فقه ـ جلسه ۰۴۵ ـ ۱۴۰۱/۰۸/۲۸

خارج فقه                 جلسه 45                          28/8/1401             احکام مسجد

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.

بسم الله الرحمان الرحیم.

«الرابع لا یجوز اخراج الحصی منه، فان فعل رده الی ذلک المسجد او مسجد اخر» فرع چهارم از اثار مسجد این است که حصای مسجد را نمیشود از مسجد اخراج کرد. این عنوان به تبع روایات است. چون در روایات امده است که اخراج حصای مسجد منهی عنه است ردش واجب است به این مناسبت این فرع را منعقد کرده اند. عنوان متخذ از  روایت است. البته حصا خصوصیت ندارد. آجر هم این گونه است. و ان فعل رده، یکی لا یجوز فتوا داده است بعد هم دوباره فتوای دیگری داده است. رده الی ذلک المسجد، همان مسجد، او مسجد اخر، تخییر قرار داده است. وجوب رد را فتوا داده است ولی نسبت به همان مسجد تخییری است.

سوال:؟؟؟؟

جواب: نه فعلا اونهایی که جزء مسجد است صحبت میکنیم.

بحث تاره علی المستوی القواعد است و اخری علی مستوی الروایات است. و قبل از بحث در مقتضای قاعده و مقتضای روایات تحریر محل نزاع، محل نزاع کجاست؟ محل نزاع حصا است نه اون خرده تراب هایی که احیانا به لباس مصلین میچسبد. یا به بدن مصلی میچسبد. اونها محل کلام نیست. اونها سیره قطعیه داریم که مانعی ندارد. کفش انسان گاهی مقداری خاک، نرمه خاکی از مسجد به ان میچسبد، اونها سیره عقلا است که هیچ مشکلی ندارد.

سوال:؟؟؟؟

جواب: بله حصاة، محل بحث حصاة است اون هم در ثوب هم حصاة است، خاک نرمه مراد نیست. اون سیره متشرعه است و جای بحث ندارد.

بحث ما در حصا و امثال حصا چیزی است که بنا باشد برده بشود مسجد ارام ارام کم میشود. مسجد ناقص میشود. اون محل بحث است. خب،

سوال:؟؟؟

جواب: تخریب میکنند یک داستان دیگری دارد. تعمیر میکنند یک داستان دیگری دارد. در مسجد نشسته یک تکه ای از مسجد را کنده و میخواهد مثلا تبرکا با خودش ببرد. خصوصا مسجد مسجد بزرگی است وبگوید از فلان مسجد کندم اوردم. یا افتاده است و نکنده. علی مستوی القواعد تاره و علی مستوی الروایات اخری.

اما مستوی القواعد الوقوف علی حسب ما یوقفها اهلها مقتضایش این است که این ابعاض و اجزاء مسجد جای خودشان بمانند، اون ریزها بردنش خلاف نظر واقف نیست. اما اون که بردنی است و نه چسبیده شدنی، اون که معتد به است نظر واقف این است که اینها بمانند. حتی در همان آجر هایی که تملیک مسجد میکنند سنگی که تملیک مسجد میکنند، اصلا تملیک میکنند یا وقف میکنند مسجد را، نظر همه واقفین و طبیعت وقف ماندگار بودن ان شیئ است. باید بماند بنا باشد هر کسی سنگی بکند و با خود ببرد یک جای مسجد گود بشود و از حیطه مسجد اینها خارج بشود اینها خلاف نظر واقف است. لذا مقتضای قاعده همین است لذا اگر به وسیله روایات نتوانیم به حرمت برسیم با این قاعده میگوییم الوقوف علی حسب ما یوقفها اهلها، حصای مسجد مثل فرش مسجد است و جایز نیست اخراج از مسجد.

و اما علی مستوی الروایات، مرحوم اقای خویی قبول کرده است که علی مستوی الروایات جایز نیست مثل علی مستوی القاعده.

