جلسه 69 خارج اصول استاد گنجی
دوشنبه 12 دی 1401
قیام امارات مقام القطع
اختلاف مدرسه آخوند و مدرسه نائینی در اطلاق ادله اعتبار امارات
بحث در این بود که آیا ادله حجیت امارات همانطور که شامل میشود موارد قطع طریقی محض را، آیا شامل موارد قطع موضوعی علی نحو الطریقیه هم میشود یا نمیشود؟ میشود اگر اماره قائم شد بر حالت سابقه، اثر لاتنقض را که موضوعش یقین علی نحو الطریقیه است بار بکنیم؟ استصحاب بکنیم نجاستی را که بینه قائم شده بر حدوثش و ما شک داریم در بقایش. میشود یا نه؟ که عرض کردیم این بحث در فقه ثمره دارد.
مرحوم آخوند و مرحوم حاج شیخ اصفهانی فرمودند که ادله اعتبار محال است که اطلاق داشته باشد و هر دو مورد را بگیرد. و چون قدر متیقنش موارد قطع طریقی محض است، ادله حجیت منحصر میشود در طریقی محض. اماره را قائم مقام طریقی محض میکند. این مدرسه آخوند بود که یک تقریب از خود آخوند نقل کردیم و یک تقریب هم از مرحوم حاج شیخ اصفهانی.
مرحوم خویی: اشکال بر اطلاق طبق مبنای جعل مؤداست
در مقابل مدرسه مرحوم نائینی است که مرحوم آقای خویی دنبال کرده و جواب داده است. ولو جوابش از آخوند است اما از حاج شیخ اصفهانی هم میشود، فرق نمیکند. در مصباح الاصول فرموده که این منع اطلاق، اینکه ادله حجیت اطلاق ندارد، اطلاقش مشکل دارد، این روی مبنای تنزیل مؤداست منزله واقع. این روی این مبناست که ما حجیت امارات را تفسیر بکنیم به تنزیل المؤدا منزلة الواقع. العَمری وابنه ثقتان فما أدیا، هر چه آنها ادا میکنند (این محتوای خبر است)، فعنّی یؤدیان، واقع هم همان است.
که ظاهراً مشهور همین است. مشهور در ادله امارات همین تفسیر است. تنزیل المؤدی منزلة الواقع. مرحوم آقای فرموده که این اشکالات روی مبنای تنزیل است، اما روی مبنای جعل علمیت که مبنای شیخ است، مبنای نائینی است، مبنای مدرسه نائینی است، آنها میگویند شارع مقدس خبر را علم قرار داده، این اشکالات وارد نیست. شارع مقدس فرموده خبر الثقه علم، آثار علم را بار کن، حالا آثار علم طریقی یا موضوعی علی نحو الطریقیه؛ اطلاق دارد.
مدعای اول خویی: مسلک جعل مؤدا غلط است (زیرا مستلزم تصویب است)
ایشان فرموده که مسلک جعل مؤدا غلط است و صحیح جعل علمیت است و روی مبنای جعل علمیت اشکال نیست. سه تا حرف میزند. سه تا ادعا دارد. الدعوی الاولی فرموده که تنزیل مؤدا منزلة الواقع غلط است، چون این سر از سببیت درمیآورد، سر از تصویب درمیآورد. اگر خواسته باشد ادله حجیت خبر مثلاً مؤدا را بگوید واقع، پس واقع تغییر میکند طبق مؤدا میشود دیگر، گفته تصویب است، سببیت است، این برخلاف نظریه عدلیه است. تنزیل مؤدی منزلة الواقع توسعه واقع است. توسعه واقع میشود سببیت.
