اصول ـ جلسه ۰۸۳ـ ۱۴۰۱/۱۱/۴

بسم الله الرحمن الرحیم

اصول جلسه 83

بحث در این بود که قطعِ به حکم می تواند موضوعِ حکم آخر که مماثل این حکم است، باشد یا ممکن نیست؟

مرحوم آخوند فرمود ممکن نیست چون اجتماع مثلین است.

مخالفین گفتند که ممکن است چون که تأکد است اجتماع مثلین لازم نمیاد. دو حکم، حکم أکید را مستلزم است.

در ذهن ما این است که نه فرمایش مرحوم آخوند تمام است نه آن ها که جواب داده اند؛

أمّا فرمایش مرحوم آخوند که فرمود اجتماع مثلین لازم میاید، اجتماع مثلین در اعتباریات مانعی ندارد، باید لغو نباشد، دوباره اعتبار می کند لغو نباشد کافی است، دوباره اعتبار کردن که لغو نیست که، این همه ما أقیموا الصلاة در قرآن داریم، بار ها وجوب نماز انشاء شده است. عیبی ندارد لغویت ندارد.

پاسخ به سؤال: لغویت ندارد، نه این ها انشاء اند، انشاء اثبات و ثبوتشان همین است.

بنابراینکه احکام شرعیه امور اعتباریه اند، در امور اعتباریه اجتماع مثلین مانعی ندارد. واگر گفتیم که حقیقت امور اعتباریه، امور واقعیه است، نظر مرحوم اخوند نظر مرخوم آغاضیاء که آن ها وجوب را معنا می کنند به اراده ی أکید مبرزه. حرمت را معنا می کنند به کراهت أکیده مبرزه، میگویند روح حکم آن است، این طلب انشائی این ها الفاظ است.

اگر هم گفتیم حقیقت حکم، آن اراده و کراهت است یا نه گفتیم که آن ها مبادی اند، حقیقت حکم یک امر اعتباری است که بحث است دیگر که این امر اعتباری چی هست خودش بحث است، آقای خوئی می گفت این امر اعتباری یعنی قرار دادن فعل بر عهده، محرومیت عن الفعل، بحثش جای دیگر می‌آید.

اگر گفتیم حقیقت حکم این ارادات و کراهات اند یا گفتیم این ارادات و کراهات مبادی حکم اند که ما هر دو را گیر داریم، ما میگوییم ارادات و کراهات نه خود حکم اند و نه مبادی حکم اند.

حالا إن قلنا باز هم اجتماع مثلین لازم نمیاد. دو اراده نسبت به یک فعل عیبی ندارد؛ نسبت اراده با مراد نسبت محصّل و متحصل نیست. درست است که این هم فعل نفس است، اشراق نفس است، خلاقیت نفس است، ولی رابطه ی اراده با مراد رابطه محصّل متحصل نیست، مثل وجود و ماهیت نیست، رابطه شان متعلِق و متعلَق است، اراده یک امر وجدانی است کراهت یک امر وجدانی است، ما در وجدان مان احساس می کنیم، یک چیزی را اراده کردیم دوباره یک سبب دیگه ای پیدا شد، یک اراده ی دیگه ای به آن تعلق بگیرد. ولو بعد از تعلق آن اراده، اراده اول در اراده دوّم مندک می شود، اراده ما أکید می شود عیب ندارد.

اینکه ما اراده کنیم شیئی را دیگر دوباره نمیتوانیم اراده کنیم آن شیء را، نه. اجتماع ارادتین، کراهتین نسبت به فعل واحد بمکان من الإمکان، هیچ استحاله ای ندارد.

