فقه ـ جلسه ۰۳۹ ـ ۱۴۰۱/۰۸/۱۸

خارج فقه                 جلسه 39                                   18/8/1401

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمان الرحیم

« سید فرموده: يستحب ترك مؤاكلة من لا يحضر المسجد و ترك مشاربته و مشاورته و مناكحته و مجاورته‌.»

و یستحب، در کلمات قدما نسبت به این عناوین یستحب و یکره خیلی دقت نمیشده است، در کلمات متاخرین دقت میشده. جایی میشود گفت یستحب که فعل مطلوب باشد در جایی که ترک مطلوب باشد یکره، نمیشود هر جایی فرض کنید خوردن پنیر مکروه است بلا جوز، نمیتوند بگوید مستحب است پنیر با جوز خورده شود. همان که در خطاب امده است. کراهت امده نسبت به فعل، یا بگوید ترک پنیر بدون جوز مستحب است، نه، خوردنش مکروه است. یک دقتی کرده اند امر به شیئ مقتضی نهی از ضدش نیست. لذا میگویند در منبر میگویند ترک نماز حرام است این ها تسامح است فعل نماز واجب است نه این که ترکش حرام است. واجب ناشی میشود از مصلحت در فعل، بعث نحو الفعل است، حرمت زجر است ناشی از مفسده در فعل است. و امر به شیئ مقتضی نهی از ضد خاصش نیست. نمیشود در واجبات ترکشان حرام است. نمیشود در محرمات بگوییم ترکشان واجب است. اینها غلط است. ولی در عبارات سابقین این دقت ها نبوده است.

گاهی اوقات به جای هم تعبیر میکردند. از جمله همین جا، اونی که روایت میگوید مشاوره نکنند. مشاوره را مکروه دانسته است. ولی مرحوم صاحب جواهر و مرحوم سید، مستحب است ترک مواکله، ترک با کراهت سازگاری دارد. کراهت دارد مواکله، گفت لا تاکلوا معنا، خیلی مهم نیست فقط خواستیم یک نکته ای بگوییم که در قدما این دقت ها نمیشده و استحباب ترک را میاوردند برای کراهت فعل و بالعکس مثل این اینجا. یکره لجار المسجد، که خوب است. لا صلاة،  و اما یستحب ترک المواکله من لا یحضر المسجد، که دیروز روایاتش را اوردیم، صحیحش این است و مکروه است انها را طرف مشاوره قرار بدهیم و به انها زن بدهیم. اون مکروه است.

نکته دیگری که در مقام است روایاتی که در مورد جار المسجد است، لسانش خیلی شدید است. داستان تهدید به اتش زدن خانه است، در یک روایت علی ما نقل که عذر اورد من کور هستم حضرت فرمود یک نخی از درب منزل تا مسجد ببند و ان نخ را بگیر و بیا. ولی مع ذلک ما میگوییم واجب نیست. ضرورت فقه مذهب است که در ان روایت هم داشت گفت فارغ باشد، اگر واجب بود به مجرد فارغ بودن که از وجوب نمیافتاد. واجب به مجرد این که مریض کم حالی باشد که از وجوب ساقط نمیشود. هم سیره متشرعه و هم نفس روایات این است که واجب نیست.

ما یک نکته ای را در این روایات سابقا ادعا میکردیم حالا دیدم در کلمات صاحب حدائق هم هست و ان نکته این است که اگر خطابات تشدید میکنند یا تشویق زیاد میکنند خود همین تشدید و تشویق قرینه است بر این که الزامی نیست. در الزامیات واجب است و خود وجوب کافی است و لازم نیست که بگویند ترک کنید چنین میشوی و چنان میشوی. این که در یک فعلی میبینیم که به اثارش پرداخته است، نمازش به درد نمیخورد، جا دارد که در خانه را بسوزانند، این السنه از خودش میفهیم واجب نبوده که با اثارش میخواهد تحریک کند. تحریک به اثار قرینه به این است که این وجوب ندارد. ما در شریعت همان طور که صاحب حدائق فرموده و دیگران فرموده موارد زیادی داریم مستحبات و مکروهات مسلم است ولی تشدید هم هست در بعضی لعن هست، لعن الله من اکل وحده، لعن من سافر وحده، لعن الله من نام وحده، ولی دلالت بر وجوب ندارد دلالت بر حرمت ندارد. این که سر راست نمیفرمایند واجب یا حرام است و میروند سراغ اثارش، معلوم میشود که وجوب ندارد. اذا زالت الشمس وجبت الشمس، نماز واجب میشود عند زوال، صاف است. اما لا صلاة لجار المسجد الا فی المسجد، یوشک که خانه اش را اتش بزند، در هیچ جا نداریم وجبت، معلوم میشود که از همین نفس این روایات این امر الزامی نیست. حالا ما اینجا نیاز نداریم اینها مسلمات شیعه است و اصلا شریعت سمحه و سهله نمیسازد که برای نماز مکتوبه باید حضور در مسجد داشت لو کان لبان، فقط این نکته که تشویق زیاد در روایات بدون این که امر را صاف بیان کند قرینه بر این است که مورد از الزامیات نیست و خود تکلیف زور و محرکیت ندارد و با چیزهای دیگری میخواهد تحریک کند.

