جلسه 58 درس خارج اصول استاد گنجی
سهشنبه 15 آذر 1401
دلالت منقولات بر حرمت تجری
(به علت نامفهوم بودن صوت، بعضی کلمات نوشته نشده. که با علامت “…” مشخص شده)
بحث پیرامون روایات بود که آیا میشود از روایات استفاده کرد استحقاق عقوبت را بر فعل متجریبه یا نه؟ عرض کردیم مرحوم آخوند فرمود که ان فی الآیات و الروایات شهادة علی صحتة ما علیه الوجدان. ظاهراً مرحوم آخوند میگویند این شاهد بر مدعای ما است و اصلاً اخبار را هم ارشاد میداند به همین حکم عقل. شهادتی که مرحوم آخوند میگوید، غایتش این است که اخبار ارشاد به حکم عقل باشند.
مقام اول: فقدان مقتضی
اولاً: مراد منقولات قصد معصیت واقعیه است
خب باید ببینیم دلالت دارند یا نه، عرض کردیم در دو مقام باید بحث بکنیم. مقام اول آیا مقتضی دارد یا نه. شیخ مقتضی را انکار کرده است، گفته روایات و آیات شریفه دلالت ندارد اصلاً بر اینکه متجری مستحق عقوبت است یا فعلش حرام است. دلالت ندارد اصلاً. به چه بیان دلالت ندارد؟ فرموده که این روایات موضوعش قصد معصیت است. مثلاً القاتل والمقتول قصدشان معصیت است. والراضی بفعل قوم قصد کرده معصیت را. حبّ اشاعه فحشا، اشاعه فحشا خودش معصیت است که آن را قصد کرده است.
عموماً روایات و آیات اگر بگوییم قصد را میگیرد، نیت کرده، مجرد نیت را کافی میداند، آن موردش نیت معصیت است. یک احتمال هم هست که نیت معصیت عقوبت داشته باشد، ولی نیت معصیتِ اعتقادی عقوبت نداشته باشد. خب این ظاهر این اخبار است. چطور مرحوم شیخ انصاری گفت اصلاً خود ارتکاب اعتقادی هم استحقاق عقوبت ندارد. پس احتمال این هست که کسی که میگوید معصیت حرام است مستحق عقوبت باشد، ولی نیت کرده، قصد کرده شیئی را که خیال میکرده معصیت است مستحق عقوبت نباشد.
این یک جواب عمومی است از این روایات، معصیت را قصد کرده. در عرف هم فرق میکند، بناشان فرق میکند که کسی معصیت کرده یا تجری کرده. این اولاً.
پاسخ به سؤال: یک بار قصد کرد شراب را، که واقعاً هم شراب نبود، یک بار قصد کرد شراب را که واقعاً شراب بود. روایت میگوید این را چوبش میزنند چون قصد معصیت کرده است. قصد شرب خمر کرده است.
پاسخ به سؤال: قبح فعلی در نظر شارع مؤثر است.
ثانیاً: مراد منقولات قصد معصیت به همراه فعل است
ثانیاً، قصور مقتضی، اصلاً این روایات دلالت ندارند که مجرد قصد معصیت استحقاق عقوبت دارد. ظاهر آیه شریفه این است که هر کس دوست داشته باشد اشاعه فحشا را عذاب الیم دارد. مراد از این دوست داشتن مجرد حب نفسانی نیست، این گفتنی نیست. مجرد اینکه دوست دارم اشاعه فحشا را ولو هیچ کاری هم نمیکنم عذاب الیم داشته باشم. این گفتنی نیست، قابل اعتنا نیست. نمیتوانیم به اطلاق این آیه عمل بکنیم. باید به قدر متقینش عمل بکنیم، قدر متقیقنش این است که دوست دارد اشاعه فحشا را و آن را عملی میکند. عملش مصداق دوست داشتنِ اشاعه فحشا باشد. …. این را میشود گفت حرام است، مجرد نیت را بیان نمیکند، که بگویید مجرد نیت در تجری هست. آیات و روایات مجرد نیت را نمیگوید. آیه شریفه که میفرماید دوست دارند اشاعه فحشا را یعنی دوستی عملی.
