فقه ـ جلسه ۰۶۰ـ ۱۴۰۱/۰۹/۲۰

خارج فقه         جلسه 60          20/9/1401

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.

بسم الله الرحمان الرحیم.

بحث در این است که وجه اختصاص اذان و اقامه به فرائض چیست، با اینکه روایت داریم لاصلاة الا باذان و اقامة؟ مرحوم خوئی ادعا کرد که لاصلاة‌ الا باذان و اقامة اطلاق ندارد و ما گفتیم این روایت اطلاق دارد. قاعده را حضرت تطبیق کرده است بر صلات فریضه. موردش صلات فریضه است علی القاعده. لابد، لابد مریض اذان و اقامه بگوید و لو فی نفسه موردش فریضه است ولی قاعده را تطبیق کرده است ما نمیتوانیم ادعا کنیم قصور مقتضی را. مقتضی برای مشروعیت اذان واقامه در نوافل تمام است. باید مانع بیاوریم. یک مانع اوردیم. تسالم، سیره، حالا تاییدش را میاوریم. و یوید این مانع را.

سوال:؟؟؟

جواب: نمیتوانیم کاریش کرد. ما حرفهای عمار را هم گفتیم. نه ما اصلا گفتیم از ناچاری قبول میکنیم و راهی نداریم.

خب یکی را گفتیم که تسالم بود و مما یوید مانع را این که در مثل نماز عید خواهیم خواند در نماز عیدین میگوید اذان ندارد اصلا تصریح میکند میگوید اذان واقامه ندارد با این که جماعت هم هست. اگر نماز عیدین اذان و اقامه ندارد با این که جماعت هم بوده است به ذهن میزند که نافله هم اذان واقامه ندارد. این مال همین یومیه است. فریضه ندارد، اون وقت نافله اش داشته باشد خیلی بعید است.

و مما یوید ذلک ما ورد فی النوافل در ذهن ما این است که این هم مهم است شاید بتوانیم بگوییم دلیل باشد. ما که جستجو میکنیم روایاتی که وارد شده است در ترغیب نوافل کیفیت و عدد انها را بیان کرده است در هیچ نافله ای ندارد که اذان و اقامه بگوید. اینکه در هیچ روایتی از این روایات اشاره به اذان و اقامه نمیکند، مثل این که مفروغ عنه بوده است که اذان و اقامه از مکملات فرائض است. نه نوافل. اون تسالم به علاوه این ها موجب میشود که ادم حجت داشته باشد به این کلام سید که فرمود و هما مختصان بالفرائض. و اما یومیه به چه بیانی؟ فرائض یومیه.

سوال:؟؟؟

جواب: همین عرض میکنیم.

فرائض یومیه مختصه است غیر یومیه من الفرائض عمده اش صلات عیدین است.در صلات عیدین نص وارد شده است که اذان واقامه ندارد. فریضه غیر یومیه را فرموده اذان و اقامه ندارد نصش هم عرضم به خدمت شما…

سوال:؟؟؟

جواب: حالا عصر حضور که واجب بوده است. حالا بحث است در همان عصر حضور که واجب بوده است نص داریم که اذان و اقامه واجب نیست. بله واجب بالذات و مستحب بالعرض است.
باب 7 من ابواب صلاة العید، بخوانید روایتش را. من امروز کتاب نیاوردم. روایت صحیحه عبد الله بن سنان است:« وَ بِالْإِسْنَادِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع لَيْسَ يَوْمَ الْفِطْرِ وَ لَا يَوْمَ الْأَضْحَى أَذَانٌ وَ لَا إِقَامَةٌ أَذَانُهُمَا طُلُوعُ الشَّمْسِ إِذَا طَلَعَتْ خَرَجُوا وَ لَيْسَ قَبْلَهُمَا وَ لَا بَعْدَهُمَا صَلَاةٌ.مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: صَلَاةُ الْعِيدِ رَكْعَتَانِ بِلَا أَذَانٍ وَ لَا إِقَامَةٍ لَيْسَ قَبْلَهُمَا وَ لَا بَعْدَهُمَا شَيْ‏ءٌ»

