فقه ـ جلسه ۰۸۲ـ ۱۴۰۱/۱۱/۳

خارج فقه             جلسه 82          تاریخ 3/11/1401

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.

بسم الله الرحمان الرحیم.

بحث در این بود که بلا اشکال فصل طویل مضر به جمع است. اما این که خواندن نافله مضر به جمع است یا نه، تا بگوییم اگر مضر است اذان برای دومی ساقط نیست، این محل کلام است. مرحوم اقای حکیم اصرار دارد که نافله خواندن قادح است مضر به جمع است. نافله خواندی دیگر اذان برای دومی ساقط نمیشود. فرمایش اقای خویی را مطرح کردیم دیروز گفتیم مرحوم اقای خویی میگوید ما نباید دنبال عنوان جمع باشیم عنوان جمع در ان قاعده کلیه امده است که ما قبول نداریم. انچه ما قبول داریم عرفه است و مشعر و مسلوس و در عرفه و مشعر عنوان جمع نیامده است تا بحث کنیم باید ظاهر خطاب را ببینیم ظاهر خطاب هم بر خلاف مرحوم حکیم ادعا کرد که ظهور ندارد خطاب در ترک نافله.

ما هم گفتیم بعید نیست. اونی که استدراک میکنیم این است که ما عرض کردیم عنوان جمع نیامده است ولی خب مصداق جمع امده است و باید بحث کنیم. دیروز گفتیم حالا اضافه میکنیم عنوان جمع هم در جایی که قبول دارید امده است همان عرفه و مشعر را که شما قبول دارید عنوان جمع امده است. در ابواب مزدلفه روایتی که ایشان خواندند دارد که پیامبر جمع کرده است بین ظهر و عصر. جمع بین مغرب و عشا. اصلا بعضی روایات دارد که اصلا جمع را جُمع گفته اند نکته اش همین است که جمع رسول الله بین مغرب و عشا. عنوان جمع در ان موردی که هم شما قبول دارید امده است پس باید ما عنوان جمع را هم بحث کنیم. این که ایشان فرموده است بر مبنای ما لا مجال برای بحث از این عنوان، نه بر مبنای شما هم مجال دارد باید ما عنوان جمع. و شاید سید یزدی از همان کسانی است که قاعده کلی را قبول ندارد، تبعا لصاحب جواهر، فتوایش را مثل نجاة العباده اورده است. صاحب جواهر هم فتوایش را بر انکار ان قاعده قرار داده است ایشان هم تبعیت کرده است شاید مرحوم سید که امده است عنوان جمع را بحث میکند با این که قاعده را قبول ندارد نکته اش همین باشد در همان جایی که سید قبول دارد عرفه و مشعر عنوان جمع امده است. لذا ما باید از عنوان جمع بحث کنیم که معنای جمع چیست. دیروز عرض کردیم که عنوان جمع یک استظهار است مرحوم اقای حکیم ادعا دارد که جمع یعنی متصل بود نماز و نماز دیگری نبود اقای خویی میگوید جمع کرده است همان طور که تعقیبات مضر به صدق جمع نیست حالا دو رکعت و چهار رکعت نافله اش را خواندی جمع بین نماز ظهر و عصر کردی. خیلی صاف نیست ما نمیتوانیم نه فرمایش مرحوم حکیم را قبول بکنیم و نه فرمایش مرحوم اقای خویی لذا باید به ادله دیگری مراجعه کنیم و ببینیم مفاد انها چیست. دو فقیه یکی میگوید ظاهرش این است و یکی میگوید ظاهرش ان است. استظهار امر وجدانی است و نمیتوانیم بپذیریم لذا باید سراغ ادله دیگری برویم ادله دیگری روایات است گفتیم که روایات دو دسته هستند مرحوم اقای حکیم در این جا بهتر بحث کرده است و فرمایشات مرحوم اقای خویی ناقص است و لعل مقرر نیاوده است. ما دو طایفه از روایات داریم و باید انها را بحث کنیم. طایفه اولی از روایات، روایاتی که میگوید مفادش به ادعای مرحوم اقای حکیم مدلولش این است که با تطوع جمع نیست. لا جمع مع التطوع. جمع را خود صاحب مساله انکار میکند. وقتی انکار کرد فجمع قاعده کلیه، فجمع موارد جزئیه، میشود به معنای این که لا تطوع بینهما.

