اصول ـ جلسه ۰۷۴ـ ۱۴۰۱/۱۰/۱۹

جلسه 74 خارج اصول استاد گنجی

دوشنبه 19 دی 1401

قیام امارات مقام قطع

 

بررسی دور در کلام مرحوم آخوند

بحث در جواب از دوری بود که مرحوم آخوند ادعا کرده بود. مرحوم آخوند فرمود -حالا بنا بر اینکه مدلول را بگوید نه دلالت را، که احتمال هم هست منظور مرحوم آخوند مدلول باشد- تعبد به مؤدا که مدلول است توقف دارد بر تعبد به اینکه قطع به واقع تنزیلی کالقطع بالواقع الحقیقی؛ تنزیل اول توقف دارد بر تنزیل دوم، تنزیل دوم هم که بلااشکال توقف دارد بر تنزیل اول، آنکه دیگر بحث ندارد؛ تا تنزیل اول نباشد شما قطع پیدا نمی‌کنی. تنزیل دوم بحث نداریم که قطعاً توقف دارد بر تنزیل اول. ادعا در تنزیل اول است که آیا توقف دارد بر تنزیل دوم یا نه، مرحوم آخوند فرمود  توقف دارد فدورٌ.

مرحوم آقاضیاء گفت توقف ندارد. گفت شما که می‌گویی توقف دارد از باب این است که اثر ندارد تنزیل اول بدون تنزیل دوم. آقا ضیاء جواب داد که اثر دارد، که اثر تعلیقی دارد. ولو تنزیل دوم محقق نشود باز هم تنزیل اول یک اثر تعلیقی دارد. همان اثر تعلیقی محقق می‌شود، ملازمه دومی را می‌گوید، هر دو با هم ضمیمه می‌شوند اثر فعلی می‌شود. که بحث کردیم و گفتیم این حرف هم ناتمام است.

اشکال استاد

اولاً: این بیان اخص از مدعاست

جواب صحیح از این دور این است که اولاً این دور در جایی است که آن مؤدای ما، تنزیل اول ما مفادش حکم شرعی نباشد، اثر شرعی نداشته باشد؛ مثل اینکه فرموده اذا ایقنت بإقامة عشرة ایام فأتمم فی صلاتک، اقامه عشرة ایام نه اثر شرعی است و نه اثر شرعی دارد. خب اینجا جا دارد که بگوید تعبد به اقامت عشره ایام توقف دارد به تعبد دومی، تنزیل دومی، که تنزیل بکند یقین به عشرة ایام را تنزیلاً به منزله یقین به عشرة ایام واقعاً، آنجا مجال دارد.

ولی اگر آن تنزیل اول متعلقش حکم شرعی است یا اثر شرعی دارد مثل آن مثالی که می‌زدیم، اذا ایقنت بوجوب صلاة الجمعه وجبت الجماعه، خب تعبد به وجوب نماز جمعه اذا اخبر زراره، تعبد به این مؤدا خب توقف بر تعبد به جزء آخر ندارد، خودش اثر شرعی است دیگر. اگر این توقفی که شما می‌گویید درست باشد این در جایی است که مؤدای ما در تنزیل اول حکم شرعی نباشد، خودش یک حکم شرعی مستقل نداشته باشد، حکم شرعی منحصر باشد به همان حکم مرکب، آنجا توقف است، وگرنه تنزیل اول بر تنزیل دوم توقف ندارد. این اولاً که این بیان اخص از مدعاست.

ثانیاً: این توقف دوری نیست

ثانیاً، اصلاً فرض کن توقف دارد؛ تنزیل اول توقف دارد بر تنزیل دوم؛ اینکه این توقف مضر باشد، موجب دور باشد ما این را قبول نداریم. توقف‌ها دو قسم هستند: تارة تنزیلی توقف دارد بر تنزیل دیگر نه از جهت بی‌اثری، در جایی که از ناحیه اثر توقف نباشد، یک نکته دیگری است که توقف دارد، خب اینجا این کلام مرحوم آخوند مجال دارد، دور مجال دارد که تعبد به این توقف دارد بر تعبد به آن.

