خارج فقه جلسه 90 تاریخ 17/11/1401
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم.
بسم الله الرحمان الرحیم.
بحث در مورد دوم بود. در مورد دوم روایات متضافره داشتیم. یکی از ان روایات روایت ابی علی بود که مرحوم شیخ طوسی در تهذیب از حسین بن سعید عن ابی علیِ مطلق روایت کرده است و مرحوم شیخ صدوق در فقیه از محمد بن ابی عمیر عن ابی علی الحرانی روایت کرده است.
مرحوم صاحب جواهر در این جا احتمالی داده بود که اون احتمال را هم مرحوم اقای حکیم و هم مرحوم اقای خویی دنبال کردند یک بحث مفصل رجالی را مطرح کردند که دیروز ما عمده ان مطالب را عرض کردیم ولی بعضی از رفقا گفتند که این مطالب خلط شده است و منقح نشده و شفاف نشده است لذا ما یک بار دیگر انها را به طور خلاصه ولی شفاف و شاید بعضی از نکات اضافه ای هم که هست اضافه میکنیم و بیانش میکنیم و میگذریم.
مرحوم صاحب جواهر در رد صاحب مدارک گفت روایات کثیر است و منجبر به عمل اصحاب است و سند بعضی از روایات، روایت ابی بصیر تمام است و میخواست روایت ابی علی را هم از نظر سند تمامش بکند، به این که روایش حسین بن سعید و ابن ابی عمیر است. “و من المحتمل” یک اضافه ای این جا دارد گفت من المحتمل که این ابی علی همان سلّام بن عمرو باشد که توثیق دارد. راست میگویند حالا ان که ضبطش در کتاب است سلام است ولی بیشتر سلّام به اسم ادم میخورد مثل سلّار. هر چند که به زبان ما سخت است سلّام بن عمرو. حالا مهم نیست سلام یا سلّام. ما که میگوییم جایز الوجوه است.
خب گفت من المحتمل که این ابی علی سلّام بن عمر باشد که ان هم توثیق دارد. یک مویدی است این برای حرفهای سابقش. فرمایش مرحوم صاحب جواهر که گفته است من المحتمل اقای خویی هم در یک عبارتش گفته است که صاحب جواهر که گفته است من المحتمل درست است و من المحتمل هست، به چه بیانی؟ اینها را دیروز گفتیم امروز میخواهیم دسته بندی کنیم.این که من المحتمل است ابی علی مراد سلّام بن عمر باشد سلّام بن عمرِ ثقه باشد از این باب است که ما شخصی داریم به نام سلّام بن عمر که با سلّام بن ابی عمره اتحاد دارند و ثقه هست و کنیه اش هم ابی علی هست، منتها ابی علی خراسانی. پس یک ابی علی را پیدا کردیم که کنیه سلّام است سلّام هم به همین بیان ثقه است، من المحتمل که شیخ طوسی که میگوید حسین بن سعید عن ابی علی محتمل است این ابی علی همان ابو علی باشد که اسمش سلّام است و اهل خراسان است محتمل است این. این محتمل است خب حرانی را چکار کنیم؟ ما اینها را اضافه کردیم. حرانی را هم میگوییم اشتباه صدوق است خراسانی است یا میگوییم نه این قضیه را دو نفر نقل کردند ابی علی حرانی به نقل صدوق که صیاغت روایتش هم فرق میکند ان به صورت جمع گفته است صدوق این به صورت مفرد گفته است این که به صورت مفرد است شیخ طوسی نقل کرده است ذیل دارد اون ذیل ندارد خود اقای خویی هم همین طور در ذهنش هست، دو نفر این قضیه را نقل کردند حرانی به جای خودش همان حرانی این هم که گفته است ابی علی ابی علی خراسانی محتمل است دو تا ابی علی داستان را برای امام صادق نقل کرده اند این یک احتمال است دیگر. این منشا احتمالی است که مرحوم صاحب جواهر داده است.
