خارج فقه جلسه 55 12/9/1401
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
بسم الله الرحمان الرحیم.
دو نکته کوچکی از بحث سابق مانده بود که رفقا اوردند و خوانده اند. یک مساله راجع به نماز جمعه بود که بعضی گفته بودند اذان در صلات جمعه و مغرب و فجر واجب است. منشا همان روایاتی است که در نماز جمعه رسیده است. در نماز جمعه روایت دارد که یوذّن موذن، بعد امام یقوم یخطب خطبتان ثم یقیم المقیم، علی القاعده میگویند ظاهرش وجوب است. و لکن چون اذان و اقامه حالا اذانش در بحث قبلی اذان است فقط اذانش یک امر مطلوبی است یک امر مستحسنی است، ما در انجا هم میگوییم یوذن یعنی همان اذانی که در جای دیگری تشریع شده است. خصوص جمعه اذانش واجب شده باشد اینها ظهور ندارد. یوذن موذن از باب این که مستحبات بوده، خب اذان بگوید و بعد امام شروع به صحبت کند. با این هم میسازد. وجهی برای وجوب اذان در نماز جمعه هم نیست.
سوال: آیا شرط صلاة جمعه نیست؟ چون دارد شرایط نماز جمعه را بیان میکند؟
جواب: نه این ها چون در جاهای دیگری اذان این جور شده ظهور در وجوب یا شرطیت پیدا نمیکند.
و اما این که بعضی گفته بودند شرط ثواب نماز جماعت است. این که شرط خود جماعت باشد که در بعضی روایات بود که ناتمام بود، شرط ثواب نماز جماعت از کجا، اونها شاید، اینها را ماندیدیم این ها را احتمالی میگوییم. میگوییم شاید اون روایاتی که بود و میگفتند جماعت بود اذان بگویند ما دلیل دلیل داریم که جماعت شرطش اذان نیست، دلیل داریم که اذان واجب نیست، پس اون روایاتی که میگوید جماعت بود اذان بگویند این برای ثواب جماعت است به قرینه خارجیه حملش میکنیم. ظاهرش این است که واجب است برای جماعت چون قرینه داریم اذان برای جماعت واجب نیست حملش کنیم بر دخیل در ثواب جماعت است.
خب این هم درست نیست چرا حملش بکنیم بر دخیل در ثواب؟ حملش کنید بر استحباب موکد. در جماعت استحباب موکد دارد همین مقدار اما اذان نگفتی جماعت ثواب ندارد از اون روایات به دست نمیاید. لذا اون تتمه تفصیلاتی که سید در بحث قبل گفته بود اونها هم وجهی ندارد.
ثم یقع الکلام در مقام ثانی که اقامه باشد. اقامه چطور؟ اذان واجب نیست اقامه واجب است یا نه؟ به بعضی نسبت وجوب داده اند. مرحوم صاحب حدائق واضحترین مقاله را دارد که اقامه واجب است. ما در مورد قبلیها گیر داریم میگویند واجب است، میگوییم اگر هم گفتند واجب است یعنی استحباب موکد ولی ایشان تصریح میکند و میگوید واجب است. اونی که قدر مسلم است در فقهای شیعه بگوید واجب است لا مستحب موکد، مراد از واجب همین ظاهرش باشد صاحب حدائق است. دیگران کلماتشان اجمال دارد، مبهم است. ایشان است که تصریح میکند اقامه واجب است. قبلیها هم مرحوم مجلسی در بحار اشکال کرده است. نتیجه این احتیاط واجب است.
سید یزدی هم ظاهر کلامش در مقام احتیاط وجوبی است گفته است الاقوی استحباب اذان مطلقا و اما الاقامه فالاحوط اتیانها یا للرجال مثلا، للرجال را بحث خواهیم کرد. ظاهرش احتیاط وجوبی است. ما تلاش کردیم این احتیاط را از وجوبی بندازیم مثلا چون اولش گفته است لا اشکال فی تاکد رجحانهما فتوا داده است اول کلامش تاکد دارد رجحانش یعنی مستحب موکد است. فتوا داده است پس اون احوط میگوید اقامه، یعنی احتیاط مستحب ولکن انصافش این است که گفته است الاقوی عبارتش این است: الاقوی استحباب الاذان و الاقوی استحباب الاذان مطلقا جدا کرده است و الاحوط عدم ترک الاقامه للرجال. درست است که اولش فتوا به استحباب داده است. این که میگویند اگر احتیاط قبلش فتوا بود میشود مستحب، این ها غالبی است. گاهی اوقات یک نکته های پیدا میشود که ما از اون غلبه دست برداریم. مثل این جا. اینجا جدایش کرده است از اون اقامه را، پس باید یک فرقی بین اذان و اقامه باشد. اذان را گفته استحباب مطلقا اقامه را گفت و الاحوط عدم ترکها، معلوم میشود که پس…
سوال:؟؟؟
جواب: نه ظاهرش، اگر اینها را نمیاورد میگفتیم فتوایش این است مستحب موکد است همه جا.
