فقه ـ جلسه ۰۶۴ـ ۱۴۰۱/۰۹/۲۸

خارج فقه             جلسه 64          28/9/1401

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.

بسم الله الرحمان الرحیم.

بحث در اذان در گوش یمنی و اقامه در یسری گذشت. دو تا روایت مرحوم اقای خویی اورده بود که این اضافه میکنیم که روایات دیگری داریم منتها روایات به نحو کلی نیست. اونها فعل پیامبر صلی الله علیه و اله و سلم در مورد حسنین بیان میکنند و بعضی از ائمه دیگر. اون بزرگواران هم طبق همین معتبره سکونی عمل کرده اند. در روایاتی هست چند مورد که حضرات اذان گفته اند در گوش راست مولود و اقامه گفتند در گوش چپش. این که مرحوم اقای خویی انها را نیاورده است چون انها ضابطه کلی نیاوردند. اون که ضابطه کلی دارند همین دو روایت است که مرحوم اقای خویی هم تخییری شد و ما مبنایش را عرض کردیم که متوقف بر این است که دوتای انها احتمال تعیین نباشد. اگر احتمال تعیین بدهیم هر دو تا لازم است اخذ به ظاهر روایت میکنیم. گر چه بعضی ها این را اضافه میخواهیم بکنیم. هر چند بعضی احتمال تعیین هر دو را داده اند که دو مستحب باشد ولی در ذهن ما اطمینان به خلاف است نمیشود دو مستحب داشته باشیم یکی اذان در یمنی و اقامه در یسری و دیگری اقامه یمنی که روایت حفص بود، خیلی بعید است ما اطمینان بر خلاف داریم یک مستحبی است که که عند المتشرعه نیامده است اصلا  مجتهدین فتوا نداده اندائمه ما عمل نکرده اند و فقط طبق معتبره عمل کرده اند به ذهن میزند ما یقیین داریم ولی لا اقلش اطمینان داریم که دو مستحب نیست. احتمال این که دو مستحب داشته باشیم و به ظاهر دو روایت عمل کنیم نیست. هر چند که بعضی از علما احتمال دو مستحب بودن را داده اند ولی خب گیر کرده اند و به ظاهر تعارض دارند یک چیزی گفتند و این هم یک احتمال داده اند ولی در مقام فتوا همان صاحب جواهر هم فتوا به تعین نمیدهد که احتمال را گفته است. نه، دو مستحب داشته باشیم دو مستحب تعیینی اطمینان به خلاف است و لذا نوبت به جمع اقای خویی میرسید که نتیجه اش تخییر است و یا این که بگوییم اون جمع عرفیت ندارد نتیجه اش تقدیم روایت معتبره سکونی است. این یک تتمه ای بود برای بحث قبلی.

سوال:؟؟؟

جواب: اعراض هم قبول است. بله اینها اعراض است.