پاسخ به سؤال: این ها اعراض نیستند، اراده رابطه اش با مراد متعلِق و متعلَق است، اراده میکنم شیئ را تصور می کنیم، حالا چطور آن را اراده می کنیم؟ آغاضیاء میگفت این را خارج دیده می بینیم اراده می کنیم، بعضی میگفتند همان طبیعت را اراده می کنیم، باز خودش داستانی داشت، اراده می کنیم این شیء را دوباره یک سبب دیگه ای پیدا می شود که ما به خاطر آن سبب دیگه باز اراده‌ش کنیم، عیب ندارد!

پاسخ به سؤال: نه، این ها امور وجدانیه است.

اینکه در وجدان ما، می توانیم نسبت به یک شیء دو اراده را خلق بکنیم، جای شبهه نیست.

شما میخواهی بگو وقتی اراده دوم خلق می شود مندک در اراده اول می شود، یک اراده، اراده را قوی میکند، یا نه اراده ای در کنار آن اراده. هیچ دلیلی بر استحاله اش نداریم، اجتماع مثلین نیست در نفس من دو اراده جمع شده، دو فعل جمع شده.

پاسخ به سؤال: نه این اراده جدید است، آن اراده را ایجاد نکرده است.

پاسخ به سؤال: نه اراده جزء أخیر نیست.

پاسخ به سؤال: نه بناء شد دیگر انفکاک اراده از مراد… آن اراده تامه بود که مرحوم اخوند می فرمود لا ینفکّ. نه اراده می کنیم شیء را دوباره در نفس ما… مثل محبوبیت، یک علّت دیگه ای پیدا می شود آن علّت دیگر باز اراده دیگه پیدا می شود. علّت برای اراده ما بود، اراده کردیم. علت دیگه ای پیدا شد یک اراده دیگه ای کردیم نسبت به همونی که…

پاسخ به سؤال: بله نسبت به علّتش، این فعل آخر است.

پاسخ به سؤال: مثلین به همین معنا دیگر، یعنی دو فرد برای یک کلیّه، معنای اجتماع مثلین در اینجا اینست.

این است که فرمایش مرحوم آخوند که فرمود نمی شود قطع به حکم، موضوع حکم مماثل قرار بگیرد چون اجتماع مثلین لازم میاید، میگوییم این اجتماع مثلین مشکلی ندارد. احکام شرعیه لا فی انفسها و لا فی مبادیها.

وأمّا آن هایی که جواب دادند از آخوند، گفتند تأکّد.

پاسخ به سؤال: اراده تشریعی به این لحاظ می گویند تشریعی که فعل غیر را اراده میکنم والا حقیقتش همان اراده ای است که…

پاسخ به سؤال: نه، منعبث نمیشود! اراده من (ما یمکن أن یکون ..) نه اینکه انبعاث.

وأمّا اینکه از مرحوم آخوند جواب دادند و گفتند تأکد، نه اگر ما احکام را امور اعتباریه بدانیم درست است که ما گفتیم در امور اعتباریه تأکّد معنا دارد خلافاً لحاج شیخ اصفهانی و گفتیم تأکّد در امور اعتباریه منحصر نیست که مؤکّد را اعتبار بکند، دوبار یک چیزی را اعتبار کند به قصد تأکّد در وعاء اعتبار مؤکد محقق می شود خلافاً لمرحوم اسید محمد باقر، ولی مع ذلک اینجا تأکّد مشکل دارد، مشکل أوّلی که مرحوم آسید محمد باقر مطرح کرده است.

وان مشکل این است که تأکّد فرع بر وحدت متعلّق است، دو حکم می خواهند تأکّد پیدا کنند باید متعلق شان واحد باشد، اینجا اگر حرمت دوّم آمد روی همان شرب الخمر خب عیب ندارد. اول شرب الخمر را گفت حرامٌ باز دوباره گفت شرب الخمر حرامٌ بحرمة أخری؛ این تأکّد.