اما اگر منشأ توقف از ناحیه اثر است، تنزیل اول توقف دارد بر تنزیل دوم از جهت اینکه بدون تنزیل دوم اثر ندارد، نکته‌اش بی اثری است. مثل اجزاء عرضیه. در اجزاء عرضیه هم توقف دارد تعبد به هر جزئی بر تعبد به جزء آخر. اذا بلغ الماء قدر کر لم ینجسه شیء اگر خواسته باشد ما را متعبد بکند به کریت، بگوید هذا کر، توقف دارد که ماء هم یا بالوجدان باشد یا اگر بالوجدان نیست آن هم بالتعبد باشد، چون اگر نه بالوجدان باشد و نه بالتعبد این تعبدش لغو است. منشأ توقف لغویت است، بی اثری است.

صحبت این است که درست است که بین اجزاء عرضیه با اجزاء طولیه فرق هست، در اجزاء عرضیه توقف از ناحیه بی‌اثری است علی السویه. تعبد به جزء مائیه توقف دارد بر کریت، تعبد بر کریت توقف دارد بر تعبد به مائیه، این بالسویه است، هیچ کدام میزی ندارد، درست است که این فرق هست ولی اصلِ توقف هست. به خلاف طولی‌ها، در طولیین، در محل کلام، تعبد بر تنزیل جزء اول توقف دارد بر تنزیل دوم به همان ملاک بی‌اثری، بله یک زیادی‌ای دارد که توقف دارد تنزیل دوم بر تنزیل اول نه از ناحیه بی‌اثری، بلکه ازین ناحیه که بدون آن محقق نمی‌شود. این توقفش بی‌اثری نیست.

اگر کسی دنبال توقف بی‌اثری بود این مثالش است، در محل کلام توقف در تنزیل اول بر تنزیل دوم از جهت بی‌اثری است، مثل عرضیین است، گرچه توقف دوم بر اول از ناحیه بی‌اثری نیست، از ناحیه این است که تا آن محقق نشود قطع پیدا نمی‌شود تا نوبت برسد به تنزیل القطع بالواقع تنزیلی منزلة القطع بالواقع الحقیقی. این مقدار فرق هست ولی در ناحیه (مهم و نکته ظریفش همین است) توقف تنزیل اول بر تنزیل دوم با عرضیین فرق نمی‌کند. شما در عرضیین با اینکه توقف هست چطور می‌گویید دلیل هم‌زمان هر دو را می‌گیرد، درست است توقف دارند ولی دلیل در یک زمان هم آن را می‌گیرد و هم این را می‌گیرد مشکلی نداریم که. کذلک در محل کلام، درست است توقف دارد تنزیل اول بر تنزیل دوم بخاطر بی‌اثری، بخاطر لغویت، می‌گوییم وقتی هر دو را همزمان گرفت اینها که اختلاف زمانی ندارند، اینطور نیست که اول این باید محقق بشود بعد آن محقق شود، اینها رتبی هستند. شما می‌گویی تعبد به جزء اول، تنزیل اول بدون تنزیل دوم لغو است، می‌گوییم همزمان هر دو را تنزیل می‌کنیم چه اشکالی دارد؟

الظن کالعلم همزمان تنزیل اول را می‌گوید نازل کردم من مؤدا را به منزله واقع، در همان زمان هم می‌گوید من قطع به واقع تنزیلی را تنزیل کردم به منزله قطع به واقع حقیقی.

پاسخ به سؤال: در هر دو رتبی است، ولی در رتبی همیشه زمان واحد است. مشکل این لغویت است، لغویت را در توقف عرضیین چطور حل می‌کنیم؟ در عرضیین هم توقف هست منتها از دو طرف به یک نحو، اینجا از یک طرفش مثل آن است، از یک طرفش غیر آن است. آنی که الان مشکل‌ساز است توقف اولی بر دومی از ناحیه بی‌اثری است. می‌گوییم این مشکلی ندارد، چطور در عرضیین با اینکه توقف است، چون زمان واحد است خطاب هر دو را می‌گیرد، در طولیین هم چون زمان واحد است، در یک زمان الظن کالعلم هم مؤدا را می‌گوید به منزله واقع است، و هم قطع به مؤدا را می‌گوید به منزله قطع به واقع حقیقی است. دوری در کار نیست. همین را رویش فکر بکنید. توقف از ناحیه بی‌اثری حل است، این جواب دارد، مثل توقف عرضیین در دو طرف از ناحیه بی اثری.

پاسخ به سؤال: دومی ربطی به این ندارد که، هر دو محقق شد دیگر. با یک تعبد هر دو محقق شد دیگر.

