فقه ـ جلسه ۰۳۶ ـ ۱۴۰۱/۰۸/۱۵

خارج فقه                 جلسه 36                 15/8/1401

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.

بسم الله الرحمان الرحیم.

بحث در مساله سوم بود. «یستحب ان یجعل المصلی بین یدیه سترة،» بحث در ستره بود. یک چیزی که میخواهیم امروز اضافه کنیم این است که مستفاد از روایات همان طور که مرحوم اقای خویی فرموده، دو چیز است: یکی این که ستره قرار بدهیم اگر در معرض مرور بودیم برای این که یک علامتی باشد و مارین مرور نکنند. و دوم این که ستره قرار بدهیم  تا حواس خودمان را جمع کنیم، نه برای مرور مارین. البته منافات ندارد که ما ستره را برای مرور قرار بدهیم و همان هم برای جمع حواس باشد. دو چیز از روایات استفاده میشود. این را میخواهیم اضافه کنیم: بعید نیست که ان ستره ای که برای مرور ماره است که کافی است برای ستره دوم، اون به همان مقدار ذراع باشد. برجسته باشد. حداقلش ذراع باشد که در ان صحیحه علی بصیر داشت: «عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا يَقْطَعُ الصَّلَاةَ شَيْ‏ءٌ لَا كَلْبٌ وَ لَا حِمَارٌ وَ لَا امْرَأَةٌ، این ها برای مرورشان هست.، وَ لَكِنِ اسْتَتِرُوا بِشَيْ‏ءٍ وَ إِنْ كَانَ بَيْنَ يَدَيْكَ قَدْرَ ذِرَاعٍ رَافِعٌ مِنَ الْأَرْضِ فَقَدِ اسْتَتَرْتَ.» ظاهر این عبارت این است: اگر به مقدار ذراع باشد استتار حاصل شده است، میخواهد حداقل را بیان کند. استتار از ماره حداقلش به اندازه ذراع است. و اما استتاری که ستره ای که قرار میدهیم یک چیزی جلویمان قرار میدهیم برای جمع حواسمان، به اندازه ذراع باشد یا کمتر باشد حتی یک خطی بکشیم کافی است. اون روایاتی که فرموده که و لو به خطی، به ذهن میزند که مربوط به ستره قسم دوم است. ستره ی بنایی، رابطه ام را میخواهم با دیگران قطع کنم. یک حریمی میخواهم قرار بدهیم و لو به یک خط کشیدن. به نظر ما دو مساله هست و اینها هم فرق میکنند. یکیش حداقل ذراع است. کان رحل رسول الله باندازه ذراع باشد. یا کومه ای که به اندازه ذراع باشد. و دیگری که برای حریم باشد حالا به اندازه یک ذراع باشد یا کمتر باشد.

و اینکه در بعضی از روایات به نحو طولی اورده است، روایت چهارم باب 12: «وَ عَنْهُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنِ النَّوْفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ عَنْ آبَائِهِ ع قَالَ:  قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِذَا صَلَّى أَحَدُكُمْ بِأَرْضِ فَلَاةٍ فَلْيَجْعَلْ بَيْنَ يَدَيْهِ مِثْلَ مُؤْخِرَةِ الرَّحْلِ فَإِنْ لَمْ يَجِدْ فَحَجَراً فَإِنْ لَمْ يَجِدْ فَسَهْماً فَإِنْ لَمْ يَجِدْ فَلْيَخُطَّ فِي الْأَرْضِ بَيْنَ يَدَيْهِ.» این افضل است، هر چه که بذراع نزدیکتر باشد افضل است زیرا در روایت دیگری، روایت سوم همین باب صحیحه محمد بن اسماعیل، «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ مُوسَى بْنِ عُمَرَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الرِّضَا ع فِي الرَّجُلِ يُصَلِّي قَالَ يَكُونُ بَيْنَ يَدَيْهِ كُومَةٌ مِنْ تُرَابٍ أَوْ يَخُطُّ بَيْنَ يَدَيْهِ بِخَطٍّ.» در اینجا أو دارد، اون نص در عدم طولیت است.

در روایت علی بن جعفر هم که ما گفتیم بعید نیست این هم برای ستره دومی است چون گفت حمار واقف، حمار واقف برای حواس پرتی است: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ جَعْفَرٍ فِي حَدِيثٍ أَنَّهُ سَأَلَ أَخَاهُ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ ع عَنِ الرَّجُلِ يُصَلِّي وَ أَمَامَهُ حِمَارٌ وَاقِفٌ قَالَ يَضَعُ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ قَصَبَةً أَوْ عُوداً أَوْ شَيْئاً يُقِيمُهُ بَيْنَهُمَا ثُمَّ يُصَلِّي فَلَا بَأْسَ.