اون روایاتی که مع التطوع انکار میکند جمع را عبارت است از سه روایت که مرحوم اقای حکیم هر سه روایت را متعرض شده است. روایت اولی در باب 33 ابواب مواقیت اونجا «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الْخَطَّابِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَيْفٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ ع قَالَ سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِذَا جَمَعْتَ بَيْنَ صَلَاتَيْنِ فَلَا تَطَوَّعْ بَيْنَهُمَا.»

دیروز متن این سه روایت را خواندیم و گفتیم یک بحث سندی دارد و یک بحث دلالی. بحث سندی ما دیروز ناقص است. سند این روایت ناقص است. روایت اولی که محمد بن یحیی عن سلمه بن خطاب است صاحب جواهر موثقه دانسته است. مشکل این روایت از نظر سند در نظر اقای خویی یکی سلمه بن خطاب است و یکی حسین بن سیف است این دو محل بحث هستند. ولی در ذهن ما این است که سلمه بن خطاب کثرت روایت دارد روایت اجلا دارد صاحب کتاب است مشکلی ندارد و هکذا حسین بن سیف هم این هم روایت اجلا دارد صاحب کتاب است کتابش را روایت کردند عده ای. اون هم ادم خوبی بوده است علی الظاهر بر این مبنا بر مبنای کثرت روایت روایت اجلا این دو نفر مشکلی ندارند این که مرحوم صاحب جواهر گفته است موثقه حالا موثقه یا مصححه مثلا که بگوییم این تصحیح شده است. محمد بن حکیم هم اقای خویی اینجا اشکال کرده است در معجم خودش گفته است محمد بن حکیم هم لا باس به. این موثقه ای که یا مصححه که مرحوم صاحب جواهر تعبیر کرده است بر این مبنا لا باس به. مبنای قدیمی ها همین بوده است. قدیمی ها خیلی به ثقه و اینها اعتنایی نداشتند و این که صاحب حدائق به این میگوید روایت، نه روایت نیست موثقه است.

و اما دومی، «عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُوسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَكِيمٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ ع يَقُولُ الْجَمْعُ بَيْنَ الصَّلَاتَيْنِ إِذَا لَمْ يَكُنْ بَيْنَهُمَا تَطَوُّعٌ فَإِذَا كَانَ بَيْنَهُمَا تَطَوُّعٌ فَلَا جَمْعَ.»

سند دومی عن علی بن محمد از مشایخ کلینی است لا باس به. عن محمد بن موسی، همانطور که مرحوم خویی در این جا فرموده و در معجم مفصل بحث کرده است مردد است محمد بن موسی همدانی که توثیق ندارد یا محمد بن موسی حورا یا خورا. که ان نجاش گفته است ثقه. طبقه ان همین طبقه است در یک طبقه هستند. مردد است این محمد بن موسی بین ثقه و غیر ثقه. اللهم مگر کسی بگوید این محمد بن موسی حورا کتابی داشته است کتاب الصلاة  و این روایت هم اون همدانی کتاب صلات ندارد کتاب دارد ولی کتاب صلات نیست کسی بگوید ظاهر این است چون در مورد صلات است این از کتاب صلات اوست فلا باس به این محمد بن موسی. اگر کسی گفت میتواند اطمینان پیدا کرد که این روایت از کتاب صلات محمد بن موسی حورا است و ان هم که ثقه است تمام است و لکن ما نمیتوانیم درست است که کتاب صلات داشته ولی همدانی هم روایاتی در مورد صلات داشته است. اینها اهل نماز و  غیره بودند.