و اما مساله فعلی ما در مورد اذان گفتن در گوش کسی که چهل روز گوشت نخورده است ما به مناسبت وارد بحث شدیم حول اللحم. عرض کردیم که ظاهر روایات همین است که ما را ترغیب به خوردن گوشت گوسفند اون هم گوسفند نه بز. اون روایات لحم طیر را نمیگیرد. در اون روایات دارد لحم ینبت اللحم، مناسبتش با گوشت قرمز است که با گوشت ما تناسب دارد. مناسبت اون روایاتی که میگوید برو بخر اگر پول هم نداری قرض کن، متعارف گوشت انعام را میخریدند نه گوشت مرغ و جوجه بخرند. خصوصا روایت داریم که مذمت شده است از گوشت مرغ خنازیر الطیر مذمت شده است. در مورد ماهی هم و لو مقتضای ایه شریفه متاع للناس است ولی اون هم زیادش گفتند یزیل البدن. منحصرا روایات لحم همین لحم به اصطلاح گوسفند را بیان میکند. نه لحم طیر را و نه لحم سمک را. به این ترغیب شده است در روایات ما اون هم باز میگوییم لحم گوسفند. این که بعضی تخیل کرده اند حالا علم جدید گفته است لحم گوساله بهترین لحم است علم جدید هم این را گفته است و بعضی از متدینین میخواستند معجزه درست کنند گفتند بی خود نیست در ایه قران هم دارد که مهمان حضرت ابراهیم شدند أَنْ جاءَ بِعِجْلٍ حَنيذ که گوشت گوساله برای انها اوردند. عجل گوساله گفتند. پس معلوم میشود که این بهترین است خب اینها حرفهای نادرستی است. فعل ابراهیم است شاید همان در دسترس بوده است و همان را اورده اند فعل در اصول بحث کردیم ساکت است و روشن نیست. این همه روایت لحم گوسفند را ترغیب میکند بعد ما بگوییم چون حضرت ابراهیم گوشت گوساله نر اون هم کم سن و سال بوده پس مرغوب الیه شارع است حرف غلطی است. نه روایات، اگر هم علم ثابت کرده باشد که گوشت گوساله بهترین است سلمنا اصلا، این دلیل نمیشود که پس شرع مقدس هم ترغیب کرده است به ان، چرا؟ ترغیب باید یک امر عقلائی باشد. گوشت گوساله نر اون هم فحل ندیده با اون خصوصیات کجا مردم میتوانند تهیه کنند. شما بررسی کنند در روستا قدیما شهرها مثل روستا است الان یا ادون بوده است دو تا سه تا گوساله نمیتوانی پیدا کنی. ولی در هر خانه ای چندتا گوسفند است. شریعت یک امر عقلائی را ترغیب میکند. خود شریعت فرمود جوجه مرغی که خودت دان بهش بدی و کثافات را نخورد خیلی عالی است ولی کجا میشود پیدا کرد. مردم بیکار نیستند که جوجه را کنترش کنند. ترغیب باید به امر متعارف باشد. این که گوشت گوساله بهترین گوشت است حضرت ابراهیم که برای مهمانهایش اورده است دلیل نمیشود که شارع هم به ان ترغیب کرده باشد. ترغیب باید به یک امر عقلائی باشد باید در دسترس باشد بتوانند مردم ان را امتثال کنند. گوشت گوساله کجا این جور گوشت گوساله. شما الان در قصابیهای قم فحص کنید که گوشت گاو میفروشند پیدا نمیکنید گاو چند ساله را میکشند یک گوساله کوچک اونجوری را کسی نمیفروشند.

سوال:؟؟؟

جواب: ترغیب نکرده است. مثال اوردم. ترغیب فقط به لحم گوسفند است که فرمود اگر پول نداری جا دارد که قرض کنید گوشت بخری بدنت قوت پیدا کند و بعد درست فکر کنی و بعد قرض را ادا کنی.

سوال:؟؟؟

جواب: بله دیگه. حالا اون چهل روز نداشت. حالا چهل روز.

اما اصل بحث، اینها را کار نداریم. این ها بحث جانبی بود که کلام حول لحم بودو اما اصل بحث ما مرحوم سید فرمود اگر چهل روز گوشت نخورد یستحب الاذان در گوش این شخصی که چهل روز گوشت نخورده. این منصوص است. روایات بیش از یکی است. روایت معتبره داریم روایت هشام که در روایت هشام این جور بوده است «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ قَالَ:

اللَّحْمُ يُنْبِتُ اللَّحْمَ وَ مَنْ تَرَكَهُ أَرْبَعِينَ يَوْماً سَاءَ خُلُقُهُ وَ مَنْ سَاءَ خُلُقُهُ فَأَذِّنُوا فِي أُذُنِهِ» حجت برش تمام است که مستحب است اذان در گوشش بگویند. اصل استحباب حجت بر ان تمام است که مرحوم سید فرمود که و کذا یستحب الاذان فی اذن من ترک اللحم اربعین یوما. این تمام است.

سوال:؟؟؟

جواب: چی تعلیل است. حالا اون ادامه اش است.

در ادامه فرموده است این مختص به کسی نیست که گوشت ندارد. هر کسی بد اخلاق است عصبی است. از چک و زن و همسایه عصبانی است. سیئ الخلق شده دیگه. مناشئ مختلفی مثلا کم پولی بداخلاقش کرده است. سید فرموده این جا هم مستحب است. این به چه دلیل؟ روایت هشام. در روایتش امده مَنْ تَرَكَهُ أَرْبَعِينَ يَوْماً سَاءَ خُلُقُهُ شریعت با خُلق کار دارد با خَلق کار ندارد مهم خُلق است خصوصا که در بعضی روایات هم دارد که عقلش خراب دارد. در یک روایت اخلاق دارد و در یک روایت عقل دارد. این واضح است کسی که مذاق شریعت را بداند اینها را درست میخواند. خُلقه میخواند نه خَلقه.