سوال:؟؟

جواب: فرق نمیکند. بردنش خلاف نظر واقف است. اضافه کردن بر مسجد اشکالی ندارد. مزاحم مصلی نباشد اشکالی ندارد.

اما علی مستوی الروایات گفته اند همین حکم علی القاعده که لا یجوز است استفاده میشود. ایا از روایات میشود لا یجوز را استفاده کرد. روایت اولی باب، احکام المساجد باب 26 چند روایت است که این جور فرموده است. روایت اول صحیحه محمد بن مسلم:«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، حالا احمد بن محمد بن عیسی باشد یا خالد، هر دو ثقه هستند، عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ، صحیحه است، جلیل عن جلیل، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ:لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يَأْخُذَ مِنْ تُرْبَةِ مَا حَوْلَ الْكَعْبَةِ وَ إِنْ أَخَذَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئاً رَدَّهُ.» لا ینبغی، خب این که لا ینبغی دلالت بر لزوم دارد یا کراهت، محل اختلاف است. مرحوم اقای خویی از کسانی است که ادعا کرده است که لا ینبغی ازش به حرمت میرسیم و عدم جواز. لا ینبغی یعنی جایش نیست. جایش نیست شرعا، جا ندارد شرعا، لا ینبغی حالا تکوینا لا ینبغی للشمس ان تدرک القمر یا تشریعا مثل این جاهایی که لا ینبغی میگوید. شرعا جا ندارد. مرحوم اقای خویی میگوید هر جا در شریعت منعی رسید ترخیص در ترک نیامد حرمت است. لذا لا ینبغی را ادعا میکند این با لا ینبغی هایی که در کلمات فقها هست متفاوت است. در کلمات فقها سزاوار نیست معنا میشود ولی در روایت لا ینبغی جا ندارد و محل ندارد شرعا معنا میشود. اقای خویی فرموده است که در باب استصحاب لا ینبغی ان تنقض الیقین بالشک الزامی است  و ادعا کرده است که ظهور در حرمت دارد.

ولی در ذهن ما این است که این لا ینبغی ها ظهور در حرمت ندارد. این را میتوانید تتبع کنید. ما فرمایش صاحب معالم را فی الجمله قبول داریم. لسان روایات را نگاه کنید همان طور که ینبغی برای استحباب زیاد استعمال شده است لا ینبغی ها هم برای کراهت زیاد استعمال شده است.

سوال:؟؟؟
جواب: نه در اینجا تنزل میکند چون در اینجا پشتش گرم است و بعدش رده است.

این که لا ینبغی ظهور در حرمت دارد برای ما صاف نیست. لا ینبغی در اصطلاح روایات همان کراهت شدیده است. ایشان اولا گفته است لا ینبغی لزومی است و اگر تنزل کنیم ذیلش که مشکلی ندارد « و اخذ منه شیئا رده» میگوید واجب است ردش کنید. ملازمه دارد عرفا، اگر واجب است ردش کنم پس جایز نیست که بردارم. از ذیل هم حرمت اخذ استفاده میشود.

و لکن ما ادعا میکنیم اگر لا ینبغی ظهور در کراهت شدیده بود بعدا هم که میفرماید و ان اخذه رده در وجوب ظهور پیدا نمیکند. اگر قبول کنیم سزاوار نیست که بردارید و اگر بدارید برگردان، برگردان به همان نحوی که گفتم سزوار است. اگر گفتیم لا ینبغی مجمل است این رده را جا دارد کسی بگوید مبین است. ولی اگر گفتیم لا ینبغی ظهور در کراهت شدیده دارد رده را ما دیگه نمیتوانیم ظهور در وجوب دارد.

سوال:؟؟؟

جواب: ما اجمال را نمیگوییم و میگوییم لا نیبغی ظهور در کراهت دارد.

