جلسه 77 خارج اصول استاد گنجی
دوشنبه 26 دی 1401
قیام امارت مقام قطع
قیام امارات مقام قطع طبق مبنای لزوم تبعیت
بحث در قیام امارات بود مقام قطع موضوعی طریقی بر مبنای چهارم. مبنای چهارم این بود که جعل مؤدا، جعل علمیت، جعل معذریت و منجزیت را منکر بود. و ادعا این بود که عمل به امارات مورد سیره عقلاست، کأحد الطرق الی الواقع. کما اینکه عقلاء عمل میکنند به قطع عمل میکنند به برخی از امارات. و شارع مقدس هم ردعی از این عمل نکرده است، قائم مقامی در کار نیست، اینها در عرض هم هستند.
حالا یک بحثی هست که مثلاً عقلاء با امکان تحصیل و عمل به قطع باز هم به اماره عمل میکنند یا نه. تو ذهن ما این است حتی با امکان تحصیل قطع سراغ قطع نمیروند، به اماره عمل میکنند. اماره هم در عرض قطع است، خیلی اوقات هم از اماره اطمینان پیدا میکنند. اینکه حتما اولا بروند سراغ قطع فإن تغذر، سراغ ظن، نه. بعضی از ظنون را عقلاء عمل میکنند ولو تحصیل قطع هم ممکن باشد.
دو تا مقدمه: [1] دلیل حجیت امارات سیره است. ما در ظهوراتی که از امارات است اصلاً آیه و روایتی نداریم. در اخبار ثقه آیه و روایت داریم و لکن آنها هم ارشاد به سیره هستند. این را همهشان قبول دارند که عمده دلیل بر حجیت امارات سیره عقلاست، [2] و در سیره هم خبری از قائم مقامی نیست. همانطور که عمل میکنند به قطع، به امارات هم عمل میکنند و آن را مانند قطع طریق میدانند. نتیجه اینکه اگر به خطابی برخورد کردند که در آن خطاب قطع اخذ شده باشد (قطع موضوعی) آثار قطع را بر اماره بار نمیکنند، اماره را علم نمیدانند که آثار آن را بار کنند؛ قائم مقامی در کار نیست. اینطور فرمودند و مطلب را تمام کردند که این بحث از اساسش خراب است و اساسی ندارد که ما بحث بکنیم که امارات قائم مقام قطع طریقی میشوند یا نه. امارات طریقاند به واقع و به این طریق مثل قطع عمل میکنند و قائم مقامی در کار نیست.
مقبولیت نظریه لزوم تبعیت نزد استاد
عرض ما این است که این فرمایش بعید نیست. بعید نیست که همینطور باشد. عمده دلیل در باب امارات سیره است و سیره هم بر این است که به اماره عمل میکنند کما یعملون به قطعشان. قائم مقامی در کار نیست. بما هو طریق عمل میکنند. اینکه جعل کرده است شارع مقدس مؤدا را که خیلی دور از ذهن است، که مبنای مشهور است؛ یا جعل کرده تتمیم کشف را که مرحوم نائینی ادعا کرده است، این خیلی دور نیست ولی ما نتوانستیم تصدیقش بکنیم؛ جعل حجیت، جعل معذریت و منجزیت هم در سیره عقلا نیست. سیره عقلاء همان طریقیت است، چون طریق میبینند به آن عمل میکنند. اینکه معذریتی جعل شده باشد، منجزیتی جعل شده باشد، حجیتی جعل شده باشد اینها را نمیتوانیم باور بکنیم.
قدر متقین از ادله اعتبار همین بیان چهارم است. و اگر هم در اخباری که به ما رسیده است امر کردهاند به اتباع مثلاً خبر ثقه، امر به اتباع هم همین ارشاد به جری عقلاست. عقلا به خبر ثقه عمل میکنند، خبر ثقه را الزامآور میبینند، شارع هم فرموده که العمری وابنه ثقتان، فما أدیا فعنی یؤدیان، فأطعهما، شما هم اطاعت بکنید. امر اطاعت هم بیش از این زور ندارد که مضافاً بر امر به اطاعت ما جعل علمیتی داشته باشیم، جعل حجیتی داشته باشیم، جعل مؤدایی داشته باشیم، اینها را ما نتوانستیم باور بکنیم.