برای مستحب دوم مجرد یک چیزی را نصب کند به عنوان این که حریم من باشد کفایت میکند. نمیخواهد جلوی ماره را بگیرد. یک تسبیح هم اگر بگذارد مستحب حاصل میشود. مُهر مقداری گیر داریم، خود مهر حریم باشد، مثلا حریم باید قبل از مَسجَد باشد، قبل از مسجد یک مهر دیگری قرار بدهد، مقداری عرفی نیست، خط هم باید مقداری کشیده شود، به گونه ای باشد که تحدید را برساند که من خودم را محدد کرده ام. حالا شما بررسی کنید دو مساله هست و هر مساله ای سترش با دیگری متفاوت است.

بحث دیگری که در اینجا هست مساله دفع است که ایا در روایات که فرموده دفع کند، مراد از دفع همان جعل ستره است که با همان جعل ستره دفع میکند یا نه، مدافعه خارجیه مراد است؟ مرحوم صاحب جواهر هم ادعا کرده است که همان ستره است، مدافعه خارجیه ولایتش خیلی قوی بوده مرحوم صاحب جواهر، همین جا هم گفته است عامه انبیا، اونها مثل این که دفع را لازم میدانند و صاحب جواهر گفته دفع در شریعت ما نیست، این که در روایات دارد ادفع، غایت همان ستر است، با همین ستر انها را دفع میکند، نه این که وسط نماز دستش را مانع قرار بدهد.

یک مویدی هم اورده است. یک مویدش این است: میگوید در بعضی از روایات دارد اگر این ستره را گذاشتید دیگه لا یضر مرور ماره، خب اگر مرور ماره ضرر ندارد دیگر دفع لازم نیست. یک روایت را اورده است، همین روایت دهمی باب 11 صحیحه ابی بصیر، عن أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: لَا يَقْطَعُ الصَّلَاةَ شَيْ‏ءٌ لَا كَلْبٌ وَ لَا حِمَارٌ وَ لَا امْرَأَةٌ وَ لَكِنِ اسْتَتِرُوا بِشَيْ‏ءٍ. ولکن یک ساتری برای خودتان قرار بدهید. فرموده است این که میگوید ساتر قرار بدهید برای همین است که پس دیگر ان ماره ها اثری ندارد. ان کلب مرور کرد اثری ندارد، امراه مرور کرد اثر ندارد. یک بار دیگر عبارت را میخوانم، میخواهم ببنیم معنای صاحب جواهر به ذهنتان میاید یا نه، لا یقطع….، یعنی مرورشان قطع نمیکند ولی شما یک استتاری بکنید. استتار برای چیست؟ برای این است که مروری اینها ضرری به شما نرسد. ضرر غیر قطع صلاتی، شاید تتمه روایت هم موید صاحب جواهر باشد: «وَ الْفَضْلُ فِي هَذَا، اون که افضل است،  أَنْ تَسْتَتِرَ بِشَيْ‏ءٍ وَ تَضَعَ بَيْنَ يَدَيْكَ مَا تَتَّقِي بِهِ مِنَ الْمَارِّ ، میگوید افضل این است که یک چیزی را قرار بدهی که از مارین جلوگیری کند، فَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَلَيْسَ بِهِ بَأْسٌ لِأَنَّ الَّذِي يُصَلِّي لَهُ الْمُصَلِّي أَقْرَبُ إِلَيْهِ، مهم نیست انها بیایند و بروند، مِمَّنْ يَمُرُّ بَيْنَ يَدَيْهِ وَ لَكِنْ ذَلِكَ أَدَبُ الصَّلَاةِ وَ تَوْقِيرُهَا.» این ذیل روایت مثلا موید صاحب جواهر که، این که مثلا میگوییم یک گیری دارد دیگه، این استتار برای همین ماره است. استتار کردی دیگر لا یضر.

و لکن در ذهن ما این است که این دلالتی بر این معنا ندارد. اما صدر روایت لا یقطع الصلاة شیئ لا کلب و لا حمار و لا امراه، فرض نکرده که این ها مرور دارن میکنن. میگوید لا یضر اینها. و لو جلویت نشسته است. و لو حمار واقف است مثل صحیحه علی بن جعفر، و لکن استتروا ستری قرار بده که فکرت از انها قطع کنی. با این هم میسازد. مرور را در این روایت نیاورده است. استتروا، این که مرحوم صاحب جواهر میگوید ستر برای مرور است، نه، وجهی ندارد. افرض اصلا، مساله دیگه، ثانیا میگوییم نه، اینها برای ماره است، بعد فرموده استتروا، ماره که میایند شما یک ستری در اونجا قرار بده، ستری قرار بده پس کفایت میکند از دفع، به چه بیانی؟ شما در اونجا یک ستری قرار بده که علامت باشد نیایند، حالا اگر امدند روایت ادفع میگوید، با روایت ادفع که تنافی ندارد.