در این که جار مسجد و غیر جار مسجد، جار عرفی مراد است و لازم نیست که متصل به مسجد باشد، کسی که صدای اذان مسجد را میشنود و همسایه مسجد است و حرکات مردم به مسجد را احساس میکند جار مسجد است، بر همه مستحب است حضور در مسجد خصوصا برای جار مسجد که استحبابش اکید است. حالا ما چکار کنیم عمل متعارف خودمان خلاف نصوصی است که تحدید کرده است.

ما مثل همان کسانی هستیم که در زمان پیامبر به مسجد نمیرفتند. اونها هم نمیرفتند. ما هم مثل اونها هستیم. این هم نمیشود افراد را قدح کرد و گفت نزدیک مسجدی و نماز را در خانه میخوانی، یک محذوراتی گاهی اوقات هست، در نفس مسجد محذور باشد، این حالا، مقصود این است که محاذیری گاهی اوقات هست که مانع میشوند از شرکت بعضی در مساجد اینها عذر دارند. خیلی از علما مثلا خانه شان نزدیک مسجد است ولی مسجد نمیروند و اعتراض هم بشود جواب میدهند که ما محذور داریم. اگر برویم مسجد اقتدا کنیم تایید این اقا است و ما در عدالتش و فصاحتش و قرائتش اشکال داریم. شیعه همیشه این دو مشکل را دارد قرائت و عدالت. یا یکی یا هر دو اشکال دارد. فرادی نماز بخوانیم مشکل هتک دارد و سبب میشویم که عده ای بد بین بشوند پس بهتر این است که در خانه نماز بخوانیم و با اهل خانه نماز با جماعت بخوانیم. احساس این است که این مذمتهایی که در روایت امده است مشمول اینها نمیشود. مشمول ما نمیشود. شاهدش این است که گاهی اوقات اگر گذرمان افتاد و مشکلی نداشته باشیم یک مسجدی که میشناسیمش در امامت امامش اشکالی نداریم نماز میخوانیم. ما گریزان از مسجد نیستیم. مقتضی موجود است. اگر مقتضی موجود نبود مشکل دارد. اونها بی اعتنا بودند و مقتضی نداشتند. پیامبر نماز میخواند و جای ایراد ندارد در حالی که به مسجد نمیامدند. اما این اقا،

البته توصیه من این است که نسبت به قرائت و عدالت سخت نگیرید.بعضی خیلی سخت میگریند و خودشان را از هر نماز جماعتی محروم میکنند و باید امام تالی تلو معصوم باشد، این هم درست نیست. ترغیب به نماز جماعت، اینجا دو ترغیب است هم به جماعت خیلی روایاتش مثل همین حضور در مسجد که روایاتش غلیظ و شدید است و تشویقش خیلی زیاد است. هم قضیه مسجد، این دو تا را زود از دست ندهیم. گاهی اوقات وسوسه شیطان هم هست. یک شخصی هست قرائتش خوب است و این همه روحانی پشت سرش نماز میخوانند و به او ایراد نمیگیرند و چند سال است که رفقایش با او بودند و ایراد نمیگیرند باز ما بگوییم عدالت و قرائت برای ما احراز نشده است، صحیح نیست.