مرحوم اقای حکیم امد گفت نه، لا مجال برای این احتمال. احتمال این که این ابی علی عبارت باشد از سلّام بن عمر ثقه دو تا گیر دارد میگوید این لا مجال، چون ما سلّام ثقه نداریم که جواب دادیم رهایش کنید و چون که این حرانی است گفته است حرانی. سلّام ها هیچ کدام حرانی ندارند که. مرحوم اقای حکیم مفروض گرفته است این ابی علی سند شیخ که حسین بن سعید عن ابی علی گفته است با ابی علی شیخ صدوق یکی هستند به ذهن ما هم همین است بعید است این ها دو واقعه باشند یکی را ابی علی خراسانی گفته باشد و دیگری ابی علی حرانی. بعید است اصل قضیه بعید است.
مضافا که (همانطور که ایشان هم دیروز فرمودند) مرحوم شیخ طوسی در خلاف همین مساله را که مطرح میکند میگوید ما روایاتی را در تهذیب گفتیم بعد بعضی از ان روایات را میاورد یک روایت همین روایت ابی علی است که تعبیر میکند حرانی. معلوم میشود یک قضیه است. بعید است که ان که شیخ طوسی در خلاف میگوید اونی است که شیخ صدوق میگوید نه ان که در کتابش است خیلی بعید است چرا؟ به دو نکته اولا اونی که در تهذیب میگوید به صورت مفرد است احسنت است و اونی که صدوق میگوید احسنتم است و بقیه صیغه ها هم جمع است و دیگری اینکه در ادامه همین روایت زید بن علی را که در اینجا اورده است، اورده است. به ذهن میزند که اونجا هم که میگوید روایت دلالت دارد همان روایاتی که در تهذیب اورده است. شیخ طوسی همین ابی علی مطلق را که این جا اورده است انجا تعبیر به حرانی کرده است.
پس این جور شد حق با مرحوم حکیم است این ابی علی نمیتواند آن ابو علی خراسانی باشد این همان حرانی است. چون نمیشود دو نفر یک واقعه را نزد امام صادق بیان کنند و حضرت هم یک چیز بفرماید این خیلی بعید است و دوم این که همین که شیخ طوسی ابی علی را گفته است حرانی موید این جهت است که نمیتواند دو نفر باشد این هم حق با اقای حکیم است حرف دومش را قبول داریم گفت چون این ابی علی حرانی است نمیتواند اون ابی علی مطلق اون ابی علی خراسانی باشد نه این که چون ثقه نیست.
نوبت رسید به مرحوم اقای خویی ایشان گفت این احتمال نادرست است مثل اقای حکیم ولی به یک بیان دیگری. مرحوم اقای خویی فرموده است این ابی علی که در سند شیخ است حسین بن سعید عن ابی علی این ابی علی خزّاز است به قرینه ای که حسین بن سعید روایت دارد از ابی علی خزاز. این ابی علی خزاز است و توثیق هم ندارد. اون هم ابی علی حرانی به جای خودش.
این که صاحب جواهر فرموده است ابی علی مطلق اون سلّام باشد که ان ابو علی خراسانی است گفته است این غلط است چرا؟ چون ابو علی خراسانی میگوید از اصحاب امام باقر است و حسین بن سعید از اصحاب امام هادی است نمیتواند حسین بن سعید که از اصحاب امام هادی است نمیتواند روایت بکند از ابو علی خراسانی که از اصحاب امام باقر است، یک. حسین بن سعید روایت ابو علی خزاز هم دارد، دو. پس سند شیخ که گفته است حسین بن سعید عن ابی علی یعنی خزاز. نمیشود ان ابی علی خراسانی باشد. ابو علی خزاز روایت نص امام رضا را نقل کرده است میتواند حسین بن سعید از ان روایت داشته باشد مرحوم اقای خویی دو واقعه میگیرد انها را، میگوید حسین بن سعید را نقل کرده از ابو علی خزاز به همان دو قرینه. ابی علی حرانی که مروی عنه ابن ابی عمیر است به جای خودش.
