أصول جلسه 91
18/11/1401
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث در قطع قطاع بود که بعضی از أصولیین قطع قطاع را حجّت نمی دانند، عرض کردیم مقصود از قطاع کما هو الظاهر عرفاً کسی است که از مقدماتی که موجب قطع نمی شود او قطع پیدا می کند، انسان ها مختلف اند غالب انسان ها مشترک اند از چیزهایی که قطع پیدا می شود (چیزهای متعارف) برای غالب شان قطع پیدا می شود ولی بعض ها هم غیر متعارف اند در هر دو طرف قضیه. از آن مبادی و مقدماتی که برای عموم مردم، غالب مردم قطع حاصل می شود برای آن ها قطع حاصل نمی شود سخت است که قطع پیدا کنند یک حالتی شاید بعضی اوقات مرض باشد که می گوییم واضح است می گوید من یقین پیدا نمی کنم.
عکس آن همینطور است بعضی حالا آدم های ساده ای هستند چه بسا مریض هستند که تند تند قطع پیدا می کنند بحث ما در همین قسم است. کسانی که سریع القطع اند نه به خاطر اینکه ذکی اند فطن اند سریع القطع اند، چون که ساده هستند مریض هستند التفات ندارند به بعض جهات، زود قطع پیدا می کنند، در حالات نفسانی زمینه های فکری خیلی مؤثر است، چه بسا مثلاً آدم حساب می کند زنان راجع به بعضی از مسائل زودتر قطع پیدا می کنند تا راجع به مسائل دیگر، هم نوع مسائل مؤثر است هم اشخاص مؤثر است هم زمانه مؤثر است خیلی چیز ها یکیش هم مریض بودن مؤثر است.
بحث در قطع قطاع است که سریع القطع است از چیزهایی که لا یحصل منه القطع آیا این حجت است یا نه؟
بعضی گفته اند این قطع ارزشی ندارد قطعی که از پریدن کلاغ قطع پیدا می کند که حکم خداوند این است چه ارزشی دارد؟
بعضی ها هم شاید مشهور بلکه قطعاً مشهور این است که لا فرق بین قطع قطاع و قطع دیگران.
ولکن در ذهن ما این است که باید تفصیل داد در قطع قطاع:
نسبت به تنجز، نسبت به استحقاق عقوبت فرقی بین قطاع و غیر قطاع نیست. وقتی قطاع قطع پیدا کرده است این حکم حکم خداست مخالفت آن مخالفت حکم خداوند است این مصداق هتک است دیگر. دارد مبیند هتک می کند ولو به غلط! ما در تجری می گفتیم استحقاق عقوبت است، غلط بود تجری این دیگر بدتر از آن نیست که. تجری فرض این بود که خلاف واقع است این نه، بعضی اوقات مطابق واقع است بعضی اوقات مخالف واقع است.
شاید آن هایی که می گویند مثل شیخ انصاری تجری استحقاق عقوب ندارد در قطاع بگوید استحقاق عقوبت هست، دارد می بیند که این فعل حرام است باز هم انجام می دهد این دیگر از قطع خلاف واقع کمتر نیست.
در ناحیه تنجز و استحقاق عقوبت، مهم آن نکته هتک است این الآن می بیند هتک می کند، گه گاهی از ما سؤال می کنند می گوید مثلاً سنش کم بوده و روزه اش را می خورده است کفاره دارد یا نه؟ می گوییم ببنید آنوقت که روزه را می خورد احساس میکرد دارد هتک می کند خلاف می کند این می شود متعمد، موضوع کفاره. اما اگر ان وقت که می خورد احساس نمی کرد می گفت معلوم نیست شاید سن ما کم است خداوند از ما نمی خواهد شاید هنوز توان آن طوری نداریم، نه سال ده سال توان ندارد، شاید اینکه مادرمان می گوید روزه نگیر او درست می گوید این شاید ها سبب می شود که در آن حال احساس نکند که دارد عصیان می کند کفاره می گوییم ندارد.
پاسخ به سؤال: به جهل مرکب نرسیده ایم، اصلاً قطعش مطابق واقع است.