خب این اجمال دلالی که در این جا لا ینبغی برای ما مشکل ساز شده است. ثانیا یک اشکال دلالی دیگری که دارد این است:« لَا يَنْبَغِي لِأَحَدٍ أَنْ يَأْخُذَ مِنْ تُرْبَةِ مَا حَوْلَ الْكَعْبَةِ وَ إِنْ أَخَذَ مِنْ ذَلِكَ شَيْئاً رَدَّهُ.» در خصوص ما حول الکعبه است. این که ما تعدی بتوانیم کنیم از ما حول الکعبه به همه مساجد، نه اینجا مشکل است. تعدی مشکل است. در کعبه چون که داعی زیاد است که برای تبرک ببرند ممکن است در اونجا بگوییم شارع حرام کرده است چون بنا باشد هر کسی ببرد چیزی نمیماند. گود میشود.

سوال:؟؟؟

جواب: بله دیگه، همین طور بوده است. تداوی میکردند. تبرک میکردند ولی مسجد محله ما این جور داعی نیست.

این که مرحوم خویی گفته است فرقی بین مسجد الحرام و کعبه و بین سائر مسجد نیست، نتوانستیم تصور کنیم. فرق جا دارد. عنوان روایت «ما حول الکعبه» است. خواسته باشیم تعدی کنیم باید اطمینان پیدا کنیم که فرقی بین حول کعبه و سائر مسجد نیست و این اطمینان هم یک امر شخصی است، اگر کسی اطمینان پیدا کرد تعدی میکند.ما که کور باطن هستیم و اطمینان پیدا نمیکنیم استدلال به این روایت مشکل میشود.

روایت دوم صحیحه معاویه بن عمار است و شیخ صدوق سندش به معاویه بن عمار تمام است. «وَ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أَخَذْتُ سُكّاً ، از میخ هایی که در مقام ابراهیم زده بودند برداشتم، مِنْ سُكِّ الْمَقَامِ وَ تُرَاباً مِنْ تُرَابِ الْبَيْتِ وَ سَبْعَ حَصَيَاتٍ، هفت ریگ، شاید هفت تا برای رمی جمره بوده یا هفت دوست داشته و یا اتفاقی بوده است، فَقَالَ بِئْسَ مَا صَنَعْتَ أَمَّا التُّرَابَ وَ الْحَصَى فَرُدَّهُ.» میخ که مثلا جزء بیت الله که نمیشود و یک چیز عرضی است. اما فرمود تراب و حصا را رد کنید.

خب سند تمام است. دلالت، در ذهن ما این است که مشکل دارد. مضافا که خصوص بیت الله هست، بئس ما صنعت کار بدی کردی، به ذهن میزند که نمیخواهد بگوید حرام است. کار بدی کردی این جور تعبیرات با حرمت سازگاری ندارد. میتوانید این ها در همین دستگاهها پیدا کنید این جور تعابیر زیاد است. حالا که کار بدی کردی اینها را برگردان. نمیتوانیم باور کنیم که اینها ظهور در حرمت دارد.

روایت سومی روایت شیخ صدوق به اسناده عن زید شحام: «بِإِسْنَادِهِ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع أُخْرِجُ مِنَ الْمَسْجِدِ حَصَاةً قَالَ فَرُدَّهَا أَوِ اطْرَحْهَا فِي مَسْجِد.» یا در یک مسجد دیگری ببر. مساجد همه خانه خدا است. خیلی اوقات این گونه است. یک مُهری را از یک مسجدی برداشته است و امده است دیگه از کربلا و نجف و در جیبش مانده است. چکار کنیم این را؟ بعید نیست که بر هر مسجدی بسپارد کافی باشد. واقف خصوص این مسجد را وقف نکند، مهر را برای سجده وقف میکنند حالا در این مسجد یا در ان مسجد. ما معمولا وقتی که سوال میکنند میگوییم برگردانند احتیاطا. فرقی هم بین حصاة و…