این فرمایش اقای خویی هم قابل قبول نیست این که ایشان دو واقعه میگیرد خیلی بعید است اولا. خصوصا که شیخ طوسی هم ابی علی مطلق را گفته است حرانی. این بعید است دو واقعه باشد. ثانیا این که ایشان فرموده است ابی علی که مروی عنه حسین بن سعید است نمیتواند ان ابی علی خراسانی باشد نمیشود ان باشد شاهد دومش. چون از اصحاب امام باقر است این هم نادرست است. ابی علی خراسانی هم روایت دارد از امام باقر هم روایت دارد از امام صادق. و ایشان خودش قبول کرده است که حسین بن سعید میتواند از اصحاب امام صادق روایت بکند و روایت هم دارد الان خواهیم گفت. این دو تا شاهدی که ایشان اورده است ناتمام است. که مراد از ابی علی در سند شیخ طوسی ابی علی خزاز باشد. میگوییم این با وحدت قاعده سازگاری ندارد با عنوان حرانیِ شیخ طوسی در خلاف سازگاری ندارد و این که میگویید نمیشود از ان خراسانی روایت کند این هم نادرست است.
این فرمایش اقای خویی که از این راه امده است حرف صاحب جواهر را گفته است لا مجال برای این احتمال. این حرف مرحوم اقای خویی را هم نمیتوانیم بپذریم.
و لکن در نهایت این سه تا حرف در نهایت مرحوم صاحب جواهر که احتمال داده است مراد از ابی علی مطلق ابی علی ای باشد که اسم سلّام است حرف نادرستی است. ان با وحدت قاعده نمیسازد ان با تعبیر شیخ طوسی به حرانی نمیسازد. ما بیان اقای حکیم را پذیرفتیم که ابی علی مطلقی که انجا گفته است با حرانی که این جا هست نیمتوانیم ما ان ابی علی را بر غیر حرانی حملش کنیم.
بقی شیئ. و ان این است که خب حسین بن سعید عن ابی علی الحرانی نمیتواند روایت کند این را چکار کنیم. چون ابی علی حرانی از اصحاب امام صادق است و حسین بن سعید از اصحاب امام هادی است مثلا. و لکن این حرف هم نادرست است خود اقای خویی هم این جا و هم در رجالش گفته است که حسین بن سعید از بعضی از اصحاب امام صادق مثل عثمان بن عیسی و مثل حریز از حریز روایت بلا واسطه دارد از عثمان بن عیسی روایت بلا واسطه دارد حسین بن سعید از زمان امام رضا امده است گفته اند از اصحاب امام هادی است ولی امام رضا را درک کرده است و از امام رضا روایت نقل کرده است میتواند حسین بن سعید از اصحاب امام صادق روایت نقل کرده باشد. هارون بن مسلم که ایشان به این هم استشهاد کرده است روایت هارون بن مسلم عن ابی علی الحرانی در کامل الزیاره که دلیل ایشان است شاهد همین مساله است هارون بن مسلم از امام حسن عسکری است و ثبتش کرده اند اون روایت کرده است درست است اون جزء معمرین بوده است اون روایت کرده است از اصحاب امام صادق که ایشان هم قبول دارد از همین ابی علی حرانی قبول دارد هارون بن مسلم که از اصحاب امام حسن عسکری است روایتش را قبول کنیم، (البته ایشان اشکال نکرده است بعضی اشکال کرده اند) ما گیری نداریم در سند شیخ طوسی که گفته است عن الحسین بن سعید عن ابی علی. میگوییم این ابی علی ابی علی حرانی است گیری نداریم چون حسین بن سعید میتواند از اصحاب امام صادق علیه السلام روایت بکند که روایت کرده سقطی در این روایت نیست هر دو سند این دو روایت تمام است.
