اصول ـ جلسه ۰۴۰ ـ ۱۴۰۱/۰۸/۲۱

جلسه40 خارج اصول استاد گنجی

شنبه 21 آبان 1401

شروع بحث قطع

مرحوم آخوند: مباحث قطع داخل در مباحث اصول نیستند

از آنچه نتیجه‌اش در طریق استنباط حکم شرعی قرار می‌گیرد یا ینتهی الیه المجتهد (اصول عملیه) بعد  الفحص و الیأس عن الدلیل. اما مباحث قطع داخل در هیچ یک از این دو عِدل نیست. عدل دوم که ینتهی الیه المجتهد بعد الفحص و الیأس که پرواضح است. وقتی قطع به حکم دارد دیگر یأس معنا دارد، فحص معنا ندارد. «بعد الفحص و الیأس» وقتی است که شک ما باقی مانده است. با وجود علم، علم حجت است، ینتهی الیه المجتهد بعد الفحص و الیأس عن الدلیل، قطع اقوی دلیل است اصلاً. پرواضح است آن عدل دوم برای اصول عملیه است، برای فرض شک هست.

و اما داخل در عدل اول  نیست. مسائل قطع در طریق استنباط احکام شرعیه واقع می‌شوند. استنباط یعنی چه؟ استنباط یعنی اینکه نتیجه مسئله اصولی واسطه در اثبات اون حکم شرعی باشد. آن حکم شرعی از بطن آن دربیاید، (استنباط)، از او متولد بشود. مثلاً مقدمه واجب واجب است شرعاً، این وجوب را از کجا استنباط کردیم؟ از ملازمه بین وجوب مقدمه و وجوب ذی المقدمه. اگر ما در علم اصول نتیجه گرفتیم که بین وجوب ذی المقدمه و وجوب مقدمه ملازمه است، از آن استخراج می‌کنیم وجوب مقدمه نماز را. استنباط استخراج است. از آن مستنبط منه، ما به این مستنبط می‌رسیم.

خب در قطع به حکم قطع به حکم پیدا کردید، دیگر از آن استنباط معنا ندارد. قطع به حکم وصول به حکم است، خودش وصل به حکم است، معنا ندارد از آن حکم دیگری استنباط بشود. این است که مسائل قطع نه داخلِ عِدل دوم از تعریف علم اصول است و نه داخل در تعریف عدل اول که ما یقع فی طریق الاستنباط. قطع به حکم داریم، قطع به حکم در طریق استنباط نیست، زیرا خودش قطع است، وصول است.

اشکال بر مرحوم آخوند

این است که مرحوم آخوند فرموده  مسائل قطع از علم اصول خارج‌اند. از هر دو عدلش خارج‌اند. اشکالی شده بر این فرمایش مرحوم آخوند و آن اشکال این است که اگر مقصود از استنباط در عدل اول (ما یقع فی طریق الاستنابط الاحکام الشرعیه)، اگر  مراد از استنباط استخراج خود حکم شرعی باشد حق با شماست. ما از قطع به حکم استخراج نمی‌کنیم حکم را، وصول به حکم است و به حکم رسیدیم. ولکن در همانجا این بحث مطرح است که مراد از استنباط خصوص استخراج حکم نیست، خصوص اثبات حکم نیست. بلکه مراد از استنباط، استخراج حکم و حالات حکم است. اعم از اینکه حکم را استخراج بکنیم، مانند وجوب مقدمه از ملازمه که مسئله اصولی است، استخراج می‌کنیم، یا حالت حکم را استخراج بکنیم. حالت حکم چه است، تنجز حکم یکی از حالات حکم است. حکم منجز است یا غیر منجز.