بعد اقای خویی گفته است نمیتوان درست کرد عن محمد بن عیسی. محمد بن عیسی در پرانتز علی است علی بن عیسی. محمد بن عیسی بن عبید توثیق دارد مشکلی ندارد علی بن عیسی گفته است توثیق ندارد باز این هم مردد طبق اختلاف نسخه. اون تردیدش یک جور است این تردیدش یک جور دیگری است. مردد است این محمد بن عیسی ثقه باشد و علی بن عیسی نا ثقه باشد از این جهت اشکال دارد.

ولی تا جایی که ما تتبع کردیم کافی و وافی نگاه کردیم همه انها محمد بن عیسی اورده اند کساین که کافی را تصحیح کردند اخیرا که نسخه بدل ها را میاورند این روایت کافی را اصلا هیچ کسی نسخه بدل ذکر نکرده است. چطور شده است مرحوم اقای خویی همین وسائل را دیده است نمیدانیم این وسائل جدید در دسترسم نبود در پرانتز علی دارد یا ندارد. در پاورقی دارد؟ هامش اگر باشد ارزشی ندارد یکی امده است فکر کرده است این علی است در هامش نوشته است.  حالا در هر حال اونی که ما در کافی و وافی دیدیم محمد بن عیسی  ضبط کرده اند ما در ان گیری نداریم. گیر سر اولی است که محمد بن موسی. ولی مرحوم صاحب حدائق ولی دومی را گفته است موثقه است این هیچ وجهی ندارد. اولی روایت دومی موثقه هیچ وجهی ندارد.

سوال:؟؟؟

جواب: صاحب جواهر هر دو را میگوید موثقه

اما روایت سوم از نظر سندی این هم علی المبنا است. «عَبْدُ اللَّهِ بْنُ جَعْفَرٍ الْحِمْيَرِيُّ فِي قُرْبِ الْإِسْنَادِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ ظَرِيفٍ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع قَالَ: رَأَيْتُ أَبِي وَ جَدِّيَ الْقَاسِمَ بْنَ مُحَمَّدٍ يَجْمَعَانِ مَعَ الْأَئِمَّةِ الْمَغْرِبَ وَ الْعِشَاءَ فِي اللَّيْلَةِ الْمَطِيرَةِ وَ لَا يُصَلِّيَانِ بَيْنَهُمَا شَيْئاً.»

حسن بن ظریف علی المبنا کثرت روایت روایت اجلا است. و همچنین حسین بن علوان یک زمانی اقای خویی قبول نداشته ولی اخیرا قبول داشته است ایشان هم کثرت روایت و روایت اجلا دارد میشود مصححه خواند. امام صادق میفرماید رایت ابی که امام باقر است و جد ایشان قاسم بن محمد که جد مادری است. یجمعان مع الائمه یعنی با امامانی که با ائمه نماز میخواندند.

خب این از نظر سندی. سند دو روایت از این روایات را میشود درست کرد علی بعضی المبانی. یکی را هیچ نمیتوان درست کرد.

اما از نظر دلالت ایا این دلالت دارد یا نه؟ مرحوم اقای حکیم دو روایت اولی را قبول دارد که دلالت دارد روایت سومی را قبول ندارد. در دو روایت اولی ایشان فرموده است «سَمِعْتُهُ يَقُولُ إِذَا جَمَعْتَ بَيْنَ صَلَاتَيْنِ فَلَا تَطَوَّعْ بَيْنَهُمَا.»

وقتی میخواهی جمع کنی بین دو صلات تطوع نیست بین انها. تطوع بکنی که دیگر جمع نیست. این جور استظهار کرده است. اذا جمعت بین صلاتین فلا تطوع بینهما گفته است جمع به همین است که تطوع بین انها نباشد. اینها دلالتشان تمام است.