خب مویدش این است که در نجاة العِباد مرحوم صاحب جواهر، صاحب جواهر نجاة العباد دارد رساله علمیه ایشان است به عربی، اونجا بعضی تعلیقه زده اند ازجلمه مرحوم سید یزدی. مرحوم صاحب جواهر در متن میگوید که اما الاقامه فهی اشدّ استحبابا، ایشان تعلیقه میزند میگوید الاحوط عدم ترکها، اگر اون احوط نبود باز هم این جا دغدغه داشتیم ولی دیدیم که اونجا متن را ایشان نمیپذیرد و نسبت به اشد استحبابا میگوید والاحوط عدم ترکها، به ذهن میزند که ایشان نسبت به اقامه احتیاط وجوبی است. که اکثر احتیاط وجوبی را قبول ندارند معلقین عروه تعلیقه زدند لا باس بترکه.
خب حالا ما باید بحث کنیم که دلیل چیه بر فتوای صاحب حدائق، مشکله چیه و اشکال مرحوم سید یزدی. کلام در دو مقام واقع میشود. مقام اول ما مقتضی داریم برای قول به وجوب یا نه؟ تمامیت مقتضی دلیلی داریم که ظاهرش وجوب اقامه باشد یا نه؟ و ثانیا اگر دلیل داشتیم ایا این دلیل مانع دارد یا ندارد؟ عکس اون چیزی که در اذان گفتیم. در اذان ما به دنبال مقتضی عدم وجوب رفتیم. سید چون گفته بود استحباب مطلقا دیگه. حرف سید را داشتیم درست میکریم. اینجا ما میرویم مقتضی وجوب در اقامه. مقتضی داریم یا نداریم. صاحب حدائق گفته است مقتضی برای وجوب تمام است و مانع مفقود است. هم ادعا کرده است وجود مقتضی و هم انکار کرده است فقد مانع را.
اما وجود مقتضی گفته است روایات، چند طایفه از روایات است که ظاهر این طوائف از روایات ظاهرش وجوب اقامه است طوائفی از روایات. طایفه اولی ما ورد در حق مریض، در حق مریض خواندیم اون روایت باب 35 روایت عمار را که حضرت در انجا فرمود که حدیث دوم: موثقه عمار: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقِ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَا بُدَّ لِلْمَرِيضِ أَنْ يُؤَذِّنَ وَ يُقِيمَ إِذَا أَرَادَ الصَّلَاةَ وَ لَوْ فِي نَفْسِهِ إِنْ لَمْ يَقْدِرْ عَلَى أَنْ يَتَكَلَّمَ بِهِ سُئِلَ فَإِنْ كَانَ شَدِيدَ الْوَجَعِ قَالَ لَا بُدَّ مِنْ أَنْ يُؤَذِّنَ وَ يُقِيمَ لِأَنَّهُ لَا صَلَاةَ إِلَّا بِأَذَانٍ وَ إِقَامَةٍ.»
خود این لابد یعنی مریض هم هست لا بد یعنی واجب است دیگه. واجب است بعد هم تعلیل کرده لِأَنَّهُ لَا صَلَاةَ إِلَّا بِأَذَانٍ وَ إِقَامَةٍ، هم معلل میگوید لا بد است و ظهور در وجوب دارد و هم علت ظاهرش وجوب است لا صلاة الا باذان و اقامه، مثل لا صلاة الا بطهور، نفی حقیقت است، نفی حقیقت نماز بدون اذان و اقامه ظاهرش این است که باطل است نماز بدون اذان و اقامه. حقیقتش منعقد نمیشود. ظاهر لا نفی جنس نفی حقیقت است. نفی حقیقت نه تکوینا در تشریع. در صفحه تشریع نماز بدون اذان و اقامه تشریع نشده است یعنی باطل است دیگه. مجازی در کار نیست ها. لا صلاة الا باذن و اقامه یعنی در وعاء تشریع. در وعاء تشریع نماز بدون اذان و اقامه تشریع نشده است یعنی باطل است.