قطع قطاع در اینکه منجز است مخالفتش استحقاق عقوبت دارد احساس می کند دارد هتک می کند مولا را، خودش احساس می کند دارد هتک می کند مولا را باز می گویید استحقاق عقوبت ندارد اینکه معنا ندارد، در ناحیه تنجز استحقاق عقوبت ما گیری نداریم.
إنما الکلام در ناحیه معذوریت است، قطع پیدا کرده است اینجا حکم نیست کلام مرحوم آخوند که گفتیم در بحث قطع گفت قطع عذر نیست اینجا را می گفت “اذا کان عن تقصیر”. یا عبارتی که از شیخ انصاری در آن نوشته آوردیم، شیخ انصاری می گوید قطعش عذر نیست اینجا را می گوید، قطع پیدا کرده است از اسباب غیر متعارف که خداوند اینجا حکم ندارد و قطعش عمل کرد اتفاقاً آیا معذور است؟ بحث اینجاست آن یکی بحث ندارد.
خواب دید که نماز جمعه واجب نیست خواب دیده است دیگر، از آن خواب نیز قطع پیدا کرده است لکن غیر متعارف قطع پیدا کرده است، بعضی از خواب ها قطعش متعارف است، یک خواب هایی که همینطوری زیاد خورده زیاد خوابیده همینطور یک چیزهایی به خوابش آمده یقین پیدا کرده است.
قرآن استخاره کرده است که مثلاً نماز جمعه واجب است یا نه بعد “أحلّ الله البیع” آمد أوّل استخاره اش، گفت پس نماز جمعه یقیناً واجب نیست، قطع پیدا کرد، دیدیم بعضی از آدم اینگونه هستند و زود قطع پیدا می کنند ساده اند بندگان خدا، بسیط اند احتمالات خلاف به ذهن شان نمیاید، خب نماز جمه را ترک کرد بعد معلوم شد که نماز جمعه واجب است، بحث در این است که عقوبت مولی اینجا به جا هست یا نه؟ قطع قطاع عذر هست لو خالف الواقع یا عذر نیست؟
ارتکاز ما این است که عذر نیست، اینطور آدمی باید احتیاط کند به قطع خود عمل نکند، مثل بعضی از طلبه ها که یک خورده درس خارج خوندند زود قطع پیدا می کنند بر خلاف فتوای مقلَّدشان، می گویند چه کار کنیم؟ می گوییم احتیاط این است که به آن فتوا عمل کنید به قطعت عمل نکن.
قطعی که از راه غیر متعارف است مقدماتش مقدمات عقلائیه نیست قطعی که از عدم بررسی جوانب به دست آمده است، چون جوانب را بررسی نکرده است قطع پیدا کرده است در ذهن ما این است که اگر این قطع خلاف واقع بود و قاطع به مخالفت واقع افتاد معذور نیست.
پاسخ به سؤال: حالا در مثال مناقشه نکنید از یک جهت قریب به کلام است.
بحث در همین است که مردم می گویند چقدر زود قطع پیدا کردی؟ می گوید ماییم دیگر قطع پیدا کردم! حالا به قطعش عمل می کند به خلاف واقع افتاد مولا اگر چوبش بزند مردم می گویند چرا؟ یا می گویند حقش هست.
پاسخ به سؤال: نه، آن را اعتراف باید بکند در نوشته هم نوشتیم، بگذارید این را تمام کنم.
قطع قطاع در جایی است که از اسباب غیر متعارف است و قدر متیقنش (خوب شد ایشان این را گفت یادم آمد) آن جایی است که خودش نیز متوجه است. متوجه هست که این زود قطع پیدا می کند قطاع است به قطاع بودنش التفات دارد، خیلی ها اینگونه هستند دیگر، بعضی ها هم نه، می گویند مردم اشتباه می کنند ولی خیلی از قطاع ها که آدم های بسیطی هستند ساده ای هستند اعتراف دارند می گویند ما زود قطع پیدا می کنیم.
پاسخ به سؤال: حالا می گویم هنوز مانده است نکته اش را عرض می کنم.