اما ذیل روایت همان طور که معلق هم گفته است کلام کلینی است. در بعضی از طبعهای کلینی هم دارد و قال الکلینی، قال داشته باشد یا نه، و الفضل معلوم است که کلام فقیه است. کسی اشنا باشد با لسان ائمه میفهمد لسان ائمه نیست. خصوصا که در بعضی نسخه ها قال است، خصوصا که در تهذیب این روایت را اورده و و الفضل را ندارد. لذا تشبث به ذیل روایت هم حرف نادرستی است.

این یک موید صاحب جواهر اورده، یک موید دومی هم اورده، فرموده: مراد از دفع خارجی نیست، چرا؟ چون اگر دفع خارجی استحباب داشت این ملازمه دارد که مرور انها هم حزازت داشته باشد. این رو درست میگوید. اگر دفع بر من مستحب است معلوم است که کار او نادرست است. حزازت دارد و مکروه است. فرموده در هیچ روایتی نگفته است که مرور نکنند مارین. حزازت دارد لا تمرون. این که در هیچ نصی منع از مرور نکرده پس معلوم میشود که دفع هم مطلوب شارع نیست. اگر دفع مطلوب شارع بود به مارین هم میگفتند که مرور نکنید. این فرمایش مرحوم صاحب جواهر موید دومی که اورده. که مراد از درء دفع، مدافع نیست بلکه مراد دفع بنایی است.

ولکن به ذهن ما این است که نه، ما هم میگوییم مرور ماره مکروه است. لازم نیست که یک نص خاصی بگوید به ماره بگویند که مرور نکنید. به مصلی بگوید جلویش را بگیر ابراز کراهت انها است. وقتی که به این میگوید جلویش را بگیر نذار بیاید یعنی امدنش بد است. خود این ابراز دو امر است. این که مرحوم صاحب جواهر در هیچ نصی نیامده، لازم نیست که بالمطابقه بیاید، بلکه بالالتزام هم کافی است. مضافا شاید بوده به ما نرسیده است. در روایات عامه هست: «لو يعلم المار بين يدي المصلي ماذا عليه لكان أن يقف أربعين خيراً له من أن يمر بين يديه.» اگر بداند چکار میکند اگر چهل سال توقف کند بهتر از این است که بین یدی مرور کند. از پیامبر یک روایت این گونه نقل میکند. شاید بوده به ما نرسیده است. شاید همین معروف و مشهور بوده و ائمه دیگر نقل نکردند. که مار هم کار بدی میکند. به ذهن که همین میزند. اصلا شما میگویید مراد از دفع، دفع خارجی نیست ستره قرار دادن است. اشکالی ندارد در روایت هم داریم ستره قرار بدهند در بعضی روایات داریم که ممن یمر، برای کسی که یمر، من ساتر قرار میدهم برای کسی که یمر، متفاهم عرفی چیست؟ متفاهم عرفی این است که مرورش بد است که من ستره قرار میدهم. در روایت دومی باب 12 « فاذا کان صلی و وضعه بین یدیه یستتره به ممن یمر بین یدیه» میخواست استتار بکند از کسانی که یمر بین یدیه، به ذهن میزند که مرور بد بوده که پیامبر ستره قرار میداده، چگونه مرحوم صاحب جواهر فرموده است ما هیچ  دلیلی نداریم بر کراهت مرور در مقابل شهید، شهید در ذکری جزم به کراهت مرور، درست است همان فرمایش شهید درست است. در ذهن ما این است که مرور مارین از جلوی مصلی مکروه است، کما این که دفع مصلی هم مستحب است.ما تابع فقهایی شدیم که دفع را دفع عملی معنا میکنند و گفتیم ظاهر روایت این است ما استطعت، هر چه قدرت داری، این هم یک نکته است، ما همه جا قدرت نداریم. شاید هم رد اهل سنت است که خیلی شدت دارند. حضرت فرموده به مقداری که قدرت داری. این که مثلا وارد اون جور دفعی بشوی، کأن خارج است. پس تا این جا این طور شد: دو نوع ستره داریم، امر سوم استحباب دفع داریم، امر چهارم کراهت مرور داریم. چهار تا حکم تا این جا.