شما به توسط خبر واحد اگر حجت شد، به نظر مرحوم آخوند، به حکم نمی‌رسید، چون حجیت خبر واحد معنایش منجزیت خبر واحد است. مرحوم آخوند حجیت را منجزیت و معذریت معنا می‌کند. اگر خبر ثقه حجت شد (نتیجه مسئله اصولی)، از این خبر واحد حجت ما به خود حکم نمی‌رسیم. ما به تنجز حکم می‌رسیم. یعنی اگر روایتی گفت عصیر عنبی اذا غلی یحرم، خبر ثقه، ما به حرمت نمی‌رسیم، چون خبر ثقه که حجت است معناش منجزیت است.

می‌گوییم عصیر عنبی مما قام علیه الخبر (خبر ثقه)، وکل ما قام علیه الخبر الثقه فهو منجز، نه هو ثابت. ما به تنجز می‌رسیم. به آخوند اشکال کرده‌اند که شما استنباط را اعم می‌دانید.

مسئله اصولی مسئله‌ای است که در طریق احراز حکم یا حالت حکم قرار بگیرد. آن وقت قطع به حکم در طریق استنباط حکم قرار نمی‌گیرد، وصول حکم  است، دیگر حکمی نمی‌خواهیم از آن استنباط کنیم. ولی در طریق تنجز حکم که قرار می‌گیرد. اگر شما به حرمت عصیر عنبی اذا غلی قطع پیدا کردید، اینطور می‌گویید. عصیر العنبی مما قام علیه القطع، و کل ما قام علیه القطع فهو منجز، فحرمت عصیر العنبی منجز.

شما از قطع خود حکم را استنباط نمی‌کنی، این درست است. ولی حالت حکم را که استنباط می‌کنی، تنجز را که اثبات می‌کنی. استنباطی هم که در تعریف آمده اعم است. استنباط یعنی احراز حکم یا حالت الحکم. پس ما که بحث می‌کنیم قطع حجت است یا نه، منجز است یا نه، این در طریق استنباط قرار می‌گیرد. شمای آخوند که می‌فرمایید احکام قطع در طریق استنباط قرار نمی‌گیرد، نه، در طریق استنباط قرار می‌گیرد. منتها استنباط یعنی اثبات حالت الحکم لا اصل الحکم.

ناتمام بودن اشکال بر آخوند

این اشکال بر مرحوم آخوند شده است. ولکن این اشکال ناتمام است. اگرمنجزیت از احکام قطع بود، از آن احکامی که جای بحث داشت، خب می‌گفتیم این در طریق استنباط قرار می‌گیرد، نتیجه این بحث. ولکن منجزیت قطع نتیجه بحث نیست اصلاً. اینکه قطع منجز است اصلاً مسئله ما نیست، مفروغ‌عنه است. آنی که در این چند مسئله بحث می‌کنند هیچ کدام منجزیت قطع نیست.

پاسخ به سؤال: احکام قطع را که بحث می‌کنند، مسائلی را که بحث می‌کنند، یک بحث این است که آیا حجیت ذاتی آن است یا نه. بعد از فراغ از اینکه حجت است و منجز است، آیا منجزیت ذاتی آن است یا نه. بحث می‌کنند که آیا امارات قائم مقام قطع می‌شود یا نمی‌شود. مسائل قطع یکیش این است که اگر کسی تجرّی کرد، خلاف قطعش عمل کرد آیا مستحق عقوبت هست یا نه. اصلاً از منجزیت قطع بحث نمی‌کنند.

درست است این حکم یقع فی طریق الاستنباط اما جزو مسائل علم اصول نیست. آخوند می‌گوید این احکام قطع، حجیت ذاتی آن است یا نه، آیا تجری قبیح است یا نه، آیا امارات قائم مقام قطع می‌شوند یا نه، آیا علم اجمالی اذن در مخالفتش ممکن است یا نه. این احکامی که ما  بحث می‌کنیم، مسائلی که ما بحث می‌کنیم اینهاست. اینها هم که در طریق استنباط قرار نمی‌گیرد. این است که حق با مرحوم آخوند است که فرموده این مسائلی که در قطع بحث می‌کنیم، که عمده‌اش همین است که گفتم، فقط اینکه آن قطع قطّاع حجت است؟ منجز است یا نه، آنجا  فقط چند کلمه گفتند، گفتند آن هم واضح است. همان، بحث از حجیت فقط در قطع قطاع است.