مرحوم اقای خویی اشکال کرده است گفته است نه این دلالت بر مدعای شما ندارد. جمع را دو جا میاورد یکی جمعی که پیامبر جمع میکرده است روایات متواتره داریم ردا علی العامه که میگفتند باید تفریق بشود روایات متواتره داریم که نه جمع هم مانعی ندارد در مقابل ان تفریق اهل سنت. اذا جمعت بین صلاتین فلا تطوع بینهما. جمع بین صلاتین را میخواهد بگوید. نگران نباش شما هم جمع نکردید بین صلاتین. وقتی که نماز نافله بخوانی تفریق کردی جمع نکردی. این عبارت دومی صاف تر است. روایت دومی صاف تر است. الجمع بین صلاتین اذا لم یکن بینهما تطوع. وقتی که نافله نخوانی. فاذا کان وقتی که نافله خواندی جمع نیست به تفریق عمل کردی. این یک جمع است که ادعا میکند جمع نیست تفریق است برای این که به ان فضیلت تفریق رسیده ای. گفته است اقای خویی گفته است که این وزان این روایت وزان همان روایاتی است اذا زالت الشمس دخل الوقتان. وقت هر دو امده است نماز ظهر بخوان. همان نماز نافله میخوانی همان کافی است برای تفریق. فقط تو که جمع نمیکنی فلا یمنعک همان نافله برای تفریق کافی است. این یک معنای این روایات است که ربطی به بحث ما ندارد دیگه. این روایات میگویند که شما اگر نماز نافله را خواندی دیگر اون تفریقی که مستحب است مطلوب است به ان رسیدی. خود تطوع تفریق را اورد دیگر جمع بین دو نماز نکردی. یک جمع هم داریم که جمع بین ظهر و عصر باذان و اقامتین. اون جمعی که در باب عرفات و مشعر است یا قاعده کلیه است اون جمع میگوید جمع برای سقوط اذان. جمع باذان و اقامتین. یعنی نماز دوم به اصطلاح اذان نمیخواهد. این هم یک جای جمع است یک اثر جمع است. یک اثر جمع این است که شما به فضیلت تفرقه نرسیدی و یکی هم این است که جمع کردی اذان دوم ساقط است. مرحوم اقای خویی فرموده است این روایات مجمل است. نمیدانیم این روایات که میگوید اذا تطوعت فلا جمع بیشتر میلش به ان معنای اول است. اذا تطوعت فلا جمع یعنی تفریق حاصل شد شما متفرق خواندی دیگه. اون فضیلت تفرق را برده ای گفته است اگر این اظهر اثار نباشد لا اقلش این تنزیل مجمل است این تنزیل کرده است میگوید شما جمع نکردی جمع نکردی به لحاظ سقوط اذان یا بلحاظ فضیلت تفرقه. گفته است مجمل است ما از این روایات نمیتوانیم بفهمیم که اگر تطوع داشتیم اگر نماز نافله داشتیم این لا جمع بلحاظ سقوط اذان دوم. همین. از این روایات نمیشود فهمید که اگر تطوع  داشتیم فلا جمع پس این جمع نیست بلحاظ این اثر. بلحاظ سقوط اذان. نه فلا جمع بلحاظ این که فضیلت تفریق را درک نکرده ای. این جور فرموده است تنزیل یا به لحاظ ان اثر است یا به لحاظ این اثر گفته است مجمل است حالا این شما و این دو روایت. ببینیم که این دو تا روایت چی میخواهد بگوید. مد نظر این دو روایت باید اونی که به ان نظر دارد میخواهد بگوید باتطوع تفرقه حاصل شد دیگه میتوانی ان نماز را بخوانی اجر تفرقه را بردی. این رامیخواهد بگوید. یا این که با نافله خواند جمع محقق نشد نه تفرقه حاص شد پس اذان نماز دوم ساقط نمیشود.

سوال:؟؟؟

جواب: هر کدام در وقت فضیلت. فصل طویل شده یا نه. اگر فصل طویل شده که هیچ. نه فصل طویل یک بار عبارت را میخوانم ببینیم چه به ذهن شما میاید دو فقیه دو استظهار متنافی دارند.