طبق مبنای لزوم تبعیت هم امارات قائم مقام قطع موضوعی میشوند
ولکن اینکه امارات قائم نشوند مقام قطع موضوعی علی نحو الطریقیه را که قائل به این مبنا میگوید و انکار میکند قیام را، این را هم نمیتوانیم تصدیق بکنیم. ذهن عرفی ما این است که اگر از مولایی خطابی صادر شد. در آن خطاب علم را اخذ کرد، یقین را اخذ کرد، مردم و عقلا بر اماره هم آن اثر را بار میکنند. میدانیاش، آنی که نائینی میگوید را نمیتوانیم انکار بکنیم؛ اگر گفت اذا قطعت بوجوب الجمعه وجبت الجماعه، اگر قطع پیدا کردی به وجوب نماز جمعه، جماعت واجب است، زراره هم خبر آورد که نماز جمعه واجب است، مردم میگویند جماعت هم واجب است. میدانیاش آثار قطع را بر اماره هم بار میکنند.
مرحوم آخوند (اینها منبه است) که منکر قیام امارات مقام قطع طریقی شده است، وقتی به استصحاب میرسد، لاتنقض الیقین بالشک، (یقین موضوعی است و اخذ شده به نحو طریقیت در موضوع استصحاب)، میبیند که نمیتواند بگوید حکم مختص به یقین است. اماره بر متیقن هم استحصاب دارد، لاتنقض دارد؛ ارتکازش این است. میگوید لاتنقض الیقین بالشک معنای دیگری دارد، یک جوری معنا میکند (جعل ملازمه) که مواردی را هم که اماره قائم شده بر متیقن شامل بشود.
ارتکاز، میدانی، عمل، مشی بر همین است که آثار یقین را بر اماره بار میکنند. البته اگر در جایی خصوصیت مورد بود بار نمیکنند. هر دو تا بار نمیکنند. مثلاً در رکعتین اولیین یقین شرط است، باید یقین داشته بشی رکعت اولی است، باید یقین داشته باشی رکعت ثانیه است، در نمازهای سه رکعتی باید یقین داشته باشی. اینجا هم قائلین به قیام مقام و هم منکرین میگویند اماره به درد نمیخورد. این نکتهای دارد. رکعتین اولیین باید یقین داشته باشی، آن یقین وجدانی را میخواهد در مقابل ظن. در سایر رکعات میگوید ظن عیبی ندارد، به ظنت میتوانی عمل کنی.
پس آنجایی که میگوید یقین لازم است، همان یقین صد در صدی است. حتی برخی توهم کردهاند که اصلاً یقین صفتی است. مفروغعنه است که آنجا امارات قائم مقام نمیشود، هر دو میگویند. حالا در تعلیلش یکی میگوید کلیتاً قائم مقام نمیشود، یکی میگوید به نحو صفتی است. ولی در عمل اتفاق دارند.
یا در مورد اذا ایقنت بإقامة عشرة ایام آنجا میگوید موضوع تمام برای مسافر احد الامرین است. یا باید قصد داشته باشد ده روز را یا باید یقین داشته باشد به بقای ده روز. آن یقین از آن یقینهایی است که میگویند هیچ چیز قائم مقامش نمیشود. اینها استظهارات است دیگر. اگر بینه آمد گفت من میدانم شما ده روز میایستید مثلاً، فایدهای ندارد، باید یقین پیدا بشود.
یا در باب شهادت مثلاً موضوع علم است. آنجا آیا اماره قائم میشود یا نه، میگویند این خصوصیت شهادت است که شهادت باید صددرصدی باشد؛ البته محل بحث است، ولی غالباً معتقدند که مستنداً به اماره نمیتوانی شهادت بدهی، باید ببینی، حس کنی واقعه را تا اگر نیاز به قسم بود بتوانی قسم بخوری؛ باید واقعه را احساس کنی. اینها خصوصیت مورد است. ولی اگر خصوصیات مورد نبود، مانند ثمن و مثمن باید معلوم باشند، مراد از معلوم بودن علم صددرصد نیست. حالا اگر بینه هم آمد گفت ده کیلو است، عیب ندارد.