صحیحه زراره هم هست.  لیس یوم الفطر و یوم الاضحی اذان و لا اقامه. این ها در باب 7 ابواب صلات عیدین حدیث 5 و 7 مشکلی ندارد و این تمام است. منحصر است مشروعیت اذان در صلوات فرائض یومیه. منتها یومیه اعم از ادائیه که قدر میتقن روایات است و قضائیه، اطلاق روایات اولا، روایات اطلاق داشت لا صلات الا باذان و اقامه اطلاق دارد. هم ادائیه و هم قضائیه راشامل میشود و سائر روایات اولا اطلاق روایات و ثانیا در خصوص قضا هم ما روایت خاصه داریم. صحیحه زراره که قبلا خواندیم در صحیحه زراره میفرمود: که مرحوم اقای خویی به این صحیحه زراره استدلال کرده بود و فرمود که ندیدیم که کسی به این روایت استدلال کرده باشد. صحیحه زراره باب 37 حدیث دوم بود ظاهرا اگر. روایت زراره بود که حدیث اولی باب 37. خواندیم: گفتیم در باب اوقات این حدیث را مفصل اورده است باب اوقات باب 63:

«مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ ابْنِ إِسْمَاعِيلَ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ جَمِيعاً عَنْ حَمَّادٍ عَنْ حَرِيزٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع فِي حَدِيثٍ قَالَ: إِذَا كَانَ عَلَيْكَ قَضَاءُ صَلَوَاتٍ فَابْدَأْ بِأَوَّلِهِنَّ فَأَذِّنْ لَهَا وَ أَقِمْ ثُمَّ صَلِّهَا ثُمَّ صَلِّ مَا بَعْدَهَا بِإِقَامَةٍ إِقَامَةٍ لِكُلِّ صَلَاةٍ.»

این هم دلالت ندارد که تکرار اذان، بحث است وقتی که جمع میکنیم بین دو نماز اذان ساقط است ایا رخصت است یاعزیمت است داستانش خواهد امد. پس این فرائضی که فرموده است یومیه هم فرائض تمام شد هم یومیه و اطلاق دارد یومیه اعم از ادائیه و قضائیه.

سوال:؟؟؟

جواب: عرض میکنم.

عرضم به خدمت شما گفته است و اما فی سائر الصلوات الواجبه، از جمله صلات ایات، که الان واجب هم هستند. سید فرموده است فیقال الصلاة ثلاث مرات. گفته است در سائر صلوات واجبه از جمله نماز ایات باز اذان و اقامه ندارد. به چه بیانی اذان واقامه در سائر صلوات ندارد؟ اطلاق اون روایات میگوید دارد. باز دوباره همان حرفها را تکرار کنیم که در سائر صلوات واجبه ما تسالم داریم. یکی هم روایاتی که بیان میکنند نماز ایات را، نگاهش بکنید. روایایت که مبینه نماز ایات، نماز عیدین که پر واضح است میگوید لا اذان و اقامه. روایاتی که نماز ایات را بیان میکند اذان و اقامه را نمیاورد معلوم میشود موید است، دیگه معلوم میشود سائر نماز های واجب هم اذان و اقامه ندارد و الا یک موردی اشاره میکرد که اذان واقامه اول بگوید. سکوت در بیان کیفیت اون هم یک قرینه است مضافا به تسالم، تسالم بر این است که اذان واقامه برای صلوات فریضه یومیه است اون تسالم هم این جا هست لذا درست است. اما فی سائر الصلوات الواجبه اذان واقامه نیست ولی بدل دارد و بدلش: فیقال الصلاة ثلاث مرات.

سوال:؟؟؟

جواب: نه این جا. خودش فرموده دیگه.