این روایت دوم بعید نیست فرمایش اقای خویی باشد روایت دوم قال سمعت ابا الحسن علیه السلام یقول الجمع بین الصلاتین اذا لم یکن بابا جمع بین صلاتین وقتی کردی تطوع نباشد فاذا کان بینها تطوع وقتی تطوع داری که دیگه جمع نکردی. جمع یعنی تفریق حاصل شده است. در باب اذان تفریق موضوع اثر نیست ولی این روایت میگوید تفریق حاصل شده است تفریق در ان باب موضوع اثر است در یک جا تفریق مورد نظر است در یک جا جمع مورد نظر است ظاهر این روایت این است که تفریق مورد نظر است میگوید الجمع بین صلاتین بابا جمع بین صلاتین وقتی کردی تطوع نباشد وقتی که تطوع نکردی نگران نباش جمع نکردی تفریق حاصل شده است. عمود کلام این است اون مقدمه است. جمع را دارد نفی میکند که شما جمع نکردی که بگویی ما به فضیلت نرسیدیم. جمع نکردی این تفرقه است و فضیلت تفرقه را بردی.

سوال:؟؟؟

جواب: نه حالا بذارید حالا.

به ذهن ما این است بیشتر به معنای اقای خویی این مد نظرش میخواهد بگوید تفرقه حاصل است نگران نباش.

سوال:؟؟؟

جواب: نکته را بیان کرده است گفته است بابا جمع به این است که نافله نخوانی نافله خواندی که جمع نکردی.

سوال:؟؟؟

جواب: حالا اون تعبیر اولی میگویم.

در اولی سمعته یقول اذا جمعت عمود کلام جمع است اذا جمعت بین صلاتین اگر جمع بین صلاتین کردی فلا تطوع بینهما.

سوال:؟؟؟

جواب: نه. فلا تطوع بینهما. لا نافیه الجمع به مصدر بهتر میخورد. تطوع. اذا جمعت بین صلاتین فلا تطوع بینهما عمود کلام جمع است میخواهی جمع بین دو نماز بکنید. وقتی که میخواهی جمع کنی تطوع نخوان یعنی مضر به جمع است. ان اثری ندارد. میخواهی جمع بکنی نافله نخوان. یعنی نافله خواندن مضر به جمع است.

سوال:؟؟؟

جواب: حتما جمع یک اثری دارد. ما همین را میگوییم. این روایت اولی محمد بن حکیم موید استظهار مرحوم اقای حکیم است. اذا جمعت بین صلاتین فلا تطوع بینهما عمود کلام جمع است پس باید جمع اثری دارد ان اثرش همان سقوط اذان است اثر جمع سقوط اذان است انجا اثر برای تفرقه است نه جمع. اینجا اثر جمع سقوط اذان است.

در ذهن ما این است که دو متن استظهارش با هم متفاوت است و لکن برای رد مرحوم حکیم همین مقدار کافی است که ما این متن ها روشن نیست نقل به معنا متعارف بوده است خصوصا که در این جا یک جور دیگری نقل شده است هر چند سندش گیر دارد نقل شده است نمیتوانیم شاید اذا جمعت عبارتش را مقداری کم کرده است محمد بن حکیم وقتی میخواسته به حماد بگوید یا حماد میخواسته به ابن فضال بگوید مقداری کمش کرده است.

سوال:؟؟؟

جواب: شاید. چون شاید است نمیتوانیم.

ما در استظهار از این روایت گیر داریم نه چون متنش این را مثلا میگوید میگوییم ان متن ظاهرش این است و ان متن ظاهرش ان است.

سوال:؟؟؟

جواب: دقیق نیست با مردم که دقیق صحبت نمیکند.

خب این است که ما میگوییم هر چند سند را درست کردیم ما یک جواب دومی داریم به اقای حکیم میگوییم درست است یک متن ظاهرش موافق با شما است ولی ظاهر یک متن دیگر یک چیز دیگری میگوید. ما یک ظاهری که احساس بکنیم ظاهر کلام امام است نداریم استدلال به این روایات ما از این جهت میگوییم ناتمام است. خب این طایفه.