اشکال ادعای اول: جعل مؤدا تصویب نیست
این دعوای اولی که در ذهن ما این است (فرصت نشد دراسات را نگاه کنیم، یعنی غفلت کردم) در مصباح اینطور فرموده، ولی یادم هست که در بعضی جاها خلاف این را گفته است. گفته جعل مؤدا سببیت نیست، تصویب نیست. همین درست است. مشهور قائلاند به جعل مؤدا علی ما نسب الیهم، اینها مسببه نیستند که اینها طریقیتی هستند. وجهش هم این است که تنزیل مؤدی به منزلة واقع مادام الجهل است. این حکم ظاهری است، حکم ظاهری که تصویب ندارد. چطور که شده در مصباح که اینطور فرموده تنزیل المؤدی سببیت است، تصویب است، واضح البطلان است. خودش هم تو ذهنم هست (پیداش بکنید) یک جایی، در بحث جمع بین حکم ظاهری و حکم واقعی، تصریح کرده است که تنزیل المؤدی منزله واقع یکی از اقوال طریقیت است، سببیت نیست، تصویب نیست. چون حکم ظاهری است، مادام است، واقعیت را تغییر نمیدهد که. خب این دعوای اولی را بگذارید کنار.
مدعای دوم خویی: مفاد ادله اعتبار امارات جعل علمیت است
تقریر اول: جعل علمیت بر مبنای سیره
اما دعوای ثانیه؛ دعوای ثانیه به تبع مرحوم نائینی که خیلی مسئله را شفاف کرده و به تبع شیخ انصاری که جسته و گریخته گفته مفاد ادله حجیت امارات الغای احتمال خلاف است، همان جعل علمیت. در کلام نائینی این مسئله شفاف است. در کلام شیخ ناصافی دارد، صاف نیست، ارتکازش را بیان کرده ولی خوب منقحش نکرده. نائینی منقحش کرده. آقای خویی تثبیتش کرده.
ادعا کرده در مصباح الاصول که مفاد ادله حجیت جعل علمیت است برای ظن یا برای موجب الظن. خبر ثقه حجة یعنی علمٌ، نه منجزٌ. مبنای آخوند هم غلط است، آخوند که فرموده مجعول در باب امارات حجیت است، منجزیت و معذریت است آن هم غلط است. نه، مجعول در امارات علمیت است. خبر ثقه را شارع مقدس علم قرار داده. از کجا میگویید علم قرار داده؟ و از کجا میگویید جعل منجزیت و معذریت غلط است؟
اما اینکه علم قرار داده، (این را ما اسمش را میگذاریم مدرسه نائینی چون همه این حرفها را آقای خویی نگفته، همه این حرفها را آقای نائینی نگفته، این مبنای مدرسه نائینی است) بعضی گفتهاند خبر ثقه مثلا علم است به شهادت سیره. دلیل ما بر حجیت امارات عمدهاش سیره است، دلیل لفظی نداریم، اگر هم داریم امضایی است. عمدهاش سیره است. سیره برخی از امارات را علم میداند. اگر ثقهای به شما خبر داد که حاجیِ شما آمده برو مثلاً از فرودگاه بیاورش، و شما نرفتی، بعد آن حاجی اعتراض میکند که مگر نمیدانستی من آمدم، مگر فلانی بهت نگفت؟! گفتن ثقه را دانستن تلقی میکند.
پاسخ به سؤال: مردم نمیگویند حجت، این برای مدرسه است. میدانی نمیدانی است. مگر نمیدانستی که باید نان بخری. مادرت مگر نگفت برو نان بخر. همان مادرت گفت برو نان بخر، مادرت گفت نان نداریم، آن اماره است دیگر، مردم علم میدانند.
اشکال تقریر اول: ممکن است ملاک سیره علم نباشد
حالا مدرسه نائینی که ادعا دارد حرفش این است. خب ممکن است شما بگویی نه. مرحوم سید محمدباقر ادعا کرده گفته نه ما در سیره عقلاء صحبت علم نیست. در سیره عقلا یک نوع الزاماتی است، قرارهای الزامیه است که ثقه خبر داد باید برای حفظ نظام شده، برای هرچی شده، طبقش عمل بکنیم. علم در کار نیست. اینطور برقرار شده که ولو طریق است، طریق ظنی است، اما سیره عقلاء به این طریق ظنی عمل میکنند، چون اگر بنا باشد همه جا علم باشد، کارها زمین میماند. این است که عقلاء بناشان بر این است که به ظنون، یعنی برخی ظنون که به آنها ظنون خاصه میگویند، بعضی از ظنون بما هو طریق عمل بکنند.