سوال: ؟؟؟

جواب: حالا اون اختلاف مبنا، اونها در وضو ممکن است گیر پیدا کند البته ممکن است اصاله الصحه جاری شود. این نکته خوبی است. بعضی به خاطر اختلاف مبنای خودشان در نماز جماعت شرکت نمیکنند. مثلا میگوید غسل فقط غسل جنابت مجزی است من پشت سر این اقا نماز نمیخوانم چون همه اغسال را جایز میداند و امروز شنبه است شاید با غسل جمعه نماز میخواند و من مجزی نمیدانم لذا پشت سرش نماز نمیخوانم. به نظرم این وساوس شیطانی است. یا ترتیب بین اعضای غسل را خیلی لازم نمیدانند ولی شخصی ممکن است لازم بداند و در نتیجه اقتدا نمیکند. این ها اتفاق هم افتاده است. یک وقت به من گفتند پشت سر فلان اقا نماز نمیخوانیم چون ترتیب را شرط نمیداند منم با اون اقا صحبت کردم که بعضی این را میگویند که شما ترتیب را شرط نمیدانید. گفت من ترتیب را شرط نمیدانم ولی در مقام علم ترتیب را مراعات میکنم. اینها وسوسه های شیطان است.

سوال:؟؟؟؟

جواب: روایات را خواندیم. مسجد خانه خدا است و عامه و خاصه ندارد. امام جماعت اهل سنت عدالتش شرط نیست این مال شیعه است. این را میرسیم. عدالت در نماز خلفهم شرط نیست.

مساله 8

مرحوم سید میفرماید:«يستحب الصلاة في المسجد الذي لا يصلي فيه،» بعضی از مساجد هستند که کم جمعیت هستند ما ترغیب داریم که فضیلت بیشتری دارد. غیر از نماز در مسجد عنوان احیای مسجد هم هست. فضیلت بیشتری دارد. اینها منصوص است. باب 5 حدیث 1 روایت سهل بن زیاد است دو تا روایت است: مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: ثَلَاثَةٌ يَشْكُونَ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَسْجِدٌ خَرَابٌ لَا يُصَلِّي فِيهِ أَهْلُهُ وَ عَالِمٌ بَيْنَ جُهَّالٍ وَ مُصْحَفٌ مُعَلَّقٌ قَدْ وَقَعَ عَلَيْهِ الْغُبَارُ لَا يُقْرَأُ فِيهِ.» این که دارد که شکایت میکند مسجد که نمیاید پیش من، نمیایند داخل من نماز بخوانند، خودش معنایش این است که اگر رفتی احیای این مسجد است و پاسخگویی این مسجد است یک اجری از این بابت داری. مثل این که اگر قرائت بکنی یک اجر قرائت داری

سوال:؟؟؟

جواب: شاید اونجا هم بگیرد. همه را بخواند.

و يكره تعطيله. کراهت دارد تعطیلش، از لسان همین روایت است. شکایت میکنم یعنی. نماز مستحب است و تعطیلش مکروه است. شکایت میکنند یعنی نماز بخوان و تعطیل نکن. اگر تعطیل کنی شکایت میکنن. یعنی حزازت دارد. کار خوب که شکایت ندارد. مثلا بیش از این که تعطیلش کراهت دارد حزازت دارد بیش از این استفاده نمیشود. یعنی اگر این مسجد فرض بفرمایید قبیله است و کسی نماز نمیخواند و ما میرویم همین 25 تا ثواب میدهد ولی یک حزازتی از خود را دور کردیم نه این که یک ثواب بیشتری برای احیا بدهند. این هم یک احتمال است. خیلی روشن نیست. ممکن است بگوییم فضل خدا زیاد است و بابت این هم ثواب زیاد میدهند.

« ‌فعن أبي عبد الله ع: ثلاثة يشكون إلى الله عز و جل ‌مسجد خراب لا يصلي فيه أهله و عالم بين جهال و مصحف معلق قد وقع عليه الغبار لا يقرأ فيه‌» این هم که الان روایتش را خواندم و چیزی ندارد.