خب و اما بله، الصلاة ثلاث مرات، این الصلاة ثلاث مرات وجهش چیست؟ این که تعبیر میکند فیقال روشن نیست که سید میگوید مستحب است ولی بیشتر به ذهن میاید که مستحب است فیقال یعنی بدل اذان و اقامه که اونجا مستحب است اینجا هم الصلاة مستحب است چه فرادی و چه جماعت میخواهد بخواند. به ذهن از این عبارت این میاید.

خب وجه این استحباب چیست؟ وجه این استحباب روایت اسماعیل جُعفی است. در روایت اسماعیل جعفی عرضم به خدمت شما حضرت فرمود که

سوال:؟؟؟

جواب: اونهم این جا نیست. حالا مرحوم اقای خویی این جا اورده است.

«مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قُلْتُ لَهُ أَ رَأَيْتَ صَلَاةَ الْعِيدَيْنِ هَلْ فِيهِمَا أَذَانٌ وَ إِقَامَةٌ قَالَ لَيْسَ فِيهِمَا أَذَانٌ وَ لَا إِقَامَةٌ وَ لَكِنْ يُنَادَى الصَّلَاةَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ.» یکی از روایاتی که اذان و اقامه ندارد این است که گذشت. در نماز عیدین فرمود اذان واقامه نیست سه بار بگویند صلات. میتوانیم تعدی بکنیم به غیر از عیدین یا نمیتوانیم اون مقام دوم است ما فعلا در مقام اول بحث کنیم که ایا این روایت حجت است در خصوص نماز عیدین یا حجیت ندارد؟

بعضی ها از این روایت تعبیر کرده اند به خبر جعفی، معلوم میشود که سند را گیر دارند، بحث سندی دارد این روایت که ایا این روایت از نظر سندی، این روایت منحصر است که سه بار گفتن صلات، ایا در خصوص صلات عیدین سندش تمام است یا نه؟ مقام دوم این است که ایا میتوان تعدی کرد یا نه.

مرحوم اقای خویی بحث مفصلی اورده در این جا، میخواهد بگوید که سند این روایت تمام است و مفصلترش هم در معجم بحث کرده است. همه این مباحث را در معجم اورده است به علاوه زیادی. خبر اسماعیل الجعفی. منشا اشکال این است که این اسماعیل جعفی کیست؟ اسماعیل جفعی. این را در ابتدا عرض میکنیم دو تا احتمال در این هست اسماعیل بن جابر الجعفی یا اسماعیل ابن عبد الرحمان الجعفی. این تردید ابتدائی است حالا. که این اسماعیل الجعفی کدام یک از این ها است. اختلافی است اختلاف شدیدی است که این اسماعیل الجعفی چه کسی است؟ مرحوم اقای خویی ادعا میکند که این اسماعیل جعفی این اسماعیل بن جابر الجعفی است و اسماعیل بن جابر الخُثعمی که شیخ طوسی گفته است ثقهٌ، اون خثعمی اشتباه است اون هم اسماعیل بن جابر الجعفی است پس اسماعیل جعفی ثقه است. اسماعیل جعفی اسماعیل بن جابر الجعفی است شیخ هم گفته است اسماعیل بن جابر الخثعمی ثقه است میگوید اون خثعمی اشتباه است و جعفی است پس این اسماعیل جعفی عبارت است از اسماعیل بن جابر جعفی است که به گفته شیخ طوسی ثقه است. این ادعای اقای خویی است.

سوال:؟؟؟

جواب: بله دیگه. یک اشتباهی از شیخ صورت گرفته است حالا دلیل اورده است ها.