حاصل الکلام: این که احتمال صاحب جواهر بعید است. که ابی علی ابی علی مطلق عبارت باشد از، حاصل الکلام: احتمال صاحب جواهر بعید است که علی ابی علی مطلق عبارت باشد از سلّام که کنیه ان ابی علی الخراسانی است بعید است. و ایضا ادعای مرحوم اقای خویی که ابی علی مطلق در سند شیخ، ابی علی خزاز است ان هم بعید است. ان ابعد است این بعید است. ما میگوییم اقا حسین بن سعید میتواند از ابی علی حرانی روایت بکند. این هم یک واقعه است صدوق گفته است محمد بن ابی عمیر عن ابی علی حرانی. این ها را کنار هم بگذاریم اینها موضح هم هستند دیگر! وقتی حسین بن سعید بتواند از ابی علی حرانی روایت بکند صدوق گفته است محمد بن ابی عمیر عن ابی علی حرانی کنار بگذاریم یک قرینه است ان ابی علی مطلق هم حرانی است خصوصا شیخ طوسی هم حرانی از ان یاد کرده است در ذهن ما این واضح شده است.
ابی علی مطلقی که شیخ طوسی اورده است نه ابی علی خراسانی است نه خزاز است این ابی علی حرانی است حسین بن سعید میتواند از ان نقل کند این ابهام دارد اولش ولی وقتی میبینیم همین روایت و واقعه را صدوق از ابن ابی عمیر از ابی علی حرانی میگوییم پس آن ابی علی مطلق هم یعنی حرانی. خصوصا که شیخ طوسی هم که از یاد کرده است حرانی.
و علی کل حال: ما اگر هم نتوانیم ابو علی مطلقی که در سند شیخ طوسی است نتوانیم درستش بکنیم. گیر کنیم مجمل است. لو تنزلنا و قلنا باجمالش. میگوییم کفانا روایت صدوق. صدوق گفت محمد بن ابی عمیر عن ابی علی الحرانی. ان اجمال دارد. بر خلافش که نیست، اجمال دارد. کفانا سند شیخ صدوق که گفت عن ابی علی حرانی و برای وثاقتش کفانا روایت ابن ابی عمیر در همین روایت، روایت ابن قولویه هست هارون بن مسلم. بنا بر این که ما بگوییم ان قولویه از هر چه نقل میکند ثقه هستند امروز اضافه میکنیم روایت خود هارون بن مسلم هم هست. هارون بن مسلم ثقهٌ و وجهٌ در حقش امده است این هم جلیل القدر است خود هارون بن مسلم میشود ابن ابی عمیر و ابن عمیر اولیش ابن قولویه دومی هارون بن مسلم سومی و صاحب کتاب است چهارمی. و پنجمی هم این است که کتابش در ذهنمان درست بود ولی شک داشتیم دیروز گفتم در ذهنم همین بود کتابش را عده ای روایت کردند. شیخ طوسی میگوید روایت کرده است کتاب ابی علی الحرانی را بالاسناد السابق اسناد سابق را که میبینیم عده گفته است.
این مجموعه کفایت میکند برای این ما بتوانیم بگوییم روایت ابی علی حرانی معتبره است. مصححه است. از قول یک رجالی که صد سال کمتر یا بیشتر فاصله دارد به او میگوید ثقه است این کمتر نیست کتاب دارد بزرگانی کتابش را نقل کردند بزرگانی از ان روایت نقل کردند به ذهن میاید که نباید ادم بدی باشد.
سوال:؟؟؟
جواب: اشکالی ندارد. یک روایت اساسی.
اما از نظر دلالت عرض کردیم صدر این روایت دلالتش تمام است منتها مرحوم بروجردی اشکال بعضی از مستشکلین را پذیرفته است و گفته دو سوال ذیل دلالت دارد که صدر تقیه است. یک سوال این بود که اگر خواستند جماعت برگزار بکنند چکار بکنند. حضرت فرمود لا یبدو امام یا لا یبدر که دو نسخه است. مرحوم اقای خویی گفته است لا یبدر یعنی مبادرت نکنند بذارند احترام جماعت قبلی است، بعد از افتراق ان صفها جماعت را شروع بکنند. بعضی گفته اند لا یبدو است و کنایه است از این که جماعت نخوانند اصلا. امام برایشان ظاهر نشود یعنی امامی برای خودشان نداشته باشند.