فرمایش آسید محمد باقر ما قبول نکردیم گفتیم، به انشاء حرمت دوّم ولو فاصله شود، حرمت اول که جعل کرد در وعاء اعتبار حرمت محقق شد، اصلا فاصله شود یک روز، بعدش گفت شرب الخمر حرامٌ بحرمة أخری، آن که در وعاء اعتبار است مبدّل می شود به حرمت مؤکدة.

ما این را قبول کردیم اگر حرمت دوّم روی همان شرب الخمر آمده بود متعلّق واحد است. ولکن فرض این است که قطع ما موضوعی است دخیل در موضوع است، حرمت اول رفته رو ذات (شرب الخمر) حرمت دوّم آمده رو حرمت شرب الخمر المعلومة (اذا علمتَ) علم موضوعی است دخیل است، الآن بحث ما این است که علم به حکم را موضوع حکم مماثل قرار بدهیم، آن علم دخیل است، متعلّق دوّم پس معلوم الحرمة است.

نمی خواهیم بگوییم واضح است ها، اینکه چیزی را شیئی را حرام بکند بعد بگوید خب حالا که علم به حرمتش داری این معلوم الحرمة هم حرامٌ به جعل حرمت دوّم در وعاء اعتبار، حرمت أوّل منقلب می شود به حرمت مؤکده، اینجاش واضح نیست.

بیشتر اقرب به ذهن این است که نه تأکّد نمیاید، متعلق ها دو تا هستند. گفته است حرام است خمر، بعد گفته است معلوم الخمریة حرامٌ به نحوی که اگر یادتان باشد بعضی می گفتند معلوم الخمریة حرامٌ تجری را می گیرد، گفته است معلوم الخمریة دیگه، بنابراینکه علم تمام الموضوع باشد.

پاسخ به سؤال: همین دیگه، میگویم صاف نیست، ممکن است (همین که ایشان به ذهنش آمد) یکی بگوید چون منطبق می شود درست است، ولی همین فعل من حرام است چون شرب الخمر است، همین فعل من معلوم الحرمة است همین فعل باز حرام دوّم است، فیتأکّد.

پاسخ به سؤال: یتأکّد به همان معنایی که گفتیم دیگر.

پاسخ به سؤال: نه غرض لازم نیست

پاسه به سؤال: تأکید غرض آخری است.

این است که روشن نیست اگرچه اقرب به ذهن این است که مردم تأکّد نمی فهمند.

والذی یسّهل الخطب بحث را کنار بگذاریم، این است که این قسم به خاطر استیفاء أقسام است، که تارةً قطع در حکم مخالف اخذ می شود و أخری در مماثل و أخری در مضادّ و رابعة در شخص، به خاطر استیفاء اقسام است، وگرنه ما در شریعت موردی نداریم که علم به حکمی در موضوع حکم مماثل قرار گرفته باشد، لذا این را رهاش می کنیم.

مهم قسم ثانی است، قسم أخیر.

پاسخ به سؤال: نه لغو نیست، وجوب مؤکد نمی شود ولکن أثر دارد، تحریک بیشتری می آورد که، أثر تأکید را دارد.

خب أمّا قسم أخیر که این مهم است و این ثمره دارد، آیا ما می توانیم علم به حکم را در موضوع شخص آن حکم قرار بدیم؟

(اینکه میگویم اثر دارد:) ظاهر بعض خطابات اینست که شارع مقدس علم به حکم را در موضوع شخص آن حکم قرار داده است. یک مواردی در شریعت هست، مثلا فرموده اگر قُرئت آیة التقصیر اگر علم پیدا کردی که نماز قصر واجب است، واجب است نماز قصر. علم به وجوب قصر موضوع است برای وجوب قصر. یا در جهر و اخفات اگر علم داشتی جهر اخفات واجب است فواجبٌ. یا در بحث ربا اگر جاهل به ربا باشی می گویند حلال است برایش، اگر علم داری که حرام است ربا، فحرامٌ.