سوال:؟؟؟

جواب: هدف و غرض ممکن است اماته فتوای انها باشد. اگر یک دفعه دست انها به سینه ما بخورد تا اخر عمر میگوییم اصلا دفع نکن. تا این فکر بمیرد. صاحب جواهر خیلی نارحت است. میگوید عامة الانبیاء. خیلی خشن است. این ها با روح دین مناسبت ندارد این شدت ها. اگر ائمه ما این کار ها را نمیکردند در مقابل سفیان ثوری و در مقابل ابوحنیفه برای این بوده که اون شدتی که اونها داشتند ان حکم را اماته کنند.

بنا شد یک ستره لازم باشد، این ستره مرحوم سید فرمود که «إذا لم يكن قدامه حائط أو صف،» قدامش حائط نباشد. حائط باشد ستره نمیخواهد. اطلاقات ستره این دیوار را میگیرد. اون که میفرمود قدر ذراع حداقلش است. حالا بهتر که دیوار بزرگی است. در روایت اهل سنت هم هست که پیامبر بعیر را جلوی خودش قرار داد تا ستره باشئ. ستره منحصر به یک چیز کوتاه نیست. و مما یوید ذلک که پیامبر که نماز میخواندند نزدیک دیوار، نقل نشده که یک چیزی، بعضی اوقات بوده که جلویشان قرار میدادند در مسجد جلویشان دیوار، باز هم یک چیزی قرار داده باشند، نقل نشدهاست. البته شاید بگویید شاید بوده؛ ولی نه، اگر بود لو کان لبان. احیانی در جایی که دیواری نبوده این کار را میکردند. خب، پیامبر این گونه بوده، حالا مامومین چطور؟ اون دیوار برای مامومین صف اول ستره حساب میشده است. چون ستره لازم نیست که تا همان جلوی مسجدش باشد. مقداری هم فاصله باشد اشکالی ندارد. ما در روایت داریم که ستره را که معنا کرده است فرموده است: روایت ششمی، صحیحه عبد الله بن سنان مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أَقَلُّ مَا يَكُونُ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ الْقِبْلَةِ مَرْبِضُ عَنْزٍ، بز، وَ أَكْثَرُ مَا يَكُونُ مَرْبِطُ فَرَسٍ. خوابگاه فرس اگر باشد میگوید اشکالی ندارد. به اندازه خوابگاه فرس ستره اونجا باشد و بین شما و خوابگاه فرس باشد اشکالی ندارد. همین جور بوده که در صفهای جماعت امام نزدیک دیوار است و مامومین هم مقداری نزدیک دیوارهستند و دیوار ستره انها حساب میشود.

اما صفهای بعدی، ستره انها صف قبل است. هر کدام ستره اش صف قبل حساب میشود. انهایی که به پشت ایستاده اند ستره هستند. اطلاق داریم ستره خصوصیت ندارد که جامد باشد. استتروا، هر چی، استتروا بشیئ، به یک چیزی استتار کنید و لو به انسان. لو به بعیر که در روایت انها است که بعیر ستره پیامبر شد. استتروا بشیئ اطلاق دارد  انسان را هم شامل میشود.

اگر هم قبلا صحبت کردیم مواجهه با انسان مکروه است، این در پایش مواجهه صدق نمیکند. فوقش این است که او روبروی ما بود اشکالی ندارد،؟؟؟ مواجهین اشکالی ندارد. اما اگر پشتش به ما ایستاده ما دلیلی بر کراهت نداریم که باز هم مکروه است جلوی ما، مامومین صف جماعت قرار گرفته باشند، نه، انها ستره هستند مواجهه صدق نمیکند.

اگر کسی هم اصرار کرد مواجهه صدق میکند میگوییم خود تشریع نمازجماعت، خودش کاشف از این است که کراهت ندارد. بنا باشد صف جلوی ما باشند نماز ما مکروه باشند اکثر نماز ها مکروه و اقل ثوابا است. هر چند صف اول افضل است ولی نه این که صفهای بعدی به خاطر یک انسان که جلویش هست حزازت داشته باشد. اینها گفتنی نیست. یک وقت ما یک چوبی نصب میکنیم و گاهی اوقای یک انسان را نصب میکنیم. مهم مناسبت ستره به همین است. هر چند شیئ انسان ها را شامل نمیشود انسان چیز نیست. ولی مناسبت حکم و موضوع که میگوید استتار، غرض از این که یک چیزی بگذاریم میخواهد رابطه ما را قطع کند و این فرقی ندارد ادم باشد یا غیر از ان. اگر ادم روبروی ما باشد قطع نمیکند و بدتر کرده است ولی اگر پشتش به ما باشد قطع میکند. در ان روایت هم داریم که پیامبر پشت سر بعیر نماز خواند و ان را ستره قرار داد. همین جور است. لذا کلام سید که فرموده بود، البته یک گیری دارد مساله ، لذا بعضی فرموده اند ستره امام ستره همه مامومین است. گیر کردند صاحب جواهر نقل کرده است. گفته است ستره الامام ستره لجمیع المومنین، صاجب جواجر میگیود ستره امام برای خود امام است که دیوار است و امام ستره بعدی است و بقیه ها ستره جدران است.