در جایی که قطاع اعتراف دارد که قطاع است اگر به قطعش عمل کند و به خلاف واقع بیفتد این عند العقلاء معذور نیست اگر مولا او را چوب بزند عقلاء مولا را مذمّت نمی کنند. نمی گویند عقابت ظلم است! می گویند چرا نماز جمعه نخواندی می گوید یقین پیدا کردم می گویند از کجا یقین پیدا کردی؟ این را می گویند
گه گاهی می گویند از کجا یقین پیدا کردی، اگر جای آن را یک جای نامناسبی بگویند پذیرفته نیست، تو از کجا یقین داری که این حرف هست؟! یقینش را کَلا یقین می دانند.
نکته اش تحلیل اش این است در قطوعی که خلاف واقع هستند معذوریت هست أمّا نکته ی معذوریت این نیست که قطع پیدا کرده است، قطع منشأ معذوریت نیست که، نکته ی اینکه در قطع های خلافِ واقع شخص را معذور می دانند چون او را جاهل می دانند می گویند این مخالف اش عن علم نبوده است، مخالفت عن علم، عصیان استحقاق عقوبت دارد این مخالفتش عن علم نبوده است، موضوع عصیان استحقاق عقوبت مخالفت عن علم است، حالا می خواهد مطابق واقع باشد یا نه، مخالفت عن علم، جاهل عقوبت ندارد مخالفت عن علم، والا قبیح است عقاب بلا بیان، در قاطعی که قطعش بر خلاف واقع است او را عقاب نمی کنند چرا؟
چون جهل اش را عذر می بینند، می گویند این مخالفتش عن علم نبوده است، جهلش را عذر می دانند و عقوبتش را صحیح نمی دانند، در کسی که قطاع هست جهلش را، این عبارت ی خورده ای ضیق خناق بود، عقلاء در جایی که … بیان بهتر:
عقلاء در جایی که بیان ندارد عقابش را قبیح می دانند، مبرر. کسیکه به قطعش عمل کند خلاف واقع دربیاید می گویند مولا مبرر ندارد که عقوبتش کند، مبرر ندارد، این مخالفتش عن علم نبوده است مبرر ندارد مولا، اما در جایی که قطاع باشد و مخالفت واقع کرده باشد عقلاء درست است که این مخالفتش را عن علم نمی بینند این قبول است ولکن مبرر برای عقبوت می بینند جهلش را عذر نمی بینند. این شخص با قاطع های دیگری که خلاف واقع اند از نظر جهل شریک است آن ها جاهل اند به واقع این هم همینطور، جهل مرکب است دیگر، منتهی جهل آن ها را عقلاء مبرر عذر می بینند، برای عقبوتش مبرری نمی بینند ولی در اینجا اینکه جاهلانه این کار کردی منشأش راه درستی چون نرفته بودی، درست است از روی جهل این کار را کردی ولی چون از راه درستی نرفتی این جهل معذر نیست، مولا مبرر دارد. در موارد قطع خلاف واقع آن که مانع از عقوبت است، جهل او است، چون جاهل است مبرر عقوبت مولا ندارد. أمّا در قطاع جهلش را عذر نمی بینند مبرر می بینند برای مولا چرا جهلت را برطرف نکردی؟ چرا به این جهل افتادی؟ تو که میدانستی آدم نامتعارفی هستی؟ از دیگران می رفتی سؤال می کردی دنبال می کردی.
این جهل در این حال در حق کسیکه خودش را غیر متعارف میبنند، جهلش را عقلاء عذر نمی بینند، مخالفتش را مستحق عقوبت مبینند.
حاصل الکلام: اگر شخصی قطاع بود و به قطعش عمل کرد و به خلاف واقع افتاد این داخل در جهّال است، جهلش در اینجا عند العقلاء عذر نیست، جهل این را مبررِ معذوریت نمی بینند بلکه کوتاهی اش را مبرر می بینند برای اینکه عقبوتش صحیح باشد.
این ها اصطلاحات و فنی گفتن و این هاست ها! آن چیز واضح عرفی اش همین است: اگر یک قطاعی به قطعش عمل کند به خلاف واقع بیفتد مولا چوبش بزند می گوید آقا من قطع داشتم می گوید بی خود قطع داشتی تو که میدانستی قطع هایت همینطور تند تند میاید.