ان قلت که اقا نسبت به اذانش که ما در مقام اول بحث کردیم نسبت به اذان لا صلاة نیست که، لا صلاة کامله است اذان دخیل در صحت نیست به ادله ای که گفتیم خود قائلین هم میگویند اذان دخیل در صحت نیست. پس نمیشود این لِأَنَّهُ لَا صَلَاةَ إِلَّا بِأَذَانٍ وَ إِقَامَةٍ بگوییم که لا صلاة حقیقة، این باید بگوییم لا صلاة یعنی لا صلاة کاملة. حمل بر نفی کمال بکنیم. پس چرا گفته است لا صلاة؟ ادعاء گفته است از بس که مهم است کأنّ نماز در خانه هیچ خاصیتی ندارد، کأنّ لا صلاة لجار المسجد الا فی المسجد. این را لایقال؛
فانه یقال اینها را صاحب حدائق دارد ظاهر لِأَنَّهُ لَا صَلَاةَ إِلَّا بِأَذَانٍ وَ إِقَامَةٍ این است که هم اذان و هم اقامه دخیل در صحت است. ما از این ظاهر نسبت به اذان قرینه داریم رفع ید میکنیم. میگوییم نسبت به اذان لا صلاة ادعا است. یعنی لا صلاة کامله. اما نسبت به اقامه به حال خودش باقی است ظهور. نظیر اغتسل للجمعه و الجنابه، یک اغتسل بیشتر نداریم نسبت به جمعه از ظهورش در وجوب رفع ید میکنیم و نسبت به جنابت ظهورش به حال خودش باقی است. و کم له من نظیر در فقه که ما از ظهور یک جزء رفع ید میکنیم و به ظهور جزء دیگر عمل میکنیم. این جوابی است که صاحب حدائق داده است و بعد هم گفته است کسی بگوید عدم قول به فصل این ها خیالات است. این ها اجماعات درست کردنی است. اجماع خودش درست میشود اعتبار ندارد، حالا شما درست میکنید، هیچ قیمتی ندارد.
در مقابل امدند گفته اند نه اقا این قیاس، جواب میدهند به صاحب حدائق، قیاس مقام به اغتسل للجمعه و الجنابه قیاس مع الفارق است. ما در اغتسل قبول داریم. اغتسل للجمعه و الجنابه ما اونجا قبول داریم برای جمعه از ظهورش دست بردایم، میشود استحبابی برای جنابت میگوییم به ظهورش باقی است. به چه بیان قبول داریم؟ یک بیان این است که ما اونجا لبّا دو تا اغتسل داریم. عطف در قوه تکرار است. اغتسل للجمعه و الجنابه یعنی: اغتسل للجمعه اغتسل للجنابه، دو اغتسل داریم. یک اغتسل برای استحباب است و یک اغتسل بر ظهورش باقی است.
خب این حرف که نادرست است. این که بگوییم دو تا اغتسل داریم این خلاف ارتکاز ما است. این که ادبا گفته اند عطف در قوه تکرار است اگر مقصودشان این است که یعنی لبّا مکرر است میگوییم نه این ها خیالات است. وقتی میگوییم غسل کن برای جمعه و جنابت، دوبار نگفتیم که غسل کن، یک بار گفتیم غسل برای جنابت کن. غسل کن برای جمعه و جنابت. اصلا اگر بگوییم غسل کن برای جمعه، غسل کن برای جنابت، مقداری تکرار است و حزازت دارد اصلا، عربی با فارسی فرقی ندارد. غسل کن برای جمعه و جنابت، یک بار بیشتر نگفتیم، مقدّری نداریم ما.