ما هم گفتیم نتوانستیم باور کنیم که در سیره عقلاء خبر ثقه را علم میدانند. بد حرفی نیست که عقلاء بر طبق بعضی از ظنون عمل میکنند، بخاطر اینکه زندگی بچرخد. حیات حیات طیبه بشود؛ اگر بنا باشد همه به علم عمل کنند، همه چیز منوط به علم باشد کارها بر زمین میمان؛ خیلی جاها ما علم نداریم، اطمینان نداریم. لااقلش محرز نیست که سیره عقلاء بر این است که خبر ثقه علم است، ادعا میکنند علم است.
این هم قبول است که برخی جاها میگویند مگر نمیدانستی، این هم درست است. ولی نکتهاش این است که خبر ثقه، خبر مطلع، خیلی اوقات اطمینانآور است، همان علم عادی است. کثیراًما از خبر ثقه ما اطمینان پیدا میکنیم که واقعاً همینطور است. به خاطر این است که ما اطلاق میکنیم که میدانستم، آگاه شدم تو آمدی، فلانی گفت مادرت مرده، میدانستم ولی عمداً نیامدم دیدنت. اینها را میگویند ولی از باب این است که ثقه اطمینانآور است. اینکه خبر ثقه را بما هو خبر ثقه، عقلاء علم ادعایی بدانند نه اطمینان وجدانی که خیلی اوقات است، نه، علم تعبدی بدانند این سنگین است. لذا این بیان نمیتواند ثابت کند که امارات علوم ادعاییه، علوم تعبدیه عقلاییه است، این را نمیتواند ثابت کند.
تقریر دوم: جعل علمیت طبق ادله روایی
بیان دوم بیانی است که مرحوم آقای خویی در مبانی آورده است، در مبانی تکلمه. آنجا گفته است، شاید جای دیگری هم گفته است ولی من از آنجا یادم است، که خبر الثقه عند العقلاء علم است. چرا؟ به خاطر اینکه در روایات مراجعه به قضات حضرت فرمود که فارجعوا الی من عرف احکامنا یا شیئاً من احکامنا. عرف دارد، عرف شیئاً من احکامنا. خب در حالی که منبع احکام همین اخبار ثقه است، عمدهاش، عمده احکام را ما از خبر ثقه به دست میآوریم. آیات قرآن که کم است، تازه آن هم ظاهر است، علمآور نیست. یا قطعی السند هستند، ظاهر الدلاله هستند، ظنیاند یا اینکه دلالتشان صریح است باز ظنی السند هستند. نتیجه تابع اخص است دیگر. عَرَف عرفان حقیقی نیست، ولی مع ذالک به ما گفتند که عرف احکامنا. پس معلوم میشود خبر ثقه عرفان است. ایشان تأیید کرده مسلک نائینی را به عنوان عرفان که در آن روایات آمده که منشأش لیس الا اخبار ثقه. لذا خبر ثقه علم است، عرفان است.
اشکال تقریر دوم: روایات دلالت ندارند
ولکن این هم انصافش این است که نمیشود قبول کرد، عرَف احکامنا اولاً در برخی روایات داریم عرف شیئاً من احکامنا، شیئی از احکام را یقین داریم که. مقداری از احکام را که ما یقین وجدانی که داریم. از ضروریات است، از مسلمات است، از بدیهات است.
پاسخ به سؤال: چرا دیگر، اینکه مال مردم است باید برگردانی به مردم (لایحل مال امرئ مسلم ..) این از واضحات است. پاسخ: این سؤال خوبی بود، همان که درس میخواند با آن که درس نمیخواند فرق میکند. آنی هم که درس نمیخواند مقداری از ضروریات را میداند، نماز واجب است، روزه واجب است. اما کلیات ابوالبقاء است، کم است. اما آن که درس میخواند، همان ضروریات دین را بیشتر بلد است، ضروریات و مسلمات فقه را بیشتر بلد است. طلبههایی که مجتهد نیستند، معلوماتشان، نه مظنونات، معلوماتشان از دین بیشتر از چقال و بقال است، این واضح است که.