ایشان ادعایش این است که اسماعیل جعفی، اسماعیل بن جابر جعفی است این یک ادعا است و ادعا میکند، اسماعیل بن جابر جعفی از کسی توثیق ندارد. به ضم مقدمه دوم اسماعیل بن جابر الخثعمی که شیخ میگوید اشتباه است بلکه جعفی است، پس  در نتیجه اسماعیل جعفی که در این سند است تمام است. دو مقدمه دو ادعا دارد. این دو ادعا درست است یا نه؟

قبل از این که دو ادعا را عرض کنیم این عبارت مرحوم اقای خویی در این جا عبارت، نمیدانم مطالعه کردید یا نه، وقت مطالعه کردن معلوم شده چه میفرماید یا نه؟ در ذهن ما این است که عبارت این جا به هم ریخته است. این را تا فردا مطالعه کنید ایشان میفرماید:

«اما السند فقد عبّر عنها المحقق الهمداني بخبر اسماعیل الجعفی، و لكن الصحيح كما في الفقيه: إسماعيل بن جابر، فانّ هذا الرجل و إن كان جعفياً أيضاً، إلا أنّ إسماعيل الجعفي في كلام الصدوق يراد به إسماعيل بن عبد الرحمن الجعفي»

اما السند فقد عبّر عنها المحقق الهمداني بخبر، همدانی قبول ندارد مثلا سند را، إسماعيل الجعفي و لكن الصحيح كما في الفقيه: إسماعيل بن جابر، خب این رد همدانی نشد که، فانّ هذا الرجل و إن كان جعفياً أيضاً، اسماعیل بن جابر هم جعفی است، الا این که در کلام صدوق اسماعیل بن عبد الرحمان جفعی است. باز مفهوم نشد چه میگوید، إلا أنّ إسماعيل الجعفي في كلام الصدوق يراد به إسماعيل بن عبد الرحمن الجعفي

سوال:؟؟؟

جواب: کلام ما؟ عرض میکنم این عبارت به هم ریخته است. تا فردا مطالعه کنید. به هم ریخته است. ما چیزی که الان صحبت میکنیم خارج از این عبارت است. چه میگوید مرحوم خویی؟ ایشان دو ادعا دارد. اسماعیل جعفی یعنی اسماعیل بن جابر الجعفی. یک ادعا دیگری دارد خثعمی که در کلام شیخ امده اشتباه است و جابر جعفی است. این را ضمیمه کنید بر این اسماعیل جعفی ثقه میشود. حالا ما میخواهیم در مورد این دو مقدمه صحبت کنیم. به چه دلیل اسماعیل جعفی مراد اسماعیل بن جابر جعفی است؟ ابن جابر مراد است.

در مقابل کسی ممکن است بگوید (قول مخالف) این اسماعیل جعفی این اسماعیل عبد الرحمان جعفی است. کدام یک از این ها است. ایا این اسماعیل جعفی اسماعیل بن جابر جعفی است یا این اسماعیل بن عبد الرحمان جعفی است. کدام یک از اینها؟ مرحوم اقای خویی میگوید این اسماعیل جعفی مراد اسماعیل بن جابر است. دو تا قرینه میاورد. قرینه اولش کلام نجاشی است. شاید عمده اش کلام نجاشی باشد. نجاشی که گفته است عنوان اورده است. نجاشی گفته است اسماعیل جعفی بعد گفته است اسماعیل جعفی همانی است که اذان را نقل کرده است. اون که اذان را نقل کرده است کدام است. اذان را که نقل کرده است مرحوم نجاشی دارد اسماعیل جعفی همانی است که اذان را نقل کرده است، اونی که اذان را نقل کرده است چه کسی است: باب 19 محمد بن یعقوب عن علی بن ابراهیم عن محمد بن عیسی بن عبید عن یونس عن ابان بن عثمان عن “اسماعیل الجعفی” قال سمعت ابا جعفر که فصول اذان را نقل کرده است. اسماعیل مقداری مثل این که اشتباه گفتیم. مرحوم نجاشی گفته است اسماعیل بن جابر همانی است که روایت اذان را نقل کرده است وقتی که ما به روایت اذان میرویم میبینیم اسماعیل جعفی است پس نجاشی میگفت اسماعیل جعفی همان اسماعیل بن جابر است. اگر عنوانش باشد نجاشی بخوانید همین طور گفته است.