این که یک اغتسل دیگری در تقدیر است خلاف ارتکاز است. یک اغتسل بیشتر نداریم خب این اشکال است که چجور میشود؟ نسبت به جمعه استحبابی و نسبت به جنابت وجوبی. مرحوم اقای خویی جواب دیگری داده است. فرموده است اشکالی ندارد چرا اشکالی ندارد که یک اغتسل بیشتر ندارد ظاهر این است نسبت به جمعه استحبابی و نسبت به جنابت وجوبی و یک اغتسل بیشتر نداریم. فرموده وجهش این است که مدلول وجوب از مدلول امر خارج است مدلول امر طلب است، طلب انشائی. این عقل است که میگوید اگر مولا طلب کرد ترخیص در ترک نیاورد، بیاورش. بیاورش این وجوب حکم عقل است. و اگر ترخیص در ترک اورد میتوانی ترکش کنی. استحباب وجوب حکمان عقلیان. موضوع یکی از انها طلب باشد ترخیص در ترک نباشد فوجب عقلا و طلب باشد ترخیص در ترک باشد فیستحب. خب پس ما یک مدلول بیشتر نداریم. اغتسل طلب غسل، اغتسل للجمعه و الجنابه میگوییم این اغتسل یک مدلول بیشتر ندارد طلب الغسل است. مولا طلب کرده است غسل را از ما هم برای روز جمعه و هم برای جنابت. بعد خارج را نگاه میکنیم و میبینیم که نسبت به جمعه گفته است اگر ترک کردی اشکالی ندارد. عقل میگوید مخالفت طلب نسبت به جمعه عقوبتی ندارد و اما نسبت به جنابت میبینیم ترخیصی نیامده است عقل میگوید این طلب یک طلب است این طلب نسبت به جنابت لازم التبعیة است. استعمال لفظ در اکثر از یک معنا نیست، دو امر وجود ندارد مشکلی هم ندارد.
این جوابی است که مرحوم خویی در جاهای دیگری داده است گفته است اغتسل للجمعه و الجنابه، اغتسل تکرار نشده است، استعمال لفظ در بیشتر از یک معنا هم نشده است، یک معنا بیشتر ندارد اغتسل، حکم عقل است که در یک فرد در یک طرف اضافه میگوید وجوب در طرف دیگر میگوید استحباب.
لکن مرحوم اقای خویی در مقام ادعا کرده است نه، این جا با اغتسل فرق میکند میگوید ما در اغتسل قبول داریم که هم وجوب هست و هم استحباب، اما در لا صلاة الا باذان و اقامة، قبول نداریم که نسبت به اذان لا صلاة کاملة باشد و نسبت به اقامه لا صلاة باشد. نه، یا باید نسبت به هر دو لا صلاة کامله باشد یا در هر دو لا صلاة صحیحه باشد تفصیل گفته است غلط است. چرا غلط است؟ فرموده ما در این جا امری که نداریم بگویید در یک فرد ترخیص دارد و در یکی ندارد ما امری نداریم. ما اونی که داریم نفی حقیقت است لا صلاة این نفی حقیقت یا باید به لحاظ نفی کمال باشد یا باید به لحاظ نفی صحت باشد.
لَا صَلَاةَ إِلَّا بِأَذَانٍ وَ إِقَامَةٍ نفی حقیقت است نفی حقیقت که میگوید نماز نیست حقیقت را نفی میکند حقیقتش که هست باید به لحاظ باشد، یا به لحاظ نفی صحت است یا بلحاظ نفی کمال است، جامع ندارد. اونچه داریم این جا امر نیست نفی حقیقت است نفی حقیقت هم حقیقی نیست به لحاظ نفی صحت است یا نفی کمال است. دوتا با هم که نمیشود پس باید یا نفی صحت باشد اون هم در اذان غلط است ثابت کردیم در اذان نماز صحیح است بدون اذان نتیجه فقط میشود نفی کمال. لَا صَلَاةَ إِلَّا بِأَذَانٍ وَ إِقَامَةٍ این اصلا دلیل بر این است که اقامه مستحب است نه این که دلیل بر وجوب است، بلکه بالعکس، لَا صَلَاةَ إِلَّا بِأَذَانٍ وَ إِقَامَةٍ به قرینه اذان که نفی کمال است به ضم این که نفی کمال با نفی صحت جمع نمیشود پس لَا صَلَاةَ إِلَّا بِأَذَانٍ وَ إِقَامَةٍ یعنی لا صلاة کامله الا باذان و اقامه پس اذان هم مستحب است و کمال میاورد و اقامه هم مستحب است و کمال میاورد. این جور فرموده است و جواب داده است از صاحب حدائق و امثال ایشان که ادعا میکردند لا صلاة الا باذان و اقامه در اذان نفی کمال است در اقامه نفی صحت است. ایشان گفته است نمیشود.