فرمایش مرحوم آقا ضیاء نتوانست جواب دور باشد، این بیان جواب دور است. حاصل الکلام توقف تنزیل اول بر تنزیل دوم از ناحیه اثر است، خب می‌گوییم خطاب هر دو را همزمان گرفت اثر مرتب شد، مثل عرضیین. چه فرقی می‌کند؟

پاسخ به سؤال: لازمی است که لاینفک است، فرض اینست لازم و ملزوم در یک زمان است، در دو زمان که نیستند. ملازمه در وجود است، ملازمه در وجود دو تا زمان نیست، یک زمان است، در یک زمان دو تا مختلف الرتبه را می‌آید بیان می‎‌‌کند.

حاصل الکلام مرحوم آخوند فرمود که در ناحیه دلالت دور است، گفتیم اینکه واضح البطلان است، در ناحیه مدلول گفت دور است، گفتیم نه. دو تا جواب داده شد، یکی از ناحیه اثر تعلیقی (اقاضیاء گفت) که گفتیم اثر تعلیقی از اوهام است، و یکی هم از ناحیه اینکه این توقف مضر نیست. آقا ضیاء می‌گفت بر اثر اعم از فعلی و تعلیقی، ما می‌گوییم نه توقف دارد بر اثر فعلی، منتها توقف بر اثر فعلی دورساز نیست. او قبول داشت توقف بر اثر فعلی دَورساز است پناه برد به تعلیقی، ما می‌گوییم نه، اولاً این اخص از مدعاست، ثانیاً، دورساز نیست. هذا تمام الکلام در دوری که مرحوم آخوند آورده که مجال ندارد.

مشکل تلازم بین التنزیلین

اما اصل وجه مرحوم آخوند؛ اینکه مرحوم آخوند در حاشیه فرمود که خطابات تنزیل اول را بالمطابقه می‌گویند و تنزیل دوم را بالالتزام، گرچه در یک زمان، در یک زمان یکی را بالمطابقه می‌گوید و یکی را بالالتزام می‌گوید، این بیان توقف دارد بر اینکه بین التنزیلین ملازمه باشد که این را در کلامش مفروغ عنه قرار داده. چه قائل بشویم به دلالت التزامیه که دلالت عرفیه است، چه قائل بشویم به تلازم عقلی که دلالت عقلیه است، چه دلالت التزامیه عرفیه و چه دلالت عقلیه، که اگر بیّن نبود می‌شود عقلیه دیگر، توقف بر ملازمه دارد.

دلالت التزامیه عرفیه توقف دارد بر ملازمه بیّنه، می‌گویند باید لزوم بیّن باشد، برخی می‌گویند باید بیّن بمعنی الاخص باشد، حالا نه، فقط بین. دلیل عقلی می‌گوید بین هم نبود اشکالی ندارد، فقط ملازمه باشد. چه دلالت التزامیه عرفیه را بگوییم و چه دلالت عقلیه را بگوییم به ملازمه نیاز دارد. اینکه مرحوم آخوند ادعا کرده ملازمه است بین تنزیل اول و تنزیل دوم نه، همانطور که دیگران هم فرمودند هیچ ملازمه‌ای نیست. اینکه تلازم داشته باشند، قابل انفکاک نباشند [درست نیست]، بلکه قابل انفکاک‌اند. در دو مورد.

یک مورد این است که اصلاً در آن مؤدا هیچ قطعی اخذ نشده، وجوب نماز جمعه اصلاً در موضوع اخذ نشده. خب اگر خبر داد زراره از وجوب نماز جمعه الظن کالعلم می‌گوید که جعل مؤدا شده. همین که یک جایی پیدا می‌کنیم از آن منفک است، معلوم می‌شود تلازم ندارند دیگر. خود مرحوم آخوند هم قبول دارد در موارد قطع طریقی محض فقط جعل مؤدا است، فقط تنزیل اول است. تنزیل دوم وجود ندارد.

و اما در مواردی که موضوع ما مرکب است از قطع و شیء آخر؛ اگر موضوع مرکب است از قطع و شیء آخر تعبد به آن شیء آخر ملازمه دارد با تعبد به قطع، وجهی برای این ملازمه نیست. اگر آن شیء آخر خودش حکم شرعی باشد که پرواضح است؛ گفته اذا ایقنت بوجوب صلاة الجمعه، ما را متعبد کرد به وجوب نماز جمعه (تنزیل اول) هیچ ملازمه‌ای ندارد که پس ما را متعبد کرده باشد به تنزیل دوم، این پرواضح است که هیچ ملازمه‌ای ندارد.