خب، سند شیخ صدوق به زید شحام و لو گیر داشته باشد، این نکته خوبی است، مرحوم خویی در این جا دقت کرده است. گفته است سند شیخ صدوق به زید شحام مشتمل بر ؟؟؟؟ است و ناتمام است ولی همین را کلینی ذیلش:« رَوَاهُ الْكُلَيْنِيُّ عَنْ حُمَيْدِ بْنِ زِيَادٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَمَاعَةَ عَنْ غَيْرِ وَاحِدٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ زَيْدٍ الشَّحَّامِ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ وَ فِي ثَوْبِي حَصَاةٌ» عن غیر واحد بنا است که مرسله نباشد، این با عن رجل فرق میکند عن غیر واحد حداقل سه تا است. سه تا نمیشود همه دروغ گفته باشند. فقط فرقش این است که گفت اخرج من المسجد و فی ثوبی، سند این روایت به نقل مرحوم کلینی تمام است. قلت لابی عبد الله اخرج من المسجد، منحصر به بیت الله نیست. و ان مشکل را ندارد. هر چند که در روایت ردها دارد و این را قبول داریم که پس از اول نمیتوانستی ان را برداری، این فرمایش مرحوم خویی درست است.

سوال: اون مقدار مواردی که به لباس چسبیده اشکال ندارد؟

جواب: نه اون نرمه خاکها اشکالی ندارد. در این روایت فی ثوبی دارد نه علی ثوبی. چند تا حصا به ذهن میزند که در جیبش گذاشته است. لا اقل مجمل است و قدر متیقن این است که فهمیده اند.

روایت چهارمی روایت وهب بن وهب است: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِيهِ عَنْ وَهْبِ بْنِ وَهْبٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِيهِ ع قَالَ: إِذَا أَخْرَجَ أَحَدُكُمُ الْحَصَاةَ مِنَ الْمَسْجِدِ فَلْيَرُدَّهَا مَكَانَهَا أَوْ فِي مَسْجِدٍ آخَرَ فَإِنَّهَا تُسَبِّحُ.»

اینها تسبیح میگویند. مرحوم اقای خویی چون وهب بن وهب را قبول ندارد. سند این روایت را قبول ندارد. روایاتی که این ایشان قبول دارد منحصر به سه روایت قبل میشود. سه روایت قبل هم دو تا با الغا خصوصیت و یکی هم با اطلاقش. اطلاقش گفته فی مسجد اطلاق دارد چه مسجد الحرام و چه غیر مسجد الحرام باشد. امده قبول کرده است. در همه اینها فرمایش سید را قبول کرده است: «لا یجوز اخراج الحصا منه، و ان فعل رده الی ذلک المسجد او مسجد اخر» این هم تمام است. به خاطر همین روایت زید شحام که مسجد داشت. ولی در تعلیقه که رسیده است گفته است اگر تمکن به ان مسجد ندارد. این تعلیقه وجهی ندارد. روایت زید شحام اطلاق دارد. گفت فردها او اطرحها فی مسجد، نگفت فی ذلک المسجد. همین طور که در متن گفته است اطلاق دارد درست است و ان تعلیقه را ما نمیفهمیم. چرا تقیید به عدم تمکن زده است. اگر احوط میگفت، ظاهرا احوط هم نگفته است. البته نگفته است ممکن است بگوید و اما مع التمکن فالاحوط. وجهی برای تقیید ما نمیبینیم.