یا آنکه فرموده الراضی بفعل قوم کالداخل فیهم، یعنی راضی باشد، مجرد رضایت باطنی… قطعاً مسئول نیست. الراضی بفعل قوم، رضایت عملی است. کاری کرد که کاشف از این است که او راضی است. گفتنی نیست الراضی بفعل قوم، من راضی هستم به کشتن مؤمن پس باید قاتل باشم و به زندان بروم.
پاسخ به سؤال: نه مجموعش استفاضه دارد و نمیتوان اشکال سندی گرفت.
لذا الراضی بفعل قوم را نمیشود … کرد باید یک کار عملی کرده باشد که مردم بگویند تو راضی هستی. ابزار را در اختیارش گذاشتی، کمکش کردی، تشویقش کردی، این عیبی ندارد. مجرد اینکه تو دلش راضی هست، از فلانی دغدغه دارد، دقّ دلی دارد، هیچ کاری نمیکند. خب شاید یکی کشتش، این الراضی بفعل قوم.
پاسخ به سؤال: نه، نه به این لسان. کالداخل فیهم معهم. …. دلیل نداریم که رضایت به فعل قوم حرام است.
پاسخ به سؤال: همین که دلیل نداشتیم کافی است. مجرد …. نمیگیرد. وگرنه آنچه مدلول روایت هست را گیر نداریم…
یا در آن روایت لعن الله غارسها، غارس را لعن کرده در این روایت. شاید …چون خیلی مبغوض عند الشارع است. در آیات شریفه و روایات از زمان حضرت آدم حرام شده است. حرام عجیب و سابقهداری است. کاشتن بوته انگور داستان مفصلی است. ممکن است بگوییم لعن الله غارسها این ربطی به نیت ندارد، یک کاری را دارد انجام میدهد. شارع مقدس چون شرب خمر خیلی برایش مبغوض است، این مقدماتش هم برایش مبغوض است. یکی خمر و یکی ربا. این دو تا لعنش بر توابعش هم آمده. قابض ربا را لعن کرده، آخذش را لعن کرده، ناقلش را لعن کرده، این چون اصلش خیلی مبغوضیت دارد بر اینها هم بوده، اینها ربطی به نیت ندارد که، افعال خاصهای است که فرضا روایت آنها را حرام کرده است.
یا آن القاتل و المقتول کلاهما فی النار، این درباره صرف نیت نیست. او درصدد بر آمده است که او را بکشد، ولی موفق نشده است، آن یکی کشته است. باز این هم مجرد نیت نیست. ما میخواهیم از این روایات استفاه کنیم مجرد نیت معصیت، ولو اینکه آن معصیت نباشد، ولو قبح اعتقادی باشد، از باب اینکه نیت کردی فعلت حرام است.
این است که این روایات نمیتوانند، اولاً، اینها اگر نیت را بگویند نیت معصیت را میگویند، نه نیت معصیت خیالی، بلکه نیت معصیت واقعی را میگویند. ثانیاً، اینها اصلاً نیت را نمیگویند. اینها افعال خاصی است که ربطی به نیت ندارد. ما یک دلیلی نداریم تام الدلاله که ظاهرش این باشد مجرد اینکه من نیت کردم، قصد کردم مخالفت مولا را این فعل من استحقاق عقوبت داشته باشد. این مقام اول، به دو بیان مقتضی قاصر است.
مقام ثانی: وجود مانع
تعارض با روایات دیگر
و اما مقام ثانی، حالا لوفُرض که روایات آمد گفت نیت هم بکنید نیت شما هم استحقاق عقوبت دارد. ادعا این است که اگر هم ظاهر روایات این باشد که نیت، نیت مخالفت، استحقاق عقوبت دارد و حرام است، میگوییم اینها با یک طایفه دیگری از روایات معارض است.
در پاسخ سوال: در کتب اخبار اینها را مفصل بحث کردند، چندین احتمال آوردند نیة المؤمن خیر من عمله یعنی چی؟ مؤمن نیتش از عملش بهتر است گفتنی نیست. اصل عمل است، عمل صالح مهم است. ان الذین آمنوا و عملوالصالحات. نیت چه فایدهای دارد؟ باید اینها را توجیه کرد، توجیهاتی که در کتب اخبار گفته شده است. ولکن نیة المؤمن خیر من عمله، نیة الکافر شر من عمله، ربطی به بحث تجری ندارد. میخواهد بگوید اصل آن نیت است، میگوید نگران نباش خواستی کاری را انجام دهی، تلاشت را کردی، ما هم همینطور میگوییم، میخواهد برود کربلا خیلی تلاش کرده است، ولی آخرش نتوانسته است ویزا بگیرد، میگوییم آن نیتت کافی است. نیة المؤمن خیر من عمله.