پاسخ به سؤال: بله دیگر تنزیل اول اثر شرعی است یا اثر شرعی دارد. پاسخ: قطع است، قطع به مقطوع واقعی. گفته اذا قعطت بوجوب صلاة الجمعه. خبر زراره آمد گفت نماز جمعه واجب است و شارع مقدس گفت من وجوب نماز جمعه‌ای که زراره خبر داده تنزیل کردم به منزله واقع، خب برو نماز جمعه بخوان دیگر. خب حالا وجبت الجماعه کی گفته باید حتما بار بشود؟  پاسخ: نه خودش هم یک وجوبی است دیگر، خودش هم یک تعبدی است دیگر. الظن کالعلم این را می‌گیرد بدون هیچ تنزیلی در بین.

توهم در ملازمه در جایی است که آن جزء اول خودش اثر شرعی نباشد، مثل اینکه گفته اذا قطعت بإقامة عشره ایام، اقامه عشرة ایام نه حکم شرعی است و نه اثر شرعی دارد. اینجا است که توهم می‌شود که تنزیل اقامه عشرة ایام را به منزله واقع ملازمه دارد با تنزیل قطع به آن به منزله قطع به واقع. ولکن این هم باطل است، توهم است، چه ملازمه‌ای دارد؟ اگر ما را متعبد کرد به اقامه عشره ایام، بینه آمد گفت بله شما ده روز اینجا وای می‌ایستید، متعبد کرد ما را به اقامه عشره ایام، چه ملازمه‌ای دارد که پس ما را متعبد کرده به قطع به عشرة ایام تنزیلی به منزله قطع به عشرة ایام واقعی است. وجهی ندارد.

ملازمه باید ملاک داشته باشد. به چه ملاکی مرحوم آخوند ادعا کرده ملازمه دارد؟ نه هیچ ملازمه‌ای ندارد. جز قضیه لغویت. لغویت هم در جایی است که خطاب خاص باشد. اگر در خصوص جزء الموضوعی که اثر شرعی ندارد، در خصوص اینجا گفت من تو را متعبد کردم بإقامة عشره ایام، می‌گوییم چون لغو است، صوناً عن اللغویه، پس آن را هم به ما تعبد کرده است.  اما اگر به نحو مطلق گفته، فرض کلام این است ما در اطلاق بحث می‌کنیم، ما دلیل خاص نداریم که، دلیل خاص محل بحث نیست. اطلاق را داریم بحث میکنیم، اطلاق موارد قطع طریقی را بلااشکال گرفته است. می‌خواهیم ببینیم اطلاق دارد موارد قطع موضوعی را بگیرد یا نه.

در مواردی که مطلق داریم دلالت اقتضا معنا ندارد، صوناً عن اللغویه معنا ندارد. اینجا عکس مطلب صحیح است. اینجا باید عکسش را مرحوم آخوند بگوید، نگوید اطلاق این را می‌گیرد، و چون لغویت لازم می‌آید ملازمه دارد آن را هم می‌گیرد، نه عکسش، بگوید آقا اطلاق اینجا را نمی‌گیرد، چون اطلاق تعبد جایی را می‌گیرد که خودش یا اثر شرعی باشد یا [ذی اثر شرعی]، همان چیزی که خود آخوند گفته است در جاهای دیگر. لاتنقض الیقین بالشک این یقین جایی را می‌گیرد که آن متقین ما یا حکم شرعی باشد یا ذی اثر شرعی باشد. اصلاً آنجایی که حکم شرعی نیست، ذی اثر شرعی نیست از اول نمی‌گیرد، انصراف دارد. لاتنقض الیقین بالشک انصراف دارد از آن جاهایی که اثر شرعی ندارد. اینجا هم باید همینطور بگوید، الظن کالعلم، من مظنون را مثل معلوم قرار دادم، آن مظنونی که اثر شرعی دارد. و چون خمریت اثر شرعی ندارد معنا ندارد اطلاق شامل این بشود، مرحوم آخوند مفروض گرفته اطلاق شامل این می‌شود بعد آن را تنزیل کرده است، نه، عکسش است. اطلاق شامل نمی‌شود، پس تنزیل دوم هم محقق نشده است.

