صل صلاة اللیل عند انتصاف اللیل. ما هستیم و این. مرحوم نائینی می‌گوید در اینجا نمی‌شود گفت هم مطلق مستحب است و هم مقید، زیرا ما در اینجا ظهور اطلاقی نداریم.

برخلاف منفصل، در منفصل گفته است صل صلاة اللیل، ظهور اطلاقی داریم. بعد آمده است در خطاب دیگری گفته است، اذا انتصفت اللیل صل صلاة اللیل. دوران امر است بین اینکه بگوییم این مفهوم دارد و آن را ضیق می‌کند یا بگوییم مفهوم ندارد. نائینی می‌گوید مفهوم ندارد، حملش کنید بر عدم مفهوم. مبرّر دارد برای اینکه مطلق مستحب باشد. حالا خودتان حساب کنید. اگر یکی گفت در منفصل می‌شود گفت مطلق ملاک دارد، مرتبه‌ای، و مقید ملاک دارد مرتبه عالی‌تر. این ملازمه ندارد در متصلش هم همین را بگوید. به نظر ما پرواضح است.

این فرمایش نقض را بهتر است بگوییم نمی‌فهمیم. اما حلش اینکه فرموده غلبه مانع از ظهور نمی‌شود، کلی‌اش همین است. غلبه مانع از ظهور نمی‌شود. ولی در مقام یک خصوصیتی هست (سخن نائینی) که آن غلبه مانع از مفهوم می‌شود. مفهوم مذکور در کلام نیست. این مثل عام و خاص نیست. مفهوم لازمه کلام است. بند به جای محکمی نیست. اصلاً آخوند مفاهيم را انکار کرد و گفت جمله شرطیه هم مفهوم ندارد. مفهوم را ما با تکلف درست می‌کنیم.

مرحوم نائینی می‌گوید آن بیانی که در مفهموم جمله شرطیه است، که شاه‌فرد مفاهیم است، آن بیانی که ما آنجا آوردیم و گفتیم جمله شرطیه مفهوم دارد، آن بیان اینجا نمی‌آید. در ذوالمراتب نمی‌آِید. ذوالمراتب مانع از مفهوم می‌شود. چطور؟ مرحوم نائینی که در ان جاءک زید فاکرمه می‌گفت مفهوم دارد، تقریبش این بود: می‌گفت ظاهر فاکرمه اطلاق است. یعنی واجب است اکرام نه فی الجمله، بلکه مطلقا فی جمیع الحالات. إن آمد و گفت همین وجوب اکرام مطلق قید دارد: ان جاءک زید. معنای قید داشتن یعنی اگر منتفی شد، منتفی می‌شود. یک بیان خیلی عرفی. نگفت که وجوب اکرام فی الجمله برای مجیء است. نه وجوب اکرام علی نحو الاطلاق منوط به مجیء است. قید دارد. پس قید منتفی شد، وجوب اکرام علی الاطلاق هم منتفی می‌شود. والا قید نیست دیگر، معنای قید و تضییق این است.

نائینی می‌گوید آن بیان اینجا نمی‌آید. اینجا نمی‌توانی بگویی طلب صلاة اللیل را فی جمیع الحالات معلّق کرده است به انتصاف لیل. این ظهور اینجا نیست. اینکه مطلق طلب صلاة اللیل را معلق کرده باشد بر انتصاف که اگر انتصاف منتفی شد، مطلق منتفی بشود، اینجا اینطور نیست. چرا؟ چون غالب مستحبات ذوالمراتب هستند و ما هم نمی‌توانیم بگوییم مطلق طلب صلاة اللیل را معلق کرده است، بر انتصاف لیل. نه این ظهور اینجا نیست. شاید مرتبه عالیه‌اش را معلق کرده است.

مرحوم نائینی می‌گوید جمله‌ای که مفهوم دارد، به خاطر خصوصیتی است که در جمله آمده است. مرحوم آخوند هم همینطور می‌گفت. ‌می‌گفت مفهوم عبارت است از اینکه در کلام یک خصوصیتی ذکر شود، که مستتبع انتفاء عند الانتفاء باشد. مفهوم ریشه‌اش خصوصیت کلام است. اگر یادتان باشد در مفاهیم می‌گفتیم گاهی خصوصیت کلام این است که این را مقدم آورده است و آن را مؤخر. اینکه می‌گویند تقدیم ما حقه التأخیر مفهوم دارد.