اصل، آن نیت است اصلاً، اگر عمل ارزش پیدا میکند بخاطر آن نیت است. نیة المؤمن آن اساس است به عمل برسد یا نرسد. نیة الکافر هم شرّ من عمله. آن هم نیتش این است که، درصدد مخالفت خدا هست، میخواهد عصیان کند. این بدتر از آن عملش است. نیة الکافر شرّ من عمله، آن عملش که معصیت است، جهت قبح آن نیت معصیت است، نیت بقای بر کفر است. ولی نیت کافر نیت آن کسی که کفر دارد، نه نیت آن که خیال میکند حرام است. آنکه روایت فرمود که چون نیت دارد تا ابد بر کفرش باقی بماند، میبریمش جهنم، مخلد.
پاسخ به سؤال: نیتِ کفر است، این جهت که معصیت است. تجری نیت معصیت خیالی است. کفر، نیتِ معصیت واقعیه است.
پاسخ به سؤال: روایت موردش نیت کفر است که خودش معصیت است، نیت قتل است که خودش معصیت است، رضای به فعل قومی است که فعلش معصیت است. متعلق نیت در این روایات همش معصیت است، شامل تجری نمیشود.
خب حالا اگر کسی آمد گفت، درست است درمورد این روایات نیت معصیت است. ولی فرق نمیکند، الغاء خصوصیت، مهم این نیت است دیگر. ما از این روایات به ظن عدم الفرق میگوییم که نیت معصیت کردن قبیح است، استحقاق عقوبت دارد. به ظن عدم الفرق، از اول بگوییم ظاهر این روایات مطلق النیة است. برخی اینطور گفتند. اگر قبول بکنیم ظاهر این روایات مطلق النیة است، ولو به معصیت خیالیه یا الغاء خصوصیت بکنیم، بگوییم ظاهرش نیت معصیت واقعیه است، و الغای خصوصیت بکنیم، جواب ثانی این است که این روایات مانع دارد. مانعش روایات کثیرهای است که در آنها حضرت فرمود خداوند بر نیت معصیت عقوبت نمیکند.
ما یکی از آن روایات را موثقه (مصعده؟) آوردیم قال امام باقر علیه السلام: لو کان النیات، یک نکتهای را اشاره میکند که اگر بنا باشد نیت هم مستحق عقوبت باشد، دیگر اهل بهشت پیدا نمیشود. نیت خلاف زیاد صادر میشود، خلاف کمتر صادر میشود ولی نیتش الی ما شاء الله. لوکان النیات من اهل الفسق یؤخذ بها اهلها، اذن لأخذ کل من نوی الزنا، لازمهاش این است که هر که نیت زنا کرده است به او بگویند زانی. و کل من نوی السرقه، را بگویند سارق، و کل من نوی القتل را بگویند قاتل. اگر بخواهند نیت را اخذ بکنند لازمهاش این است. ولکن الله عدل کریم، لیس الجور من شأنه. واقعاً عدالت دارد، مقتضای عدالت این است که به نیت مؤاخذه نشوند. ولکنه یثیب علی نیات الخیر، تفضل است، فضلش هم زیاد است. عادل است آنها را عقوبت نمیکند بر نیاتشان، ولی متفضل است، یثیب علی نیات الخیر أهلها واضمارهم علیها ولایؤاخذ، کسی ممکن است که بگوید، قبلیها میگفتند نیت زنا چوب زنا را میخورد، منافاتی ندارد چوب زنا را داشته باشد. نه این مطلب را تمام میکند، ولایؤاخذ علی أهل الفسق حتی یفعلوا. اهل فسق را مؤاخذه نمیکند حتی یفعلوا.