طایفه دیگری از این روایت که یفرق باشد بحث کردیم که انها هم ظهور در فرمایش اقای حکیم ندارد.

سوال:؟؟؟

جواب: اشکالی ندارد. چه اشکالی دارد. حالا قبول ندارد من الان. حالا مسلوس را قبول کرد. روایت جُمع را قبول کرد. اونجا با اجماع درست کرد.

سوال:؟؟؟

جواب: بله این هم بد حرفی نیست چون ما روایات جمع و تفریق داستان جمع و تفریق خیلی روایت داریم در باب مواقیت روایات زیادی داریم ناظر به همان تفریق خصوصا که انها تفریق را لازم میدانسته اند این هم موید این جهت است که مرحوم خویی میگوید بعید است این روایت برای جمع عرفه و مشعر. ولی ما که گفتیم قاعده کلیه را قبول داریم. این اشکال بر مبنای اقای حکیم است ولی کسی که قاعده کلیه را قبول دارد مجال دارد که قاعده کلیه را دارد بیان میکند.

سوال:؟؟؟
جواب: اشکال اون بحث فتوایی است. نه گفت اجماع. چرا. قاعده کلیه را قبول ندارد. درست میگویید. من الان یادم امد که که قاعده کلیه را قبول ندارد.

اما طایفه دوم از روایات که بر خلاف اقای حکیم است و ظاهر در این است که با فصل نافله هم اذان از دومی ساقط میشود انها هم سه روایت است سه روایت داریم که عرضم به خدمت شما یکی روایت ابان است همین جا باب 33 روایت اولی دیروز خواندیم صحیحه ابان «مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: صَلَّيْتُ خَلْفَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الْمَغْرِبَ بِالْمُزْدَلِفَةِ فَلَمَّا انْصَرَفَ أَقَامَ الصَّلَاةَ فَصَلَّى الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ لَمْ يَرْكَعْ بَيْنَهُمَا ثُمَّ صَلَّيْتُ مَعَهُ بَعْدَ ذَلِكَ بِسَنَةٍ فَصَلَّى الْمَغْرِبَ ثُمَّ قَامَ فَتَنَفَّلَ بِأَرْبَعِ رَكَعَاتٍ ثُمَّ أَقَامَ فَصَلَّى الْعِشَاءَ الْآخِرَةَ.»

سال اول لم یرکع و اقامه گفت. سال دوم هم نافله چهار رکعت را خواند بعد برای نماز عشا اقامه گفت. با این که نافله هم بوده است حضرت اذان در عشا ترک کردند. این هم موید نظریه کسانی است که میگویند خواندن نافله مضر نیست.

مرحوم اقای حکیم جواب داده است از این استدلال سند صحیحه است صحیحه ابان و از دلالتش جواب داده است گفته است این فعل است و فعل مجمل است شاید سال دوم که حضرت اذان را نگفته است مثلا مستعجل بوده است چه میدانیم فعل است دیگه. فعل امام علیه السلام فعل مجمل است. امام ترک کرده است اذان را با وجود نافله ترک کرده است اذان را شاید نکته دیگری داشته است ترک کرده است و الا قاعده این بوده است که اذان را بگوید چون تطوع است.

و لکن اینها چیز دیگری بوده است خیلی بعید است. مشعر اونجا در مشعر الحرام بوده است یک سال با امام بوده و نافله نخوانده است در سال دیگر نافله خوانده است به ذهن میزند که اقامه نگفته است فعل جدشان که در مزدلفه جمع بین مغرب و عشا به اذان و اقامتین. این بعید است.

سوال:؟؟؟

جواب:بله. میگویم همین مزدلفه انجا کاری ندارد که مستعجل بودند. یک نکته دیگری بوده. مقداری بعید است.