گاهی انتخاب یک لفظ خصوصیت دارد. می‌گویند حرفش مفهوم داشت. می‌گوییم این را از کجا می‌گویی؟ می‌گوید این کلمه را استخدام کرد. مفهوم به خاطر یک خصوصیتی است که ضمیمه شده است به کلام. اشاره است. یک نکته‌ای است که به وسیله آن نکته می‌خواهد ما را به چیز دیگری برساند.

نائینی می‌گوید در مستحبات که ذو المراتب هستند، در خطابات مستحبه این نکته وجود ندارد. فرمایش مرحوم نائینی درست است که فرموده جمله شرطیه در مستحبات مفهوم ندارد. اگر فقط جمله شرطیه بود. نمی‌گوییم فقط مطلق مطلوب است. یک مطلق دیگر اگر داشتیم، مانع از اطلاق آن نمی‌شود. مَثَل جمله شرطیه مستحبات مَثَل قید غالب است در الزامیات. اگر یک خطابی داریم ربیبه حرام (مطلق). یک خطاب دیگری داریم حرام است ربائبکم اللاتی فی حجورکم (قید غالبی). آن قید غالبی مقید آن مطلق نمی‌شوند. خود آقای خویی هم قبول دارد. قید غالبی گرچه متصل شود، مانع از انعقاد ظهور است، ولی اگر منفصل بود مانع از اطلاق نیست.

نائینی این حرف را می‌زند. اصلاً قید غالبی را در اینجا شبیهش را تطبیق می‌کند و می‌گوید مفهوم ندارد، خطاب مقید نمی‌تواند قید بزند.

اشکالی که ما بر مرحوم نائینی داریم این است که آقای نائینی چه اصراری دارید که بگویید جمله شرطیه در مقید مفهوم ندارد؟ مفهوم هم داشته باشد تقیید نمی‌آورد. ما همان کلامی که شما در اجتماع امر و نهی فرموده‌اید می‌پذیریم. در اجتماع امر و نهی گفته است در مستحبات در تقیید مسدود، به هر لسانی. یکی امر است و دیگری نهی است. یکی گفته است اقرأ القرآن و یکی گفته است لاتقرأ مع الحدث. گفته است چون اختلاف مرتبه است مردم از لاتقرأ مع الحدث می‌فهمند که اجرش کم است، ملاکش کم است. نه اینکه می‌خواهد بگوید مرادم از اقرأ، اقرأ مع الطهاره است.

مردم مستحبات را که کنار هم می‌گذارند، چون اختلاف مرتبه است، تفسیرشان عوض می‌شود. در الزامیات تفسیر می‌کنند میگویند مرادش این است. در غیر الزامیات تفسیر می‌کنند به اختلاف مرتبه . حرف نائینی این است. می‌گوییم آقای نائینی شما که برهانتان این بود، در مستحبات تقیید نیست. چرا؟ چون تقیید فرع بر تنافی است. در مستحبات تنافی نیست. چرا؟ چون مقید الزام‌آور نیست. خود مقید اجازه ترک می‌دهد. خب خود این مقید که اجازه ترک می‌دهد به هر لسانی باشد، می‌خواهد به لسان موافق باشد، چون مستحب است اجازه ترک می‌دهد، می‌خواهد به لسان مخالف باشد، چون مکروه است اجازه ترک می‌دهد.

ما اشکالمان به آقای خویی این است که شما هم این بیان را قبول کردید. شما هم فرمودید در مستحبات تنافی نیست، چون مقیِّد مستحب ترخیص است. خب اگر نکته‌اش این است، ترخیص در هر چهار قسم است. شما هم مثل نائینی در آخر باب اجتماع امر و نهی و ظاهر فوائد اینجا، باید بگویید لا حمل فی المستحبات بلافرق بین اینکه لسان مطلق و مقید متوافقین باشند، یا متخالفین باشند.

اشکال ما به نائینی، البته اشکال نیست، نائینی می‌گوید این راه بهتر است که بگوییم مفهوم ندارد. ولی موهم این است که اگر مفهوم داشت [مقید نیست]. منطوق بالاتر از مفهوم است. اگر منطوقاً هم بگوید لاتقرأ مع الحدث ما می‌گوییم تقیید نمی‌آورد، تا چه رسد که بگوید اذا قرأت فتوضأ، یا اذا توضأت فاقرأ. فرقی بین فروض مسئله نیست، هذا تمام الکلام در بحث مطلق و مقید. بقی فقط شیء.