این عقلائیت ندارد که بگوییم مسائل قطع، که یک جزء کوچکیش درباره حجیت قطع است، آن هم قطع قطاع، بگوییم اینها اصولی هستند، بلحاظ اینکه ما از قطع قطاع بحث می‌کنیم. این عرفیت ندارد. حالا اگر عمده‌اش داخل علم اصول می‌بود، می‌گفتیم غیر عمده‌اش استطرادی است، جای تسلم داشت. ولی وقتی عمده‌اش در طریق استنباط قرار نمی‌گیرد. عمده نزدیک به کلش، جلّش در طریق استنباط قرار نمی‌گیرد، این مسائل خارج از علم اصول است.

پاسخ به سؤال: نه آن هم مفروغ‌عنه است. اصلاً بحث نمی‌کنند. می‌گویند یک نفر، مرحوم خوانساری، گفته که منجز نیست، آنهم منسوخ شده است حرفش. اصلاً بحث در علم اجمالی این است که آیا ترخیص در بعض اطراف ممکن است یا نه.

خب این قطع طریقی که عمده بحث ما است، مسائل‌اش در طریق  استنباط قرار نمی‌گیرد. قطع موضوعی هم حالش اوضح است. قطع موضوعی قطعی است که در موضوع حکم قرار گرفته است. آن هم معنا ندارد در طریق استنباط قرار بگیرد. موضوعی یعنی جزء موضوع حکم است دیگر. جزءموضوع حکم در طریق استنباط آن حکم قرار نمی‌گیرد. آن دیگر اوضح است که قطع موضوعی، که جزء موضوع حکم است، جزء  موضوع حکم در طریق استنباط قرار نمی‌گیرد، بلکه حکم متوقف بر آن است. در قطع موضوعی حکم متوقف بر قطع است، نه اینکه قطع محرِز آن است. این فرمایش اول مرحوم آخوند که فرموده مباحث  قطع خارج از علم اصول هستند، فرمایش متینی است.

پاسخ به سؤال: آن هم ربطی به طریق استنباط ندارد. امارات در طریق استنباط قرار می‌گیرند نه خود قطع.

اشبه بودن مسائل قطع به مسائل علم کلام

اما کلمه دومی که مرحوم آخوند فرموده، فرموده این اشبه است به مسائل علم کلام. قطع را که ما بحث می‌کنیم این اشبه است به مسائل علم کلام. مرحوم آشیخ اصفهانی فرموده اینکه می‌گوید اشبه است، نه جزء مسائل علم کلام است، نکته‌اش این است که هر مسئله عقلیه که علم کلام نمی‌شود. علم کلام از مسائل عقلی بحث می‌کند، ولی هر مسئله عقلی که علم کلام نمی‌شود. علم کلام بحث می‌کند از مسائل عقلیه که مرتبط به اعتقادات و مسائل دینی است، از هر مسئله عقلیه که بحث نمی‌کند که مثلاً بگوییم اجتماع نقضین محال است بحث علم کلام است. نه این بحث فلسفه است ربطی کلام ندارد. فرموده اینکه مرحوم آخوند فرموده اشبه به مسائل علم کلام است نه اینکه جزو علم کلام است، چون این مباحثی که ما الان بحث می‌کنیم مسائل عقلیه است. مسائل عقلیه بمجرد اینکه مسئله عقلیه شدند داخل علم کلام نمی‌شوند باید مرتبط به اعتقادات هم باشد.