سوال:؟؟؟
جواب: نه این سیاقت را ببینید میگوید لا صلاة ادعا میکند نفی این حقیقت را یا ادعا نمیکند؟ نفی حقیقت که حقیقی نیست، نفی حقیقت که حقیقی نیست ادعایی است، باید بلحاظ یک اثری باشد اون اثر یا نفی کمال است یا نفی صحت است دو تا با هم نمیشود. این بیانی است که ایشان فرموده است.
و لکن در ذهن ما این است که نه، این را میتوانید پیدا هم بکنید. در ذهنم اطمینانا مرحوم اقای خویی در جاهای دیگری بیان کرده است گفته است اشکالی ندارد که یک نفی جنس به دو لحاظ باشد هم نفی حقیقت و هم نفی صحت. در ذهنم این است که ایشان در جاهای دیگر این را پذیرفته است اینجا در مقام جواب بوده است و انکار کرده است. در جاهای دیگری قبول کرده است. اشکالی ندارد لا صلاة الا باذان یعنی لا صلاة کامله و اقامه یعنی لا صلاة صحیحه، نکته ان چیست؟ باید مشکله ایشان را جواب داد. ایشان گفت امر که نیست نفی حقیقت است نفی حقیقت هم حقیقی نیست بلحاظ اثر است ان اثر هم یا نفی صحت است یا نفی کمال دو تا نمیشود.
جواب این است که دو تا میشود. انحلالی است دیگه. شما خودتان اینها را به ما یاد داده اید. نفی صحت و نفی کمال این ها مدلول کلام نیستند. خود ایشان هم قبول دارد. اینها داعی هستند. اثر هستند. اثر میشود داعی. اینها داعی برای نفی حقیقت هستند. این که حقیقت را نفی میکند داعیش چیست؟ دو جور است گاهی داعیش این است که میخواهد بگوید این صحیح نیست. لا صلاة الا بطهور. نفی حقیقت کرد به این داعی است که بگوید صحیح نیست. گاهی اوقات هم داعیش این است که کامل نیست مثل لا صلاة لجار المسجد الا فی المسجد. ولی هر دو یک مدلول است.
سوال:؟؟؟
جواب: اره هر دو مدلول کلام نیستند اینها داعی هستند غرض هستند خب میگوید لا صلاة الا باذان و اقامه انحلالی است دو تا هستند نفی حقیقت نسبت به اذان کرده است به داعی نفی کمال نفی حقیقت کرده است در اقامه به داعی نفی صحت.
مثال خوبی مرحوم اقای داماد زده است. گفته است اگر در خانه مرد هست ولی مردش یک مردی که به او مرد بگویند نیست مرد هست. میگوید لا رجل فی الدار نسبت به اونی که نیست و مرد است نفی حقیقت است حقیقتا اون مردها که حقیقتا مرد هستند لا رجل فی الدار اونی که الان هست ادعاءً میگوید اون مرد نیست. میگوید لا رجل فی الدار ادعا میکند که مرد نیستند نسبت به یکی حقیقی و نسبت به یکی ادعایی. اشکالی ندارد. نفی صحت اون حقیقی است. در حقیقت نفی صحت نفی حقیقت است. اگر گفت لا صلاة الا بطهور لبّش ادعا نیست، یعنی در وعاء تشریع نماز بدون طهارت تشریع نشده است واقعا، حقیقتا. ادعایی در کار نیست. یک تقریب دیگری است. به خلال لا صلاة لجار المسجد الا فی المسجد اون ادعایی است اون نفی کمال است. اشکالی ندارد جمع بین ادعا و حقیقت در یک کلام واحد مشکلی ندارد، جمع بین نفی کمال و نفی صحت بعد از این که مستعمل فیه نیستند اینها داعی هستند در یک کلام مشکلی ندارد. این است که ما نمیتوانیم فرمایش ایشان را قبول بکنیم در جواب از صاحب حدائق، ایشان گفت لا صلاة الا باذانش نفی کمال الا باقامه نفی صحت، ما رد مرحوم خویی را نمیتوانیم بپذریم.