یک مواردی در شریعت آمده که ظاهرش این است که علم به حکم را در موضوع همان حکم أخذ کرده است، آن وقت در اصول بحث شده که آیا این ممکن است یا ممکن نیست؟

اگر ممکن بود ما به آن ظواهر أخذ می کنیم، میگوییم بله آقا، حرمت ربا برای عالم به حرمت است و اگر ممکن نبود باید آن ها را توجیه کنیم. فلذا این بحث مهم است. آیا أخذ علم به حکم در موضوع همان حکم، آیا ممکن است یا ممکن نیست؟

بعضی و شاید مشهور اصولیین از جمله مرحوم آخوند می‌گوید محال است، نمی شود علم به حکم را در موضوع همان حکم أخذ کنیم، چیزی که ارتکاز ما نمی پذیرد، شارع نمی تواند بگوید اگر عالم به حرمت شدی حرام است، نمی تواند بگوید، اینجور جعلی امکان ندارد.

چرا امکان ندارد؟ فرموده است دور است، اخذ علم به حکم در موضوع ان حکم مستلزم دور است. چجور مستلزم دور است؟

گفتند: علم توقف دارد بر معلوم، باید اول حرمتی باشد تا بگوید (اذا علمت بحرمة الربا) علم توقف دارد بر حرمت، خب از آن طرف اگر خواسته باشد بگوید اذا علمت بحرمة الربا فهو حرام، باز حرام توقف دارد بر علم به حرمت چون هر حکمی توقف دارد بر موضوعش.

علم توقف دارد بر معلوم، توقف کلّ علمٍ بمعلومه. معلومش که حرمت است توقف دارد بر علم توقفُ کلّ حکم علی موضوعه، توقفُ کلّ مترتب علی ما یترتب علیه و هذا دورٌ.

همان دوری که در بحث قصد أمر گفته اند، گفته اند اخذ قصد امر در متعلق أمر محال است، دور است، أمر بکند به نماز به قصد أمر، بابا نماز به قصد أمر توقف دارد که امر باشد، از آن طرف وجوب آمده است رو نماز هر متعلقی توقف دارد به متعلقش دیگر، همان دور را در اینجا هم مطرح کرده اند و مرحوم آخوند قبول کرده است که نمی شود، بعد آمده است توجیه کرده است آن ظواهر را.

بعضی ها هم “خلف” را گفته اند، چند بیان است، بیانات عدیده ای است که مهم اش همین دور  و خلف است.

آشیخ اصفهانی معمولاً دور ها در اصول نمی پذیرد، می گوید این ها علت و معلول نیستند، دور در علت و معلول است، میگوید این خلف است، چطور خلف است؟ علم به حکم که گفتی فرض کردی وجود حکم را، علم به حکم این فرض وجود حکم است، پس متقدم است، پس حکم متقدم بر علم است. دوباره اگر گفتی علم به وجوب موضوع است برای وجوب یعنی وجوب متأخّر از علم است، ما فرضتَ متقدماً شد متأخّرا ! خلف است.

علم به شیء توقف دارد بر تقدم آن شیء (وجود آن شیء) اذا علمتَ بحرمة الربا، پس یک حرمت ربایی هست که میگوید متقدم بر علم من باید حرمت باشد، تا معنا داشته باشد که بگویی هر وقت علم داشتی به حرمت ربا، پس حرمت ربا متقدمٌ علی العلم.

دوباره میگوید اذا علمت بحرمة ربا فالربا حرامٌ. همان حرمت، نه یک حرمت دیگه ای. بابا این حرمت باز دوباره متأخر شد که!

گفته خلف است در اینجا، نه دور، دور مال علّت معلول است، این ها که علّت و معلول نیستند مثلاً.

خب جواب دادند از این دور از این خلف، جواب داده اند گفتند: نه دوری لازم میاد نه خلفی لازم میاد،

پاسخ به سؤال: خلاف فرض است دیگه، خلف مختصر خلاف الفرض اینطور میگویند.