حالا گوشت نخوری خلق بد میشود چه رابطه دارد، گفتیم دنبال کنید شاید ریشه اش را پیدا کنید. ولی به ذهن میزند که مثلا خلقش بد میشود اعصابش ضعیف میشود. چهل روز لحم نخورد منبت اللحم ندارد. گوشت است که قوت بدن است. قوت بدن نخورده است اخلاقش بد شده است. گیاهخواری که چیزی است بعضی مطرح کرده است طبق روایات ما نه گیاه خواری جایگزین گوشت خوری نمیشود. اللحم ینبت اللحم. لا الفاکهه.

علاوه بر این عملی شدنی نیست. شما فرض کنید که همین حبوبات اینها جایگزین گوشت میشود؟ ولی عملی شدنی نیست. اون که در دسترس است میل طبع است انسان ها به ان کشش دارند همین گوشت خواری است. شریعت گوشت خواری ترغیب کرده است شما اگر هزار دلیل هم بیاوری گیاهان بهتر از گوشت است میگوییم به درد ما نمیخورد. بهتر است. مصالح دیگری شریعت در نظر گرفته است. این مقدار تبلیغات میکنند که فلان حبوبات این مقدار ؟؟؟ دارد، چه کسی دنبالش میرود؟ باورشان نمیشود. باورشان بشود در دسترس نیست امکانات نیست امکانات باشد گوشت راحتر و لذیذ تر است فقط پول لازم دارد. مشکلش این است. علف خورده است ولی بنا شد که یک چیزی انقلاب باشد. استحاله پیدا کرده است.

مرحوم سید فرمود هر کسی که ساء خلقه هر کسی بد اخلاق شده است ظاهر صحیحه هشام همین است مَنْ تَرَكَهُ أَرْبَعِينَ يَوْماً سَاءَ خُلُقُهُ و من ساء خلقه، یک کبرایی بیان کرده است. کسانی که میخواهد منطق درس بدهد صغری و کبری در روایت امده است. من ساء یعنی کل. فاذنوا فی اذنه، اذان بگویید ظاهرش تطبیق کبری بر صغری است لذا فرمایش سید که فرمود هر کسی بد اخلاق شد در گوشش اذان بگویید حجت تمام است.

حالا اذان چه تاثیراتی دارد ما دنبال تاثیراتش نیستیم تعبد است ولی به ذهن هم میزند که یک تاثیر تکوینی دارد. کسی که بد اخلاق شده برای این که اخلاقش خوب بشود. به ذهن میزند که یک تاثیری دارد اما چه تاثیری دارد ما نمیدانیم. ذکر خدا ظاهر حجت همین است که موثر است ما به یک ما وراء طبیعه معتقد هستیم. غیر از این ظاهر دنیا یک چیزهای دیگری هم هست. اصلش انها است. لذا قبول میکنیم.

سوال:؟؟؟

جواب: بله قاعده کلی داده است.

سوال:؟؟؟

جواب: یک مستحب است کسی که تعدی کرده است. موضوع را کلی قرار داده است. کل من … تطبیق کرده است بر کسی که چهل روز گوشت نخورده است.

یک روایت دیگری هم داریم غیر از این که تطبیق کبری است در روایت واسطی با اینکه ضعیف السند است، ولی به نحو مطلق فرموده: «عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبَانٍ عَنِ الْوَاسِطِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: إِنَّ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ قَرَماً وَ إِنَّ قَرَمَ الرَّجُلِ اللَّحْمُ فَمَنْ تَرَكَهُ أَرْبَعِينَ يَوْماً سَاءَ خُلُقُهُ وَ مَنْ سَاءَ خُلُقُهُ فَأَذِّنُوا فِي أُذُنِهِ الْيُمْنَى.»

روایت موید این است. صحیحه هشام کافی است.