آنی که در ذهن ما است این است که میدانیاش اماره اگر قرینه خاصی نباشد، لولا القرینه، لولا خصوصیتی فی البین، آثار یقین را بر اماره بار میکنند. ما این بحثها را انجام میدهیم برای فقه است دیگر. در فقه مشی همین است، میگویند لولا قرینهای، لافرق بین اماره و علم. این مهم نیست که نکتهاش چه باشد؛ نائینی میگوید نکتهاش این است که اماره هم علم است؛ ولی ما باورمان نشد. ما میگوییم شاید همان باشد، ولی سیره روشن نیست. عمل است، ارتکاز است. شاید هم نکتهاش این است که مردم از یقین، یقین تنها را نمیفهمند، وقتی میگوید اذا ایقنت یعنی طریق معتبری داشته باشی، حالا یقین شاهفردش است مثلاً.
حاصل الکلام حرف ما این است که این بحث ثمره عملی ندارد، جز اینکه اگر ما قائل به قیام مقام شدیم، بحث راحتتر و روانتر است. به لاتنقض الیقین که میرسیم راحتتر میگوییم اماره قائم مقام یقین میشود، نیازی به تکلف و زحمت و قرائن نداریم. ولی عند الکل، میدانیاش این است که در جایی که یقین در موضوع خطابی به نحو طریقی اخذ بشود، اماره را قائم مقام آن میبینند. اینکه قائل مثل مرحوم آخوند منکر است قیام اماره را مقام قطع موضوعی علی نحو الطریقیه، به این بیانی که عرض کردیم، به صورت، این انکار درست است، ولی واقعیت این است که عملاً این حرف نادرست است، نتیجهای که میگیرد نادرست است، مثل مرحوم آخوند که نتیجه میگیرد. اینها در اصول اینطور صحبت میکنند، وقتی به فقه میرسند روان بحث میکنند. اینجا میگویند لایقوم، اجتماع لحاظین است، مشاکلی که درست میکنند؛ ولی در فقه که میرسند اصل این است که اماره قائم مقام یقین میشود.
این شما و این فقه. تتبع بفرمایید. ما تا الان هیچ جایی در فقه به این مسئله برخورد نکردیم که بگویند اینجا دو قول است، بنا بر قیام امارات مقام قطع این است، بنا بر عدم قیام این است. همه جایی که قرینه است میگویند قائم مقام نمیشود، قرینه خاصه است. آنجا که قرینه خاصه نداریم همه میگویند قائم مقام میشود، حالا تحلیلش چه باشد مهم نیست.
پاسخ به سؤال: ما میگوییم هم عمل و هم سیره عقلا این است که اگر در خطابی یقین اخذ شد، خبر ثقه که قائم میشود آثار را بر آن مترتب میکنند.
ادعای ما این است که سیره بر این است، هم سیره عقلاء و هم سیره عملیِ علما، که اگر در خطابی یقین به نحو موضوعی اخذ شد، آثار آن یقین را بر امارهای که پیششان معتبر است بار میکنند. حالا تحلیلشان این باشد که اماره علم تعبدی است (نائینی میگفت) یا اینکه اصلاً اماره عند العقلا اطمینان میآورد و علم وجدانی است یا اینکه از آن یقین، یقین عام میفهمند. علی ای حال، اینکه آثار یقینِ مأخوذ در موضوع علی نحو الطریقیه بر امارات عقلائیه بار میشود ما شکی نداریم. گرچه تحلیل آن خیلی برای ما روشن نیست، چرایش را نمیتوانیم یقین پیدا بکنیم، کور باطنیم، ولی اصلش تمام است. لذا ما میگوییم اذا اخذ الیقین فی خطاب الشارع علی نحو الطریقیه، یقوم مقامش اماره معتبره عند العقلاء، اصل کبری صاف است، ولو اینکه ما در تحلیلش گیر داشته باشیم، بسیرة العقلاء و سیرة العلماء.
پاسخ به سؤال: البته شما ممکن است بگویید نه ما اگر مبنایمان نائینی باشد قبول داریم، ولی ما در ذهنمان این است. پاسخ: نه اشکالی نداریم ولی میگوییم نتیجه ندارد این بحث.