حالا جزء نیست را فهمیدیم، چون هر مسئله عقلی که مربوط به علم کلام نیست. اما وجه شباهتش به علم کلام چیست؟ وجه شباهتش این است که یکی از مسائل کلام حسن عقوبت و قبح عقوبت مولا و شارع است، بحث می‌کنند از حسن عقوبت که کجاها عقوبت حسن است و کجاها قبیح است. ما هم در قطع مثلاً بحث می‌کنیم از حسن عقوبت، آیا قاطع عقوبتش حسن است یا قبیح است. متجری عقوبتش حسن است یا قبیح است. علم اجمالی حسن است یا قبیح است. شباهت دارد به آن. نکته شباهتش این است که ما مستقیم از آن حسن و قبح بحث نمی‌کنیم ولی از لبّش مثلا…

ما بحث می‌کنیم آیا امارات قائم مقام علم میشود یا نه؟ در اطراف علم اجمالی ترخیص ممکن است یا نه؟ ولی لبش این است که اگر امارات داشتیم آیا حسن است عقوبت مولا یا نه. در علم اجمالی مثلاً اگر ترخیص داد در یک طرف و ما به مخالفت افتادیم، عقوبتش حسن است یا نه؟ نیست‌ها، شبیه است. کأن داریم از آن بحث می‌کنیم، واقعا از حسن و قبح عقوبت بحث نمی‌کنیم، ولی نزدیک آن هستیم شبیه به آن هستیم. کأن داریم از عقوبت خداوند بحث می‌کنیم که آیا حسن است یا قبیح است. این هم فرمایش مرحوم آخوند در کلمه ثانیه‌.

کلمه ثالثه‌اش همین به درد ما می‌خورد که به چه مناسبت اینها را اینجا بحث می‌کنید؟ جزء علم اصول نیست، شبیه مسائل علم کلام است. خب شبیه مسائل علم کلام را چرا بحث می‌کنید؟ گفته وجهش این است که با آن مسائل علم اصول مناسبت دارد. یک ارتباطی با مسائل علم اصول دارد. مسائل علم اصول از کجا شروع می‌شود؟ از بحث امارات، خبر ثقه حجت است یا نه، ظاهر است حجت است یا نه، ظن مطلق حجت است یا نه. اینها مسائل علم اصول است، بحث حجج. بحث قطع مناسبت دارد با بحث حجج. چه مناسبتی دارد؟ چون ما در بحث حجج که بحث می‌کنیم خبر ثقه حجت است یا نه در حقیقت می‌خواهیم بگوییم اثر قطع را دارد یا ندارد.

اینطور صحبت نمی‌کنیم. باز اینها لبش است. ما از حجیت بالعرض بحث می‌کنیم که شارع به اینها حجیت بخشیده یا نه. خب مناسب این است که اول حجیت بالذات را بحث بکنیم. اول آنچه حجیت بالذات است را بحث بکنیم، بعد بگوییم خب اگر حجیت بالذات منتفی شد، شما قطع نداشتی، آیا حجیت بالعرضی داریم  یا نداریم. این وجه مناسبت قطع است با مباحث حجج.

مباحث حجج، خبر ثقه حجت است، ظاهر حجت است، یعنی مولا می‌تواند به آن احتجاج بکند، معنای حجت این است دیگر، یعنی بتواند به آن احتجاج  بکند. همانطور که به قطع می‌تواند احتجاج بکند. آیا همانطور که می‌تواند به آن احتجاج بکند، می‌تواند به این هم احتجاج بکند؟ این وجه مناسبتش است.

مرحوم آخوند فرموده که بحث قطع را که قبل از حجج آورده‌اند، یک مناسبتی بین بحث قطع و ابحاث حجج است، یک ارتباط تنگاتنگی دارند. مباحث قطع را قبلا آورده‌اند، تا آثار قطع را بفهمیم چیست، تا به ما بگویند همان آثاری که برای قطع، ذاتاً بود، برای اماره هم هست یا نیست. فرمایش مرحوم آخوند در این نکته هم تمام است. اینها بحث‌های مهمی هم ندارد ولی خب اول هر کتابی و اول هر علمی یک مطالبی گفته می‌شود که موجب بصیرت بشود.