مرحوم اقای بروجردی در تقریراتش گفته است که این معلوم میشود که به خاطر تقیه است مثلا میگویند مبادرت نکنند که مثلا جانشان حفظ شود یا جماعت نخوانند که جانشان حفظ بشود. دوباره سوال میکند ابی علی جعلت فداک یک سوال دیگری کرده است اگر امام یک امام سختی بود خیلی ادم بدی بود چکار کنیم. حضرت فرمود بدی او برای خودش بوده است و شما کار خودتان را بکنید. گفته است این هم یعنی تقیه بکنید.
این که سوال اول و دوم میخواهد تقیه را بگوید پس صدرش هم تقیه ای است ما واقعش هر چه فکر کردیم نفهمیدیم. نه سوال اول و نه سوال دوم ازش استفاده تقیه نمیشود. سوال اول همین احتمال اقای خوی خوب است به خاطر احترام جماعت میگوید مبادرت به جماعت نکنند تقیه صحبت نیست. یا اصلا به خاطر احترام جماعت اینها جماعت نخوانند کجای این تقیه ای است! یا سوال دوم کرده است که اقا انّ لنا اماما مبغضا یک امام خیلی لعینی داریم بد ذاتی داریم خیلی بغض دارد نسبت به شیعه. حضرت فرمود بغض دارد خودش بغض دارد شما کار خودتان را بکنید ما نتوانستیم بفهمیم که دو سوال کجایشان تقیه است تا بگوییم صدرش تقیه است. ذیل هم ضمنا در کلام صدوق است بلکه در تهذیب است. مهم هم نیست.
مقصود این است که استشمام و استشعار تقیه از دو سوال بعد نداریم که گیر بکنیم و بگوییم صدر هم تقیه است پس این تقیه ای صادر شده است پس حجیت ندارد. ظاهر هر کلامی این است که عن جد است عن جد صحبت کرده است حضرت فرموده است صف جماعت هنوز هست اذان و اقامه نداری. بعد هم فرموده است سوال کرده است جماعتی میخواست برگزار بشود چطور. فرمود که فعلا منعقد نشود تا این صف متفرق شود.
سوال:؟؟؟؟
جواب: چرا خلاف ظاهر. لا یبدو یعنی چه؟ بله بروند در یک زاویه ای نماز بخوانند. بدوّ امام جماعت به امام شدنش است دیگر.
سوال:؟؟؟؟
جواب: مختلف فهمیدند هر کسی یک چیزی فهمیدند.
سوال:؟؟؟
جواب: ان جماعت که تمام شده است رفته است.
سوال:؟؟؟
جواب: لا یبدو است لا یبدر است همین مجمل هم هست نمیتوانیم بفهمیم.
خب بگذریم اینها ادعای تقیه ذیل پس کاشف از این است که صدر تقیه است نتوانستیم بفهمیم. این روایت مهمی است ها! روایت ابی علی هم سندا و هم دلاله تمام است تلاش کردیم این را درست بکنیم چون که یکی از مباحث اتی نیاز داریم به ان که عزیمت است یا رخصت.
بحث از جهت اولی تمام شد ما مقتضی داریم بر این که اگر نماز جماعتی در مسجد منقعد شده بود، صفها متفرق نشده بودند چند روایت داریم که اذان و اقامه نگو و هر دو ساقط هستند.
جهت دوم این است که ایااین مقتضی مانع دارند یا نه. بعضی گفته اند که این روایات معارض دارند صاحب جواهر هم بحث کرده است. معارض ان دو روایت است. دو روایت است که معارض این روایت هستند.
همان باب 25 موثقه عمار روایت 5 «وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ عَمْرِو بْنِ سَعِيدٍ عَنْ مُصَدِّقٍ فطحیون هستند عَنْ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع فِي حَدِيثٍ فِي الرَّجُلِ أَدْرَكَ الْإِمَامَ حِينَ سَلَّمَ قَالَ عَلَيْهِ أَنْ يُؤَذِّنَ وَ يُقِيمَ وَ يَفْتَتِحَ الصَّلَاةَ.» سلام داد وقتی رفت دید که امام گفت السلام علیکم و رحمه الله و برکاته. سلام گفته است صفها بر قرار است دیگر. سلام گفتن ملازمه دارد با برقراری صفها. هر چه عجله داشته باشند این جور نیست تا گفت السلام علیکم همه بیرون بروند بالاخره عده ای میمانند. ان روایات میگفتند که اگر عده ای باقی ماندند و حالت صلاتی دارند، اذان و اقامه ساقط هستند. این روایت میگوید که یوذّن و یقیم. این معارض آن روایات است.