پاسخ به سؤال: اره، اون باب علّت معلول است، تقدّم شیء بر نفس یعنی همین دیگه.

جواب دادند همان جوابی که در باب قصد الأمر داده اند، که آخوند اونجا جواب را قبول کرده است، مرحوم آخوند أخذ قصد أمر را در متعلّق أمر محال می داند نه به خاطر دور بودن، دور را جواب داده است اونجا، به خاطر عدم القدرة، داعویت شیء لنفسه. یک داستانی دیگری را اونجا مطرح کرده است ولی اینجا دور را مسجل کرده است، دیگران همان جوابی که در باب قصد امر گفته اند اینجا آورده اند، جواب آنجا چیست؟

آنجا گفتند اینکه میگویید قصد أمر توقف دارد بر أمر، درست است ولی نه أمر واقعی، تصوّرش! تصوّر هم کردی می توانی دیگر، شما می خواهی یک نماز به قصد أمر متعلّق قرار بدهی، أمرش بعداً میاید، الان تصور می کنی نماز به قصد أمری که بعداً میاد. نماز به قصد أمر توقف بر أمر خارجی ندارد. این الان قابل تصور است، متعلق را باید تصور بکنی، الان تصور کردی نماز به قصد امر، کدوم امر؟ امری که بعدا میاید، این توقف بر امری خارجی ندارد، آنی که لازم است این است که در مقام جعل حکم شما باید متعلق را تصور کنی، من تصور می کنم، این متصور من هم توقف بر امر خارجی ندارد، بعد أمر می کنم به این نماز به قصد أمر.

أمر من توقف دارد بر متعلّقش که نماز به قصد أمر است، بر این توقف دارد، هر متعلِقی به متعلَقش، امر خارجی وقتی متعلّق شد از من صادر شد، این توقف دارد بر متعلقش. ولی متعلقش که نماز به قصد أمر است توقف بر این امر خارجی ندارد، توقف دارد بر أمر تصوّری که ان را هم تصور کردم.

به قول مرحوم آخوند الموقوف علیه غیر الموقوف علیه، همیشه در جواب دور اینجور میگوید.

اینی که بر اون توقف دارد غیر از اونی که او بر ان توقف دارد! متعلَق توقف دارد بر تصور أمر، أمر خارجی توقف دارد بر این متعلَق!

پاسخ به سؤال: دور دیگه نیست!

پاسخ به سؤال: این دور نشد دیگه! فارسی‌اش این است امر می کنه به نماز به قصد أمری که بعداً میاد، چه عیبی دارد؟ آخوند این را قبول کرده است اونجا، گفته است تصور امر کافی است برای متعلَق، تحقق امر لازم نیست ولی در اینجا می گوید نه.

کسانی ان جواب را داده اند غیر مرحوم آخوند همان جواب را اینجا داده اند، گفته اند آقا علم به أمر توقف دارد بر أمر، نه بر أمر خارجی، علم توقف دارد بر معلوم بالذاتش (أمر تصوری) هیچ وقت علم توقف به خارج ندارد، اصلا معقول نیست توقف امر نفسانی بر امر خارجی، علم درست است از زاویه علم می بینی خارج را ولی توقف بر آن خارج ندارد، این حیثیت مرآتیت علم است، نه اینکه از مقوّمات علم است از خصائص علم است که شما را نشان می دهد، معلوم بالعرض دارد، اما توقف بر معلوم بالعرض ندارد، اصلا ممکن است شما علم پیدا کنی به چیزی که محال است تحققش! علم داری به بطلان دُور! دور تحقق خارجی ندارد اصلاً.

گفتند: علم موقوف به معلوم بالذات است. حالا موقوف است یا عین است، مهم نیست، مهم این است که علم توقف بر معلوم بالعرض که خارج است ندارد؛ میگوید اذا علمت بحرمة الربا، این علم توقف بر حرمت ربای خارجی ندارد، همین حرمت ربا را تصور کنی کافی است، تو ذهنت بیاری علم آمد، علم خورد به حرمت ربا.