پاسخ به سؤال: خلف صحبت نکنید! فرض در اماره معتبره است، امارهای که ان الظن نمیگیردش، والا اگر ظن غیر معتبر است و حجت نیست معنا ندارد. ما بحثمان در قیام مقام اماره معتبره است. پاسخ: از ماذکرنا واضح شد که “چرایش” روشن نیست. پاسخ: اینها جای دنبال کردن دارد. ما در جایی بحث کردیم که لمّ سیره عقلاء چه است؟ مدرسه نائینی میگوید لمش این است که طریقیت دارد واقع را میبیند. حالا واقعاً همینطور است یا مسائل دیگری هم دخیل است، مثلاً مسئله حفظ نظام است، آن را در جای دیگری بحث خواهیم کرد.
پاسخ به سؤال: خیلیها میگویند یسیر باشد ارزش دارد، اینها ردع شده، رفع آمده ردع کرده. خلف صحبت نکنید. سیرهای که ردع نشده و حجت است را بحث میکنیم.
هذا تمام الکلام فی الامارت و اما اصول عملیه
قیام اصول عملیه مقام قطع
نظر آخوند: اصول عملیه قائم مقام قطع نمیشوند
آیا اصول عملیه قائم مقام یقین علی النحو الطریقیه چه طریقی محض و چه موضوعی میشود یا نمیشود. مرحوم آخوند فرموده اصول عملیه به استثنای استحصاب، در بقیه معنا ندارد که قائم مقام قطع بشود، حتی قطع طریقی محض، معنا ندارد. چرا؟ چون مفاد اصول عملیه، کل شیء لک حلال مثلاً، احکام شرعیه یا احکام عقلیه است. خودشان آثار هستند، معنا ندارد چیزی که آثار است بنشیند جای چیزی که ذی اثر است. قطع خودش اثر نیست، ذی اثر است. امارات قائم میشدند مقام قطع یعنی آثار قطع را من التنجزیز و غیره داشتند، آن معنا داشت. اماره جای قطع بشیند معنا داشت چون ذی اثر است، اما حلیت خودش اثر است، تنجز خودش اثر است، معنا ندارد که قائم مقام قطع بشود.
لایقال، کسی نگوید که شما گفتهاید ایجاب احتیاط طریقی است، منجز واقع است، پس ایجاب احتیاط اثر نیست، ذیاثر است. ایجاب احتیاط تنجز میآورد. لایقال، فرموده فإنه یقال: ایجاب احتیاط یا عقلی است یا شرعی. ایجاب احتیاط عقلی همان اثر است، ایجاب احتیاط عقلی یعنی عقل درک میکند تنجز حکم واقعی را. یعنی عقل درک میکند استحقاق عقوبت را علی المخالفه. در اطراف علم اجمالی واجب است احتیاط عقلاً؛ یعنی چه واجب است احتیاط عقلاً؟ عقل که تکلیف ندارد، حکم ندارد. فقط ادراک دارد. واجب است احتیاط عقلاً یعنی درک میکند استحقاق عقوبت را علی فرض المخالفه. پس ما ذی اثر نداریم، خودش اثر است. درک استحقاق عقوبت علی المخالفة نفس الاثر است، لا ذیاثر.
و اما ایجاب احتیاط شرعاً گفته ذی اثر است، اثرش تنجز واقع است. جا دارد که بگوییم ایجاب احتیاط جایگزین قطع به واقع میشود، قطع به واقع منجز است، ایجاب احتیاط هم منجز است. ولکن فرموده که صغری ندارد. ایجاب احتیاط در شریعت صغری ندارد. این اخباریها هستند که در برخی از شبهات بدویه قائل به ایجاب احتیاط هستند، ما که اصولی هستیم منکر ایجاب احتیاط هستیم شرعاً. ما هیچ جا وجوب احتیاط شرعیه نداریم. چون در شبهات بدویه دلیل نداریم، خلافاً لأخباریین، در شبهات مقرون به علم اجمالی هم ایجاب احتیاط عقلی است. الان هم گفتیم در ایجاب احتیاط عقلی قائم مقام شدن معنا ندارد.