ریشه ورود مباحث قطع به اصول از نظر استاد

این فرمایش مرحوم آخوند که مباحث قطع… این را تتبع بکنید، تو ذهن من این است که مباحث قطع به خاطر شبهات اخباریون آمده در علم اصول قرار گرفته. آنها آمدند قطع را گفتند اگر از کتاب و سنت نباشد حجیت ندارد، آنها سبب شدند در قطع، کلام استرآبادی را شیخ انصاری مفصل بحث کرده است، و در رد اخباریون مرحوم شیخ انصاری بیشترین بیانات را دارد. این است که در اصول قدیمه بحث قطع مطرح نبوده. ولی از زمان اخباریون و شبهاتی که اخباریون ایجاد کردند سبب شد که اصولیون بیایند بحث بکنند قطع حجت ذاتیه است، قابل انفکاک نیست، شبهات آنها را بیایند جواب بدهند. دیگر آرام آرام اضافه شد: حالا اگر تجری کرد چه؟ اگر قطعش اجمالی شد چه؟ دیگه آنها پیش آمده است دیگر. اصل ریشه بحث قطع نه این است که آخوند می‌گوید مناسبتش با … اینها ادله بعد الوقوع است. ادله قبل الوقوع اینکه مباحث قطع را در اصول آوردند نکته‌اش در رد شبهات اخباریین است و عمده‌اش این است که بحث را روی حجیت ذاتیه قطع متمرکز کرده‌اند تا جواب آنها را بدهند. والامر لیس بمهم.

پاسخ به سؤال: دیگه درگیری اخباریون با اصولیون باید در اصول حل بشود. از هر علمی باشد، چون با اصولی درافتاند، اصولی باید جواب بدهد دیگر.

تقسیم ثنائی آخوند از رابطه مکلف و حکم در برابر تقسیم ثلاثی شیخ

و اما مرحوم آخوند بعد از این مسائل این مقصد را تقسیم کرده است. فرموده است و اما البالغ الذی وضع له القلم، (بالغی که بر او تکلیف وضع شده است) اما عالمٌ (تقسیم ثنائی کرده است) بحکم الفعلی الامر من الواقعی او الظاهری، (یا عالم است به حکم فعلی واقعی یا ظاهری‌اش)، و اما جاهل.

از دو حال خارج نیست، هر مکلفی وقتی نگاه بکند و مواجهه پیدا کند با حکم شرعی‌اش یا عالم به حکم است، می‌داند حکمش چیست، حالا یا واقعی یا ظاهری، می‌داند دیگر. نماز صبح دو رکعت است واجب است علم دارد به حکم واقعی، به خاطر ضرورت، بداهت. اینکه نماز جمعه واجب است مثلاً استصحاب وجوب نماز جمعه کرده است. عالم به وجوب نماز جمعه ظاهراً. و یا اینکه نه حکم واقعی‌اش را می‌داند و نه حکم ظاهری. برخی اوقات همینطور است. نه حکم واقعی را می‌دانیم و نه حکم ظاهری را.

مرحوم آخوند فرموده اگر نه حکم واقعی را می‌دانی نه حکم ظاهری را مرجع این است که به حکم عقل مراجعه کنی. از شرع کوتاه شد دستمان، ببینیم عقل چه می‌گوید. عقل یختلف باختلاف الموارد. ممکن است یکجا ظن را عقل عذر بداند. مانند ظن علی الحکومه. ظن انسدادی علی الحکومه عند العقل عذر است. یکجا هم ممکن است عقل بگوید برائت، برائت عقلی، قبح عقاب بلابیان. یک جا هم ممکن است بگوید احتیاط. حکم عقل مختلف است. اگر شما ظن علی الحکومه را تمام بکنید، در موارد ظن عقل می‌گوید عذر است. در موارد شک گیر می‌کنید. در موارد شک مختلف است، گاه عقل برائتی است اگر علم اجمالی نباشد، اهتمام شارع احراز نشده باشد، شبهه قبل الفحص نباشد، برائت.