و اما دومی روایت دومی که روایت عبد الله بن سنان باب 31 حدیث 1« مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: شَهِدْتُ صَلَاةَ الْمَغْرِبِ لَيْلَةً مَطِيرَةً فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّهِ ص شب بارانی بود و میرفته مسجد النبی فَحِينَ كَانَ قَرِيباً مِنَ الشَّفَقِ هنوز حمره مشرقیه نشده بود ثَارُوا وَ أَقَامُوا الصَّلَاةَ فَصَلَّوُا الْمَغْرِبَ ثُمَّ أَمْهَلُوا النَّاسَ همان که نماز خواندند مقداری اهمال کردندحَتَّى صَلَّوْا رَكْعَتَيْنِ مردم دو رکعت نماز خواندند ثُمَّ قَامَ الْمُنَادِي فِي مَكَانِهِ فِي الْمَسْجِدِهمان جا که نشتسته بود بلند شد فَأَقَامَ الصَّلَاةَ فَصَلَّوُا الْعِشَاءَ بعد نماز عشا را خواندند ثُمَّ انْصَرَفَ النَّاسُ إِلَى مَنَازِلِهِمْ  فَسَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ ذَلِكَ درست است این کارشان یانه. فَقَالَ نَعَمْ قَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَمِلَ بِهَذَا.» پیامبر هم همین کار را میکرد. در لیله مطیره پیامبر هم برای نماز عشا اذان نمیگفت. موذن فقط اقامه را میگفت.

سوال:؟؟؟؟

جواب: نه کلش را بیان میکند. بابا همین واقعه را همه ان را بیان میکند حضرت هم میفرماید پیامبر این جور عمل کرد. اگر عمل پیامبر اذان داشت که میگفت.

در این روایت نافله خوانده شده است اذان گفته نشده است امام صادق فرمود که کار پیامبر هم همین است پس با نافله باز هم اذان ساقط است.

سوال:؟؟؟

جواب: بعید است که پیامبر، مردم جلوتر از پیامبرشان باشد.

سوال:؟؟؟

جواب: میگوید عمل بهذا. بابا مردم این جور کردند و پیامبر هم همین جور میکرد.

مرحوم اقای حکیم باز جواب داده است از این روایت فرموده این هم عمل است شاید لیله مطیره است باران میاید به خاطر باران این اذان ساقط شده است. نکته اش تسهیل است نه این که چون جمع کرده است. نه ما بودیم قاعده میگفتیم جمع نشده است نافله خوانده شده است باید اذان بگویند این که اذان را نگفته است پیامبر به خاطر نکته دیگری است. مطیره بودن شب است. شب مطری بوده است. شاهد هم اورده است میگوید اینها اذان برای نماز مغرب نگفته اند. پس معلوم میشود. جمع اذان دوم را میبرد اذان اول را که نمیبرد.

و لکن به ذهن میاید که این شاهدش که بعید است. فحین کان قریبا من الشفق در خود روایات اذان را ندا اطلاق کرده است. بعید است که مراد از ندا بیایید نماز بخوانیم. همان اذان است چطور شده است که ایشان گفته است برای مغرب اذان نگفته اند. نادوا یعنی اذان گفتند به وقت ربطش دادند. میگوید قریب به شفق بود نادوا و اقاموا اذان گفتند و اقامه هم گفتند بعد نماز مغرب را گفتند. نه اذان برای نماز مغرب گفتند نه. این که باز ایشان فرموده است شاید این مطیره بودن، بعید است به ذهن میزند که همین کسانی که در یک جلسه میخواندند نماز دوم اذان ندارد. اذان چقدر وقت میگیرد که به خاطر مطیره بودن ترک کردند اذان را. این هم. ذهن عرفی ما این ها را نمیپذیرد به ذهن ما میاید که نافله هم که خواندند.

سوال:؟؟؟؟

جواب: نه دیگه. اقام المنادی.خب قام المنادی فی مکانه فی المسجد فاقام. اقامه گفت. اصلا معنایش همین است. نه منادی نه نادی. اون میگفت فام المنادی فنادی…قام المنادی همان که اذان میگفت. منادی یعنی موذن.

و اما روایت سوم تمامش بکنیم. وقت تمام شد؟ روایت سومی هست روایت ابی عبیده حذا. تتمه ان.