حالا که میخواهند اذان بگویند در کدام گوشش اذان بگویند سید فرموده است: و الاولی ان یکون فی اذنه الیمنی. بهتر این است. روایت اطلاق داشت. گفت اذان بگویید در گوشش نداشت که کدام گوش ولی اولی این است که که گوش راست باشد. منشاش چون در جای دیگری که اذان را شریعت فرموده است که در مولود باشد در گوشش گفته است در گوش راست گفته است. اذان برای گوش راست است. اگر نگوییم اصلش، شبهه انصراف دارد، وقتی که میگویند در گوشش اذان بگوید راست نیاز به قرینه ندارد همین خودش کافی است. از راست شروع میشود همه چیز.

سوال:؟؟؟

جواب: این روایت ضعیف است. نه روایت حفص یمنی نداشت. یمنی که مال مولود بود که. خب روایت واسطی دارد.

منشا اولی سید یکی همین که شبهه انصراف دارد و جاهای دیگری اذان هم در یمنی گفته شده است و یکی هم روایت واسطی که ضعیف السند است اون هم اذن یمنی دارد لذا اولی که هست و الاولی ان یکون فی اذنه الیمنی. همین مقدار برای اولویت کافی است.

سوال:؟؟؟

جواب:بدنش، نه، حالا خلقه و بدنه موید این است که خُلقه است.

خب و الاولی شبهه انصراف و نظائر روایت واسطی، بعید نیست که بگوییم مستحب است در اذن یمنی. اولی که قطعا هست.

در ادامه فرموده این منحصر به انسان نیست و كذا الدابة إذا ساء خلقها.اگر دابه بد اخلاق شد، در گوشش اذان گفته می‌شود تا خلقش تغییر کند. منشا این فتوا، روایت ابی حفص است:«عَنْ أَبِيهِ عَمَّنْ ذَكَرَهُ عَنْ أَبِي حَفْصٍ الْأَبَّارِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَنْ آبَائِهِ عَنْ عَلِيٍّ ع قَالَ: إِذَا سَاءَ خُلُقُ أَحَدِكُمْ مِنْ إِنْسَانٍ أَوْ دَابَّةٍ فَأَذِّنُوا فِي أُذُنِهِ الْأَذَانَ كُلَّهُ.» این هم موید این است که همان خُلق است. در گوشش اذان بگویید. ولی چون مشتمل بر بعضی از مجاهیل است سندش ناتمام است و کذا الدابه معلوم نیست مرحوم سید میگوید مستحب است شاید دنبال اولی است. و الاولی ان یکون … و کذا الدابه یعنی در گوش دابه اذان را بگویند نه این که مستحب است ما میگوییم اولی است ما در تمسامح در ادله سنن را قبول نداریم میگوییم اولی است سید که تسامح در ادله سنن را قبول دارد باید در همه اینها بگوید مستحب است.

سوال:؟؟؟

جواب: احتمال است دیگه.

خب بگذریم. مرحوم سید فرموده است «ثمَّ إن الأذان قسمان أذان الإعلام و أذان الصلاة و يشترط في أذان الصلاة كالإقامة قصد القربة بخلاف أذان الإعلام فإنه لا يعتبر فيه و يعتبر أن يكون أول الوقت.» ما اذان اعلام را بحث کردیم و اینجا بحث نمیکنیم. روایات اذان صلات را خواندیم و فقط فرقهای انها را بحث میکنیم. مرحوم سید دو فرق اورده است.

یک بحث اصولی است که اگر شک کردیم فعلی عبادی است یا توصلی است مقتضای قاعده چیست؟ مرحوم اخوند گفت که مقتضای قاعده وجوب احتیاط است. وجهش این بود که تقیید امر به قصد قربه محال است تقیید که محال شد اطلاق هم مجال ندارد. به اطلاق خطابات نمیتوان تمسک کرد. اگر گفتند اذنوا نمیشود گفت مطلق است چه قصد قربت بشود و چه نشود. اصل برائت گفت مجال ندارد به خاطر این که قصد قربت شرعی نیست. نتیجه شک در فراغ داریم بعد از علم به اشتغال عقل میگوید احتیاط. این مبنای اخوند بود.

در مقابل مثل اقای خویی فرمودند اخذ قصد قربت ممکن است تمسک میکنند به اطلاقات. فاذنوا اذان بگو در گوش راستش. اطلاق دارد اذان برای صلات اطلاق دارد چه با قصد قربت و چه بدون قصد قربت. اینها اصالة التوصلیه هستند. اطلاق دارد دیگه. حالا اطلاقش.  مقتضای اطلاق ادله ای که تشریع میکنند اذان را تشریع میکنند اقامه را مقتضای اطلاقش این است که قصد قربت شرط نیست.