پاسخ به سؤال: گفت حتی یفعلوا، یفعلوا با آن نیت معصیتشان دیگر. فسق یعنی معصیتشان مراد است. سؤال: … پاسخ: نه، فعل، تجری را نمیگیرد. تجری لم یفعلوا الفعل است، شرب خمر را لم یفعلوا. تا سرقت نکند لایؤاخذ. عذاب در فعل حرام است. لایؤاخذ اهل الفسق حتی یفعلوا الفسق را. تجری فسق نیست که. نیت مؤاخذه ندارد، مؤاخذه منحصر در فعل فسق است. در متجری نیت دارد فسق را، ولی فعلش فسق نیست. فعل از او سر نزده است، لذا متجری از باب فعلش عقوبت نمیشود.
جمع روایات متعارض
خب اینها با آن روایات دلالت داشته باشند فی نفسها یا بضم الغاء الخصوصیت، با هم تعارض میکنند. این میگوید ملاک فسق است. در اهل خیر ملاک نیت است ولی در اهل فسق ملاک فسق است. این تفضلی است از خداوند باری تعالی، چنان که در خیر و فسق یک تفضل دیگری هم هست، فعل خیر من جاء بالحسنة فله عشر، ولی فعل شر یکی. خب این روایات را چطور با هم جمع بکنیم، ظاهر این روایات با یکدیگر متعارض است. وجوهی برای جمع روایات گفته شده است.
وجه اول: روایات دال بر عقوبت (نیت + اشتغال به مقدمات)
وجه اول وجهی است که مرحوم شیخ انصاری فرموده، فرموده که آن روایاتی که میگفت عقوبت دارد، مجرد نیت نه، میگوید مورد آن روایات آنجایی است که علاوه بر اینکه نیت داشته شر را، فسق را، مشغول به بعض مقدمات هم شده است. رفته خریده این را، برده، کارهایش را انجام داده، ولی حرام را انجام نداده است. میگویند آن روایت، مورد قتلش همین بود دیگر، میگفت در صدد قتلش برآمده، خواسته او را بکشد. غارس هم درصدد برآمده است دیگر… اما آن روایاتی را که میگوید نیت، مجرد نیت را میگوید، صرف نیت بلااشتغال الی احدی المقدمات. این یک جمع.
وجه دوم: روایات دال بر عقوبت در مورد ارتداع با قوه قهریه است
جمع دومش را فرموده که اینطور بگوییم، بگوییم روایاتی که میگوید عقاب دارد آن وقتی است که در صدد برآمده است، ولکن یک مانعی ردع کرده است. یک قوه قهریهای جلویش را گرفت، و گرنه میرفت و کارش را انجام میداد. روایات طایفه اولی که میگوید عقاب دارد، این است که مانعش یک قوه قهریه است، مانعش خودش نیست. اما این روایاتی که میگوید عقاب ندارد، ولو مشغول به مقدمات هم بشود میگیرد این را، ولی جایی است که خودش به نفسه مرتدع شود. ما روایات طایفه ثانیه را بر مجرد قصد حمل نمیکنیم، در این جمع دوم، میگوییم نه، روایات ثانیه هم در نیت اطلاق دارد، سواء مشغول مقدماتش بشود یا نشود. ولی در جایی که خودش مانع بشود، ارتداع پیدا کند، ارتداع بنفسه، اینجا عقوبت ندارد.
اشکال نائینی: تبرعی بودن این دو جمع
دو تا وجه جمع برای این دو طایفه از روایات آورده و مطلب را تمام کرده است. ولکن همانطور که مرحوم نائینی فرمود اینها جمع تبرعی است، شاهد ندارد، اطلاق دارد، این روایات که میگوید نیت بکنید، عقاب ندارید سواء اینکه مشتغل به مقدمات بشوید یا نشوید، سواء اینکه ارتداع بنفسه باشد یا بقهر قاهر باشد، اطلاق دارد. روایات عقاب نکردن اطلاق دارد. آن روایات هم که میفرمود نیت بکنید شر را، نیت بکنید معصیت را عقوبت دارد، آن هم اطلاق دارد. لعن الله غارسها، ولو بعدش مرتدع بشود، ولو بعدش نتواند کار را انجام دهد. اینها هم اطلاق دارد. هیچ وجهی ندارد که بیایم آن لعن الله و سایر آن روایات را، نیة المؤمن خیر من عمله را حمل بکنیم بر جایی که نیتش همراه عمل است، یا حمل بکنیم بر جایی که نیتش با عملی است و لم یرتدع الا بقهر قاهر. اینها جمع تبرعی است. این وجه اول و دوم جمع تبرعی است.