اما اگر علم اجمالی است، یا شبهه قبل الفحص است، یا مورد مورد دماء و فروج است، از موارد اهتمام شارع است مثلاً، عقل حکم به وجوب احتیاط می‌کند. یا حکم شرعی را می‌دانید (واقعی یا ظاهری) و یا حکم شرعی را کلا نمی‌دانید. نمی‌دانید باید سراغ عقل بروید، از دو حال خارج نیست.

پاسخ به سؤال: حالا حکم ظاهری به معنای خودش دیگر. حالا این را می‌گوییم.

اینطور فرموده است مرحوم آخوند در مقابل مرحوم شیخ. اگر یادتان باشد مرحوم شیخ در اول رسائل تقسیمش ثلاثی است. آنجا گفته است المکلف الملتفت اما قاطع بالحکم الشرعی او ظانٌ او شاکٌ. سه حالت درست کرده است. قاطع می‌شود بحث اول رسائل، ظان می‌شود حجج، شاک می‌شود بحث اصول عملیه.

مرحوم شیخ انصاری تقسیمش ثلاثی است. مرحوم آخوند تقسیمش ثنائی است. وجه اینکه مرحوم آخوند از تقسیم ثلاثی شیخ عدول کرده است چه است؟ مرحوم آخوند یک تعلیقه‌ای دارد اینجاها. تعلیقه را خوب است مراجعه کنید. تعلیقه بر رسائل. غیر از اینکه کفایه جلد دو ناظر به کلمات شیخ است. خیلی نظر دارد به کلمات شیخ، به کلام شیخ هم تعلیقه زده است. هر دو تا را ملاحظه بفرمایید. ما هم گاهی از تعلیقه نقل کردیم و کثیرا ما از خود مرحوم آخوند در کفایه جلد دوم. مرحوم آخوند هم در کفایه و هم در تعلیقه وجه ثنائی بودن را بیان کرده است. چرا ما دو قسم کردیم و سه قسم نکردیم.

یک وجهش گفته است که کلام شیخ انصاری مبتلا به تداخل است. یا قاطع است یا ظان است یا شاک است. خب آقای شیخ انصاری برخی ظن‌ها هستند که حکم شک را دارند. فایده ندارد. ظن دارید، غیر معتبر، حکم شک را دارد. چطور می‌گویید ظان را یک قسم جداگانه قراردهیم. ظان دو قسم است بعضی از آنها داخل شاک هستند. کما اینکه شاک هم همینطور است، همه شاک‌ها که وظیفه‌شان اصول عملیه نیست. شک دارد ولی حجت هم دارد. حجتی دارد که ظن آور نیست اصلاً.

فرموده که کلام شیخ انصاری مبتلا به تداخل است. ما برای اینکه تداخل لازم نیاید ثلاثی را نپذیرفتیم. تقسیم ثنایی ما هیچ جا تداخل نمی‌کند. یا انسان حکم شرعی را می‌داند (حکم شرعی واقعی یا ظاهری) یا حکم شرعی را نمی‌داند، ثالث ندارد. حکم شرعی را بدانی همین مباحث قطع است، مباحث حجج است، مباحث اصول عملیه شرعیه است. هر سه اینها داخل در حکم شرعی هستند یا اگر نمی‌دانی احکام عقلیه پراکنده، یک قسمش در بحث ظن آمده است، ظن علی الحکومه، یک قسمش در بحث شک آمده است (قبح عقاب بلابیان)، یک قسمش در باب تعادل و تراجیح آمده است، که نصی نداریم و نوبت برسد به حکم عقل آنجا هم گاهی نوبت به حکم عقل می‌رسد.