قرینه دوم این است که اسماعیل بن جابر برایش کتاب نقل شده است. این قرینه دوم یک جای دیگریش گفته ایشان ولی اجازه بدهید بعدا بیان کنیم.

در مقابل بعضی گفته اند (قول مخالف) اسماعیل جعفی، اسماعیل بن عبد الرحمان جعفی است. که نجاشی هم در اسماعیل بن عبد الرحمان جعفی نجاشی خودش این عنوان جعفی را میاورد و میگوید اصلا این ها یک قبیله هستند و میگوید اسماعیل از همه انها بهتر است. در ضمن یکی از جعفیین شاید ایشان پسر برادرش، بخوانید عبارتش را عنوان جعفی را میاورد. عبارتش را بخوانید «بسطام بن الحصين بن عبد الرحمن الجعفي‏، ابن أخي خيثمة و إسماعيل. كان وجها في أصحابنا و أبوه و عمومته، و كان أوجههم إسماعيل. و هم بيت بالكوفة من جعفي.» بیت بالکوفه جعفیّ این مهم است، من دنبال این کلمه جعفی بودم که نجاشی ان را اورده بود. اسماعیل بن عبد الرحمان هم جعفی است و اگر گفتیم جعفی و مراد عبد الرحمان بود تحاشی نکنید. همان طور که برای ابن جابر جعفی را اورده است برای ابن عبد الرحمان هم اورده است. ادعا این است که این اسماعیل جعفی مراد اسماعیل بن عبد الرحمان جعفی است. به چه قرینه ای؟

به چند قرینه: یک قرینه این است که شیخ صدوق در مشیخه میگوید ما رویته عن اسماعیل الجعفی فقد رویته عن اسماعیل بن عبدالرحمن الجعفی، صدر کلامش اسماعیل جعفی را میاورد بعد میگوید فقد رویت عن عن عن اسماعیل بن عبد الرحمان جعفی که اقای خویی میگوید این خطا است و اشتباه صدوق است. نه این اسماعیل بن عبد الرحمان اشتباه است و این ابن جابر است. ظاهرش که عدم خطا است دیگر.

سوال:؟؟؟

جواب: حالا اجازه بدهید. یکی یکی.

این مشیخه خودش شاهد بر این است که اسماعیل جعفی نه که میسازد لا اقلش وقتی که شیخ صدوق میگوید اسماعیل جعفی یعنی عن اسماعیل بن عبد الرحمان جعفی خصوصا اینکه باز اسماعیل بن جابر یک عنوان دیگری است که در مشیخه اورده که این کاشف از این است که اشتباه نیست. این یک قرینه است.

یک قرینه هم این است اینها را مرحوم خویی در معجم اورده است. یک روایت را در یک جا میگوید عن اسماعیل جعفی عین همان روایت را در جای دیگری میگوید عن اسماعیل بن عبد الرحمان. اینها کاشف از این است که اسماعیل جعفی جای این دارد، بلکه بالاتر به ذهن میزند که استعمال جعفی در کلام کلینی در کلام صدوق یعنی اسماعیل بن عبد الرحمان الجعفی.

مرحوم اقای خویی اون قرینه اول را میگوید اشتباه صدوق است. این دومی را میگوید ما قبول داریم که به ابن عبد الرحمان هم اسماعیل جعفی گفته میشود این را قبول داریم، ولی ادعا میکند که اسماعیل جعفی انصراف دارد به اسماعیل بن جابر جعفی. ادعای انصراف میکند. چرا؟ لکثرة روایات اسماعیل بن جابر الجعفی میگوید این روایاتش خیلی بیشتر است از روایاتی که اون نقل میکند، او خیلی کم روایت نقل میکند. این که درست است. اسماعیل بن جابر خیلی روایت دارد. میگوید لفظ همیشه منصرف است به اون که اشهر است، اگر گفتند مرحوم بروجردی انصراف دارد به همان مشهور. خدا رحتمش کند یک رفیقی داشتیم فوت کرد فامیلیش بروجردی بود میگفت یعنی وقتی میگویند بروجردی من را شامل نمیشود؟ من گفتم اصلا شما را شامل نمیشود بروجردی انصراف دارد. مرحوم خویی ادعای انصراف دارد و انها را جواب میدهد و میگوید اسماعیل جعفی عبارت است از اسماعیل بن جابر الجعفی. لا عبد الرحمان. این دعوای اولش دلیلی ایشان و ادله انها.