پاسخ به سؤال: قوی است؟ اصلاً آقای خویی اقوی ظهوراٌ نیست، قرینیت است. کجا مردم در اختلاف مرتبه اینطور تفسیر می‌کنند؟

پاسخ به سؤال: ملاکش… گفت حمل مطلق بر مقید وقتی است که تنافی باشد. تنافی ریشه حمل است. و گفت در مطلق و مقید غیرالزامی تنافی نیست. چرا تنافی نیست؟ چون خودش اجازه ترک را می‌دهد.

پاسخ به سؤال: هر چه که آدم به ذهنش می‌آید که نمی‌تواند بگوید. باید میزان داشته باشد دیگر. نکته‌ای که او می‌گیرد و منع می‌کند حمل مطلق را بر مقید، آن نکته‌اش در همه فروض هست.

پاسخ به سؤال: چه را قبول نداشتند؟ ظهور را همه قبول دارند. حالا ما آخوند و نائینی و آقای خویی را صحبت می‌کنیم. (نه شیخ را)

پاسخ به سؤال: قرینیت در مراد. بارها عرض کردم آنچه خصیصه اتصال تکوینی است، نائینی نمی‌گوید در منفصل است. تصریح کرد فرق هست بین متصل و منفصل، در منفصل ظهور منعقد شده است. این را نائینی هم قبول کرد.

پاسخ به سؤال: مراد جدی است دیگر. خود آقای خویی هم حرف نائینی را قبول کرد. به آقای خویی می‌گوییم شما هم منفصل را مانند متصل قرار دهید چه می‌شود. من الان گفتم در متصل تقیید نیست، منتها نمی‌توانیم حکم بکنیم که مطلق مراد است. کی ما گفتیم در متصل تقیید است. ما حتی در آنجا جرئت نداریم، والا می‌گفتیم ظاهرش این است که اختلاف مرتبه بالا با بقیه را می‌خواهد بیان کند.

پاسخ به سؤال: منفصل را مثل متصل دیدن در کشف مراد جدی. خب مراد جدی دیگر. فرق متصل با منفصل این است که متصل مراد استعمالی را هم که مقدمه مراد جدی است، خراب می‌کند،  در منفصل خراب نمی‌کند. ما می‌خواهیم بگوییم مطلق مستحب است به اطلاقه. این مبرر می‌خواهد در متصل مرحوم نائینی مبرر ندارد زیرا ظهوری منعقد نشده است. در منفصل مبرر دارد، بعد از اینکه آن صلاحیت تقیید ندارد.

 

 

تبیین وحدت مطلوب و تعدد مطلوب (تبیین آخوند و نائینی از تنافی)

خب این فرمایشاتی که راجع به فرمایشات بزرگان بود. بقی شیء که از ما سؤال می‌کردند، گفتیم آخرش می‌گوییم. الان وقتش است دیگر. و آن شیء این است که داستان وحدت مطلوب و تعدد مطلوب چی هست اصلاً؟

در این قضیه مرحوم آخوند با مرحوم نائینی سیاقت بحثشان فرق می‌کند. مرحوم آخوند با مرحوم نائینی در یک جهت مشترک هستند که حمل مطلق بر مقید موقوف است بر تنافی خطابین. بارها نائینی هم تصریح کرد. در این بحثی نداریم. اما این تنافی که ملاک حمل است، به چه معنایی است بین مرحوم آخوند و نائینی فرق است.

تبیین آخوند از تنافی

مرحوم آخوند تنافی را اینطور معنا می‌کند: که تنافی مطلق و مقید یعنی هر دو مراد نباشند. مثل همان تنافی که در سایر متعارضین هست که علم به کذب یکی داریم. آخوند گفته مطلق و مقید تنافی داشته باشند یعنی مراد یا مطلق است یا مقید. یک جعل بیشتر از مولا صادر نشده است، یا مطلق یا مقید.

فرموده است فرقی هم نمی‌کند اطلاق بدلی باشد یا شمولی. در تتمه کلامش مثال شمولی را هم زده است. گفته است در شمولی هم اگر علم داریم که مراد یکی است: یا مراد این است که بیع سببٌ للملکیه مطلقا یا مراد این است که بیع خاص (بیع غیرربوی مثلا) سببٌ مقیداً. اگر علم داشته باشیم که مراد یکی است و این دو خطاب از مولا صادر شد، ما حمل می‌کنیم مطلق را بر مقید. تفصیل بین بدلی و شمولی نداده است. این یک نکته.