پاسخ به سؤال: همان .. این قدر متیقن است، ما می گوییم …
پاسخ به سؤال: برو دنبالش لعلّ این قطع زائل شود .. بابا خیلی ماها.. قبلاً هم (در این مورد) صحبت کردیم تجربه هم کرده ایم قطع پیدا کرده ایم ولی به تأمّلِ بیشتر قطع ما زائل می شود این قطع ها را مردم بی ارزش می دانند می گویند باید می رفتی دنبالش از مردم دیگر سؤال می کردی آن ها چه کار می کنند.
پاسخ به سؤال: می گویم در نفس خود قطاع چیست؟
پاسخ به سؤال: نه، قطع دارد، خود قطاع را حساب کنید الان اگر چوبش بزنند احساس می کند که دارد به من ظلم می شود.
پاسخ به سؤال: قطاعی که می داند آدم غیر متعارفی است، زود قطع می کند به خلاف واقع هم افتاده است، این را شما ببنید انصاف بدهید که عقوبتش ظلم است واقعاً یا ظلم نیست، این ها مرحوم آخوند مرحوم شیخ این ها در ارتکازشان همین بوده است ارتکازشان درست عمل کرده است ولی در جایی که می خواسته اند بحث فنی کنند گفته اند حجیت قطع ذاتی است قابل انفکاک نیست، این ها از قلم شان طبق ارتکازشان صادر شده است، فنی اش گفته اند نه، کی گفته هر دیدنی ارزش دارد، دیدن قطاع چه ارزشی دارد عند العقلاء.
پاسخ به سؤال: می گوید من روز میبینم ولی به آن چیزی که روز می بینم عمل نکنم احتیاط کنم.
پاسخ به سؤال: نشد، بنا شد در یک دید وسیعی که بعضی از قطع هاش نادرست است سبب نشود که این قطعش از بین برود این ها را قبلاً بحث کردیم.
ما نمی توانیم برهانی اش کنیم.
سؤال: عقلاء قطع قطاع را در مرحله تنجز هم منجز نمی بینند؟
پاسخ به سؤال: نه، بیان .. چرا، او چون دارد می بیند احساس .. بابا تجری که بیان نبود، با اینکه خلاف واقع است ولی چون احساس می کند دارد هتک می کند، آن مهم أمر قلبی است، در عصیان مهم آن أمر قلبی است که دارد میبند هتک می کند مولا را.
پاسخ به سؤال: فرمان ندارد، می گویم بابا أمر عدمی است، گفته است واجب نیست حالا که واجب نیست نریم انجام بدیم، بعد معلوم شد که واجب بوده است بگوید استخاره کردم یقین پیدا کردم شما امروز نمیایید من هم نیامدم یکی به صورتش می زند می گوید تو غلط کردی که اینطور قطعی پیدا کردی.
همینطور هم هست ها! البته خیلی جاها که می گویند قطع پیدا کردم دروغ است اما جاهایی که احساس کنیم راست می گوید حقش یک دانه چک است بزنیم که چرا…
هذا تمام الکلام در قطع طریقی.
أما قطع موضوعی: أمرش أوضح است دیگر اذا قطعتَ قطع موضوعی همه می گویند به ید مولا است. ممکن است بگوید “اذا قطعتَ و لم تکن قطاعا” میتواند بگوید “اذا قطعت از اسباب عادیه می تواند بگوید “اذا قطعت بالکتاب و السنة” به ید اوست، قطع موضوعی که اخذ کرده است ممکن است مطلق القطع را اخذ کند، ممکن است هم ضیق کند، قطع موضوعی از محل بحث خارج است آن واضح است که به ید مولا است، قطع موضوعی شامل قطاع می شود یا نه می گوییم آن به ید مولاست که مطلق قرار داده یا نه.
بله یک حرف هست، یک حرف استظهاری است، مقام ثبوت به ید مولا است، یک بحث اثباتی دارد استظهاری دارد که اگر گفت “اذا قطعتَ برکعتین أولیین” آیا اطلاق دارد قطع قطاع را می گیرد یا نه؟
بعضی ادعا می کنند که اگر قطع در خطاب اخذ شد متعارف را می گیرد انصراف دارد از غیر متعارف، لا أقلّ اطلاق ندارد، این ها در أدله شکوک هم گفته اند “اذا شککت بین الثلاث و الأربع فابن علی الأربع” آیا کثیر الشک را می گیرد یا نه؟ بعضی ها گفته اند از اول کثیر الشک را نمی گیرد ما نیاز به روایات کثیر الشک نداریم، از اول اطلاق نمی گیرد.