وجه سوم: روایات دال بر عقوبت درباره اشتغال به مقدمات حرام واقعی است
وجه سومی مرحوم نائینی فرموده. مرحوم نائینی فرموده که تجری چند قسم بود. اگر در خاطر مبارکات باشد. یک قسم تجری این بود که مشغول بشود به مقدمات حرام. مقدمات حرام واقعی ها. مقدمات خودش یک نوعی تجری بود دیگر. ما گفتیم شاید لعن الله غارسها از همین باب باشد. به مقدمات حرام مشغول شدن، ولو حرام را در نهایت نمیآورد، خودش مصداق تجری است. مرحوم نائینی فرموده ما میتوانیم روایاتی را که میگوید عقاب دارد حمل بکنیم بر این قسم از تجری. بر این قسم نه بر متجری، نه بر آن که نیت معصیت دارد. آنی که تجری کرده به اشتغال به مقدمات. آن روایات میخواهد بگوید فرقی نمیکند معصیت را انجام دهی عقاب داری، مقدماتش را هم شروع کنی عقاب داری. عقاب را جلو آورده. کأن مثلاً شبیه فرمایش مرحوم آخوند، مرحوم آخوند میگفت وقتی شروع کردی به مقدمات وضو گرفتی، از الان شروع کردی به اطاعت امر صلاة. شروع در مقدمات واجب شروع در اطاعت امر صلاتیه است. حالا اینجا هم شروع در مقدمات حرام شروع در عصیان است.
پاسخ به سؤال: این یک قسم خاصی از تجری است که حرام است. اصلاً بر نیت نه. اول بحث گفتیم تجری مصادیقی دارد، یکیش این است. اشتغال به مقدمات حرام مصداق تجری است، ولو حرام را نیاورد. نه، اصلاً نیت نه. کأن شروع شده معصیت آن حرام، نیت دیگر اثری ندارد. ما این روایات را که میگوید نیت عقاب ندارد بر جایی که مشغول مقدمات حرام نشده و فقط نیت دارد. عملش مصداق اشتغال نیست.
پاسخ به سؤال: دیگر معصیت را انجام نداده. خودش گفته قسم اخیر از تجری، انجام نداده است آن را حالا یا مانعی بوده، ارتداع بنفسی بوده، حالا قاهری بوده، مهم این است که اشتغال به مقدمات معصیت پیدا کرده طول المعصیه. این اشتغال مصداق تجری است. یکی از مصادیق تجری اشتغال به مقدمات معصیت است. این به درد همه مصادیق تجری نمیخورد. این که شرب خمر کند به درد آنجا نمیخورد. مقدمات معصیه را دارد بیان میکند. اشتغال به مقدمات معصیت واقعیه را دارد بیان میکند. میگوید تجری و این طبق روایات حرمت دارد.
اشکال آقاء ضیاء بر وجه سوم
مرحوم آقا ضیاء فوائد یک اشکالی کرده است بر مرحوم نائینی. مرحوم آقا ضیاء تعلیقه زده بر فوائد و همّش این بوده نسخ بکند فرمایشات مرحوم نائینی را. چنانچه باز مرحوم نائینی هم حمل شده که نسخ بکند فرمایش مرحوم آخوند را. و حمل شده بر آخوند که نسخ بکند حرفهای صاحب فصول را. این یک چیز طبیعی است که هر کسی به یک کسی گیر میدهد (خنده). نگاه بکنید، تند شده بر نائینی، و حرفهای تندی زده است، این همینطوری است. اصلاً تعلیقه فوائد یعنی ردّ. اهل فکر بوده است دیگر. یکی از اساتید ما میگفت که مرحوم شیرازی در حرم شریف ملاقات کرد با آقاضیاء. به آقاضیاء گفت شما ترتّب را قبول داری یا نداری، آقاء ضیاء گفت تو قبول داری یا نداری، هر طرف را قبول داری من آن طرفش هستم بیا بحث کنیم. اهل بحث بوده است. کسی نگاه کند تعلیقه فوائد را مییابد که، اصلاً جمله به جمله میخواهد رد کند مرحوم نائینی را.