در متّفقین هم تصریح کرده است و گفته فرقی بین مثبتیین و منفیین نیست. در مثبتین هم اگر یک چیز مراد باشد، تنافی است. در منفیین هم اگر یکیش مراد باشد تنافی است. در حالی که در منفیین الا ماشذّ و ندر، غالب نزدیک به کلّ، انحلالی است. نهی همیشه تعدد مطلوب است. اگر گفته است لاتکرم الفاسق و جای دیگری گفته لاتکرم الفاسق العالم شمولی است. لاتکرم الفاسق همه فاسق‌ها را می‌گیرد و آن هم همه فاسق‌های عالم را می‌گیرد. با اینکه شمولی است باز هم آنجا را آورده است، گفته است لافرق. همین که شما یقین دارید یا حجت دارید که یکی از این جعل‌ها صادر نشده است، بین مطلق و مقید تنافی است.

آن وقت اینکه یکی از اینها صادر نشده است را از کجا بفهمیم؟ دیگه این معنا را از خود خطاب نمی‌شود فهمید. این را گفته است قرینه خارجیه. این سبکی است که مرحوم آخوند شروع کرده است و ختم کرده است. حمل مطلق بر مقید موقوف بر تنافی است. تنافی یعنی این و کجا تنافی است و کجا تنافی نیست را بیان کرده است.

تبیین نائینی از تنافی

مرحوم نائینی روش بحث را عوض کرده است. فرموده که منشأ حمل مطلق بر مقید تنافی خطابین است. بمعنا (معنا را عوض کرده است) تنافی داشته باشند یعنی وحدت مطلوب داشته باشند. مطلوب واحد دارد مولا. نه این است که هم مطلق مطلوبش هست، هم مقید. صرف الوجود مطلوب است. اگر صرف الوجود مطلوب بود تنافی پیدا می‌شود.

سپس بحث را اینگونه شروع کرده است که اطلاق تارة بدلی است و اخری شمولی. و در بدلی گفته است ظاهرش چون صرف الوجود است وحدت مطلوب است. از خود خطاب هم تنافی می‌فهمیم. و اما اذا کان شمولیاً گفته آنجا وحدت مطلوبی نیست، لذا تنافی نیست. اصلاً مرحوم نائینی شمولی را از گردونه بحث خارج کرده است. در مستحبات هم که رسیده باز گفته اینجا تعدد مطلوب است، چون اختلاف مرتبه است. دو تا جعل است، جعل کرده است یک استحباب را برای جامع و یک استحباب اکید را برای مقید. آن یک مرتبه‌ای از ملاک را دارد، و این [مقید] مرتبه اقوایی را دارد.

روش بحث مرحوم نائینی با مرحوم آخوند فرق دارد. اساس فرقش این است که مرحوم آخوند منشأ تنافی را و اینکه تنافی به چی هست، بد معنا کرده است. آن چیزی که آخوند می‌گوید آنها همه فرضی است، و در خارج وجود ندارد. آن چیزی که مرحوم نائینی می‌گوید میدانی است. در فقه ما مبتلا هستیم به مطلقات بدلی و شمولی، به مقیدات بدلی و شمولی. نائینی آمده فقه را حل کرده است. در لابلای کلمات گفتیم آنچه آخوند می‌گوید درست است ولی اینها فرض است. نائینی بحث را جوری مطرح کرده است که مبدأ فقه است. ما در فقه مبتلا هستیم به مطلقات بدلی و به مقیدات بدلی، به مطلقات شمولی و مقیدات شمولی. نائینی آمده همین را در دو مقام بحث کرده است. مثلاً تمام کرده است.