دعوای ثانیش میگوید اسماعیل بن جابر جعفی توثیق ندارد میگوید شیخ طوسی در رجالش گفته است اسماعیل بن جابر الخثعمی ثقه است. اون خثعمی اشتباه است. اون درستش جعفی است، قرائنی برای خودش اورده است، عمده ان این است: میگوید شیخ طوسی برای اسماعیل بن جابر نقل میکند له کتاب. و راویش را صفوان قرار میدهد. دوباره در رجالش برای اسماعیل بن جابر خثعمی که قید کرده است برای این هم کتاب نقل میکند باز راویش صفوان قرار میدهد میگوید این بعید است دو نفر باشند هر دو صاحب کتاب هر دو هم روای کتابشان صفوان باشد این بعید است لذا میگوییم اون خثعمی اشتباه است، اون جعفی است. یک شواهی هم میاورد که علامه هم جعفی فهمیده است. کار نداریم به انها.

نتیجه این که در مقام میگوید اسماعیل جعفی انصراف به ابن جابر دارد و اون هم توثیق دارد خثعمی. تا این جا فرمایشان ایشان تمام میشود با مقداری جزئیات که در معجم دارد خوب است ملاحظه کنید. بارها گفتیم رجال در فقه پخته میشود که ملموس میشود. منفکّ از فقه بحث کردن خوب است ولی کمتر به دل مینشیند و ملموس نمیشود. این فرمایشات که ایشان فرموده و قول مخالف را جواب داده است.

و لکن به ذهن ما به مقداری که نگاه کردیم. و لو نجاشی ادق است به ذهن میزند که اینجا میخواهد کلام شیخ را تصحیح کند ولی به ذهن میزند در این جا نجاشی اشتباه کرده است. نه این که شیخ اشتباه کرده است در خثعمی و صدوق در اون اسماعیل بن جابر اشتباه کرده است. نه، میگوییم انها درست است و این نجاشی است که منشا اشتباه اقای خویی شده است. نجاشی ادعا میکند که اسماعیل بن جابر همان جعفی است که در روایت اذان است. میگوییم این ثابت نیست. اسماعیل بن جابر الجعفی نه ما این را نمیتوانیم بیان کنیم. منشا این نظریه که اسماعیل بن جابر الجعفی همین حرف نجاشی است که یک حرفی هم مرحوم کشّی دارد. مرحوم کشی هم امده اسماعیل بن جابر را گفته است اسماعیل بن جابر الجعفی. یک روایتی کرامتی از امام نقل میکند که در ان هم اسماعیل بن جابر دارد و جعفی ندارد نمیدانم از کجا فهمیده است این جعفی است. خودش عنوان قرار داده است جعفی ولی روایتی که نقل میکند جعفی نیست از کجا ادعا کرده است.

ادعای ما این است که اسماعیل بن جابر اگر باشد همان خثعمی هست که شیخ طوسی میگوید. جعفی مال اسماعیل بن عبد الرحمان جعفی است. حالا ادعا است.

سوال:؟؟؟

جواب: ما ادعا میکنیم و هنوز که دلیل نیاوردیم.