لکن ما میگوییم اصل حرف صاحب حدائق نادرست است. لا صلاة الا باذان واقامه، ظهور در نفی صحت از اول ندارد. مورد روایت مریض است در مورد روایت حضرت فرمورد مریض ان یوذن و یقیم اذا اراد الصلاة و لو فی نفسه، در دلش اذان و اقامه را بگوید. بابا این لابد که در دلش هم که شده بگوید این مناسبتش این است که وجوب ندارد. احدی هم توهم نکرده است اذان و اقامه فی نفسه هم واجب باشد. این لابد بگوید و لو در دلش، این دلش مناسبت با استحباب دارد ما از اول این لابد را در حق مریض است. ارفاق است. وجوب با این سازگاری ندارد و لو فی نفسه وجوب با این سازگاری ندارد ما ادعایمان این است که معلَّل استحباب است. لابد للمریض نمیگوید یجب لابد للمریض ان یوذن و یقیم و لو فی نفسه فانه لا صلاة الا باذان و اقامه، ما میگوییم معلَّل چون ظهورش در استحباب است علت هم ظهور در نفی صحت پیدا نمیکند.
سوال:؟؟؟
جواب: همان در اذان و اقامه توهمش نیست قدرت ندارد اذان واقامه اگر فی نفسه هم واجب باشد کسی توهم نکرده است. در نماز هم این گونه است فی نفسه. حالا در نماز کسی بگوید لا تترک الصلاة یک چیزی ولی در اذان واقامه کسی توهم نکرده این را، لذا ما میگوییم معلَّل اهنگش یک امر مستحب موکد است علت هم همان مستحب موکد را بیان میکند لا اقلش این است که چون معلل چنین است برای علت ظهور در نفی صحت پیدا نمیشود. چون معلل چنین است یصلح للقرینیه است برای علت که لا صلاة الا باذان و اقامه ظهور پیدا کند در نفی صحت از اول این ظهور منعقد نیست.
اضف الی ذلک که این نفی حقیقت در روایات ما در موارد نفی کمال الی ما شاء الله. کثرت استعمال دارد لا صلاة لجار المسجد الا فی المسجد منحصر به لا صلاة الا لجار المسجد نیست در کثیری از مستحبات مسلمه که میخواستند بیان کنند این مستحب اکید است به همین سیاق میگفتند. هر دو تا کثیر است. هم در واجبات و هم در مستحبات داریم این است که ما از این جهت هم ظهور لا صلاة الا باذان و اقامه ما یک چیزی ادعا میکردیم تا به حال میگفتیم اگر لسان و ادبیات و سیاقت کلام به غیر از امر و نهی است خود این موهم این است که این وجوب ندارد حرمت ندارد دیدم صاحب جواهر هم اینجا دارد میگوید روایات میرود سراغ یک چیزهای دیگری امر و نهی برای اذان و اقامه نمیاورد یک چیزهای دیگری متعرض میشود به ذهن میزند که این واجب نیست، راست میگوید.
سوال:؟؟؟؟؟
جواب: حالا لسان، فرقی نمیکند. صفی از ملائکه میاید دو صف میایند نمیدانیم نمازش کذا و کذا میشود این که در روایات ما اذان و اقامه را بردن در این وادی خواص و اثار، اینها منبه این است که یکی هم همین است لا صلاة الا باذان واقامه اینها مناسبتش اگر نگوییم با استحباب است ظاهرا لا اقلش ظهور در وجوب ندارد.
سوال:؟؟؟
جواب: حتی اگر گفت شدید الوجع، بله دیگه شدید الوجع هم هست باز خدا واجب کند با رحمت خدا سازگاری ندارد. استحباب را میتواند ترک کند.
خب این فرمایش اولی که، طایفه اولی که صاحب حدائق اورده است که لا صلاة الا باذان و اقامه گفتند که ظهور در لزوم ندارد یکی به اشکال عقلی، در حقیقت مرحوم اقای خویی به اشکال عقلی میگوید بندش میکند به استعمال لفظ در اکثر از معنا، ما گفتیم نه اشکال استظهاری دارد. منبهاتی اوردیم و یکی از منبهات خود همین وحدت سیاق است. لا صلاة الا باذان که ثابت کردیم مستحب است و دخیل در نفی کمال است وحدت سیاق ما نمیگوییم قرینیت اونجوری دارد ولی ان را هم ضمیمه کنید وحدت سیاق را الا باذان واقامه، ضمیمه بکنید حکم معلل را، ضمیمه بکنید که این سیاق درمستحبات زیاد استعمال شده است. به این نتیجه ما رسیدیم که این روایت ظهور در وجوب ندارد. خب این تمام شد.
طایفه ثانیه روایاتی است که….