ولی آخوند یک کاسه گفته است تنافی. بدلی وشمولی در کلمات آخوند نیست. وحدت مطلوب و تعدد مطلوب در کلمات مرحوم آخوند نیست. روشی که مرحوم نائینی بحث کرده است، آن روش، اصولی است که مبدأ فقه است. آن چیزی که مرحوم آخوند فرموده که یکی از آنها مراد است، بلافرقٍ بین بدلی و شمولی، بلا فرق بین مثبتیین و نافیین، آنها میدانی نیست. آنها در فقه اینطور نیست. کجا ما در مطلق شمولی بفهمیم که یکی از اینها مراد است. از کجا بفهمیم؟ این است که شمولی و بدلی فرق نمی‌کند چه است؟

ما دو سری خطاب داریم، یک سری خطاب بدلی‌ها هستند. که اگر متخالفین بودن بدلی‌ها از محل بحث خارج است. گفت همه می‌گویند حمل مطلق بر مقید. اگر متفقین بودند، بدلی متفق فقط در مثبتین است. در منفیین معنا ندارد. در حقیقت بحث ما در مطلق و مقید بدلیِ مثبتین است. منفیین از محل بحث خارج است. این را مرحوم نائینی آمده حل و فصلش کرده است. ببینید اینکه نائینی می‌گوید از خود خطاب می‌فهمیم وحدت مطلوب را، سِرش این است که اینجوری بحث می‌کند. آن چیزی که آخوند می‌گوید از قرینه خارجیه سرش این است که او یک طور دیگر مطرح کرده است. او درست می‌گوید. باید قرینه خارجیه باشد که یک جعل بیشتر نیست. روش مرحوم نائینی روش درست‌تری است. فقهی‌تر است.

پاسخ به سؤال: نه نمی‌گوییم وحدت مطلوب.

تنافی به چیست دو تا تفسیر دارد. تفسیر مرحوم آخوند که درست است ولی واقعیت ندارد و میدانی نیست. تفسیر مرحوم نائینی درست است و میدانی است. وحدت مطلوب، تعدد مطلوب یعنی مطلق یک جعل دارد، و مقید هم یک جعل دارد می‌شود تعدد مطلوب. اگر گفتید نه حمل می‌کنیم مطلق را بر مقید می‌شود وحدت مطلوب. نائینی می‌گوید در الزامیات ظاهر خطاب وحدت مطلوب است، حمل باید بکنیم مطلق را بر مقید. در بدلی، (تکرارش می‌کنم). در ترخصیات، یعنی مقید ترخیصی باشد، ظاهرش تعدد مطلوب است.

اینکه مرحوم آخوند گفته است باید قرینه بیاید، اجماع ونحوه، اصلاً ما در فقه هیچ وقت دنبال قرینه نمی‌رویم ببینیم وحدت مطلوب دارند یا تعدد مطلوب دارند. اینها منبه است که حرف مرحوم آخوند فنّ است. آلت و وسیله فقه نه، بلکه فن است. یک چیزی را گفته است که درست است و ما نمی‌توانیم اشکال بکنیم، ولی اینها بحث علمی صرف است. آن چیزی که مرحوم نائینی گفته است مورد عمل است.

الان آخوند گفت حمل مطلق بر مقید نیاز به تنافی دارد، تنافی نیاز به قرینه خارجیه دارد من اجماع و غیره. کی ما در فقه می‌رویم سراغ اجماع و غیرش تا ثابت کنیم تنافی را؟

پاسخ به سؤال: خود آخوند هم این کار را نمی‌کند. نه خدا رحمت کند مرحوم نائینی را انصافاً اصول را از مجرد فنی از فنون خارج کرده است. از فقه به اصول آمده است. در اصول یک جوری بحث کرده است که مشکل فقه را حل بکند.

پاسخ به سؤال: ما اصلاً گفتیم احراز وحدت مطلوب لازم نیست. ما از بیخ انکار کردیم. ولی اینکه نائینی می‌گوید نکته‌اش این است. اینکه آخوند می‌گوید نکته‌اش این است. آخوند می‌رود سراغ قرینه خارجیه چون او تنافی را یک جور معنا می‌کند که راست می‌گوید او نیاز به قرینه خارجیه دارد. من از کجا بفهمم این مراد است یا آن. توسعه داده است حتی در شمولیین، لذا گفته است لافرق بین المثبتین و المفنیین. آن چیزی که آخوند می‌گوید نیاز به قرینه دارد، ولی آن مبتلابه ما در فقه نیست.

پاسخ به سؤال: اینطور نیست. آنکه فقهش دست ما است به سند ملاحظه میکرد. اصلاً فقهای سابق اکثراً غیر از طریقه صاحب مدارک و اردبیلی که صاحب جواهر می‌گوید در طریقه استنباطشان خلل است، بقیه سند را خیلی اهمیت نمی‌دهند. همینطور هم هست. مهم است.