پس ما در ناحیه اصول عملیه هرچه داریم آثار است، آثار قطع است. آثار قطع که معنا ندارد قائم مقام قطع بشود. این در غیر استصحاب بود.
اما در استحصاب فرموده آن مثل امارات است و مشکل امارات را دارد. لاتنقض الیقین بالشک نمیشود که هم یقینی را بگیرد که طریق است، لاتنقض الیقین هم به لحاظ متیقن بگوید لاتنقض، و هم یقینی را بگیرد که مستقل است. نظر به او مستقل است لاآلی. گفته مثل لاتنقض الیقین مثل صدق العادل است، مثل الظن کالعلم است. چطور الظن کالعلم اطلاق نداشت، هم علم آلی را بگیرد و هم علم استقلالی را. لاتنقض الیقین هم اطلاق ندارد هم بگیرد یقین استقلالی را (آن یقینی که موضوع خطاب است) و هم بگیرد یقین آلی را (آن یقینی که طریق محض است). اطلاق جمع بین لحاظ آلی و استقلالی است و محال است. تمام کرده مسئله را و فرموده در اصول عملیه غیر از استحصاب لایعقل قیام مقام. استصحاب هم مثلش مثل امارت است و لاتنقض الیقین نمیتواند اطلاق داشته باشد. این فرمایش مرحوم آخوند.
اشکال استاد: اصول شرعیه محرزه میتوانند قائم مقام شوند
نسبت به اصول عقلیه که حرفش تمام است و بحثی نداریم. نسبت به اصول عقلیه قائم مقامی معنا ندارد اصلاً. نسبت به اصول شرعیه اینکه فرموده مطلقاً قائم مقامی معنا ندارد، این حرف ناتمام است. مرحوم نائینی فرموده که اصول شرعیه دو قسم هستند، محرزه و غیرمحرزه. چطور شده مرحوم آخوند با اینکه اصول محرزه را قبول دارد غافل شده و گفته اصول عملیه همه آثارند. اصول محرزه که معنا ندارد آثار باشد. اصول محرزه مثل قطع است. چطور شده مرحوم آخوند غافل شده و اصول شرعیه را کلا گفته آثار است! شما خودتان قبول دارید اصول شرعیه دو قسم هستند، برخی محرز هستند و برخی محرز نیستند، همان ذات محرَز هستند، آثار شرعیه هستند. خب این محرزها، اصول محرِزه اثر شرعی نیست که. محرز است، چطور نتواند قائم مقام قطع بشود؟ به نظرم اشکال واضحی است بر مرحوم آخوند. این را میتوانید تتبع بکنید ببینید اصول محرزه و غیرمحرزه را مرحوم آخوند در جای دیگر چه گفته است.
اشکال واضح است، اصول محرزه محرز واقع هستند، اگر محرز واقع هستند غیر خود واقع هستند؛ اثر نیستند دیگر طریق هستند. خب اینها طریق هستند، قطع هم طریق است. چرا لایعقل و معنا نداشته باشد؟ نه، معنا دارد.
پاسخ به سؤال: اصول محرزه مثل استصحاب، مثل قاعده ید، مثل قاعده فراغ، مثل قاعده تجاوز. اینها اصول محرزه هستند دیگر.
استحصاب را هم که مرحوم آخوند استثنا کرد نه اینکه چون محرز است. او بخاطر لحاظ آلی و استقلالی این حرفها را زد. از محرز بودنش غافل شد. استحصاب را هم استنثا میکند نه اینکه چون اصل محرز است، بلکه بخاطر اجتماع لحاظ آلی و استقلالی در یقینی است که در موضوع استحصاب آمده است. اصلاً مرحوم آخوند از محرز بودن غافل شده است.
تفصیل نائینی میان صفات قطع
این است که مرحوم نائینی گفته است در اصول شرعیه باید تفصیل داد بین اصل محرز و اصل غیر محرز. اصل محرز چیست؟ مرحوم نائینی فرموده که قطع چهار تا صفت دارد. یک صفت قطع همان حالت نفسانی است که برای انسان رخ میدهد، آثاری هم دارد، دغدغه آدم را برطرف میکند، حرارت آدم را برطرف میکند، اللهم ارزقنی برد الیقین. برودت میآورد، طمأنینه میآورد. اشاره میکند و میگوید حالت اینجوری است. گفته این حالت اینطوری قابل اعطا به هیچی نیست، برای قطع است و لا غیر.