تازه ما میگوییم اصلاً عَرف احکامنا، موضوع جواز قضا کسی است که عرف احکامنا. زمانی که امام صادق بیان میکرده فارجعوا الی من عرف احکامنا، عرفان احکام آنجا بوده، چون واسطهها کم بودند. اصلاً از خود امام خیلی چیزها را میپرسیدند. اصحاب ائمه عارف به احکام بودند، نه همه احکام، همه احکام را که نفرموده. عرف احکامنا، همین عرفان وجدانی، بیشتر داشتند تا ما که دور هستیم. واسطه زیاد خورده بین ما و ائمه. اگر نگوییم که ما هم عرفان وجدانیمان زیاد است. همه احکام که مدرکش خبر ثقه نیست، الان بحث فقهی میخوانیم، میگوییم روایات در این باب متواتر است، تواتر اجمالی دارد. در خیلی از احکام ما عالمیم، علم عرفی، عرفان داریم به خیلی از احکام.
پاسخ به سؤال: همین مسائل را که میخوانیم، همین مباحثی که ما انجام میدهیم، سه تا چهارتا روایت گاهی برای یک حکم پیدا میکنیم، میگوییم معلوم است دیگر، واضح شد، مسئله صاف است، علم داریم. حالا این بحث اذان گیر پیدا کرد که 16 تا شد 17 شد، ولی آن «صلی الله علیهش» واضح شد که مستحب است. یا اینکه حی علی خیر العمل در اذان هست، قطعی شد. جزء اذان بودنش قطعی شد.
ما در خیلی از مسائل قبول است که مستندش خبر ثقه است، ولی کثیری از مسائل هم مستندش اخبار متواتره است، اخبار متظافره است، اخبار مع القرینه است. همین فقها را نمیشود گفت علم اجمالی ندارند به مجموعهای از احکام. میشود گفت علم وجدانی ندارند به مجموعهای از احکام؟ این چه فقیهی است که علم ندارد همش ظنیات دارد. نه اینها خلاف وجدان است. از آقای خویی هم بپرسید همین را خواهد گفت، یعنی شمای فقیه عالم نیستید؟ علم وجدانی به مجموعهای از احکام. یک جاهاییش گیر دارد، یک جاهاییش تسالم است، یک جاهاییش خبر مع القرینه است. نه، من عرف احکامنا، دلیل نمیشود که از عنوان عَرف برسد به یک مطلب گندهای. پس خبر ثقهای که اطمینان نمیآورد، او را شارع علم قرار داده، جعل علمیت کرده.
تو ذهن ما این سنگین است. همانطور که برخی فرمودهاند، جعل علمیت برای ما واضح نیست، نه اینکه واضح البطلان است؛ روشن نیست، مسلک تمیم کشف روشن نیست. اینکه عقلاء در خبر ثقه به احتمال خلاف عمل نمیکنند این روشن است. اینکه شیخ انصاری فرموده عقلاء به احتمال خلاف در برخی امارات مثل خبر ثقه عمل نمیکنند، این درست است و حرف حساب است. ولی نه از باب اینکه علم ادعایی دارند، بلکه از باب اینکه بنای عقلاء بر این شده، خدا عقلاء را اینطور آفریده که به خبر ثقه عمل کنند.
پاسخ به سؤال: اتفاقا اکثر مواردی که در باب قضا است، مبتلا به است، همانهایی است که آنها علم دارند. آن پیچدارها، قضاوتهای امیرالمؤمنین آن موارد نادره است. پاسخ: همه را که نگفت، گفت عرف احکامنا. واقعاً همین خود شما را میتوان گفت لم تعرف احکام شریعت را؟ میتوانید بگویید لم اعرف احکام شریعت را؟ الان بروید یک جایی سخنرانی بکنید یک جایی، عالم آنها بشوید، میگویید ما عالم شریعت هستیم، نه عالم ادعایی، عالم وجدانی. عالم به احکام، نه حجت بر احکام داریم که مردم میخندند به آن. خود آدم هم اعتراف ندارد به اینکه عالم به احکام نیستم.