پاسخ به سؤال: اصلاً فرض کنید نائینی یکجا یا  ده جا اشتباه کرده است، ولی اینجا که دارد بحث را … اصلاً بروید اینها را یک روز با هم مقایسه کنید. یک روز تعطیلی اضافه هم این هفته داریم. این دو تا کلمات را با هم مقایسه کنید. نحوه بحث و ورود و خروج مرحوم نائینی و آخوند را ملاحظه کنید. آن چطور بحث را تمام می‌کند، نائینی چطور بحث را تمام می‌کند. نائینی می‌گوید تمام بحث در مطلق بدلی است. ظاهر مطلق بدلی وحدت مطلوب است. پس تنافی حاصل است، پس حمل مطلق بر مقید بایدی است. اما شمولی تنافی نیست. حمل نیست. مستحبات تنافی نیست، حمل نیست. مطلب را تمام کرده است. همان که ما نیاز داریم در فقه اینجا برای ما حل کرده است.

خدا همه‌شان را رحمت بکند. مرحوم آخوند هم حق به گردن ما زیاد دارد، خیلی چیزها را ما از مرحوم آخوند یاد گرفتیم. ولی خب او تفکر قوی داشته است. می‌نشسته و همینطور فکر می‌کرده. نائینی فکر فقه را می‌کرده است. اما او فکر می‌کرده است در همان علم. معروف است مرحوم آخوند وقتی فکر می‌کرده است، خیلی عمیق فکر می‌کرده است. در بعضی جلسات با سید یزدی بحثشان می‌شده. سید یزدی نقّاض بوده، می‌گفته پس آنجا چطور، اینجا چطور و … آخوند وارد فکر می‌شده، می‌گفتند آنقدر وارد فکر می‌شده است که سید و اطرافیان همه می‌رفتند، ولی آخوند نشسته بوده و داشته فکر می‌کرده است.

باز شما بیاید کفایه را کنار قوانین بگذارید، کنار فصول بگذارید، خدا رحمتش کند خیلی کار بزرگی کرده است. زیادی‌ها را حذف کرده است، بعد آمده اینها را دسته‌بندی کرده، منطقی کرده. منطقی بحث کرده‌است، منضبطش کرده است. حالا تطبیق بکنید کفایه را با قوانین که قبلاً می‌خواندند، با فصول که یک زمانی می‌خواندند. اصلاً قابل قیاس نیست. او خدمت بزرگی به حوزه‌های علمیه کرد. نائینی هم همینطور. خداوند همه‌شان را رحمت کند، و به همه ما توفیق بدهد که ما راه آنها را برویم. که اگر راه آنها را نروی، فکر می‌کنی چه راهی است! هر راهی را بروی یا پوچ پوچ است یا کالپوچ است. احیاناً خطردار هم هست، از پوچ بالاتر و مضر هم هست. همان راه فقه آل محمد که بزرگان رفته‌اند. انشاالله خداوند توفیق دهد که ما عمرمان را در همین راه صرف كنيم جای نگرانی اصلاً نیست. راهی است که لاریب فیه. انشالله روز یکشنبه. شنبه هم گفته‌اند وفات حضرت معصومه سلام علیهاست. ایشان ولی نعمت ما و ما هم مدیون ایشان هستیم.

الان مرسوم است نکوداشت فلان آقا در یک روزی. بلاخره یک روزی باید تجلیل بشود. یک روزی فوت کرده است. اینه سند ندارد، مضر به مسئله نیست. غرض در وفیات، اصلاً سالگرد که آیه و روایت ندارد که، یک امر عقلایی است. می‌خواهند تجلیل بکنند دنبال یک بهانه‌ای هستند دیگر. یک مبرّری پیدا بشود که تجلیل بکنند. ولادت یک مبرر است. رحلت و وفات و شهادت مبرر آخری است که به این وسیله، خصوصاً اگر کثیری از مؤمنین هم اعتنا می‌کنند. ما که مبلغ دین هستیم، نباید از آنها عقب بیفتیم. آنها اگر تعطیل می‌کنند بخاطر حضرت معصومه، در ذهن من این است که جالب نیست. نمی‌خواهم قدح کنم کسانی که درس می‌گویند را، آن هم باز هم یک مبرری دارد، وقت طلبه‌ها ضایع نشود. یک روضه‌ای هم می‌خوانیم. منافات با تجلیل ندارد. ما مبرر داریم، نفی مبرر هم هرگز از دیگران نمی‌کنیم. حضرت فرمود کلٌ یعمل علی شاکلته واین آیه را تطبیق فرموده.