مساله 9

«يستحب كثرة التردد إلى المساجد» مستحب است نماز در مسجد، زیاد رفتنش هم ترغیب شده است،‌« فعن النبي ص: من مشى إلى مسجد من مساجد الله فله بكل خطوة خطاها حتى يرجع إلى منزله عشر حسنات» هر قدمش ده حسنه دارد، «و محي عنه عشر سيئات، و ده سیئه هم حذف میشود، «و رفع له عشر درجات‌.» ظاهر من مشی، چون اصل مسجد برای نماز است یعنی برای نماز. خود اون نماز در اونجا فضیلت دارد بماند، رفت و امدش هم ثواب دارد. فرمود هر قدمی ده حسنه دارد و ده سیئه را حذف میکند و ده درجه ادم را بالا میبرد. ارزش خود این بالا میرود. باب  4 حدیث 3 در اونجا این جور دارد. روایت همان که سید اورده است همان روایت عیاده المریض صدوق است که چند سند دارد و یک وقت بحث خواهیم کرد. «فِي عِقَابِ الْأَعْمَالِ بِإِسْنَادٍ تَقَدَّمَ فِي عِيَادَةِ الْمَرِيضِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص قَالَ: مَنْ مَشَى إِلَى مَسْجِدٍ مِنْ مَسَاجِدِ اللَّهِ فَلَهُ بِكُلِّ خُطْوَةٍ خَطَاهَا حَتَّى يَرْجِعَ إِلَى مَنْزِلِهِ عَشْرُ حَسَنَاتٍ وَ مُحِيَ عَنْهُ عَشْرُ سَيِّئَاتٍ وَ رُفِعَ لَهُ عَشْرُ دَرَجَاتٍ.»

« مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ يَعْلَى بْنِ حَمْزَةَ عَنِ الْحَجَّالِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ مَشَى إِلَى الْمَسْجِدِ لَمْ يَضَعْ رِجْلًا عَلَى رَطْبٍ وَ لَا يَابِسٍ إِلَّا سَبَّحَتْ لَهُ الْأَرْضُ إِلَى الْأَرَضِينَ السَّابِعَةِ.» روی تر و خشک نمیگذارد مگر این که زمین هفت طبقه ا ش برایش تسبیح میکنند که پایش را در اینجا گذاشته و دارد به مسجد میرود.  حالا این جا حدودش را تعیین کرده است. شاید این که درجاتش بالا میرود به برکت تسبیح همان زمین ها است. ولی به ذهن میزند که من مشی برای نماز خواندن است نه برای تعزیه و …

سوال:؟؟؟

جواب: کدام روایت بود؟  حالا این ها اطلاق ندارد. به ذهن میزند که خصوص نماز است.

سوال:؟؟

جواب: چرا دیگه، صبح و ظهر میرود مسجد.

مساله 10

«مسألة: يستحب بناء المسجد« نیاز به روایت ندارد ولی راویت هم داریم،« و فيه أجر عظيم ‌قال رسول الله ص: من بنى مسجدا في الدنيا أعطاه الله بكل شبر منه مسيرة أربعين ألف عام مدينة من ذهب و فضة و لؤلؤ و زبرجد‌. و عن الصادق ع: من بنى مسجدا بنى الله له بيتا في الجنة‌.» روایت باب 8 حدیث 4 همین روایتی که در اینجا ارورده است. «فِي عِقَابِ الْأَعْمَالِ بِإِسْنَادٍ تَقَدَّمَ فِي عِيَادَةِ الْمَرِيضِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ بَنَى مَسْجِداً فِي الدُّنْيَا أَعْطَاهُ اللَّهُ بِكُلِّ شِبْرٍ مِنْهُ أَوْ قَالَ بِكُلِّ ذِرَاعٍ مِنْهُ مَسِيرَةَ أَرْبَعِينَ أَلْفَ عَامٍ مَدِينَةً مِنْ ذَهَبٍ وَ فِضَّةٍ وَ دُرٍّ وَ يَاقُوتٍ وَ زُمُرُّدٍ وَ زَبَرْجَدٍ وَ لُؤْلُؤٍ.» شبر یا ذراع، تردید از راوی است. هر وجبی یا هر ذراعی در مقابل هر وجب یا ذراعی چه میدهد خداوند؟ به اندازه محدوده چهل هزار سال، یعنی میخواهد بگوید خیلی بزرگ. دیگه از این بزرگتر نمیشود که سیر میخواهی بکنی این مقدار طول میکشد. تا از اول به اخرش برسی. این گونه جایی میدهند که این ها را دارد. ذهب و فضه و در یاقوت و برجد. این ها قیمت دارد. در اون روایت صغیر و کبیر فرق نمیکند که سید فرموده در همین باب حدیث 1 من بنی مسجدا بنی الله له بیتا فی الجنه، فرق بین صغیر و کبیر هم نمیکند.«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عُبَيْدَةَ الْحَذَّاءِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ مَنْ بَنَى مَسْجِداً بَنَى اللَّهُ لَهُ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ قَالَ أَبُو عُبَيْدَةَ فَمَرَّ بِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فِي طَرِيقِ مَكَّةَ وَ قَدْ سَوَّيْتُ بِأَحْجَارٍ مَسْجِداً فَقُلْتُ لَهُ جُعِلْتُ فِدَاكَ نَرْجُو أَنْ يَكُونَ هَذَا مِنْ ذَاكَ قَالَ نَعَمْ.» سنگ چینی کرده تا این جا مسجد باشد. همون که فرمودی این هم جزء انها باشد که خداوند یک خانه ای در بهشت به ما بده. قال نعم. ترغیب به مسجد سازی، به عمران مسجد، این در شریعت از مسلمات است. خانه خدا را ساختن کار خوبی است. کار بجایی است. ثواب زیادی دارد و این هم بحث ندارد.