اینکه مرحوم آقای خویی تأیید میکند، یا دیگران تأیید کردند به وجه قبل، ما این تأییدها را نتوانستیم بفهمیم. الغای احتمال خلاف را عملاً قبول داریم، علم ادعایی را گیر داریم، منکر نیستیم، برای ما صاف نیست. شاید هم در ارتکاز عقلاء این هم علم است، ادعائا علم است، صاف نیست.
مدعای سوم خویی: مسلک جعل حجیت غلط است
و اما اینکه فرموده جعل معذریت و منجزیت (مبنای مرحوم آخوند)، آمده اشکال کرده به مرحوم آخوند. گفته آقای آخوند شما که تنزیل مؤدایی نیستی که اینجا گیر دادی. شما جعل منجزیت و معذریتی هستی. آخوند در باب استصحاب گفته احکام وضعیه سه قسماند، یک قسمش این است که قابل جعل است بالاستقلال کالحجیه. اگر گفتند کلام امام حجت است یعنی معذر است، ما یحتج به است، منجز است. حجیت را مرحوم آخوند مجعول بالاستقلال میداند. و ادله حجیت را خودش گفته علی اختلاف سیاقتها، این را در جمع بین حکم ظاهری و واقعی فرموده، مجعول در باب امارات حجیت است. ما هم همینطور صحبت میکنیم، میگوییم شارع اماره را حجت قرار داده، علمیتی در کار نیست.
اشکال بنایی به آخوند: لحاظ آلی و استقلالی طبق مسلک جعل مؤدا معنا دارد
اشکال کرده مرحوم آقای خویی که شما که جعل مؤدایی نیستی که اینجا میگویی لحاظ آلی، استقلالی. اصلاً جعل مؤدا در کار نیست. آنی که هست شما جعل معذریت و منجزیتی هستید، شما جعل حجیتی هستید. خب طبق نظر شما ظن را شارع مقدس گفته حجةٌ، معذرٌ، منجزٌ. خب اگر بگوید ظن معذّر است و منجز است، میتواند بگوید ظن وجوب تصدق را هم میآورد. ممکن است این را بگوید. چطور آن اثرها را آورده، این اثر را هم میتواند بیاورد. اجتماع لحاظ آلی و استقلالی نیست.
شما میگویید ادله اعتبار این اثر را، حجیت را، به ظن بخشیده. خب میگوییم اگر حجیت را بخشیده میتواند وجوب تصدق را، میتواند استصحاب را هم که موضوعش یقین است به ظن ببخشد. اجتماع لحاظ آلی و استقلالی پیش نمیآید. حالا فوقش شما بگویید اطلاق ندارد، ولی لحاظ آلی و استقلالی در کار نیست. فرموده اینکه فرمودید لحاظ آلی و استقلالی، این برای تنزیل مؤدا است که آن را هم شما قبول ندارید. آنی که قبول داری جعل حجیت است، در جعل حجیت اجتماع لحاظ آلی و استقلالی رخ نمیدهد.
پاسخ استاد از اشکال بنایی: آخوند طبق مبنای مخالفین صحبت کرده
عرض ما این است که درست است مرحوم آخوند جعل حجیتی است، ولی در غیر از دو مورد کفایه، یکی جمع بین حکم واقعی و ظاهری و یکی هم باب تعادل و تراجیح، در غیر این دو مورد مرحوم آخوند بر طبق مشهور مشی کرده است. با مشهور دارد صحبت میکند، به مشهور میگوید شما که تنزیلی هستید، جعل مؤدایی هستید، روی مبنای شما نمیشود اماره قائم مقام قطع موضوعی طریقی بشود، روی مبنای اینها صحبت کرده. بله این نقص هست در کلام آخوند، انصاف باید داد، خوب بود آخوند میگفت علی مبنائنا، طبق مبنای ما که جعل حجیتی هستیم، مشکل جمع لحاظ آلی و استقلالی در کار نیست. شارع مقدس میتواند بگوید الظن حجة بمعنا معذر، منجز و … و آن آثار دیگر را بیاورد. میتواند ولی این کار را نکرده. چون جعل حجیت بیش از منجزیت و معذریت را نمیتواند بفهماند.