و اگر کسی باز در اطلاق اشکال کرد و گفت نه اینها از این حیث در مقام بیان نبودند یا اصلا گفت تقابل اطلاق و تقیید تقابل عدم و ملکه است وقتی که تقیید محال شد این جا هم استحاله دارد اطلاق هم محال است. تمسک به اطلاق را ممنوع کرد نوبت به اصل عملی میرسد. مرحوم اقای خویی مگوید مقتضای اصل عملی برائت است. در جای خودش ها. در علم اصول ایشان اصاله التوصیله شده است هم اطلاق لفظی و هم به اصل عملی. به چه بیان؟ در اصل عملی فرموده است که  تقید اون عمل مطلوب به قصد قربت ممکن است وقتی ممکن شد شک داریم که ایا مقید شده است یا نه رفع ما لا یعلمون میگوید که مقید نشده است. مرحوم اقای خویی در اصول اصاله التوصیله است هم به مقتضای دلیل اجتهادی و به مقتضای دلیل فقاهتی. اونجا مطلب را تمام کرده است. اینجا که امده فرموده است در محل کلام حالا، اگر شک کنیم اذان و اقامه توصلی هستند یا تعبدی مقتضای اطلاق ادله توصلیت است. تا این جا تمام است. مقتضای اطلاق ادله توصلیت است مطابق علم اصولش صحبت کرده است. اما اگر گفتیم اطلاق ندارد به جهتی از جهات، اگر ما اطلاق را منکر شدیم فرموده است باز توصلیت است اصل حکم میکنیم به توصلی بودن چرا؟استصحاب. شک داریم که جعل کرده است استحباب را برای وضوی مقید به قصد قربت، شک داریم در این جعل دیگه نمیدانیم جعل کرده است استحباب را برای مطلق الاذان یا برای اذان به قصد القربه. گفته است استصحاب مقتضایش این است که جعل نکرده است استحباب را برای اذان به قصد قربت. در متن تنقیح با استصحاب مطلب را تمام کرده است.

این فرمایشش خلاف اونی است که در اصول فرموده است. در اصول در بحث اقل و اکثر چون بحث ما اقل و اکثر است الان. شک داریم استحباب برای اذان مطلق است اقل یا استحباب برای اذان به قصد قربت است اکثر. در بحث اقل و اکثر مرحوم اقای خویی فرموده است استصحابها با هم تعارض میکنند. یا وجوب را  جعل کرده است برای نماز مع السوره، اکثر، یا وجوب را برای نماز لا بشرط از سوره جعل کرده است اقل. اونجا گفته است استصحاب عدم جعل وجوب برای اقل معارض است با استصحاب عدم وجوب برای اکثر. این که در این جا امده استصحاب عدم استحباب اکثر را ادعا کرده است خلاف بحث اقل و اکثر است. این را مقرر هم ملتفت شده است و گفته است. در باب اقل و اکثر استصحاب ندارید با هم تعارض میکنند. اقای خویی در اقل و اکثر به برائت پناه برده است. فرموده است شک داریم ایا سوره واجب است در نماز یا نه. شک داریم نماز با سوره واجب است یانه، گفته است برائت میگوید اکثر واجب نیست. اشکال نکنید که این برائت با برائت نسبت به اقل معارض است، جواب داده است که در اقل برائت جاری نیست اقل که یقینی است جای برائت ندارد. اقل توسعه دارد اصلا. اگر اقل را واجب نکند ضیعق میشود مساله. گفته است برائت از وجوب اکثر جاری میکنیم و لا یعارضه برائت از وجوب اقل. چون در اقل برائت از وجوب مجال ندارد. این را  در اصول گفته است. اینجا که رسیده است گفته است که برائت در این جا مجال ندارد. در محل بحث ما اگر شک کردیم اذان مستحب است یا اذان بقصد قربت گفته است لا مجال للبرائه. چرا؟ گفته است که برائت یا عقلی است که این جا مجال ندارد برائت عقلی برای واجبات است قبح عقاب بلا بیان. در مستحبات من یقیین داریم که عقاب نداریم. مستحب است. لا مجال للبرائة العقلیه. برای برائت شرعیه هم مجال نیست. چون برائت شرعیه امتنانی است برای رفع کلفت است مختص به واجبات است. در مستحبات خود شارع گفته است میتوانی ترک کنی. دیگر رفع نمیخواهیم. در مستحبات مجال ندارد رفع. این است که در دو نقطه در بحث تطبیقی که فقه است در دو نقطه خلاف اون را گفته است که در اصول فرموده است.