ما در وسواس هم همین حرف را زدیم، گفتیم اگر خطابی گفت اذا “قطعتَ بأولیین” نمازت صحیح است، قطع وسواسی را نمی گیرد، وسواسی قطع هم نداشته باشد به أولیین نمازش صحیح است، انصراف دارد قطع از قطع وسواسی، آن غیر متعارف است
پاسخ به سؤال: حالا یکی اش این است.
سؤال: قطع وسواسی را در قطع طریقی چه کار می کنید؟
پاسخ به سؤال: ما در قطع طریقی هم همین ادعا را کردیم منتهی جرأت نداریم بگوییم، در قطع طریقی هم.. ما در ذهن ما این است که نجاست و حرمت و برای آدم های درست است، وسواسی در حقش اصلاً نجاست نیست،
پاسخ به سؤال: حالا آن را بگذارید در فقه دیگر!
مقصود این است که قطع موضوعی در مقام ثبوت به ید مولا است چطور؟ مطلق أخذ کند مطلق است قطع قطاع را می گیرد، مقیّد أخذ کند نمی گیرد، ثبوتاً به ید مولا ست أما اثباتاً اگر قطع را در خطابش أخذ کرد اطلاق دارد یا نه؟ فیه کلامٌ بعضی می گویند نه اطلاق ندارد ما هم در ذهن ما همین است خطاب منصرف به متعارف است، “اذا قطعتَ” اطلاقش مشکل است که قطاع را بگیرد.
وتتمة الکلام در فقه است، موردی باید بحث کرد اینها را، حالا فی الجمله همین است أمّا یک موردی ممکن است بگوییم اطلاق دارد.
هذا تمام الکلام در أمر ششم.
چی فرمودید:
پاسخ به سؤال: نفهمیدم!
پاسخ به سؤال: چه کار کند؟ یک بار نه نفهمیدم!
پاسخ به سؤال: می گوییم یقین در حقش معتبر نیست نه اینکه مضرّ است! یقین معتبر نیست. در رکعتین أولیین یقین معتبر است، در قطاع میگوییم قطع پیدا کردی نمازت صحیح است ظنّ هم پیدا کردید نمازت صحیح است شک هم پیدا کردید اعتنا نکن نمازت صحیح است.
أمّا أمر هفتم: مشابه همین است از یک جهت. اختلافی است بین أصولیین و أخباریین که به ذهن میاید که مرحوم شیخ انصاری که بحث قطع را به علم اصول اضافه کرده است، بحث قطع در اصول سابقین نیست، شیخ انصاری یک مبحثی را به عنوان قطع مطرح کرده است نکته ی أصلی اش ردّ أخباریین است، همین بحثی که می خواهیم بکنیم، آن ها مقدماتی بود اصل همین است، اختلافی بین أخباریین و أصولیین.
شیخ انصاری نسبت داده است به أخباریین که می گویند: قطع به حکم شرعی از غیر کتاب و سنّت حجت نیست قطعی حجت است که از کتاب و سنّت باشد.
مرحوم آخوند این را نپسندیده است گفته است نه، أخباریین این را نمی گویند اینقدر بی ربط صحبت نمی کنند، قطع به حکم شرعی پیدا کردیم حجت نیست، مرحوم آخوند ادعا کرده است که أخباریین صغری را منکر هستند می گویند از غیر کتاب و سنّت قطع پیدا نمی شود به حکم شرعی! ملازمه را منکر اند، منکر حصول قطع اند نه منکر حجیت قطع.
یک اختلاف بین شیخ انصاری و آخوند است در استظهار از کلمات أخباریین، که أخباریین چه می گویند؟
ما که قدیما فرصتی داشتیم، این ها را نگاه کردیم، کلمات مرحوم استرآبادی و دیگران دیگران، ما به این نتیجه رسیدیم که آن ها دو گونه صحبت کرده اند، بعضی از أخباریین ظاهر کلام شان این است که قطعی که حاصل می شود از کتاب و سنّت حجت است و قطعی که حاصل می شود به حکم شرعی از غیر کتاب و سنّت حجت نیست همانطور که شیخ می گوید.