باید اینطور صحبت میکرد مرحوم آخوند؛ میگفت طبق مبنای مشهور اصلاً معقول نیست، چون جمع بین لحاظین است، بر مبنای ما معقول است. الظن حجة بمعنا اثر معذریت را دارد، اثر منجزیت را دارد و سایر آثار را. میشود، میشود سایر آثار را هم داشته باشد، ولی ادله اعتبار امارات فقط معذریت و منجزیت را به ظن اعطا کرده، اشکال اثباتی است، فلایقوم الا مقام قطع طریقی محض. چون قطع طریقی محض است که معذر و منجز است. ولی قطع موضوعی منجز و معذر نیست. قطع موضوعی حکم را به دنبال میآورد، اذا أیقنت بمجیء زید وجب التصدق، آن یقین معذر نیست، آن یقین سبب میشود وجوب تصدق فعلی بشود؛ بعد شما یقین پیدا میکنید به وجوب تصدق، آن یقین بعد معذر و منجز است، نه یقین اول.
این مقدار اشکال بر مرحوم آخوند وارد است. آقای آخوند وقتی اشکال ثبوتی میکنی به مشهور، لااقل این را بگو که اما علی مبنائنا در جعل حجیت اشکال ثبوتی ندارد، اشکال اثباتی است. این مقدار اشکال بر مرحوم آخوند هست که تذکر نداده. خب مهم نیست.
پاسخ به سؤال: آنها اشکالهای ما است. الان اشکالات مدرسه نائینی را بررسی میکنیم. او در مبنای تنزیل اشتباه کرده است، مبنا را حفظ کردیم گفتیم اشتباه است.
اشکال بنایی خویی به آخوند: مبنای جعل حجیت غلط است (یا لغو است یا مستلزم تخصیص قاعده عقلی است)
مرحوم آقای خویی گفته این مبنا هم غلط است. اینکه مجعول در باب امارات منجزیت و معذریت باشد گفته این هم غلط است. اضافه بر آن اشکال، یک اشکال اساسی هم دارد که اصل مبنا غلط است. فقط مبنای علمیت درست است. مبنای جعل مؤدا غلط است، تصویب است. مبنای آخوند هم غلط است، همین مبنای جعل علمیت را میگوید درست است. چرا غلط است؟
ایشان فرموده که شارع نمیتواند، میدانیش این است، نمیتواند بگوید خبر الثقه معذر و منجز. چرا نمیتواند بگوید؟ ما یک قاعدهای داریم، قاعده عقلیه، قبیح است عقاب بلابیان. و این قاعده قابل تخصیص نیست. قواعد عقلیه کلا اینطور است تخصیصبردار نیست که. این اعتباریات است که تقیید و تخصیص میخورند، عقل آنی را که ادراک میکند، ملاک را که ادراک میکند تمام. قبیح است عقاب بلا بیان. مرحوم آقای فرموده اینکه میگوید خبر ثقه معذر و منجز از دو حال خارج نیست. یا خبر ثقه را بیان و علم قرار داده یا نداده.
اگر گفته خبر الثقه بیانٌ، علمٌ، بله قبح عقاب بلابیان منتفی میشود، چون بیان آمد دیگر. قبح عقاب بلابیان موضوعش مرتفع میشود، این مشکلی ندارد ولی معذریت و منجزیت جعل نشده، بیان جعل شده نه معذریت و منجزیت. و اگر بگویید نه، خبر ثقه بیان نیست، باز هم میگوید معذر و منجز. یعنی میگویید با اینکه بیان نیست منجز، این تخصیص در قاعده قبح عقاب بلابیان است. میگویید منجز با اینکه بیان نیست، بابا اگر بیان نیست، قبیح است عقاب بلابیان. قاعده قابل تخصیص نیست. نمیشود شارع مقدس منجزٌ را جعل کند برای خبر ثقه بدون اینکه آن را بیان قرار بدهد، چون این لازمهاش تخصیص در قاعده عقلی قبح عقاب بلابیان است که قابل تخصیص نیست.