خب این را چکار کنیم. بعضی ها حمل کردند بر این که حینی که سلام گفتند و افتراق پیدا کردند. ان روایات میگفت اگر متفرق نشدند، سلام گفتند متفرق نشدند اذان ساقط و اقامه ساقط این میگوید حین سلّم یک قیدی میزنیم و تفرقوا.
و لکن به ذهن میاید که نه، این حین سلم و تفرق حین سلم را حمل بکنیم و تفرقوا عرفی نیست. اون وقتی سلام گفتند من رسیدم بگوییم مراد این است که سلام گفتند و متفرق شدند باید جمع مقبول باشد. این جمع مقبول نیست.
سوال:؟؟؟
جواب: باشد، اگر یک روایت میگوید اونها هم گفت اگر دارد تشهد میخواند با انها باش. اگر سلام را گفته است اذان و اقامه نگو. اصلا بعضیها هم کلمه تفرق را نداشت. بعضی داشت همان وقتی که متفرق نشدند سلام نگو این میگوید سلام گفتند اذان و اقامه بگو. این دو عنوان متنافی هستند. این مقبول عرفی نیست.
لذا بعضی به نحو دیگری جمع کردند بین روایات. و ان این است که گفتند این روایت را حمل بر مراتب میکنیم مثل بقیه روایات استحباب. اینها مستحبات هستند دیگر. اون که فرموده است اذان واقامه ندارد یعنی مثلا ان مرتبه اکیده را ندارد. این که میگوید دارد یعنی همان مرتبه غیر اکیده را دارد. ان که میگوید ندارد یعنی ان مرتبه اکیده را این که میگوید دارد یعنی همان غیر اکیده را دارد. ندارد اکیده را دارد غیر اکیده را.
و لکن به ذهن میاید این هم با ان روایت ابی لیلی را که ما درست کردیم فرمود احسنتم ادفعوه این با مستحب باشد غیر اکیده سازگاری ندارد. یا لا یوذنن نباید با تاکید میگوید اذان نگو اقامه نگو باز بگوییم که یعنی تاکید ندارد این هم مقبول نیست عند العرف.
اونی که به ذهن ما امده است شاید صاحب جواهر هم همین را میخواهد بیان بکنید این روایت از عمار است و نمیتواند با ان همه روایت روایت مستفیضه که میگفت اذان و اقامه نگو نمیتواند با ان… خذ بما اشتهر بین اصحابک. تعارض است انها مشهور است اذان نگو مشهور است. ما میگوییم لا یقاوم روایت عمار با ان روایات مستفیضه ای که نهی از اذان میکرد با ان مقاومت ندارد. خصوصا هم عمار است دیگر. مردم بشنوند عمار مقداری اختلاط داشته بعد حرفی میزده معارض چند روایت چکار میکنند اصلا نیاز به اخبار ترجیح نداریم اصلا فرض کن اخبار ترجیح نیست چند روایت از ادم های حسابی و یک کسی که اختلاط دارد بر خلاف انها صحبت میکند.
سوال:؟؟؟
جواب: نه اینها متعارفش در مسجد است که وارد میشود. اینها خلاف متعارف است. اینها را میگویم.
روایت دوم که معارض هست فرمایش شیخ صدوق است دیگر. ایشان میگوید صفها هم همین که برقرار باشد فایده ندارد. همین روایت را اورده است بعلاوه روایت معاویه بن شریح. در روایت معاویه بن شریح این جوری است چند بار خواندیم در باب 65 ابواب صلاه الجماعه. میگویند معارض راوایات است نگاهش کنید.