بعضی کلمات شان هم مثل حرف آخوند است ی خورده دقیق ترند، أخباریونی هستند که کَمَکَی تفکر دارند، می دانید، می دانید که أصل در أخباریین عدم تفکر است (أصلش این است استثناء هم دارد) از قدیم هم می گفته اند اگر حال نداری فکر کنی اخباری بشو فکر نمی خواهد، عن .. عن .. عن می کند.
أخباریگری راحتی است اخبار را می گذارد جلوش مینویسد دیگر! تکفر نمی خواهد، این است مرحوم آخوند کلمات آن بعض را دیده است که می گوید نه، از غیر کتاب و سنّت قطع حاصل نمی شود أصلاً، در ذهن ما این است که دوگونه صحبت کرده اند، أصلا گاه گاهی یک مؤلف دو گونه صحبت کرده است، شیخ یک جا یک گونه صحبت کرده است، یک جا یک گونه ی دیگر!
علامه در چهار کتابش چهار گونه صحبت کرده است، حالا أخباریین بعضی آن طور بحث کرده اند …
حالا گفتند یا نه ما باید بحث کنیم در دو مرحله :
مرحلة أوّل: می شود از غیر کتاب و سنّت ما قطع پیدا کنیم به حکم شرعی؟ حصول قطع را بحث کنیم.
می شود با همان عقل مان به حکم شرعی برسیم یا نمی شود؟ اصولیین ادعا دارند می شود. از راه تنقیح ملاکات (خطاب شرعی نیست که) تنقیح ملاک قطعی، ملازمات، استلزامات، ملازمه بین وجوب ذی المقدمه و وجوب مقدمه.
ما از این ملازمه عقلیه می رسیم به وجوب شرعی! می گوییم مقدمه واجب، واجب است ترتب با حکم عقلی نائینی درست می کند می رسد به حکم شرعی أمر مهم عند عصیان أهمّ و مواردی دیگری.
أصولیین میگویند می شود که ما عقل مان بدون خطاب (خطابی در کار نیست) برسیم به حکم شرعی.
أخباریون می گویند ممکن نیست، عقل هم دوگونه است: عقل نظری و عقل عملی
عقل نظری فقط مثلاً ادراک است، نظر است، ملازمه است بین وجوب مقدمه و جوب ذی المقدمة.
عقل عملی هم می گوید الظلم قبیحٌ یعنی لا یبنغی فعله یا ینبغی ترکه.
آنکه ادراک عقل اگر مربوط به عمل شود می گویند عقل عملی، اگر ارتباط به عمل ندارد فقط یک واقعیتی را ادراک می کند می شود عقل نظری، ما در هردو بحث می کنیم، آیا با عقل نظری می توانیم به حکم شرعی برسیم؟ آیا با عقل عملی می توانیم به حکم شرعی برسیم؟
هر دو را أخباریین منکرند می گویند “ان دین الله لا یصاب به العقول” عقل به حکم شرعی نمی رسد نه نظریِ آن و نه عملیِ آن.
ببینیم به چه بیانی نمی رسند؟ استدلال کرده اند نه اینکه به آیه و روایت تمسک کرده باشند. دلیل عقلی آورده اند که مرحوم شیخ انصاری مفصل وارد این بحث شده است و أخباریین را بساط شان را جمع کرده است.
یکی از اساس اختلافات اخباریین اصولیین همین است، که در چندجا با هم اختلاف دارند، از مهم ترینش همین است، اخباریین عقل را تعطیل می کنند در احکام شرعیه حالا یا صغرویاً یا کبرویاً، و اصولیین … أصلاً اتهامی که از ناحیه أخباریین به أصولیین رسیده است همین است، لبه تیز شمشیر آن ها به سمت أصولیین همین است که این ها دین خدا را خراب کرده اند با عقل، به دین خدا می گویند می رسیم! این خیلی مهم است اختلاف شدید شان .. حالا مثلاً اخباریین احتیاطی اند در شبهات وجوبیه، این ها خیلی مهم نیست، مهم ترین اختلاف أصولی و أخباری در همین است که آن ها عقل را تعطیل می کنند و أصولیین عقل را تحصیل می کنند، نگاهش کنید.