از آن طرف حرمتی را که میاورد میگوید حرامٌ، حرام خارجی است، اون حرام خارجی توقف دارد بر علم به حرمت، علم به حرمت توقف بر حرمت خارجی ندارد فالموقوف علیه غیر الموقوف علیه!

اینجور جواب داده اند، عینی همان جوابی که در قصد الأمر داده اند همان را اینجا اورده اند، خلف را ه همینجور میتوان جواب داد، خلف هم نیست.

میگه اذا علمت بحرمة نه حرمت موجود، اذا علمت بحرمة ولو حرمتی که بعداً میاید، اذا علمت بالحرمة ما فرض نکردیم حرمت موجود است، نه. علم به حرمت توقف ندارد که حرمت هم موجود باشد. میگوید اذا علمت بالحرمة فرض نکردی وجود حرمت را متقدماً. پس بعد هم که میگوید اذا علمت بالحرمة فهو حرامٌ خلف هم لازم نمیاد.

اینجور جواب دادند هم از اشکال دور و هم از اشکال خلف!

ولکن در ذهن ما این است که اینکه مرحوم آخوند جواب دور آنجا را اینجا نیاورده نکته داشته است! در قصد أمر می شود با تصور، لحاظ، مشکل را حلّ کرد أمّا در بحث علم با تصوّر، لحاظ نمی شود مشکل را حلّ کرد.

وقتی مولا می گوید اذا علمت بالحرمة، علم جزء الموضوع است دیگه، تمام الموضوع خلاف ظاهر است، حالا در جزء الموضوعش حساب بکنید، وقتی میگه اذا علمت بالحرمة، در مقام جعل، اذا علمت بالحرمة، حرمت را دیده، حرمت را دیده که محقق است که میگه اذا علمتَ بالحرمة! این موضوع است، اصلا معنای موضوع این است که فرض کرده وجودش را، فرض کرده علم شما که متعلق به حرمت است محقق شده این علم به حرمت، خب تحقق علم به حرمت توقف بر حرمت دارد همین میخواد موضوع باشد برای حرمت دوباره، حرمت بر ان توقف دارد. (مطلب یک خورده ظریف است)

به خلاف بحث قصد الأمر، آنجا قصد الأمر در متعلق أخذ شده است، متعلّق فرض وجود نمی شود آنجا تصور کافیه، نماز به قصد أمر تصورش می کنم به قصد أمر ولو أمری که بعداً میاد، نماز به قصد أمر من میتوانم تصور کنم، انجا لازم نیست وجودش را فرض کنم، موضوع نیست، در متعلّق اگر وجودش را فرض کنی که طلب حاصل است! بگی نمازی که به قصد أمر است محقق است واجبٌ این طلب حاصل است، در متعلّق ها ظرف وجود را نمی بینیم، متصور را فقط میبینیم، نماز به قصد أمر را ما تصور کردیم دیدیم که چه چیز خوبیه، به صلاح مُلک ملّته! گفتیم پس بیاریدش! اونجا عیبی ندارد، نماز به قصد أمر توقف بر أمر ندارد.

پاسخ به سؤال: کی گفته؟ به قصد أمر که أثر دارد ما میگیم أمری که اثر دارد، راست میگید أمری که أثر دارد، أمری که الان هست؟ نه همان أمری که بعداً میگم أثر دارد.

پاسخ به سؤال: أمر بعدی هم أثر دارد.

پاسخ به سؤال: اذا علمتَ بحرمة الربا فرق می کند با نماز به قصد أمر، همین را فرقش میابید یا نه؟ نماز به قصد أمر را که میخوای متعلق قرار بدی در رتبه ی متعلق، در رتبه متعلق بودن، توقف بر أمر ندارد، حرف این است.