خب این هم که قدامه حائط او صف، گفت یستحب ان یجعل المصلی بین یدیه………. این را قرار بدهد للحیلوله بینه و بین من یمر بین یدیه اذا کان فی معرض المرور، و ان علم بعدم المرور فعلا، و کذا اذا کان هناک شخص حاضر، خب، طبق انچه ما صحبت کردیم انحصار به این ها ندارد. اصلا در معرض مرور نیست روایت گفت که مستحب است یک چیزی جلویش قرار بدهد. معرضیت که سید میاورد دخالت ندارد. یا شخص حاضری باشد، شخص حاضر مهم نیست شخص لازم نیست حمار هم بود حضرت فرمود ستره قرار بدهد. مرحوم سید احد الامرین قرار داده یا در معرض و یا شخص حاضر، هیچ کدام دخالت ندارد برای ستره قسم دوم،برای تحدید خودش هست. مغرش هست فکرش هست.

بعد فرموده «و يكفي فيها عود، چون یکی بیشتر قبول نکرده تفصیل نداده است، أو حبل أو كومة تراب بل يكفي الخط، این را گفتیم که نه، اینها برای معرضیت اینها کفایت نمیکند باید کومه باشد، ولی برای ستره قسم دوم این ها درست است، «و لا يشترط فيها الحلية و الطهارة و هي نوع تعظيم و توقير للصلاة و فيها إشارة إلى الانقطاع عن الخلق و التوجه إلى الخالق‌.» در ادمه سید فرموده ستره ای که قرار میدهد لازم نیست کیف مردم، ستره قرار بدهد. کارش حرام است ولی اون منقصی برای نماز است، ادبی که برای نماز است حاصل شده است. حلیت اکل، نه، حتی حلیت در مقابل غصب، تسبیح مردم را غصب کرده و میگوید این، خب، وجه این که شرط نیست به خاطر این که یک فعل دیگری است امر توصلی است ستره، امور توصلی به حرام هم حاصل میشود. این که در نماز غصب مضر بود چون نماز امر تعبدی بود و الا امر توصلی هم با حرام هم محقق میشود. فعلش حرام است کیف مردم را تصرف غاصبانه کرده حرام است. کت برای مردم است و حرام است و جلوی مهر قرار داده ولی ستره قرار داده شده است. محدودیت بین خودش و او، یا مانعیت از ماره غرض حاصل شده است. غرض از ان تکلیف حاصل است. اون امر استحبابی حاصل شده است و لو به فرد محرم. و همچنین اگر نجس باشد اشکالی ندارد. جزء نماز که نیست، محل سجده که نیست. ستره است، استتروا اطلاق دارد، پاک باشد یا نجس باشد. اطلاقات هم به کمک ما میاید.

نسبت به طهارت که پر واضح است، ستره کسانی که گفته اند باید طاهر باشد، هیچ وجهی ندارد. اصلا کُتش نجس است و در میاورد برای این که در نماز نپوشد ستره قرار میدهد، طهارت که هیچ وجهی در ستره ندارد. اگر وجهی باشد برای حلیت است. و اون این است که ادعا بکنیم این که فرموده استتروا بشیئ میخواهد برای این که به فضیلت برسید و امر استحبابی است برای توقیر صلات است برای ادب صلات است، اون وقت این اطلاق داشته باشد استتروا بشیئ و لو اینکه حرام باشد، ذهن عرفی ما نمیپذیرد. اینها فهم عرفی است. استتروا بششئ، برای چه میگوید استتار کنید برای این که حواست جمع باشد و لو این که به فرد حرام باشد! این که میگوید فرقی بین حلیت و حرمت نیست، یعنی تستر حلال باشد یا حرام باشد. اونجا فعل غیر است. حالا این رو یک تاملی بکنید. سید فرموده فرقی بین حلال و حرام باشد.