و لکن فی النفس شیئ، این فرمایشاتی است که دیگران در تایید کلام مرحوم سید فرموده اند و هر سه حکم را تمام کرده اند به کمک این روایات. مضافا که قاعده اولیه اون است. ولکن فی النفس شیئ. در ذهن من این است که اهنگ این روایات حرمت نیست لا ینبغی، بئس ما صنعت، یا در روایت وهب داشت فانها تسبح، این که نهی صریحی نمیاورند، یک ادبیات دیگری استفاده میکنند به ذهن میزند که این حرام نبوده است. ردش واجب نبوده است. بهتر است. منتها نمیخواستند درش را باز کنند. ما تعبیراتی که در این روایات امده است به ذهن ما میزند که کراهت شدید دارد اخراجش. ردش استحباب اکید دارد. و اما این که اخراجش حرام باشد و ردش واجب که مرحوم سید فرموده است و بعضی و خیلی ها این را تایید کرده اند، ما نتوانستیم، ما قول ان جماعت را بیشتر به ذهمان هست که گفته اند کراهت دارد. جماعتی از علما فرموده اند کراهت دارد اخراج الحصی. کراهت دارد اخراج و رد مستحب. بر عکس است. ما میگوییم و لو این که اون قاعده را قبول کنیم مستوی القواعد بگوییم جایز نیست البته جا دارد کسی مناقشه کند. حالا یک ریگی برداشته این خلاف نظر واقف باشد این هم خیلی صاف نیست. اصلا و لو سلمنا مقتضی القاعده عدم الجواز، مقتضی القاعده وجوب الرد، ولی اهنگ روایات هر چه فکر میکنیم کراهتی است که بعضی فرمودند ولی چون ادعای شهرت شده است که حرام است میگوییم احتیاط واجب این است که اخذ نکند. اگر اخذ کرد رد کند. لازم نیست که احتیاط واجب دوباره بیاورد. همین که احتیاط واجب این است که اخذ نکند بقیه هم دنبال همان است.

سوال:؟؟؟

جواب؟ چرا در مکه که خیلی داعی بوده است. حالا میرسیم یک جاهایی نهی کرده اند و محکم گرفته اند مساله را بعد ادم اطمینان پیدا میکند که در این موارد این جور نهیی نبوده است. در تنجیس مسجد محکم میگوید جنبوا. مواردی که محکم صحبت میکند و در جایی که محکم صحبت نمیکند فرق دارد.

ادامه فرع چهار

سید در ادامه فرموده: «نعم لا بأس بإخراج التراب الزائد‌ المجتمع بالكنس أو نحوه.» بله این هم که واضح است. اگر بنا باشد که اشغال ها را هم نبریم که اونجا جای اشغال ها میشود. خوب بود مرحوم سید میفرمود کما لا باس به ریزه خاکهایی که به بدن و لباس میچسبد. اون رو کاش میگفت و دیگه تکمیل میشد.

سوال:؟؟؟؟

جواب: من ننوشتم این روایت را. مرحوم داماد این روایت را اورده است. در باب مزار روایت اورده است که نرمه خاک ها و نرمه شن هایی که با کنس جمع میشود لازم نیست که انها را در مسجد دفن بکنیم. این روایت را بخوانید:«عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مِهْرَانَ عَمَّنْ حَدَّثَهُ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ حُذَيْفَةَ بْنِ مَنْصُورٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع إِنَّ عَمِّي‏ كَنَسَ الْكَعْبَةَ وَ أَخَذَ مِنْ تُرَابِهَا فَنَحْنُ نَتَدَاوَى بِهِ فَقَالَ رُدَّهُ إِلَيْهَا.» نه این اجمال دارد. خیلی اوقات در سوال یک چیزی میاید که دخالت ندارد. جارو کرده است و در حین جارو زدن یک چیزی هم کنده است و اخذ من ترابها. خیلی اوقات ترابهایی که با کنس جمع میشوند اصلا مال مسجد نیستند.

فرع خامس

خب بگذریم. فرع بعدی: «الخامس: لا يجوز دفن الميت في المسجد ‌إذا لم يكن مأمونا من التلويث بل مطلقا على الأحوط.»

این مساله را مرحوم سید در باب دفن هم مطر ح کرده است. بارها گفتیم که سید تکرار های زیادی داشته و اختلاف های زیادی هم داشته است. قران نیست که اختلاف نداشته باشد. این هم از لوازم کلام بشری است که هر روزی حالش فرق میکند. لوجدوا فیه اختلافا کثیرا، کثیر طبیعی است. ادم اگر حرفهایش را جمع کنید تناقض زیاد گفته است. طبیعی بشر همین است. چون از قلبش و ادراکاتش خبر میدهد. ادراکات بر حسب اختلاف حالات مختلف است. یک چیزی یک مطلب واضح است و روز دیگری نقطه مقابلش واضح است. هر دو را خبر میدهد. بهش بگی فوقش میگوید من هم کل یوم فی شان. تناقض هم که نیست چون دو زمان است.