اینکه در حاشیه می‌خواسته اطلاق را ببرد، اصلاً اطلاق منعقد نیست، اصل اشکال ما در وجه حاشیه این است، اینکه شما می‌گویید اطلاق این را می‌گیرد اول کلام است. اگر قطعی بود گرفتنش ملازمه بود، چون لغو است دیگر. اما اول کلام است که اطلاق این را می‌گیرد، از گرفتن باید ملازمه را کشف کنی، نه اینکه بگویی چون ملازمه دارد پس اطلاق دارد. آخوند عکسش کرده و گفته ملازمه دارد، کجا اینها با هم ملازمه دارند؟

پاسخ به سؤال: آنها می‌گویند الظن کالعلم، تنزیل مؤدایی نیستند. میگویند ظن مثل علم است، اطلاق دارد. اصلاً از اولش می‌گویند ظن را قائم مقام علم قرار دادند. آخوند از آن ور می‌آید می‌گوید الظن اول مؤدا را می‌گیرد بعد می‌آید قائم مقام. آنها از اول می‌آیند قائم مقام را استفاده می‌کنند. اینها را از هم جدا بکنید.

مسلک شیخ، مسلک نائینی یا همان‌هایی که می‌گویند الظن کالعلم، اصلاً سراغ مؤدا نمی‌روند. می‌گویند از اول آمده ظن را قائم مقام علم کرده، فیقوم مقام العلم. مؤداها میگویند نه. آنهایی که تفسیر می‌کنند به جعل مؤدا می‌گویند نمی‌شود که دو تا مؤداها را به هم تنزیل بکند، این محال است. بعد آمد در حاشیه گفت اول یکی را تنزیل می‌کند بالملازمه دیگری را. این هم حرف نادرستی است. مرحوم آخوند به اطلاق تمسک کرده و گفته منشأش ملازمه است. ما می‌گوییم نه، ملازمه فی حد نفسه وجود ندارد، ملازمه نیست، مگر اینکه اطلاق قطعاً آن را بگیرد. اگر اطلاق قطعاً گرفت، کشف می‌کنیم ملازمه را. اما اگر اول کلام است که اطلاق دارد، که بحث ما این است، عکس می‌شود. عرف می‌گوید نه آقا اطلاق ندارد، الظن کالعلم جایی را می‌گیرد که اثر شرعی دارد یا خودش اثر شرعی است.

این تمسک به اطلاق همانطور که به نحو مستقیم هر دوی مؤدا را بگیرد، حاج شیخ اصفهانی گفت محال است. و اگر هم خواسته باشد اول یکی را بگیرد بعد دیگر را، این هم دلیل ندارد، اطلاق ممنوع است، نه اطلاق محال است، محال نیست، ممنوع است. خطابات اطلاق ندارند، جعل مؤدایی که نیاز به این مقدمه دارد نمی‌گیرد. باید اول مقدمه ثابت شود که اطلاق بگیردش. هذا تمام الکلام در قیام ظن مقام القطع در مسلک تنزیل مؤدا.

پاسخ به سؤال: محض خاطر ایشان. فتحصل که ما می‌گوییم مقتضی قاصراست، این بیان مقتضی‌اش قاصر است. اطلاقی وجود ندارد، نه آقای آخوند که اطلاق وجود دارد مانع دارد که دور است. اگر مقتضی تمام بود دور نیست. ما می‌گوییم مقتضی قاصر است، آخوند می‌گوید اطلاق مانع دارد. می‌گوییم اصلاً اطلاقش قاصر است، ولی اگر اطلاقش تمام می‌شد، دور ناتمام است، مانع عکس آن چیزی است که مرحوم آخوند فرموده.

پاسخ به سؤال: فعلاً مبنای تنزیل را گفتیم. در مبنای تنزیل در برخی تفاسیر قائم می‌شود، و بر برخی تفاسیر قائم نمی‌شود.