صفت دوم قطع این است که دارد ارائه میدهد ارائة تامه، ارائه میدهد واقع را ارائه تامه. از زاویه قطع واقع را شفاف میبینی. صفت سوم اینکه قاطع در مقام عمل به ارائهدهنده عمل میکند. وقتی قطع ارائه تام بود، این ارائه تام محرکیت دارد، باعثیت دارد. یقین داری حرکت میکنی، یقین نداری مینشینی. این خصیصه یقین است دیگر، عمل کردن، عمل بر طبق. نمیگوییم هیچ جا بدون یقین عمل نمیکنیم. گاهی هم با احتمال حرکت میکنیم، ولی آن احیانی است، باید یک چیز ضمیمه بشود، احتمال محرک نیست، باید یک چیز ضمیمه بشود، مثلاً ملاکش خیلی مهم است پس حرکت کنیم. وقتی احتمال میدهی یعنی شاید این ور باشد شاید آن ور باشد. معنا ندارد محرک باشد، ترجیح بلامرجح است. باید یک ضمیمهای پیدا بکند، احتمال به علاوه ضمیمه شما را حرکت میدهد. ولی در قطع اینطور نیست، قطع خودش شما را حرکت میدهد.
صفت چهارم هم این است که آنی که شما قطع داری آثار تنجز، تعذر و امثال اینها بار میشود. قاطع مستحق للعقوبه. که ظن این صفت را ندارد. اگر گاهی میبینید ظن هم استحقاق عقوبت میآورد آن یک چیز ضمیمه شده است. ظن تنها استحقاق عقوبت نمیآورد. ان الظن لایغنی من الحق شیئاً. این خصیصه قطع است که استحقاق عقوبت میآورد، اگر خلاف واقع درآمد معذریت میآورد. غیر از قطع این خصیصه نیست، مگر یک چیزی به آن اضافه بشود.
پاسخ به سؤال: خصیصه ظن این است که لایغنی مگر اینکه یک چیز اضافه بشود، لذا میگویند ظن خاص. مثلاً ظن حاصل از خبر ثقه. مجرد ظن تنجزآور نیست. باید یک چیزی ضمیمه بشود، ولی قطع بمجرده تنجزآور است، پس این میشود از خصائص قطع. پاسخ: گفتم ظن فی حد نفسه. الان قطع فی حدنفسه اثر دارد، ظن فی حد نفسه اثر ندارد. این منافات ندارد که اگر یک چیزی به ظن اضافه شد، که اسمش را میگذاریم ظن خاص، منجز باشد.
پاسخ به سؤال: زمینه دارد، آنها هر کدام یک زمینهای دارند.
این چهار صفت را خوب دریابید، حرف خوبی زده است نائینی. این چهار صفت مختص به قطع است، اگر در جای دیگری میبینید این صفات هست، آن با ضمائم است، فی حد نفسه نیست. مرحوم نائینی فرموده شارع مقدس آن صفت ثانی را به امارات داده و جعل کرده. امارات طریق ناقصاند، تتمیش کرده، آن تامیت را به آن اعطا کرده. صفت ثالثه را به برخی اصول داده، گفته در مقام عمل مثل یقیندار عمل کن. اسم این اصول اصول محرزه است. صفت چهارم را به برخی اصول دیگر داده گفته معذوری، رفع ما لایعلمون. حلال است، طاهر است، گفته اسم آن اصول غیرمحرزه است. قشنگ گفته، تا به حال هم ندیدیم کسی اینها را مناقشه کرده باشد.
صفت اول قابل اعطا نیست، یک امر تکوینی است. صفت دوم قابل اعطا است و به امارات اعطا شده است. صفت سوم به اصول محرزه اعطا شده، و صفت چهارم به اصول غیرمحرزه. این است که گفته است اصول محرزه قائم مقام قطع میشود چون یک صفت او را دارد.