مساله 11

مرحوم سید به مناسبت این مساله 11 را مطرح کرده است.« الأحوط إجراء صيغة الوقف بقصد القربة في صيرورته مسجدا ‌بأن يقول وقفته قربة إلى الله تعالى، لكن الأقوى كفاية البناء بقصد كونه مسجدا مع صلاة شخص واحد فيه بإذن الباني فيجري عليه حينئذ حكم المسجدية و إن لم تجر الصيغة‌.» حالا که میخواهد مسجد بسازد صیغه بسازد. وقفت هذا مسجدا، اون هم به قصد قربت. منتها این احتیاط مستحبی است. یکی هم باید نماز بخواند در اونجا، اون هم به اذن بانی، همین جوری نه، کارگرها اگر بدون اجازه نماز بخوانند مسجد نمیشود. اگر صیغه نخواند وقف معاطاتی است.

خب، صدر این کلام که فرموده احوط اجرا الصیغه الوقف، بقصد القربه، مرحوم اقای خویی فرمود که این عبارت موهم این است که قربه الی الله را به لفظ بیاورد. چون بعدش گفته است بان یقول و قفت قربه الی الله. این عبارت موهم این است که احتیاط این است که قربه الی الله را هم به لفظ بیاورد، غیر از این که وقف را به لفظ میاورد قربه الله را هم به لفظ بیاورد در حالی که به زبان اوردن تقرب و قربه الی الله هیچ وجهی ندارد. فقط در حج است که نص خاص داریم که به زبان بیاورد و الا نیت تقرب به زبان اوردنش هیچ وجهی ندارد. چهار رکعت نماز میخوانم قربه الی الله این هیچ وجهی ندارد. بعضی اوقات قربه الی الله یک کم مشکلی دارد. کلام ادمی بین اقامه و نماز است که میگویند مثلا مکروه است. درست فرموده است به زبان اوردن قربه الی الله هیچ احتیاطی ندارد. تقرب یک امر ضمیری و نفسانی است. لفظ هیچ دخالتی ندارد. از عقود نیست که به لفظ بیاوریم. یک امر معنوی است. یک امر تکوینی حقیقی است. جای احتیاط ندارد.

و لکن گفته است عبارت موهم است این خیلی واضح نیست. عمود کلام سید صیغه وقف است. الاحوط احراز صیغه الوقف بقصد القربه، هم صیغه و هم قصد قربه احوط است، حالا این از باب مثال است که صیغه وقف باید به قصد قربه است در احوط نگفت که این قصد قربت را ابراز کند. وقف را گفته است صیغه داشته باشد حالا چگونه؟ یک مثال زده است. این عبارت نمیگوید احوط این است که قربه الی الله را هم به لفظ بیارود. میگوید صیغه وقف را به لفظ بیاورد به قصد قربت، قصد قربت را فقط گفته است. حالا گفته است موهم است اشکالی ندارد نکته طلبگی است.

مهمش این است که صیغه بیاورد قصد قربت بکند و قبض صورت بگیرد. سه جهت را مرحوم سید اینجا مد نظر قرار داده است، صیغه وقف قصد تقرب قبض، گفته است یک نفر به اذن بانی نماز بخواند تا قبض محقق بشود. لا وقف الا مقبوضا مثلا. یا خودش بانی یا یکی به اذن او نماز بخواند تا تمام بشود.

سوال:؟؟؟

جواب: نه، اون معاطاتی است. نه فرقی ندارد.