ادعای ما این است با این که من ارادت خیلی زیادی به نجاشی دارم در مقابل شیخ، واقعا کلمات شیخ را تصحیح کرده است، شیخ چه عرض کنیم. اغلاط کثیره چه بگوییم یک بی توجهی بی دقتی زیادی دارد درست است، ولی در خصوص مقام به ذهن میزند که حرف شیخ طوسی که میگوید خثعمی اون اصلا جعفی را نمیاورد اون اسماعیل بن جابر را فقط با همین عنوان میاورد و هیچ چیزی نمیاورد. اون کسی که کتاب دارد و صفوان راوی کتابش هست اون اسماعیل بن جابر است مطلق است. در فهرست اونطور میگوید در اونی که در رجال میگوید اسماعیل بن جابر خثعمی یک شخص دیگری است. اسماعیل بن جابر اون را ما نمیتوانیم همین اسماعیل بن جابری است که اینها ادعا میکنند.

سوال:؟؟؟

جواب: نه اختیار است. بابا عنوان است عنوان اورده اسماعیل جعفی بعد روایت نقل کرده است.

ادعای ما این است که اسماعیل بن جابر عنوانش جعفی نیست این که اقای خویی میگوید اسماعیل جعفی منصرف به اسماعیل بن جابر نمیتوانیم قبولش کنیم. ما میگوییم اسماعیل جعفی به اسماعیل بن عبد الرحمان الجعفی منصرف است.

سوال:؟؟؟

جواب: همین به هم ریختگی عبارت در این جا به همین است. معلِّق میگوید خلاف معجم است. به هم ریختگی این جا است. در معجم میگوید اسماعیل جعفی منصرف است به اسماعیل بن جابر جعفی، ما میگوییم اسماعیل جعفی منصرف به اسماعیل بن عبد الرحمان الجعفی. و ما اسماعیل بن جابر الجعفی نداریم. که ایشان ادعا کرده است نه. این فقط همین کلام مرحوم نجاشی است که این کلام را نمیتوانیم قبول کنیم چرا؟ چون کلینی گفته است یک روایت را گاهی میگوید اسماعیل جعفی و عین همان را میگوید اسماعیل بن عبد الرحمان جعفی. ما نمیتوانیم قبول کنیم که اسماعیل جعفی انصراف به ابن جابر چون شیخ صدوق میگوید ما رویته عن اسماعیل جعفی فقد رویته عن اسماعیل بن عبد الرحمان الجعفی. خصوصا که خود نجاشی در شرح حال ابن عبد الرحمان گفته است جعفی است. اینها منبه این است که اسماعیل الجعفی عبارت است از اسماعیل بن عبد الرحمان الجعفی که همه میگویند حتی نجاشی هم گفته است جعفیٌ.

سوال:؟؟؟

جواب: در تهذیب هم هست؟ به نظرم اقای خویی هم نقل میکند از تهذیب.

پس هم شیخ هم کلینی هم صدوق  هر سه اسماعیل جعفی را گفته اند و مرادشان عبد الرحمان جعفی است. از این قرینه بهتر دیگه؟ الان یادم امدم مرحوم خویی میگوید در تهذیب هم هست. در معجم از تهذیب هم نقل کرده است که این بزرگواران اسماعیل جعفی را منطبق کردند بر اسماعیل بن عبد الرحمان جعفی. بعد از این که سه بزرگوار تطبیق میکنند به چه بیانی ما بگوییم اسماعیل جعفی عبارت است از اسماعیل، همین را فکر کنید اقای خویی میگوید اسماعیل جعفی منصرف به اسماعیل بن جابر جعفی است چون که اون اکثر است روایاتش. حرف ما این است اسماعیل بن جابر اکثر است روایات نه اسماعیل بن جابر جعفی. اون درست گفته است. اسماعیل بن جابر روایات خیلی زیادی دارد نگاه کنید صد و چند روایت دارد. اسماعیل بن جابر روایاتش زیاد است، اشهر است، اما اول کلام است که اسماعیل بن جابر، جعفی است. اصلا جعفی بودنش ثابت نیست تا شما بگویید انصراف به اشهر دارد. بابا اصلا جعفی بودنش محل بحث است. نگاه بکنید بحث رجالی دقیق است. من هم در اطرافش بیشتر تامل کنم شاید لعل الله یحدث بعد ذلک امرا.