مبنای جعل علمیت

و اما مبنای جعل علمیت که ما ادعایمان این است که مبنایی است که شیخ انصاری لااقلش در ارتکازش بوده. هنوز ما یقین نداریم شیخ انصاری تمیم کشفی است، گفته الغای احتمال خلاف ولی خیلی صاف نیست. ولی خب مرحوم نائینی آمده صاف کرده است. گفته در باب امارات جعل علمیت است. جعل علمیت را ما می‌خواهیم معنا کنیم. مرحوم نائینی که مشیّد این مبنا است، موضّح این مبنا است چه می‌خواهد بگوید، جعل علمیت چیست؟

این نکته واضح باشد، جعل علمیت با تنزیل ظن به منزله علم فرق می‌کند. نائینی جعل علمیتی است نه تنزیل ظن به منزله علم. در باب حکومت فرمودند حکومت دو قسم است. تارة حکومت به تنزیل است، مثل اینکه فرموده یعتبر فی الصلاة الطهاره، بعد گفته الطواف بالبیت صلاة. این را دارد تنزیل می‌کند، بجای “مثل” است. الطواف بالبیت صلاة یعنی مثل آن است. این را می‌گویند تنزیل، حکومت تنزیلیه.

یک قسم از حکومت ایجادیه است، ایجاد فرد است. فرض بفرمایید شارع مقدس فرمود که باید در طاهر نماز بخوانید. بعد آمد گفت الحدید طاهر. مصداق آن موضوع را ایجاد کرد، نه اینکه آن را تنزیل کرده باشد منزله طاهر. گفت طاهر، اعتبار طهارت کرد. حکومت دارد بر آن، ناظر بر آن است. گفته نماز بخوانید ایها الناس در شیء طاهر، بعد آمده گفته الحدید طاهر، فلان شیء طاهر. این ناظر بر همان است، می‌خواهد آن را توسعه بدهد. ولی توسعه‌اش به ایجاد فرد است.

پاسخ به سؤال: بالوجودان ورود نیست. می‌گوید طاهر اعتبار می‌کند طهارت را برای چیزی که تکویناً مصداق آن نبوده است، طاهر یعنی طاهر جعلی. آمد یک مصداقی برای آن ایجاد کرد. این هم یک حکومتی است با ایجادی فردی از آن.

مرحوم نائینی در باب امارات می‌گوید امارات از این قسم دوم است. شارع مقدس نیامده بگوید خبر ثقه کالعلم است، تنزیل نکرده. آمده گفته خبر ثقه را اعتبار می‌کنم علم، علم اعتباری. خیلی چیزها در عالم دو فرد دارد: فرد حقیقی و فرد اعتباری. ملکیت مثلاً دو فرد دارد. ملکیت تکوینی حقیقیه. شما مسلط بر اینجا هستی، می‌شود ملکیت تکوینیه. یکی هم ملکیت اعتباریه، اعتبار می‌کند. یک چیزهایی در عالم فقط تکوینی دارد، اعتباریش را پیدا نکردیم.

همه اعتباریات تکوینی دارند، اصلاً اعتبار برخاسته از تکوین است. اول یک فرض تکوینی است، انسان بعد مماثلش را اعتبار می‌کند. ملکیت تکوینیه داریم، ملکیت اعتباریه داریم. زوجیت تکوینیه داریم، زوجیت اعتباریه داریم. طهارت تکوینه داریم و طهارت اعتباریه داریم و هکذا. ما یک بار حساب کردیم هیچ جا اعتبار بدون تکوین پیدا نمی‌شود. اما می‌شود یکجا تکوین باشد اعتبار نباشد، این را ما پیدا کردیم برخی جاها تکوین هست ولی دیگر اعتباری نیست، یا پیدا نشده. مثلاً خوردن تکوینی داریم، همان که نزجش می‌کند، بلعش می‌کند، ولی اینکه عقلاء خوردن اعتباری داشته باشند مثل ملکیت اعتباری، مجبوریم این مثال را بزنیم، مثلاً بوسیدن امری تکوینی است، یک چیزی را اعتبار کنند بوسیدن، مقاربت، مجامعت اینطور چیزها در عقلاء وجود ندارد. جماع دو قسم ندارد، یک جماع تکوینی و یک جماع اعتباری. ولی می‌گویند علم مثل ملکیت است، یک علم تکوینی داریم و یک علم اعتباری. این مهم است، در اشکالاتی که بعداً می‌آید این مسئله مهم است.

نائینی می‌گوید اعتبار می‌کند علمیت را، نه اینکه تنزیل می‌کند به منزله علم، این از سنخ اعتبار است. ملاحظه بفرمایید تتمه کلام نائینی فردا.