اینجا که رسیده به نائینی اشکال کرده است، گفته آقای نائینی شما میگویید تجری استحقاق عقوبت ندارد، عقل میگوید استحقاق عقوبت ندارد، چطور میگویید روایات میگوید تجری استحقاق عقوبت دارد. بر خلاف عقل که نمیشود صحبت کرد. این چه عقلی است. اگر میگویید عقل درک میکند استحقاق عقوبت را، روایات ارشاد است، روایات کارهای نیست، میشود ارشاد. اگر میگویید عقل میگوید عقوبت نیست، خب چطور میشود روایات بگویند عقوبت هست.
عدم ورود اشکال آقا ضیاء
خب این فرمایش آقاضیاء. وقتی کسی فقط در صدد اشکال بربیاید یک مشکلهای پیدا میکند که روی حرف طرف مقابل کم فکر میکند. بیشتر به اشکالش فکر میکند، به جهت نفیاش فکر میکند. دقت نمیکند. خیلی از اشکالات آقاءضیاء از همین قسم است متاسفانه. خیلی جاها اشکالش وارد نیست، چون در صدد اشکال بوده، در صدد نقد بوده، ذهنش در آن طرف فعالیت نکرده است.
خب مرحوم نائینی میگوید در این قسم که اشتغال به مقدمات حرام تجری است، از جهت عقلی ثابت است. ما که نمیگوییم، ظلم است عقوبت، ما نمیتوانیم بفهمیم، عقل حکم میکند به استحقاق عقوبت را میگوید من قبول ندارم، اگر هم مذمتی است به خاطر خبث سریره است. حالا اگر شارع بیاید بگوید استحقاق عقوبت دارد، نائینی که میگوید عقل ما میگوید این عدالت نیست، این ظلم است، نه، غایتش این است که عقل ما حکم به استحقاق عقوبت نمیکند، اما اگر خود شارع آمد گفت که، یا بالاتر اصلاً عقل حکم به استحقاق عقوبت نمیکند در جایی، نه اینکه استحقاق را ظلم بداند، میگوید حقش نیست. شارع خودش بیاید بگوید اگر این کار را کردی من عقوبتت میکنم. به همین جعل شارع حق پیدا میکند. فرض بفرمایید آب خوردن را عقل هیچ وجهی برای استحقاق عقوبت نمیبیند. اما مولا بگوید آب خوردی عقوبتت میکنم. چه عیبی دارد؟ اصلاً حقی را هم نبیند، به اِخبار شارع حق درست میشود، عیبی ندارد. نتوانستیم بفهمیم فرمایش آقا ضیاء را که به نائینی اشکال کرده که شما که استحقاق عقوبت را منکرید نمیتوانید بگویید اگر آب خوردید چوبت میزنیم. مولا است، مولا دستش بسته نیست که. ما هم این کارها را میکنیم دیگر.
پاسخ به سؤال: یک وقت عقل میگوید الان تو را برای آب خوردن عقاب کند ظلم است، شرب این تا هیچی نگفته ظلم است، ولی تا گفت اگر خوردی عقابت میکنم از ظلم بودن خارج میشود. موضوع حکم عقل از بین میرود.
پاسخ به سؤال: اصلاً ظلم به خاطر این است که نگفته، بیان را به عرض نرسانده، با رساندن بیان از ظلم خارج میشود.
دو تا عقل داریم، اولاً در جایی که عقل میگوید من وجهی برای استحقاق عقوبت نمیبینم، شارع میگوید نه وجه دارد؛ ثانیاً، عقل ممکن است در یک جایی بگوید استحقاق عقوبت نداری، عقوبتت ظلم است، ولی شارع جعل استحقاق عقوبت بکند، ظلم را منتفی بکند.
اشکال وجه سوم: تبرعی بودن وجه سوم
اشکال عمدهای که بر مرحوم نائینی وارد است این است که، اینکه روایات طایفه اولی را حمل بکنید بر یک قسمی از تجری، این جمع هم تبرعی است، وجهی ندارد. به چه بیانی ما روایات طایفه اولی را حمل بکنیم بر قسمی از تجری. به چه بیان؟ این را تأمل بکنید ببینید. مرحوم نائینی خرّیت فن است در این مسائل، ببینید میتوانیم برای نائینی یک بیانی آورد که شاهد باشد، قرینه باشد که روایات طایفه اولی درباره یک قسمی از تجری است، همه اقسام تجری را شامل نمیشود، یک قسمی از تجری را روایات طایفه اولی بیان میکند.