این است که اشکال کرده است بر مرحوم آخوند یا بیان قرار داده که منجزٌ معنا ندارد، لغو است، بیان وقتی بود دیگر منجز است. این وارد بر قبح عقاب بلابیان است. اگر خبر ثقه را بیان قرار داده، قبح عقاب بلابیان منتفی است، خود همین بیان منجز است، جعل منجزیت دیگر معنا ندارد. و اگر بیان قرار نداده باز جعل منجزیت معنا ندارد، چون تخصیص در قاعده عقلیه است. گفته جعل منجزیت و معذریت معقول نیست یا از آن باب که ما بیان داریم، پس منجز است خودش و لغو است جعل منجزیت، یا بیان نداریم که جعل منجزیت معقول نیست چون تخصیص در قاعده قبح عقاب بلابیان است.
به این بیان آمده مبنای مرحوم آخوند را که تو ذهن میآید امر صافی است، آخوند میگوید خبر الثقه حجة، خب حجت است، حجت قرار داده؛ گفته نه این معقول نیست. خبر الثقه حجة یحتج به منجز، معذر گفته نه این معقول نیست.
پاسخ به سؤال: معلق بر بیان است. بر لابیان است.
اشکال استاد به اشکال بنایی خویی: جعل حجیت ورود است و نه تخصیص
این فرمایشی است که ایشان فرموده و لکن در ذهن ما این است که جعل حجیت، بگوید مخالفت خبر ثقه کردی چوبت میزنم، عیبی ندارد که. منجز یعنی این، چوبت میزنم اگر مخالفت خبر ثقه کردی، عیب ندارد. اینکه ایشان فرموده(یک نکته ظریفی) این را بیان قرار نداده، ما هم شق دوم را قبول میکنیم، خبر ثقه را بیان قرار نداده، منجز قرار داده. منجز قرار دادن میشود بیان. لازم نیست که قبل از منجز قرار دادن این بیان باشد. خبر ثقه قبل از جعل شارع بیان نیست. ولی تا گفت منجز، مخالفتش بکنی عقابت میکنم، به جعل محمول شد بیان.
پاسخ به سؤال: خبر ثقه را بیان قرار نداده، ما شق دوم ایشان را قبول میکنیم، ولی اینکه ایشان میگوید تخصیص در قاعده عقلیه است، میگوییم نه تخصیص نیست.
خبر الثقه حجة یعنی منجز ان اصاب، معذر ان أخطأ. معنای حجیت این است. به جعل حجیت خودش میشود بیان. وقتی شد بیان، قبح عقاب بلابیان منتفی میشود از باب انتقای موضوعش، ورود، نه تخصیص. همین را روش فکر بکنید. جعل حجیت تخصیص نیست در قاعده قبح عقاب بلابیان، ورود است. به جعل حجیت بیان تمام میشود. این اشکال ایشان بر مرحوم آخوند که فرموده جعل معذریت و منجزیت و جعل حجیت معقول نیست، نه، این معقول هست.
هذا ما یتعلق بمسالک: مسلک جعل مؤدا، مسلک جعل علمیت، مسلک جعل حجیت، مسلک وجوب اتباع. چهارتا مسلک شد، امروز هر چهارتا مسلک را بیان کردیم. قدر متقینش همین است که اتباع لازم است، لازم طریقی ها. قدر متیقنش این است که خبر ثقه لزوم اتباع دارد. فقط امر کرده، گفته العمری و ابنه ثقتان فما أدیا فعنی یؤدیان، فأطعهما. بیش از این ما باورمان نشده، نه از سیره عقلاء و نه از ادله لفظیه بیش از این (قدر متیقن) باورمان نشده، که ادله حجیت امارات وجوب اتباع را درست میکند؛ اسمش را میگذارند وجوب طریقی، نفسی نیست ها! به غرض تحفظ بر احکام واقعی است، متعلق خودشان ملاک ندارند. نگاه بکنید انشالله فردا بیشتر توضیح میدهیم مسئله صاف شود.