نقطه اول در اصول گفته است استصحاب مجال ندارد در انی جا گفته است مجال دارد. در نقطه دوم گفته است در این جا برائت مجال ندارد در اصول گفته است مجال دارد. تمامش کنم. در اصول یک بحثی است که ایا در مستحبات جای برائت هست یا نه. یک تنبیهی است اونجا مستحبات را دو قسم کرده اند گفته اند مستحبات نفسی و مستحبات شرطی. در نفسی ها مجالی برای برائت ندارد. کلفت ندارد. شک داریم که ایا دعا عند رویت هلال مستحب است برائت ندارد مستحبات برائت ندارد چون کلفتی ندارند. اما در شرطی ها گفته اند شرطی ها لبش به لزوم برمیگردد. شرطی در مستحب. اگر شک کردی که ایا استحباب فرض بفرمایید قرائت قران مشروط به طهارت است یعنی برای قرائت قران خواستید مستحب عمل کنید باید طهارت داشته باشید. بایدی میشود. ایا در نماز مستحب طمانینه شرط است یانه. یعنی اگر خواسته باشد به استحباب عمل کنید باید طمانینه داشته باشد. مستحب است ولی شرطش لزومی است. شرطی است. اونجا گفته اند جای برائت هست. برائت در ذات مستحبات نیست نه در شرائط مستحبات. شرایط مستحبات یک نوع الزام اور است. گفتند جای برائت هست. محل کلام ما از این قسم است. ایا استحباب اذان مشروط به قصد قربت است یا نه. باید برای امتثالش قصد قربت بکنم یا نه. برائت میگوید نه. این شرطش نیست. در اصول مرحوم اقای خویی برائت در مستحبات به لحاظ شرائطشان جاری دانسته است این جا غفلت کرده است. گفته است این جا مجالی برای برائت نیست. نه این جا مجال برای برائت هست.

تحصل: اگر اطلاق را قبول کردیم مقتضای اطلاق توصلیت است اگر اطلاق را قبول نکردیم به خاطر اشکال ثبوتی یا اثباتی. اقای خویی هم ممکن است بگوید اطلاق ندارد چون در مقام بیان نیست. نوبت به اصل عملی رسید لا مجال برای استصحاب که اقای خویی فرموده است استصحاب مجال دارد. برای برائت مجال دارد که اقای خویی گفته است برائت مجال دارد. ما نه در استصحابش فرمایش ایشان را قبول دارد. خلاف مبنای خودشان است، نه در برائتش. میگوییم مقتضای برائت عدم تقید اذان به قصد قربت. این اصل اولی است خب ما اگر خواسته باشیم یک چیزی بگوییم قربی است بر خلاف اصل اولی است اصل اولیه اجتهادی یا فقاهتی دلیل نیاز دارد. ایا ما در مقام دلیلی داریم بر قصد قربت ام لا.

اما در اذان اعلام ما دلیلی نداریم بلکه به ذهن میزند اعلام دیگر قصد قربت نمیخواهد. مردم بفهمند قصد قربت. به ذهن میزند اذان اعلام برای اعلام است نه برای این که این عبادت کند. مردم را خبردار کند. اذان اعلام قصد قربت شرط نیست چون دلیل نداریم. اما اذان صلات اقامه صلات ایا دلیل داریم یا نه، مرحوم سید فرموده است اذان الصلات و اقامه صلات شرطش قربی بودن است. اذان را باید قربه الی الله بیاورید تا مستحب را انجام داده باشی. اذان را اگر کسی بخواند مردم بگویند عجب صدایی دارد به به چه چه عجب اذانی اخرش بگویند طیب الله انفاسک این به مستحب عمل نشده است. این را ملاحظه کنید تتمه کلام ان شالله بحث میکنیم.