تکه تکه است. این طور بحث نشده است در کفایه یا علم اصول بیایند دو بخش بکنند. دو بخش نیست. اما مسائل از این دو بخش خارج نیست. ولو اینکه یک بخشش که احکام عقلیه هستند آنها ضمنی بحث شدند. آخوند نمی‌خواهد بگوید دو بخش داریم: یکی مباحث شرعیه و یکی مباحث عقلیه تا بگویید کفایه که اینطور نیست. نه. حالت مکلف را بیان می‌کند. مکلف دو حالت بیشتر ندارد. یا عالم به حکم شرعی است یا جاهل است. عالم بود این مباحث برایش است، جاهل بود این مباحث. منتها این مباحث جاهل ضمنی است چون کم هستند. احکام عقلیه بسیار اندک هستند. یکیش مثلاً ظن علی الحکومه است.

ظن علی الحکومه اگر یادتان نرفته باشد این است که انسدادی‌ها دو قسم هستند. یک قسم می‌گویند اگر مقدمات انسداد درست شد، کشف می‌کنیم شارع ظن را حجت قرار داده است. ظن مطلق را. اگر ظن مطلق را حجت قرار داد ما علم به حکم ظاهری پیدا می‌کنیم. لذا مرحوم آخوند می‌گوید احکام عقلیه، قسم دوم، مانند ظن انسدادی علی الحکومه. آنها اینطور می‌گویند که اگر مقدمات تمام شد، عقل حکم می‌کند به معذریت ظن. عقل حکم می‌کند، کشفی در کار نیست. بنا بر حکومت ظن می‌شود قسم دوم، میشود احکام عقلیه.

معمولاً اوائل بحث ما این تذکر را می‌دهیم که ما مباحث کفایه را مطرح می‌کنیم، فرمایش شیخ، فرمایش خود مرحوم آخوند در تعلیقه رسائل و فرمایشات مثل آقای خویی در مصباح الاصول. گهگاهی فرمایشات مرحوم آسید محمد باقر صدر، مرحوم آقا ضیای عراقی، مرحوم محقق اصفهانی، آنجایی که نیاز باشد. سعی می‌کنیم که مکررات را حذف بکنیم، و یک حرف‌هایی را از اینها گلچین بکنیم، آن مقداری را که تشخیص می‌دهیم لازم است. این تذکر را تکرار می‌کنم، آنهایی که جدیدند حتما و آنهایی که قدیم‌اند و اقدام نکرده‌اند از گروهک‌ها غفلت نشود. حتما در یکی از گروهک‌ها شرکت بکنید. بگومگو بکنید، بحث بدون بگو مگو به جایی نمی‌رسد. هم تجربه خود بنده و هم تجربه دیگران که از آنها شنیده‌ایم آن هم همین بود. این وجدانی است، آدم بنشیند پیش خودش ببافد اشکال درست بکند، اولاً ، ثانیاً ، ثالثاً، … بعدش با هم‌مباحثه هم‌رده خودش مباحث کند و اشکالاتش را تسجیل کند این اشتباه است. نه باید با یک گروه قوی‌تری اینها را در میان بگذارد که بعد می‌بیند خیلی کج‌راهه رفته است. با اولین شبهه همه آنهایی که در ذهنش بافیده بود فرو می‌ریزد. به خودش مغرور نمی‌شود که انا کذا و کذا. حتما  به گروهک‌ها متصل بشوید، با آنها بگو و مگو بکنید.  اگر هم خواستید ما با روزهای پنجشنبه هشت تا نه یک جلسه برای اصول گذاشتیم و نه تا ده برای فقه. مباحثه می‌کنیم. همین درس هم مباحثه است. درس را می‌گوییم بعد شما دنبال بکنید بیایید با هم مباحثه و بگوومگو بکنیم  ببینیم که چه باید کرد و چه باید گفت.