در باب دفن مرحوم سید گفته است نمیشود در مسجد زمینهایی که برای غیر دفن وقف شده است میت را نمیشود دفن کند ظاهر اون عبارت این است که با جهت وقف مناسبت ندارد. واقف مسجد را برای عبادت وقف کرده است و دفن خلاف نظر واقف است. اونجا ظاهر عبارتش چون خلاف عنوان وقف است لذا صحبت تلویث و اینها را نیاورده است.

اینجا که رسیده است رفته به یک مساله دیگری پرداخته است. گفته است این که شما الان دفن میکنید چه بسا سبب تنجیس مسجد بشود. در امان نیستیم از تنجیس مسجد. چند صباح دیگر کفن و خودش میپوسد و مثلا هنوز رطوبت مسریه دارد زیرش را نجس میکند. یا این که بعضی از میت ها میذارند از منافذشان اب خارج میشود و نجس ات. حالا بدنشان پاک است ولی انها که نجس است. خون یا بول خارج بشود چه بسا.

عبارت ایشان این است: «و کذا فی الاراضی الموقوفه لغیر الدفن» اشکالش همن غیر دفن بوده است و تفریع کرده است که لا یجوز دفن. ولی در اینجا داستان تلویث و تنجیس مسجد مطرح کرده است. مساله را تغییر داده است. گفته است که اگر در معرض تلویث باشد لا یجوز اما اگر یقین دارید که این هیچی ازش بیرون نمیاید و بعدا هم که از بین میرود رطوبت مسریه پیدا نمیکند، شاید بعضی هم این طور باشد. در معرض تنجیس نیستند. به طور عادی فوت کرده است و خونی ازش خارج نمیشود. خصوصا کفنی که دارد خیلی کلفت است و برد یمانی است. به این زودی ها از ان رطوبت به زمین مسجد سرایت نمیکند. یا داخل پلاستیک است. اصلا در معرض تنجیس نیست. پلاستیک 60 یا 70 سال دیگر میپوسد ولی بدن زودتر پودر میشود. اونجا گفته است علی الاحوط و مساله را بند به تلویث کرده است. کاش همان مساله را تکرار میکرد. نه، الوقوف علی حسب ما یوقفها اهلها، علی القاعده الوقوف مسجد را واقف وقف کرده است که اونجا نماز بخوانند بنا باشد حسن و حسین و تقی و نقی را در این جا دفن کنند مقبره میشود و عنوان مسجد از بین میرود و بعد هم میگویند مکروه است نماز خواندن. اینها با نظر واقف سازگاری ندارد. با ترغیب به مسجد سازگاری ندارد قطعا. اینها خلاف نظر واقف است.

در ذهن بعضی امده است که شما میگویید مسجد تحریری است و تمام شد دیگه متولی بردار نیست و رابطه مالک قطع شد. باز دوباره میگویید الوقوف علی حسب ما یوقفها اهلها، چگونه اینها با هم جمع میشوند؟

جواب میدهیم که اینها با هم جمع میشوند. مسجد وقفش تحریری است و او بیگانه میشود ولی منافاتی ندارد که همان که تحریر کرده است از اول این جور تحریر کرده است. الناس مسلطون علی اموالهم حتی در تحریرشان. میخواهد این را تحریر کند و فک ملک کند به این نحوه که در ان نماز بخوانند. لذا میگوییم در مسجد راببندید خلاف نظر واقف است و خلاف الوقوف علی حسب ما یوقفها اهلها با این که وقفش تحریری است. این نکته را حتما تامل کنید.

این که الان متعارف است بعضا خود واقف بانی این ها وصیت هم میکنند ما در مسجد دفن کنید اینها راهی برای صحت دفن این ها هست یا نه، انشا الله فردا بحث میکنیم. کلام تتمه دارد.