پاسخ به سؤال: بابا بعد که حکم را میگم اون تأمین میشه، لازم نیست در مرحله متعلق که تأمین بشه، غرض من بعد از حکم تأمین میشه، چی میفرمایید؟! این را احساس بکنید. نماز به قصد أمر را تصور می کنم هیچ نیازی نیست که الان أمری باشد ولی من تصورش می کنم،

پاسخ به سؤال: أمری که بعداً میاد محرّک هم هست، لازم نیست الان در رتبه متعلق أمر باشد، متعلّق قرار دادن توقف بر امر خارجی ندارد.

پاسخ به سؤال: خب بعد، امر محرک را میاورم امر خارجی است دیگر!

خب این در مرتبه متعلق بودن درست است، اخوند هم قبول کرده است که وجود أمر لازم نیست در آن حال، در رتبه متعلّق!

ولی در رتبه موضوع چرا، موضوع یعنی اون وقتی که این وجود دارد اون مترتب میشه، موضوع یعنی این!

پاسخ به سؤال: علم به حرمت، علم تمام الموضوع نیست، علم به حرمت ربا.

پاسخ به سؤال: موضوع نیست دیگه، موضوع معناش این است که هرگاه علم به حرمت که علم جزء الموضوع است حرمت جزء آخر، این محقق شد فحرام تحقق این توقف دارد بر اینکه حرمت باشد، در رتبه موضوع ما نیاز داریم که …

پاسخ به سؤال: حالا .. اون یک حرف دیگری بود .. ما میگفتیم فرض وجود لازم نیست در موضوع أمّا حکم خواسته باشد فعلی شود باید … فعلیت حکم به فعلیت موضوع است که ما …

نه خطابات قانونیه را صحبت نکنید باز داستان دیگه ای دارد

فعلیت حکم به فعلیت موضوع است، أوّل باید موضوع فعلی بشود، فعلی شدن موضوع مرکب به چیه؟ هم این باشد، جزء الموضوع علم باشد، و هم حرمت، وقتی این دو فعلی شد اون حرمت بعد فعلی می شود.

پاسخ به سؤال: نه .. اصلاً کار به جعل نداریم ما .. میگه محال است علم به حکم موضوع همان حکم بشود به خاطر اینکه علم به حکم کی فعلی می شود؟ وقتی آن علم محقق شود حرمت هم محقق شود، علم به حرمت، بعد از فعلیت اون حرمت فعلی شود، هم داستان خلف میاد هم داستان دور میاد.

اینکه مرحوم آخوند با اینکه خودش جواب داده دور را در قصد قربت ولی در اینجا اون داستان را، اون جواب را نمیاره نکته دارد، نکته ش فقط همین است که فرق است بین متعلّق و موضوع!

در متعلّق تصور کافیست، در موضوع تحقق لازم است.

در متعلّق فرض کافیست، در موضوع فعلیت لازم است.

این است که در ذهن ما همین است، بگوید وقتی که علم پیدا کردی به حرمت آن وقت میگم حرام است، ذهن عرفی هم همینجور است، وقتی علم پیدا کردی به حرمت اون وقت میگم حرام است، مردم میگن پس من به چی علم پیدا بکنم؟

هر وقت علم پیدا کردی به حرمت، این علمت جزء الموضوع، جزء آخرِ محقق، علم پیدا کردی به حرمت، می خندند این را، وقتی فهمیدی حرام است اون وقت حرامش کردم!

پاسخ به سؤال: حرامش کردم، نه،

پاسخ به سؤال: اصلا جعل مجعول، ما بحث کردیم، یعنی در اون فرض یک چیز اضافه ای نیست، جعل مجعول اتحاد دارند …

این است که ما در ذهن ما این است که فرمایش مرحوم آخوند تمام است، ما راه حلی نداریم، باید ظواهر را حل کنیم.