یک بحث این است که ایا صیغه لازم است در وقف یا وقف معاطاتی هم کافی است؟ حالا قدیمیها ممکن است بعضی اشکال میکردند که معاطاتی با روح وقف سازگاری ندارد. معاطات لزوم اور نیست، وقف به ذهن میزند که یک امر لازمی است از ملکش خارج میشود. معاطات میگفتند قدیمیها، مشهور میگفتند لزوم اور نیست. فعلی ها میگویند، وقف لفظی و عملی. بنا میکنم لان یکون مسجدا، به عنوان مسجد بنا میکنم. همین هم برای وقف کافی است. خودش یک بحث است. در ذهن ما این است که معاطات هم لزوم اور است و مهم انشا است. بگویم این مقدار را فروختم به مقدار فلان یا این که به نیت این که ملک شما بشود. مهم اون انشا است. هم به لفظ حاصل میشود و هم به فعل حاصل میشود. فقط در طلاق است فقط باید لفظ داشته باشد و در نکاح است که مشهور بلکه ادعای اجماع شده است باید لفظ داشته باشد. اما در سائر عقود  لفظ اعتباری ندارد. در سائر عقود و عهود لفظ اعتباری ندارد. معاطاتی مثل لفظی است. لفظ از باب مبرز است حالا ابرازش گاهی لفظ و گاهی فعل است.

اما امر دوم قصد قربت، وقف قصد قربت میخواهد یا نه، محل اختلاف است. خیلی ها میگویند نه، وقف قصد قربت نیاز ندارد. بعضی میگویند وقف یک کار خیر است و  خیر بدون قصد قربت که نمیشود. وقف صدقه جاریه است و صدقه بدون قصد قربت که صدقه نمیشود. در روایت داریم که وقف صدقه است.

ولکن ما، از مواردی است که ما شک داریم تعبدی است یا توصلی، مرحوم اقای خویی به اطلاقات تمسک میکنند چون که اطلاق در جایی که تقیید محال است، ضروری است. میگوید اطلاق دارد. ادله وقف که گفته است امضا کرده است وقف را، کسی که وقف کند کان له کذا و کذا، اطلاق دارد چه قصد قربت کند و چه نکند. اینها به اطلاقات تمسک میکنند. مثل مرحوم اخوند میگوید نه اقا اطلاق نداریم. بر مبنای مرحوم اخوند چه بگوییم/ بر مبنای ایشان میگوییم وقف یک امر عقلائی است و این امر عقلائی درش قصد قربت نبفتاده  ممکن است بعضی قصد قربت کنند ولی اکثر مردم وقف میکنند برای این که مشهور بشوند اسمشان را بنویسند. اصلا این وقف نامه را اگر بخوانید خیلی ها قید کرده اند این را وقف کردم برای مسجد و نام من را در انجا بنویسد. بعضی هم وقف نامه ها را نوشته اند قربه الی الله دارند. ولی خیلی ها قربه الی الله نیست.وقف یک امر عقلائی است که این را شرع مقدس امضا کرده است و ردع نکرده است و عقلا شرط نمیدانند در تحقق وقف قصد قربت را. برای نامشان ماندگار بماند وقف میکنند. نام خودشان نام پدرشان نام مادرشان، یک وقف نامه ای رسیده بود که به نام خانمش ثبت کنند. دوست دارد که نام خانمش بماند.البته این که نام من باشد ملازمه ندارد که قربی نیست، میسازد با قربی بودن ولی مقداری نادر است که نام من باشد و قربی هم باشد. توجیه دارد، به نام من باشد که برای من دعا کنند و یک جنبه قربی ممکن است پیدا کنند. ولی غالبا صدور افعال قربیا که لا یشوبه قضیه الریا، از علما مشکل است تا چه برسد از عوامش. خیلی سخت است محضا لله، در مثل نماز و روزه گیر دارد حالا در وقف که ادم خیراتی میکند و در معرض به به و چه چه است، خب، این قصد قربت هم شرط نیست یا به خاطر اطلاقات و یا به سیره عقلا. ما میگوییم مهمش سیره است.

سومی هم نمیدانم چطور شده است که مرحوم خویی غفلت کرده است، ان دو امر را بحث کرده است. مرحوم خویی گفته است شرط نیست که کسی نماز بخواند. ایشان میگوید در وقف جهات عامه ، قبض شرط نیست. تتمه اش فردا انشاالله.